شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس وبلاگ و آدرس ‌های پست‌ها را به شیعیان و اهل‌سنتی که می‌شناسید بفرستید

پربازدیدترین مطالب

17 روایت اهل سنت مبنی بر هجوم ابوبکر و عمر به خانه حضرت زهرا (س)

(از کتب اهل سنت)



روایات بسیاری در کتاب های اهل تسنن وجود دارد که ثابت می کند ، خلیفه اول به همراه عده ای از دشمنان اهل بیت ، به خانه وحی همجوم برده و آن جا را به آتش کشیده اند ؛ در حالی که فاطمه زهرا سلام الله علیها به همراه نوادگان رسول خدا در داخل خانه بوده اند .


ما در این جا به چند روایت به نقل از علمای اهل سنت اشاره کرده و فقط چهار روایت : ابن أبی شیبه ، بلاذری ، طبری و روایت پشیمانی ابوبکر در آخرین روزهای زندگیش را از نظر سندی بررسی می کنیم .



1. روایت تاریخ طبری با سند صحیح :

عن زیاد بن کلیب قال: أتی عمر بن الخطاب منزل علیّ وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین فقال: واللّه لأحرقنّ علیکم أو لتخرجنّ إلی البیعة»، فخرج علیه الزبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه.

عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش می کشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.

تاریخ الطبری ، ج2 ، ص443.

بررسی سند روایت :

طبری ، روایت را با این سند نقل می کند :

حدثنا ابن حمید ، قال : حدثنا جریر ،عن مغیرة ، عن زیاد بن کلیب .

حمید بن محمد :

مزی در تهذیب الکمال در ترجمه وی می نویسد :

و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل : سمعت أبی یقول : لا یزال بالری علم ما دام محمد بن حمید حیا .
عبدالله فرزند احمد بن حنبل می گوید: از پدرم شنیدم که می گفت : تا زمانی که محمد بن حمید زنده بود ، علم در ری باقی بود .
قال عبد الله : حیث قدم علینا محمد بن حمید کان أبی بالعسکر فلما خرج قدم أبی و جعل أصحابه یسألونه عن ابن حمید ، فقال لی : مالهؤلاء یسألونی عن ابن حمید .

قلت : قدم ها هنا فحدثهم بأحادیث لا یعرفونها . قال لی : کتبت عنه ؟ قلت : نعم کتبت عنه جزءا . قال : اعرض علی ، فعرضتها علیه ، فقال : أما حدیثه عن ابن المبارک و جریر فهو صحیح ، و أما حدیثه عن أهل الری فهو أعلم .

ونیز می گوید : وقتی که محمد بن حمید به نزد ما آمد ، پدرم در لشکرگاه بود ؛ و وقتی که او رفت پدرم به شهر بازگشت ؛ پس شاگردان او در مورد ابن حمید از او سوال کردند ؛ پدرم به من گفت : چه شده است که ایشان در مورد ابن حمید از من سوال می کنند ؟ گفتم : به اینجا آمده بود و برای ایشان روایاتی نقل کرد که ایشان تاکنون نشنیده بودند ؛ پدرم گفت : از او چیزی نوشته ای ؟ پاسخ دادم : آری ؛ یک دفتر از او روایت نوشته ام ؛ گفت : بیاور تا آن را ببینم ؛ و وقتی دید گفت : روایت او از ابن مبارک و جریر صحیح است ؛ و اما روایت او از اهل ری ، خود او دانا تر است ( من در این زمینه اطلاعی ندارم)

و قال أبو قریش محمد بن جمعة بن خلف الحافظ : قلت لمحمد بن یحیی الذهلی : ما تقول فی محمد بن حمید ؟ قال : ألا ترانی هو ذا أحدث عنه .

... به محمد بن یحیی ذهلی گفتم : نظر تو در مورد ابن حمید چیست ؟

پاسخ داد : آیا ندیده ای که من از او روایت می کنم ؟

قال : و کنت فی مجلس أبی بکر الصاغانی محمد بن إسحاق ، فقال : حدثنا محمد بن حمید . فقلت : تحدث عن ابن حمید ؟ فقال : و ما لی لا أحدث عنه و قد حدث عنه أحمد بن حنبل و یحیی بن معین .

