.
سندهای متعدد زیارت عاشورا در کتب شیعه
(روایات + اثبات صحیح بودن سند)
بر استحباب خواندن زیارت عاشورا، تمامی علمای شیعه در طول تاریخ اتفاق نظر داشته و بر خواندن روزانهی آن، تأکید نمودهاند.
بدون تردید، چنین روایتی که تمامی علمای شیعه از قدیم الأیام تا کنون به آن عمل کرده و بر خواندن آن اصرار داشتهاند، بی نیاز از بررسی سندی است؛ اما در عین حال سعی میکنیم در این مقاله به صورت مختصر، سند آن را بررسی و تحقیق نماییم.
مصدر اصلی این زیارت نامه، دو کتاب معتبر؛ یعنی «کامل الزیارات» تألیف جعفر بن محمد بن قولویه قمی و «مصباح المتهجد» تألیف شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیهما است و این دو بزرگوار، تقریباً با شش سند این زیارت را نقل کردهاند.
شیخ طوسی رحمة الله علیه، در کتاب «مصباح المتهجد» سند اصل زیارت عاشورا و متن آن را اینگونه نقل میفرماید:
«قَالَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ وَ سَیْفُ بْنُ عَمِیرَةَ قَالَ عَلْقَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیُّ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ ذَلِکَ الْیَوْمَ إِذَا أَنَا زُرْتُهُ مِنْ قُرْبٍ وَ دُعَاءً أَدْعُو بِهِ إِذَا لَمْ أَزُرْهُ مِنْ قُرْبٍ وَ أَوْمَأْتُ مِنْ بُعْدِ الْبِلَادِ وَ مِنْ دَارِی بِالسَّلَامِ إِلَیْهِ قَالَ فَقَالَ لِی یَا عَلْقَمَةُ إِذَا أَنْتَ صَلَّیْتَ الرَّکْعَتَیْنِ بَعْدَ أَنْ تُومِئَ إِلَیْهِ بِالسَّلَامِ فَقُلْ بَعْدَ الْإِیمَاءِ إِلَیْهِ مِنْ بَعْدِ التَّکْبِیرِ هَذَا الْقَوْلَ فَإِنَّکَ إِذَا قُلْتَ ذَلِکَ فَقَدْ دَعَوْتَ بِمَا یَدْعُو بِهِ زُوَّارُهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ کَتَبَ اللَّهُ لَکَ مِائَةَ أَلْفِ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ کُنْتَ کَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ علیه السلام حَتَّى تُشَارِکَهُمْ فِی دَرَجَاتِهِمْ وَ لَا تُعْرَفُ إِلَّا فِی الشُّهَدَاءِ الَّذِینَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ وَ کَتَبَ لَکَ ثَوَابَ زِیَارَةِ کُلِّ نَبِیٍّ وَ کُلِّ رَسُولٍ وَ زِیَارَةِ کُلِّ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ علیه السلام مُنْذُ یَوْمَ قُتِلَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ.
«علقمه می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: دعایی به من آموزش بده که اگر در آن روز امام حسین علیه السلام را از نزدیک زیارت کردم، آن را بخوانم و اگر نتوانستم از نزدیک زیارت کنم، از شهرهای دور و از خانهام به سوی او با سلام اشاره کرده و آن دعا را بخوانم. امام فرمود: هر گاه که آن دو رکعت را به جا بیاوری و بعد از آن با سلام به سوی آن حضرت اشاره کردی، در حال اشاره تکبیر بگویی و بخوانی این زیارت را ، همان دعایی را خواندهای که فرشتگان در هنگام زیارت آن حضرت میخوانند.»
الزِّیَارَةُ- السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ.
«زیارت این است: سلام بر تو اى ابا عبد اللَّه، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند امیر مؤمنان و فرزند سرور جانشینان، سلام بر تو اى پسر فاطمه سرور بانوان عالم، سلام بر تو اى خون خدا (یعنى خدا صاحب خون تو و طلبکننده آن است) و فرزند خون خدا و کشتهی که انتقام کشتگانت گرفته نشده است، سلام بر تو و بر ارواح پاکی که در حرم مطهرت با تو مدفون شدند. بر همهی شما تا ابد از من سلام و رحمت خدا باد و تا زمانی که شب و روز در جهان برقرار است.»
یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَةُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمْ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ.
«اى ابا عبد الله! همانا مصیبت تو (در عالم) بزرگ و بر ما شیعیان و تمام اهل اسلام سخن و عظیم و ناگوار بود، و تحمل آن در آسمانها بر تمام اهل آسمان نیز سخت و دشوار بود. پس خدا لعنت کند امتی را که اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بیت بنیانگذاری کردند. و خدا لعنت کند امتی را که شما را از مقام و مرتبهی (خلافت) خود منع کردند، و از شما دور کردند؛ رتبه هایی را که خدا مخصوص شما گردانیده بود، و خدا لعنت کند امتی را که شما را کشت، و خدا لعنت کند آنانی را که اسباب را تهیه کردند تا بدان وسیله قادر به پیکار شما شدند، من بیزاری میجویم به سوی خدا و به سوی شما از آنها، و از شیعیان آنها و پیروان و دوستانشان.»
یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ فَأَسْالُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.
«ای ابا عبد الله ! من در دوستی و صلحم با هر که با شما در صلح و دوستی است، و در جنگم با هر که با شما در جنگ است تا روز قیامت. و خدا لعنت کند آل زیاد و آل مروان را، و خدا لعنت کند تمام بنی امیه را ، و لعنت کند پسر مرجانه را، و لعنت کند عمر پسر سعد را، و خدا لعنت کند شمر را، و خدا لعنت کند گروهی که اسب هایشان را زین بستند و لجام زدند و برای جنگ با تو مهیا شدند.
پدر و مادر به فدایت، تحمل مصیبت تو بر من بسیار دشوار است، پس خواستارم از خدایی که مقامت را گرامی داشت و مرا هم به واسطهی دوستی تو عزت بخشید که خونخواهی تو را روزی من گرداند همراه با امام منصور از اهل بیت محمد که درود خدا بر او و خاندانش باد. خدایا! مرا در دنیا و آخرت به واسطهی امام حسین که درود خدا بر او باد، نزد خود وجیه و آبرومند گردان.»
یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَیْکَ بِمُوَالاتِکَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ ذَلِکَ وَ بَنَى عَلَیْهِ بُنْیَانَهُ وَ جَرَى فِی ظُلَمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَشْیَاعِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ- وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاتِکُمْ وَ مُوَالاةِ وَلِیِّکُمْ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ النَّاصِبِینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ.
«ای ابا عبد الله! من تقرب میجویم به درگاه خدا و به پیشگاه رسولش و امیرمؤمنان و نزد فاطمه و حسن و به سوی شما به وسیلهی دوستی شما، و به وسیلهی بیزاری از کسی که پیریزی کرد شالودهی این کار را، و پایه گذاری کرد بر آن بنیانش را، و دنبال کرد ظلم و ستمش را بر شما و بر پیروان شماک بیزاری به درگاه خدا و به پیشگاه شما از ایشان، و تقرب میجویم به سوی خدا، سپس به شما به وسیلهی دوستی تان و دوستی دوستان شما، و به بیزاری از دشمنانتان و بر پا کنندگان (و آتش افروزان) جنگ با شما، و به بیزاری از یاران و پیروانشان.»
إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاکُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ فَأَسْالُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکُمْ مَعَ إِمَامٍ مَهْدِیٍّ ظَاهِرٍ نَاطِقٍ مِنْکُمْ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِی لَکُمْ عِنْدَهُ أَنْ یُعْطِیَنِی بِمُصَابِی بِکُمْ أَفْضَلَ مَا یُعْطِی مُصَاباً بِمُصِیبَتِهِ مُصِیبَةٍ مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلَامِ وَ فِی جَمِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ.
«همانا من در صلحم با کسی که با شما در صلح است، و در جنگم با ستیزهجویان با شما، و دوستم با دوستان شما، و دشمنم با دشمنان شما. پس درخواست میکنم از خدایی که مرا گرامی داشت به شناخت شما و شناخت دوستانتان، و روزی ام کرد بیزاری جستن از دشمنان تان را، به این که مرا در دنیا و آخرت با شما قرار دهد، و در دو عالم به مقام صدق و صفای با شما را ثابت قدم بدارد، و از خدا میخواهم که مرا با مقام پسندیدهی که شما نزد خدا دارید برساند. و روزی ام کند خونخواهی شما را با امام هدایت شدهی آشکار، گویای به حق که از شما خاندان است و می خواهم از خدا به حق شما به شأن و مقامی که نزد خدا دارید، تا به من عطا کند به واسطهی مصیبت شما، بهترین ثوابی که عطا کند به هر مصیبت زدهی. به راستی چه مصیبت بزرگی و چه داغ گرانی بود در عالم اسلام و در تمام آسمان ها و زمین.»
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْکَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو أُمَیَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ اللَّعِینُ ابْنُ اللَّعِینِ عَلَى لِسَانِکَ وَ لِسَانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِیهِ نَبِیُّکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَةَ وَ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ أَبَدَ الْآبِدِینَ وَ هَذَا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ وَ الْعَذَابَ.
«خدایا! مرا در این مقامی که هستم از کسانی قرار ده که شامل حال آنهاست از ناحیهی تو درود و رحمت و مغفرتت. خدایا! زندگانی مرا همانند زندگانی محمد و مردن ما را همانند مردن آل محمد، قرار ده. خدایا این روز روزی است که مبارک میدانستند آن را بنی امیه و پسر (هند) جگر خوار، ملعون پسر ملعون (یزید بن معاویه) در زبان تو و زبان رسولت که درود خدا بر او آلش باد. در هر مسکن و منزلی که توقف داشتند رسول تو که درود خدا بر او آلش باد. خدایا لعنت فرست بر ابی سفیان و پسرش معاویه و یزید بن معاویه، بر همهی آنان لعن ابدی فرست. و این روز (عاشورا) روزی است که شادی گرفتند در آن آل زیاد و آل مروان به واسطهی کشتن امام حسن صلوات الله علیه. خدایا چندین برابر گردان لعن و عذاب دردناک را بر آنان.»
اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی مَوْقِفِی هَذَا وَ أَیَّامِ حَیَاتِی بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ وَ اللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوَالاةِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ-
ثُمَّ یَقُولُ مِائَةَ مَرَّةٍ اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعاً.
«خدایا! من به تو تقرب میجویم در این روز، و در این مکان و در تمام دوران زندگی ام، به واسطهی بیزاری جستن از آنها و لعن بر آنها و به واسطهی دوستی پیامبر و آل اطهار او که سلام و درود خدا بر او خاندانش باد.
سپس صد مرتبه بگویی: خدایا! لعنت فرست بر اول مظلومی که در حق محمد وآل محمد ظلم و ستم کردند، و بر آخرین ظالمی که از آن ظلم تبعیت کرد. خدایا لعنت فرست بر جماعتی که با امام حسین علیه السلام جنگیدند و بر شیعیانشان و بر هر که با آنان بیعت کرد و از آنها در کشتن ایشان پیروی نمود. خدایا همهی آنها را لعنت کن.»
یَقُولُ ذَلِکَ مِائَةَ مَرَّةٍ ثُمَّ یَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکَ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ یَقُولُ ذَلِکَ مِائَةَ مَرَّةٍ.
ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلًا ثُمَّ الثَّانِیَ ثُمَّ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.
«سپس صد مرتبه میگویی: سلام بر تو ای ابا عبد الله! و بر آن روان هایی که در آستان تو جا گرفتند، سلام خدا از من بر شما همیشه باد، مادامی که من زندهام و شب و روز برقرار است و خدا این سلام مرا آخرین عهد من که مخصوص به زیارت شماست قرار ندهد. سلام بر حسین، و بر علی بن حسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب حسین. این را صد مرتبه میگویی.
سپس میگویی: خدایا! تو لعنت مرا مخصوص گردان به اولین شخص ظالم و ابتدا از او شروع کن، سپس دومی و سومی و چهارمی را، خدایا لعنت کن یزید را در مرتبه پنجم، و لعنت کن عبید الله بن زیاد و پسر مرجانه را، و عمر بن سعد و شمر و آل ابی سفیان و آل زیاد وآل مروان را تا روز قیامت.»
ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ عَلْقَمَةُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَزُورَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ بِهَذِهِ الزِّیَارَةِ مِنْ دَارِکَ فَافْعَلْ وَ لَکَ ثَوَابُ جَمِیعِ ذَلِکَ.»
«سپس به سجده می روی و میگویی: خدایا! تو را ستایش میکنم به ستایش شکر گزارانِ تو بر مصیبتی که به ایشان رسید، سپاس خدا را بر بزرگترین مصیبت من. خدایا روزی من گردان شفاعت حسین علیه السلام را در روزی که بر تو وارد میشوم، و مرا ثابت قدم بدار نزد خود به صدق و صفا با حسین علیه السلام و اصحاب ایشان که خون خود را در پیش روی حسین ریختند. علقمه میگوید: امام باقر علیه السلام فرمود: اگر توان داشتی حسین علیه السلام در هر روز با این زیارت نامه از خانه ات زیارت کن، این کار را انجام بده و ثواب همه آنها برایت نوشته میشود.»
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، مصباح المتهجد، ص 773 – 774، ناشر : مؤسسة فقه الشیعة - بیروت – لبنان، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1411 - 1991 م
همانگونه که در متن مشاهده میشود، این سند با دو طریق نقل شده و ما هر دو طریق را بررسی خواهیم کرد:
طریق اول: صالح بن عقبه عن علقمة بن محمد عن أبی جعفر علیه السلام
طریق دوم: سیف بن عمیره عن علقمة بن محمد عن أبی جعفر علیه السلام
از آنجایی که مرحوم شیخ طوسی روایت را از کتاب صالح بن عقبه نقل میکند، باید طریق ایشان تا صالح بن عقبه نیز بررسی شود.
شیخ طوسی در کتاب «الفهرست» طریق خود را تا صالح بن عقبه این گونه بیان میکند:
«صالح بن أبی الأسود، له کتاب. وصالح بن عقبة، له کتاب. أخبرنا بهما ابن أبی جید، عن ابن الولید، عن الصفار، عن محمد بن الحسین، عن محمد بن إسماعیل بن بزیع، عنهما.»
«صالح بن عقبه، کتابی دارد که آن را برای ما ابن ابی جید از ابن ولید و از صفار از محمد بن الحسین از محمد بن اسماعیل بن بزیع از او نقل کرده است.»
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص 147، تحقیق: الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الأولى1417
پس در حقیقت سند روایت این گونه خواهد شد:
«شیخ طوسی : علی بن أحمد بن محمد بن أبی جید، محمد بن حسن بن ولید، صفار، محمد بن الحسین، محمد بن اسماعیل بن بزیع، صالح بن عقبة، علقمة بن محمد الخضرمی، امام باقر علیه السلام.»
طریق شیخ طوسی تا صالح بن عقبه درست است؛ چنانچه آیت الله خویی در ترجمه صالح بن عقبه میفرماید:
«وطریق الصدوق إلیه: محمد بن موسى بن المتوکل ... والطریق کطریق الشیخ إلیه صحیح، وإن کان فی الأول منهما: محمد بن موسى وعلی بن الحسین السعد آبادی، وفی الثانی ابن أبی جید، لأنهم ثقات على الأظهر.»
الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم _متوفاى1411ق_، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج 10، ص 86، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
هر چند صراحت کلام مرحوم آیت الله العظمی خویی برای اثبات صحت إسناد شیخ تا صالح بن عقبه کفایت میکند؛ اما برای استحکام اعتبار طریق، راویان سند را نیز بررسی میکنیم.
اسم ایشان در کتابهای رجال شیعه «علی بن أحمد بن محمد بن أبی جید» ذکر شدهاست. وی از اساتید مرحوم شیخ طوسی و مرحوم نجاشی بوده و مشایخ نجاشی همگی به اتفاق علما موثق هستند و نیازی به بررسی ندارند؛ چنانچه مرحوم آیت الله العظمی خویی رضوان الله تعالی علیه میفرماید:
«طریق الشیخ إلیه [صفار] صحیح فی غیر کتاب بصائر الدرجات، بل فیه أیضا على الأظهر، فإن فی طریقه ابن أبی جید، فإنه ثقة، لأنه من مشایخ النجاشی.»
سند شیخ تا صفار در غیر کتاب بصائر صحیح است؛ بلکه در آن کتاب نیز بنا بر اظهر چنین است؛ زیرا در طریق آن، ابن ابی جید است و او ثقه است؛ زیرا از مشایخ نجاشی است.
الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم _متوفاى1411ق_، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج 16، ص 266، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
وی از اجلاء و بزرگان شیعه و از علمای جرح و تعدیل بوده که بی نیاز از توثیق و تعریف است. مرحوم نجاشی او را این گونه میستاید:
«محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید أبو جعفر شیخ القمیین، وفقیههم، ومتقدمهم، ووجههم. ویقال: إنه نزیل قم، وما کان أصله منها. ثقة ثقة، عین، مسکون إلیه.»
«ابو جعفر محمد بن حسن بن احمد بن ولید، بزرگ اهل قم و از دانشمندان و پیشوایان و سرشناسان قم بوده است ؛ ایشان از هر جهت مورد وثوق و اطمینان و مایه افتخار بوده است.»
النجاشی الأسدی الکوفی، أحمد بن علی بن أحمد بن العباس _متوفاى450ق_، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، ص 383 ، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
مرحوم نجاشی در باره وی میگوید :
«محمد بن الحسن بن فروخ الصفار ... کان وجها فی أصحابنا القمیین، ثقة، عظیم القدر، راجحا، قلیل السقط فی الروایة.»
«محمد بن حسن ... سرشناس شیعیان در قم بود؛ مورد اطمینان و والا مقام، برتر (از دیگران) و بسیار اندک از روایات وی سقط دارد.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 354 .
مرحوم نجاشی در باره وی می فرماید:
«محمد بن الحسین بن أبی الخطاب أبو جعفر الزیات الهمدانی، واسم أبی الخطاب زید، جلیل من أصحابنا، عظیم القدر، کثیر الروایة، ثقة، عین، حسن التصانیف، مسکون إلى روایته.»
«محمد بن حسین ... بزرگواری از شیعیان، والا مقام، روایت زیاد دارد، مورد اطمینان، مایه افتخار، نوشته های وی نیکو است، روایت وی مورد اعتماد است.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 334 .
مرحوم نجاشی در باره وی میگوید:
«محمد بن إسماعیل بن بزیع أبو جعفر مولى المنصور أبی جعفر، وولد بزیع بیت، منهم حمزة بن بزیع. کان من صالحی هذه الطائفة وثقاتهم، کثیر العمل.»
«محمد بن اسماعیل ... او در خاندانی به دنیا آمد که حمزة بن بزیع از ایشان است؛ از نیکان شیعه و مورد اطمینان بوده و عمل بسیار داشت.»
و در ادامه این روایت را نقل میکند:
«أخبرنا والدی رحمه الله قال: أخبرنا محمد بن علی بن الحسین قال: حدثنا محمد بن علی ما جیلویه، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن علی بن معبد، عن الحسین بن خالد الصیرفی. قال: کنا عند الرضا علیه السلام، ونحن جماعة، فذکر محمد بن إسماعیل بن بزیع، فقال: وددت أن فیکم مثله.»
«پدرم به من گفت: محمد بن علی بن حسین گفت: محمد بن علی ماجیلویه به من روایت نقل کرد از ...گفت: ما گروهی نزد امام رضا علیه السلام بودیم، پس یادی از محمد بن اسماعیل بزیع شد، پس فرمودند: من دوست داشتم که در بین شما مثل او بود.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 330 – 332 .
و مرحوم شیخ طوسی نیز در باره وی میفرماید:
«محمد بن إسماعیل بن بزیع، ثقة صحیح،»
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن _متوفاى460ق_، رجال الطوسی، ص 364، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
وی از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بوده و بزرگان بسیاری از او نقل روایت کردهاند. مرحوم نجاشی وی را اینگونه معرفی میکند:
«صالح بن عقبة بن قیس بن سمعان بن أبی ربیحة مولى رسول الله صلى الله علیه وآله، قیل: إنه روى عن أبی عبد الله علیه السلام، والله أعلم. روى صالح عن أبیه عن جده، وروى عن زید الشحام، [ و ] روى عنه محمد بن الحسین بن أبی الخطاب وابنه إسماعیل بن صالح بن عقبة، قال سعد: هو مولى. له کتاب یرویه [ عنه ] جماعة منهم محمد بن إسماعیل بن بزیع. أخبرنا الحسین بن عبید الله عن ابن حمزة قال: حدثنا علی بن إبراهیم عن ابن أبی الخطاب قال: حدثنا محمد بن إسماعیل عن صالح بکتابه.»
«صالح بن عقبه بن قیس بن سمعان... غلام پیامبر صلی الله علیه وآله. گفته شده است که وی از امام صادق علیه السلام روایت نقل کرده اما خداوند بهتر میداند. صالح از پدرش از جدش و از زید شحام روایت کرده است. و از وی، محمد بن الحسن بن ابی الخطاب و پسرش اسماعیل بن صالح بن عقبه روایت نقل کرده اند. سعد گفته است: او کتابی دارد که جماعتی از او روایت کرده اند از جملهی آنها میتوان محمد بن اسماعیل بن بزیع را نام برد. حسین بن عبید الله از ابن حمزه نقل کرده که برای ما علی بن ابراهیم از ابن ابی الخطاب نقل کرد که او گفت: حدیث کرد برای ما محمد بن اسماعیل از صالح بن عقبه به کتابش.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 200 .
دو مطلب در کلام نجاشی در باره صالح بن عقبه:
1. مرحوم نجاشی در بارهی ایشان توثیقی ندارد و از طرفی تضعیف هم نکرده است.
2. نجاشی برای او کتابی ذکر کرده که گروهی از آن روایت نقل کرده اند و از جملهای آنها محمد بن اسماعیل بن بزیع (راوی قبل) است. و این راوی در سند زیارت عاشورا نیز قرار دارد که از نظر علمای رجال، وثاقتش ثابت شده است.
3. بنا بر یک قول، صالح بن عقبه از اصحاب امام صادق علیه السلام میباشد.
مرحوم شیخ طوسی نیز تصریح میکند که ایشان از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است:
«صالح بن عقبه، من أصحاب أبی عبد الله علیه السلام.»
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن _متوفاى460ق_، رجال الطوسی، ص ص 338، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
ابن غضائری در کتاب رجالش، صالح بن عقبه را تضعیف کرده ومیگوید:
«صالح بن عقبة بن قیس بن سمعان بن أبی ذبیحة، مولى رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم). روى عن أبی عبد الله (علیه السلام). غال، کذاب، لا یلتفت إلیه.»
«صالح بن عقبه بن قیس بن سمعان بن ابی ذبیحه غلام رسول خدا صلی الله علیه وآله. وی از امام صادق علیه السلام نقل روایت دارد. او غالی و بسیار دروغگو بوده و به روایاتش توجه نمیشود.»
الغضائری الواسطی البغدادی ، أحمد بن الحسین _متوفای قرن 5 _، رجال ابن الغضائری، ص 69، تحقیق : السید محمد رضا الحسینی الجلالی ، الناشر : دار الحدیث الطبعة : الأولى ، 1422 ق / 1380 ش
بزرگان و علمای رجال شیعه، از تضعیف ابن غضائری پاسخ داده و سخنانی را در بارهی ایشان گفته اند که وثاقت و حسن حال او را ثابت میکند.
الف: سخنان وحید بهبهانی رحمة الله علیه:
ایشان در تعلیقهی کتاب «منهاج المقال» اثر مرحوم میرزا محمد، از تضعیف ابن غضائری که برخی علما از جمله صاحب کتاب منهاج المقال آن را نقل کرده، چنین پاسخ میدهد:
«قوله فی صالح بن عقبة بن قیس کذاب (اه): الظاهر انه من غض ومر ما فیه فی الفائدة الثانیة مع ان الظاهر من (جش) عدم صحة ما نسبه الیه سیما من قوله له کتاب یرویه جماعة (اه) ویؤید عدم الغلو ما فی (جخ) و (ست) وروایته فی کتب الاخبار صریحة فی خلاف الغلو کما مر فیها وفى الفائدة الثالثة قال جدی الظاهر ان الغلو الذی نسبه الیه غض للاخبار التی تدل على جلالة قدر الأئمة علیهم السلام کما رأیناها ولیس فیها غلو ویظهر من المصنف یعنى الصدوق انه کتابه معتمد الأصحاب ولهذا ذکر اخباره المشایخ وعملوا علیها انتهى.»
«سخن مصنف در باره صالح بن عقبه بن قیس که وی دروغگو است، ظاهرا از ابن غضائری گرفته شده است. و در فائده دوم گذشت که با توجه به سخنان نجاشی، این نسبت صحیح نیست به ویژه این قول نجاشی که صالح بن عقبه کتابی دارد و جماعتی از او روایت نقل کرده اند، صحیح نبودن این نسبت را ثابت میکند. آنچه در رجال شیخ و فهرست شیخ آمده و نیز وجود روایت ایشان در کتابهای روایی، صریح در خلاف غلو ایشان است؛ چنانچه در فائده سوم گذشت. جد من گفته است: ظاهرا غلوی که ابن غضائری به وی نسبت داده، به خاطر روایاتی است که بر علو مقام ائمه علیهم السلام دلالت دارند؛ همچنانکه ما این روایات را دیدیم و در آنها غلو نیست. از ظاهر شیخ صدوق نیز بر میآید که کتاب صالح بن عقبه مورد اعتماد علمای شیعه بوده است از این رو، روایاتش را بزرگان ذکر کرده اند و طبق آنها عمل کرده اند.»
الوحید البهبهانی (متوفای 1205هـ)، تعلیقة علی منهج المقال، ص 204، طبق برنامه کتابخانه اهل البیت علیهم السلام.
توضیح قسمت دوم کلام مرحوم بهبهانی که از جدش نقل کرده این است: جناب ابن غضائری و قمیون مرتبهی خاصی را برای ائمهی معصومین علیهم السلام قائل بودند و معتقد بودند که قائل شدن مرتبهی با لاتر از آن، غلو است. برخی از قمیون حتی برخی از معجزات و کرامات و نیز اعتقاد به علم غیب ائمه علیهم السلام را غلو میدانستند و گویندهی این سخنان و یا ناقل روایات را متهم به غلو میکردند؛ در حالی که چنین اعتقادی، غلو نیست. یکی از این افراد مورد اتهام، صالح بن عقبه است که چنین روایاتی از وی نقل شده است؛ لذا بلا فاصله بعد از نقل روایت، به غالی بودن و دروغ گویی متهم شده است.
در نتیجه به نظر مرحوم وحید بهبهانی نمیتوان به صرف اتهام این گروه، اعتماد کرده و کسی را غالی دانست.
ب: محمد تقی مجلسی:
مجلسی اول نیز از سخنان ابن غضائری، در باره صالح بن عقبه پاسخ داده و میفرماید:
«و الظاهر أن الغلو الذی نسبه ابن الغضائری إلیه للأخبار التی تدل على جلالة قدر الأئمة علیهم السلام کما رأیناها و لیس فیها غلو و یظهر من المصنف أن کتابه معتمد الأصحاب و لهذا ذکر أخباره المشایخ و عملوا علیها.»
«ظاهرا غلوی را که ابن غضائری به وی نسبت داده، به خاطر روایاتی است که ایشان نقل کرده و بر علو مقام ائمه علیهم السلام دلالت دارند. در حالی که ما این روایات را دیدیم و غلوی در آن نبود. از کلام مصنف (شیخ صدوق) استفاده میشود که کتاب او مورد اعتماد علمای شیعه بوده است؛ از این جهت بزرگان روایات آن را نقل کرده و طبق آن ها عمل کرده اند.»
المجلسی، محمد تقی _متوفای1070ق_، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج14، ص 150، محقق / مصحح: موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، مکان چاپ: قم، سال چاپ: 1406 ق
ج: حضرت آیت الله العظمی خویی رحمت الله علیه:
ایشان نیز با قاطعیت تمام، تضعیف ابن غضائری را رد کرده و در ضمن آن نکات دیگری را نیز یادآوری میکند و در نتیجه این راوی از نظر ایشان ثقه میباشد:
«أقول: لا یعارض التضعیف المنسوب إلى ابن الغضائری، توثیق علی بن إبراهیم، لما عرفت غیر مرة من أن نسبة الکتاب إلى ابن الغضائری لم تثبت، فالرجل من الثقات. وطریق الصدوق إلیه: محمد بن موسى بن المتوکل - رضی الله عنه -، عن علی بن الحسین السعد آبادی، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبیه، عن محمد ابن سنان، ویونس بن عبد الرحمان، جمیعا عن صالح بن عقبة بن قیس بن سمعان بن أبی ربیحة، مولى رسول الله (صلى الله علیه وآله). والطریق کطریق الشیخ إلیه صحیح، وإن کان فی الأول منهما: محمد بن موسى وعلی بن الحسین السعد آبادی، وفی الثانی ابن أبی جید، لأنهم ثقات على الأظهر.»
«میگویم: تضعیف منسوب به ابن غضائری با توثیق علی بن ابراهیم تعارض ندارد؛ زیرا بیشتر از یک مرتبه گفتیم که انتساب کتاب [یعنی رجال ابن غضائری] به ابن غضائری ثابت نیست. پس این شخص از افراد مورد اطمینان است. طریق شیخ صدوق به ایشان این است: محمد بن موسى بن المتوکل از علی بن الحسین السعد آبادی، از أحمد بن محمد بن خالد، از پدرش، از محمد بن سنان، ویونس بن عبد الرحمان، همه آنها از صالح بن عقبة بن قیس بن سمعان بن أبی ربیحة غلام رسول خدا صلی الله علیه وآله. طریق [به کتاب صالح بن عقبه] همانند طریق شیخ به صالح بن عقبه، صحیح است؛ هر چند در طریق اول از آنها محمد بن موسی و علی بن الحسین سعد آبادی و در طریق دوم ابن ابی جید هستند؛ زیرا آنها ثقه هستند.»
الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم _متوفاى1411ق_، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج 10، ص 85 – 86، الطبعة الخامسة، 1413هـ 1992م
جهت توضیح کلام آیت الله خویی باید گفت:
اولا: آیت الله خویی رحمة الله علیه به سندی اشاره دارد که مرحوم شیخ صدوق آن را در پایان کتاب «من لا یحضره الفقیه» به جناب صالح بن عقبه ذکر کرده است:
«وما کان فیه عن صالح بن عقبة فقد رویته عن محمد بن موسى بن المتوکل رضی الله عنه عن علی بن الحسین السعد آبادی، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبیه، عن محمد بن سنان، ویونس بن عبد الرحمن جمیعا عن صالح بن عقبة بن قیس بن سمعان بن أبی ربیحة مولى رسول الله (صلى الله علیه وآله).»
«روایاتی را که در سند آنها صالح بن عقبه قرار دارد، از محمد بن موسی بن متوکل ... از صالح بن عقبه بن قیس بن سمعان ... نقل کرده ام.»
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین _متوفاى381ق_، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 511، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
و شیخ صدوق در ابتدای کتاب درباره منابع کتابش فرموده است:
«وجمیع ما فیه مستخرج من کتب مشهورة ، علیها المعول وإلیها المرجع.»
«تمام آنچه در این کتاب آمده، از کتاب های مشهوری که مورد اعتماد و مرجع بوده، استخراج شده است.»
الشیخ الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 3
همین ذکر سند، نشان دهندهای این است که کتاب وی مورد اعتماد شیخ صدوق بوده است.
ثانیا: آیت الله خویی اسناد کتاب صالح بن عقبه را نیز ذکر کرده و عبارت «والطریق کطریق الشیخ إلیه صحیح، ...» به همین نکته اشاره دارد.
نکاتی که در کلام آیت الله خویی بیان شده این است:
1. صالح بن عقبه در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم واقع شده که راویان این کتاب، توثیق عام دارند.
2. تضعیف ابن غضائری با توثیق علی بن ابراهیم در تعارض نیست؛ زیرا انتساب کتاب رجال، به ابن غضائری ثابت نیست در نتیجه توثیق علی بن ابراهیم، بدون معارض میشود.
3. این راوی در اسناد روایات مرحوم شیخ صدوق واقع شده و صالح بن عقبه و کتابش مورد اعتماد شیخ صدوق بوده است. در نتیجه نسبت غلو به ایشان نیز بیاساس است.
د: مرحوم سید بحر العلوم رضوان الله تعالی:
ایشان نیز اینگونه پاسخ میدهد که بنای مرحوم شیخ طوسی در فهرست و مرحوم نجاشی در رجالش بر این بوده که راویانی امامی را ذکر نمایند و راوی غیر شیعه را حتماً تذکر میدهند؛ پس هر راوی را که این دو بزرگوار به صورت مطلق آورده اند، دلالت میکند که صحیح المذهب و همچنین ممدوح به مدح عام هستند.
ایشان در فائده دهم از فوائد الرجالیه میفرمایند:
«فائدة الظاهر أن جمیع من ذکر الشیخ فی (الفهرست) من الشیعة الإمامیة إلا من نص فیه على خلاف ذلک من الرجال: الزیدیة، والفطحیة، والواقفیة وغیرهم، کما یدل علیه وضع هذا الکتاب، فإنه فی فهرست کتب الأصحاب ومصنفاتهم، دون غیرهم من الفرق. وکذا (کتاب النجاشی). فکل من ذکر له ترجمة فی الکتابین، فهو صحیح المذهب ممدوح بمدح عام یقتضیه الوضع لذکر المصنفین العلماء والاعتناء بشأنهم وشان کتبهم، وذکر الطریق إلیهم، وذکر من روى عنهم ومن رووا عنه.
ومن هذا یعلم أن إطلاق الجهالة على المذکورین فی (الفهرست) و (رجال النجاشی) من دون توثیق أو مدح خاص، لیس على ما ینبغی.»
«ظاهر این است، هرکسی که شیخ او را در کتاب فهرست آورده، شیعه دوازده امامی است؛ مگر کسانی که در آنها تصریح به خلاف شده است؛ که زیدی و فطحی و واقفی مذهب بوده است. و هدف شیخ از تألیف کتاب فهرست همین بوده است که فقط تألیفات شیعیان را گردآوری نماید.
و همچنین کتاب نجاشی؛ هر کسی را که در این کتاب ذکر کرده دارای مذهب صحیح و شیعه دوازده امامی است و به صورت عموم مورد مدح است؛ چون مقصود نجاشی از تألیف کتاب بررسی تألیفات بزرگان شیعه و ذکر موقعیت آنان بوده است .
و از همینجا مشخص می شود که مجهول دانستن کسانیکه در این دو کتاب نام ایشان آمده است، اما توثیق یا مدحی ندارند، شایسته نیست.»
الطباطبایی، السید مهدی بحر العلوم _متوفای 1212ق_، الفوائد الرجالیة، ج 4 ، ص111، 116، تحقیق وتعلیق: محمد صادق بحر العلوم، حسین بحر العلوم، ناشر: مکتبة الصادق - طهران، الطبعة الأولى: 1363 ش
هـ : مرحوم حاجی نوری:
میرزا حسین نوری صاحب کتاب «خاتمة المستدرک»، چند دلیل بر وثاقت صالح بن عقبه ذکر کرده است:
«وأما هو فیشیر إلى مدحه بل وثاقته ولو بالمعنى الأعم أمور:
منها: روایة یونس عنه هنا، وفی الکافی فی باب ما تجب فیه الدیة کاملة، وهو من أصحاب الاجماع.
ومنها: روایة محمد بن أحمد بن یحیى عنه کما فی التهذیب فی باب الکفارة عن خطأ المحرم، وفی الاستبصار فی باب من قتل جرادة، وما استثناه القمیون عن نوادره فهو عندهم ممن یعتمد على روایاتهم .
ومنها: روایة جملة من الثقات عنه غیرهما، کمحمد بن سنان، ومحمد ابن إسماعیل بن بزیع، ومحمد بن الحسین بن أبی الخطاب، ومحمد بن خالد الطیالسی.
ومنها: أنه یروی عنه الحسن بن علی بن بقاح الجلیل، الذی قالوا فی حقه: صحیح الحدیث، ومر فی الفائدة السابقة، ویأتی فی ( رنط ) دلالة هذه الکلمة على وثاقة کل من یروی عنه فلاحظ.
ومنها: أن النجاشی ذکره فی کتابه الموضوع لذکر المصنفین من أصحابنا، وذکر نسبه وقال: له کتاب یرویه جماعة منهم محمد بن إسماعیل بن بزیع، ثم ذکر طریقه إلیه، وکذا الشیخ فی الفهرست ذکره وکتابه وطریقه إلیه، ولم یطعنا علیه بشئ، وکذا السروی فی المعالم .
ومنها : أن الصدوق عد کتابه من الکتب المعتمدة.
ومن جمیع ذلک یعلم أن ما نقله ابن داود عن ابن الغضائری فی ترجمته: لیس حدیثه بشئ، کذاب غال، کثیر المناکیر، ومثله فی الخلاصة من غیر نسبة إلیه، والظاهر أنه تبعه وأخذه عنه، فی غیر محله، والغلو الذی یعتقده ابن الغضائری إن لم یزدهم مدحا وعلوا لیس مما یجرح به.»
«در مدح صالح بن عقبه؛ بلکه بر وثاقت وی هر چند به صورت عمومی، به چند مورد اشاره میشود:
اولا: یونس بن عبد الرحمان در این جا (کتاب مرحوم شیخ صدوق) و کتاب کافی در باب «ما تجب فیه الدیة کامله» از وی روایت نقل شده و او از اصحاب اجماع است.
ثانیا: در کتاب تهذیب و استبصار، محمد بن احمد بن یحیی از وی روایت نقل کرده و قمیون نیز وی را از جمع راویان کتاب نوادر، استثنا نکرده و به روایاتش اعتماد کرده اند.
ثالثا: گروهی از افراد موثق همانند: محمد بن سنان، محمد بن إسماعیل بن بزیع، محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، ومحمد بن خالد الطیالسی، از وی روایت نقل کرده اند.
رابعا: حسن بن علی بن بقاح که از افراد جلیل است و در حق او تعبیر «صحیح الحدیث» را به کار برده اند، از وی روایت نقل کرده؛ همچنانکه گذشت و خواهد آمد این کلمه بر وثاقت تمام افرادی که از شخصی روایت نقل کند، دلالت دارد.
خامسا: نجاشی ایشان را در کتاب خودش که موضوع آن ذکر مؤلفین شیعه است، آورده و نسبش را ذکر کرده و گفته است: او کتابی دارد که گروهی از جمله محمد بن اسماعیل بن بزیغ آن را روایت کرده اند. و نیز شیخ در فهرست، کتاب و طریقش را ذکر کرده و هردوی آنها هیچ طعنی بر او وارد نکرده اند.
سادسا: مرحوم شیخ صدوق کتاب صالح بن عقبه را در شمار کتاب های مورد اعتماد ذکر کرده است.
از مواردی که گفته شد به دست میآید که آنچه ابن داود از ابن غضائری در ترجمهی وی آورده و گفته: «حدیثه بشئ، کذاب غال، کثیر المناکیر» و همانند آن را در خلاصه آورده، و نسبت به او نداده، ظاهرا از ابن غضائری پیروی کرده و از او گرفته و هیچگونه واقعیتی ندارد. و غلوی را که ابن غضائری در بارهی وی اعتقاد داشته اگر بر مدح و علو مقام او نیفزاید، جرح نیز به حساب نمیآید و از مقام او نمیکاهد.»
الطبرسی، میرزا الشیخ حسین النوری _متوفای1320ق_ خاتمة المستدرک، ج 4، ص 362 – 364، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث - قم – ایران، الطبعة الاولی 1415
جمع بندی سخنان علما در رد تضعیف ابن غضائری و توثیق صالح بن عقبه:
1. تنها کسیکه صالح بن عقبه را تضعیف کرده، ابن غضائری است و برخی دیگر همانند علامه حلی سخن او را تکرار کرده اند. پس سخنان همه آنها برگرفته از نجاشی است و این عقیدهی یک نفر در بارهی ایشان است.
2. از این که نجاشی و شیخ طوسی (از علمای بزرگ رجال) شرح حال ایشان را ذکر کرده؛ اما در تضعیف وی سخن نگفته اند، روشن میشود که نسبت غلو به ایشان صحت ندارد. و از طرفی، مورد مدح عام نیز میباشد.
3. از آنجایی که این راوی، در اسناد روایات مرحوم شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه واقع شده، و بزرگان دیگر نیز از وی روایت نقل کرده و به آن روایات عمل کرده اند، روشن میشود که از نظر علما مورد اعتماد بوده است.
4. گروهی از بزرگان و محدثان شیعه، مثل «محمد بن سنان، محمد بن الحسین بن أبی الخطاب و محمد بن إسماعیل بن بزیع، محمد بن خالد طیالسی و حسن بن علی بن بقاح و اصحاب اجماع همانند یونس بن عبد الرحمان»، از او روایت نقل کردهاند و این مطلب شاهد محکم بر وثاقت این شخص است؛ چرا که اشخاص موثق و اصحاب اجماع از شخص ضعیف روایت نقل نمیکنند.
5. مرحوم شیخ صدوق کتاب ایشان را از کتابهای معتبره ذکر کرده است.
6. محمد بن احمد بن یحیی، صاحب کتاب «نوادر الحکمه» شخص موثق و مورد اعتماد علمای شیعه است. علمای قم تعدادی از روایات غیر معتبر او را استثنا کرده و بقیه را قبول کرده اند. اسم صالح بن عقبه در شمار استثنا شدگان نیست از این جا روشن میشود که علمای قم، وی راضعیف نمیدانسته اند.
بنابراین، نسبت غلو به ایشان بیاساس و او از نظر علما مورد اعتماد و موثق است؛ چنانچه مرحوم آیت الله خویی به این مطلب تصریح کرده است.
ایشان از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام بوده است. شیخ طوسی رحمة الله علیه در یک جا نام او را در زمرهی اصحاب امام باقر علیه السلام ذکر میکند:
«38 - علقمة بن محمد الحضرمی، أخو أبی بکر الحضرمی.»
