اثبات ضعیف بودن روایت «ولدنی ابوبکر مرتین» ازقول امام صادق (ع)
سوال :
آیاروایت «ولدنی ابوبکر مرتین» ازقول امام صادق (ع) صحت دارد؟
پاسخ :
یکی از دلائلی که علمای اهل تسنن برای اثبات حُسن روابط میان اهل بیت علیهم السلام و خلفای سه گانه استدلال می کنند و با استفاده از آن موضع شیعیان در برابر خلفا را مورد انتقاد قرار می دهند ، روایتی است معروف به «ولدنی ابوبکر مرتین» که از قول امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کنند . ما در این جا به صورت مختصر سند و نیز دلالت این روایت را از مصادر شیعه و سنی مورد بررسی قرار داده و در نهایت قضاوت را بر عهده خوانندگان عزیز قرار می دهیم .
اثبات ضعیف بودن سند روایت در کتب شیعه :
این روایت را هیچیک از علمای شیعه نقل نکرده اند و فقط مرحوم ابو الفتح اربلی در کتاب کشف الغمه آن را از عبد العزیز بن اخضر جنابذی که سنی حنفی است نقل کرده .
وقال الحافظ عبد العزیز بن الأخضر الجنابذی رحمه الله أبو عبد الله جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام الصادق وأمه أم فروة واسمها قریبة بنت القاسم بن محمد بن أبی بکر الصدیق رضی الله عنه وأمها أسماء بنت عبد الرحمن بن أبی بکر الصدیق ولذلک قال جعفر علیه السلام ولقد ولدنی أبو بکر مرتین .
حافظ عبد العزیز جنابذی گفته است: ابو عبد الله جعفر بن محمد ، مادرش ام فروه از طرفی دختر قاسم بن محمد بن ابو بکر است و از طرف دیگر مادرش اسماء، دختر عبد الرحمان بن ابوبکر است و از این روی امام صادق فرموده: ابوبکر دو بار مرا به دنیا آورده یعنی از دو طرف نسب من به ابو بکر می رسد.
کشف الغمة ، ج2 ، ص 374 .
اولاً : حافظ عبد العزیز جنابذی متوفای 611 است و امام صادق علیه السلام در سال 148 هجری به شهادت رسیده است بین این دو فاصله زیادی وجود دارد . پس روایت مرسل است و روایت مرسل ارزشی برای استدلال ندارد .
ثانیاً : این شخص سنی مذهب است ؛ چنانچه ذهبی در سیر اعلام النبلاء در باره وی می نویسد :
ابن الأخضر * الامام العالم المحدث الحافظ ... قال ابن النجار : ... وما رأیت فی شیوخنا مثله فی کثیرة مسموعاته ، وحسن أصوله ... .
سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 22 - ص 31 .
بهترین شاهد بر سنی بودن این شخص ، استفاده از کلمه «صدیق» برای ابوبکر است ؛ در حالی که همه شیعیان می دانند که این لقب از القاب اختصاصی امیر المؤمنین علیه السلام بوده است . ما این مطلب را در این آدرس به صورت کامل بررسی کرده ایم .
از این رو ، این روایت از نظر شیعیان صحیح نیست و برای شیعه ارزشی ندارد. اگر اهل سنت بخواهند مطلبی را برای شیعیان بیان کنند، باید به روایتی استناد کنند که از طریق روات شیعه به سند صحیح نقل شده باشد.
معنی ندارد که بر اساس روایتی که شیعه قبول ندارد ، بخواهند علیه آن ها استدلال کنند . ابن حزم اندلسی که خود از دانشمندان بنام اهل سنت و از مخالفین سر سخت شیعیان است در این باره می نویسد :
لا معنی لاحتجاجنا علیهم بروایاتنا ، فهم لا یصدّقونها ، ولا معنی لاحتجاجهم علینا بروایاتهم فنحن لا نصدّقها ، وإنّما یجب أن یحتجّ الخصوم بعضهم علی بعض بما یصدقّه الذی تقام علیه الحجّة به .
معنا ندارد که ما علیه شیعیان به روایات خودمان استدلال کنیم ؛ در حالی که آنها قبول ندارند و نیز معنا ندارد که آن ها به روایات خودشان علیه ما استناد کنند ؛ در حالی که ما آن روایات را قبول نداریم . از این رو لازم است که در برابر خصم به چیزی استناد شود که او قبول دارد و برای او حجت است .