... در مجلس ابو بکر صاغانی محمد بن اسحاق بودم ؛ پس گفت : محمد بن حمید برای ما روایت کرد که ...؛ به او گفتم از ابن حمید روایت می کنی ؟ گفت : چه ایرادی دارد وقتی احمد بن حنبل و یحیی بن معین از او روایت نقل کرده اند ؟

و قال أبو بکر بن أبی خیثمة : سئل یحیی بن معین عن محمد بن حمید الرازی فقال : ثقة . لیس به بأس ، رازی کیس .

... از یحیی بن معین در مورد او سوال شد ؛ در پاسخ گفت : مورد اطمینان است و ایرادی در او نیست ، زیرک و از اهل ری است .

و قال أبو العباس بن سعید : سمعت جعفر بن أبی عثمان الطیالسی یقول : ابن حمید ثقة ، کتب عنه یحیی و روی عنه من یقول فیه هو أکبر منهم .

... از جعفر بن عثمان طیالسی شنیدم که می گفت : ابن حمید مورد اطمینان است ؛ یحیی از او روایت کرده است و کسی از او روایت کرده است که از مشهور است از همه ایشان ( روات ) بزرگتر است ( احمد بن حنبل) .

تهذیب الکمال ، ج25 ، ص100 .

جریر بن عبد الحمید بن قرط الضبی :

وی از راویان صحیح بخاری و مسلم است و در وثاقت وی شک و شبهه ای نیست . مزی در تهذیب الکمال در ترجمه وی می نویسد :

و قال محمد بن سعد : کان ثقة کثیر العلم ، یرحل إلیه .

و قال محمد بن عبد الله بن عمار الموصلی : حجة کانت کتبه صحاحا .

محمد بن سعد : او مورد اطمینان و دارای علم زیادی بود که مردم به سوی او سفر می کردند .

... او حجت بود و همه کتاب هایش صحیح .

تهذیب الکمال ، ج4 ، ص544 .

مغیرة بن مقسم ضبی :

وی نیز از راویان بخاری و مسلم است . مزی در تهذیب الکمال در باره وی می گوید :

عن أبی بکر بن عیاش : ما رأیت أحدا أفقه من مغیرة ، فلزمته .

و قال أحمد بن سعد بن أبی مریم ، عن یحیی بن معین : ثقة ، مأمون .

قال عبد الرحمن بن أبی حاتم : سألت أبی ، فقلت : مغیرة عن الشعبی أحب إلیک أم ابن شبرمة عن الشعبی ؟ فقال : جمیعا ثقتان .

و قال النسائی : مغیرة ثقة .

ابو بکر عیاش : کسی را داناتر از مغیره ندیدم که بخواهم با او همراه شوم .

یحیی بن معین : او مورد اطمینان و امین است .

ابن ابی حاتم : از پدرم سوال کردم که آیا روایت مغیره از شعبی برای تو دوست داشتنی تر است یا روایت شبرمه از شعبی ؟ گفت : هر دو مورد اطمینانند.

نسایی : مغیره مورد اطمینان است.

تهذیب الکمال ، ج28 ، ص400 .

زیاد بن کلیب :

وی نیز از راویان صحیح مسلم ، ترمذی و ... است . مزی در تهذیب الکمال در ترجمه وی می گوید :

قال أحمد بن عبد الله العجلی : کان ثقة فی الحدیث ، قدیم الموت .

و قال النسائی : ثقة .

و قال ابن حبان : کان من الحفاظ المتقنین ، مات سنة تسع عشرة و مئة .

عجلی : او در روایت مورد اطمینان بود ولی زود از دنیا رفت .

نسایی : او مورد اطمینان است .

ابن حبان : او از حافظان ثابت قدم بود ، در سال 109 از دنیا رفت .

تهذیب الکمال ، ج9 ، ص506 .



2. ابوبکر : کاش به خانه حضرت زهرا هجوم نمی بردم

معمولاً هر شخصی در آخرین روزهای زندگیش و هنگامی که احساس می کند مرگ به او نزدیک شده است ، مهمترین سخنان خود را گفته و اساسی ترین سفارش ها را می کند .

ابن أبی قحافه نیز در آخرین روزهای عمرش ، سخنانی گفته است که شنیدن آن ها واقعیت های بسیاری را آشکار می کند ؛ هر چند که او حتی در این جا نیز از گفتن تمام حقایق خودداری کرده است ؛ اما همین اندازه اش نیز برای اثبات بسیاری از مسائل کفایت می کند .