«علقمه بن محمد حضرمی، برادر ابو بکر حضرمی است.»
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن _متوفاى460ق_، رجال الطوسی، ص 140، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
و در جای دیگر ایشان را از اصحاب امام صادق علیه السلام آورده و عبارتی را در باره او به کار برده است که نشان میدهد او در اخذ روایت، مورد اعتماد علما و محدثان بوده است:
«641 - علقمة بن محمد الحضرمی الکوفی، أَسنَد عنه.»
«علقمه بن محمد حضرمی از اهل کوفه است که بزرگان از وی روایت نقل کرده اند.»
الشیخ الطوسی، رجال الطوسی، ص 262 .
در کتابهای رجال، صریحا ایشان توثیق ندارد؛ اما از بررسی شرح حال و روایاتی که در باره ایشان است و نیز روایاتی که خودش نقل کرده، وثاقت او ثابت میشود:
مرحوم کشی در ترجمه علقمه و برادرش ابی بکر حضرمی این روایت را نقل کرده است:
«حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ الْقُتَیْبِیُّ، قَالا حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ بَکَّارِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ:، دَخَلَ أَبُو بَکْرٍ وَ عَلْقَمَةُ عَلَى زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ، وَ کَانَ عَلْقَمَةُ أَکْبَرَ مِنْ أَبِی، فَجَلَسَ أَحَدُهُمَا عَنْ یَمِینِهِ وَ الْآخَرُ عَنْ یَسَارِهِ، وَ کَانَ بَلَغَهُمَا أَنَّهُ قَالَ لَیْسَ الْإِمَامُ مِنَّا مَنْ أَرْخَى عَلَیْهِ سَتْرَهُ، إِنَّمَا الْإِمَامُ مَنْ شَهَرَ سَیْفَهُ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ وَ کَانَ أَجْرَأَهُمَا یَا أَبَا الْحُسَیْنِ أَخْبِرْنِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) أَ کَانَ إِمَاماً وَ هُوَ مُرْخِی عَلَیْهِ سَتْرَهُ أَوْ لَمْ یَکُنْ إِمَاماً حَتَّى خَرَجَ وَ شَهَرَ سَیْفَهُ قَالَ، وَ کَانَ زَیْدٌ یُبْصِرُ الْکَلَامَ، قَالَ، فَسَکَتَ فَلَمْ یُجِبْهُ، فَرَدَّ عَلَیْهِ الْکَلَامَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، کُلَّ ذَلِکَ لَا یُجِیبُهُ بِشَیْءٍ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ: إِنْ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ إِمَاماً فَقَدْ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ بَعْدَهُ إِمَامٌ مُرْخِی عَلَیْهِ سَتْرَهُ، وَ إِنْ کَانَ عَلِیٌّ (ع) لَمْ یَکُنْ إِمَاماً وَ هُوَ مُرْخِی عَلَیْهِ سَتْرَهُ فَأَنْتَ مَا جَاءَ بِکَ هَاهُنَا، قَالَ، فَطَلَبَ إِلَى عَلْقَمَةَ أَنْ یَکُفَّ عَنْهُ! فَکَفَّ.»
«بکار بن ابى بکر حضرمى میگوید: ابو بکر و علقمه بر زید بن على وارد شدند. علقمه از پدرم ابو بکر بزرگتر بود یکى طرف راست و دیگرى طرف چپ زید نشستند. این دو شنیده بودند که زید گفته است کسى که در خانه بنشیند امام نیست؛ بلکه امام کسى است که با شمشیر قیام کند.
ابو بکر که جرأت بیشتری داشت گفت: یا ابا الحسین (کنیهی زید بود) آیا على بن ابى طالب تا وقتى خانهنشین بود امام نبود؟ وقتى با شمشیر قیام کرد امام شد؟ زید که مرد زیرکى بود چیزى نگفت سه مرتبه این سخن را تکرار کرد زید هیچ جوابی نداد. ابو بکر گفت: اگر على بن ابى طالب امام بود، پس جایز است بعد از او نیز امام خانهنشین باشد، و در صورتى که على بن ابى طالب در زمان خانهنشینى اش امام نباشد، تو چرا اینجا آمدهاى. علقمه تقاضا کرد از پدرم ابى بکر که دست از او بردارد، پدرم از سخن خوددارى کرده ادامه نداد.»
الطوسی، الشیخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسین _متوفای 460ق_، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشی، ج 2 ص 715، تصحیح وتعلیق: المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، ناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، تاریخ الطبع: 1404 ه
از این روایت چند مطلب به دست میآید که حُسن حال ایشان را ثابت میکند:
اولا: این روایت به صراحت دلالت دارد که علقمه با برادرش در امر ولایت ائمه اطهار علیهم السلام اهتمام فراوان داشتند؛ لذا نزد زید بن علی رفتند و در مقابل او از امامت امیر مؤمنان علیه السلام دفاع کردند و علقمه در این گفتگو، جانب برادرش را گرفته بود.
ثانیا: از این که مرحوم کشی این روایت را در ترجمهی علقمه آورده نشان میدهد که وی نسبت به این دو برادر اهتمام خاصی داشته و مورد اعتماد وی بوده است.
مرحوم سید علی بروجردی از این روایت، حُسن حال، امامی بودن و ثبات اعتقاد او را استفاده کرده و میگوید:
«4905- علقمة بن محمد الحضرمی الکوفی، أسند عنه «ق» وهو أخو أبی بکر الحضرمی کما فی «قر» وکان علقمة أکبر من أخیه کما فی حدیث بکار عن أبیه عبد الله وعمه علقمة، وحکى فیه مناظرة أبیه مع زید، وفیه اشعار على حسنه وکونه امامیا ثابت الاعتقاد.»
«شیخ طوسی در رجالش او را از اصحاب امام صادق علیه السلام شمرده و گفته است: با سند از وی روایت نقل شده است و نیز او را از اصحاب امام باقر شمرده و گفته است که او برادر أبی بکر حضرمی و بزرگتر از او بوده است؛ همان طوری که در حدیث بکار از پدرش عبد الله و عمویش علقمه آمده است. این روایت بر حسن اعتقاد و این که او امامی و ثابت الإعتقاد بوده، دلالت دارد.»
البروجردی، السید علی أصغر _متوفای1313ق_، طرائف المقال، ج 1، ص 527، تحقیق: السید مهدی الرجائی، مع إشراف: السید محمود المرعشی، ناشر: مکتبة آیة الله العظمى المرعشی النجفی العامة، چاپخانه : بهمن – قم، الطبعة الأولى1410
مرحوم خزاز قمی روایتی در کتابش نقل کرده که ولایت مداری و اعتقاد ایشان را به امامت ائمه طاهرین علیهم السلام بیان میکند:
«أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیِّ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ وَ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ جَمِیعاً عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: الْأَئِمَّةُ اثْنَا عَشَرَ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَسَمِّهِمْ لِی قَالَ مِنَ الْمَاضِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ أَنَا قُلْتُ فَمَنْ بَعْدَکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ إِنِّی قَدْ أَوْصَیْتُ إِلَى وَلَدِی مُوسَى وَ هُوَ الْإِمَامُ بَعْدِی
قُلْتُ فَمَنْ بَعْدَ مُوسَى قَالَ عَلِیٌّ ابْنُهُ یُدْعَى بِالرِّضَا یُدْفَنُ فِی أَرْضِ الْغُرْبَةِ مِنْ خُرَاسَانَ ثُمَّ بَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِیٌّ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ . ...»
«از علقمه بن محمد حضرمى نقل شده که امام صادق علیه السّلام فرمود: امامان دوازده نفرند، عرض کردم: اى فرزند رسول خدا نام های شان را براى من بیان فرما، فرمود: از گذشتگان على بن ابى طالب و حسن و حسین و على بن الحسین و محمد بن على هستند، سپس منم. عرض کردم: اى فرزند رسول خدا امام بعد از شما کیست؟ فرمود: من به فرزندم موسى وصیت کردهام و او ا امام بعد از من است؛ عرض کردم: پس از موسى کیست؟ فرمود: فرزندش على که او را «رضا» خوانند و در زمین غربت در خراسان دفن شود، و پس از على فرزندش محمد، و بعد از محمد فرزندش على است، و پس از على فرزندش حسن، و مهدى از فرزندان حسن علیهم السّلام است. ...»
الخزاز القمی الرازی، علی بن محمد بن علی _متوفای400 ق_، کفایة الأثر فی النص على الأئمة الاثنی عشر، ص 266، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ .
طبق این روایت، علقمه از امام صادق علیه السلام از نام ائمه خود سؤال کرده و این نشان میدهد که ایشان یک فرد ولایت مدار و شیعه اهل بیت علیهم السلام بوده است.
خطبهی غدیر سندهای فراوان دارد، در یکی از اسناد این خطبه، علقمه بن محمد حضرمی است که از امام باقر علیه السلام آن را نقل کرده و مرحوم طبرسی در کتاب الاحتجاج همین سند را آورده است:
«... عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله مِنَ الْمَدِینَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِیعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَیْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی لَمْ أَقْبِضْ نَبِیّاً مِنْ أَنْبِیَائِی وَ لَا رَسُولًا مِنْ رُسُلِی إِلَّا بَعْدَ إِکْمَالِ دِینِی وَ تَأْکِیدِ حُجَّتِی وَ قَدْ بَقِیَ عَلَیْکَ مِنْ ذَاکَ فَرِیضَتَانِ مِمَّا تَحْتَاجُ أَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَکَ فَرِیضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِیضَةُ الْوَلَایَةِ وَ الْخِلَافَةِ مِنْ بَعْدِکَ فَإِنِّی لَمْ أُخَلِّ أَرْضِی مِنْ حُجَّةٍ وَ لَنْ أُخَلِّیَهَا أَبَداً...»
«امام باقر علیه السلام میفرماید: رسول خدا صلی الله علیه وآله از مدینه به حج رفت در حالی که غیر از حج و ولایت همهی شریعت را به قومش اعلام کرده بود. جبرئیل به محضر رسول خدا نازل شد و عرض کرد: ای محمد! همان خدای متعال سلام می رساند و میگوید: من پیامبری از انبیای خود و رسولی از رسولان خود را قبض روح نکردم مگر بعد از این که دینم را کامل و حجتم را تأیید نمایم. و بر عهده تو دو واجب باقی مانده است که باید آنها را به قومت ابلاغ کنی، یکی فریضهی حج و دیگری فریضهی ولایت و خلافت پس از خودت؛ زیرا من زمین را هرگز از وجود حجت خالی نمیگذارم.....»
الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب _متوفاى 548 ق_، الاحتجاج، ج 1، ص 68، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.
عیاشی در تفسیرش دربارهِی علقمه روایتی نقل کرده، نشان میدهد که ایشان مورد عنایت و توجه امام باقر علیه السلام بوده و صراحت دارد که او در امر دین، ثابت قدم بوده است:
«عن میسر عن أبی جعفر علیه السلام قال: کنت أنا وعلقمة الحضرمی وأبو حسان العجلی وعبد الله بن عجلان ننتظر أبا جعفر علیه السلام، فخرج علینا فقال: مرحبا واهلا، والله انی لأحب ریحکم وأرواحکم وانکم لعلى دین الله. ...»
«میسر نقل کرده است که من و علقمه حضرمی و ابو حسان عجلی و عبد الله بن عجلان منتظر امام باقر علیه السلام بودیم، آن حضرت بر ما وارد شد و فرمود: خوش آمدید، به خدا سوگند من بوی شما و جان شما را دوست دارم و همانا شما بر دین خدا استوار هستید. ...»
محمد بن مسعود العیاشی _متوفای320 ق_، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 237، تحقیق : الحاج السید هاشم الرسولی المحلاتی، ناشر : المکتبة العلمیة الإسلامیة - طهران
سیف بن عمیره و صفوان جمال دو تن از یاران امام صادق علیه السلام هستند.
سیف بن عمیره میگوید به زیارت مضجع شریف امیر مؤمنان علیه السلام رفتیم بعد از زیارت، صفوان روی خود را به طرف قبر امام حسین علیه السلام نمود و گفت: از این مکان، امام حسین علیه السلام را زیارت کنید. صفوان همان زیارت نامهی را خواند که علقمه از امام باقر علیه السلام روایت کرده بود:
«وروى محمد بن خالد الطیالسی عن سیف بن عمیرة قال : خرجت مع صفوان بن مهران الجمال وعندنا جماعة من أصحابنا إلى الغری بعد ما خرج أبو عبد الله علیه السلام فسرنا من الحیرة إلى المدینة فلما فرغنا من الزیارة صرف صفوان وجهه إلى ناحیة أبی عبد الله الحسین علیه السلام فقال لنا : تزورون الحسین علیه السلام من هذا المکان من عند رأس أمیر المؤمنین علیه السلام من هیهنا أومأ إلیه أبو عبد الله الصادق علیه السلام وأنا معه قال : فدعا صفوان بالزیارة التی رواها علقمة بن محمد الحضرمی عن أبی جعفر علیه السلام فی یوم عاشوراء ،...»
«سیف میگوید: من همراه صفوان بن مهران جمال (که گروهی از شیعیان نیز ما را همراهی میکردند) بعد از این که امام صادق علیه السلام نیز آمدند، به سوی غری (محل دفن امیر مؤمنان علیه السلام) رفتیم، از راه حیره به سوی شهر نجف آمدیم وقتی از زیارت فارغ شدیم، صفوان روی خود را به سوی قبر امام حسین علیه السلام نمود و برای ما گفت: امام حسین علیه السلام را از این مکان از بالا سر امیرمؤمنان علیه السلام زیارت میکنید. امام صادق علیه السلام به سوی ایشان اشاره نمود و من همراهش بودم. صفوان همان زیارتنامهی را خواند که علقمه از امام باقر علیه السلام در روز عاشورا روایت کرده بود. ...»
و در پایان روایت آمده است که سیف به صفوان گفت:
«قال سیف بن عمیرة: فسألت صفوان، فقلت له: إن علقمة بن محمد الحضرمی، لم یأتنا بهذا عن أبی جعفر علیه السلام إنما أتانا بدعاء الزیارة، فقال صفوان: وردت مع سیدی أبی عبد الله علیه السلام إلى هذا المکان، ففعل مثل الذی فعلناه فی زیارتنا، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع بعد أن صلى کما صلینا، وودع کما ودعنا...»
«از صفوان سوال کردم: علقمه بن محمد این دعا را برای ما از امام باقر علیه السلام نیاورده بود؛ تنها دعای زیارت را آورده بود؛ صفوان گفت: همراه با سرورم امام صادق علیه السلام به این مکان وارد شدم؛ همانند آن را که در زیارتمان انجام دادیم انجام داد و این دعا را در هنگام وداع خواند.»
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن _متوفاى460ق_، مصباح المتهجد، ص 777 – 781، ناشر : مؤسسة فقه الشیعة - بیروت – لبنان، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1411 - 1991 م
از این روایت دو نکته استفاده میشود:
نکته اول: سیف بن عمیره و صفوان به نقل علقمه بن محمد حضرمی اعتماد داشتند و ایشان را به عنوان یک راوی ضابط قبول داشتند.
نکته دوم: زیارت عاشواریی را که علقمه نقل کرده، تنها تفاوتش در دعای بعد از زیارت است؛ ولی صفوان آن را از امام صادق علیه السلام نقل میکند.
نتیجه: با توجه به روایاتی که نقل شد، اولا: حسن اعتقاد و ولایت مداری علقمه ثابت میشود. ثانیا: در حسن اعتقاد ایشان همین کفایت میکند که در آن جو خفقان که از سوی بنی امیه و بنی عباس بر علیه اهل بیت علیهم و شیعیان به وجود آمده بود، ایشان روایت غدیر را نقل کرده است.
ثالثا: این شخص مورد عنایت و توجه امام باقر علیه السلام بوده است.
رابعا: سیف بن عمیره و صفوان جمال نیز به روایت او اعتماد کرده اند و ایشان را یک راوی ضابط و عادل میدانسته اند و روایاتش را قبول داشته اند.
بنابراین، جناب علقمه بن محمد حضرمی نیز در سند زیارت عاشورا موثق و مورد اعتماد است.
پیش از این گفتیم که مرحوم شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه، سند اصل زیارت را از دو طریق نقل میکند، طریق اول را بررسی کردیم. طریق دوم را ایشان اینگونه بیان میفرمایند:
«سیف بن عمیره عن علقمة بن محمد عن أبی جعفر علیه السلام»
طریق شیخ به سیف بن عمیره نیز صحیح است؛ چرا که تمامی آنها از بزرگان روات شیعه هستند و احدی در وثاقت آن ها شک ندارد؛ چنانچه مرحوم خویی در این باره میفرماید:
وطریق الصدوق إلیه: محمد بن الحسن ... والطریق کطریق الشیخ إلیه صحیح.
معجم رجال الحدیث ، السید الخوئی ، ج 9، ص 383 .
علاوه بر تصریح مرحوم آقای خویی، ما همانند طریق قبلی، فقط از باب تیمن و تبرک تمامی راویان این طریق را نیز به صورت مستقل بررسی میکنیم و گرنه هیچ یک از آنها نیازی به توثیق ندارند و فراتر از توثیق هستند. مرحوم شیخ طوسی در کتاب الفهرست، طریقش را تا سیف بن عمیره این گونه بیان میفرماید:
«سیف بن عمیرة، ثقة، کوفی نخعی عربی. له کتاب، أخبرنا به عدة من أصحابنا، عن محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، عن أبیه ومحمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن سیف بن عمیرة.»
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص 140، تحقیق: الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الأولى1417
پس در حقیقت سند روایت به این صورت است :
شیخ طوسی : عدة از اصحاب و بزرگان شیعه ، محمد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق) ، علی بن الحسین بن بابویه ، محمد بن الحسن بن ولید ، سعد بن عبد الله ، احمد بن محمد ، علی بن الحکم ، سیف بن عمیره ، علقمة بن محمد الخضرمی ، امام باقر علیه السلام .
مقصود از این جمله، عدهای از بزرگان شیعه؛ از جمله شیخ مفید است؛ چنانچه مرحوم صاحب معالم در توضیح «عدة من اصحابنا» که شیخ طوسی در برخی از کتابهایش استفاده کرده است، میگوید :
«وروایاته عدة من أصحابنا، وقد بینا فی مقدمة الکتاب أن المفید (ره) من جملة العدة عن أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین ابن بابویه القمی، عن أبیه ... .»
«ما در مقدمه کتاب روشن کردیم که شیخ مفید از جمله کسانی است که شیخ طوسی با عنوان «عدة من اصحابنا» از شیخ صدوق و او از پدرش نقل میکند.»
الحسن بن زین الدین الشهید _متوفای 1011ق_، منتقى الجمان فی الأحادیث الصحاح والحسان، ج 1، ص 202، تحقیق : تصحیح وتعلیق : علی أکبر الغفاری، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1362 ش
پس قطعآً سند در این جا هیچ مشکلی ندارد .
مرحوم نجاشی در باره وی میفرماید:
«محمد بن علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی أبو جعفر، نزیل الری، شیخنا وفقیهنا ووجه الطائفة بخراسان، وکان ورد بغداد سنة خمس وخمسین وثلاثمائة، وسمع منه شیوخ الطائفة وهو حدث السن.»
«محمد بن علی ... ساکن ری، استاد ما و مرجع ما و سرشناس شیعیان در خراسان بود؛ و در سال 355 وارد بغداد شد و در حالیکه هنوز جوان بود بزرگان شیعه پای درس او حضور مییافتند.»
النجاشی، رجال النجاشی ص 389 .
و شیخ طوسی نیز میفرماید:
«محمد بن علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی، جلیل القدر، یکنى أبا جعفر، کان جلیلا، حافظا للأحادیث، بصیرا بالرجال، ناقدا للاخبار، لم یر فی القمیین مثله فی حفظه وکثرة علمه. له نحو من ثلاثمائة مصنف.»
«محمد بن علی ... والا مقام، کنیه اش ابو جعفر است، وی بزرگوار بود و حافظ احادیث، در علم رجال تخصص داشت، و روایات را بررسی می کرد. در اهل قم مثل وی در حفظ (روایت) و کثرت علم دیده نشد. بیش از سیصد تألیف دارد.»
الشیخ الطوسی، الفهرست، ص 237 .
نجاشی در باره وی میگوید :
«علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی أبو الحسن، شیخ القمیین فی عصره، ومتقدمهم، وفقیههم، وثقتهم. کان قدم العراق واجتمع مع أبی القاسم الحسین بن روح رحمه الله وسأله مسائل ثم کاتبه بعد ذلک على ید علی بن جعفر بن الأسود، یسأله أن یوصل له رقعة إلى الصاحب علیه السلام ویسأله فیها الولد. فکتب إلیه: قد دعونا الله لک بذلک، وسترزق ولدین ذکرین خیرین. فولد له أبو جعفر وأبو عبد الله من أم ولد. وکان أبو عبد الله الحسین بن عبید الله یقول: سمعت أبا جعفر یقول: أنا ولدت بدعوة صاحب الامر علیه السلام، ویفتخر بذلک.»
«علی بن الحسین ... بزرگ اهل قم در زمان خودش، و پیشوای ایشان و فقیه ایشان و مورد اطمینان ایشان؛ به عراق آمد و با ابو القاسم حسین بن روح نایب خاص سوم حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه همراه شد، و از او در مورد مسائلی سوال پرسید؛ و سپس توسط علی بن جعفر بن اسود با وی نامه نگاری کرد و از وی می خواست که نامه به دست امام زمان برساند و در آن از حضرت خواسته بود که فرزندی به وی عطا شود. پس به او پاسخ دادند: ما برای تو به آنچه خواستی دعا کردیم و خداوند به تو دو پسر نیکو خواهد داد. پس برای وی ابو جعفر و ابو عبد الله از کنیزی متولد شدند. و ابو عبد الله حسین بن عبید میگفت: از ابا جعفر شنیدم که میگفت: من با دعای صاحب الامر به دنیا آمده ام؛ و به آن افتخار می کرد.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 261 .
و شیخ طوسی میفرماید:
«علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی رضی الله عنه، کان فقیها جلیلا، ثقة. وله کتب کثیرة.»
الشیخ الطوسی، الفهرست، ص 157 .
در سند گذشته در باره وی بحث کردیم .
نجاشی در توصیف وی میفرماید :
«سعد بن عبد الله بن أبی خلف الأشعری القمی أبو القاسم، شیخ هذه الطائفة وفقیهها و وجهها.»
«سعد بن عبد الله .... بزرگ، فقیه و سرشناس امامیه بود.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 177 .
شیخ طوسی میفرماید:
«سعد بن عبد الله القمی، یکنى أبا القاسم، جلیل القدر، واسع الاخبار، کثیر التصانیف، ثقة.»
«سعد بن عبد الله قمی، کنیه اش ابو القاسم، انسان عالی مقام، دارای روایات فراوان و تألیفات زیاد و مورد اعتماد بوده است.»
الفهرست ، الشیخ الطوسی ، ص 135 .
مرحوم نجاشی و شیخ طوسی در باره وی میفرمایند :
«أحمد بن محمد بن عیسى بن عبد الله ... یکنى أبا جعفر، وأول من سکن قم من آبائه سعد بن مالک بن الأحوص ... وأبو جعفر رحمه الله شیخ القمیین، ووجههم، وفقیههم، ...»
«احمد بن محمد بن عیسی ... کنیه اش ابو جعفر است. وی نخستین فردی است که از خاندان سعد بن مالک در قم ماندگار شد. ابو جعفر که خداوند او را مورد رحمتش قرار دهد، بزرگ قمیون، سرشناس و فقیه آنان بود.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 82 ؛ الشیخ الطوسی، الفهرست، ص 68 .
شیخ طوسی ایشان را ثقه و انسان عالی مقام معرفی کرده است:
«علی بن الحکم الکوفی، ثقة، جلیل القدر.»
الشیخ الطوسی، الفهرست، ص 151 .
پس تا اینجا سند روایت قطعاً تمام و تمامی راویان آن از برترین راویان حدیث شیعه بودهاند .
وی یکی از دو نفری است که شیخ طوسی سند اصل زیارت عاشورا را از ایشان نقل میکند. در وثاقت او هیچ شک و شبههای نیست؛ چنانچه مرحوم نجاشی در باره وی میگوید:
«سیف بن عمیرة النخعی عربی، کوفی، ثقة، روى عن أبی عبد الله وأبی الحسن علیهما السلام. له کتاب یرویه جماعات من أصحابنا.»
«سیف بن عمیرة نخعی از اهل کوفه و مورد اعتماد است. او از امام صادق و امام کاظم علیهما السلام روایت کرده و کتابی دارد که گروهی از اصحاب ما آن را روایت کرده اند.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 189 .
و مرحوم شیخ طوسی رحمت الله علیه نیز میفرماید :
«[ 333 ] 2 ، سیف بن عمیرة، ثقة، کوفی نخعی عربی. له کتاب، أخبرنا به عدة من أصحابنا، عن محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، عن أبیه ومحمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن سیف بن عمیرة.»
الفهرست ، الشیخ الطوسی ، ص 140 .
پس با این تفصیل، سند روایت تا این جا صحیح است؛ چون حتی اگر کسی به صالح بن عقبه اشکال کند؛ از آنجایی که در این طبقه سیف بن عمیره نیز وجود دارد، سند روایت تمام و هیچ مشکلی ندارد.
در سند قبلی با توجه به روایاتی که نقل کردیم، وثاقت و یا حد اقل حسن حال و عقیده وی را ثابت کردیم.
شیخ طوسی، زیارت عاشورا با سند دیگر به این صورت نقل میفرماید:
«وروى محمد بن خالد الطیالسی عن سیف بن عمیرة قال: خرجت مع صفوان بن مهران الجمال وعندنا جماعة من أصحابنا إلى الغری بعد ما خرج أبو عبد الله علیه السلام فسرنا من الحیرة إلى المدینة فلما فرغنا من الزیارة صرف صفوان وجهه إلى ناحیة أبی عبد الله الحسین علیه السلام فقال لنا: تزورون الحسین علیه السلام من هذا المکان من عند رأس أمیر المؤمنین علیه السلام من هیهنا أومأ إلیه أبو عبد الله الصادق علیه السلام وأنا معه قال : فدعا صفوان بالزیارة التی رواها علقمة بن محمد الحضرمی عن أبی جعفر علیه السلام فی یوم عاشوراء .»
«محمد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیره روایت میکند که گفت: بعد از آنکه امام صادق علیه السلام بیرون رفتند، همراه با صفوان بن مهران شتر دار، به سمت نجف رفتیم و عدهی هم ما را همراهی میکردند. پس از راه حیره به شهر نجف رفتیم. وقتی از زیارت فارغ شدیم صفوان روی خود را به سمت حرم امام حسین علیه السلام کرد و به ما گفت: امام حسین علیه السلام را از اینجا از کنار سر امیر مومنان زیارت میکنید؟ از همین جا امام صادق علیه السلام (به سمت کربلا) اشاره کرد و من همراه او بودم؛ پس صفوان زیارتی را که علقمه آن را از امام باقرعلیه السلام در روز عاشورا روایت کرده بود خواند.»
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن _متوفاى460ق_، مصباح المتهجد، ص 777، ناشر : مؤسسة فقه الشیعة - بیروت – لبنان، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1411 - 1991 م
مرحوم شیخ طوسی، این روایت را از کتاب محمد بن خالد الطیالسی نقل میفرماید و طریق خود را تا وی این گونه بیان میفرماید:
«محمد بن خالد الطیالسی. له کتاب، رویناه عن الحسین بن عبید الله، عن أحمد بن محمد بن یحیى، عن أبیه، عن محمد بن علی بن محبوب، عنه.»
پس سند روایت اینگونه خواهد شد :
شیخ طوسی، حسین بن عبید الله الغضائری، احمد بن محمد بن یحیی، محمد بن یحیی العطار، محمد بن علی بن محبوب، محمد بن خالد الطیالسی، سیف بن عمیره، صفوان بن مهران الجمال، امام صادق علیه السلام.
وی از مشایخ مرحوم شیخ طوسی و مرحوم نجاشی بوده است؛ چنانچه مرحوم نجاشی میفرماید:
«الحسین بن عبید الله بن إبراهیم الغضائری أبو عبد الله، شیخنا رحمه الله.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 69 .
و مرحوم شیخ طوسی نیز میفرماید:
«الحسین بن عبید الله الغضائری، یکنى أبا عبد الله، کثیر السماع، عارف بالرجال، وله تصانیف ذکرناها فی الفهرست، سمعنا منه وأجاز لنا بجمیع روایاته، مات سنة أحدی عشره وأربعمائة.»
«حسین بن عبید الله غضائری، کنیه اش ابو عبد الله است. وی بسیار روایت شنیده و به علم رجال آشنا بود. او دارای تألیفاتی است که آنها را در فهرست ذکر کردیم. ما از او روایت شنیده ایم و برای ما نقل تمام روایاتش را اجازه داده است. اودرسال چهار صد وچهارده ازدنیا رفت.»
الشیخ الطوسی، رجال الطوسی، ص 425 .
و همان طور که در ترجمهی ابن أبی جید گفتیم، اساتید و شیوخ مرحوم نجاشی بالإتفاق ثقه هستند و نیازی به توثیق ندارند؛ چنانچه مرحوم آقای خویی رضوان الله تعالی علیه میفرماید:
«أنه شیخ النجاشی وجمیع مشایخه ثقات.»
«وی استاد نجاشی است و تمامی اساتید نجاشی مورد وثوق هستند.»
معجم رجال الحدیث ، السید الخوئی ، ج 7 ، ص 23 .
برای اثبات وثاقت این شخص، می توان به دلایل ذیل استناد کرد :
اولاً : وی از مشایخ مرحوم صدوق رحمت الله علیه است و شیخ صدوق از او روایات فراوانی را نقل کرده و بعد از نام ایشان از جمله «رضی الله عنه» استفاده کرده که و این دلیل بر این است که وی مورد اعتماد ایشان بوده است. با جستجویی که در برخی از کتابهای شیخ صدوق به عمل آمد، وی در کتابهای مختلف خود بیش از هشتاد بار این جمله را تکرار کردهاند:
«حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار رضی الله عنه».
این نشان میدهد که شیخ صدوق به این شخص اعتماد داشته است و گرنه این همه روایت از او نقل نمیکرد و بعد از هر بار نام بردن از او، از جمله «رضی الله عنه» استفاده نمیکرد.
ثانیاً: وی از مشایخ الإجازه بوده است و از نظر علمای رجال، تمام مشایخ الإجازه موثق هستند؛ چنانچه مرحوم بهبهانی از محقق بحرانی در این باره نقل میفرماید:
«وقال المحقق البحرانی: مشایخ الإجازة فی أعلى درجات الوثاقة والجلالة.»
«محقق بحرانی گفته است: مشایخ اجازه در بالاترین مرتبه اطمینان و بزرگی مقام هستند.»
الطباطبایی، السید مهدی بحر العلوم _متوفای 1212ق_، الفوائد الرجالیة، ص 45، تحقیق وتعلیق: محمد صادق بحر العلوم، حسین بحر العلوم، ناشر: مکتبة الصادق - طهران، الطبعة الأولى: 1363 ش
علامه وحید بهبهانی در باره نشانه های وثاقت و مدح مینویسد:
«(منها) کون الرجل من مشایخ الإجازة و المتعارف عدّه من أسباب الحسن، وربما یظهر من جدّی ـ رحمه اللّه ـ دلالته على الوثاقة وکذا من المصنف فی ترجمة الحسن بن علی بن زیاد ..»
«از جملهی امارات وثاقت، که شخصی از مشایخ اجازه باشد. مرسوم این است که شیخ اجازه بودن از اسباب حُسن حدیث است. و از اقوال پدر بزرگم چنین به دست میآید که شیخ اجازه بودن دلالت بر وثاقت او هم دارد. و نیز از اقوال مصنف (میرزا محمد، صاحب منهج المقال) در ترجمهی حسن بن علی بن زیاد همین مطلب استفاده میشود.»
ایشان پس از این که سخن محقق بحرانی را نقل کرده میگوید:
«وما ذکروه لا یخلو عن قرب.»
«آنچه را این بزرگان گفته اند، خالی از قرب نیست؛ یعنی نزدیک به واقع است.»
الوحید البهبهانی، الفوائد الرجالیة، ص 45
مرحوم شهید ثانی رضوان الله تعالی علیه مینویسد:
«لا یحتاج أحد من هؤلاء المشایخ المشهورین إلى تنصیص على تزکیة، ولا بینة على عدالة، لما اشتهر فی کل عصر، من ثقتهم وضبطهم وورعهم، زیادة على العدالة وإنما یتوقف على التزکیة، غیر هؤلاء من الرواة، الذین لم یشتهروا بذلک ککثیر ممن سبق على هؤلاء، وهم طرق الأحادیث المدونة فی الکتب غالبا.»
«هیچ یک از شیوخ مشهور، احتیاج به تصریح به وثاقت و اقامهی دلیل برای اثبات عدالت ندارند؛ زیرا در هر زمانی، علاوه بر عدالت آنها؛ مورد اعتماد بودن، حافظه قوی و ورع آنها مشهور بوده است. و تنها کسانی غیر آنها، احتیاج به تصریح به وثاقت دارد، کسانیکه به این مطلب شهره نیستند. مانند بسیاری از کسانی که گذشت. شیوخ اجازه، طریق آنها به کتاب های روائی بودهاند.»
العاملی، زین الدین بن علی بن أحمد الجبعی العاملی، معروف به شهید ثانی _متوفای965ق_، الرعایة فی علم الدرایة، ص 192 – 193، تحقیق: عبد الحسین محمد علی بقال، ناشر: مکتبة آیة الله العظمى المرعشی النجفی - قم المقدسة، الطبعة الثانیة1408
مرحوم میرداماد نیز مینویسد:
«أن مشیخة المشایخ الذین هم کالأساطین والأرکان أمرهم أجل من الاحتیاج إلى تزکیة مزک، وتوثیق موثق. ولقد کنا أثبتنا ذلک فیما قد أسلفناه بما لا مزید علیه.»
«مشایخ اجازه، همانهایی که از استوانهها و ارکان به شمار میروند، فراتر از آن هستند که احتیاج به تصریح به وثاقت داشته باشند. ما پیش از این، آن را ثابت کردهایم.»
الأستر آبادی میرداماد، محمد باقر الحسینی، _متوفای 1041ق_ الرواشح السماویة، ص 261، تحقیق : غلامحسین قیصریهها ، نعمة الله الجلیلی، ناشر : دار الحدیث للطباعة والنشر، چاپخانه : دار الحدیث، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1422-1380ش
ثالثاً : بسیاری از علما حکم به صحت روایت ایشان کرده و او را توثیق کردهاند؛ از جمله مرحوم علامه مجلسی در کتاب «وجیزه» کلامی دارد که مرحوم سید بحر العلوم آن را چنین نقل کرده است:
«وفی (الوجیزة): هو من مشایخ الإجازة، وحکم الأصحاب بصحة حدیثه»
در کتاب وجیزه گفته است: «احمد بن محمد عطار، از مشایخ اجازه است و علما به صحت روایت وی حکم کرده اند.»
الطباطبایی، السید مهدی بحر العلوم _متوفای 1212ق_، الفوائد الرجالیة، ج 2، ص 21، تحقیق وتعلیق: محمد صادق بحر العلوم، حسین بحر العلوم، ناشر: مکتبة الصادق - طهران، الطبعة الأولى: 1363 ش
و همچنین علامهی حلی در فائده هشتم از کتاب خلاصة الأقوال، طریق شیخ صدوق به عبد الرحمن بن أبی نجران و عبد الله بن أبی یعفور را تصحیح میکند؛ در حالی که در هر دو طریق، احمد بن محمد یحیی عطار وجود دارد. این مطلب نشان دهنده آن است که وثاقت این شخص در نزد علامهی حلی محرز بوده است.
و نیز مرحوم شهید ثانی رحمت الله علیه با قاطعیت تمام، حکم به وثاقت این شخص میکند. وی در تمییز روات همنام که ممکن است کسی خیال کند، یک نفر هستند، مینویسد:
«وفائدة معرفته: خشیة أن یظن الشخصان، شخصا واحدا ... منهم، محمد بن یحیى العطار القمی. ومنهم، محمد بن یحیى الخزاز بالخاء المعجمة والزاء قبل الألف وبعدها. ومحمد بن یحیى بن سلیمان الخثعمی الکوفی. والثلاثة ثقاة.»
«و فایده دیگر در شناخت این مطلب است که ممکن است دو نفر را یک نفر گمان کند: از جمله آنها محمد بن یحیی العطار قمی و محمد بن یحیی خزاز و محمد بن یحیی بن سلیمان خثعمی کوفی است که هر سه نفرشان مورد اطمینان هستند.»
العاملی، زین الدین بن علی بن أحمد الجبعی العاملی، معروف به شهید ثانی _متوفای965ق_، الرعایة فی علم الدرایة، ص 371، تحقیق: عبد الحسین محمد علی بقال، ناشر: مکتبة آیة الله العظمى المرعشی النجفی - قم المقدسة، الطبعة الثانیة1408
میرداماد استر آبادی مینویسد :
«ثم إن لمشایخنا الکبراء مشیخة یوقرون ذکرهم، ویکثرون من الروایة عنهم، والاعتناء بشأنهم، ویلتزمون إرداف تسمیتهم بالرضیة عنهم، أو الرحمة لهم ألبتة فأولئک أیضا ثبت فخماء، وأثبات أجلاء، ذکروا فی کتب الرجال أو لم یذکروا، والحدیث من جهتهم صحیح معتمد علیه، نص علیهم بالتزکیة والتوثیق أو لم ینص ...وکأشیاخ الصدوق ابن الصدوق عروة الإسلام أبی جعفر محمد بن علی بن بابویه رضوان الله تعالى علیهما: ... وأحمد بن محمد بن یحیى العطار أحد شیوخ التلعکبری ذکره الشیخ فی کتاب الرجال.»
«برای اساتید بزرگ ما، اساتیدی است که یاد ایشان را گرامی می دارند؛ و بسیار از ایشان روایت میکنند و به مقام ایشان توجه میکنند و هر زمان نام ایشان را می آورند در کنار آن رضی الله عنهم میگویند، یا برای ایشان طلب رحمت میکنند. پس ایشان نیز مورد اطمینان و بزرگ هستند، چه در کتب رجال ذکر شده باشند و چه نشده باشند. و روایت از جهت ایشان درست و مورد اعتماد است؛ چه ایشان را توثیق کرده باشند و چه نکرده باشند ... مانند اساتید شیخ صدوق فرزند راستگو و ریسمان محکم اسلام ، ابو جعفر محمد بن علی ... و احمد بن محمد بن یحیی العطار یکی از اساتید تلعکبری است که شیخ او را در کتاب رجال ذکر کرده است.»
الحسینی الأستر آبادی، میرداماد محمد باقر، الرواشح السماویة ، ص 171 – 172 .
شیخ بهائی نیز میفرماید :
«قد یدخل فی أسانید بعض الأحادیث من لیس له ذکر فی کتب الجرح والتعدیل بمدح ولا قدح غیر أن أعاظم علمائنا المتقدمین قدس الله أرواحهم قد اعتنوا بشأنه وأکثروا الروایة عنه وأعیان مشایخنا المتأخرین طاب ثراهم قد حکموا بصحة روایات هو فی سندها والظاهر أن هذا القدر کاف فی حصول الظن بعدالتهوذلک مثل ... أحمد بن محمد بن یحیى العطار فإن الصدوق یروی عنه کثیرا وهو من مشایخه والواسطة بینه وبین سعد بن عبد الله.»
«گاهی در سند برخی روایات کسی است که از او مدح یا ذمی در کتب جرح و تعدیل نیامده است؛ غیر از اینکه بزرگان علمای ما به مقام ایشان توجه داشته اند و از ایشان بسیار روایت کرده اند؛ و یا بزرگان علمای متاخرین حکم به صحت روایاتی کردهاند که ایشان در سند آن بوده اند. و ظاهر آن است که این مقدار در گمان پیدا کردن به عدالت ایشان کفایت میکند. همانند: ... احمد بن محمد بن یحیی العطار ؛ که صدوق از وی بسیار روایت میکند و او از اساتید صدوق است و او واسطه بین شیخ و سعد بن عبد الله است.»
البهائی العاملی، _متوفای 1031ق_، مشرق الشمسین ، ص 276 ، ناشر : منشورات مکتبة بصیرتی – قم، طبق برنامه مکتبة اهل البیت.
با این تفصیل، هیچ شکی در وثاقت این شخص باقی نمیماند.
وی استاد مرحوم شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه است که روایات بسیاری از طریق او نقل کرده است . مرحوم نجاشی در باره او میفرماید :
«محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث.»
«محمد بن یحیی، کنیه اش ابو جعفر و مشهور به عطار قمی، بزرگ امامیه در زمان خودش، مورد اعتماد، بزرگ قوم و دارای روایات فراوان بود.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 353 .
و شیخ طوسی میفرماید :
«محمد بن یحیى العطار، روى عنه الکلینی، قمی، کثیر الروایة.»
الشیخ الطوسی، رجال الطوسی، ص 439 .
مرحوم نجاشی در توصیف او مینویسد:
«محمد بن علی بن محبوب الأشعری القمی أبو جعفر، شیخ القمیین فی زمانه، ثقة، عین، فقیه، صحیح المذهب.»
«محمد بن علی بن محبوب اشعری قمی، کنیه اش ابو جعفر، بزرگ قمیون در زمان خودش، مورد اعتماد، بزرگ قوم، فقیه و درست مذهب بود.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 349 .
وی از اصحاب امام کاظم علیه السلام بوده است. شیخ طوسی رحمت الله علیه مینویسد:
«محمد بن خالد الطیالسی، روى عنه علی بن الحسن بن فضال وسعد ابن عبد الله.»
«محمد بن خالد طیالسی، علی بن الحسن بن فضال و سعد بن عبد الله، از او روایت نقل کرده اند.»