الفصل فی الأهواء والملل والنحل ، ج4 ، ص159.
اثبات ضعیف بودن سند روایت در کتب اهل سنت :
این روایت حتی در کتاب های خود اهل سنت نیز سند درستی ندارد و تمام سند های آن بدون استثناء طبق قواعد رجالی اهل سنت بی اعتبار هستند ؛ ولی متأسفانه علمای اهل سنت بدون توجه به سند روایت و از آن جایی که بحث فضائل خلفا در میان است ، با چشمان بسته روایات را نقل و بعد از آن به تاخت و تاز علیه شیعه می پردازند .
ذهبی ، رجالی مشهور اهل سنت بعد از نقل این روایت ، بدون این که سندی برای آن ذکر کند ، می نویسد :
وکان یغضب من الرافضة ، ویمقتهم إذا علم أنهم یتعرضون لجده أبی بکر ظاهرا وباطنا . هذا لا ریب فیه ، ولکن الرافضة قوم جهلة ، قد هوی بهم الهوی فی الهاویة فبعدا لهم .
امام صادق از دست رافضه ناراحت بود و اگر می دید که آن ها ؛ چه در ظاهر و چه در باطن متعرض جدش ابوبکر می شوند ، دشمن آن ها می شد . ولی رافضه قومی جاهل هستند ...
سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 6 - ص 255 .
اما وقتی روایاتی در فضائل اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل می کند با این که خودش تصریح می کند سند روایت صحیح است ، قلبش را شاهد می گیرد که این روایت باطل است !
همانند روایتی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود :
عدوک یا علی عدوی ، وعدوی عدوّ اللّه .
یا علی دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداوند است.
ذهبی هیچ دلیلی از نظر رجالی بر ضعف این روایت نمی یابد ولی می نویسد :
یشهد القلب أنّه باطل .
قلب من شهادت می دهد که این روایت باطل است!
میزان الاعتدال، ج 1، ص 82 ، ترجمة أحمد بن الأزهر النیسابوری .
معلوم می شود که یکی از ملاکهای صحت و سقم روایت، شهادت قلب آقای ذهبی است!
---------------------------
سند اول :
مهمترین سندی که برای این روایت می توان یافت ، سندی است که مزّی در تهذیب الکمال نقل کرده است :
أخبرنا بذلک أبو الفرج عبد الرحمان بن أبی عمر محمد بن أحمد بن محمد بن قدامة المقدسی بدمشق ، وأبو الذکاء عبد المنعم بن یحیی بن إبراهیم الزهری بالمسجد الأقصی ، وأبو بکر محمد بن إسماعیل بن عبد الله بن الأنماطی الأنصاری بالقاهرة ، وأبو بکر عبد الله بن أحمد بن إسماعیل بن فارس التمیمی بالإسکندریة ، قالوا :أخبرنا أبو البرکات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادی بدمشق ، قال : أخبرنا القاضی أبو الفضل محمد بن عمر بن یوسف الأرموی ببغداد ، قال : أخبرنا الشریف أبو الغنائم عبد الصمد بن علی بن محمد بن الحسن ابن المأمون ، قال : أخبرنا الحافظ أبو الحسن علی بن عمر بن أحمد ابن مهدی الدارقطنی ، قال : حدثنا یعقوب بن إبراهیم البزاز ، قال : حدثنا الحسن بن عرفة ، قال : حدثنا محمد بن فضیل ... .
وبه [الإسناد السابق] قال : أخبرنا الدارقطنی ، قال : حدثنا أبو بکر أحمد بن محمد بن إسماعیل الادمی ، قال : حدثنا محمد بن الحسین الحنینی ، قال : حدثنا عبد العزیز بن محمد الأزدی ، قال : حدثنا حفص بن غیاث ، قال : سمعت جعفر بن محمد یقول : ما أرجو من شفاعة علی شیئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبی بکر مثله ، ولقد ولدنی مرتین .
چیزی از شفاعت علی (علیه السلام) امید ندارم ، مگر این که مثل همان را از ابوبکر امید دارم ، به درستی که ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است ! .
تهذیب الکمال - المزی - ج 5 - ص 81 - 82 .