وی در آخرین روزهای عمرش ، اعتراف می کند که دستور هجوم به خانه صدیقه طاهره را صادر کرده است . تعدادی از علمای اهل سنت ؛ از جمله شمس الدین ذهبی (748هـ ) در تاریخ الإسلام ، در تاریخ زندگی ابوبکر ، محمد بن جریر طبری در تاریخش ، ابن قتیبه دینوری در الإمامة والسیاسة ، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق و ... چنین می نویسند :

عبد الرحمن بن عوف در بیماری ابوبکر بر او وارد شد و بر وی سلام کرد ، پس از گفتگویی ، ابوبکر به او چنین گفت :

أما إنی لا آسی علی شیء إلا علی ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث وددت أنی سألت رسول الله صلی الله علیه وسلم عنهن : وددت أنی لم أکن کشفت بیت فاطمة وأن أغلق علی الحرب.

من به چیزی تأسف نمی خورم ، مگر بر سه چیز که انجام دادم و سه چیزی که انجام ندادم و سه چیزی که کاش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می پرسیدم : دوست داشتم خانهء فاطمه را هتک حرمت نمی کردم هر چند برای جنگ بسته شده شود ... .

تاریخ الإسلام ، ج3 ، ص118 و تاریخ الطبری، ج 2، ص 619، ج 3 ص 430 ط دار المعارف بمصر و الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی - ج 1 - ص 24 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 422 و شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 46 - 47 و المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 1 - ص 62 و مجمع الزوائد - الهیثمی - ج 5 - ص 202 - 203 و مروج الذهب ، مسعودی شافعی ، ج1 ، ص290 و میزان الاعتدال - الذهبی - ج 3 - ص 109 و لسان المیزان - ابن حجر - ج 4 - ص 189 و کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 5 ، ص631 و ... .

جالب این است که برخی از علمای اهل سنت ، به خاطر حفظ آبروی ابوبکر ، روایت را این گونه تحریف می کند :

أما إنی ما آسی إلا علی ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث لم أسأل عنهن رسول الله صلی الله علیه وسلم . وددت أنی لم أفعل کذا ، لخلة ذکرها . قال أبو عبید : لا أرید ذکرها .

قال : ووددت أنی یوم سقیفة ...

آگاه باشید که من بر سه چیز که انجام دادم غصه می خورم ؛ و سه چیز که انجام نداده ام ، و سه چیز که دوست داشتم آن را از رسول خدا می پرسیدم .
دوست داشتم که من فلان کار را نمی کردم !!! به علتی که آن را ذکر کرد ؛ ابو عبیده می گوید : من نمی خواهم بگویم ابو بکر چه گفت ( ولی می دانم )...

معجم ما استعجم - البکری الأندلسی - ج 3 - ص 1076 - 1077 .

تصحیح ضیاء المقدسی :

ضیاء المقدسی که ذهبی در تذکرة الحفاظ ، ج4 ، ص1405 و 1406 ، از وی با عناوین الإمام العالم الحافظ الحجة ، محدث الشام ، شیخ السنة ، جبلاً ثقة دیّناً زاهداً ورعا عالماً بالرجال ، یاد می کند ، این روایت را تصحیح کرده و می گوید :

هذا حدیث حسن عن أبی بکر .

این روایتی نیکوست از ابو بکر .

الأحادیث المختارة ، ج10 ، ص88-90 .

توثیق علوان بن داود البجلی :

ابن حجر عسقلانی و شمس الدین ذهبی ، بعد از نقل روایت پشیمانی ابوبکر ، اشکال سندی کرده و می گویند : علوان بن داود البجلی منکر الحدیث بوده است . ما در این جا به چند جواب اکتفاء می کنیم :

ابن حبان او را توثیق کرده است :

ابن حبّان ، در کتاب الثقات ، ج8 ، ص526 وی را توثیق کرده است که این خود بهترین دلیل بر وثاقت این شخص است .

توضیحی پیرامون شخصیت ابن حبان و متشدد بودن وی :

ممکن است کسی اشکال کند که ابن حبان از متساهلین بوده است و دقت لازم را در توثیق روات به خرج نداده است که این اشکال با چند دلیل مردود است :

الف : ابن حبان سرچشمه شناخت ثقات :

خود ذهبی در کتاب الموقظة ، ص79 می گوید :

ینبوع معرفة الثقات ، تاریخ البخاری ، وابن أبی حاتم وإبن حبان .