الشیخ الطوسی، رجال الطوسی، ص 438
در صفحهی دیگر مینویسد:
«محمد بن خالد الطیالسی، یکنى أبا عبد الله، روى عنه حمید أصولا کثیرة.»
«محمد بن خالد طیالسی، کنیه اش ابو عبد الله است. حمید اصول زیادی را از او روایت میکند.»
الشیخ الطوسی، رجال الطوسی، ص 441 .
در عبارات بالا، شیخ طوسی تصریح میکند که سه تن از افراد موثق و برجسته روایان شیعه از او روایت نقل کرده اند؛ علی بن حسن بن فضال، سعد بن عبد الله اشعری و حمید بن زیاد از راویان موثق هستند.
نجاشی در باره علی بن حسن بن فضال مینویسد:
«علی بن الحسن بن علی بن فضال ... کان فقیه أصحابنا بالکوفة، ووجههم، وثقتهم، وعارفهم بالحدیث، والمسموع قوله فیه.»
«علی بن حسن بن علی بن فضال ... فقیه اصحاب ما در کوفه و چهرهی شاخص، موثق و آگاه ترین آنها نسبت به حدیث بوده و سخنش مورد پذیرش است.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 257
نجاشی در باره سعد بن عبد الله اشعری نیز میگوید:
«سعد بن عبد الله بن أبی خلف الأشعری القمی أبو القاسم، شیخ هذه الطائفة وفقیهها و وجهها.»
«سعد بن عبد الله بن ابی خلف اشعری قمی، کنیه اش ابو القاسم، از بزرگان ، فقیهان و سرشناس شیعیان است.»
النجاشی، رجال النجاشی، ص 177
شیخ طوسی در باره حمید بن زیاد مینویسد:
«حمید بن زیاد، من أهل نینوى، قریة إلى جانب الحائر على ساکنه السلام، ثقة، کثیر التصانیف، روى الأصول أکثرها، له کتب کثیرة على عدد کتب الأصول.»
«حمید بن زیاد از اهل نینوا، قریهی به سوی حائر که به ساکنان آنجا سلام باد، مورد اعتماد، دارای تألیف فراوان است. بسیاری از اصول را او نقل کرده و کتابهای بسیار دارد به شمار کتب اصول.»
الشیخ الطوسی، الفهرست، ص 114
این مطلب ثابت میکند که محمد بن خالد طیالسی، یک شخص موثق ومورد اعتماد است؛ چنانچه مرحوم وحید بهبهانی در ترجمهی وی به این نکته تصریح میکند و مینویسد:
«قوله محمد بن خالد الطیالسی اه : روایة الأجلة عنه تشیر إلى الاعتماد علیه ویؤیده قوله روى عنه حمید أصولا کثیرة.»
«این سخن مصنف در باره محمد بن خالد طیالسی ... روایت بزرگان از او، اشاره به این نکته دارد که وی مورد اعتماد علما بوده است. مؤید این سخن، این است که حمید بن زیاد اصول بسیاری را از او نقل کرده است.»
تعلیقة على منهج المقال - الوحید البهبهانی - ص 306
علاوه بر این، ایشان در اسناد روایات کامل الزیارات واقع شده که راویان این کتاب مدح و توثیق عام دارند.
به نقل حضرت آیت الله خویی رحمة الله علیه، علی بن ابراهیم قمی، محمد بن علی بن محبوب، محمد بن یحیى المعاذی، ومعاویة بن حکیم، از افراد موثق دیگری هستند که از وی روایت نقل کرده اند.
السید الخوئی، معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 76
با دقت در این نکته ثابت میشود که ایشان از نظر محدثان شیعه مورد اعتماد بوده است.
وثاقت او را در سند قبلی بررسی کردیم .
صفوان یکی از اصحاب سرشناس امام صادق علیه السلام بوده است. شیخ طوسی ایشان را در شمار اصحاب آن حضرت ذکر کرده است:
[ 3064 ] 42 - صفوان بن مهران الجمال، أبو محمد الأسدی الکاهلی، مولاهم کوفی .
الشیخ الطوسی، رجال الطوسی، ص 227
نجاشی به وثاقت ایشان تصریح کرده است:
صفوان بن مهران بن المغیرة الأسدی ... ثقة.
النجاشی، رجال النجاشی، ص 198 .
آقای نمازی شاهرودی تصریح میکند که ایشان از اصحاب امام کاظم علیه السلام نیز بوده است:
صفوان بن مهران الجمال الأسدی الکاهلی: من أصحاب الصادق والکاظم صلوات الله علیهما. ثقة جلیل القدر عظیم الشأن قوی الایمان بالاتفاق.
صفوان بن مهران ... از اصحاب امام صادق وکاظم علیهما السلام بوده و به اتفاق علما مورداعتماد، عالی مقام و دارای ایمان قوی بوده است.
الشاهرودی، الشیخ علی النمازی _متوفای1405ق_، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 4، ص 265، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ
مرحوم شیخ طوسی، در مجموع سه سند را برای زیارت عاشورا ذکر میکند که هر کدام از آنها را به صورت مستقل بررسی کردیم. در مجموع هر سه سند، در هر طبقه بیش از یک نفر وجود دارد :
طبقه اول : علقمة بن محمد الخضرمی و صفوان بن مهران الجمال ؛
طبقه دوم : سیف بن عمیره و صالح بن عقبه؛
طبقه سوم : محمد بن اسماعیل بن بزیع، علی بن الحکم و محمد بن خالد الطیالسی.
حتی اگر وثاقت علقمه در طبقه اول قطعی نشود، با وجود صفوان در این طبقه، سند روایت صحیح خواهد شد. و در طبقه دوم اگر وثاقت صالح بن عقبه ثابت نشود، با وجود سیف بن عمیره، جبران میشود و همچنین در طبقه سوم حتی اگر بر فرض این که محمد بن خالد مجهول باشد، با وجود محمد بن اسماعیل بن بزیع و علی بن الحکم سند روایت صحیح است و هیچ مشکلی ندارد.
مرحوم ابن قولویه در کتاب «کامل الزیارات» نیز در ثواب زیارت عاشورا مینویسد :
«حَدَّثَنِی حَکِیمُ بْنُ دَاوُدَ بْنِ حَکِیمٍ وَ غَیْرُهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى الْهَمْدَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیِّ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ وَ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ جَمِیعاً عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ علیه السلام یَوْمَ عَاشُورَاءَ مِنَ الْمُحَرَّمِ، حَتَّى یَظَلَّ عِنْدَهُ بَاکِیاً لَقِیَ اللَّهَ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِثَوَابِ أَلْفَیْ [أَلْفِ] أَلْفِ حِجَّةٍ وَ أَلْفَیْ [أَلْفِ] أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ أَلْفَیْ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ ثَوَابُ کُلِّ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ غَزْوَةٍ کَثَوَابِ مَنْ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ وَ غَزَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ مَعَ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ ... .»
«... از امام باقر علیه السلام که فرمودند: هرکس قبر حسین علیه السلام را در روز عاشورا زیارت کند تا اینکه گریان شود، خداوند را در روز قیامت با ثواب هزار هزار حج و هزار هزار عمره و هزار هزار جهاد و ثواب هر حج و عمره و جهادی مانند کسی است که حج و عمره و جهاد را با رسول خدا و ائمه هدایت گر انجام داده باشد.»
و بعد در سند اصل زیارت عاشورا مینویسد :
«قَالَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ الْجُهَنِیُّ وَ سَیْفُ بْنُ عَمِیرَةَ قَالَ عَلْقَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیُّ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ إِذَا أَنَا زُرْتُهُ مِنْ قَرِیبٍ وَ دُعَاءً أَدْعُو بِهِ إِذَا لَمْ أَزُرْهُ مِنْ قَرِیبٍ وَ أَوْمَأْتُ إِلَیْهِ مِنْ بُعْدِ الْبِلَادِ وَ مِنْ سَطْحِ دَارِی بِالسَّلَامِ قَالَ فَقَالَ یَا عَلْقَمَةُ إِذَا أَنْتَ صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ أَنْ تُومِئَ إِلَیْهِ بِالسَّلَامِ وَ قُلْتَ عِنْدَ الْإِیمَاءِ إِلَیْهِ وَ مِنْ بَعْدِ الرَّکْعَتَیْنِ هَذَا الْقَوْلَ فَإِنَّکَ إِذَا قُلْتَ ذَلِکَ فَقَدْ دَعَوْتَ بِمَا یَدْعُو بِهِ مَنْ زَارَهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ کَتَبَ اللَّهُ لَکَ بِهَا أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْکَ أَلْفَ أَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَکَ مِائَةَ أَلْفِ [أَلْفِ] دَرَجَةٍ وَ کُنْتَ مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ حَتَّى تُشَارِکَهُمْ فِی دَرَجَاتِهِمْ وَ لَا تُعْرَفُ إِلَّا فِی الشُّهَدَاءِ الَّذِینَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ وَ کَتَبَ لَکَ ثَوَابَ کُلِّ نَبِیٍّ وَ رَسُولٍ وَ زِیَارَةِ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام مُنْذُ یَوْمَ قُتِلَ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِیَرَتِهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِین ... .»
«علقمة بن محمّد حضرمى مىگوید: محضر مبارک ابى جعفر (امام باقر) علیه السّلام عرض کردم: دعائى به من تعلیم فرمائید که در آن روز وقتى از نزدیک به زیارت آن حضرت رفتم آن را بخوانم و دعائى یادم دهید که هر گاه از نزدیک به زیارت آن جناب نرفته بلکه از شهرهاى دور و پشت بام به آن حضرت اشاره نمایم سلام بدهم آن را بخوانم .
حضرت فرمودند: اى علقمه ! بعد از آنکه با اشاره به آن حضرت سلام دادى و پس از آن، دو رکعت نماز خواندى و هنگام اشاره و پس از خواندن دو رکعت اگر این دعاء و زیارت را که شرحش را برایت مىگویم خواندى، پس به آنچه فرشتگان زائر آن حضرت دعاء کردهاند تو نیز دعاء نمودهاى و خداوند متعال براى تو هزار هزار حسنه نوشته و هزار هزار گناه محو مىفرماید و صد هزار هزار درجه مقام و مرتبه تو را بالا برده و تو را از کسانى قرار مىدهد که با حضرت حسین بن على علیهما السّلام شهید شدهاند و بدین ترتیب در درجهی ایشان قرارت مىدهد و شناخته نمىشوى مگر در زمرهی شهدائى که با آن حضرت شهید شدهاند و ثواب تمام انبیاء و رسولان و کسانى که زیارت امام حسین علیه السّلام را از زمان شهادتش تا به الآن نمودهاند را برایت مىنویسد .
حضرت سلام اللَّه علیه به علقمه فرمودند: در زیارت ابا عبد اللَّه الحسین روز عاشوراء بگو: سلام بر تو اى ابا عبد اللَّه، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیدهاش، سلام بر تو اى فرزند امیر مؤمنان و فرزند سرور جانشینان، سلام بر تو اى پسر فاطمه که سرور بانوان عالم مىباشد ...
القمی، أبی القاسم جعفر بن محمد بن قولویه _متوفاى367ق_، کامل الزیارات، ص 325 – 328، تحقیق: الشیخ جواد القیومی، لجنة التحقیق، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى1417هـ
پس در حقیقت روایت با سه سند نقل شده است :
الف : حکیم بن داود بن حکیم وغیره، عن محمد بن موسى الهمدانی، عن محمد بن خالد الطیالسی ، عن سیف بن عمیرة عن علقمة بن محمد الحضرمی.
ب : حکیم بن داود بن حکیم وغیره، عن محمد بن موسى الهمدانی، عن محمد بن خالد الطیالسی، عن صالح بن عقبة، عن علقمة بن محمد الحضرمی .
ج : محمد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبة، عن مالک الجهنی، عن أبی جعفر الباقر (علیه السلام).
در سند سوم دو احتمال است:
احتمال اول این که محمد بن قولویه، زیارت عاشورا را از کتاب محمد بن اسماعیل نقل کرده باشد؛ چنانچه مرحوم شیخ طوسی نیز از کتاب او نقل کرده بود که در این صورت سند روایت تا محمد بن اسماعیل و بعد از آن صالح بن عقبه درست خواهد شد.
احتمال دوم این که محمد بن اسماعیل نیز به محمد بن خالد الطیالسی عطف باشد که در آن صورت سند این گونه میشود:
حکیم بن داود، محمد بن موسی الهمدانی، محمد بن خالد الطیالسی، محمد بن اسماعیل بن بزیع، صالح بن عقبة، مالک الجهنی.
البته این احتمال بسیار بعید به نظر میرسد؛ چون این احتمال قویتر است که کتاب محمد بن اسماعیل در آن زمان معروف بوده و شیخ طوسی و ابن قولویه هر دو از این کتاب زیارت را نقل کرده باشند .
و از آن جایی که مرحوم ابن قولویه علیه در مقدمه کتاب میفرماید :
«وقد علمنا انا لا نحیط بجمیع ما روی عنهم فی هذا المعنى ولا فی غیره، لکن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله برحمته، ولا أخرجت فیه حدیثا روی عن الشذاذ من الرجال، یؤثر ذلک عنهم عن المذکورین غیر المعروفین بالروایة المشهورین بالحدیث والعلم.»
«من به تمامی روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام در باره زیارت و غیر آن نقل شده است ، احاطه ندارم ؛ ولی هر آن چه را که در این کتاب آوردهام، از طریق افراد موثق از اصحاب ما است و هیچ روایتی را که از افراد مجهول که اخبار ائمه را از راویان غیر معروف در روایات و غیر مشهور در علم و حدیث گرفتهاند ، نقل نکردهام.»
جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص 37 .
بنابراین تمام روات موجود در اسانید کتاب نیز ابن قولویه مورد وثوق هستند؛ چنانچه آقای خویی در این باره میفرمایند :
فإنک ترى أن هذه العبارة واضحة الدلالة على أنه لا یروی فی کتابه روایة عن المعصوم إلا وقد وصلت إلیه من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله .
معجم رجال الحدیث، السید الخوئی، ج 1، ص 50 .
این عبارت، دلالت روشنی دارد بر این که ابن قولویه روایتی را از معصومین علیهم السلام نقل نکرده است؛ مگر این که از افراد موثق از اصحاب ما باشد.
و شیخ حر عاملی نیز بعد از این که به وثاقت راویان تفسیر علی بن ابراهیم شهادت میدهد ، در باره روات کامل الزیارات میگوید :
«وکذلک جعفر بن محمد بن قولویه فإنه صرح بما هو أبلغ من ذلک فی أول مزاره.»
«و همچنین جعفر بن محمد بن قولویه به وثاقت روات کامل الزیارات شهادت داده است و تصریح او در اول کتاب کامل الزیارات نسبت به تصریح علی بن ابراهیم رساتر است.»
الحر العاملی، محمد بن الحسن _متوفاى1104ق_، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج 30 ، ص 202، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة: الثانیة، 1414هـ.
زیارت عاشورا از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد و علاوه بر این ، زیارت عاشورا از زیارتهایی است که تمامی علمای شیعه بلا استثنا در طول تاریخ بر خواندن آن تأکید کرده و خود نیز بر قرائت هر روز آن مواظبت میکردند. و روایتی که مورد قبول تمامی علمای شیعه از قدیم الأیام تا کنون بوده است، نیازی به بررسی سندی ندارد ؛ هر چند که ثابت کردیم از نظر سندی هم مشکلی ندارد .
آیا روایت : « قد حلی أبوبکر الصدیق سیفه » از قول امام باقر علیه السلام صحت دارد ؟
و عن الإمام الخامس محمد بن علی بن الحسین الباقر ، عن عروة بن عبدالله قال : سالت أبا جعفر محمد بن علی (ع) عن حلیة السیف ؟ فقال : لا بأس به ، قد حلی أبوبکر الصدیق سیفه ، قال : قلت : و تقول الصدیق ؟ فوثب وثبة ، و استقبل القبلة ، فقال : نعم الصدیق ، فمن لم یقل الصدیق فلا صدق الله له قولاً فی الدنیا و الآخرة .
کشف الغمة للاربلی : 2/147 .
اولاً : این روایت را مرحوم اربلی از کتاب های اهل سنت نقل می کند و این روایت در هیچ یک از کتاب های شیعه یافت نمی شود ؛ بنابراین برای ما ارزشی ندارد ؛
ثانیاً : در خود همین روایت که در کتاب سیر اعلام النبلاء آمده ، در سند روایت شخصی به نام محمد بن علی بن حبیش وجود دارد که مجهول است و در هیچ یک از کتاب های رجالی اهل سنت نامی از وی برده نشده است ؛
ثالثاً : بر فرض صحت ، این حدیث در زمان دودمان بنی امیه صادر شده است که اگر وضعیت آن زمان به خوبی درک شود ، مسأله حل خواهد شد .
بنی امیه و بعد از آن ها بنی العباس ، چنان عرصه را بر شیعیان تنگ کرده بود که حتی دستور داده بودند هر کسی اسمش علی باشد ، او را از دم تیغ بگذرانند ؛ چنانچه بسیاری از علمای اهل سنت نقل کرده اند که :
کانت بنو أمیة إذا سمعوا بمولود اسمه علی قتلوه .
بنی امیه ، اگر می شنیدند که فرزندی اسمش علی است ، او را می کشتند .
تهذیب التهذیب - ابن حجر - ج 7 - ص 281 و سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 5 - ص 102 و تهذیب الکمال - المزی - ج 20 - ص 429 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 41 - ص 481 و ... .
در چنین وضعیتی کاملاً منقطی است که چنین روایاتی از باب تقیه و برای حفظ جان شیعیان صادر شده باشد ؛ به خصوص که راوی آن عروة بن عبد الله از مخالفین سر سخت اهل بیت و از طرفداران بنی امیه بوده است .
فــیـــلــم
طبق روایات اهل سنت ؛
پیامبر (ص) مانند شیعیان نمازهای روزانه را در 3 وقت می خواند.
(اثبات از صحیح بخاری و صحیح مسلم)
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برخی شبهه کرده اند که شیعیان برای اثبات امامت امامانشان به روایات اهل سنت متوسل میشوند؛ زیرا در منابع خود روایتی در این موضوع ندارند.
اولا: میخواستم برای بنده و هر فرد شیعهی دیگری روشن شود که آیا در منابع خودمان برای اثبات امامت امامان بزرگوار شیعه روایاتی وجود دارد یانه؟ و اگر وجود دارد معتبر هستند یانه ؟
ثانیا: با توجه به این که ایام صادقیه را در پیش رو داریم، لطفا در خصوص روایات امامت امام صادق علیه السلام نیز توضیح دهید.
متشکرم، منتظر پاسخ علمی و همیشگی تان هستم.
اولاً: در منابع غنی شیعه، برای اثبات مسائل اعتقادی روایات فراوانی وجود دارد و شیعه برای اثبات عقائدش نیازی به روایات اهل سنت ندارد. استدلال ما به روایات و منابع اهل سنت از باب «قاعدهی الزام» است؛ یعنی چون اهل سنت روایات خودشان را قبول دارند (نه روایات شیعه را) در مقام بحث علمی و استدلال باید به منابع خود شان مراجعه و استدلال کرد. همانطوری که اگر آنها بخواهند برای شیعیان، مطلبی را ثابت کنند، باید از منابع مورد پذیرش شیعه دلیل بیاورند؛ قانون بحث علمی و مناظرات این روش را اقتضا میکند. بنابراین، شبهه دشمنان اهل بیت علیهم السلام در این زمینه کاملا بیاساس است.
ثانیا: در موضوع اثبات امامت ائمه (علیهم السلام) در منابع شیعه، تعداد زیادی حدیث صحیح و متواتر در منابع شیعه وجود دارد.
و در موضوع (امامت امام صادق علیه السلام)، نیز روایات معتبر و متواتری وجود دارند که در نوشته پیش رو، این روایات جمع آوری شده و تقدیم شما و همه رهپویان حق و حقیقت میگردد.
در موضوع «اثبات امامت، ائمهی طاهرین علیهم السلام ، از دیدگاه روایات شیعه»، مقالاتی نوشته ایم؛ برای اطلاع بیشتر به آدرسهای زیر مراجعه فرمایید:
الف: آیا روایت «امامان دوازدگانه» به صورت متواتر در منابع شیعه وسنی نقل شده است؟:
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5049
ب: چهل روایت صحیح در اثبات امامت از کتاب های شیعه و سنی:
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5043
اما قبل از بررسی و نقل روایات و نصوص امامت امام صادق (علیه السلام) دو نکته را یادآوری میکنیم:
اعتقاد شیعه بر این است که هر امامی، قبل از به شهادت رسیدن، بر امامت امام پس از خود تصریح کرده اند و این مطلب در روایات صحیح و معتبر نقل شده است.
شیخ مفید (رحمة الله علیه) یکی از علمای درجه اول شیعه، بعد از معرفی نسب و شخصیت علمی امام صادق علیه السلام، تصریح مینماید که پدرشان امام باقر علیه السلام بر امامتش به صورت روشن تصریح نموده است:
وَ کَانَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام مِنْ بَیْنِ إِخْوَتِهِ خَلِیفَةَ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ وَصِیَّهُ وَ الْقَائِمَ بِالْإِمَامَةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ بَرَزَ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ بِالْفَضْلِ وَ کَانَ أَنْبَهَهُمْ ذِکْراً وَ أَعْظَمَهُمْ قَدْراً وَ أَجَلَّهُمْ فِی الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ وَ نَقَلَ النَّاسُ عَنْهُ مِنَ الْعُلُومِ مَا سَارَتْ بِهِ الرُّکْبَانُ وَ انْتَشَرَ ذِکْرُهُ فِی الْبُلْدَانِ وَ لَمْ یُنْقَلْ عَنْ أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ الْعُلَمَاءِ مَا نُقِلَ عَنْهُ وَ لَا لَقِیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ مِنْ أَهْلِ الْآثَارِ وَ نَقَلَةِ الْأَخْبَارِ وَ لَا نَقَلُوا عَنْهُمْ کَمَا نَقَلُوا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَإِنَّ أَصْحَابَ الْحَدِیثِ قَدْ جَمَعُوا أَسْمَاءَ الرُّوَاةِ عَنْهُ مِنَ الثِّقَاتِ عَلَى اخْتِلَافِهِمْ فِی الْآرَاءِ وَ الْمَقَالاتِ فَکَانُوا أَرْبَعَةَ آلَافِ رَجُلٍ. وَ کَانَ لَهُ علیه السلام مِنَ الدَّلَائِلِ الْوَاضِحَةِ فِی إِمَامَتِهِ مَا بَهَرَتِ الْقُلُوبَ وَ أَخْرَسَتِ الْمُخَالِفَ عَنِ الطَّعْنِ فِیهَا بِالشُّبُهَاتِ. ...
وَ کَانَتْ إِمَامَتُهُ علیه السلام أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً. وَ وَصَّى إِلَیْهِ أَبُوهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَصِیَّةً ظَاهِرَةً وَ نَصَّ عَلَیْهِ بِالْإِمَامَةِ نَصّاً جَلِیّاً.
«امام صادق جعفر بن محمد بن على بن الحسین (علیهما السلام) از میان برادرانش جانشین پدرش حضرت باقر علیه السّلام و وصى آن حضرت بود که پس از ایشان به امر امامت قیام نمود، و در فضل و دانش سر آمد همه برادران گشت، و از همه آنان نام آورتر، و در قدر و منزلت بالاتر، و در میان شیعه و سنى مقامش ارجمندتر بود، و به اندازه مردم از علوم آن حضرت نقل کردهاند که سخنانش توشه راه کاروانیان و مسافران و نام نامیش در هر شهر و دیار زبانزد مردمان گشته، و از هیچ یک از علمای این خاندان به آن اندازه که از آن حضرت حدیث نقل شده از دیگرى نقل نکردهاند، و هیچ یک از اهل آثار و ناقلان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره بردند از دیگران بهرهگیرى نکردند، زیرا اصحاب حدیث که نام راویان ثقات آن بزرگوار را جمع کردهاند با اختلاف در عقیده و گفتار شماره آنان به چهار هزار نفر میرسد.
و دلائل روشن در باره امامت آن حضرت به اندازهاى است که دلها را حیران کرده، و زبان دشمن را از خوردهگیرى گنگ و لال ساخته است. ...
مدت زمان امامت (امام صادق علیه السلام) سی وچهار 34 سال بود. پدرش ابو جعفر (امام باقر) علیه السلام به صورت آشکار در مورد ایشان وصیت کرد و بر امامتش به صورت روشن تصریح نموده است.»
البغدادی، الشیخ المفید محمد بن محمد بن النعمان، العکبری ، (متوفای 413هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص180، تحقیق : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 1993 م
مرحوم طبرسی از مفسران شیعه نیز در کتاب «اعلام الوری» مینویسد:
فإن الشیعة قد تواترت خلافا عن سلف إلى أن اتصل نقلهم بالباقر علیه السلام أنه نص على الصادق علیه السلام ، کما تواترت على أن أمیر المؤمنین علیه السلام نص على الحسن ، ونص على الحسین علیهما السلام ، وکذاک کل إمام على الإمام الذی یلیه ، ثم هکذا إلى أن ینتهى إلى صاحب الزمان ،
«عقیدهی متواتر در نزد شیعه که از گذشتگان نسل به نسل رسیده و متصل به زمان امام باقر علیه السلام میباشد، این است که آن حضرت بر امامت امام صادق علیه السلام تصریح کرده است؛ همانگونه که متواتر است امیر مؤمنان علیه السلام بر امامت امام حسن و امام حسین علیهما السلام تصریح نموده است. همچنین هر امامی بر امام پس از خود تا برسد به امام زمان علیه السلام ، تصریح کرده اند.»
الطبرسی، أبی علی الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 1، ص516، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ـ قم، الطبعة : الأولى، 1417هـ .
مرحوم اربلی نیز مینویسد:
وکانت إمامته علیه السلام أربعا وثلاثین سنة ووصى إلیه أبو جعفر علیه السلام وصیة ظاهرة ونص علیه بالإمامة نصا جلیا .
«مدت زمان امامت (امام صادق علیه السلام) 34 سال بود. پدرش ابو جعفر (امام باقر) علیه السلام به صورت آشکار در مورد ایشان وصت کرد و بر امامتش به صورت روشن تصریح نمود.»
الإربلی، أبی الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح (متوفاى693هـ)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص380، ناشر: دار الأضواء ـ بیروت، الطبعة الثانیة، 1405هـ ـ 1985م.
این مسأله آن قدر در میان علما روشن و آشکار است که علمای اهل سنت نیز در کتابهای شان آن را ذکر کرده اند. ابن صباغ مالکی مینویسد:
ووصى إلیه أبو جعفر (علیه السلام) بالإمامة وغیرها وصیة ظاهرة ، ونص علیها نصا جلیا.
«ابو جعفر (امام باقر) علیه السلام آشکارا در بارهی امامت امام صادق علیه السلام وصیت فرموده و بر امامتش به صورت روشن تصریح کرده است. »
المالکی، علی بن محمد بن أحمد المالکی المکی المعروف بابن الصباغ (متوفای885هـ)، الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ج2، ص909، تحقیق: سامی الغریری، ناشر: دار الحدیث للطباعة والنشر مرکز الطباعة والنشر فی دار الحدیث – قم، الطبعة الأولى: 1422
در موضوع اثبات «امامت ائمه طاهرین علیهم السلام» دو نوع نص در منابع شیعه وجود دارد :
نصوص عمومی، روایاتی هستند که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و یا ائمه طاهرین (علیهم السلام) به صورت کلی در موضوع امامت وارد شده است . این گونه روایات در منابع شیعه فراوان و در حد تواتر است. این روایات را در دو مقاله ای که در ابتدای این نوشتار آدرس آن را ذکر شد ، به صورت مفصل مورد بررسی قرار گرفته است لطفا مراجعه فرمایید.
نصوص اختصاصی، روایاتی هستند که در آنها یا اسامی یکایک ائمه (علیهم السلام) بیان شده و یا امام قبل ، به امامت امام پس از خود تصریح کرده است. دستهی اول را در دو مقاله که در بالا آدرس داده شد، بیان کردهایم اما در مورد دسته دوم در باره هر یکی از ائمه طاهرین (علیهم السلام) این نوع روایات وجود دارد.
و نکتهی مهم در این دسته روایات این است که در برخی، امام قبل، امام بعد خودش را به صورت محسوس برای اصحاب نشان داده و فرموده او امام شما است. و در برخی روایات نشانه های امامت را در باره او بیان کرده (همچون وصیت کردن به امام بعد، یا سپردن آثار رسول خدا و امور اختصاصی امام) که از طریق آن میتوان فهمید ایشان امام بعدی است.
در این نوشتار بنا به درخواست شما، روایات و نصوص امامت امام صادق علیه السلام را از زبان پدر بزرگوار شان با اسناد معتبر ذکر مینماییم:
مرحوم شیخ کلینی در کتاب الحجة، «بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا» ، چندین روایت در خصوص امام صادق علیه السلام نقل کرده که برخی آنها ذکر میشود:
[1] الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ قَالَ نَظَرَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَمْشِی فَقَالَ تَرَى هَذَا؟ هَذَا مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ.
«ابو صباح کنانی میگوید: امام باقر علیه السلام به امام صادق علیه السلام که راه میرفت، نگاه کرد وگفت: میبینی او را؟ او از جمله کسانی است که خداوند در باره ایشان فرموده است: ما مىخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم!»
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 1، ص 306، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
در این روایت، امام باقر علیه السلام تصریح مینماید که امام صادق از جمله افرادی است که خداوند آنان را امام و وارثان زمین قرار داده است.
روایت بالا از نظر سند صحیح است. مرحوم علی بن یونس عاملی (از علمای قرن نهم) سند این روایت را تصحیح کرده و مینویسد:
روى محمد بن یعقوب بالأسانید الصحاح إلى أبی الصباح أن الباقر علیه السلام نظر إلى الصادق علیه السلام وقال : هذا من الذین قال الله فیهم : (ونرید أن نمن على الذین استضعفوا فی الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثین).
«محمد بن یعقوب با سندهای صحیح، که به ابی صباح میرسد، نقل کرده که امام باقر علیه السلام به امام صادق علیه السلام نگاه کرد و فرمود: ایشان از جمله کسانی است که خداوند در بارهی آنها فرموده است:ونرید أن نمن على الذین استضعفوا فی الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثین»
العاملی النباطی، الشیخ زین الدین أبی محمد علی بن یونس (متوفاى877هـ) الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج 2، ص162، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة، الطبعة الأولى، 1384هـ
[7] مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ علیه السلام فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ هَذَا وَ اللَّهِ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله قَالَ عَنْبَسَةُ فَلَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِکَ فَقَالَ صَدَقَ جَابِرٌ ثُمَّ قَالَ لَعَلَّکُمْ تَرَوْنَ أَنْ لَیْسَ کُلُّ إِمَامٍ هُوَ الْقَائِمَ بَعْدَ الْإِمَامِ الَّذِی کَانَ قَبْلَه.
«جابر بن یزید جعفی میگوید: از امام باقر (علیه السلام) پرسیدند : قائم کیست؟ آن حضرت با دستش به امام صادق (علیه السلام) زد و فرمود : به خدا این قائم آل محمد ( علیه السلام ) است. عنبسه گفت: بعد از وفات امام باقر (علیه السلام) خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم و حدیث جابر را به عرض ایشان رساندم. فرمود : جابر راست گفته . سپس فرمود : شاید شما گمان کنید که هر امامى قائم بعد از امام قبلى نیست.»
الکافی - الشیخ الکلینی، ج 1 ص 307
در این روایت تعبیر «هَذَا وَ اللَّهِ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ» نص صریح بر امامت ایشان است زیرا امام صادق علیه السلام، درپایان روایت، این جمله را توضیح میدهند و بیان میکنند که مراد امام باقر علیه السلام، امام زمان همان عصر است نه امام مهدی علیه السلام که یکی از القابش «قائم» است.
علامه مجلسی در توضیح کلمهی «قائم» میفرماید:
و القائم یطلق فی الأخبار على المهدی القائم بالجهاد، الخارج بالسیف، و على کل إمام فإنه قائم بأمر الإمامة کما سیأتی فی باب: أن الأئمة کلهم قائمون بأمر الله، و غرضه علیه السلام بیان أن أبی سمانی قائما بالمعنى الثانی لا الأول، و فی الإبهام نوع مصلحة لعدم یأس الشیعة عن الفرج.
«قائم» در روایات، بر حضرت مهدی (علیه السلام) که برای جهاد قیام میکند و با شمشیر خارج میشود و نیز بر هر امامی اطلاق میشود؛ زیرا هر امامی برای امر امامت قیام میکنند. این مطلب در باب « أن الأئمة کلهم قائمون بأمر الله» میآید. مقصود امام علیه السلام این است که پدرم مرا به معنای دوم «قائم» نامیده است؛ نه به معنای اول و در این ابهام نوعی مصلحت است تا شیعیان از گشایش در امر امر امامت نا امید نشوند.
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج3 ؛ ص328، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.
این روایت نیز از نظر علمای شیعه صحیح است. مرحوم علامهی مجلسی، سند این روایت را صحیح میداند و مینویسد:
الحدیث السابع: صحیح.
روایت هفتم صحیح است.
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج3 ، ص328، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.
مرحوم علی بن یونس عاملی نیز این روایت را صحیح میداند:
وروى بصحاح الأسانید إلى جابر بن یزید أن الباقر علیه السلام سئل عن القائم بعده ، فضرب بیده على الصادق علیه السلام وقال : هذا والله قائم آل محمد یعنی القائم بعد أبیه ، لا أنه القائم المنتظر علیه السلام .
«با سند صحیح از جابر بن یزید روایت شده است که از امام باقر علیه السلام در باره امام قائم بعد ایشان سؤال شد. ...»
الصراط المستقیم، علی بن یونس العاملی، ج 2 ، ص 162
[8] عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ أَبِی علیه السلام اسْتَوْدَعَنِی مَا هُنَاکَ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ ادْعُ لِی شُهُوداً فَدَعَوْتُ لَهُ أَرْبَعَةً مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ نَافِعٌ مَوْلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَقَالَ اکْتُبْ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ یَعْقُوبُ بَنِیهِ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (البقرة -: 132 -) وَ أَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ یُکَفِّنَهُ فِی بُرْدِهِ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ الْجُمُعَةَ وَ أَنْ یُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ وَ أَنْ یُرَبِّعَ قَبْرَهُ وَ یَرْفَعَهُ أَرْبَعَ أَصَابِعَ وَ أَنْ یَحُلَّ عَنْهُ أَطْمَارَهُ عِنْدَ دَفْنِهِ ثُمَّ قَالَ لِلشُّهُودِ انْصَرِفُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَتِ بَعْدَ مَا انْصَرَفُوا مَا کَانَ فِی هَذَا بِأَنْ تُشْهِدَ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ کَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ یُقَالَ إِنَّهُ لَمْ یُوصَ إِلَیْهِ فَأَرَدْتُ أَنْ تَکُونَ لَکَ الْحُجَّةُ.
«عبد الاعلی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که ایشان فرمودند : پدرم آنچه را در آنجا بود (کتب و بقیه چیزهای که مختص به امام است) به من سپرد و چون هنگام وفاتش نزدیک شد، فرمود: چند شاهد نزد من بیاور، من چهار تن از قریش را که نافع- غلام عبد اللَّه بن عمر- در میان آنها بود حاضر کردم. فرمود بنویس:
این است آنچه یعقوب به پسرانش وصیت کرد: «پسرانم! خدا براى شما این دین را برگزید، پس نمیرید جز اینکه مسلمان باشید» و محمد بن على، به جعفر بن محمد وصیت کرد و به او امر دستور میدهد که او را در بردى که نماز جمعه با آن میخواند، کفن پوشاند، و با عمامهی خودش او را عمامه پوشاند و قبرش را چهار گوش سازد و به مقدار چهار انگشت بالا آورد و هنگام دفن بندهاى کفن او را بگشاید. سپس به شاهدان فرمود: برگردید خدا شما را رحمت کند- بعد از آنکه رفتند- گفتم: اى پدر! در این وصیت چه نیازی به گواه گرفتن بود؟ فرمود: پسرم! نخواستم که تو (در امر امامت) مغلوب باشى و مردم بگویند به (امامت) او وصیت نکرده است، خواستم که تو حجت و دلیل داشته باشى.»
الکافی، الشیخ الکلینی، ج 1 ، ص 307
مرحوم کلینی این روایت با سندی دیگر در بابی دیگرد به نام (باب ما یجب على الناس عند مضی الامام ) نیز نقل کرده و در این روایت امام باقر علیه السلام تصریح میکند که امام با سه چیز شناخته میشود:
2 عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله قَالَ مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة... ُ فَقَالَ یُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ بِثَلَاثِ خِصَالٍ لَا تَکُونُ فِی غَیْرِهِ هُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِالَّذِی قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِیُّهُ وَ عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ وَصِیَّتُهُ وَ ذَلِکَ عِنْدِی لَا أُنَازَعُ فِیه. ...
فَقَالَ إِنِّی کَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ یُقَالَ إِنَّهُ لَمْ یُوصَ فَأَرَدْتُ أَنْ تَکُونَ لَکَ حُجَّة.
«عبد الاعلی میگوید: از امام صادق علیه السلام از سخن عامه سؤال کردم که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده: هر که بمیرد و برای او امامی نباشد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است. ... تا اینجا که میرسد که امام باقر علیه السلام فرموده: صاحب این امر (امام) با سه ویژگی که در غیر اونیست شناخته میشود و او نسبت به امام قبل سزاوار است. وصیت امام پیشین، وجود سلاح رسول خدا صلی الله علیه وآله در نزد او، و وصیت امام پیشین، این موارد در نزد من است که هیچ کسی در آن با من منازعه ندارد.»
الکافی، الشیخ الکلینی، ج 1، ص 379
در این روایت چند جمله بر امامت آن حضرت دلالت مینماید:
1. جملهی: إِنَّ أَبِی علیه السلام اسْتَوْدَعَنِی مَا هُنَاکَ.
مراد از «ما هناک» کتب و سلاح و آثار پیامبر است که از نظر شیعه، نشانه های امامت امام محسوب میشوند. و امام باقر علیه السلام نیز آنها را به امام صادق علیه السلام سپردند. معنایش این است که بعد از من، شما امام هستید. علامهی مجلسی در توضیح این قسمت مینویسد:
ایضاح : «ما هناک» أی من الکتب والسلاح وغیرهما من آثار النبی صلى الله علیه وآله وسائر الأنبیاء علیهم السلام ...
«مراد از «ما هناک» کتابها، سلاح و غیر آن از آثار پیامبر صلی الله علیه وآله و سایر انبیاء علیهم السلام است.»
المجلسی، محمد باقر (متوفاى1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 79، ص 47، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
2. این فراز از روایت: وَ أَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ یُکَفِّنَهُ فِی بُرْدِهِ ...
در این قسمت ، امام باقر علیه السلام به فرزندش وصیت میکند که امور تکفین و تدفین ایشان را بر عهده بگیرد و از نظر شیعه امام معصوم را جز امام و معصوم دیگر تجهیز نمیکند؛ بنابراین، امام صادق علیه السلام، مقام امامت را بعد از پدر بزرگوارشان دارا هستند.
مرحوم سید محسن در کتاب «اعیان الشیعه» میگوید:
أراد ان یعلمهم انه وصیه وخلیفته والامام من بعده .
«امام باقر علیه السلام میخواست با این وصیتش به آنها بفهماند که امام صادق علیه السلام وصی، جانشین و امام بعد از ایشان است.»
الأمین، السید محسن (متوفای1371هـ)، أعیان الشیعة، ج 1، ص 659، تحقیق وتخریج: حسن الأمین، ناشر: دار التعارف للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ : 1403 - 1983 م
مرحوم آیت الله العظمی تبریزی برای اثبات دلالت این روایت به امامت آن حضرت میفرماید:
هذا کما تقدم ـ بضمیمه ما دلت علیه النصوص وقام علیه الإجماع أنّ الإمام عندنا لا یتولّى تجهیزه إلاّ إمام مثله إذا کان حاضراً، وأنّ الوصیه هی من علائم الإمامه ـ یکون نصاً على إمامه الصادق (علیه السلام) .
«این روایت (به ضمیمهی آنچه روایات بر آن دلالت میکند و اجماع شیعه بر این که امور تجهیز امام را جز امام زمانیکه حاضر باشد، بر عهده نمیگیرد و وصیت کردن از نشانه های امامت است)، دلیل روشن بر امامت امام صادق علیه السلام است.»
النصوص الصحیحة - المیرزا جواد التبریزی - ص 21، طبق برنامه مکتبة اهل البیت
فراز پایانی روایت نیز، این تحلیل را تأیید میکند که فرمود: فَقَالَ: یَا بُنَیَّ کَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ یُقَالَ إِنَّهُ لَمْ یُوصَ إِلَیْهِ فَأَرَدْتُ أَنْ تَکُونَ لَکَ الْحُجَّةُ.
علامه مجلسی در توضیح این قسمت آورده است:
أن تغلب على بناء المجهول أی فی الإمامة ، فان الوصیة من علاماتها أو فیما أوصى إلیه مما یخالف العامة ، کتربیع القبر أو الأعم .
«کلمه «تغلب» به صورت صیغه مجهول خوانده میشود، معنایش این است که دوست ندارم در امر امامت بر شما غالب شوند؛ زیرا وصیت از نشانه های امامت است یا در چیزی که به امام وصیت شده و مخالف نظر عامه است غالب شوند مثل چهار گوشه کردن قبر ...»
بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج47، ص 14
شارح اصول کافی چند وجه را در مورد این که مراد از غلبه چیست ذکر کرده است:
قوله ( فقال یا بنی کرهت أن تغلب ) لعل وجه الغلبة أمور : الأول تربیع القبر ، والثانی رفعه ، فإن روایات العامة مختلفة ففی بعضها تسویة القبور وفی بعضها تسنیمها ... ، والثالث التنازع فی الإمامة والتخالف فیها فإن الوصیة الظاهرة من علامات الإمام کما مر إلیه إشارة بقوله : وأن یقال أنه لم یوص فأردت أن تکون لک الحجة أی الحجة التی هی الوصیة الظاهرة .