اولاً در سلسه سند این روایت چندین راوی مجهول و ضعیف وجود دارد ؛ از جمله :
1. أبو البرکات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادی : وی مجهول است ؛ چنانچه ذهبی در تاریخ اسلام ، ج 44، ص 287 و صفدی در الوافی بالوفیات ، ج 13 ، ص 286 نام وی را ذکر کرده ؛ اما هیچ گونه جرح و تعدیلی نیاورده اند .
2 . عبد الصمد بن علی بن محمد . وی نیز مجهول است ؛ چنانچه خطیب بغدادی در تاریخ بغداد ، ج 11 ص 46 نامش را آورده ؛ ولی هیچ مدح و ذمی در باره اش نقل نکرده است .
3 . احمد بن محمد بن إسماعیل الآدمی ، مجهول است .
4 . عبد العزیز بن محمد الأزدی . نمازی در مستدرکات علم الرجال ، ج4 ، ص445 ، شماره 7909 نام وی را ذکر و تصریح می کند که مجهول است .
5 . حفص بن غیاث : سلیمان بن خلف الباجی از علمای اهل سنت در باره وی می نویسد :
قال علی بن المدینی: أحادیث حفص وحاتم بن وردان عن جعفر بن محمد منکرة .
علی بن مدینی گفته است : احادیث حفص و حاتم بن وردان از جعفر بن محمد (علیهما السلام) غیر قابل قبول است .
التعدیل والتجریح - سلیمان بن خلف الباجی - ج 1 - ص 513 .
و مبارکفوری در باره وی می نویسد :
وحفص بن غیاث ساء حفظه فی الاخر، صرح به الحافظ فی مقدمة الفتح وقال الذهبی فی المیزان قال أبو زرعة ساء حفظه بعد ما استقضی .
حفص بن غیاث در اواخر عمرش ، حافظه اش ضعیف شده بود . حافظ (ابن حجر) در مقدمه فتح الباری به آن تصریح کرده است . ذهبی در المیزان گفته که ابوزرعه گفته : حفص بن غیاث بعد از آن که قاضی شد ، حافظ ه اش ضعیف شد .
تحفة الأحوذی - المبارکفوری - ج 2 - ص 124 .
و نیز ذهبی در میزان الإعتدال در باره وی می نویسد :
وقال داود بن رشید : حفص بن غیاث کثیر الغلط .
داود بن رشید گفته : حفص بن غیاث ، اشتباهاتش زیاد بود .
و در ادامه می گوید :
وقال أبو زرعة : ساء حفظه بعد ما استقضی .
ابو زرعه گفته : حفص بن غیاث بعد از قاضی شدنش ، حافظه اش ضعیف شد .
وقتی در سلسله سند یک روایت چهار نفر مجهول و شخصی همچون حفص بن غیاث وجود داشته باشد ، چگونه می توان به آن اعتماد کرد ؟
# در نتیجه سند این روایت ضعیف است.
---------------------------
سند دوم :
أخبرنا أبو القاسم إسماعیل بن محمد بن الفضل أنا أبو منصور بن شکرویه أنا أبو بکر بن مردویه أنا أبو بکر الشافعی أنا معاذ بن المثنی نا مسدد نا یحیی عن جعفر بن محمد قال تالله لحدثنی أبی أن علیا دخل علی عمر وهو مسجی بثوبه فأثنی علیه وقال ما أحد من أهل الأرض ألقی الله بما فی صحیفته أحب إلی من المسجی بثوبه قال یحیی ثم ذکر جعفر أبا بکر وأثنی علیه وقال ولدنی مرتین .
یحیی از جعفر بن محمد (علیهما السلام) نقل کرده است که فرمود : سوگند به خدا که پدرم نقل کرد که علی (علیه السلام) بر عمر وارد شد در حالی که (عمر) خود را در لباسش پیچیده بود ، امام بر او درود فرستاد و فرمود : احدی از اهل زمین که خداوند به خاطر آن چه در صحیفه اش گذاشته است ، در نزد من از این کس که خود را در لباسش پیچیده است ، محبوب تر نیست . سپس یحیی گفت که جعفر (علیه السلام) از ابوبکر یاد کرد و بر او درود فرستاد و فرمود : ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است .
تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 44 - ص 453 - 454 .
در سند این روایت اسماعیل بن محمد بن الفضل وجود دارد که ابن عساکر روایت را از وی نقل می کند .