سرچشمه شناخت افراد مورد اطمینان کتاب تاریخ بخاری و ابن ابی حاتم و ابن حبان است .

کتاب الموقظة ، ص79

در حقیقت ذهبی می خواهد بگوید که اگر می خواهید افراد ضعیف را از ثقه تشخیص دهید ، من شما را راهنمایی می کنم که به کسانی همچون ابن حبان مراجعه کنید ؛ چرا که او سرچشمه شناخت ثقات است .

این نشان می دهد که ابن حبان از نظر علمی در جایگاه رفیعی قرار دارد .

ب : ابن حبان از متشددین است :

بر خلاف آن چه برخی ادعا کرده اند ، ابن حبان ، مشهور به سخت گیری در توثیق است . خود ذهبی در میزان الإعتدال در باره او می گوید :

ابن حبان ربما قصب الثقة حتی کأنه لا یدری ما یخرج من رأسه .

ابن حبان گاهی آن قدر به شخص مورد اطمینان اشکال می گیرد ، انگار که نمی داند این چه حرف هایی است که در مورد او می زند !!!

میزان الإعتدال ، ج1 ، ص274 ، ترجمه افلج بن یزید .

و نیز سیوطی در تدریب الراوی به نقل از ابن حازم ، در جواب این مطلب که ابن حبان از متساهلین است ، می گوید :

وما ذکر من تساهل ابن حبان لیس بصحیح فإن غایته أنه یسمی الحسن صحیحا فإن کانت نسبته إلی التساهل باعتبار وجدان الحسن فی کتابه فهی مشاحة فی الاصطلاح وإن کانت باعتبار خفة شروطه فإنه یخرج فی الصحیح ما کان راویه ثقة غیر مدلس ... ولأجل هذا ربما اعترض علیه فی جعلهم ثقات من لم یعرف حاله ولا عتراض علیه فإنه لا مشاحة فی ذلک .

آنچه که در مورد تساهل ابن حبان گفته شده است ، درست نیست ؛ زیرا نهایت چیزی که گفته شده است آن است که وی روایت حسن را صحیح می شمارد ؛
اگر مقصود از تساهل وی این باشد که در کتاب او روایات حسن یافت شده است ، این تنها اشکال در اصطلاح ابن حبان است ( و نه به خود وی ) و اگر از این جهت به او اشکال شود که او شرط صحت را سبک گرفته است ؛ زیرا او در کتاب صحیح خویش از راویان مورد اطمینان غیر مدلس روایت کرده است ( و شرط بخاری و مسلم در مورد ملاقات و یا احتمال آن را مد نظر قرار نداده است ) به این علت عده ای به او اشکال کرده اند که او کسی را که مجهول است توثیق کرده است !!! ؛ اما بر او اشکالی نیست ( نظر او درست است ) ؛ زیرا این کار وی سبب اشکال بر او نمی شود .

تدریب الراوی ، ج1 ، ص108 .

هر منکر الحدیثی ، ضعیف نیست :

این که هر منکر الحدیثی ضعیف نیز باشد ، قابل قبول نیست ؛ چرا که این اصطلاح را در باره بسیاری از ثقات نیز به کار برده اند .

ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان در ترجمه حسین بن فضل البجلی می گوید :

فلو کان کل من روی شیئاً منکراً استحق أن یذکر فی الضعفاء لما سلم من المحدثین أحد .

اگر بخواهیم هر کسی که روایت منکری را نقل کرده است ، در ضعفا بیاوریم هیچ یک از روایت کنندگان سالم نخواهد ماند .

لسان المیزان ، ج2 ، ص308 .

و ذهبی در میزان الإعتدال در ترجمه احمد بن عتاب المروزی می گوید :

ما کل من روی المناکیر یضعّف .

هر کسی که روایت منکر نقل کند تضعیف نمی شود .

میزان الإعتدال ، ج1 ، ص118 .

بخاری ، از منکر الحدیث ، روایت نقل کرده است :

محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن ، روایات بسیاری را از کسانی نقل کرده است که همان اشخاص از کسانی هستند که اصطلاح «منکر الحدیث» در باره آن به کار برده شده است . این عده ، بیش از آن است که بتوان همه را در این جا ذکر کرد ؛ اما به اختصار به چند نمونه اشاره می کنیم :

1. حسان بن حسان : ابن أبی حاتم در باره او می گوید :

منکر الحدیث .