«در باره این فرمایش امام: «بر تو غالب نشوند» چند وجه است:
یک: چهار گوش ساختن قبر، دو: با لا آوردن آن ؛ زیرا روایات اهل سنت در این باره مختلف است، برخی گفته اند روی قبر هموار باشد برخی گفته اند بر آمدگی داشته باشد. ... سوم: منازعه در امر امامت و مخالفت کردن در آن. زیرا وصیت آشکار از نشانه های امام است چنانچه گذشت. به این مطلب امام در این کلامش اشاره کرده و فرمود: وأن یقال أنه لم یوص فأردت أن تکون لک الحجة؛ و حجت، همان وصیت ظاهر و آشکار است.»
المازندرانی، مولی محمد صالح (متوفای1081هـ)، شرح أصول الکافی، ج 6، ص 174، تحقیق: مع تعلیقات: المیرزا أبو الحسن الشعرانی / ضبط وتصحیح: السید علی عاشور، ناشر: دار إحیاء التراث العربی للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، چاپ: الأولى1421 - 2000 م
این روایت را علمای شیعه تصحیح کرده اند. از جمله مرحوم مجلسی ذیل روایت دوم که ذکر شد، در باره سندش میفرماید:
الحدیث الثانی: حسن على الظاهر.
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج4 ؛ ص229، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.
مرحوم آیت الله تبریزی درباره صحت سند روایت هشتم میگوید:
فمن ما ورد من النص على إمامة جعفر بن محمد الصادق علیه السلام ، الروایة الصحیحة التی نقلها الکلینی رحمه الله فی الکافی عن علی بن إبراهیم عن محمد بن عیسى عن یونس بن عبد الرحمن عن عبد الأعلى عن أبی عبد الله الصادق علیه السلام : " إن أبی استودعنی ما هناک فلما حضرته ...
«از مجموعه روایاتی که بر امامت جعفر بن محمد صادق علیه السلام وارد شده، این روایت صحیحی است که آن را مرحوم کلینی در کتاب کافی از علی بن ابراهیم با سندش از عبد الاعلی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است ....»
النصوص الصحیحة، المیرزا جواد التبریزی، ص 20
5 – عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَبِی قَالَ لِی ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَرَضِهِ یَا بُنَیَّ أَدْخِلْ أُنَاساً مِنْ قُرَیْشٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ حَتَّى أُشْهِدَهُمْ قَالَ فَأَدْخَلْتُ عَلَیْهِ أُنَاساً مِنْهُمْ فَقَالَ یَا جَعْفَرُ إِذَا أَنَا مِتُّ فَغَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی وَ ارْفَعْ قَبْرِی أَرْبَعَ أَصَابِعَ وَ رُشَّهُ بِالْمَاءِ فَلَمَّا خَرَجُوا قُلْتُ یَا أَبَتِ لَوْ أَمَرْتَنِی بِهَذَا لَصَنَعْتُهُ وَ لَمْ تُرِدْ أَنْ أُدْخِلَ عَلَیْکَ قَوْماً تُشْهِدُهُمْ فَقَال یَا بُنَیَّ أَرَدْتُ أَنْ لَا تُنَازَعَ.
«امام صادق علیه السلام فرمود: روزی که پدرم مریض بود به من فرمود: فرزندم! افرادی از مردم قریش این شهر را نزد من بیاور تا آنها را شاهد گیرم. گروهی از آنها را نزد ایشان آوردم . حضرت فرمود: ای جعفر ! وقتی من از دنیا رفتم، مرا غسل بده، کفن کن و قبر مرا چهار انگشت بلند کن وروی قبرم آب بپاش. وقتی آنها رفتند، عرض کردم ای پدر! بدون حضور آنها و شاهد گرفتن آنان اگر به من دستور میدادی انجام میدادم. فرمود: ای پسرم خواستم با شما منازعه نکنند.»
الکافی ، الشیخ الکلینی ، ج 3 ص 200
این روایت نیز همانند روایت پیشین، بر امامت امام صادق علیه السلام دلالت دارد؛ زیرا امام باقر علیه السلام در باره تجهیز ودفن خودش به ایشان وصیت کرده است. علامه مجلسی در توضیح این روایت مینویسد:
بیان : أی فی إعمال تلک السنن وارتکاب التغسیل والتکفین، أو فی الإمامة فإن الوصیة من علاماتها.
«یعنی در انجام این سنت ها و تغسیل و تکفین یا در امر امامت با شما منازعه نکنند، زیرا وصیت کردن از نشانه های امامت است.»
بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج 46 ص 214
سید محسن امین نیز، بعد از نقل روایت مینویسد:
ای لا تنازع فی الإمامة والخلافة من بعدی متى علموا انک وصیی .
«یعنی در امر امامت و جانشینی بعد از من بعد از این که وصیت مرا بدانند، منازعه نکنند.»
أعیان الشیعة ، السید محسن الأمین ، ج 1 ، ص 659
این روایت نیز همانند روایات قبل از نظر سند صحیح است. علامه مجلسی ذیل روایت مینویسد:
الحدیث الخامس: حسن.
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج14 ؛ ص111، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.
شیخ هادی نجفی پس از نقل روایت، سند آن را تصحیح کرده است:
الروایة صحیحة الإسناد .
موسوعة أحادیث أهل البیت (ع) ، الشیخ هادی النجفی، ج 11 ، ص 57
مرحوم خزاز قمی در کتاب «کفایة الاثر» روایات متعددی را در باره امام صادق علیه السلام ذکر کرده، از جملهای آنها، روایت ذیل است:
أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُحَارِبِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ المغالیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ هَمَّامٍ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی هَمَّامُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْبَاقِرُ علیه السلام لِأَصْحَابِهِ یَوْماً إِذَا افْتَقَدْتُمُونِی فَاقْتَدُوا بِهَذَا فَإِنَّهُ الْإِمَامُ بَعْدِی وَ أَشَارَ إِلَى ابْنِهِ جَعْفَرٍ علیه السلام .
«ابو همام بن نافع میگوید: روزی امام باقر علیه السلام به اصحابش فرمود: وقتی مرا از دست دادید، به ایشان (امام صادق علیه السلام) اقتدا کنید؛ زیرا او امام پس از من است و به پسرش جعفر علیه السلام اشاره کرد.»
الخزاز القمی الرازی، أبی القاسم علی بن محمد بن علی (متوفای400هـ)، کفایة الأثر فی النص على الأئمة الاثنی عشر، ص 255، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ .
کیفیت دلالت این روایت بر امامت امام صادق علیه السلام صریح است؛ زیرا امام باقر علیه السلام میفرماید: امام بعد از من، امام صادق علیه السلام است.
در روایت دیگری نیز، امام باقر علیه السلام در پاسخ ابو مریم عبد الغفار که از امام پس از ایشان سؤال کرده بود، صریحا فرمود: بعد از من جعفر، امام و پدر ائمه است:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ هودة [هَوْذَةَ] بْنِ أَبِی هَرَاسَةَ أَبُو سُلَیْمَانَ الْبَاهِلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ أَبِی بِشْرٍ النَّهَاوَنْدِیُّ الْأَحْمَرِیِّ بِنَهَاوَنْدَ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَبْدِ الْغَفَّارِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى مَوْلَایَ الْبَاقِرِ علیه السلام وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ ذَکَرَ الْإِسْلَامَ فَقُلْتُ یَا سَیِّدِی فَأَیُّ الْإِسْلَامِ أَفْضَلُ قَالَ مَنْ سَلِمَ المُؤْمنین [الْمُؤْمِنُونَ] مِنْ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ . ...
قُلْتُ فَإِنْ کَانَ هَذَا کَائِنٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِلَى مَنْ بَعْدَکَ قَالَ إِلَى جَعْفَرٍ وَ هُوَ سَیِّدُ أَوْلَادِی وَ أَبُو الْأَئِمَّةِ صَادِقٌ فِی قَوْلِهِ وَ فِعْلِهِ وَ لَقَدْ سَأَلْتَ عَظِیماً یَا عَبْدَ الْغَفَّارِ وَ إِنَّکَ لَأَهْلُ الْإِجَابَة
«عبد الغفار بن قاسم میگوید: بر مولایم امام باقر علیه السلام وارد شدم در حالی که گروهی از اصحابش نزد ایشان بودند. سخن از اسلام به میان آمد. عرض کردم آقای من، چه اسلامی با فضیلت تر است؟. فرمود: اسلام کسی که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند. ...
عرض کردم : اگر چنین است (بعد از شما امامانی دیگر وجود دارند) بعد از شما به سوی چه کسی رو آوریم؟ فرمود: به جعفر و او آقاى فرزندان من و پدر امامان است، راستگو و صادق در گفتار و کردار است. اى عبد الغفار! (بدان که) سؤال بزرگى کردى و (چون) شایستگى جواب را داشتى، (پاسخش را گفتم).
کفایة الأثر ، الخزاز القمی ، ص 252
در روایت دیگری امام باقر علیه السلام به محمد بن مسلم امام صادق علیه السلام را نشان میدهد و میفرماید: این امام بعد از من است و به او اقتدا کن و علم ودانش را از او فرا گیر:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَزِیعٍ قَالَ حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فُرَاتٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ علیه السلام إِذْ دَخَلَ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَ عَلَى رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ وَ فِی یَدِهِ عَصًا یَلْعَبُ بِهَا فَأَخَذَهُ الْبَاقِرُ علیه السلام وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ ضَمّاً ثُمَّ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَا تَلْهُو وَ لَا تَلْعَبُ ثُمَّ قَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ هَذَا إِمَامُکَ بَعْدِی فَاقْتَدِ بِهِ وَ اقْتَبِسْ مِنْ عِلْمِهِ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَهُوَ الصَّادِقُ الَّذِی وَصَفَهُ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ إِنَّ شِیعَتَهُ مَنْصُورُونَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعْدَاءَهُ مَلْعُونُونَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ عَلَى لِسَانِ کُلِّ نَبِیٍّ فَضَحِکَ جَعْفَرٌ علیه السلام وَ احْمَرَّ وَجْهُه. ...
«محمّد بن مسلم میگوید: خدمت امام باقر علیه السّلام بودم که پسرش جعفر علیه السّلام وارد شد در حالی که بر سرش گیسو و در دستش چوبى داشت که با آن چوب بازى میکرد. امام باقر علیه السلام او را در آغوش گرفته و فرمود: پدر و مادرم فدایت بازى نکن. آنگاه به من رو کرد و فرمود: ای محمّد، این پیشواى تو است بعد از من از او پیروى کن و از علم و دانش او استفاده نما به خدا سوگند این همان صادقى است که پیامبر مژده او را داده است همانا شیعیانش در دنیا و آخرت پیروز و دشمنانش در دنیا و آخرت مورد لعن هر پیامبری هستند. جعفر علیه السلام خنده نمود و روی مبارکش سرخ شد.»
کفایة الأثر، الخزاز القمی، ص 254
طبق روایات بالا که در این نوشتار نقل شد:
اولا: امام باقر علیه السلام در باره امامت فرزندش امام صادق علیه السلام وصیت کرده وایشان را به عنوان امام و پیشوای امت اسلام معرفی نموده است؛
ثانیا: علاوه بر این نصوص ویژه، روایات صحیح دیگری نیز وارد شده که بر امامت همهی ائمهی طاهرین علیهم السلام دلالت دارند. و در نتیجه امامت آنها از روایات صحیح شیعه قابل اثبات است.
عایشه اجازه نداد جنازه امام حسن (ع) کنار پیامبر (ص) دفن شود!
(اثبات از کتب اهل سنت)
علما و دانشمندان اهل سنت نیز نقل کردهاند که عایشه سوار بر قاطر آمد و اجازه نداد که امام مجتبى علیه السلام در کنار پیامبر صلى الله علیه وآله دفن شود!
ابن عبد البر قرطبى، دانشمند پرآوازه اهل سنت در کتاب بهجة المجالس مىنویسد:
لما مات الحسن أرادوا أن یدفنوه فی بیت رسول الله صلى الله علیه وسلم، فأبت ذلک عائشة ورکبت بغلة وجمعت الناس، فقال لها ابن عباس: کأنک أردت أن یقال: یوم البغلة کما قیل یوم الجمل؟!هنگامى که حسن (علیه السلام) از دنیا رفت، خواستند که او را در خانه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) دفن کنند؛ پس از این کار جلوگیرى کرد، سوار بر قاطرى شد و مردم را جمع کرد. ابن عباس به او گفت: (تو مىخواهى همان کارى را که در جمل انجام دادى انجام بدهی) تا این که مردم بگویند: «روز قاطر» همان طورى که مىگویند روز شتر ؟
ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، بهجة المجالس وأنس المجالس، الجزء الأول من قسم الأول، ص100، باب من الأجوبة المسکتة وحسن البدیهة، تحقیق: محمد مرسی الخوئی، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1981م.
وقیل أن عائشة رکبت بغلة شهباء وقالت بیتی لا آذن فیه لأحد فأتاها القاسم بن محمد بن أبی بکر فقال لها یا عمة ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الأحمر أتریدین أن یقال یوم البغلة الشهباء فرجعت
عائشه در حالى که سوار بر قاطر خاکسترى رنگى شده بود، گفت: این خانه من است، به هیچ کس اجازه (دفن) نمىدهم. قاسم بن محمد بن أبى بکر جلو آمد و گفت: اى عمه، ما هنوز سرهاى خود را (از ننگ) بعد از روز شتر سرخ نشستهایم، تو مىخواهى که مردم بگویند «روز قاطر خاکستری»؟ پس عائشه بازگشت.
الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاى292هـ)، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص225، ناشر: دار صادر – بیروت.
ابوالفداء در تاریخ خود نوشته است:
وکان الحسن قد أوصى أن یدفن عند جده رسول الله صلى الله علیه وسلم، فلما توفی أرادوا ذلک، وکان على المدینة مروان بن الحکم من قبل معاویة، فمنع من ذلک، وکاد یقع بین بنی أمیة وبین بنی هاشم بسبب ذلک فتنة، فقالت عائشة رضی الله عنها: البیت بیتی ولا آذن أن یدفن فیه، فدفن بالبقیع، ولما بلغ معاویة موت الحسن خر ساجداً.
(امام) حسن (علیه السلام) وصیت کرد که او را در کنار جدش رسول خدا (ص) دفن کنند، وقتى از دنیا رفتند، خواستند به وصیت او عمل کنند، در این زمان مروان از جانب معاویه حاکم مدینه بود، پس او از این کار جلوگیرى کرد، نزدیک بود که بین بنى امیه و بنى هاشم به خاطر این مسأله فتنه شود؛ پس عائشه گفت: خانه، خانه من است، من اجازه نمىدهم که او در این جا دفن شود، پس او را در بقیع دفن کردند؛ وقتى خبر از دنیا رفتن (امام) حسن به معاویه رسید، (از شادی) سجده کرد.
المختصر فی أخبار البشر ج1 ص183 المؤلف: أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی بن محمود بن محمد ابن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، الملک المؤید، صاحب حماة (المتوفى: 732هـ)، الناشر: المطبعة الحسینیة المصریة، الطبعة: الأولى، عدد الأجزاء: 4.
نتیجه
# طبق مدارکى که گذشت، عائشه از دفن امام مجتبى علیه السلام در خانه پیامبر جلوگیرى کرده است، بنابراین، سؤالات ذیل پیش مىآید:
# چرا عائشه از دفن امام مجتبى علیه السلام در کنار جدش رسول خدا صلى الله علیه وآله ممانعت کرد؟
# آیا مالکیت این خانه در اختیار عائشه بود؟ چه کسى این خانه را به او داده بود؟
# اگر او از رسول خدا صلى الله علیه وآله ارث برده بود، چرا دختر پیامبر از این ارث محروم شد؟
# اگر مال عموم مسلمانان و جزء بیت المال بود، چرا اجازه دفن نداد؟
# چرا به ابوبکر و عمر اجازه دفن داد؟
فـیـلـم
عمر بن خطاب خواهر ابوبکر را کتک زد.
(اثبات از کتب اهل سنت)
شجاعت عمر بن خطاب که می گن به خاطر همین کتک زدن زنان بود!
ابن سعد در الطبقات الکبرى و ابن اثیر در تاریخش مىنویسند:
لما تُوُفیَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَقَامَتْ عَائِشَةُ عَلَیْهِ النَّوْحَ فَبَلَغَ عُمَرُ فَنَهَاهَا عَنِ النَّوْحِ عَلاى أَبِی بَکْرٍ، فَأَبَیْنَ أَنْ یَنْتَهَینَ، فَقَالَ لِهَشام بن الْوَلِیدِ: أُخْرُجْ إِلاى ابنَةِ أَبِی قُحَافَةَ فَعَلاَهَا بِالدُّرَّةِ ضَرَبَاتِ، فَتَفَرَّقَ النَّوَائِحُ حِینَ سَمِعْنَ ذالِکَ، فَقَالَ: تُرِدْنَ أَنْ یُعَذَّبَ أَبُو بَکْرٍ بِبُکَائِکُنَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: إِنَّ المیتَ یُعَذبُ بِبُکَاءِ أَهْلِهِ عَلَیْهِ.
از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: هنگامى که ابوبکر مُرد، عائشه مجلس عزادارى برپا کرد، عمر این خبر را شنید و زنان را از گریه و عزادارى نهى کرد؛ اما آنان توجهى نکردند، به هشام بن ولید گفت: دختر ابوقحافه (خواهر ابوبکر) را نزد من بیاور، هنگامى که آمد، چندین ضربه بر بدنش زد، زنانى که عزادارى مىکردند، با شنیدن این خبر متفرق شدند.
الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری(متوفای230هـ)، الطبقات الکبرى، ج 3، ص 208، ناشر: دار صادر - بیروت./الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)
الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 267، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ.
----------------
ابن حجر پس از تصریح به صحیح بودن سند این روایت مىنویسد:
وَصله بن سَعْدٍ فِی الطَّبَقَاتِ بِإِسْنَادٍ صَحِیحٍ مِنْ طَرِیقِ الزُّهْرِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ قَالَ لَمَّا تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ أَقَامَتْ عَائِشَةُ عَلَیْهِ النَّوْحَ فَبَلَغَ عُمَرَ فَنَهَاهُنَّ فَأَبَیْنَ فَقَالَ لِهِشَامِ بْنِ الْوَلِیدِ اخْرُجْ إِلَى بَیْتِ أَبِی قُحَافَةَ یَعْنِی أُمَّ فَرْوَةَ فَعَلَاهَا بِالدِّرَّةِ ضَرَبَاتٍ فَتَفَرَّقَ النَّوَائِحُ حِین سمعن بذلک وَوَصله إِسْحَاق بن رَاهْوَیْهِ فِی مُسْنَدِهِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ عَنِ الزُّهْرِیِّ وَفِیهِ فَجَعَلَ یُخْرِجُهُنَّ امْرَأَةً امْرَأَةً وَهُوَ یَضْرِبُهُنَّ بِالدِّرَّةِ
ابن سعد در طبقاتش به سند صحیح از سعید بن مسیب نقل مىکند که گفت: هنگامى که ابوبکر از دنیا رفت، عائشه مجلس عزادارى برپا کرد، خبر به عمر رسید، آنان را از گریه و عزادارى منع کرد؛ ولى زنها نپذیرفتند. عمر به هشام بن ولید گفت: برو داخل خانه و امّفروه را بیرون بیاور!!! هنگامى که هشام وارد خانه شد، ضرباتى با تازیانه بر بدن امّفروه نواخت که بقیه زنها گریختند. اسحاق بن راهویه به شکل دیگرى این قصه را نقل کرده است و در آخرش مىگوید: زنان را یکى پس از دیگرى از خانه ابوبکر بیرون مىآوردند و عمر آنان را با تازیانه مىزد.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 5، ص 74، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
محمد بن اسماعیل بخارى نیز این روایت را نقل کرده است؛ اما همانند همیشه، دستهاى امانت دارش روایت را تحریف و طورى نقل کرده است که به آبروى خلیفه برنخورد.
وَقَدْ أَخْرَجَ عُمَرُ أُخْتَ أَبِی بَکْر حِینَ نَاحَتْ.
عمر، خواهر ابوبکر را هنگامى که گریه مىکرد، از خانه بیرون آورد.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 2، ص 852 و ج 6، ص 2640، بَاب إِخْرَاجِ الْخُصُومِ وَأَهْلِ الرِّیَبِ من الْبُیُوتِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
ابن جوزى پس از نقل روایت، این گونه توجیه مىکند که چون عمر زورش به عایشه نمىرسید، خواهر ابوبکر را کتک زد!!!
قلت: ابْنة أبی قُحَافَة هِیَ أم فَرْوَة أُخْت أبی بکر، فَلَمَّا لم یُمکنهُ أَن یکلم عَائِشَة هَیْبَة لَهَا واحتراما، أدب هَذِه.
ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ج 1، ص 59، تحقیق: علی حسین البواب، ناشر: دار الوطن - الریاض - 1418هـ - 1997م.
فــیـــلــم
(اثبات از کتب اهل سنت)
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
عایشه و زیر سوال بردن نبوت پیامبر (ص) و امتناعش از بردن نام پیامبر(ص) !!!
(اثبات از صحیح مسلم)
وقالت له مرة فی کلام غضبت عنده: أنت الذی تزعم أنک نبی؟ فتبسم رسول اللّه صلى الله علیه وسلم حلماً وکرماً، وکان رسول اللّه صلى الله علیه وسلم یقول لعائشة رضی اللّه عنها: إنی لأعرف غضبک من رضاک قالت: وکیف تعرف ذلک؟ قال:إنْ رضیت قلت: لا وإله محمد وإذا غضبت قلت: لا وإله إبراهیم قالت: صدقت إنما أهجر اسمک.
یکبار عائشه که خشمگین شده بود خطاب به رسول خدا گفت: تو کسى هستى که خیال مىکنى پیامبر خدا هستی؟ رسول خدا به خاطر بردبارى و کرمى که داشت در جواب او تبسمّ کرد. رسول خدا به عائشه مىگفت: من ناراحتى تو را از رضایتت تشخیص مىدهم، عائشه گفت: چگونه؟ رسول خدا فرمود: وقتى راضى هستى مىگویی: نه قسم به خداى محمد؛اما وقتى خشمگین هستى مىگویی: نه قسم به خداى ابراهیم، عائشه گفت: راست گفتی، این است و جز این نیست که من از بردن نام تو دورى مىکنم.
پیامبر (ص) : هر کسی با علی (ع) بجنگد کافر است و در آتش جهنم قرار می گیرد.
(اثبات از روایات اهل سنت)
_______
عایشه و طلحه و زبیر برای امام علی (ع) لشکر کشیدن و با او جنگیده اند.
طلحه و زبیر و عایشه با تلاش فراوان جنگ عظیمی را علیه مولا علی علیه السلام به بهانه انتقام از خون عثمان! به راه انداختند. که به موجب آن بسیاری از مسلمین، از صحابه و تابعین و غیر آنها، کشته شدند. این در حالی است که با توجه به روایتی که خود عایشه از رسول اکرم صلی الله علیه و اله نقل کرده است، هر کسی که با مولا امیرالمومنین به جنگ بپردازد کافر و در آتش می باشد.
عایشه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل کرده است که ایشان فرمودند:
خداوند به من فرمود: هر که علیه علی (ع) قیام کند و با او جنگ نماید کافر و در آتش است.
ینابیع القربی ج2مودة 15، ینابیع المودة ج2باب 56حدیث 789ص275
همچنین ابن مغازلی به سند متصل از ابوذر روایت کرده که ؛
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هرکه بعد از من با علی (ع) در خلافت منازعه کند کافر است.
مناقب ابن مغازلی ص۴۵ح۶۸- ینابیع المودة ص۹۷ - کنزالعمال ج۱ص۲۰۹ ح۱۰۴۶ - مناقب ابن شهر آشوب ح۳ص۲۱۶.
نتیجه :
عایشه و طلحه و زبیر برای امام علی (ع) لشکر کشیدن و با او جنگیده اند.
و از آن طرف پیامبر (ص) فرموده اند که هر کسی با علی (ع) بجنگد کافر است و در آتش جهنم قرار می گیرد.
فــیـــلــم
(اثبات از کتب اهل سنت)
جنگ با علی (ع) = جنگ با پیامبر (ص)
جنگ با پیامبر (ص) = جنگ با خدا
پس عایشه و طلحه و زبیر و معاویه که با حضرت علی (ع) جنگیدن با خدا و پیامبر (ص) جنگیده اند.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
محمد بن عبد الوهاب به پیروان خود دستور داده که به مخالفان خود فحش بدهند ، نه تنها به خودش ؛ بلکه به خانواده و زن و بچه های آنها هم فحش بدهید . موارد دیگر را هم به مرور بحث خواهیم کرد.
این مطلب را در کتاب عنوان المجد فی تاریخ النجد ، تألیف شیخ عثمان بن عبد الله بن بشر نجدی حنبلی ، چاپ چهارم در عربستان سعودی ، جلد اول ، صفحه ۴۵ ، حوادث ۱۱۵۷ هـ دقیقا همان سالی که محمد بن سعود با محمد بن عبد الوهاب پیمان بستند که حکومت وهابیت را برای اولین بار تشکیل می دهند .
ثم امر الشیخ بالجهاد لمن عادی اهل التوحید وسبه وسب اهله ….
در این سال محمد بن عبد الوهاب دستور به جهاد با کسانی که با اهل توحید (وهابیت ) دشمن هستند و هم چنین دستور به سب آن دشمن و سب خانواده آن دشمن می داد .
شیخ عثمان بن عبد الله بن بشر نجدی ، ج ۱ ، ص ۴۵
این نص صریح آقای بشر نجدی است . این کتاب را بهترین مورخ تاریخ وهابیت نوشته و در عربستان چاپ شده و آقایان وهابی این کتاب را بسیار قبول دارند . جنگ هایی که محمد بن عبد الوهاب و محمد بن سعود انجام دادند را ایشان به عنوان افتخار نقل کرده است . این کتاب ، کتاب مرجع تاریخ وهابیت است .
به هر حال محمد بن عبد الوهاب طبق این مطلب ، دستور می دهد که به تمام کسانی که مخالف وهابیت هستند ؛ چون مسلمان ها هستند که دشمن وهابیت هستند . وگرنه هیچ کدام از کفار ، یهود مخالفتی با وهابیت ندارد . مخالف این ها فقط مسلمان ها هستند که دستور سب به آن ها داده است .
خداوند در قرآن می گوید حتی به مشرکان و بت هایشان توهین نکنین.
وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (الانعام/108)
و آنهایى را که جز خدا می خوانند دشنام ندهید که آنان از روى دشمنى و به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد. این گونه براى هر امتى کردارشان را آراستیم. آن گاه بازگشت آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود، و ایشان را از آنچه انجام می دادند آگاه خواهد ساخت.
قرآن می گه حتی به مشرکان و بت هایشان توهین نکنین اما ابن تیمیه می گه حتی به مسلمانان هم توهین کنین! فقط به خاطر اینکه شاید در یک موضوع مخالفت کنند!
وهابی ها می گویند که شیعه نمی تواند حتی یک مطلب از کتاب های محمدبن عبدالوهاب(مثلا کتاب توحید ایشان) بیاورد که مخالف قرآن و سنت باشد و اگر شیعه توانست یک مطلب مخالف قرآن بیاورد،ما از این همه پول که از شبکه وصال و ملازاده برده اییم و در دستمان هست،60 میلیون تومان به ایشان جایزه می دهیم!
پیدا کردن مطالب ضدقرآنی در کتب محمدبن عبدالوهاب،کار زیاد مشکلی نیست،شما کافی ست برای نمونه به صفحه 8 و 9 کتاب توحید این شخص،مراجعه کنید، روایتی از معاذبن جبل آورده که:
کنت ردیف النبی -صلی الله علیه وسلم- علی حمارٍ فقال لی: <<یا معاذ، اَتدری ما حقّ الله علی العِباد، و حق العِباد علی الله؟» قلت: الله ورسوله أعلم، قال «حقُّ الله علی العباد اَن یَعبُدوه و لایُشرِکوا به شیئاً و حقّ العبادِ علی الله اَن لایُعَذِّبَ من لایُشرک به شیئاً» قلتُ: یا رسول الله أَفلا اُبَشّر النّاس؟ قال: لاتُبشِّرهُم فَیَتّکلوا>>.
معاذ می گوید: من پشت سر رسول خدا، سوار بر مرکب ایشان بودم که فرمود: ای معاذ! می دانی حق خدا بر بندگان و حق بندگان بر خدا چیست؟ گفتم: الله و رسولش بهتر می دانند. فرمود: حق خدا بر بندگان اینست که او را بپرستند و با او چیزی را شریک نسازند و حق بندگان، بر خدا اینست که عذاب ندهد کسی را که با او چیزی را شریک نگرفته است.
گفتم: ای رسول خدا، آیا مردم را به این، بشارت ندهم؟ فرمود: خیر. زیرا بر همین اکتفا می کنند(و دیگر کار خیر و عمل صالحی انجام نمی دهند)
تضاد این مطلب محمدبن عبدالوهاب با قرآن:
1- میگوید:حق بندگان، بر خدا اینست که عذاب ندهد کسی را که با او چیزی را شریک نگرفته است.این خلاف صریح قرآن هست.زیرا قران در سوره بقره25 می فرماید:بعد از اینکه مردم ایمان آوردند،باید عمل صالح داشته باشند،تا وارد بهشت بشوند.
وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِ ی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ...به کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته انجام داده اند، بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاریست....بقره25
2- معاذ میگوید:به رسول خداص گفتم: ای رسول خدا، آیا مردم را به این، بشارت ندهم؟ فرمود: خیر.این بشارت را به مردم ندهید! این نیز خلاف قرآن هست...آنجا که می فرماید:
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا..و ما تو را جز بشارت دهنده و هشداردهنده برای تمام مردم، نفرستادیم سبا 28
3- معاذ میگوید:گفتم: ای رسول خدا، آیا این را به مردم بگویم: فرمود: خیر،نگو..این نیز خلاف قرآن است.چون قران می فرماید:یَا أَیُّهَا الرَّ سُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّ بِّکَ...ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و به مردم بگو.
4- پیامبرص (در این چیزی که محمدبن عبدالوهاب گفته) می فرماید:این پیام و این خبر را به مردم نرسان و به آنان نگو،یعنی پیامبرص خواسته کتمان کند آنچه را که خدا به او وحی کرده که به مردم برساند! این هم خلاف قرآن هست.زیرا قرآن می فرماید:إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَـئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّـهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ..کسانی که دلایل روشن، و وسیله هدایتی را که نازل کرده ایم، بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت می کند؛بقره159
5- در اینجا،پیامبرص به معاذ فرموده: ای معاذ،به مردم نگو..اما معاذ آمده و گفته:آهای مردم،پیامبر این رو به من گفته و حتی گفته به مردم نگو! اما من میگم!! این نیز مخالف قرآن هست.چون قرآن می فرماید:مَا آتَاکُمُ الرَّ سُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا...آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید؛حشر7
6- معاذ بن جبل گفته:پیغمبر به من گفته به مردم نگم،اما میگم،حالا ما فرض می کنیم که معاذ اشتباه کرده و آمده این را گفته!آقای محمدبن عبدالوهاب،شما چرا آمدی و این را گفتی و این رو در اول کتاب توحید آورده ایی؟پس خود محمدبن عبدالوهاب هم خلاف دستور پیغمبرص عمل کرده که این را آورده است.
7-محمد بن عبدالوهاب میگوید:پیغمبر(ص)فرموده::قال: لاتُبشِّرهُم فَیَتّکلوا>>.گفتم: ای رسول خدا، آیا مردم را به این، بشارت ندهم؟ فرمود: خیر. زیرا بر همین اکتفا می کنند(و دیگر کار خیر و عمل صالحی انجام نمی دهند) در حقیقت پیغمبر نمی خواسته که مردم به رحمت خدا امیدوار باشند تا مبادا سراغ اعمال صالح بروند! پیغمبر ترسیده و نگفته،اما محمدبن عبدالوهاب نترسیده و آمده و گفته!! این نیز از جهاتی مخالف قرآن هست.چون قران می فرماید:قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَ فُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّ حْمَةِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا...بگو: «ای بندگان من که بر خود ستم کرده و گناه کرده ایید، از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد..زمر53
حال ای سینه چاکان محمدبن عبدالوهاب،چه پاسخی برای اینها دارید؟
شما وهابیون،دائما از آیات قرآن استفاده می کنید آیه 100 سوره توبه ، آیه آخر سوره فتح و غیره و اینکه صحابه چنین و چنان هستند،خدا از ایشان راضی شده،همه بهشتی هستند!!
حال با هم به یک مطلب از کتاب کشف الشبهات با نویسندگی محمد بن عبدالوهاب می پردازیم که چگونه صحابه را کافر می داند!
لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ.سوره فتح آیه18
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِ ینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّ ضِیَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَ ضُوا عَنْهُ سوره توبه آیه100آقای محمدبن عبدالوهاب در مورد صحابه می گوید:
الذین قال الله فیهم
صحابه آن کسانی هستند که در حقشان گفته شده است :
یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ.سوره توبه آیه 74
أما سمعت
آیا نمی شنوی ؟
الله کفرهم
خدای عالم صحابه را تکفیر کرده است.
بکلمة
یک جمله گفتند بودند.
مع کونهم فی زمن رسول الله
با اینکه این صحابه در زمان پیامبر بودند.
ویجاهدون معه
در رکاب پیامبر می جنگیدند.
ویصلون ویزکون ویحجون
پشت سر پیامبر نماز می خواندند و زکات می دادند و حج می رفتند.
ویوحدون
موحد بودند.
کشف الشبهات، ص39 دارالایمان
این عبارت محمدبن عبد الوهاب است،شما که اعتقاد دارید قرآن صحابه را بهشتی می داند،آیا از این واضح تر می خواهید ضد قرآن گفته باشد؟ از این روشن تر توهین به صحابه کرده باشد؟
عبارت وهابی رو دقت کنید:صحابه،کسانی بودند که قرآن را به ما رساندند،جهاد نمودند،چنین و چنان بودند،اما آقایون(یعنی شیعیان)این گل های باغ اسلام رو کافر و مرتد می دانند!
حال عبارت محمدبن عبدالوهاب (که گل های باغ آقایان را کافر می داند) را در کنار این مطلب وهابیون بگذارید و ببینید که کدام راست می گوید و کدام دروغ؟
آیا این مطلب محمدبن عبدالوهاب،مخالف قرآن است یا موافق قرآن؟ اگر موافق قرآن است؛ پس بخشی از صحابه کافر شدند، و اگر مخالف قرآن است، محمدبن عبد الوهاب شما،دروغ گفته و مخالف قرآن حرف زده!
اختلافات شدید مذاهب 4 گانه اهل سنت در حالت دست ها در نماز
# مالکی ها مانند شیعیان دست باز نماز می خوانند و دست بسته نماز خواندن را مکروه می دانند.
# حنبلی ها دست راست را روی دست چپ گذاشته و آن را زیر ناف قرار می دهند!
# شافعی ها دست ها را روی سینه می گیرند!
# حنفی ها دست راست را روی دست چپ می گذارند و دست چپ را با انگشت ابهام و میانه می گیرند و دست ها را زیر ناف قرار می دهند!
امام مالک و علمای مالکی نظری مخالف با بقیه مذاهب اهل سنت دارند و حتی مستحب بودن تکتف در نماز واجب را قبول ندارند و آن را مکروه می دانند :
قال مالک المتوفی 176: فی وضع الیمنی علی الیسری فی الصلاة، قال: لا أعرف ذلک فی الفریضة ، وکان یکرهه ولکن فی النوافل إذا طال القیام فلا بأس بذلک یعین به علی نفسه ... .
امام مالک (رئیس مذهب مالکی) درباره قرار دادن دست راست بر دست چپ در نماز میگوید: این کار را در نماز واجب مستحب نمی دانم و آن مکروه است اما در نمازهای مستحبی اگر قیام طولانی شود اشکالی ندارد که کمک بگیرد از این کار برای خودش .
المدوّنة الکبری امام مالک : ج 1 ص 74 (الاعتماد فی الصلاة و الاتکاء و وضع الید علی الید).
----------------------
مبارکفوری می گوید :
وقال المالکیة بإرسال الیدین فی الصلاة قال الحافظ بن القیم فی الأعلام بعد ذکر أحادیث وضع الیدین فی الصلاة ما لفظه فهذه الآثار قد و ردت بروایة القاسم عن مالک قال ترکه أحب إلی وأعلم شیئا قد ردت به سواه انتهی
مالکی ها معتقد به دست باز نماز خواندن هستند ، حافظ بن قیم در الاعلام بعد از ذکر احادیث دست بسته نماز خواندن چیزی می گوید که عین کلام او اینچنین است ، این روایات رد شده است به روایت قاسم بن مالک که می گوید ترک آن نزد من محبوب تر است و من چیزی می دانم که با آن بقیه تظرات رد شده است .
تحفة الأحوذی - المبارکفوری - ج 2 - ص 73 - 75
----------------------
سمرقندی حنفی می گوید :
قال مالک : السنة هی ارسال الیدین حالة القیام .
مالک می گوید : سنت این است که در حال قیام دست ها را پایین بیندازی.
تحفة الفقهاء ج 1 ص 126 کتاب الصلاة باب افتتاح الصلاة (سننه).
----------------------
ابن رشد اندلسی در این باره می گوید :
اختلف العلماء فی وضع الیدین إحداهما علی الأُخری فی الصلاة، فکره ذلک مالک فی الفرض وأجازه فی النفل ورأی قوم أنّ هذا الفعل من سنن الصلاة وهم الجمهور، والسبب فی اختلافهم أنّه قد جاءت آثار ثابتة نقلت فیها صفة صلاته علیه الصلاة والسلام، ولم ینقل فیها أنّه کان یضع یده الیمنی علی الیسری.
علما درباره قرار دادن دو دست یکی بر روی دیگری در نماز اختلاف کردند ، بنابر این مالک آن را در نماز واجب مکروه میداند و در نماز مستحبی اجازه میدهد و عده ای معتقدند که این فعل از مستحبات نماز است و آن جمهور علما هستند، و سبب در اختلاف آنها این است که روایات معتبری در صفت نماز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است که در آن نقل نشده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نماز دست راست را بر پشت دست چپ گذاشته باشد.
بدایة المجتهد: ج 1 ص 112 کتاب الصلاة چاپ دارالفکر.
----------------------
الحنفیة قالوا : کیفیته تختلف باختلاف المصلی . فإن کان رجلا فیسن فی حقه أن یضع باطن کفه الیمنی علی ظاهر کف الیسری محلقا بالخنصر والإبهام علی الرسغ تحت سرته . وإن کانت امرأة فیسن لها أن تضع یدیها علی صدرها من غیر تحلیق
حنفیه میگویند : نحوه انجام آن به اعتبار نماز گزار مختلف است بنابر این اگر نمازگزار مرد است برای مرد بهتر است برای او مستحب است که کف دست راستش را بر پشت دست قرار دهد و دست چپ را با انگشت ابهام و میانه بگیرد و آن دو را روی لگن و زیر ناف قرار دهد ، و برای زن بهتر است که دستهایش را بدون آن که به هم بچسباند روی سینه اش بگذارد.
الفقه علی المذاهب الاربعة ج 1 ص 251 ، کتاب الصلاة با ب وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاة ، الفقه علی المذاهب الاربعه ج 1 ص 285 المکتبة الشاملة اصدار اول .
----------------------
الحنابلة قالوا : السنة للرجل والمرأة أن یضع باطن یده الیمنی علی ظهر یده الیسری ویجعلها تحت سرته
و حنابله میگویند : تکتف برای مرد و زن سنت است و بهتر این است که کف دست راست را بر پشت دست چپ گذاشته و آن را زیر ناف قرار دهد.
الفقه علی المذاهب الاربعة ج 1 ص 251 ، کتاب الصلاة با ب وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاة ، الفقه علی المذاهب الاربعه ج 1 ص 285 المکتبة الشاملة اصدار اول .
----------------------
الشافعیة قالوا : السنة للرجل والمرأة وضع بطن کف الید الیمنی علی ظهر کف الیسری تحت صدره وفوق سرته مما یلی جانبه الأیسر .
و شافعیه میگویند : برای مرد و زن مستحب است که کف دست راست را بر پشت دست چپ پایین سینه و بلای ناف به طرف چپ بدن قرار دهد.
الفقه علی المذاهب الاربعة ج 1 ص 251 ، کتاب الصلاة با ب وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاة ، الفقه علی المذاهب الاربعه ج 1 ص 285 المکتبة الشاملة اصدار اول .
----------------------
در این مساله آن قدر اختلاف شده است که بعضی از علمای بزرگ اهل سنت به تمسخر بقیه دست زده اند که نمونه ای از آن کلام شافعی است در مبسوط است که گذاشتن دست زیر ناف را اشاره به عورت و گذاشتن دست روی سینه را نگه داشتن ایمان در نماز تعبیر کرده است :
----------------------
وعند الشافعی رضی الله تعالی عنه الأفضل أن یضع یدیه علی الصدر لقوله تعالی فصل لربک وانحر قیل المراد منه وضع الیمین علی الشمال علی النحر وهو الصدر ولأنه موضع نور الایمان فحفظه بیده فی الصلاة أولی من الإشارة إلی العورة بالوضع تحت السرة وهو أقرب إلی الخشوع والخشوع زینة الصلاة
و در نظر شافعی افضل است که نمازگزار دو دستش را بر سینه قرار دهد به خاطر قول خدای متعال فصل لربک وانحر گفته شده مراد از آن قرار دادن دست راست بر روی دست چپ است بر روی نحر و آن سینه است و به خاطر اینکه سینه جایگاه نور ایمان است پس حفظ ایمان با دستش در نماز بهتر از اشاره به عورت با قرار دادن دو دست زیر ناف است و آن به خشوع که زینت نماز است نزدیکتر است .