ذهبی درباره وی می نویسد :
وکان ابن عساکر لما رأی إسماعیل بن محمد وقد کبر ونقص حفظه .
وقتی ابن عساکر اسماعیل را دید ، اسماعیل پیر شده و حافظه اش خوب کار نمی کرد .
با این حال چگونه می توان به نقل ابن عساکر از این شخص اعتماد کرد؟
و نیز نوشته است :
قال أبو سعد : ... ورأیته وقد ضعف ، وساء حفظه .
من در حالی او را دیدم که از جهت روایی ضعیف شده بود وحافظه اش خوب کار نمی کرد .
سیر اعلام النبلاء ، ج20 ، ص86 .
و نیز در سند آن معاذ بن المثنی وجود دارد که محمد بن أبی یعلی در طبقات الحنابلة و ابراهیم بن مصلح در المقصد الأرشد در باره وی می نویسند :
قال أحمد بن حنبل هو رجل سوء ساقط العدالة .
احمد بن حنبل گفته است: وی آدم بد و فاقد عدالت است .
المقصد الأرشد فی ذکر اصحاب الامام احمد ، ابراهم بن مصلح ، ج3 ، ص35 و طبقات الحنابلة ، محمد بن أبی یعلی ، ج1، ص399 .
# در نتیجه سند این روایت هم ضعیف است.
---------------------------
سند سوم :
وقال حفص بن غیاث : سمعت جعفر بن محمد یقول : ما أرجو من شفاعة علی شیئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبی بکر مثله . لقد ولدنی مرتین .
حفص بن غیاث می گوید: جعفر بن محمد فرمود: آن چه را از شفاعت جدم علی علیه السلام انتظار دارم، مثل همان را از شفاعت ابوبکر نیز انتظار دارم .
سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 6 - ص 259 .
اولاً : روایت مرسل است و سلسله سند تا حفص بن غیاث نقل نشده است ، شاید سلسله سند همان باشد که مزی نقل کرده است که در آن صورت همان اشکالات را خواهد داشت .
ثانیاً : همان طور که نقل کردیم ، حفص بن غیاث کثیر الغلط و کم حافظه بوده و روایات او از امام صادق منکَر و غیر قابل قبول است .
البته برخی از علمای اهل سنت و به ویژه ذهبی و ابن حجر در کتاب های مختلف، این روایت را نقل کرده اند ولی هیچ یک سندی برای آن ذکر نکرده اند .
# در نتیجه سند این روایت هم ضعیف است.
نتیجه :
بنابراین تمامی سند های این روایت ، ضعیف هستن و نمی توان به آن اعتماد کرد .
تحریف روایت توسط ذهبی!
ذهبی ، اصل روایت را در سیر اعلام النبلاء ، ج 6 - ص 259 این گونه نقل می کند : « ... لقد ولدنی مرتین » ؛ در حالی که در جاهای دیگر و از جمله چهار صفحه پایین تر از آن ، کلمه «صدیق» را اضافه کرده و روایت را این گونه تحریف می کند :
فکان یقول : ولدنی الصدیق مرتین .
الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة - الذهبی - ج 1 - ص 295 و تذکرة الحفاظ - الذهبی - ج 1 - ص 166 و سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 6 - ص 255 و تاریخ الإسلام - الذهبی - ج 9 - ص 88 .
چگونه ممکن است امام صادق علیه السلام از کلمه «صدیق» برای ابوبکر استفاده کند ؛ در حالی که همه می دانند این لقب از القاب مخصوص امیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام بوده است . ما این مطلب را در جای دیگر ثابت کرده ایم .
مناقشه در دلالت روایت :
همان طور که گذشت ، مزی در تهذیب الکمال و ذهبی در سیر اعلام النبلاء می نویسند :
حدثنا حفص بن غیاث ، قال : سمعت جعفر بن محمد یقول : ما أرجو من شفاعة علی شیئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبی بکر مثله ، ولقد ولدنی مرتین
شهید نور الله تستری در جواب این مطلب می نویسد :
أقول : یدل علی کذب هذا الخبر أن صاحب الشفاعة العظمی هو جده صلی الله علیه وآله فلا یلیق به علیه السلام نسیان شفاعة جده صلی الله علیه وآله وإظهار رجاء شفاعة غیره سیما أبو بکر الذی لا شافع له ولا حمیم یوم لا ینفع مال ولا بنون ، إلا من أتی الله بقلب سلیم ، اللهم إلا أن قصد به مجرد التقیة فافهم .