و ابن حجر می گوید :

روی عنه البخاری .

مقدمه فتح الباری ، ص394 .

2 . احمد بن شبیب بن سعید الحبطی : ابوالفتح الأزدی در باره او می گوید :

منکر الحدیث غیر مرضی ، روی عنه البخاری .

منکر الحدیث است و مقبول نیست !!! اما بخاری از او روایت نقل کرده است.

مقدمه فتح الباری ، ص383 .

3 . عبد الرحمن بن شریح المغافری : ابن سعد در باره او می گوید :

منکر الحدیث .

طبقات ابن سعد ، ج7 ، ص516 .

ولی در عین حال بخاری از وی روایت نقل کرده است .

مقدمه فتح الباری ، ص416 .

4 . داود بن حصین المدنی : ساجی در باره او می گوید:

منکر الحدیث متهم برأی الخوارج

با این حال بخاری از وی در صحیحش روایت نقل می کند .

مقدمه فتح الباری ، ص399 .

در نتیجه ، روایت از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد و «منکر الحدیث» بودن علوان بن داود ، ضرری به صحت روایت نمی زند .



3 . روایت بلاذری با سند صحیح

إن أبابکر آرسل إلی علی یرید البیعة ، فلم یبایع ، فجاء عمر و معه فتیلة . فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة : یابن الخطاب ! أتراک محرّقا علیّ بابی ؟! قال : نعم ، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک .

ابو بکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچی کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را بیاورد ، عمر با شعله آتش به سوی خانه فاطمه(علیها السلام) رفت. فاطمه(علیها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: ای پسر خطّاب! آیا تویی که می خواهی درِ خانه را بر من آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری! این کار آنچه را که پدرت آورده محکم تر می سازد .

انساب الاشراف، بلاذری، ج1، ص586.

بررسی سند روایت :

بلاذری ، روایت را با این سند نقل می کند :

المدائنی، عن مسلمة بن محارب، عن سلیمان التیمی وعن ابن عون : أن أبابکر ...

مدائنی :

ذهبی در باره وی می نویسد :

المدائنی * العلامة الحافظ الصادق أبو الحسن علی بن محمد بن عبد الله بن أبی سیف المدائنی الاخباری . نزل بغداد ، وصنف التصانیف ، وکان عجبا فی معرفة السیر والمغازی والأنساب وأیام العرب ، مصدقا فیما ینقله ، عالی الاسناد .

در ادامه از قول یحی بن معین می نویسد :

قال یحیی : ثقة ثقة ثقة .( قال احمد بن أبی خثیمة) سألت أبی : من هذا ؟ قال : هذا المدائنی .

یحیی بن مَعین در مورد او سه بار گفت : او مورد اعتماد است ، او مورد اعتماد است ، او مورد اعتماد است . احمد بن أبی خثیمة می گوید : از پدرم پرسیدم نام این شخصی که یحیی بن مَعین در مورد او این مطلب را گفت ، چیست : پدرم گفت : نام او مدائنی است .

و نیز نقل می کند :

وکان عالما بالفتوح والمغازی والشعر ، صدوقا فی ذلک .

أبو الحسن مدائنی (از علمای تاریخ بود) وعالم به جنگ ها و غزوه ها و شعر بود (ودر این زمینه اطلاعات کافی داشت) و در مورد این مسائل در زمره راستگویان به شمار می رفت .

سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 10 - ص 401

و ابن حجر می نویسد :

قال أبو قلابة: حدثت أبا عاصم النبیل بحدیث فقال عمن هذا قلت: لیس له إسناد ولکن حدثنیه أبو الحسن المدائنی قال لی سبحان الله أبو الحسن أستاذ . ( إسناد )

أبو قلابة می گوید: حدیث را برای أبا عاصم النبیل خواندم ، ابا عاصم گفت : این حدیث را از چه کسی شنیده ای؟ گفتم سندش نزد من نیست ولکن این حدیث را أبو الحسن مدائنی برایم نقل نموده است و از او شنیده ام أبا عاصم گفت : پاک و منزه است خدا ،أبو الحسن مدائنی استاد در علم حدیث است .