المبسوط - السرخسی - ج 1 - ص 24
البته اینجا دو سوال به ذهن می رسد که آیا ایمان قابل لمس است که با دست باید آن را حفظ کرد ؟ و سوال دوم اینکه راهنمایی بفرمایند در وقتی که نماز نمی خوانیم تا دستمان بر سینه باشد چگونه ایمان خود را نگه داریم؟
سوال از اهل سنت
# آقایانی که خود را اهل سنت (!) نامیده اید ، بالاخره عمل کدامتان مطابق سنت و نماز پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است؟!
# دست باز یا زیر ناف یا روی ناف یا روی سینه؟!
با وجود تمام نصوص و عبارات صریحی که در متون تاریخی ذکر گردیده و همچون روز روشن است که قاتل امام حسین علیه السّلام چه کسی است؛ اما با این وجود همچنان برخی افراد در سایت ها و کتاب های خود در صدد عوام فریبی و سم پاشی بر آمده و این جمله از امام حسین علیه السلام در کتاب ارشاد شیخ مفید رحمه الله علیه را خطاب به شیعیان آن حضرت دانسته و به این وسیله آنها را قاتلان واقعی آن حضرت معرفی نموده اند. از این رو لازم است توضیحاتی پیرامون این موضوع ذکر گردد.
گرچه به خوبی پاسخ این پرسش مشخص و واضح است؛ اما از باب اهمیت ویژه این بحث که اخیراً از سوی بسیاری از هواداران بنی امیه و وهابیت مطرح گردیده و به آن دامن زده می شود در بخشی جدا گانه مورد بررسی قرار می گیرد.
هواداران بنی امیه، چه در آن زمان و چه در قرن بعد از آن و حتی عصر حاضر، کوشیده اند حرکت آن حضرت را نوعی شورش، آشوب، فتنه انگیزی، ایجاد تفرقه در امت و تمرد از خلافت معرفی کنند و در کشتن او، حق را به جانب یزید بدهند که یک شورش گر بر ضد خلافت مرکزی را کشته است. در این مورد، به احادیثی هم استناد می کنند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به کشتن کسی که یک پارچگی امت را به هم زده فرمان داده است و می گویند: «ان یزید قتل الحسین بسیف جده» (حسین با شمشیر جدش کشته شد)
و یا با استناد به برخی کتاب های علمای شیعه و برداشت های ناقص و غیر صحیح خود مردم کوفه را شیعه امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السّلام معرفی کرده و قاتلان آن حضرت را همین گروه می دانند.
به عنوان نمونه به مواردی از این شبهه افکنی ها توجه کنید:
احمد الکاتب و بعضی دیگر از هم مسلکان او می گویند: امام حسین علیه السّلام در نفرین به شیعیان خود این گونه گفته است:
اللهم إن مَتَّعْتَهم إلی حین فَفَرِّقْهم فِرَقاً، واجعلهم طرائق قِدَداً، ولا تُرْضِ الوُلاةَ عنهم أبداً، فإنهم دَعَوْنا لِینصرونا، ثم عَدَوا علینا فقتلونا.
پروردگارا! این گروه را تا مدت معینی از دنیا برخوردار ساز و آنان را در فرقه ها و دسته جات متعدد قرار بده و هیچ گاه والیان را از آنان خرسند مساز! زیرا اینان ما را دعوت کردند تا یاری کنند اما بر خلاف انتظار با ما دشمنی کردند و ما را کشتند.
الإرشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 110.
گروهی که از آنها سخن به میان آمد در راستای سیاست «فرار به جلو» در دشمنی و کینه دیرینه خود با خاندان عصمت و طهارت با طرح بعضی از اد عا ها سعی در تبرئه خویش از برخی اتهامات دارند. به عنوان مثال به گزارشی که در ذیل می آید دقت نمایید:
«تعدادی از اهالی مصر که خود را به واسطه رسیدن نسبشان به ائمه شیعه، «اشراف» می خوانند، در نامه ای یه یک روزنامه مصری خواستار عذرخواهی شیعیان و دولت ایران به خاطر قتل امام حسین علیه السلام شدند!
به گزارش «خیمه» این افراد همچنین درخواست کرده اند اموال «خمس» و همچنین «فیئ» به ایشان پرداخت شود. آقایان «اشراف» خود را در جایگاه صاحبان دم نشانده و در نامه خود یادآور شده اند که به عنوان «اشراف» (معادل سید) مسئولیت قتل امام حسین علیه السلام را به عهده شیعیان می دانند.
مسئول این گروه در نامه خود آورده است: «دلایل قطعی ثابت شده است که اجداد شیعیان فعلی که در عراق و ایران پراکنده اند همان کسانی هستند که در جنگ، [امام] حسین [علیه السلام] را کشتند، روایات شیعه هم به این جنایت شیعیان تصریح می کند!»
هم چنین این شخص با ذکر روایاتی از عالمان شیعه و به نقل از ائمه در مذمت کوفیان، این مذمت ها را خطاب به شیعیان فرض کرده است.
البته نویسنده این مطلب خیلی زود و در همین نامه هویت و انگیزه خود را لو داده و از همه نوادگان امام حسین علیه السلام دعوت کرده است تا با اتحاد، انتقام خود را از شیعیان یهودی بگیرند.
به رغم این که اهل سنت وجوب خمس را تنها در غنائم جنگی صحیح می دانند، این افراد از شیعیان قم و نجف و دیگر مناطق خواسته اند تا اموالی را که تاکنون از راه خمس و دیگر اموال که از نظر شرعی متعلق به ائمه ست، به آنها برگردانند.»
فردا ـ 5 آبان 1387 ساعت 14:03
منبع سایت خیمه نیوز
و یا ابن العربی (قاضی ابوبکر محمد بن عبد اللَّه ابن العربی المالکی) متوفای 543 هـ. ق. صاحب کتاب «العواصم من القواصم» (توجه شود که با ابن عربی عارف معروف که در متون فارسی ما بدون الف و لام می آید اشتباه نشود. و گر چه شخصیت و تفکرات وی در جای خود قابل نقد و مناقشه است اما او نسبت به اهل بیت علیهم السلام ارادت داشته است.) وی که در طرفداری از بنی امیه و بغض و دشمنی نسبت به اهل بیت شهره بوده است، برای آن که دامن یزید را از خون امام حسین علیه السلام تطهیر کند، گفته است:
«انّ یزید قتل الحسین بسیف جده»
یزید [امام] حسین [علیه السلام ] را با شمشیر جدش به قتل رساند.
المناوی، محمد بن عبد اللَّه، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تحقیق احمد عبد السلام، ج: 1 ص: 265، دارالکتب العلمیة، چاپ اول 1415ق، بیروت.همچنین ر. ک. خلاصة عبقات الانوار، میر سید حامد حسین النقوی، تلخیص المیلانی، ج: 4 ص 237 و 238، مؤسسة البعثة قم 1406.
پس همان طور که گفتیم: اشخاصی هم چون ابن حجر هیثمی و محمد کرد علی و تقی الدین ابن الصلاح و غزالی، و ابن العربی و ابن تیمیه و غیره که از بزرگان و سردمداران همینان بوده اند با عبارات دیگری این شبهات را طرح نموده اند.
مراجعه شود به: الفتاوی الحدیثیة، ص193. و نیز مراجعه شود به: رساله ابن تیمیة: سؤال در رابطه با یزید بن معاویه ص 14 و 15 و 17، و کتاب العواصم من القواصم از ابن العربی ص 232 و233 و إحیاء علوم الدین از غزالی، ج 3، ص 125 و الاتحاف بحب الأشراف، ص67 و 68 و الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 221 و خطط الشام، ج 1، ص 145 و قید الشرید، ص 57 و 59.
محمد الخضری این گونه می گوید:
الحسین أخطأ خطأ عظیماً فی خروجه هذا الذی جر علی الأمة وبال الفرقة، وزعزع ألفتها إلی یومنا هذا...
[امام] حسین [علیه السلام ] در خروجش بر علیه حکومت که موجب گرفتاری و تفرقه امت پیامبر شد و تا امروز این ألفت و دوستی از بین آنها رخت بربسته است مرتکب خطا شد...
محاضرات فی تاریخ الأمم الإسلامیة، ج 2، ص 129.
محمد أبو الیسر عابدین، مفتی شام این گونه گفته است:
بیعة یزید شرعیة، ومن خرج علیه کان باغیاً.
بیعت با یزید از وجاهت شرعی برخوردار بوده و هر کس بر علیه او خروج نماید سرکشی و طغیان نموده است.
اغالیط المؤرخین، ص 120.
مفتی اعظم عربستان عبدالعزیز آل الشیخ در جایی دیگر می گوید:
خلافة یزید شرعیة و خروج الحسین باطل.
بیعت با یزید مشروع بوده و خروج علیه او باطل است.
لینک فیلم مربوط به در سرور:
لینک فیلم مربوطه در سایت یوتوب:
http://www.youtube.com/watch?v=AhWUEHMrGdk&feature=related
ابو الخیر شافعی قزوینی، یزید را در کارش این گونه توصیف می کند: «إماماً مجتهداً» (یزید امام و مجتهد بوده است) تراجم رجال القرنین السادس والسابع، ص 6.
بلکه بعضی ادعا کرده اند که یزید از صحابه، و از خلفاء راشدین مهدیین و یا از أنبیاء بوده است.
ر. ک. منهاج السنة، ابن تیمیة، ج 4، ص 549 به بعد.
در پاسخ به این گروه از افراد این گونه می گوییم:
زمانی که امام حسین علیه السلام که برترین و بزرگ ترین صحابه رسول خدا صلی الله
علیه و آله و دیگر صحابه حاضر در عهد یزید که أهل حل و عقد امت بودند أمارت یزید را بالاتفاق ردّ نموده و او را شخصی فاسق، فاجر شراب خوار و... دانستند، (عبارات تاریخی آن در ابتدای این تحقیق ذکر گردید) از این رو دیگر جایی برای توجیه حاکمیت و خلافت نامشروع یزید باقی نمی ماند تا امام حسین علیه السّلام به عنوان شورش گر و خروج کننده بر علیه او خوانده شود.
با این تفصیل اصل مشروعیت خلافت یزید زیر سؤال رفته و بطلان گفتار افرادی که امام حسین علیه السلام را خروج کننده بر علیه یزید دانسته اند آشکار می شود.
در تبیین قاتل بودن یزید نسبت به امام حسین علیه السّلام لازم نیست که او خود به صورت مستقیم و مباشر قاتل آن حضرت بوده باشد؛ بلکه زمانی که تمام حکام و فرماندهان زیر دست او در انجام دستورات و فرامین حکومتی تابع محض او به حساب آیند و شکست و پیروزی آنها به یزید نسبت داده شود دیگر هیچ جایی برای توجیه بی گناهی یزید در این اقدام وجود ندارد. به تعبیر دیگر: یزید بن معاویة قاتل امام حسین علیه السلام است اما با شمشیر ابن زیاد، و شمر و عمر بن سعد.
در این زمینه می توان به این دسته از روایات تاریخ اشاره نمود:
ذهبی می نویسد:
خرج الحسین إلی الکوفة، فکتب یزید إلی والیه بالعراق عبید الله بن زیاد: إن حسینا صائر إلی الکوفة، وقد ابتلی به زمانک من بین الأزمان، وبلدک من بین البلدان، وأنت من بین العمال، وعندها تعتق أو تعود عبدا. فقتله ابن زیاد وبعث برأسه إلیه.
حسین به سوی کوفه، عزیمت نمود. از این رو یزید به والی و حاکم عراق عبید الله بن زیاد نوشت: حسین به سوی کوفه عازم است، و او از میان شهر ها سرزمین تو را انتخاب کرده که هم زمان با ایام و دوران حکومت توست، او تو از میان عمال و گارگزاران برای این کار برگزیده شده ای پس لازم یا خود را آزاد سازی یا به بردگی و غلامی درآیی و از این رو بود که ابن زیاد حسین را کشت و سر او را برای یزید فرستاد.
و نیز سیوطی می نویسد:
فکتب یزید إلی والیه بالعراق، عبید الله بن زیاد بقتاله.
یزید به عبید الله بن زیاد والی و فرماندار خود در عراق، دستور قتال و جنگیدن با حسین را صادر کرد.
تاریخ الخلفاء، ص 193، چاپ دار الفکر سال 1394 هـ. بیروت.
ابن زیاد به مسافر بن شریح یشکری می گوید:
أما قتلی الحسین، فإنه أشار علی یزید بقتله أو قتلی، فاخترت قتله.
این که من حسین را به قتل رساندم به این خاطر بود که به مرا بین کشته شدن خودم و کشتن حسین مخیر نموده بود و من بین این دو کشتن حسین را انتخاب کردم.
الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 324.
ابن زیاد در نامه ای به امام حسین علیه السلام می نویسد:
قد بلغنی نزولک کربلاء، وقد کتب إلی أمیر المؤمنین یزید: أن لا أتوسد الوثیر، ولا أشبع من الخمیر، أو ألحقک باللطیف الخبیر، أو تنزل علی حکمی، وحکم یزید، والسلام.
به من خبر رسیده است که تو در سرزمین کربلاء فرود آمده ای، و یزید به من نوشته است: که بر بستر نرم نیارامم و از شکم سیر نکنم تا این که یا تو را به دیار دیگر نزد خدای لطیف خبیر فرستم ویا این که تحت فرمان خود و حکومت یزید در آورم، والسلام.
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 383 ـ مقتل العوالم، ص 243 ـ الفتوح، ابن أعثم، ج 3 و ج 5، ص 85.
یعقوبی می گوید: یزید در نامه ای به ابن زیاد نوشت:
قد بلغنی: أن أهل الکوفة قد کتبوا إلی الحسین فی القدوم علیهم، وأنه قد خرج من مکة متوجهاً نحوهم، وقد بلی به بلدک من بین البلدان، وأیامک من بین الأیام، فإن قتلته، وإلا رجعت إلی نسبک وأبیک عبید، فاحذر أن یفوت.
به من خبر رسیده است که اهل کوفه به حسین نامه نوشته اند تا به سوی آنها حرکت کند، و او از مکه به سوی آنها راه افتاده است، و او از میان شهر ها سرزمین تو را انتخاب کرده که هم زمان با ایام و دوران حکومت توست، اگر او را به قتل رساندی که هیچ و الا باید هم چون پدرت به بردگی و غلامی درآیی پس بترس از آن که فرصت از دست برود.
تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 242، چاپ صادر. کتاب الفتوح.
در جای دیگر این گونه آمده است:
إن یزید قد أنفذ عمرو بن سعید بن العاص فی عسکر علی الحاج، وولاه أمر الموسم، وأوصاه بالفتک بالإمام الحسین علیه السلام، أینما وجد.
یزید، عمرو بن سعید بن عاص را بر لشکری از حاجیان گمارد تا بر مراسم حج سرپرستی کند، و به توصیه نمود تا هر کجا [امام] حسین [علیه السلام ] را یافت او مورد هجوم قرار دهد.
المنتخب، طریحی، ج 3، ص 304، اللیلة العاشرة.
در بعضی دیگر از تواریخ آمده که یزید به ولید بن عتبة نوشت:
خذ الحسین وعبد الله بن عمر، وعبد الرحمان بن أبی بکر، وعبد الله بن الزبیر بالبیعة أخذاً شدیداً، ومن أبی فاضرب عنقه، وابعث إلی برأسه.
حسین و عبد الله بن عمر و عبد الرحمان بن أبو بکر و عبد الله بن زبیر را برای بیعت گرفتن از آنها به سختی با ایشان برخورد کن، و اگر هر کس از این امر سرباز زد گردنش را بزن و سر او را برایم بفرست.
مقتل الحسین خوارزمی، ج 1، ص 178 و 180 ـ مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 88 چاپ مکتبة مصطفوی ـ قم ـ إیران ـ الفتوح، ابن أعثم، ج 5، ص 10.
و بر اساس گزارش یعقوبی:
إذا أتاک کتابی، فاحضر الحسین بن علی، وعبد الله بن الزبیر، فخذهما بالبیعة، فإن امتنعا فاضرب أعناقهما، وابعث إلیّ برأسیهما، وخذ الناس بالبیعة، فمن امتنع فانفذ فیه الحکم وفی الحسین بن علی وعبد الله بن الزبیر والسلام.
به محض رسیدن نامه من حسین بن علی و عبد الله بن زبیر را احضار کن، و از آنها بیعت بگیر، و اگر از این کار امتناع ورزیدند آنها را گردن بزن، و سر هایشان را برای من بفرست، و از تمام مردم بیعت بگیر و اگر شخصی از این کار امتناع ورزید حکم را در باره او و حسین بن علی و عبد الله بن زبیر اجرا کن. والسلام.
تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 241.
یزید به عامل خود در مدینه نوشت:
وعجل علی بجوابه، وبین لی فی کتابک کل من فی طاعتی، أو خرج عنها، ولیکن مع الجواب رأس الحسین بنعلی.
در جواب نامه عجله کن، و در آن برای من بیان کن چه کسانی تحت فرمان و چه کسانی خارج از فرامین من هستند، و به همراه جواب نامه من سر حسین بن علی با نیز بفرست.
ألامالی، شیخ صدوق، ص 134 و 135 چاپ سال 1389 نجف أشرف عراق ـ بحار الانوار، ج 44، ص 312.
درعبارتی دیگر آمده که ولید بن عتبه به یزید اطلاع داد که بین او و امام حسین علیه السلام و ابن زبیر چه گذشته از این رو یزید غضب ناک شد و به او نوشت:
إذا ورد علیک کتابی هذا، فخذ بالبیعة ثانیاً علی أهل المدینة بتوکید منک علیهم، وذر عبد الله بن الزبیر، فإنه لن یفوتنا، ولن ینجو منا أبداً ما دام حیاً، ولیکن مع جوابک إلی، رأس الحسین بن علی، فإن فعلت ذلک فقد جعلت لک أعنة الخیل، ولک عندی الجائزة والحظ الأوفر الخ.
زمانی که نامه من به دست تو رسید بار دیگر از مردم مدینه بیعت بگیر و این را به عنوان تأکید بر بیعت قبل قرار بده، و عبد الله بن زبیر را رها کن، که فرصت برای بیعت گرفتن از او زیاد است، و او مادامی که زنده است نمی تواند از چنگ ما فرار کتد، و لازم است که همراه با جواب نامه من سر بریده حسین بن علی را نیز بفرستی، که اگر این گونه کردی فرماندهی سپاهیان از توست و جایزه و هدیه ای ارزشمند نیز نزد من داری.
الفتوح، ابن أعثم، ج 3، جزء 5، ص 18.
ابن عساکر می گوید:
بلغ یزید خروجه، فکتب إلی عبید الله بن زیاد، وهو عامله علی العراق، یأمره بمحاربته، وحمله إلیه إن ظفر به.
به یزید خبر رسید که [امام] حسین [علیه السلام ] خارج شده است، از این رو او به عبید الله بن زیاد که عامل و کارگزار او در عراق بود نامه نوشت، و او را امر نمود تا با حسین به محاربه بپردازد، و اگر بر او پیروز شد او را به سوی او بفرستد.
تاریخ دمشق، ج 14، ص 213 ـ و در حاشیه بغیة الطالب، ج 6، رقم 2614.تاریخ دمشق، ج 14، ص 213 ـ و در حاشیه بغیة الطالب، ج 6، رقم 2614.
و ده ها و صد ها متن و سند دیگر که بعضی از آنها در این قسمت و نیز ابتدای تحقیق ذکر شد؛ که هر کدام به خودی خود می تواند بهترین شاهد و تأیید برای اثبات قاتل بودن یزید باشد.
حال ما سؤال می کنیم امر به محاربه و قتال و جنگیدن و کشتن و سر از تن جدا کردن امام حسین علیه السّلام آیا از کسی غیر از یزید صادر شده است؟!
و از طرفی دیگر، اگر بر فرض، این ادعا که یزید امر به کشتن امام حسین علیه السّلام نکرده صحیح می بود، لازم بود همان گونه که در متون بالا امر نمودن به قتل آن حضرت را ذکر کرده اند خلاف آن را نیز ذکر می کردند و یا بعد از این اتفاق ـ علی الأقل ـ توبیخ و عقاب و تنبیه نمودن عوامل و کارگزاران در این واقعه هم چون: ابن زیاد و عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن و غیره ـ لعنهم الله ـ را که مشارکت در این امر داشتند را صادر می نمود.
و اگر یزید قاتل نبود و یا از این عمل رضایت نداشت لااقل لازم بود از عمل سفیانیه أهل دمشق که از اسرای کاروان کربلاء با دف و ساز و طنبور و خوشحالی و پای کوبی استقبال کردند جلوگیری به عمل آورده و آنها را از این کار منع نماید!
با توجه به اشکالی که برخی در این روز ها بر علیه شیعه به صورت گشترده دامن زده و آن را به عنوان تصریح امام حسین علیه السلام به قاتل بودن شیعیان در واقعه کربلاء طرح می نمایند به و شکل مفصل به پاسخ این این قسمت از اشکال فوق می پردازیم:
قائل شدن به این مطلب که شیعیان، امام حسین علیه السلام را به شهادت رسانده اند دارای تناقض و تضادی آشکار است. چرا که شیعه به یار و انصار و پیرو و نیز دوست دار یک شخص گویند، اما این که به قاتل و دشمنی که در صف و سپاه مقابل قرار گیرد نیز شیعه بگویند، کلامی واضح البطلان است. حال با این توصیف چگونه می توان میان محبت و یاری و پیروی، و جنگ و دشمنی جمع کرد؟! و اگر بنا باشد افراد در سپاه عمر سعد و عبید الله بن زیاد را شیعه بنامیم پس یاران آن حضرت که تا آخرین لحظه در کنار آن حضرت ایستادگی و جان فشانی کردند و در این راه به شهادت رسیدند را چه بنامیم؟!!
و اگر بر فرض هم تسلیم شده و این ادعا را بپذیریم که قاتلین امام حسین علیه السلام از شیعیان بوده اند، باید گفت: اینان شیعیانی بوده اند که از شیعه بودن خود بر گشته و به دشمنان آن حضرت پیوسته اند و در این حال دیگر به چنین شخصی شیعه نمی گویند، بلکه تعبیر دشمن در حق او شایسته تر است.
در این زمینه کلام سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه جالب به نظر می رسد:
حاش لله أن یکون الذین قتلوه هم شیعته، بل الذین قتلوه بعضهم أهل طمع لا یرجع إلی دین، وبعضهم أجلاف أشرار، وبعضهم اتبعوا روءساءهم الذین قادهم حب الدنیا إلی قتاله، ولم یکن فیهم من شیعته ومحبیه أحد، أما شیعته المخلصون فکانوا له أنصاراً، وما برحوا حتی قتلوا دونه، ونصروه بکل ما فی جهدهم، إلی آخر ساعة من حیاتهم، وکثیر منهم لم یتمکن من نصرته، أو لم یکن عالماً بأن الأمر سینتهی إلی ما انتهی إلیه، وبعضهم خاطر بنفسه، وخرق الحصار الذی ضربه ابن زیاد علی الکوفة، وجاء لنصرته حتی قتل معه، أما ان أحداً من شیعته ومحبیه قاتله فذلک لم یکن، وهل یعتقد أحد إن شیعته الخلص کانت لهم کثرة مفرطة؟ کلا، فما زال أتباع الحق فی کل زمان أقل قلیل، ویعلم ذلک بالعیان، وبقوله تعالی: «وقلیل من عبادی الشکور».
منزه است خداوند از این که قاتلین امام حسین علیه السلام از شیعیان باشند؛ بلکه کسانی که ایشان را کشتند از اهل طمع بودند که دین نداشتند و بعضی از اشرار نااهل بودند و بعضی از ایشان به دنبال رؤسای خود رفتند؛ رؤسایی که حب دنیا ایشان را به جنگ حسین بن علی علیهما السلام کشانده بود؛ و در بین ایشان کسی از شیعیان و دوست داران حضرت نبود؛ اما شیعیان حضرت و مخلصین برای حضرت همگی یاران او شدند و در این که در راه او کشته شوند درنگ ننمودند؛ و او را تا آخرین لحظات زندگانی با تمام نیرو یاری کردند؛ و بسیاری از ایشان نیز نتوانستد حضرت را یاری بنمایند یا نمی دانستند که کار حضرت به اینجا منتهی خواهد شد؛ بعضی نیز در این هنگام جان خود را به خطر انداخته و حصاری را که ابن زیاد دور کوفه کشیده بود شکستند و برای یاری حضرت آمدند تا این که در کربلا شهید شدند؛ اما این که ادعا شود یکی از شیعیان در جنگ با حضرت حضور داشته است این صحت ندارد؛ و آیا کسی می تواند اعتقاد داشته باشد که یکی از شیعیان و دوست داران حضرت که چنین علاقه ای به حضرت داشته به جنگ ایشان برود؟ هرگز؛ همیشه چنین بوده است که طرف داران حق در هر زمانی اندک بوده اند و این همیشه دیده شده است و خداوند فرموده اند: «و عده کمی از بندگان من شکرگذار هستند.»
أعیان الشیعة، ج 1، ص 585.
درست است که آن دسته از مردمانی که برای کشتن امام حسین علیه السلام به کربلا آمده بودند از أهالی کوفه بودند، اما در آن زمان دیگر در کوفه شیعه ای که در تشیع خود شهرتی داشته باشد وجود نداشت. چون زمانی که معاویه به حکومت رسید زیاد بن أبیه را بر کوفه حاکم نمود و او نیز هر شیعه ای را که می شناخت مورد تعقیب قرار داد و آنها را مورد کشت و کشتار و هدم و غارت قرار می داد و یا دستگیر کرده و به حبس و زندان می فرستاد تا این که در شهر کوفه، دیگر شخصی که به شیعه بودن شهرت داشته باشد وجود نداشت.
پس درحقیقت طبق آن چه که در مصادر تاریخی آمده شیعیان در کوفه تنها عده کمی از جمعیت 15000 نفری کوفه را تشکیل می دادند؛ که بسیاری از ایشان در زمان معاویه تبعید شده و یا به زندان افتاده و عده بسیاری نیز به شهادت رسیده بودند. بسیاری از ایشان نیز به خاطر مشکلات فراوان به شهرهای دیگر هم چون: موصل، خراسان و قم پناهنده می شدند؛ عده زیادی از ایشان نیز مانند: بنی غاضره می خواستند به یاری امام بشتابند که سربازان عبید الله بن زیاد مانع شدند.
ابن أبی الحدید معتزلی در این باره می گوید:
کتب معاویة نسخة واحدة إلی عُمَّاله بعد عام المجُاعة: (أن برئت الذمّة ممن روی شیئاً من فضل أبی تراب وأهل بیته). فقامت الخطباء فی کل کُورة وعلی کل منبر یلعنون علیًّا ویبرأون منه، ویقعون فیه وفی أهل بیته، وکانأشد الناس بلاءاً حینئذ أهل الکوفة لکثرة ما بها من شیعة علی علیه السلام، فاستعمل علیهم زیاد بن سُمیّة، وضم إلیه البصرة، فکان یتتبّع الشیعة وهو بهم عارف، لأنه کان منهم أیام علی علیه السلام، فقتلهم تحت کل حَجَر ومَدَر وأخافهم، وقطع الأیدی والأرجل، وسَمَل العیون وصلبهم علی جذوع النخل، وطردهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم.
معاویه بعد از سال خشکسالی، نامه ای به یکی از کارگزاران خویش نوشت مبنی بر این که هر کس چیزی از فضایل ابو تراب (امیر المؤمنین علیه السّلام) و خاندان او نقل کرد، در مقابل او هیچ مسئولیتی بر عهده شما نیست. (به این معنا که: هر اتفاقی برای این شخص افتاد و شما هر بلایی به سر او آوردید جایز است) از این رو سخنرانان در هر کوی و برزن و بر فراز هر منبری علی را لعن کرده و از او بیزاری می جستند و به او و اهل بیت او دشنام می دادند؛ و بیچاره ترین مردم در آن زمان، مردم کوفه بودند؛ زیرا شیعه علی علیه السلام در آن شهر زیاد بود؛ معاویه، زیاد بن سمیه را حاکم کوفه و هم زمان شهر بصره را نیز تحت امر او ساخت. و او به دنبال شیعیان می گشت ـ او شیعیان را می شناخت، زیرا در زمان خلافت علی علیه السلام از طرفداران او بود ـ پس ایشان را حتی زیر هر سنگ و کلوخی هم که بودند می یافت و به قتل می رساند و یا تهدید به قتل می کرد؛ و دست ها و پا ها را جدا کرده و چشم ها را کور می کرد؛ و ایشان را بر تنه های درخت خرما به دار می کشید؛ و یا از عراق بیرون می کرد؛ تا جایی که کسی از شیعیان شناخته شده در عراق باقی نماند.
شرح نهج البلاغة، ج11، ص 44 ـ النصایح الکافیة، محمد بن عقیل، ص 72.
طبرانی در المعجم الکبیر با سند خود از یونس بن عبید از حسن نقل نموده است:
کان زیاد یتتبع شیعة علی رضی الله عنه فیقتلهم، فبلغ ذلک الحسن بن علی رضی الله عنه فقال: اللهم تفرَّد بموته، فإن القتل کفارة.
زیاد شیعیان [حضرت] علی [علیه السلام ] را مورد تعقیب قرار می داد و در صورت دست یافتن به آنها از دم تیغ می گذراند، و چون این خبر به حسن بن علی [علیهما السلام ] رسید فرمود: خدایا او را به مرگی منحصر به فرد مبتلا ساز، که قتل و مرگ کفاره او می باشد.
المعجم الکبیر، طبرانی، ج 3، ص 68 ـ مجمع الزوائد، هیثمی، ج 6، ص 266.
هیثمی بعد از نقل این خبر می گوید:
رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح.
این روایت را طبرانی نقل کرده و رجال آن صحیح است.
هم چنین ذهبی در سیر أعلام النبلاء می گوید:
قال أبو الشعثاء: کان زیاد أفتک من الحجاج لمن یخالف هواه.
أبو الشعثاء گفته است: زیاد نسبت به کسانی که با خواسته های او مخالفت می ورزیدند از حجاج بن یوسف نیز خون ریز تر بودند.
حسن بصری می گوید:
بلغ الحسن بن علی أن زیاداً یتتبَّع شیعة علی بالبصرة فیقتلهم، فدعا علیه. وقیل: إنه جمع أهل الکوفة لیعرضهم علی البراءة من أبی الحسن، فأصابه حینئذ طاعون فی سنة ثلاث وخمسین.
به [امام] حسن بن علی [علیهما السلام ] خبر دادند که زیاد شیعیان علی [امیر المؤمنین علیه السّلام] را در بصره مورد تعقیب قرار داده و می کشد، حضرت او را نفرین نمود و گفته شده: او مردم کوفه را جمع کرد تا اعلام برائت و بیزاری از أبی الحسن [امیر المؤمنین علیه السّلام] را به آنان عرضه نماید، که در همین وقت سال 53 هـ. او مبتلا به بیماری طاعون شد.
سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص496.
ابن أثیر در الکامل می گوید:
وکان زیاد أول من شدد أمر السلطان، وأکّد الملک لمعاویة، وجرَّد سیفه، وأخذ بالظنة، وعاقب علی الشبهة، وخافه الناس خوفاً شدیداً حتی أمن بعضهم بعضاً.
زیاد أولین کسی بود که در سلطنت خود بیش ترین سخت گیری ها را به عمل آورد، و برحکومت و فرمانروایی معاویه تأکید ورزید، و سیف خود را از نیام برکشید، و به مجرد ظن و گمان به کسی او را دستگیر می نمود، و بر اساس شبهه عقاب می نمود، و مردم از او خوف و ترس شدیدی داشتند؛ مگر این که بعضی به بعضی دیگر امن بدهند.
الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص450.
ابن حجر در لسان المیزان می نویسد:
وکان زیاد قوی المعرفة، جید السیاسة، وافر العقل، وکان من شیعة علی، وولاَّه إمرة القدس، فلما استلحقه معاویة صار أشد الناس علی آل علی وشیعته، وهو الذی سعی فی قتل حجر بن عدی ومن معه.
زیاد شخصی آگاه بود، و سیاست را خوب می دانست، و از عقلی وافر برخوردار بود، و از شیعیان علی بود که او را به ولایت امارت قدس می نمود، اما زمانی که به معاویه پیوست شدیدترین و سخت گیرین ترین مردم بر علیه خاندان و شیعیان [حضرت] علی [علیه السلام ] شد، و او همان کسی بود که در قتل حجر بن عدی و همراهانش نقش به سزایی داشت.
لسان المیزان، ابن حجر، ج 2، ص 495.
از مجموع مباحث گذشته مشخص گردید که در زمان واقعه کربلاء دیگر شیعه ی شناخته شده ای در کوفه باقی نمانده بود که بخواهد در جنگ با امام حسین علیه السلام شرکت کرده باشد، پس چگونه می توان ادعا که شیعیان کوفه قاتل امام حسین علیه السلام بوده اند؟
و هیچ ناظر منصفی نمی تواند بگوید: این شیعیان بودند که برای امام حسین علیه السلام نامه نوشته و او را دعوت نمودند، چرا که معروف ترین نویسند گان نامه اشخاصی هم چون: شبث بن ربعی و حجار بن أبجر و عمرو بن حجاج و غیره بودند که هیچ کس نگفته اینها شیعه بودند.
بسیاری از روایات و کلمات تاریخی را می بینیم که به خوبی دلالت می کند که ایشان از طرفداران خلفای قبل از امیر مومنان علی علیه السلام بوده اند از آن جمله می توان به ماجرای ذیل که آن را بسیاری از مولفین کتب تاریخی روایت کرده اند اشاره کرد: که وقتی امیر مومنان علی علیه السلام خلافت را در کوفه به دست گرفتند خواستند یکی از بدعت های عمر ـ نماز تراویح ـ را ریشه کن نمایند؛ لذا به امام حسن علیه السلام دستور دادند که به مسجد رفته و مانع مردم شوند اما تا حضرت با این عمل مخالفت نمودند، مردم صدا به اعتراض بلند کرده که:«وا عمراه، وا عمراه» به دنبال آن حضرت امیر علیه السلام فرمودند: «قل لهم صلوا» به آنان بگویید به هرنحوی که می خواهند نماز بخوانند .
وقد روی : أن عمر خرج فی شهر رمضان لیلا فرأی المصابیح فی المسجد ، فقال : ما هذا ؟ فقیل له: إن الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع ، فقال : بدعة فنعمت البدعة ! فاعترف کما تری بأنها بدعة، وقد شهد الرسول صلی الله علیه وآله أن کل بدعة ضلالة . وقد روی أن أمیر المؤمنین علیه السلام لما اجتمعوا إلیه بالکوفة فسألوه أن ینصب لهم إماما یصلی بهم نافلة شهر رمضان ، زجرهم وعرفهم أن ذلک خلاف السنة فترکوه واجتمعوا لأنفسهم وقدموا بعضهم فبعث إلیهم ابنه الحسن علیه السلام فدخل علیهم المسجد ومعه الدرة فلما رأوه تبادروا الأبواب وصاحوا وا عمراه !
روایت شده است که عمر در ماه رمضان شب هنگام بیرون آمد و در مسجد چراغ هایی را دید ؛ سؤال کرد: این چیست؟ به او گفتند: مردم برای نماز مستحبی جمع شده اند (و نماز را به جماعت بخوانند)؛ عمر گفت: این کار بدعت است، اما بدعت خوبی است. پس همان گونه که مشخص است خود اعتراف کرد که این کار بدعت است و رسول خدا شهادت داده اند که هر بدعتی گمراهی است. و از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است که وقتی در کوفه گرد ایشان جمع آمدند ، و از حضرت خواستند که برای ایشان امامی قرار دهد که با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند ، ایشان را از این کار منع کرده و ایشان را آگاه نمود که این کار بر خلاف سنت رسول خداست ؛ آنها امیر مومنان علیه السلام را رها کرده و خودشان گرد هم جمع شدند و یکی را جلو انداختند ( تا امام جماعت شود ) ؛ پس حضرت امام حسن مجتبی را به نزد ایشان فرستادند ؛ حضرت وارد مسجد شدند در حالی که شلاقی به همراه داشتند؛ وقتی مردم ایشان را دیدند فرار کرده و فریاد می زدند ای وای سنت عمر از بین رفت!!!
شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید از علمای اهل سنت، ج 12، ص 283 ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) مرحوم حر عاملی از علمای شیعه، ج 5، ص 192، ح 2.
این ماجرا به حدی گسترده بود که حضرت در ضمن خطبه ای مفصل می فرمایند: من از شورش عمومی و نیز از بر هم خوردن پایه های حکومت اسلامی در کوفه ترسیدم!!! این خود بیان گر آن است که بیشتر مردم کوفه از طرفداران خلیفه دوم بودند و این با شیعه بودن مردم کوفه آن هم سال ها قبل از واقعه کربلاء منافات دارد.
علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن حماد بن عیسی، عن إبراهیم بن عثمان، عن سلیم بن قیس الهلالی قال: خطب أمیر المؤمنین علیه السلام فحمد الله وأثنی علیه ثم صلی علی النبی صلی الله علیه وآله، ثم قال... قد عملت الولاة قبلی أعمالا خالفوا فیها رسول الله صلی الله علیه وآله متعمدین لخلافه، ناقضین لعهده مغیرین لسنته ولو حملت الناس علی ترکها وحولتها إلی مواضعها وإلی ما کانت فی عهد رسول الله صلی الله علیه وآله لتفرق عنی جندی حتی أبقی وحدی أو قلیل من شیعتی الذین عرفوا فضلی وفرض إمامتی من کتاب الله عز وجل وسنة رسول الله صلی الله علیه وآله ... والله لقد أمرت الناس أن لا یجتمعوا فی شهر رمضان إلا فی فریضة وأعلمتهم أن اجتماعهم فی النوافل بدعة فتنادی بعض أهل عسکری ممن یقاتل معی: یا أهل الاسلام غیرت سنة عمر ینهانا عن الصلاة فی شهر رمضان تطوعا ولقد خفت أن یثوروا فی ناحیة جانب عسکری ما لقیت من هذه الأمة من الفرقة وطاعة أئمة الضلالة والدعاة إلی النار.
امیر مومنان خطبه ای خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درود فرستادند؛ سپس فرمودند:...
خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می مانم و یا با عده کمی از شیعه ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلی الله علیه وآله وسلم ـ را می دانند.
... قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است؛ پس عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند: ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند!!!
و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همان گونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.
الکافی، شیخ کلینی، ج 8، ص 58، ح 21
همان طور که در این روایت صحیح آمده است، حضرت حتی در زمان خویش شیعیان را اقلیت کوفه می دانند!!!
از معروف ترین افرادی که در تومار قاتلین امام حسین علیه السلام آمده اسامی این افراد به چشم می خورد:
عمر بن سعد بن أبی وقاص و شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی و حجار بن أبجر و حرملة بن کاهل و سنان و...
و در این بین نمی توان حتی یک نفر معروف به شیعه أهل بیت علیهم السلام را یافت. و تمام افراد نام برده شده بالا نه به تشیع و نه به موالات و دوستی امیر المؤمنین علیه السّلام شناخته شده اند.
وقتی در کتب اسلامی و فقهی با این عبارت مواجه می شویم که « هذا رای کوفی» یعنی: این از نظرات اتباع ابو حنیفه است. این نشان می دهد که چند سال بعد از شهادت امام حسین علیه السلام کوفه مرکز احناف شده است و این خود با شیعه بودن اکثر مردم این شهر در گذشته آن منافات دارد.
بعد از فحص و تتبع فراوان در کلمات و فرمایشات امام حسین علیه السلام در کربلاء و خُطبه آن حضرت در باره آن قوم جنایت کار و احتجاجات آن حضرت بر علیه آنان هرگز با تعبیری بر خورد نکردیم که حضرت آنان را از شیعیان و یا موالین خود و یا پدر بزرگوارش امیر المؤمنین علیه السّلام دانسته باشد و حال آن که جا داشت اگر چنین می بود آن حضرت به عنوان راهی که می توانست احتمال تأثیر در قلوب آنان را بیش تر سازد با این تعبیر آنان را خطاب فرماید که: شما که از شیعیان و محبین و پیروان پدر و یا خود من هستید پس چرا حال این گونه به جنگ و نبرد با من بر خواسته اید؟ همان گونه که این کلام در کلمات و تعابیر غیر آن حضرت هم دیده و یا شنیده نشده که آن گروه را با این تعبیر توصیف نموده باشند. و این خود دلیل واضحی است بر این مطلب که این قوم شیعه اهل بیت علیهم السلام نبوده اند.
بلکه بالعکس در تعبیری که آن حضرت در لحظات آخر خطاب به آن قوم جنایت پیشه فرمودند مطلب دیگری را ثابت می کند.
امام حسین علیه السلام در روز عاشوراء آنان را با تعبیر شیعه آل أبی سفیان معرفی می فرماید:
ویحکم یا شیعة آل أبی سفیان! إن لم یکن لکم دین، وکنتم لا تخافون المعاد، فکونوا أحراراً فی دنیاکم هذه، وارجعوا إلی أحسابکم إن کنتم عُرُباً کما تزعمون.
وای بر شما ای پیروان أبو سفیان! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی هراسید، لا اقل در دنیا آزاد مرد باشید و آن گونه که می پندارید به حسب و نسب خود که عرب هستید باز گردید.
مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 38 ـ بحار الأنوار، ج 45، ص 51 ـ اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 45.
از تعبیرات به کار رفته در روز عاشوراء خطاب به امام حسین علیه السلام به خوبی می توان پی برد که آیا این گروه، از چه قوم و قماشی بودند؟ از شیعیان آن حضرت یا از دشمن ترین دشمنان وی؟!!
قاتلان آن حضرت در آن روز به حضرت خطاب می کردند و می گفتند:
این جنگ و قتال ما با تو از روی دشمنی و عداوت با پدرت علی بن ابی طالب است.«إنما نقاتلک بغضاً لأبیک» یعنی: ما از روی بغض و کینه ای که با پدرت علی بن ابی طالب داریم با تو به جنگ و نبرد برخاسته ایم. ینابیع المودة، قندوزی حنفی، ص 346.