وأما قوله علیه السلام " ولقد ولدنی مرتین " فبیان للواقع لا للافتخار به کیف وقد مر الاتفاق علی أن قوم أبی بکر أرذل طوائف قریش وقد وقع التصریح به من أبی سفیان کما مر وقال علی علیه السلام فی شأن محمد بن أبی بکر " إنه ولد نجیب من أهل بیت سوء " فتدبر .
دلیل بر دروغ بودن این خبر همین بس که صاحب شفاعت کبری ، جدش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است ، پس سزاوار نیست که آن حضرت شفاعت جدش را فراموش کرده باشد و اظهار امید به شفاعت غیر کرده باشد . به ویژه ابوبکر که خودش در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد ، شفاعت کننده و حمایت کننده ای ندارد ؛ مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید ! .
مگر این که هدف امام صادق علیه السلام از بیان این جملات فقط تقیه باشد .
اما این که آن حضرت فرموده : " ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده " واقع را بیان می کند نه این که افتخار کند ، زیرا پیش از این گفتیم که قبیله ابوبکر ، پست ترین قبیله قریش بوده است ؛ وابو سفیان هم به این مطلب تصریح کرده است . و نیز علی علیه السلام در شأن محمد بن أبی بکر فرموده : او فرزندی نجیب از خانواده ای بد است که این سخنان پستی قبیله ی ابوبکر را اثبات می کند. بنا بر این جایی برای افتخار نمی ماند.
الصوارم المهرقة - الشهید نور الله التستری - ص 241 - 242 .
آیا انتساب به ابوبکر برای امام صادق افتخار دارد یا به ولایت جدش امیر المؤمنین علیهما السلام ؟
چگونه ممکن است امام صادق به چنین مطلبی افتخار کرده باشد ؛ در حالی که این مطلب مخالف سیره آن حضرت بوده است . زیرا با مراجعه به سیره آن حضرت می بینیم که آن حضرت بالا ترین افتخار برایش قبول ولایت وامامت جدش امیر المؤمنین علیه السلام است نه ولادت از او به این حدیث توجه کنید که می فرماید:
ولایتی لعلی بن أبی طالب أحبّ إلیّ من ولادتی منه، لأنّ ولایتی له فرض وولادتی منه فضل .
ولایت علی بن أبی طالب (علیه السلام) برای من محبوب تر از این است که او مرا به دنیا آورده است ؛ چرا که قبول ولایت او برای من واجب و فرزند او بودن امتیاز است .
الفضائل ، شاذان بن جبرئیل ، ص 125 و الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین ، شاذان بن جبرئیل ، ص 103 و بحار الأنوار ، علامه مجلسی ، ج29 ، ص299 .
و همچنین نقل شده است که آن حضرت فرمود :
ولایتی لآبائی أحب إلیّ من نفسی ، ولایتی لهم تنفعنی من غیر نسب ، ونسبی لا ینفعنی بغیر ولایة .
ولایت پدرانم برای من ، دوست داشتنی تر از جان من است ، ولایت آن ها برای من فایده دارد ؛ حتی اگر نسبتی با آن ها نداشته باشم ؛ ولی نسبت با آن ها زمانی که ولایت آن ها را نداشته باشم ، برایم سودی ندارد .
مشکاة الأنوار ، علی الطبرسی ، ص 575 .
حال چگونه ممکن است که نسبت امام صادق با امیر المومنین افتخار نباشد؛ ولی نسبت با ابوبکر افتخار باشد؟
مخالفت با سیره و روش امیر المؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام
چگونه ممکن است امام صادق سیره و روش جدش امیر المؤمنین و مادرش فاطمه زهرا علیهما السلام را فراموش کرده باشد ؛ در صورتی که آن دو بزرگوار در تمام عمرشان لحظه ای با ابوبکر بیعت نکردند و خلافت او را به رسمیت نشناختند . که ذیلا به چند مورد در این باره اشاره می کنیم :
غضب فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر
بخاری در صحیح ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن می نویسد :
فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّی تُوُفِّیَتْ .
فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وسلم در حال خشم و غضب ابو بکر را ترک نموده و بر او همچنان غضبناک ماند تا وفات نمود .