حال با این تعبیر آیا می توان گفت: که قاتلان آن حضرت در روز عاشوراء از شیعیان امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السّلام بوده اند.
و یا بعضی دیگر را می بینیم که این تعبیر را خطاب به امام حسین علیه السلام دارند:
یا حسین، یا کذّاب ابن الکذّاب.
ای حسین ای درو غ گوی فرزند دروغ گو!
الکامل، ابن أثیر، ج 4، ص 67.
و یا در جای دیگر خطاب به امام حسین علیه السلام این جمله را گفتند:
یا حسین أبشر بالنار.
ای حسین تو را بشارت باد به آتش دوزخ.
الکامل، ابن أثیر، ج 4، ص66 ـ البدایة والنهایة، ج 8، ص 183.
شخص دیگری خطاب به امام حسین علیه السلام و اصحابش این گونه گفت:
إنها لا تُقْبَل منکم.
این نمازی که شما ها می خوانید مورد قبول خداوند واقع نمی شود.
البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 8، ص 185.
و بسیاری از جملات و عبارات دیگر که به خوبی از حقد و بغض و کینه با أمیر المؤمنین و امام حسین علیهما السلام و أهل بیت علیهم السلام دارد.
این قوم نه تنها از شیعیان و موالیان امام حسین علیه السلام نبوده اند، بلکه از دشمن ترین دشمنان آن حضرت بوده اند، چرا که آن حضرت و اهل بیت و حتی طفل شیر خواره آن حضرت را از جرعه ای آب محروم ساختند و با همین حال به شهادت رساندند و پیکر های مطهر شهدا را با سُمّ ستوران پایمال نموده و سر از بدن ها جدا ساخته و زن ها و فرزندان آن حضرت را به اسارت گرفتند و اموال آنان را به غارت بردند و ده ها جنایت دیگر که از دشمن ترین دشمنان نیز انتظار ارتکاب آن نمی رفت؛ چه رسد به این که این اعمال از شیعیان سرزده باشد.
ابن أثیر در تاریخ خود می گوید:
ثم نادی عمر بن سعد فی أصحابه مَن ینتدب إلی الحسین فیُوطئه فرسه، فانتدب عشرة، منهم إسحاق بن حیوة الحضرمی، وهو الذی سلب قمیص الحسین، فبرص بعدُ، فأتوا فداسوا الحسین بخیولهم حتی رضّوا ظهره وصدره.
عمر بن سعد خطاب به لشکریانش فریاد زد: چه کسی حاضر است با اسب خود پیکر حسین را لگد مال کند. این جا بود که ده نفر از سپاه او که از جمله آنها إسحاق بن حیوه حضرمی ـ کسی که جامه و پیراهن آن حضرت را نیز به غارت برد و بعد ها به بیماری برص و پیسی مبتلاء شد ـ آمده و پیکر حسین را با اسب هایشان آن قدر لگد کوب کردند که سینه و پشت با هم یکی شد.
الکامل، ابن أثیر، ج 4، ص80.
همو در جای دیگر می گوید:
وسُلِب الحسین ما کان علیه، فأخذ سراویله بحر بن کعب، وأخذ قیس بن الأشعث قطیفته، وهی من خز، فکان یُسمَّی بعدُ (قیس قطیفة)، وأخذ نعلیه الأسود الأودی، وأخذ سیفه رجل من دارم، ومال الناس علی الورس والحلل فانتهبوها، ونهبوا ثقله وما علی النساء، حتی إن کانت المرأة لتنزع الثوب من ظهرها فیؤخذ منها.
تمام اموالی که متعلق به [امام] حسین [علیه السلام ] بود به غارت برده شد. شلوار آن حضرت را بحر بن کعب و روپوش ابریشمی آن حضرت را قیس بن أشعث، که به همین علت از آن به بعد به «قیس قطیفه» اشتهار یافت و نعلین (کفش های) آن حضرت را أسود أودی به سرقت برد. و نیز شمشیر آن حضرت را مردی از قبیله دارم برد أخذ، و عده ای به جامه سرخ رنگ و بعضی اشیاء قیمتی آن حضرت تمایل نموده و غارت کردند، و نیز هر آن چه متعلق به زنان بود را به یغما بردند تا جایی که اگر زنی می خواست جامه ای را بر تن کند از پشت سر آن را می ربودند.
الکامل، ابن أثیر، ج 4، ص 79.
ابن کثیر از أبو مخنف نقل می کند:
وأخذ سنان وغیره سلبه، وتقاسم الناس ما کان من أمواله وحواصله، وما فی خبائه حتی ما علی النساء من الثیاب الطاهرة.
سنان و بعضی دیگر لیف خرمای آن حضرت را غارت نمودند، و تمام أموال و ما حصل و هر آن چه که در خیمه آن حضرت بود را بین خود تقسیم کردند و حتی لباس های زنان را به غارت بردند.
وجاء عمر بن سعد فقال: ألا لا یدخلن علی هذه النسوة أحد، ولا یقتل هذا الغلام أحد، ومن أخذ من متاعهم شیئاً فلیردّه علیهم. قال: فوالله ما ردَّ أحد شیئاً.
عمر بن سعد آمد و گفت: همه بدانند! کسی اجازه ندارد متعرض این زنان شود و یا این جوان را بکشد، و هر کس کالا و یا متاعی از اینان به غارت برده به آنان بازگرداند. راوی می گوید: به خدا سوگند! هیچ کس چیزی از اشیاء به غارت رفته را برنگرداند.
البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 8، ص190.
حال با این اعمال و رفتاری که از کسی جز انسان کینه توز و شقی و پست و دشمن ترین دشمنان سر نمی زند باز هم می توان گفت: قاتلین آن حضرت شیعیان او بوده اند؟!
اگر کسی دلایلی که تا کنون گفته شد را در شیعه نبودن حاضران در کربلاء نپذیرد و اصرار به شیعه بودن آنان داشته باشد آیا در رابطه با آمرین و حکم فرمایانی که باعث و بانی این حادثه شدند چه می خواهد بگوید؟! آیا افرادی که اسامی بعضی از آنها در ذیل می آید نیز از شیعیان و محبین امیر المؤمنین علیه السّلام و امام حسین علیه السلام هستند؟!! افرادی هم چون:
یزید بن معاویة ـ عبید الله بن زیاد ـ عمر بن سعد ـ شمر بن ذی الجوشن ـ قیس بن أشعث بن قیس ـ عمرو بن حجاج زبیدی ـ عبد الله بن زهیر أزدی ـ عروة بن قیس أحمسی ـ شبث بن ربعی یربوعی ـ عبد الرحمن بن أبی سبرة جعفی ـ حصین بن نمیر ـ حجار بن أبجر.
و نیز عده ای دیگر که اسامی آنها در زیر می آید و در جریان واقعه کربلاء و به شهادت رساندن آن حضرت و اصحابش مباشر و مستقیم وارد صحنه شده بودند. افرادی هم چون:
سنان بن أنس نخعی ـ حرمله کاهلی ـ منقذ بن مره عبدی ـ أبو الحتوف جعفی ـ مالک بن نسر کندی ـ عبد الرحمن جعفی ـ قشعم بن نذیر جعفی ـ بحر بن کعب بن تیم الله ـ زرعة بن شریک تمیمی ـ صالح بن وهب مری ـ خولی بن یزید أصبحی ـ حصین بن تمیم و غیره...
با مراجعه به حوادث کربلاء در روز عاشوراء صحت ادعا ی ما ثابت می شود.
خود یزید بن معاویه که نوک پیکان اتهام را به سوی خود می دید هرگز نگفت: این شیعیانش بودند که حسین را کشتند. در حالی که اگر چنین دروغی در آن زمان کمترین خریداری می داشت حتما در گفتن آن لحظه ای درنگ نمی کرد. بلکه او مسئولیت شهادت امام حسین علیه السلام را به عهده عبید الله بن زیاد والی و فرماندار کوفه می اندازد؛ تا شاید به این وسیله بتواند قدری از بار ننگ و گناه خویش بکاهد.
ابن کثیر و ذهبی و غیر این دو نوشته اند:
لما قتل عبیدُ الله الحسینَ وأهله بعث برؤوسهم إلی یزید، فسُرَّ بقتلهم أولاً، ثم لم یلبث حتی ندم علی قتلهم، فکان یقول: وما علیَّ لو احتملتُ الأذی، وأنزلتُ الحسین معی، وحکَّمته فیما یرید، وإن کان علیَّ فی ذلک وهن، حفظاً لرسول الله صلی الله علیه وسلم ورعایة لحقه، لعن الله ابن مرجانة یعنی عبید الله فإنه أحرجه واضطره، وقد کان سأل أن یخلی سبیله أن یرجع من حیث أقبل، أو یأتینی فیضع یده فی یدی، أو یلحق بثغر من الثغور، فأبی ذلک علیه وقتله، فأبغضنی بقتله المسلمون، وزرع لی فی قلوبهم العداوة.
زمانی که عبیدُ الله بن زیاد [امام] حسین [علیه السلام ] و اصحاب او را به قتل رساند و سر های آنان را برای یزید فرستاد، ابتدا یزید از این عمل شاد و خرسند شد، اما طولی نکشید که از کشته شدن آنها نادم شده و همواره می گفت: اگر من احتمال اذیت آنان را می دادم اجازه این کار را نمی دادم، وحسین را همراه خود در این مکان فرو می آوردم و به خواست او فرمان می دادم، و حتی اگر با این کار به من توهین صورت می گرفت من این کار را برای حفظ حرمت رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلّم و رعایت حق او انجام می دادم، خدا لعنت کند ابن مرجانه یعنی عبید الله بن زیاد را که او حسین را به عسر و حرج و اضطرار کشانید، و از او خواست تا از همان جا که آمده بازگردد، یا به سوی من آید و با من بیعت نماید، یا به یکی از سرحدات و مرز ها برود. اما حسین از این کار امتناع ورزید و در نتیجه ابن زیاد او را به قتل رسانید، و با این کارش مرا مورد بغض و کینه مسلمانان قرار داد و در دل ها تخم دشمنی مرا پاشید.
سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 317 ـ البدایة والنهایة، ج 8، ص 35 ـ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 87.
اگر چه این گفتار در ابتدای تحقیق مورد نقد قرار گرفت اما در این قسمت فقط به این نکته توجه داریم که یزید هم نگفت: شیعیان حسین را کشتند بلکه ابن زیاد را در شهادت آن حضرت دخیل می داند.
در دسته بندی های همان زمان نیز به صرف این که کسی در جبهه آن حضرت حضور می یافت از شیعیان او محسوب می شد و به کسی که در صف مقابل او بود هرگز چنین تعبیری اطلاق نمی شد. به عنوان مثال زهیر بن قین که ابتدا عثمانی مذهب بود و از آن حضرت گریزان بود اما وقتی که در سپاه آن حضرت قرار گرفت او را به عنوان شیعه آن حضرت خطاب کردند.
تاریخ طبری در مورد زهیر می نویسد:
فقال له زهیر یا عزرة إن الله قد زکاها وهداها فاتق الله یا عزرة فإنی لک من الناصحین أنشدک الله یا عزرة أن تکون ممن یعین الضلال علی قتل النفوس الزکیة قال یا زهیر ما کنت عندنا من شیعة أهل هذا البیت إنما کنت عثمانیا.
زهیر به عزره گفت: ای عزره خداوند او را پاک گردانید و هدایت نمود؛ پس از خدا بترس که من از خیر خواهان توام؛ تو را به خدا قسم می دهم که مبادا از کسانی باشی که گمراهان را در کشتن جآنهای پاک یاری کنی! وی پاسخ داد: ای زهیر! ما تو را از شیعیان این خاندان نمی شناختیم (ولی امروز تو را در صف شیعیان او می بینیم) در حالی که تو عثمانی مذهب بودی!!!
تاریخ طبری، ج 4، ص 316.
این عبارت به خوبی نشان می دهد که به صرف حضور در یکی از دو جبهه اطلاق شیعه و یا دشمن آن حضرت صورت می پذیرفت.
تمامی این شواهد و مدارک جدای از قتل و کشتار هایی است که معاویه در مورد شیعیان امیر مومنان و امام حسن علیهما السلام انجام داد و بسیاری از ایشان را شهید کرده و عده بسیاری را تبعید کرد و یا به زندان انداخت؛ با این همه باز می بینیم که طبق مدارک تاریخی همان عده اندک شیعه باقی مانده در کوفه نیز خواستند به یاری امام حسین علیه السلام بیایند اما با نیروهای ابن زیاد مواجه شده و دستگیر شدند، و تنها عده ای انگشت شمار مانند زهیر و حبیب بن مظاهر توانستند از این حصار عبور کنند و در بین آن ها هم عده ای بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیدند.
لذا با این حساب دیگر شیعه ای در کوفه باقی نمی ماند که بخواهد به جنگ حسین بن علی علیهما السلام بیاید.
بعضی می گویند: چون اهل کوفه با امام حسین بیعت کرده بودند و آن حضرت را به کوفه دعوت نموده بودند، پس آنها از شیعیان آن حضرت به حساب می آمدند. در حالی که باید گفت: بیعت هرگز دالّ بر شیعه بودن نمی کند، چون لازمه این سخن آن است که بگوییم: « همه صحابه و تابعین که با امیر المؤمنین علیه السّلام بیعت کردند از شیعیان آن حضرت به حساب می آمدند!!» در حالی که تا کنون کسی این سخن را نگفته است؛ و بسیاری از بیعت کنندگان با آن حضرت در صف دشمنان آن حضرت در جنگ ها بودند.
پس این که در برخی از کتاب های تاریخی آمده است: که چون کوفیان برای آن حضرت نامه نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت کردند این نوعی بیعت با آن حضرت به حساب آمده و آنان را در زمره شیعیان قرار می دهد و از این رو نتیجه گرفته اند که: قاتلان آن حضرت شیعیان او بوده اند.
در پاسخی که بالاتر بیان شد بطلان این سخن آشکار گشت اضافه بر این که ایشان این عمل را تنها بدین سبب انجام دادند که آن حضرت را از صحابه رسول خدا بلکه بهترین صحابه در آن زمان و نوه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم می دانستند؛ و از سوی دیگر بی مبالاتی های یزید و اوصاف دیگری که در بالا در باره شخصیت یزید گفته شد را از او دیده و یا شنیده بودند لذا می خواستند با این عمل خود در رویه عمل حاکم اسلامی تغییر ایجاد نمایند و این دعوت و بیعت به این معنا نبود که آن حضرت را به عنوان امام سوم و معصوم قبول داشته باشند و به این جهت لیاقت آن حضرت را برای خلافت بیشتر از دیگران بدانند.
بنا بر این می توان گفت که مردم کوفه در زمان امیر مومنان و امام حسین علیهما السلام دو گروه بودند:
1- شیعه به معنی خاص: یعنی به دوست داشتن اهل بیت و دشمنی با دشمنان ایشان اعتقاد داشتند.
شیعه از این قبیل هرگز در لشکر عمر سعد که با امام حسین علیه السلام جنگید حضور نداشته است. زیرا شیعیان این چنینی یا در کنار حضرت و در سپاه او حضور داشته و تا پای جنگ جنگیده و نهایتاً به شهادت رسیدند و یا در زندان عبیدالله و یزید و دیگر نقاط تحت سیطره حکومت وقت به سر می بردند و یا تحت محاصره و ممنوعیت جهت پیوستن به سپاه امام حسین علیه السلام بودند و یا بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیده اند. و یا اساسا تا بعد از وقوع واقعه کربلاء از عزیمت امام حسین علیه السلام به کربلاء بی خبر بوده و بعد از شهادت با خبر شده اند.
2- شیعه به معنی عام: یعنی به اهل بیت علاقه مند بودند اما به دشمنی با دشمنان ایشان اعتقاد نداشتند. ایشان همان گروهی هستند که امامت الهی اهل بیت را و سایر شروط تشیع را قبول نداشتند؛ که ممکن است عده ای از ایشان در لشکر عمر سعد و یزید حضور داشته اند.
لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها و لعن الله امة قتلتکم و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم. برئتُ الی الله والیکم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم...و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله
80 سال گریه و عزاداری حضرت یعقوب در فراغ فرزندش حضرت یوسف
(اثبات از قرآن و کتب اهل سنت)
# وهابی ها همواره عزاداری شیعیان را بدعت می دانند!
# آیا حضرت یعقوب (ع) پیامبر خدا هم بدعت گذار است؟
# شما وهابی های نجس از پیامبر و فرستاده خدا هم بیشتر می فهمین؟
خداوند از زبان حضرت یعقوب این چنین می فرماید:
وَقَالَ یَأَسَفَی عَلَی یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ (یوسف/84)
گفت ای دریغ بر یوسف، و در حالی که اندوه خود را فرو می خورد، چشمانش از اندوه سپید شد.
=========
یعقوب از فراق فرزندش با این که می دانست او زنده است و به آغوشش باز می گردد، ولی با این حال تأثرات روحی او را رها نمی کند، و برای تسکین رنج های روحی و روانی پناهگاهی جستجو می کند و عرض می کند:
قَالَ إِنَّمَآ أَشْکُواْ بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ. (یوسف/86)
شکایت و اندوه خود را پیش خدا می برم، و از عنایت خدا چیزی می دانم که شما نمی دانید.
=========
آیا پرداختن به داستان زندگی دو تن از پیامبران الهی با کلمات و جمله بندی های متأثّر کننده با هدفی جز تحریک عواطف و نشان دادن زشتی کار حسدورزان چیز دیگری می تواند باشد؟
از این دلیل قرآنی، جواز گریه و زاری بر اولیاء الهی و شکوه و شکایت از اعمال سردمداران ظلم به پیش گاه خداوند استفاده می شود و به عنوان سیره یکی از پیامبران الهی دلیلی محکم و قرآنی بر اصل مشروعیّت عزاداری و گریه بر مصیبت ها مورد بهره برداری قرار می گیرد.
احادیث و روایات متعددی در کتب اهل سنت مبنی بر گریه و عزاداری حضرت یعقوب برای حضرت یوسف موجود است :
به عنوان نمونه به حدیثی از منابع روائی و تفسیری اهل سنت اشاره می کنیم:
در تفسیر این آیه شریفه در کشاف زمخشری آمده:
ما جفت عیناه من وقت فراق یوسف إلی حین لقائه ثمانین عاما، وما علی وجه الأرض أکرم علی الله منه.
چشمان حضرت یعقوب از فراق یوسف تا زمان ملاقات یوسف از اشک خشک نگردید و این مدت هشتاد سال به طول انجامید. و در روی زمین چیزی از این کار برای خداوند ارزشمند تر نبود.
الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج 2، ص 339.
=========
و نیز در این تفسیر از رسول الله صلی الله علیه وآله آمده:
أنه سئل جبرئیل علیه السلام: ما بلغ من وجد یعقوب علی یوسف؟ قال: وجد سبعین ثکلی. قال: فما کان له من الأجر؟ قال: أجر مائه شهید، وما ساء ظنه بالله ساعه قط.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از جبرئیل سؤال نمود: به خاطر غیاب یوسف چه بر سر یعقوب آمد؟ عرض کرد: به اندازه آن چه که بر سر هفتاد مادر فرزند مرده می آید. و سؤال نمود: أجر حضرت یعقوب به خاطر این صبر چه قدر است؟ عر ض کرد: أجر صد شهید، و این در حالی بود که هرگز حضرت یعقوب به خداوند سوء ظن پیدا نکرد.
الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج 2، ص 339.
=========
عبد الرحمان سیوطی به نقل از ابن جریر و او از عکرمه، می گوید:
أتی جبرئیل علیه السلام یوسف علیه السلام وهو فی السجن، فسلّم علیه، فقال له یوسف: أیّها الملک الکریم علی ربّه، الطیّب ریحه، الطاهر ثیابه، هل لک علمٌ بیعقوب؟ قال: نعم، ما أشدّ حزنه؟ قال: ما ذا له من الأجر؟ قال: أجر سبعین ثکلی، قال: أفترانی لاقیه؟ قال: نعم، فطابت نفس یوسف.
جبرئیل در زندان بر یوسف وارد شد، پرسید: ای فرشته ای که نزد پروردگارت گرامی، بویت خوش، لباست پاکیزه است، آیا از یعقوب خبر داری؟ گفت: آری، او سخت اندوهگین می باشد، پرسید: چه قدر پاداش اوست؟ گفت: پاداش هفتاد مادر فرزند مرده. پرسید: آیا او را دیدار خواهم نمود؟ گفت: آری. یوسف پس از شنیدن این گفتار جانش آرام گرفت.
الدرّ المنثور، جلال الدین عبد الرحمان سیوطی، ج 4، ص 31.
=========
نویسنده تفسیر الدرّ المنثور در نقلی این چنین آورده است:
بکی یعقوب علی یوسف ثمانین عاماً، حتّی ابیضّت عینا من الحزن...
یعقوب مدّت هشتاد سال برای یوسف گریه کرد، تا این که دو چشمش از شدّت اندوه و گریه سفید گشت.
الدر المنثور، ج4، ص 31، و تفسیر طبری، ج 1، ص 250.
نتیجه
# وهابی های نجسی که همیشه به عزاداری شیعیان گیر می دهید ، چشمانتان را باز کنین و ببینین پیامبر خدا 80 سال برای فرزندش گریه و عزادری کرد.
# تازه حضرت یوسف نمرده بود و زنده بود!
# آن وقت شیعیان حق ندارند برای امام حسین (ع) که به فجیع ترین شکل ممکن به شهادت رسید ، عزاداری کنند؟
پیامبر (ص) مانند شیعیان دست باز نماز می خوانده.
(اثبات از کتب اهل سنت)
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : صلوا کما رایتمونی اصلی .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : نماز بخوانید همانگونه که می بینید من نماز می خوانم.
# وهابون و اهل سنت می گویند : ما در نماز دست های خود را می بندیم چون رسول خدا (ص) این کار را می کردند!
ما به ایشان میگوییم :
1- یک روایت صحیح از کتب خودتون به ما نشان دهید که پیامبر (ص) دست بسته نماز خوانده باشد.
2- علمای شما،تصریح دارند بر اینکه: این کار مستحب است و نه واجب. حتی مالک، امام مالکی ها، گفته: دست روی دست گذاشتن در نماز نه تنها واجب نیست ، نه تنها مستحب نیست، بلکه مکروه است. (الف)
3- تنها دلیل شما برای دست بسته نماز خواندن،روایت صحیح بخاری هست، که آنهم گفته: خلفای شما، مردم را مجبور می کردند که حتما در نماز دست بسته باشند. و نگفته: پیامبر (ص) چنین دستوری داده! (ب)
4- روایات صحیح در صحاح شما وجود دارد که گفته است: رسول خدا (ص) (مانند شیعیان) دست باز نماز می خواند. (ج)
5- اگر این کار واجب بود، چرا این همه در بین خودتان درباره دست بسته نماز خواندن اختلاف هست؟ حنفی و حنبلی میگوید: دست را زیر ناف بگذار. شافعی می گوید: دست را پایین سینه و بالای ناف بگذار! مالکی میگوید: اصلا دست روی دست نگذار چون مکروه هست. به راستی آیا این عمل که این همه اختلاف در آن دارید، جز سنت رسول الله (ص) می تواند باشد؟ (د)
6- بالاخره کدامیک از این اقوال شما مطابق نماز پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است ؟! زیر ناف روی ناف بالای ناف یا روی سینه؟! در این مسئله آن قدر اختلاف شده است که بعضی از علمای بزرگ شما به تمسخر بقیه دست زده اند! (ه)
7- بدر الدین عینی در کتاب عمده القاری در جواب کسانی که حنبلی ها و حنفی ها را مسخره کرده بودند می گوید: ما به این خاطر دست روی دست زیر ناف می گذاریم به این خاطر است که شلوار خود را میگیرم تا نیافتد! (و)
8- این عمل تکتف، عادت زرتشتی ها بوده است. (ز)
9- اهل بیت پیغمبر خدا (ص) از آن نهی کرده اند. (ح)
(الف)
یسن وضع الید الیمنى على الیسرى تحت سرته أو فوقها وهو سنة باتفاق ثلاثة من الأئمة.
قراردادن دست راست بر روی دست چپ زیر ناف یا بالای آن سنت است ، و این عمل به اتفاق سه تن از ائمه مذاهب چهار گانه سنت است.
الفقه علی المذاهب الاربعة ج 1 ص 251 ، کتاب الصلاة باب وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاة
---------
قال مالک المتوفى 176: فی وضع الیمنى على الیسرى فی الصلاة، قال: لا أعرف ذلک فی الفریضة ، وکان یکرهه ولکن فی النوافل إذا طال القیام فلا بأس بذلک یعین به علی نفسه ... .
امام مالک (رئیس مذهب مالکی) درباره قرار دادن دست راست بر دست چپ در نماز میگوید: این کار را در نماز واجب مستحب نمی دانم و آن مکروه است اما در نمازهای مستحبی اگر قیام طولانی شود اشکالی ندارد که کمک بگیرد از این کار برای خودش .
المدوّنة الکبرى امام مالک : ج 1 ص 74 (الاعتماد فی الصلاة و الاتکاء و وضع الید علی الید)
---------
سمرقندی حنفی می گوید:
قال مالک : السنة هی ارسال الیدین حالة القیام .
مالک می گوید : سنت این است که در حال قیام دست ها را پایین بیندازی.
تحفة الفقهاء ج 1 ص 126 کتاب الصلاة باب افتتاح الصلاة (سننه).
(ب)
فروى عن عَبْد اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، عَنْ مَالِکٍ، عَنْ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ کَانَ النَّاسُ یُؤْمَرُونَ أَنْ یَضَعَ الرَّجُلُ الْیَدَ الْیُمْنَى عَلَى ذِرَاعِهِ الْیُسْرَى فِی الصَّلاَةِ . قَالَ أَبُو حَازِمٍ لاَ أَعْلَمُهُ إِلاَّ یَنْمِی ذَلِکَ إِلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم. قَالَ إِسْمَاعِیلُ یُنْمَى ذَلِکَ. وَلَمْ یَقُلْ یَنْمِی.
عن ابی حازم از سهل بن سعد است که گفت : مردم امر می کردند که نمازگزار در نماز دست راست را بر ساعد دست چپ بگذارد . ابو حازم می گوید: مطلبی درباره این روایت نمی دانم جز اینکه به پیامبر نسبت داده شده است . اسماعیل می گوید : این مطلب نسبت داده شده است و نمی گوید خود او نسبت داده است .
صحیح البخاری: ج 1 ص 181، ح 740، کتاب الأذان، ب 87، باب وَضْعِ الُْیمْنَى عَلَى الْیُسْرَى.
(ج)
روى محمد بن عمر وابن عطاء قال : سمعت أبا حمید الساعدی فی عشرة من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم منهم أبو قتادة فقال أبو حمید : أنا أعلمکم بصلاة رسول الله صلى الله علیه وسلم قالوا : فأعرض قال : کان رسول الله صلى الله علیه وسلم إذا قام إلى الصلاة یرفع یدیه حتى یحاذی بهما منکبیه ثم یکبر حتى یقر کل عظم فی موضعه معتدلا ثم یقرأ ثم یکبر فیرفع یدیه حتى یحاذی بهما منکبیه ثم یرکع ویضع راحتیه على رکبتیه ثم یعتدل فلا یصوب رأسه ولا یقنعه ثم یرفع رأسه ویقول سمع الله لمن حمده ثم یرفع یدیه حتى یحاذی منکبیه معتدلا ثم یقول : الله أکبر ثم یهوی إلى الأرض فیجافی یدیه عن جنبیه ثم یرفع رأسه ویثنی رجله الیسرى فیقعد علیها ویفتح أصابع رجلیه إذا سجد ویسجد ثم یقول الله أکبر ویرفع ویثنی رجله الیسرى فیقعد علیها حتى یرجع کل عظم إلى موضعه ثم یصنع فی الأخرى مثل ذلک ....قالوا : صدقت هکذا کان یصلی صلى الله علیه وسلم .
محمد بن عمر و ابن عطا روایت کرده اند ابو حمید ساعدی از ده نفر از اصحاب رسول خدا شنید که یکی از این ده نفر ابوقتاده است پس ابو حمید می گوید من داناترین شما به نماز رسول خدا هستم به او گفتند : نماز را عرضه کن پس گفت : رسول خدا زمانی که به نماز می ایستاد دو دوست خود را بالا می برد تا موازی دو گوشش قرار می گرفت سپس تکبیر می گفت تا اینکه هر عضو بدنش در جای خود قرار می گرفت سپس حمد و سوره را قرائت می کرد سپس تکبیر می گفت سپس دو دستش را تا گوشش بال می آورد سپس به رکوع می رفت و دو کف دست خود را بر زانو می گذاشت سپس آرام می گرفت نه سرش را بالا می آورد و نه زیاد پایین می انداخت و می گفت خدا سخن کسی که او را مدح کند شنید سپس دو دستش را بالا بر تا کنار گوشش قرار گرفت سپس گفت : الله اکبر و سپس خود را به زمین انداخت و دو کف دست خود را کنار خود گذاشت سپس سر بلند کرد و بر پای چپ نشست و انگشتان دو پایش را موقع سجده باز کرد و سجده کرد و سپس الله اکبر گفت و بلند شد و بر پای چپ نشست تا همه اندامش آرام گرفت سپس در سجده بعد همین کار را کرد .... همه گفتند : راست گفتی رسول خدا اینچنین نماز می خواند.
سنن ابن ماجة ، ج 1، ص 280 ، سنن أبی داود، ج 1، ص 170 کتاب الصلاه باب استفتاح الصلاه ، سنن الترمذی، ج 1، ص 188 باب ما جا فی وصف الصلاه ، مسند أحمد ج 5، ص 424، سنن الدارمی ، ج 1، ص 314 کتاب الصلاة باب صفة صلاة رسول الله ، السنن الکبرى للبیهقی، ج 2، ص 72 ، عمدة القاری، ج 6، ص 104 ‘ صحیح ابن حبان ج 5 ص 196...امام مالک در الموطا و ابوداود آن را نقل کرده اند و ترمذی درباره آن گفته است: حدیث حسن صحیح
(د)
الحنفیة قالوا : کیفیته تختلف باختلاف المصلی . فإن کان رجلا فیسن فی حقه أن یضع باطن کفه الیمنى على ظاهر کف الیسرى محلقا بالخنصر والإبهام على الرسغ تحت سرته . وإن کانت امرأة فیسن لها أن تضع یدیها على صدرها من غیر تحلیق.
حنفیه میگویند : نحوه انجام آن به اعتبار نماز گزار مختلف است بنابر این اگر نمازگزار مرد است برای مرد بهتر است برای او مستحب است که کف دست راستش را بر پشت دست قرار دهد و دست چپ را با انگشت ابهام و میانه بگیرد و آن دو را روی لگن و زیر ناف قرار دهد ، و برای زن بهتر است که دستهایش را بدون آن که به هم بچسباند روی سینه اش بگذارد.
الحنابلة قالوا : السنة للرجل والمرأة أن یضع باطن یده الیمنى على ظهر یده الیسرى ویجعلها تحت سرته.
و حنابله میگویند : تکتف برای مرد و زن سنت است و بهتر این است که کف دست راست را بر پشت دست چپ گذاشته و آن را زیر ناف قرار دهد.
الشافعیة قالوا : السنة للرجل والمرأة وضع بطن کف الید الیمنى على ظهر کف الیسرى تحت صدره وفوق سرته مما یلی جانبه الأیسر .
و شافعیه میگویند : برای مرد و زن مستحب است که کف دست راست را بر پشت دست چپ پایین سینه و بلای ناف به طرف چپ بدن قرار دهد.
الفقه علی المذاهب الاربعة ج 1 ص 251 ، کتاب الصلاة با ب وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاة ، الفقه علی المذاهب الاربعه ج 1 ص 285
(ه)
وعند الشافعی رضى الله تعالى عنه الأفضل أن یضع یدیه على الصدر لقوله تعالى فصل لربک وانحر قیل المراد منه وضع الیمین على الشمال على النحر وهو الصدر ولأنه موضع نور الایمان فحفظه بیده فی الصلاة أولى من الإشارة إلى العورة بالوضع تحت السرة وهو أقرب إلى الخشوع والخشوع زینة الصلاة.
و در نظر شافعی افضل است که نمازگزار دو دستش را بر سینه قرار دهد به خاطر قول خدای متعال فصل لربک وانحر گفته شده مراد از آن قرار دادن دست راست بر روی دست چپ است بر روی نحر و آن سینه است و به خاطر اینکه سینه جایگاه نور ایمان است پس حفظ ایمان با دستش در نماز بهتر از اشاره به عورت با قرار دادن دو دست زیر ناف است و آن به خشوع که زینت نماز است نزدیکتر است .
المبسوط - السرخسی - ج 1 - ص 24
(و)
« وَ نَحنُ نَقوُلَُ ألوَضعُ تَحتَ السُّرَ? أَقرَبُ إلی التَّعظِیمِ وَ أَبعَدُ مِنَ التَّشَبُّهِ بِأَهلِ الکِتَابِ وَ أَقرَبُ إِلی السِّترِ العَورَ? وَ حِفظِ الإِیزَارِ عَنِ السُّقوُطِ
ما اگر زیر ناف میگذاریم چند دلیل داریم ، برای تعظیم بهتر است و از تشبه به اهل کتاب هم دوری میکنیم ، برای حفاظت از عورت نزدیکتر است ( حال سر نماز چه کسی به عورت ایشان کار دارد ما نمی داینم ؟! ) برای حفاظت از اینکه شلوارمان نیافتد بهتر است »
عمد? القاری شرح صحیح بخاری ـ جلد 5 ـ صفحه 408 دارالکتب العلمیه
(ز)
در کتاب آینه آیین مزدیسنی، ص 20 نوشته کیخسرو «چاپ دوّم» آمده است:
طریقه عبادت و نماز نزد آنها ایستادن در مقابل خداوند و قرار دادن دست عبودیت بر سینه است و این چنین خداوند را پرستش میکنند .
(ح)
والنهی فی صحیح محمد بن مسلم عن أحدهما ( علیهما السلام ) قلت له : الرجل یضع یده فی الصلاة وحکى الیمنى على الیسرى فقال : ذلک التکفیر لا تفعله.
محمد بن مسلم از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام نقل کرده است که به حضرت گفتم : شخصی در نماز دست راست را روی دست چپ می گذارد پس حضرت فرمودند : این تکفیر است آن را انجام نده.
وسائل الشیعة (آل البیت): 265/7،ح 9295، التهذیب: 84/2 ح 310.
---------
از امام باقر علیه السلام آمده است :
لا تُکَفِّر فإنما یصنع ذلک المجوس.
در نماز تکفیر نکن که تکفیر کار مجوس است .
وسائل الشیعة (آل البیت): 266/7، ح 9296، الکافی: 299/3 ح 1،
---------
وعن حریز عن رجل عن أبی جعفر (ع)لا تُکَفِّر إنما یصنع ذلک المجوس .
امام باقر علیه السلام فرمودند: تکفیر نکن که تکفیر کار مجوس است.
وسائل الشیعة (آل البیت): 266/7، ح 9297، الکافی: 336/3 ح 9.
فــیـــلــم
علت دسته بسته نماز خواندن اهل سنت چیست؟
حتما ببینید (خیلی جالب و خنده دار)
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.
دست بسته نماز خواندن در نماز ؛ بدعت عمر بن خطاب
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.
امام مالک : دست بستن در نماز نه تنها مستحب نیست ، بلکه مکروه است.
(اثبات از کتب اهل سنت)
مالکی ها فرقه ای از اهل سنت هستند که جمعیت زیادی هم دارند و مانند شیعیان دستانشان را در نماز باز می گذارند.
امام مالک رهبر مالکی ها و علمای مالکی بر خلاف سایر اهل سنت ، حتی مستحب بودن بستن دست در نماز واجب را قبول ندارند و اعتقاد دارند این کار حتی مکروه هم هست.
قال مالک المتوفی 176: فی وضع الیمنی علی الیسری فی الصلاة، قال: لا أعرف ذلک فی الفریضة ، وکان یکرهه ولکن فی النوافل إذا طال القیام فلا بأس بذلک یعین به علی نفسه.
امام مالک (رئیس مذهب مالکی) درباره قرار دادن دست راست بر دست چپ در نماز میگوید: این کار را در نماز واجب مستحب نمی دانم و آن مکروه است اما در نمازهای مستحبی اگر قیام طولانی شود اشکالی ندارد که کمک بگیرد از این کار برای خودش .
المدوّنة الکبری امام مالک : ج 1 ص 74 (الاعتماد فی الصلاة و الاتکاء و وضع الید علی الید).
================
سمرقندی حنفی می گوید :
قال مالک : السنة هی ارسال الیدین حالة القیام .
مالک می گوید : سنت این است که در حال قیام دست ها را پایین بیندازی.
تحفة الفقهاء ج 1 ص 126 کتاب الصلاة باب افتتاح الصلاة (سننه).
================
مبارکفوری می گوید :
وقال المالکیة بإرسال الیدین فی الصلاة قال الحافظ بن القیم فی الأعلام بعد ذکر أحادیث وضع الیدین فی الصلاة ما لفظه فهذه الآثار قد و ردت بروایة القاسم عن مالک قال ترکه أحب إلی وأعلم شیئا قد ردت به سواه انتهی
مالکی ها معتقد به دست باز نماز خواندن هستند ، حافظ بن قیم در الاعلام بعد از ذکر احادیث دست بسته نماز خواندن چیزی می گوید که عین کلام او اینچنین است ، این روایات رد شده است به روایت قاسم بن مالک که می گوید ترک آن نزد من محبوب تر است و من چیزی می دانم که با آن بقیه تظرات رد شده است .
تحفة الأحوذی - المبارکفوری - ج 2 - ص 73 - 75
================
ابن رشد اندلسی در این باره می گوید :
اختلف العلماء فی وضع الیدین إحداهما علی الأُخری فی الصلاة، فکره ذلک مالک فی الفرض وأجازه فی النفل ورأی قوم أنّ هذا الفعل من سنن الصلاة وهم الجمهور، والسبب فی اختلافهم أنّه قد جاءت آثار ثابتة نقلت فیها صفة صلاته علیه الصلاة والسلام، ولم ینقل فیها أنّه کان یضع یده الیمنی علی الیسری.
علما درباره قرار دادن دو دست یکی بر روی دیگری در نماز اختلاف کردند ، بنابر این مالک آن را در نماز واجب مکروه میداند و در نماز مستحبی اجازه میدهد و عده ای معتقدند که این فعل از مستحبات نماز است و آن جمهور علما هستند، و سبب در اختلاف آنها این است که روایات معتبری در صفت نماز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است که در آن نقل نشده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نماز دست راست را بر پشت دست چپ گذاشته باشد.
بدایة المجتهد: ج 1 ص 112 کتاب الصلاة چاپ دارالفکر.
فــیـــلــم
علت دست بسته نماز خواندن اهل سنت (بسیار خنده دار)
(اثبات از کتب اهل سنت)
مالکی ها مانند شیعیان دستانشان را در نماز باز می گذارند اما سایر فرقه های اهل سنت (حنفی ها و حنبلی ها و شافعی ها) در نماز دستانشان را روی هم می گذارند. دلایل مضحک و خنده دارشان را برای این کار ببینید!
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
طبق روایات اهل سنت ؛
پیامبر (ص) مانند شیعیان نمازهای روزانه را در 3 وقت می خواند.
(اثبات از صحیح بخاری و صحیح مسلم)
طبق اعتقاد شیعیان ؛ خواندن نماز هم در پنج وقت جایز است و هم در سه وقت ؛ البته اگر مشکلی برای تحصیل و شغل شخص نداشته باشد ، بهتر است که در پنج وقت خوانده شود . شیعیان بر این مطلب اتفاق نظر دارند و برای اثبات این مطلب دلایل محکم و قاطعی هم از کتاب های شیعه و هم از صحیح ترین کتب اهل سنت دارند . از آن جایی که طرف ما در این مسأله اهل تسنن هستند ، ما فقط به دلایلی از کتاب های آن ها می پردازیم .
بخاری و مسلم هر دو در صحیح ترین کتاب های اهل سنت بعد از قرآن و نیز احمد حنبل رئیس حنابله و احمد الطیالسی در مسندشان نقل کرده اند :
عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّی بِالْمَدِینَةِ سَبْعًا وَثَمَانِیًا الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ وَالْمَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ .
ابن عباس می گوید : رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشاء را ، هشت رکعتی و هفت رکعتی خواند .
(یعنی نماز ظهر و عصر را که در مجموع هشت رکعت می شوند و نیز نماز مغرب و عشاء را که در مجموع هفت رکعت می شوند ، یک جا خواند ؛ همان طوری که امروزه شیعیان می خوانند .)
صحیح البخاری ، ج 1 ، ص 182 ، باب مواقیت الصلاة و ج 1 ، ص 186 و صحیح مسلم ، ج 1 ، ص 491 ، باب صلاة المسافرین ، ومسند أحمد بن حنبل ، ج3 ، ص 280 ، ح 1918 و ج 3 ، ص 283 ، ح 1929 و ج 4 ، ص 154 ح 2465 و ص 201 ح 2582 و مسند أبی داود الطیالسی ، ص 341 ، 342 ، ح 2164 ، 2629 .
===================
همچنین مسلم در صحیح خود ، مالک بن أنس ، رئیس مالکی ها در المؤطأ ، ابو داود ، نسائی و بیهقی در سننشان ، احمد بن حنبل و ابوعوانه در مسندشان این روایت را نقل کرده اند :
عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ صَلَّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ جَمِیعًا وَالْمَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ جَمِیعًا فِی غَیْرِ خَوْفٍ وَلَا سَفَرٍ .
ابن عباس می گوید : رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، نماز ظهر و عصر را باهم و نیز نماز مغرب و عشاء را باهم خواندند ؛ در حالی نه ترسی وجود داشت و نه در سفر بودند .
صحیح مسلم ، ج1 ، ص 489 ، باب صلاة المسافرین و الموطأ ، ص 73 ، ح 327 و سنن أبی داود ، ج 2 ، ص 6 ، ح 1210 ، 1214 وسنن النسائی ، ج 1 ، ص 315 ح 600 و مسند أحمد بن حنبل ، ج 3 ، ص 292 ، ح 1953 و ج 4 ، ص 191 ، ح 2557 و صحیح ابن خزیمة ، ج 2 ، ص 85 ، ح 971 و مسند أبی عوانة ، ج 2 ، ص 353 و السنن الکبری ، ج3 ، ص 166 ، 167 .
و جالب این است که البانی وهابی که بن باز مفتی اعظم عربستان از او با عنوان «بخاری دوران» یاد می کرد ، در کتاب های صحیح سنن أبی داود ، ج 1 ، ص 224 ، ح 1068 و صحیح سنن النسائی ، ج 1 ، ص 130 ح 585 این روایت را تصحیح کرده است .
===================
اما متأسفانه اهل سنت با این که این همه روایت صحیح السند در این باره در صحیح ترین کتاب های آن ها وجود دارد ، لجاجت به خرج می دهند و اجازه با هم خواندن نماز را نمی دهند . و همین مسأله باعث شده است که بسیاری از جوانان اهل تسنن از نماز و عبادت دلسرد شوند ؛ چون نه می توانند به تحصیل شان برسند و نه به کسب و کار . اما اگر نماز خواندن در سه وقت باشد ، هیچ مشکلی برای مردم پیش نخواهد آمد و هر کسی که مسلمان است به راحتی می تواند فرایض خود را انجام دهد . ظهر که برای استراحت به منزل می رود ، نماز ظهر و عصر را با هم می خواند و برای کار و درس او هیچ مزاحمتی ندارد . همین در مغرب و عشاء .
و جالب تر این که روایات فراوانی در صحیح ترین کتاب های اهل سنت آمده است که همین نظر ما را تأیید می کند . مسلم بن حجاج در صحیح خود ، ترمذی ، أبی داود ، نسائی و بیهقی در سننشان و نیز احمد حنبل و أبی عوانه در مسندشان نقل می نویسند :
عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَیْنَ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ وَالْمَغْرِبِ وَالْعِشَاءِ بِالْمَدِینَةِ فِی غَیْرِ خَوْفٍ وَلَا مَطَرٍ فِی حَدِیثِ وَکِیعٍ قَالَ قُلْتُ لِابْنِ عَبَّاسٍ لِمَ فَعَلَ ذَلِکَ قَالَ کَیْ لَا یُحْرِجَ أُمَّتَهُ .
ابن عباس می گوید : رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه میان ظهر و عصر و مغرب و عشاء جمع کرد ؛ در حالی که نه ترسی بود و نه بارانی وجود داشت . وکیع ( روای روایت ) می گوید از ابن عباس سؤال کردم ، پیامبر چرا این کار را می کرد ؟ گفت : به این دلیل که امتش به سختی نیفتند .
صحیح مسلم ، 1 ، ص 490 ، باب صلاة المسافرین و سنن الترمذی ، ج 1 ، ص 354 ، ح 187 و سنن أبی داود ، ج 2 ، ص 6 ، ح 1211 و سنن النسائی ، ج 1 ، ص 315 ، ح 601 و مسند أحمد بن حنبل ، ج 5 ، ص 81 ، ح 3235 و ص 113 ، ح 3323 و مسند أبی عوانة ، ج 2 ، ص 353 و سنن البیهقی ، ج 3 ، ص 167 .
ألبانی این روایت را نیز در صحیح سنن أبی داود ، ج 1 ، 224 ، ح 1070 و صحیح سنن النسائی ، ج 1 ، ص 130 ، ح 586 و در إرواء الغلیل ، ج 3 ، ص 34 ، ح 579 تصحیح کرده است .
این نشان می دهد که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم تمامی این مسائل را پیش بینی کرده بوده و به فکر امت خود بوده است . وقتی بشود نماز را در سه وقت بخوانیم ، چه ضرورتی وجود دارد که به مردم سخت بگیریم و با این کار جوانان مسلمان را به هر چه نماز و عبادت است ، بدبین و دلسرد کنیم .
البته همان طور که پیش از این گفتیم ، اگر کسی بتواند در پنج وقت بخواند مشکلی ندارد و شاید ثواب بیشتری هم ببرد ؛ ولی خواندن در سه وقت نیز اشکالی ندارد .
چندین روایت دیگر نیز در صحیح مسلم و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که نظر ما را تأیید می کند که به همین اندازه بسنده می کنیم .
فـیـلـم
طبق روایات اهل سنت ؛
پیامبر (ص) مانند شیعیان نمازهای روزانه را در 3 وقت می خواند.
(اثبات از صحیح بخاری و صحیح مسلم)
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.
فــیـــلــم
آیا پیامبر(ص) در نماز مهر میگذاشت؟
(اثبات از کتب اهل سنت)
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایـــــنــــــجــــــا کلیک کنین.
آیا رسول الله (ص) مثل شیعیان امروزی بر مهر و امثال آن سجده می کردند ؟
مهر در نماز از چه زمانی و توسط چه کسی استفاده شد ؟
متشکرم
آن چه که قطعی است در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مهری به این صورت که الآن در میان شیعیان رایج است وجود نداشته است و آن حضرت بنا بر اتفاق شیعه و سنی بر خاک ، سنگ و حصیر سجده می کرده و هرگز بر فرش ، سجاده ، لباس و ... که الآن اهل سنت بر آن سجده می کنند ، سجده نمی کرده است و سجده بر چنین چیزها از بدعت هایی است که در میان اهل سنت رایج شده است .
نخستین کسی که بر تربت امام حسین علیه السلام سجده کرد ، امام زین العابدین علیه السلام بود که بعد از دفن سید الشهداء علیه السلام مقداری از خاک آن حضرت را برداشت و به مدینه برد و خود و اهل بیت رسول خدا بعد از آن بر خاک سید الشهداء سجده می کردند .
شیعیان نیز با تأسی به ائمه اهل بیت علیهم السلام که یکی از ثقلین هستند ، سجده بر تربت سید الشهداء را مستحب می دانند و بر این کار مداومت می کنند .
شیعه و سنی اتفاق دارند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر زمین سجده می کرده و می فرموده است :
أعطیت خمسا لم یعطهن أحد قبلی ... وجعلت لی الأرض مسجدا وطهورا .
صحیح البخاری ، البخاری ، ج 1 ، ص 86 .
پنچ چیز به من داده شده است که به هیچ کس قبل از من داده نشده است ... زمین برای من محل سجده و پاک کننده قرار داده شده است .
و نیز از ابو وائل نقل شده است که می گفت :
رأیت النبی ( ص ) إذا سجد وضع جبهته وأنفه علی الأرض .
أحکام القرآن ، الجصاص ، ج 3 ، ص 36 ، و مسند احمد ، ج 4 ، ص 315 ، 317 .
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله را دیدم که وقتی سجده می کرد ، پیشانی و بینی اش را بر زمین می نهاد .
و صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) نیز به تبعیت از آن حضرت ، جز بر زمین بر چیز دیگری سجده نمی کردند :
وعن أبی عبیدة أن ابن مسعود کان لا یصلی أو لا یسجد إلا علی الأرض . رواه الطبرانی فی الکبیر .
مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 2 ، ص 57 .
ابن مسعود نماز نمی خواند و سجده نمی کرد ؛ مگر بر زمین ... طبرانی این روایت را در الکبیر نقل کرده است .
حتی نقل شده است که برخی از صحابه ؛ از جمله مسروق بن الأجدع ، چیزی شبیه مهر امروزی با خود حمل می کرد و در زمان مسافرت با کشتی بر آن سجده می کرد . محمد بن سعد در الطبقات الکبری می نویسد :
حدثنا محمد قال کان مسروق إذا خرج یخرج بلبنة یسجد علیها فی السفینة .
الطبقات الکبری ، محمد بن سعد ، ج 6 ، ص 79 .
مسروق ، هر وقت که به مسافرتی می رفت ، مقداری از خاک با خود بر می داشت تا در کشتی بر آن سجده کند .
و روایاتی فراوانی که در کتاب های شیعه و سنی بسیار یافت می شود .
از ابن عباس نقل شده است که می گفت :
أن النبی صلی الله علیه وآله وسلم سجد علی الحجر .
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم بر سنگ سجده می کرد .
این روایت را حاکم نیشابوری در المستدرک ، ج 3 ، ص473 نقل و آن را تصحیح می کند و ذهبی نیز در تلخیص المستدرک صحت آن را تأیید می کند .
مسلم نیشابوری در صحیح مسلم از أبی سعید خدری نقل می کند :
حَدَّثَنِی أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَی النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ فَرَأَیْتُهُ یُصَلِّی عَلَی حَصِیرٍ یَسْجُدُ عَلَیْهِ .
صحیح مسلم ، ج 2 ، ص 62، کتاب الصلاة ، باب الصلاة فی ثوب واحد . و 128، باب فضل صلاة الجماعة .
از ابو سیعد خدری نقل شده است که بر رسول خدا وارد شد و دید آن حضرت بر روی خمره (حصیری) نماز می خواند و بر روی همان سجده می کند .
همچنین بخاری و مسلم از ام المؤمنین میمونه نقل کرده اند :
کَانَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی عَلَی الْخُمْرَةِ .
صحیح البخاری ، ج1 ، ص 101 ، کتاب الصلاة ، باب الصلاة علی الخمرة ، صحیح مسلم ، ج 2 ، ص 128، کتاب الصلاة ، باب فضل صلاة الجماعة .
از میمونه همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که فرمودند رسول خدا بر روی خمره (حصیری) سجده می فرمودند .
و نیز مسلم از عایشه نقل می کند :
عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَاوِلِینِی الْخُمْرَةَ مِنْ الْمَسْجِدِ قَالَتْ فَقُلْتُ إِنِّی حَائِضٌ فَقَالَ إِنَّ حَیْضَتَکِ لَیْسَتْ فِی یَدِکِ .
صحیح مسلم ، ج 1 ، ص 168.
از عائشه نقل شده است که گفت : رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به من فرمودند به من خمرهء ( حصیر ) سجده را بده . گفتم که من عذر زنانه دارم حضرت پاسخ دادند که عذر تو به دستت مربوط نمی شود.
و هیثمی در مجمع الزوائد از ابن عمر نقل می کند :
کان رسول الله صلی الله علیه وسلم یصلی علی الخمرة ویسجد علیها. رواه أحمد والبزار والطبرانی فی الکبیر والأوسط ، ورجال أحمد رجال الصحیح .
مجمع الزوائد ، ج 2 ، ص 56 .
از ابن عمر نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر روی تکه حصیری نماز می خوانده و بر همان سجده می کردند.
مراد از «خمره » همان طور که علمای شیعه و سنی گفته اند ، سجاده ای است که از حصیر درست می شده است ؛ چنانچه ابن سلام در غریب الحدیث می نویسد :
وقال أبو عبید : فی حدیث النبی علیه السلام أنه کان یسجد علی الخمرة . قال أبو عبید : الخمرة شئ منسوج یعمل من سعف النخل ویرمل بالخیوط وهو صغیر علی قدر ما یسجد علیه المصلی أو فویق ذلک ، فإن عظم حتی یکفی الرجل لجسده کله فی صلاة أو مضجع لو أکثر من ذلک فحینئذ حصیر ولیس بخمرة .
غریب الحدیث ، ابن سلام ، ج 1 ، ص 276 - 277
ابو عبید گفته است که در روایت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمده است که ایشان بر روی خمره نماز می خواندند . ابو عبید گفت مقصود از خمره ، تکه ای کوچک و بافته است که از برگ خرما درست می شود و در بین آن نخ عبور داده می شود و کوچک است به اندازه محل سجده یا کمی بزرگتر از آن ؛ ولی اگر بزرگتر باشد که تمام بدن بر روی آن جا شود در نماز یا در هنگام خواب به آن حصیر گفته می شود نه خمره .
و زبیدی در تاج العروس می نویسد :
ویقال : صلی فلان علی الخمرة ، وهی حصیرة صغیرة تنسج من السعف ، أی سعف النخل وترمل بالخیوط .
تاج العروس ، الزبیدی ، ج 6 ، ص 365
وقتی می گویند فلان کس بر روی خمره نماز خواند ؛ یعنی بر روی حصیر کوچکی که از برگ درخت خرما درست می شود و با خط به هم متصل می گردد.
در بسیاری از روایات نقل شده است که رسول خدا به کسانی که از سجده بر خاک پرهیز می کردند ، دستور می داد که بر خاک سجده کنند . ما به برخی از این روایات از کتاب های اهل سنت اشاره می کنیم :
عبد الرزاق صنعنانی از خالد الجهنی نقل می کند :
رأی النبی (صلی الله علیه وآله وسلم ) صهیبا یسجد کأنه یتقی التراب فقال له : تربّ وجهک یا صهیب .
المصنف لعبد الرزاق الصنعانی ، ج1 ، ص391 ، ح1528 و کنز العمال ، ج7 ، ص465 .
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله ) شخصی به نام صهیب را دید که در هنگام سجده مراقب بود که صورتش به خاک مالیده نشود ، پیامبر به او فرمود : ای صهیب ، صورت را بر خاک بگذار .
و همچنین از ام سلمه رضی الله عنها نقل شده که فرمود :
رأی النبی (صلی الله علیه وآله وسلم ) غلاما لنا یقال له أفلح ینفخ إذا سجد ، فقال : یا أفلح تربّ .
الاصابة ، ابن حجر ، ج 1 ، ص252 و أسد الغابة ، ج1 ، ص107 و صحیح الترمذی ، ج 2 ، ص236 و فتح الباری، ج3 ، ص68 و کنزالعمال ، ج7 ص 459 ، ح19776 .
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم غلام مرا که افلح نام داشت ، دید که در هنگام سجده خودش را از خاک دور نگه می داشت . پیامبر به او فرمود : خودت را به خاک بینداز ( بر خاک سجده کن ) .
عن عیاض بن عبد اللّه القرشی : رأی رسول الله صلی الله علیه وسلم رجلا یسجد علی کور عمامته فأومأبیده : ارفع عمامتک ، وأومأ إلی جبهته .
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم مردی را دید که بر قسمتی از عمامهء خود سجده می کرد ، آن حضرت با دستش اشاره کرده که عمامه ات را بالا بکش و بر پیشانی اش اشاره کرد ( بر پیشانی ات سجده کن) .
السنن الکبری ، ج2 ، ص105 .
و از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود :
إذا کان أحدکم یصلی فلیحسر العمامة عن جبهته .
السنن الکبری ، ج2 ، ص105 .
هر گاه خواستید سجده کنید ، باید عمامه را از پیشانی تان کنار بزنید .
این نشان می دهد که در موقع سجده هیچ مانعی نباید بین پیشانی و زمین باشد و سجده کردن بر عمامه ، فرش و ... باطل است .
شیعیان هرگز سجده کردن بر تربت حضرت سید الشهداء یا هر تربت دیگری را واجب نمی دانند ؛ بلکه با تأسی و پیروی از فرامین ائمه اهل بیت علیهم السلام که عدل و قرین قرآن در حدیث ثقلین ذکر شده اند ، سجده کردن بر تربت امام حسین علیه السلام را مستحب می دانند . و طبق روایاتی که از آن خاندان پاک رسیده است ، سجده ، تنها بر زمین و آن چه که از او می روید صحیح است و بر چیزهای دیگر ؛ از جمله لباس ، فرش و ... جایز نیست . ما در این جا فقط به نقل یک روایت بسنده می کنیم :
عن هشام بن الحکم أنه قال لأبی عبد الله ( علیه السلام ) أخبرنی عما یجوز السجود علیه وعما لا یجوز ، قال : السجود لا یجوز إلا علی الأرض أو علی ما أنبتت الأرض إلا ما اکل أو لبس ، فقال له : جعلت فداک ما العلة فی ذلک ؟ قال : لان السجود خضوع لله عز وجل فلا ینبغی أن یکون علی ما یؤکل ویلبس ، لان أبناء الدنیا عبید ما یأکلون ویلبسون ، والساجد فی سجوده فی عبادة الله عز وجل ، فلا ینبغی أن یضع جبهته فی سجوده علی معبود أبناء الدنیا الذین اغتروا بغرورها ، الحدیث
وسائل الشیعة (آل البیت) ، ج 5 ، ص 343 .
هشام بن حکم می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم : سجده بر چه چیزهایی جایز و بر چه چیزهایی جایز نیست ؟ امام علیه السلام فرمودند : سجده جایز نیست ؛ مگر بر زمین و آن چه که از زمین می روید ؛ غیر از خوردنی ها و پوشدنی ها . هشام بن حکم می گوید به آن حضرت عرض کردم : فدایت شوم ، دلیل آن چیست ؟ آن حضرت فرمود : زیرا سجده برای خداوند و تواضع در برابر او است و سزاوار نیست که بر روی خوراکی وپوشاک باشد ؛ چرا که دنیا پرستان بنده آن چیزی هستند که می خورند و می آشامند ؛ اما کسی که سجده می کند در حال سجود برای خداوند بلند مرتبه است ؛ از این رو ، سزاوار نیست که در حال سجده پیشانیش را بر همان چیزی نهد که دنیا پرستان از حیله های آن فریب خورده اند .
مرحوم علامهء امینی رضوان الله تعالی علیه در این باره می فرماید :
نحن نتخذ من تربة کربلاء قطعا لمعا وأقراصا نسجد علیها کما کان فقیه السلف مسروق بن الأجدع یحمل معه لبنة من تربة المدینة المنورة یسجد علیها والرجل تلمیذ الخلافة الراشدة ، فقیه المدینة ومعلم السنة بها ، وحاشاه من البدعة ... وکثیر من رجال المذهب یتخذون معهم فی أسفارهم غیر تربة کربلاء مما یصح السجود علیه کحصیر طاهر نظیف یوثق بطهارته أو خمرة مثله ویسجدون علیه فی صلواتهم . ونحن نری أن الأخذ بهذین الأصلین القویمین ، والنظر إلی رعایة أمری الحیطة والحرمة ومراقبتهما ...
السجود علی التربة الحسینیة ، الشیخ الأمینی ، ص 66 - 67 .
ما از خاک محل شهادت امام حسین (علیه السلام) قطعه هایی را در اندازه های متفاوت می سازیم که هنگام سجده پیشانی را بر آن می گذاریم ، همان گونه که مسروق بن اجدع فقیه اهل سنت وشاگرد مکتب خلافت قطعه ای از خاک مدینه را همراهش می برد و بر آن سجده می کرد . آیا می شود گفت : دانشمند و فقیه اهل مدینه و آموزگار سنت نبوی بدعت گذار بوده و کارش ناشایست بوده است ؟
آری بسیاری از بزرگان مذهب ( شیعه ) هنگام سفر قطعه ای حصیر یا غیر آن را که پاک وطاهر بود همراه می بردند و هنگام نماز برآن سجده می کردند ، و لذا ما بر اساس این نقل و روش محکم سجده بر خاک را الازم می دانیم .
مرحوم علامه کاشف الغطاء رضوان الله علیه نیز در این باره می فرماید :
ولعلّ السر فی التزام الشیعة الإمامیّة (استحبابا) بالسجود علی التربة الحسینیة ، مضافاً إلی أنّها أسلم من حیث النظافة والنزاهة من السجود علی سائر الأراضی وما یطرح علیها من الفرش والبواری والحصر الملوّثة والمملوءة غالباً من الغبار والمیکروبات الکامنة فیها.
مضافاً إلی کلّ ذلک لعلّه من جهة الأغراض العالیة والمقاصد السامیة منها ، أن یتذکر المصلی حین یضع جبهته علی تلک التربة ، تضحیة ذلک الإمام بنفسه وأهل بیته والصفوة من أصحابه فی سبیل العقیدة والمبدأ ومقارعة الجور والفساد .
ولما کان السجود أعظم أرکان الصلاة ، وفی الحدیث «أقرب ما یکون العبد إلی ربه حال سجوده» فیناسب أن یتذکر بوضع جبهته علی تلک التربة الزاکیة ، أولئک الذین جعلوا أجسامهم ضحایا للحق ، وارتفعت أرواحهم إلی الملأ الأعلی ، لیخشع ویخضع ویتلازم الوضع والرفع ، وتحتقر هذه الدنیا الزائفة ، وزخارفها الزائلة ، ولعل هذا هو المقصود من أن السجود علیها یخرق الحجب السبع کما فی الخبر ، فیکون حینئذ فی السجود سر الصعود والعروج من التراب إلی رب الأرباب .
الأرض والتربة الحسینیة ، ص 24 .
شاید علت التزام شیعه به سجده بر روی تربت امام حسین - جدا از اینکه پاکیزه تر است واز جهت نظافت مناسب تر از سجده بر هر خاک و حصیری که غالبا پر از غبار و میکروب است - یک هدف عالی باشد وآن این است که وقتی نماز گذار پیشانیش را بر روی آن خاک می گذارد به یاد فداکاری امام حسین علیه السلام وخاندان پاکش - در راه دین وعقیده ومقابله با جور وفساد - بیفتد .
وچون سجده مهمترین رکن نماز است و در روایت نیز آمده است که نزدیکترین حالت بنده به پروردگارش ، حالت سجده است ؛ از این رو مناسب است که در هنگام سجده به سبب نهادن پیشانی بر تربت پاک ایشان به یاد کسانی افتد که بدن های خود را قربانی حق نمودند و روحشان به عالم بالا پرواز کرد ؛ تا فروتنی پیدا کرده و سجود ( پایین رفتن ظاهری) را با بالا رفتن ( معنوی) همراه کند . و این دنیای پست و زینت های نابود شونده آن را کوچک بشمارد؛ وشاید همین مقصود از سجده بر تربت است تا - همانطور که در روایت آمده است - این سجده حجاب های هفتگانه آسمان را پاره کند . پس این سجده در واقع رمز بالا رفتن و عروج است از خاک به نزد پروردگار عالمیان .
یکی از ایراد هایی که وهابی ها به شیعیان می گیرند ، این است که می گویند شما مهر پرست هستید و خیال می کنند که نمازگذار مهری را که جلوی خود گذاشته است ، عبادت می کند ! .
در جواب این مطلب باید گفت که متأسفانه وهابی ها فقط به دنبال این هستند که با کوچکترین بهانه مشرک بودن شیعیان را ثابت کنند ؛ با این که خود آن ها می دانند که شیعیان اگر بر مهر سجده می کنند ، نه به این خاطر است که مهر را عبادت کنند ؛ بلکه فقط به این خاطر است که به پاک بودن آن اطمینان دارند و و نیز یقین دارند که این تربت جزئی از زمین هستند .
اگر قرار باشد که سجده بر مهر شرک باشد ، قطعاً سجده بر فرش ، عمامه ، لباس ، سجاده و ... نیز شرک خواهد بود . اگر نعوذ بالله شیعیان مهری را که از پاک ترین مکان های روی زمین تهیه کرده اند ، عبادت می کنند ، وهابی ها فرش و سجاده را عبادت می کنند . چه فرقی است بین سجده بر مهر و سجده بر فرش ؟
اگر امروز شیعیان تربت سید الشهداء علیه السلام را محترم می دانند و بر این تربت پاک سجده می کنند ، در واقع آن ها به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم تأسی می کنند . رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم اهمیت فراوانی به تربت سید الشهداء می دادند و هر وقت این تربت را می دیدند اشک هایشان جاری می شد و از شهادت مظلومانهء آن حضرت در کربلا سخن می گفتند . حاکم نیشابوری در المستدرک ، ج3 ، ص176_177 می نویسد :
عن أم الفضل بنت الحارث انها دخلت علی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فقالت یا رسول الله انی رأیت حلما منکرا اللیلة قال وما هو قالت إنه شدید قال وما هو قالت رأیت کأن قطعة من جسدک قطعت ووضعت فی حجری فقال رسول الله صلی الله علیه وآله رأیت خیرا تلد فاطمة إن شاء الله غلاما فیکون فی حجرک فولدت فاطمة الحسین فکان فی حجری کما قال رسول الله صلی الله علیه وآله فدخلت یوما إلی رسول الله صلی الله علیه وآله فوضعنه فی حجره ثم حانت منی التفاتة فإذا عینا رسول الله صلی الله علیه وآله تهریقان من الدموعقالت فقلت یا نبی الله بابی أنت وأمی مالک قال اتانی جبریل علیه الصلاة والسلام فأخبرنی ان أمتی ستقتل ابنی هذا فقلت هذا فقال نعم وأتانی بتربة من تربته حمراء .
ام الفضل دختر حارث محضر رسول الله(ص) رسید وعرض کرد: دیشب خواب بدی دیدم ، فرمود: چگونه بود ؟ گفت : خیلی بد بود ، فرمود : برایم نقل کن . عرض کرد : درخواب دیدم قطعه ای از گوشت بدنت جدا شد و بر دامن من گذاشته شد . فرمود : تو خواب خوبی دیده ای ، به امید خداوند فاطمه صاحب فرزندی می شود که تو او را بردامن و آغوشت می گیری .
ام الفضل می گوید : فاطمه حسین را بدنیا آورد که من او را بردامنم می گذاشتم همانگونه که پیامبر فرموده بود .
روزی محضرش رسیدم و حسین را بر زانوانش قرار دادم ، نگاهی به او نمود ، دیدم چشمانش پر از اشک است ، گفتم : پدر و مادرم به فدایت چه شده است ؟ فرمود : جبرئیل نزد من آمد و به من خیر داد که افرادی از امتم این فرزندم را خواهند کشت ، سپس خاکی سرخرنگ از محل شهادت حسین به من داد .
و حتی روایات فراوانی از طریق خاصه و عامه نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تربت امام حسین علیه السلام را استشمام کرده و آن را می بوسید :
عن عبد الله بن وهب بن زمعة قال أخبرتنی أم سلمة رضی الله عنها ان رسول الله صلی الله علیه وآله اضطجع ذات لیلة للنوم فاستیقظ وهو حائر ثم اضطجع فرقد ثم استیقظ وهو حائر دون ما رأیت به المرة الأولی ثم اضطجع فاستیقظ وفی یده تربة حمراء یقبلها فقلت ما هذه التربة یا رسول الله قال أخبرنی جبریل ( علیه الصلاة والسلام ) ان هذا یقتل بأرض العراق للحسین فقلت لجبریل أرنی تربة الأرض التی یقتل بها فهذه تربتها .
هذ حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه .
المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 4 ، ص 398 .
ام السلمه گوید : در یکی از شب ها رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) مشغول استراحت بود ناگهان نگران و مضطرب از جایش حرکت کرد ، سپس نشست و دراز کشید که باز هم از جایش با ناراحتی حرکت کرد که از دفعه قبل شدیدتر بود ، باز هم دراز کشید در حالی که خاکی سرخرنگ در دستهایش بود و آن می بوسید ، گفتم : این خاک چیست ؟ فرمود : جبرئیل به من خبر داد که بر این خاک حسین مرا می کشند ، از او درخواست کردم تا آن خاک را به من نشان دهد، جبرئیل این خاک را برایم آورد.
امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید :
محمد بن علی بن الحسین قال : قال الصادق ( علیه السلام ) : السجود علی طین قبر الحسین ( علیه السلام ) ینور إلی الأرضین السبعة ، ومن کانت معه سبحة من طین قبر الحسین ( علیه السلام ) کتب مسبحا وإن لم یسبح بها .
وسائل الشیعة (آل البیت) ، ج 5 ، ص 365 - 366 و من لا یحضره الفقیه ، الشیخ الصدوق ، ج 1 ، ص 268 .
امام صادق علیه السلام فرمودند : سجده بر خاک قبر حسین علیه السلام نورش تا آسمان هفت آسمان را نورانی می کند . هر کس تسبیحی از خاک قبر امام حسین علیه السلام به همراه داشته باشد ، تسبیح کننده به حساب می آید ؛ هر چند که با آن تسبیح نکند .
کان لأبی عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام خریطة من دیباج صفراء فیها من تربة أبی عبد الله ( ع ) ، فکان إذا حضرته الصلاة صبه علی سجادته وسجد علیه قال ( ع ) : إن السجود علی تربة أبی عبد الله ( ع ) تخرق الحجب السبع .
وسائل الشیعة (آل البیت) ، ج 5 ، ص 366 .
امام صادق علیه السلام کیسه ای داشت که در آن تربت امام حسین علیه السلام را نگه می داشت . هر وقت که نماز می خوانده آن را بر سجاده اش می ریخت و بر آن سجده می کرد . امام علیه السلام فرمود : سجده بر تربت امام حسین علیه السلام هفت حجاب را پاره می کند .
این امام صادق علیه السلام ، فرزند رسول خدا است که جز بر خاک امام حسین علیه السلام بر چیز دیگری سجده نمی کند . از این جا است که ارزش سجده بر تربت کربلا آشکار می شود . ما نیز خود را پیرو همان بزرگوران می دانیم .
وعن الصادق ( علیه السلام ) قال من أدار سبحة من تربة الحسین ( علیه السلام ) مرة واحدة بالاستغفار أو غیره کتب الله له سبعین مرة وأن السجود علیها یخرق الحجب السبع .
امام صادق علیه السلام فرمودند : هر کس با تسبیح خاک کربلا یک دور استغفار یا کاری دیگری بکند ، خداوند برای او هفتاد مرتبه می نویسد . سجده بر خاک کربلا ، حجاب هفت آسمان را پاره می کند .
وسائل الشیعة (آل البیت) ، ج 6 ، ص 456 .
کسی که سجده بر تربت او حجاب هفت آسمان را پاره می کند ، خود او چه می کند ؟ و چه زیبا سخنی گفته است علامهء بزرگ ، شیخ عبد الحسین امینی رضوان الله تعالی علیه :
هذا حبنا وهذا حسیننا ، وهذا مأتمه ، وهذه کربلاؤه ، وهذه تربته ، وهی مسجدنا ، والله ربنا ، وسنتنا وسیرتنا سیرة نبینا وسنته ولله الحمد .
سیرتنا وسنتنا - الشیخ الأمینی - ص 180 .
این عشق ما و این حسین ما است . این عزای او ، این کربلای او و این تربت او است . تربت او سجده گاه ما ، الله پروردگار ما و سنت و روش ما ، سنت و روش پیامبر ما است . خدا را [بر این همه نعمت] سپاس می گوییم .
امام حسین (ع) با این که می دانست شهید می شود ، چرا اقدام به قیام کرد؟
بسم الله الرحمان الرحیم
با عرض سلام و خسته نباشید ! عده ای از افرادی که دنبال پیدا کردن نقص و اشکال از عملکرد امامان می باشند ، در شبکه ها... طرح میکنند که اگر امام حسین (علیه السلام) عالم بر شهادتش بود ، چرا به طرف کربلا رفت ؟ چنانچه صدمه رساندن خود از محرمات است !!!!
این تفکری که بی سوادان و بهانه جویان دارند .
آیا این سخن صحیح است ؟ چرا؟
یکی از شبهاتی که ممکن است ذهن خواننده یا شنونده روضه امام حسین علیه السلام را به خود مشغول کند این است که امام حسین علیه السلام با این کار خود را به هلاکتی انداخته اند که خداوند در قرآن با آیه « وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ ؛ خود را با دستهایتان به هلاکت نیندازید » نهی کرده است . وانجام این کار، خود کشی است
چطور ممکن است امام حسین علیه السلام که فرزند رسول گرامی اسلام و امیر المؤمنین علیه السلام است و با دین اسلام آشنایی کامل دارد چنین کاری کرده باشند ؟
برای رسیدن به جواب از این شبهه مقدمه ای را در مورد معنای آیه « هلاکت » اشاره می نماییم تا معنی هلاکت حرام مشخص شود ، تا بعد ببنیم که آیا این عنوان در مورد قیام بزرگ امام حسین علیه السلام صدق می کند یا خیر .
خداوند در قرآن فی فرمایند :
وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ . البقره / 195 .
در راه خدا انفاق کنید و خود را با دستهایتان به هلاکت نیندازید و نیکی کنید که خداوند نیکو کاران را دوست دارد .
« تهلکة» در این آیه به معنای هلاکت است و مقصود از آن هر کاری است که انجام آن به انسان ضرر بزرگی بزند که تحمل آن در حالت عادی ممکن نیست ؛ مانند فقر یا مریضی یا مرگ .
این آیه کریمه در ابتدا به انفاق در راه خدا ؛ یعنی فداکاری در راه وی و بخشش در طریقی که او می پسندد ، دعوت و پس از آن از انداختن خود در هلاکت منع می نماید . پس مراد از هلاکت در این آیه ، هلاکتی است که از ترک فداکاری و از خود گذشتگی در راه خدا نشأت می گیرد .
سپس می فرماید " و نیکی کنید" . یعنی با فداکاری و از خودگذشتگی در راه خدا از نیکو کاران باشید ؛ پر واضح است که هر نوع فداکاری ، فداکاری نیکو نمی باشد وهر بخششی محبوب و پسندیده درگاه خداوند نیست ؛ زیرا اگر چنین بود باید فداکاری های دیوانگان و نادانان نیز ، در نزد خداوند پسندیده باشد .
فداکاری و از جان گذشتگی مورد پسند خداوند شرایطی دارد که مهمترین آن ، این دو شرط است :
1. فداکاری و از خود گذشتگی در راه و هدفی باشد که عقلای عالم آن را می پسندند ؛ و گر نه اگر از محدوده عقل خارج شده و داخل در اعمال جنون آمیز یا ناخود آگاه شود ، مورد پسند خداوند نخواهد بود ؛
2 . آن چه در راه او هدیه می شود از نظر ارزش ، از خود هدیه ، دارای برتری و فضیلت باشد ؛ مانند گذشتن از مال برای به دست آوردن علم یا سلامتی . و یا قربانی کردن حیوانی برای تامین نیاز غذایی انسان . در یک کلام ،هرچه هدف والاتر باشد فداکاری در راه آن برتر و کامل تر است .
این دو مطلب ، دو شرط اساسی از شروطی هستند که باید در هر بخشش و انفاق و فداکاری رعایت شود تا آن فداکاری نیکو بوده و در راه خدا به حساب آید .
با این مقدمه ، به خوبی مشخص می شود که قیام امام حسین علیه السلام به طور کامل در راه خدا بوده است ؛ زیرا و این دو شرط را به نحو کامل داشته است ؛ بنابراین تمام فداکاری هایی که آن حضرت در روز عاشورا انجام داده اند ، در راه خدا و مورد رضایت الله بوده است.
خلاصه اینکه : آیه هلاکت ( یا هر دلیلی که خودکشی را حرام می کند ) شامل هر گونه خود را به خطر انداختن نمی شود ؛ و قربانی کردن جان و مال را اگر برای هدفی بزرگ و شریف - مثل آن قیام جاودان امام حسین علیه السلام - باشد ، حرام نمی کند ؛ چون در فداکاری های حضرت شروط فداکاری شریف و از خود گذشتگی مقدس به بهترین نحو موجود است .
اگر نبود فداکاری حسین علیه السلام در روز عاشورا ، اسلام ، قرآن و هر آن چه پیامبران در طول تاریخ آورده بودند ، در زیر آوار بدعت ها ، سیاه نمایی ها و انحرافاتی که خلفای پیشین به وجود آورده بودند دفن می شد و اثری از آن باقی نمی ماند ؛ همانطور که ادیان گذشته در زیر این رسوبات مدفون شد و اثر درستی از آن ها بر جای نماند .
پس قیام امام حسین علیه السلام هم عقلائی است و هم هدفی که آن حضرت دارد ، از دادن جان و مال و فرزند و در یک کلمه تمام هستی ، باارزش تر است .
برای دیدن جواب کامل تر پست زیر را ببینید:
آیا طبق روایات شیعه ، متعه (ازدواج موقت) در جنگ خیبر حرام شده است؟
سوال:
خسته نباشید از شما تقاضا دارم و خواهش میکنم که جواب سوال های بنده را مستند بدهید. یکی از دوستان با مشاهدهی شبکههای ماهوارهی، سوالاتی از بنده پرسیده و من چون اطلاع کاملی از آنها نداشتم کامل جوابش را ندادم، لطفا و خواهشا جواب های این سوالات را به ایمیل بنده بفرستید و در سایت قرار دهید.
یکی از سؤالاتش این است:
«در کتب شیعه آمده است که گوشت الاغ و همچنین متعه در جنگ خیبر تحریم شد؟ آیا این روایت صحیح است یانه؟
الاستبصار طوسی جلد 2 صفحه 142»
پاسخ اول: این روایت از روی تقیه بوده است و مورد قبول نیست.
روایت مورد سؤال شما را مرحوم شیخ طوسی در کتاب «تهذیب و استبصار» این گونه آورده این است:
محمد بن یحیى عن أبی جعفر عن أبی الجوزا عن الحسین بن علوان عن عمرو بن خالد عن زید بن علی عن آبائه عن علی علیهم السلام قال : حرم رسول الله صلى الله علیه وآله یوم خیبر لحوم الحمر الأهلیة ونکاح المتعة.
از علی علیه السلام نقل شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز خیبر گوشت الاغ اهلی و نکاح موقت را حرام کرد.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، تهذیب الأحکام، ج 7، ص252، تحقیق: السید حسن الموسوی الخرسان، ناشر: دار الکتب الإسلامیة ـ طهران، الطبعة الرابعة،1365 ش .
=========
متن روایت فوق از نظر علمای شیعه مورد قبول نیست؛ زیرا این روایت از روی تـقـیـه صادر شده است. از این رو، هیچ یکی از علمای شیعه بر اساس آن فتوا نداده اند.
مرحوم شیخ طوسی بعد از نقل این روایت می فرماید:
فان هذه الروایة وردت مورد التقیة وعلى ما یذهب إلیه مخالفوا الشیعة ، والعلم حاصل لکل من سمع الاخبار ان من دین أئمتنا علیهم السلام إباحة المتعة فلا یحتاج إلى الاطناب فیه . وإذا أراد الانسان ان یتزوج متعة فعلیه بالعفائف منهن العارفات دون من لا معرفة لها منهن.
این روایت از روی تقیه و بر طبق مذهب مخالفان شیعه وارد شده است. کسانی که روایات شیعه را شنیده اند، برایش علم حاصل می شود که جواز ازدواج موقت در تعالیم ائمه ما می باشد؛ بنابراین نیاز به بحث طولانی در این زمینه نیست. وقتی انسان بخواهد ازدواج موقت کند، باید با زنان عفیف و پاکدامن ازدواج کند نه با کسانی که نسبت به عفت شان شناختی ندارند.
الشیخ الطوسی، تهذیب الأحکام، ج 7، ص252
=========
و در کتاب استبصار نیز میگوید:
فَالْوَجْهُ فِی هَذِهِ الرِّوَایَةِ أَنْ نَحْمِلَهَا عَلَى التَّقِیَّةِ لِأَنَّهَا مُوَافِقَةٌ لِمَذَاهِبِ الْعَامَّةِ وَ الْأَخْبَارُ الْأَوَّلَةُ مُوَافِقَةٌ لِظَاهِرِ الْکِتَابِ وَ إِجْمَاعُ الْفِرْقَةِ الْمُحِقَّةِ عَلَى مُوجَبِهَا فَیَجِبُ أَنْ یَکُونَ الْعَمَلُ بِهَا دُونَ هَذِهِ الرِّوَایَةِ الشَّاذَّةِ.
توضیح پیرامون این روایت این است که آن بر تقیه حمل می کنیم؛ زیرا با مذاهب اهل سنت موافق است. روایاتی نیز که قبل از این روایت نقل شد، موافق با ظاهر قرآن است و اجماع فرقه بر حق شیعه نیز بر طبق همان روایات قبل از این است. بنابراین واجب است به آن روایات عمل کنیم نه این روایت شاذ (تک و خلاف قاعده).
الشیخ الطوسی، الاستبصار، ج 3، ص 142
=========
مرحوم شیخ حر عاملی نیز بعد از نقل روایت میگوید:
أقول : حملت الشیخ وغیره على التقیة - یعنی فی الروایة - لان إباحة المتعة من ضروریات مذهب الإمامیة ، وتقدم ما یدل على ذلک، ویأتی ما یدل علیه ...
میگویم: شیخ و غیر ایشان این روایت را بر تقیه حمل کرده اند؛ زیرا حلال بودن متعه از ضروریات مذهب شیعه است و روایاتی که بر این مطلب دلالت میکند، قبل از این آمد و در ادامه نیز دلایلی که بر جایز بودن ازدواج موقت دلالت می کند، می آید. ...
الحر العاملی، محمد بن الحسن (متوفاى1104هـ)، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج 21، ص 12، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة: الثانیة، 1414هـ.
پاسخ دوم: روایات متعدد اهل سنت و شیعه اثبات می کند که متعه توسط عمر بن خطاب حرام شد.
حتی اگه فرض کنیم سند این روایت درست است و از روی تقیه صادر نشده باشد ، باز هم روایت ارزشی ندارد و مورد قبول نست ، چون متن این روایت موافق با روایات متعدد اهل سنت و شیعه می باشد که اثبات می کنند متعه (صیغه) توسط عمر بن خطاب حرام شده است نه توسط پیامبر (ص)
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.