صحیح البخاری ، ج4 ، ص42 .
و طبق روایات صحیح السندی که در کتاب های اهل سنت وجود دارد ، ناراحت کردن فاطمه ، ناراحت کردن رسول خدا است و نیز غضب فاطمه ، غضب رسول خدا است . چنانچه بخاری نوشته است :
عَنْ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی .
از مسور بن مخرمه روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود : فاطمه پاره تن من است ، هر کس او را به خشم آورد ، مرا به خشم آورده است .
صحیح البخاری ، ج 4 ، ص 210 .
و از طرف دیگر فاطمه زهرا سلام الله علیها به خداوند قسم یاد می کند که ابوبکر را بعد از هر نمازی نفرین کند و شکایت او را پیش پدرش رسول خدا (ص) ببرد .
ابن قتیبه دینوری در کتاب الإمامة و السیاسة می نویسد :
فقالت : نشدتکما اللّه ألم تسمعا رسول اللّه یقول : رضا فاطمة من رضای ، وسخط فاطمة من سخطی ، فمن أحبّ فاطمة ابنتی فقد أحبّنی ، ومن أرضی فاطمة فقد أرضانی ، ومن أسخط فاطمة فقد أسخطنی ؟
قالا : نعم ، سمعناه من رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم ، قالت : فإنّی أُشهد اللّه وملائکته أنّکما أسخطتمانی وما أرضیتمانی ، ولئن لقیت النبی لأشکونّکما إلیه .
فقال أبو بکر : أنا عائذ باللّه تعالی من سخطه وسخطک یا فاطمة ، ثمّ انتحب أبو بکر یبکی ، حتی کادت نفسه أن تزهق . وهی تقول : واللّه لأدعونّ اللّه علیک فی کلّ صلاة أصلّیها ... .
الامامة والسیاسة ، تحقیق الشیری ، ج 1، ص 31 .
فاطمه سلام الله علیها فرمود : شما را به خدا ، آیا نشنیدید که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود : خشنودی فاطمه ، نشانه خشنودی من است و خشم فاطمه نشانه خشم من است ، پس هر کس فاطمه را دوست داشته باشد ، به درستی که مرا دوست داشته است ، هر کس فاطمه را راضی کند ، مرا راضی کرده است و هر کس فاطمه را به خشم آورد ، مرا به خشم آورده است .
ابوبکر و عمر گفتند : بلی ، ما از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) این مطلب را شنیدیم . فاطمه (سلام الله علیها) فرمود : پس من خدا و ملائکه را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا ناراحت کرده و مرا خشنود نکردید ، اگر پیامبر را ملاقات کنم ، از دست شما شکایت خواهم کرد .
ابوبکر گفت : به خدا پناه می برم از خشم خداوند و خشم شما ای فاطمه . ! سپس ابوبکر به شدت گریه کرد تا جایی که نزدیک بود جان بدهد . فاطمه سلام الله علیها فرمود : سوگند به خدا که بعد از هر نمازم تو را نفرین خواهم کرد .
چگونه می شود که حضرت صدیقه طاهره از ابوبکر غضبناک و به دنبال هر نماز بر او نفرین کند ولی فرزندش امام صادق به انتساب به او افتخار نماید؟
امیر المؤمنین علیه السلام ، ابوبکر را خائن و دروغ گو می داند
مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح مسلم می نویسد :
فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنْ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ... .
زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) از دنیا رفت ، ابوبکر گفت من جانشین رسول خدا هستم ، شما دو نفر آمدید و (تو ای عباس) میراث پسر بردارت (پیامبر) را طلب کردی و این (علی علیه السلام) میراث همسرش از پدرش را طلب می کرد . ابوبکر گفت که رسول خدا فرموده است : "ما ارث به جای نمی گذاریم ، هر آنچه از ما با قی می ماند صدقه است " شما دو نفر ابوبکر را دروغ گو ، گناه کار ، پیمان شکن و خائن می دانستید .
صحیح مسلم ، ج5 ، ص152 ، کتاب الجهاد و السیر ، باب حکم الفیء .
حال چگونه ممکن است ، امام علی علیه السلام فردی را خائن و دروغگو بداند ولی فرزندش امام صادق علیه السلام بر خلاف جدش امیر المؤمنین علیهما السلام ، به نسبتش با ابوبکر افتخار کند !