عکس های زیبا از کارشناسان شبکه ولی عصر(عج) و شبکه ولایت
استاد سید محمد یزدانی
عکس 1 سالگی استاد جواد ابوالقاسمی
عکس 4 سالگی استاد جواد ابوالقاسمی
آیت الله قزوینی و سید محمد حسینی
استاد جواد ابوالقاسمی
استاد ابوالقاسمی- استاد یزدانی- آقای حسینی
استاد عباسی
آیت الله قزوینی و دکتر لاریجانی و استاد عباسی
آیت الله قزوینی و دکتر علی لاریجانی
سید محمد حسینی
استاد موسوی به همراه دخترش
استاد ابوالقاسمی در پیاده روی اربعین حسینی
استاد یزدانی در جمکران برای برنامه تریبون آزاد
استاد جواد ابوالقاسمی
استاد یزدانی در دیدار با علمای اهل سنت
آیت الله قزوینی در دفتر کارش
استاد ابوالقاسمی و استاد یزدانی
کارشناسان شبکه ولایت در کنار همدیگر
کارشناسان شبکه ولایت همراه فرزندانشان
سید محمد یزدانی
استاد روستایی در غرفه شبکه ولایت
استاد یزدانی در خانه اش
استاد ابوالقاسمی در غرفه شبکه ولایت
عکس-حضرت استاد آیت الله دکتر سید محمد حسینی قزوینی-استاد دکتر سید جواد ابوالقاسمی-استاد اکبر روستایی-استاد عباسی-حجت الله و المسلمین-استاد موسوی-سید محمد حسینی مجری شبکه ولایت-برنامه کلمه طیبه-سراب وهابیت-دفاع از ثقلین-دفاع از صحابه-چالش-تریبون آزاد-راه و بی راه-حبل المتین-ویژه برنامه ولایت و امامت-عقیل هاشمی- عقیل بی عقل-وهابی-وهابیت--سوتی اهل سنت-خنده دار-طنز-وهابی-وهابیت-استاد عقیل هاشمی-سید عقیل هاشمی-شبکه وهابی کلمه-شبکه توحیدی-استاد عبدالفتاح خدمتی-مولانا دکتر عبدالرحیم ملازاده بلوشی-مولانا عقیل هاشمی-افشاگری های ملازاده-دزدی عقیل هاشمی از ملازاده-نظر ملازاده درباره عقیل هاشمی-مناظره عقیل هاشمی و علی شریفی-رافضی-نماینده شبکه ولایت-آیت الله دکتر سید محمد حسینی قزوینی-استاد جواد ابوالقاسمی-استاد سید محمد یزدانی-سید محمد حسینی-استاد روستایی-استاد عباسی-شبکه رافضی ولایت-حضرت آیت الله امام سید علی خامنه ای-سلمان - شرک - بدعت - دروغ - جهنم - بهشت - عکس - استاد-حاج آقا-حاجاقا-غدیر خم-برنامه آن روی سکه-مشرک-هدایت شدگان-شیعه شدن-سنی شدن-دروغ های آیت الله قزوینی-دروغ های شبکه ولایت-اخوند-مناظره مولوی ملازاده و ایت الله قزوینی-فرار قزوینی-انصاری دزد پارچه فروش-حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه- حضرت ابوبکر رضی الله عنه- حضرت عثمان رضی الله عنه-حضرت عایشه رضی الله عنه-عصبانیت ملازاده-سوتی ملازاده-سوتی قزوینی-شمارش قزوینی تا هزار 1000-لعنت و لعن-شیعیان حیدر کرار- رافضی یعنی اهل سنت-بیوگرافی-امام خمینی و امام خامنه ای-طلسم شکنان-اهل سنت ایران- سنت ایران
آشنایی با محمد انصاری (مشهور به دزد پارچه فروش)
(مدیر شبکه وهابی وصال ناحق)
محمد انصاری از ملازاده کلاهبرداری کرده و پول های زیادی از او دزدیده است.
به همین خاطر ملازاده دائما به او حمله می کند.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
# محمد انصاری از ملازاده کلاهبرداری کرده و پول های زیادی از او دزدیده است.
# حملات شدید ملازاده به انصاری را در کلیپ زیر ببینید :
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
محمد انصاری مشهور به دزد پارچه فروش مدیر شبکه وهابی وصال نا حق این گونه تلبیس می کند :
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
(کارشناس شبکه وهابی کلمه)
فــیـــلــم
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
مناظره عقیل بی عقل و سید محمد حسینی که عقیل بی عقل وسطش فرار می کنه و گوشی را قطع می کنه
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
استاد ابوالقاسمی برای مناظره با شبکه کلمه تماس می گیره اما شبکه کلمه و عقیل هاشمی عین سگ فرار می کنن و حاضر به مناظره نمی شن.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
استاد ابوالقاسمی هر کاری می کنه که مناظره با عقیل بی عقل شروع بشه اما عقیل بی عقل هیچ جوره زیر بار مناظره نمی ره
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
با روی خط آمدن علی شریفی ، عقیل هاشمی با دیدنش چهره رنگ پریده و عصبانیت شدید و آشفتگی فقط تندتند توهین میکرد و حتی اجازه نداد علی شریفی یک دقیقه حرف بزند!
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
عقیل بی عقل کابل لپ تاپ رو می کشه تا روایت مشخص نباشه و جلوی بیننده ضایع نشه!
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
فــیـــلــم
له شدن عقیل هاشمی و شبکه وهابی کلمه
در مناظرات با استاد ابوالقاسمی و استاد یزدانی
کیانی کارشناس وهابی شبکه کلمه صراحتا می گه از مناظره با استاد ابوالقاسمی و استاد یزدانی می ترسیم
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
استاد ابوالقاسمی برای مناظره با شبکه کلمه تماس می گیره اما شبکه کلمه و عقیل هاشمی عین سگ فرار می کنن و حاضر به مناظره نمی شن.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
مناظره عقیل بی عقل و سید محمد حسینی که عقیل بی عقل وسطش فرار می کنه و گوشی را قطع می کنه
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
استاد ابوالقاسمی هر کاری می کنه که مناظره با عقیل بی عقل شروع بشه اما عقیل بی عقل هیچ جوره زیر بار مناظره نمی ره
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
شکست سنگین شبکه کلمه
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
عبدالله از آلمان یک شخص وهابی و ناصبی است که به حضرت زهرا (س) توهین کرده است و استاد یزدانی با زیرکی آبرویش را می برد.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
با روی خط آمدن علی شریفی ، عقیل هاشمی با دیدنش چهره رنگ پریده و عصبانیت شدید و آشفتگی فقط تندتند توهین میکرد و حتی اجازه نداد علی شریفی یک دقیقه حرف بزند!
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
باز هم شکست و آبروریزی شبکه کلمه و سجودی
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
مناظره شیعه و سنی-مناظره شیعه و اهل سنت-شیعه و وهابی-مناظره علمای شیعه و اهل سنت و وهابی-مباهله-عقیل هاشمی-عقیل بی عقل-عبدالقادر ترشابی-عبدالفتاح خدمتی-مولوی عبدالحمید و مرادزهی-محمد انصاری دزد پارچه فروش-مولانا عبدالقدوس دهقان-وهابی-وهابیت-دزد پارچه فروش ورشکسته-سوتی اهل سنت-خنده دار-طنز-وهابی-وهابیت-استاد محمد انصاری-شبکه وصال حق-شبکه توحیدی-استاد خالد انصاری-مولانا دکتر عبدالرحیم ملازاده بلوشی-مولانا محمد انصاری-افشاگری های ملازاده-مناظره محمد انصاری و علی شریفی-رافضی-نماینده شبکه ولایت-آیت الله دکتر سید محمد حسینی قزوینی-استاد جواد ابوالقاسمی-استاد سید محمد یزدانی-سید محمد حسینی-استاد روستایی-استاد عباسی-شبکه رافضی ولایت-حضرت آیت الله امام سید علی خامنه ای-سلمان - شرک - بدعت - دروغ - جهنم - بهشت - عکس - استاد-حاج آقا-حاجاقا-غدیر خم-برنامه آن روی سکه-مشرک-هدایت شدگان-شیعه شدن-سنی شدن-دروغ های آیت الله قزوینی-دروغ های شبکه ولایت-اخوند-مناظره مولوی ملازاده و ایت الله قزوینی-فرار قزوینی-انصاری دزد پارچه فروش-حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه- حضرت ابوبکر رضی الله عنه- حضرت عثمان رضی الله عنه-حضرت عایشه رضی الله عنه-عصبانیت ملازاده-سوتی ملازاده-سوتی قزوینی-شمارش قزوینی تا هزار 1000-لعنت و لعن-شیعیان حیدر کرار- رافضی یعنی اهل سنت-بیوگرافی-امام خمینی و امام خامنه ای-اهل سنت ایران-
طبق روایات اهل سنت ؛ ابوبکر و عمر و عثمان در تمام جنگ های زمان پیامبر (ص) فرار کرده اند ولی امام علی (ع) در تمام جنگ ها تا آخرین لحظه جنگید و هرگز به دشمن پشت نکرد.
# جنگ احد :
* ابوبکر در جنگ احد فرار کرد.
* عمر ببن خطاب خودش اعتراف می کنه در جنگ احد همانند بز کوهی فرار کرده !
* عثمان در جنگ احد فرار کرد.
* امام علی (ع) در جنگ احد شدیدا از پیامبر (ص) دفاع کرد و به قدری جانفشانی کرد که جبرئیل نازل شد و گفت : لا فَتى اِلاّ عَلِىّ، لا سَیفَ اِلاّ ذُو الفَقار ؛ جوانمردی جز على (ع) و شمشیرى جز ذوالفقار وجود ندارد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# جنگ خیبر
* پیامبر (ص) ابوبکر را به همراه جمعی به سوی خیبر فرستاد اما ابوبکر پا به فرار گذاشت و شکست خورده برگشت.
* پیامبر (ص) عمر بن خطاب را به همراه جمعی به سوی خیبر فرستاد اما عمر بن خطاب پا به فرار گذاشت و شکست خورده برگشت.
* بعد از فرار و شکست ابوبکر و عمر ، پیامبر (ص) پرچم فرماندهی را به امام علی (ع) داد. امام علی (ع) به سوی یهودیان خیبر رفت و در خیبر را از جا کند و مسلمانان را پیروز کرد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# جنگ حنین :
* ابوبکر در جنگ حنین فرار کرد.
* عمر بن خطاب در جنگ حنین فرار کرد.
* عثمان در جنگ حنین فرار کرد.
* امام علی (ع) تنها کسی بود که در جنگ حنین تا آخر دلاورانه جنگید و در کنار پیامبر (ص) ماند.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# جنگ خندق (احزاب)
* در جنگ خندق با وجود اینکه پیامبر (ص) 3 بار از یارانش پرسید که چه کسی با عمر بن عبدود می جنگد اما ابوبکر و عمر بن خطاب و عثمان حاضر به ایستادن در مقابل عمر بن عبدود نشدن .
* حضرت علی (ع) هر 3 بار به پیامبر لبیک گفت و به جنگ با عمر بن عبدود رفت و او را شکست داد و موجب پیروزی مسلمانان شد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# جنگ تبوک
* ابوبکر و عمر و عثمان بعد از جنگ تبوک می خواستن پیامبر (ص) را ترور کنند.
(در جنگ تبوک پیامبر (ص) به امام علی (ع) دستور داده بود که در شهر بماند و از شهر مراقبت کند.)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# جنگ بدر
* ترس و وحشت ابوبکر و عمر از جنگیدن با مشرکین در جنگ بدر و رویگردانی پیامبر (ص) از آنها
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# سپاه اسامه
* پیامبر (ص) به ابوبکر و عمر دستور داده بود که در سپاه اسامه قرار بگیرند. اما ابوبکر و عمر بن خطاب از فرمان پیامبر (ص) سر پیچی کردن و بدون اجازه پیامبر (ص) از سپاه اسامه خارج شدن! /// پیامبر (ص) هم به متخلفان سپاه اسامه از جمله ابوبکر و عمر لعنت فرستاد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایت صحیح مسلم ، پیامبر (ص) قلب ابوبکر و عمر و عثمان رو قلب های شیطانی می دونه.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر 40 سال ، عمر 30 سال و عثمان 35 سال بت پرست بوده اند ولی امام علی (ع) هرگز بت پرست نبوده. ///آیا کسانی که 30 تا 40 سال از عمرشان را بت پرست بودن برای خلافت شایسته ترن یا کسی که هرگز بت پرست نبوده؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر و عایشه نه بر جنازه مبارک پیامبر (ص) نماز خواندن و نه در مراسم دفنش شرکت کردن !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر و عثمان و تعدادی دیگر از صحابه ، قصد ترور پیامبر (ص) را داشتن.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایات اهل سنت ؛ ابوبکر و عمر از تخلف کننده های سپاه اسامه بودن /// طبق روایات دیگر از اهل سنت ؛ پیامبر اکرم (ص) تخلف کننده های سپاه اسامه را لعنت کرده.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر به همراه نُه نفر از مسلمانان شراب می خوردن !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید) (1)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید) (2)
# بی ادبی و داد و فریاد ابوبکر و عمر در محضر پیامبر به قدری زشت بود که آیه قرآنی مبنی بر بی عقلی آنها نازل شد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# اوج و نهایت آرزوی عمربن خطاب و ابوبکر = مدفوع شدن !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# حضرت علی (ع) ، ابوبکر و عمر را دروغگو و گناهکار و حیله گر و خیانتکار می داند. (روایت صحیح مسلم)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر و عایشه نه بر جنازه مبارک پیامبر (ص) نماز خواندن و نه در مراسم دفنش شرکت کردن !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# نفرین حضرت زهرا (س) بر ابوبکر و عمر (با سند معتبر در کتب اهل سنت)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر به عمر دستور می دهد حضرت علی را به بدترین شکل ممکن احضار کند تا بیعت کند!!!! حضرت علی (ع) به عمر می گوید: تو می خواهی ابوبکر را خلیفه کنی تا بعدا خودت خلیفه شوی.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایات اهل سنت ؛ نسب ابوبکر و عمر دارای مشکلات زیادی است!
# عوض شدن تمام سنت های پیامبر توسط خلفا و صحابه.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# رویگردانی پیامبر (ص) از ابوبکر و عمر در جواب خواستگاری از حضرت زهرا (س) /// ابوبکر از حضرت زهرا (س) خواستگاری کرد پیامبر رویش را برگرداند حتی جواب هم نداد! /// عمر از حضرت زهرا (س) خواستگاری کرد پیامبر باز هم رویش را برگرداند و حتی جواب هم نداد! /// حضرت علی (ع) از حضرت زهرا (س) خواستگاری کرد پیامبر (ص) قبول کرد.
# ابوبکر در جنگ احد فرار کرد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# اوج و نهایت آرزوی ابوبکر = مدفوع گنجشک شدن !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر در جنگ حنین فرار کرد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# در جنگ خیبر ؛ پیامبر (ص) ابوبکر را به همراه جمعی به سوی خیبر فرستاد اما ابوبکر پا به فرار گذاشت و شکست خورده برگشت.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# در جنگ خندق با وجود اینکه پیامبر (ص) 3 بار از یارانش پرسید که چه کسی با عمر بن عبدود می جنگد اما ابوبکر و عمر بن خطاب و عثمان حاضر به ایستادن در مقابل عمر بن عبدود نشدن .
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر و عثمان و تعدادی دیگر از صحابه ، قصد ترور پیامبر (ص) را داشتن.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایات اهل سنت ؛ ابوبکر و عمر از تخلف کننده های سپاه اسامه بودن /// طبق روایات دیگر از اهل سنت ؛ پیامبر اکرم (ص) تخلف کننده های سپاه اسامه را لعنت کرده.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایت صحیح مسلم ، پیامبر (ص) قلب ابوبکر و عمر و عثمان رو قلب های شیطانی می دونه.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر 40 سال ، عمر 30 سال و عثمان 35 سال بت پرست بوده اند ولی امام علی (ع) هرگز بت پرست نبوده. ///آیا کسانی که 30 تا 40 سال از عمرشان را بت پرست بودن برای خلافت شایسته ترن یا کسی که هرگز بت پرست نبوده؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# هیچ اجماعی بر خلافت ابوبکر صورت نگرفت و ابوبکر با تهدید و زور خلیفه شد. (اثبات از کتب اهل سنت)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عوض شدن تمام سنت های پیامبر توسط خلفا و صحابه.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر به همراه نُه نفر از مسلمانان شراب می خوردن !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید) (1)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید) (2)
# بی ادبی و داد و فریاد ابوبکر و عمر در محضر پیامبر به قدری زشت بود که آیه قرآنی مبنی بر بی عقلی آنها نازل شد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# حضرت علی (ع) ، ابوبکر و عمر را دروغگو و گناهکار و حیله گر و خیانتکار می داند. (روایت صحیح مسلم)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر و عایشه نه بر جنازه مبارک پیامبر (ص) نماز خواندن و نه در مراسم دفنش شرکت کردن !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# نفرین حضرت زهرا (س) بر ابوبکر و عمر (با سند معتبر در کتب اهل سنت)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر به عمر دستور می دهد حضرت علی را به بدترین شکل ممکن احضار کند تا بیعت کند!!!! حضرت علی (ع) به عمر می گوید: تو می خواهی ابوبکر را خلیفه کنی تا بعدا خودت خلیفه شوی.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایات اهل سنت ؛ نسب ابوبکر و عمر دارای مشکلات زیادی است!
# طبق روایت صحیح بخاری ؛ عمر بن خطاب بیعت با ابوبکر را ناگهانی و اشتباه می داند.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر زنده زنده آدم ها را می سوزاند. در حالی که پیامبر (ص) می فرماید : هیچ کس جز پروردگار با آتش نباید عذاب کند.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر قصد ترور حضرت علی (ع) را داشت.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# امام بخاری نویسنده صحیح بخاری (صحیح ترین کتاب اهل سنت) می گوید که : پیامبر اکرم (ص) ابوبکر را حتی بعد از مسلمان شدن هم مشرک می داند.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر خودش اعتراف می کند که شیطان بهش تسلط داره و شایسته خلافت نیست و بقیه برای خلافت از او شایسته ترند./// از طرفی در کتب اهل سنت آمده که اگر کسی بداند بهتر از او هست هم به خدا خیانت کرده هم به خدا و هم به مومنان.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایت صحیح بخاری ، حضرت زهرا (س) نه تنها با ابو بکر بیعت نکرد ؛ بلکه در حال غضب و خشم و قهر از ابوبکر دار فانى را وداع نمود . /// از طرفی دیگر طبق یکی از دیگر از روایات صحیح بخاری ، خشم حضرت زهرا (س) عین خشم پیامبر اکرم (ص) می باشد /// از طرفی دیگر طبق آیه قرآن هر کسی پیامبر (ص) و خدا را ناراحت کند خداوند او را لعنت می کند و عذاب های خارکننده آخرت در انتظار اوست.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر خودش اعتراف می کند که شیطان کاملا بهش تسلط داره /// از طرف دیگر خداوند در قرآن می گوید شیطان بر مومنان تسلطی نداره و فقط بر گمراهان و مشرکان تسلط داره.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایت صحیح بخاری ، حضرت زهرا (س) نه تنها با ابو بکر بیعت نکرد ؛ بلکه در حال غضب و خشم و قهر از ابوبکر دار فانى را وداع نمود . /// از طرفی دیگر طبق یکی از دیگر از روایات صحیح بخاری ، خشم حضرت زهرا (س) عین خشم پیامبر اکرم (ص) می باشد /// از طرفی دیگر طبق سایر روایات صحیح اهل سنت ؛ پیامبر اکرم (ص) می فرماید سرور زنان جهان است. آیا بیعت نکردن این حضرت زهرا (س) با ابوبکر خلافت ابوبکر را زیر سوال نمی برد؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر روایات پیامبر اکرم (ص) را آتش زد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر قبول کرد فدک را به حضرت زهرا (س) برگرداند و نامه اش را به حضرت زهرا (س) داد اما عمر بن خطاب نامه را گرفت و پاره کرد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوحنیفه (امام اعظم اهل سنت) : ایمان شیطان و ایمان ابوبکر یکسان است!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# رویگردانی پیامبر (ص) از ابوبکر و عمر در جواب خواستگاری از حضرت زهرا (س) /// ابوبکر از حضرت زهرا (س) خواستگاری کرد پیامبر رویش را برگرداند حتی جواب هم نداد! /// عمر از حضرت زهرا (س) خواستگاری کرد پیامبر باز هم رویش را برگرداند و حتی جواب هم نداد! /// حضرت علی (ع) از حضرت زهرا (س) خواستگاری کرد پیامبر (ص) قبول کرد.
# طبق روایات اهل سنت ، عمربن خطاب لواط می داد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# اوج و نهایت آرزوی عمر بن خطاب = گوسفند بودن و سپس مدفوع شدن !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب خودش اعتراف می کنه در جنگ احد همانند بز کوهی فرار کرده !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# در حالی پیامبر و علی برای ایرانی ها احترام ویژه ای قائل بودند اما عمر بن خطاب از ایرانی ها متنفر بود و آنها را تحقیر می کرد و سرانجام همین باعث شد توسط یک ایرانی کشته شود.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# در حالی پیامبر روایت کرده که به دنبال علم باشید حتی اگر در چین باشد اما عمر بن خطاب در جریان حمله غیرانسانی و غیراسلامی به ایران دستور داد تمام کتاب های علمی و پزشکی ایران را آتش بزنند!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب در جنگ حنین فرار کرد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب در جنگ خیبر فرار کرد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# در جنگ خندق با وجود اینکه پیامبر (ص) 3 بار از یارانش پرسید که چه کسی با عمر بن عبدود می جنگد اما ابوبکر و عمر بن خطاب و عثمان حاضر به ایستادن در مقابل عمر بن عبدود نشدن .
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# فحش عمر بن خطاب به پیامبر (ص) ! عمر بن خطاب : پیامبر (ص) هذیان می گوید!!! در حالی که پیامبر (ص) در لحظات آخر عمر خود درخواست قلم و کاغذ کرد اما عمر بن خطاب مانع شد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# در حالی که در سریال «عمر فاروق» یک «شخص زیبا رو» نقش عمر را بازی کرده است ، اما طبق روایات اهل سنت ؛ عمر بن خطاب صورتی سیاه و رنگ پریده داشت و چشمانش بسیار سرخ و چپ بوده اند و سبیل کلفتی داشته است و خط هایی روی صورتش بوده است.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر و عثمان و تعدادی دیگر از صحابه ، قصد ترور پیامبر (ص) را داشتن.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایات اهل سنت ؛ ابوبکر و عمر از تخلف کننده های سپاه اسامه بودن /// طبق روایات دیگر از اهل سنت ؛ پیامبر اکرم (ص) تخلف کننده های سپاه اسامه را لعنت کرده.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایت صحیح مسلم ، پیامبر (ص) قلب ابوبکر و عمر و عثمان رو قلب های شیطانی می دونه.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# حضرت علی (ع) ، ابوبکر و عمر را دروغگو و گناهکار و حیله گر و خیانتکار می داند. (روایت صحیح مسلم)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# بهداشت فردی فاجعه وار عمر بن خطاب! عمر همیشه دستش را با باسنش و کف پایش تمیز می کرد و دستش را وارد مقعد شتر می کرد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب دستش را وارد مقعد شتر می کرد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عوض شدن تمام سنت های پیامبر توسط خلفا و صحابه.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر 40 سال ، عمر 30 سال و عثمان 35 سال بت پرست بوده اند ولی امام علی (ع) هرگز بت پرست نبوده. ///آیا کسانی که 30 تا 40 سال از عمرشان را بت پرست بودن برای خلافت شایسته ترن یا کسی که هرگز بت پرست نبوده؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر به همراه نُه نفر از مسلمانان شراب می خوردن !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید) (1)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید) (2)
# بی ادبی و داد و فریاد ابوبکر و عمر در محضر پیامبر به قدری زشت بود که آیه قرآنی مبنی بر بی عقلی آنها نازل شد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر و عایشه نه بر جنازه مبارک پیامبر (ص) نماز خواندن و نه در مراسم دفنش شرکت کردن !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# نفرین حضرت زهرا (س) بر ابوبکر و عمر (با سند معتبر در کتب اهل سنت)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر به عمر دستور می دهد حضرت علی را به بدترین شکل ممکن احضار کند تا بیعت کند!!!! حضرت علی (ع) به عمر می گوید: تو می خواهی ابوبکر را خلیفه کنی تا بعدا خودت خلیفه شوی.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایات اهل سنت ؛ نسب ابوبکر و عمر دارای مشکلات زیادی است!
# رویگردانی پیامبر (ص) از ابوبکر و عمر در جواب خواستگاری از حضرت زهرا (س) /// ابوبکر از حضرت زهرا (س) خواستگاری کرد پیامبر رویش را برگرداند حتی جواب هم نداد! /// عمر از حضرت زهرا (س) خواستگاری کرد پیامبر باز هم رویش را برگرداند و حتی جواب هم نداد! /// حضرت علی (ع) از حضرت زهرا (س) خواستگاری کرد پیامبر (ص) قبول کرد.
# آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر حتی در زمان خلافتش هم شراب می خورد! عمر بن خطاب حتی تا اواخر عمرش هم شراب می خورد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر شراب را با دُردی آن سر می کشید !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر ، شراب را به خاطر هضم غذا دوست داشت !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر در زمان خلافت ، شراب را با آب رقیق کرده و آن را مینوشید !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# شراب خواری عمر بن خطاب بعد از مسلمان شدنش / شراب خواری عمر بن خطاب بعد از خلیفه شدنش / شراب خواری عمر بن خطاب در حین مرگش
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# نهی عمر بن خطاب از نام گذاری به اسم پیامبر (ص) و اجبار به نامگذاری به نام خودش !!!!
(قابل توجه کسانی که می خواهند به زور بگویند حضرت علی (ع) نام فرزندانش را به نام خلفا نام گذاری کرد و این دلیل دوستی آنهاست! اگه نامگذاری دلیل دوستی باشه پس عمر بن خطاب که مردم را از نامگذاری به نام پیامبر (ص) منع می کرد دشمن پیامبر (ص) است.)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید) (1)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید) (2)
# طبق روایت صحیح مسلم ؛ عمر بن خطاب حتی تیمم هم بلد نبود!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب سوره حمد را بلد نبود و همیشه 2 آیه آن را غلط می خواند!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب هر وقت آب پیدا نمی کرد نماز نمی خواند!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب در نماز شپش می کشت.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب همیشه حسرت 3 فضیلت امام علی (ع) را می خورد./ 1- ازدواج با حضرت زهرا (س) / 2- سکونت با رسول خدا (ص) در مسجد / 3- دادن پرچم به دست على (ع) در روز خیبر.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب با خاک طهارت می کرد نه با آب!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب ایستاده ادرار می کرد و دیگران را به این کار سفارش می کرد! /// همچنین عمر بن خطاب جایی ادرار می کرد که پیامبر (ص) او را ببیند!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب مانع نقل احادیث پیامبر (ص) می شد! حال سوال اینجاست آیا احادیث پیامبر (ص) به مذاق خلیفه دوم خوش نمیامده یا صحابه ای که اهل سنت همه آنها را یاوران مخلص پیامبر(ص) می دانند ، مشغول جعل احادیث پیامبر (ص) بودن و خلیفه مجبور شد مانع نقل احادیث پیامبر (ص) بشه؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایات صحیح اهل سنت ، 12 سال طول کشید تا عمر بن الخطاب سوره بقره را یاد بگیره !!! عمری که کلا 26 سال مسلمان بوده 12 سالش رو صرف یادگیری سوره بقره کرد !!! حال معلوم نیست منظور از این یادگیری حفظ کردنه یا فقط روخوانیه!!!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# جهل عمر در جواب دادن به سوالات ساده قرآنی!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# جهل و تغییر دادن متعه حج توسط عمر بن خطاب (روایت اهل سنت)
# جهل عمر بن خطاب در پاسخ دادن به یک سوال یک شخص و سپس ضرب و شتم شخصی که آن سوال را پرسید!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید) (1)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید) (2)
# عمر بن خطاب و خارج کردن باد معده از روی منبر !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# جهل عمر بن خطاب به آیه قرآن در مورد مهریه ی زنان و اعترافش به اینکه بقیه از او عالم تر هستند!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب خلیفه پیغمبر بعضی وقتا نماز را بدون سوره حمد می خواند!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# شک عمر بن خطاب به نبوت پیامبر اکرم (ص) و همچنین اعتراض و توهین عمر بن خطاب به پیامبر (ص) در جریان صلح حدیبیه!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب دخترخودش را زنده به گور کرد. آیا بهتر نبود فردی از صحابه جانشین رسول خدا (ص) شود که سابقه چنین کار زشتی را نداشته باشد؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب پیراهن پیامبر (ص) را کشید و به نماز میت خواندن او اعتراض کرد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب با پیامبر (ص) مخالفت می کرد و به او دستور هم می داد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب در نماز به اندام تناسلیش دست می زد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب در اسلام آوردن خود شک داشت و فکر می کرد جز منافقین است!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# جهل عمر بن خطاب به منظور آیه قرآنی در مورد کلمه "ابا" !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب با کنیزی که حیض بود ، نزدیکی کرد! در حالی که خدا در قرآن (بقره/22) می فرماید با زنانی که حیض هستن نزدیکی نکنین.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب در اذان بدعت ایجاد کرد و «الصلاة خیر من النوم» را به آن اضافه کرد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# اثبات بدعت «3 طلاقه در یک مجلس» عمر بن خطاب از صحیح مسلم و آیات قرآن.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب خواهر ابوبکر را کتک زد. در کل شجاعت عمر بن خطاب که می گن به خاطر همین کتک زدن زنان بود!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب و کتک زدن همسرش و دروغ بستن به پیامبر (ص) !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# بی عدالتی عمر بن خطاب در ارتباط با مغیره بن شعبه زناکار
# امام ابوحنیفه (امام اعظم اهل سنت) سخن عمر بن خطاب را سخن شیطان می داند.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# 67 میلیارد تومان ارثیه برجای مانده خلیفه زاهد عمر بن خطاب !!! /// اهل سنت همواره ادعا می کنند عمر بن خطاب فردی زاهد بوده و زندگی ساده ای داشته و ارث زیادی هم از او به جای نمانده! /// اما روایات اهل سنت نشان می دهد عمر بن خطاب به پول امروز ، 67 میلیارد تومان ارث بر جای گذاشته است ! /// این 67 میلیارد تومان را عمر بن خطاب از کجا بدست آورد؟ غیر از این است که پول بیت المال مردم بود.
# طبق روایات اهل سنت ؛ عمر بن خطاب همواره می گفت : اگر علی نبود هلاک می شدم. /// از طرفی خداوند در قرآن می گوید کسی که هدایت می کند شایسته پیروی است نه کسی که خودش همیشه نیاز به هدایت داد/// این یعنی اینکه از نظر خداوند ، امام علی (ع) افضل بر عمر بن خطاب است.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب و فتوای سجده بر پشت (باسن) مامون جلویی در نماز !!! /// یکی از فتواهای عجیب خلیفه دوم جواز سجده بر پشت مأموم جلوتر بوده است ! /// عمر بن خطاب گفته است که در صورت ازدحام جمعیت و نبود محل سجده، شخص میتواند بر پشت مأمومی که در صف جلوتر حضور دارد، سجده نماید!!!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عمر بن خطاب: هر کسی زنا کند و پولش را بدهد اشکالی ندارد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# فریاد عمر بن خطاب وسط نماز / عکس العمل پیامبر(ص): ای عمر تو هیچ نمی فهمی؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# آیا عمر بن خطاب موجب مسلمان شدن ایران شده است؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عثمان در جنگ احد فرار کرد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عثمان در جنگ حنین فرار کرد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# در جنگ خندق با وجود اینکه پیامبر (ص) 3 بار از یارانش پرسید که چه کسی با عمر بن عبدود می جنگد اما ابوبکر و عمر بن خطاب و عثمان حاضر به ایستادن در مقابل عمر بن عبدود نشدن .
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر و عمر و عثمان و تعدادی دیگر از صحابه ، قصد ترور پیامبر (ص) را داشتن.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایت صحیح مسلم ، پیامبر (ص) قلب ابوبکر و عمر و عثمان رو قلب های شیطانی می دونه.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عوض شدن تمام سنت های پیامبر توسط خلفا و صحابه.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابوبکر 40 سال ، عمر 30 سال و عثمان 35 سال بت پرست بوده اند ولی امام علی (ع) هرگز بت پرست نبوده. ///آیا کسانی که 30 تا 40 سال از عمرشان را بت پرست بودن برای خلافت شایسته ترن یا کسی که هرگز بت پرست نبوده؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عثمان در نماز مسافر بدعت ایجاد کرد و نماز مسافر را کامل خواند. در حالی که پیامبر (ص) همیشه در سفر نماز را شکسته می خواند.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عثمان اولین کسی بود که بر خلاف پیامبر (ص) ، تکبیر گفتن در نماز را ترک کرد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عثمان اموال بیت المال را به اقوام خودش می داد که موجب اعتراض شدید مردم می شد.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عثمان ، عایشه را کافر می داند! /// عایشه هم خلافت عثمان را باطل می داند!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عثمان به عایشه و حفضه فحش داد و آن ها را فتنه گر می نامد. قابل توجه اهل سنت که روی توهین به عایشه خیلی حساس هستند. خلیفه سومتان به عایشه فحش داد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عثمان قاتل 3 انسان بی گناه را مجازات نکرد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# اهل سنت همواره می گویند عثمان قرآن را جمع آوری کرد! اما طبق روایت صحیح بخاری ؛ قرآن توسط پیامبر (ص) جمع شد نه توسط عثمان!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عثمان یک زن پاکدامن را سنگسار کرد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# مردم جنازه عثمان را به زباله دانی انداختن و تا 3 روز جنازه اش آنجا بود!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# بی اهمیتی حضرت علی (ع) و صحابه به جنازه و دفن عثمان
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# فحاشی عثمان به عایشه! آیا اگر یک شیعه این چنین می گفت سریعا اهل سنت حکم ارتداد و قتل او را صادر نمی کردند؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
اهل سنت همواره شیعیان را متهم می کنند که به عایشه توهین می کنند!
این در حالی است که تمام مراجع تقلید شیعه گفته اند که توهین به زنان پیامبر (ص) حرام است. (کلیک کنید)
حتی آلوسی (عالم بزرگ و مشهور اهل سنت) در تفسیرش می نویسد شیعیان حتی کوچکترین نسبت فحشایی به عایشه نمی دهند. (کلیک کنید)
اما اهل سنت بدترین و شدیدترین توهین ها را به عایشه در کتب هایشان کرده اند.
اگر ناسزا گفتن به عایشه حکمش کفر است آیا این صحابه ای که به عایشه توهین کرده اند کافر هستن؟ و همینطور همسران پیامبر که به عایشه توهین کرده اند کافر هستن؟
گوشه ای از تهمت های اهل سنت به عایشه را می بینیم :
# صحابهای که به عایشه نسبت فحشا دادن
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# توهین سنگین و شدید به عایشه در کتب اهل سنت/ عایشه به نامحرمان شیر می داده!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق 2 روایت صحیح بخاری ؛ پیامبر (ص) به عایشه مشکوک شده که عایشه مرتکب فحشا شده و به همین خاطر تا 1 ماه پیامبر (ص) از عایشه دوری کرد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عثمان به عایشه فحش داد و او را فتنه گر نامید.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ناسزای حکیم بن جبلة به عایشه /// حکیم بن جبلة از صحابه بود !
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ناسزای زینب بنت جحش (یکی از همسران پیامبر) به عایشه
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ناسزای صفیه همسر رسول خدا (ص) به عایشه
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# 46 روایت در کتب اهل سنت مبنی بر جواز عزاداری و گریه ///// طبق روایات اهل سنت ؛ عزاداری شیعیان برای امام حسین (ع) کاملا صحیح است.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عزاداری و به سر و سینه زدن عایشه در عزای پیامبر (ص) (اثبات از کتب اهل سنت)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# گریه و عزاداری پیامبر (ص) برای امام حسین (ع) در کتب اهل سنت
# پیامبر (ص) عمر را به خاطر جلوگیری از گریه و عزاداری زنان ، نهی می کند.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# 80 سال گریه و عزاداری حضرت یعقوب در فراغ فرزندش حضرت یوسف / حضرت یوسف 80 سال برای حضرت یوسفی که زنده بود گریه کرد ، آن وقت شیعیان حق ندارند برای امام حسین (ع) که به فجیع ترین شکل ممکن به شهادت رسید ، عزاداری کنند؟
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# عزاداری اهل سنت برای امام حسین (ع) + پی دی اف + پاورپوینت + فیلم
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایت صحیح بخاری ؛ پیامبر (ص) با عایشه در حالی که حیض بود نزدیکی می کرد!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# طبق روایت صحیح بخاری ؛ پیامبر (ص) آیات قرآن را فراموش می کرد و دیگران آیات را به یاد او می آوردند!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# افسانه خواستگاری امیرالمؤمنین (ع) از دختر ابوجهل
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# خنده خدا بر شهیدان در صحیح بخاری !!!
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# 17 روایت اهل سنت مبنی بر هجوم ابوبکر و عمر به خانه حضرت زهرا (س)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# روایت تاریخ طبری با سند صحیح ؛ مبنی بر حمله ابوبکر و عمر به خانه حضرت زهرا (س)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# روایت بلاذری با سند صحیح ؛ مبنی بر حمله ابوبکر و عمر به خانه حضرت زهرا (س)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# اثبات شهادت حضرت زهرا (س) از کتب اهل سنت
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# روایت مصنف ابن ابی شیبه با سند صحیح ؛ مبنی بر حمله ابوبکر و عمر به خانه حضرت زهرا (س)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# پاسخ به تمامی شبهات اهل سنت مبنی به شهادت حضرت زهرا (س)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# اعتراف ابوبکر به هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# اعتراف ابن عبدالبر قرطبی به هجوم ابوبکر و عمر به خانه حضرت زهرا (س)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# اثبات معتبر بودن روایت «هجوم ابوبکر به خانه حضرت زهرا (س)»
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# حضرت زهرا تا پایان عمرش از ابوبکر و عمر راضی نشد. (اثبات جعلی بودن روایاتی که اهل سنت ادعا می کنن طبق آنها حضرت زهرا (س) در لحظات پایانی عمرش از ابوبکر و عمر راضی شد!)
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# تحریف «صحیح بخاری» در مورد تحریم متعه توسط عمر !
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# تحریف در کتاب «حاشیه العلامه الصاوی علی تفسیر الجلالین» !
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# البانی : منکر خروج مهدی (ع) مانند منکر یگانگی خداوند است.(البانی عالم مشهور وهابی است که اهل سنت و وهابی ها از به عنوان بخاری زمان یاد می کنند.)
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# اعتقاد ذهبی (عالم مشهور اهل سنت) به تولد حضرت مهدی (ع)
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# امام ابن حجر هیثمی : ابن تیمیه ملحد است و از بدترین گمراهان است.
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# ابن تیمیه ، حضرت آدم (ع) را ظالم و مشرک و کافر می داند !!!!!!
# محمدبن عبدالوهاب،صحابه را کافر می داند+تصویر
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# مخالفت کتاب توحید محمدبن عبدالوهاب با قرآن و سنت+تصویر
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# دستور ابن تیمیه به ناسزا گویی به مسلمانان مخالفان وهابیت! این در حالی است که خداوند در قرآن (انعام/108) می گوید حتی به مشرکان و بت هایشان توهین نکنین.
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# ابن تیمیه : خلوت زنان با میمون حرام است! + تصویر فتوا
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# ابن تیمیه و گناهکار دانستن حضرت زهرا (س) !!!
# جواز استفاده از آلت مصنوعی برای زنان در کتب اهل سنت + تصویر کتاب
(سند در کتب اهل سنت - کلیک کنید)
# بن باز (مفتی اعظم عربستان) : معتقدین به گردش زمین به دور خورشید کافرند!!!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# عالم مشهور وهابی : نگاه کردن به تلویزیون جایز نیست!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# مفتی وهابی سعودی : برهنگی همسران در کنار هم ، عقد آنها را باطل می کند!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# مفتی وهابی آل سعود : ساخت آدم برفی حرام است !
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# البانی (عالم مشهور وهابی) : استمناء در ماه رمضان به عمد و با شهوت اشکالی ندارد !
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# البانی (عالم مشهور وهابی) : طلا برای زنان حرام است !
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# دکتر ناصرالقفاری عالم وهابی می گوید شیعیان علامه حسینی قزوینی را امام سیزدهم خود می دانند!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# «ناصر العمر» شیخ وهابی سعودی : جهاد نکاح با خواهر حلال است !
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# توهین بی سابقه جنسی یک وهابی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# مفتی وهابی : خورشید به دور زمین می چرخد!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# مفتی مصری : سیگار حرام است اما روزه را باطل نمی کند!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# عالم وهابی : عکس سلفی گرفتن با گربه حرام است!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# آل شیخ (مفتی اعظم عربستان) : سینما و کنسرت حرام است !
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# پایگاه فتاوای عربستان : خوردن آجیل در عید نوروز ، بدعت و حرام است!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# پایگاه فتاوای عربستان : خوردن میوه خشک در نوروز ، بدعت و حرام است!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
#عبدالعزیز آل الشیخ: استفاده از لنز در جلسه خواستگاری حرام است!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
اهل سنت حتی یک روایت صحیح و بدون اشکال در فضایل ابوبکر و عمر و عثمان و عایشه ندارند!
متاسفانه بنی امیه تمام فضایل امام علی (ع) را برای ابوبکر و عمر و عثمان جعل کرده اند.
مثلا پیامبر (ص) لقب فاروق و صدیق را به حضرت علی (ع) داد اما این القاب را از امام علی (ع) دزدیده اند و برای ابوبکر و عمر جعل کرده اند!
با دقت به اسناد فضایل آنها می توان ضعیف بودن تک تک سند های این روایات را اثبات کرد.
# اثبات ضعیف بودن سندی و دلالی روایت «الحق بعدی مع عمر» ! (حق بعد از من با عمر است!)
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# جعلی بودن و ضعیف بودن روایت « أبوبکر وعمر سیدا کهول أهل الجنة» (ابوبکر و عمر سرور پیران بهشتی هستن!)
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# روایت دفاع ابوبکر از پیامبر (ص) در صحیح بخاری ضعیف است!
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# اثبات جعلی بودن روایت اینکه «اگر ایمان ابوبکر در یه کفه ترازو گذاشته شود و ایمان تمام امت در کفه دیگر ، آنگاه ایمان ابوبکر سنگین تر است!»
# حضرت زهرا تا پایان عمرش از ابوبکر و عمر راضی نشد. (اثبات جعلی بودن روایاتی که اهل سنت ادعا می کنن طبق آنها حضرت زهرا (س) در لحظات پایانی عمرش از ابوبکر و عمر راضی شد!)
(برای اطلاعات بیشتری کلیک کنین)
# اثبات ضعیف بودن روایت «ولدنی ابوبکر مرتین» ازقول امام صادق (ع) در کتب شیعه و اهل سنت