لسان المیزان، ج 5 ، ص 82 ، ذیل ترجمه علی بن محمد ، أبوالحسن المدائنی الاخباری ، رقم 5945.

در بعضی نسخه ها به جای کلمه استاد ، إسناد آمده است در این صورت معنای عبارت اینگونه می شود : أبو الحسن مدائنی خودش سند است و همین که او این روایت را نقل نموده کافی است .

وقال أبو جعفر الطبری کان عالماً بأیام الناس صدوقاً فی ذلک .

لسان المیزان، ج 5 ، ص 82 ، ذیل ترجمه علی بن محمد ، أبوالحسن المدائنی الاخباری ، رقم 5945.

أبو جعفر طبری می گوید : عالم به تاریخ بود و از راستگویان بود .

مسلمة بن محارب :

ابن حبان او را در کتاب الثقات توثیق نموده است ؛ از این رو ، اشکال مجهول بودن این شخص ، مردود است .

الثقات ـ ابن حبان ـ ج7، ص 490 .

سلیمان التِیْمی :

مزی در تهذیب الکمال می نویسد :

قال الربیع بن یحیی عن شعبة ما رأیت أحدا أصدق من سلیمان التیمی کان إذا حدث عن النبی صلی الله علیه وسلم تغیر لونه .

ربیع بن یحیی از شعبة بن حجاج نقل می کند ک در مدینه قاسم و سالم ، در بصره حسن (بصری) و ابن سیرین ، در کوفه ( عامر) شعبی و ابراهیم ، در مکه عطاء و مجاهد ، و در شام رجاء بن حیوة و مکحول بودند .

و نیز مزی در تهذیب اکمال می نویسد :

قال علی: وهذا قبل أن یحدث ابن عون، ولو کان ابن عون قد حدث ما قدم علیه عندی أحدا.

قبل از اینکه ابن عون بر کرسی تدریس حدیث بنشیند علی بن مدینی می گفت : اگر ابن عون حدیث بگوید هیچ کس را بر او مقدم نمی کنم .

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 397 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

قال إسماعیل بن عمرو البجلی، عن سفیان الثوری: ما رأیت أربعة اجتمعوا فی مصر مثل أربعة اجتمعوا بالبصرة: أیوب، ویونس وسلیمان التیمی، وعبد الله بن عون.

إسماعیل بن عمرو البجلی به نقل از سفیان الثوری می گوید : من آن چهار نفری را که در مصر جمع شده اند ، ( در علم و فضل ) مانند این چهار نفری که در بصره اند ندیدم ( یعنی آن چهار نفر با اینها در فضیلت و برتری علمی قابل قیاس نیستند) .

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 398 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.


وقال محمد بن سلام الجمحی: سمعت وهیبا یقول: دار أمر البصرة علی أربعة، فذکر هؤلاء.

وقال أحمد بن عبدالله العجلی : أهل البصرة یفخرون بأربعة، فذکرهم.

معرفة الثقات ج 2 ، ص 50 ، ذیل ترجمه عبدالله بن أرطبان ، رقم 934، چاپ : المکتبة الدار- المدینة المنورة .

أحمد بن عبدالله العجلی : اهل بصره به چهار نفر افتخار می کنند ، سپس نام این چهار نفر را ذکر نمود .

وقال الاصمعی، عن شعبة: ما رأیت أحدا بالکوفة إلا وهؤلاء الاربعة أفضل منه ، فذکرهم .

اصمعی به نقل از شعبه می گوید : هیچ کسی را در کوفه ندیدم مگر اینکه این چهار نفر از آنها برتر بودند ، سپس نام این چهار نفر را ذکر نمود .

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 398 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

قال محمد بن أحمد بن البراء: قال علی بن المدینی، وذکر هشام بن حسان وخالد الحذاء وعاصم الاحول وسلمة بن علقمة وعبد الله بن عون و

أیوب، فقال: لیس فی القوم مثل ابن عون و أیوب .

محمد بن أحمد بن البراء می گوید علی بن المدینی در حالی که در مورد هشام بن حسان وخالد الحذاء وعاصم الاحول وسلمة بن علقمة وعبد الله بن عون و أیوب صحبت می کرد گفت در میان قوم ( یعنی اصحاب حدیث در نزد ما ) فردی مانند ابن عون و ایوب یافت نمی شود .

الجرح والتعدیل: ج5 ، ص131 ، باب العین ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون البصری ، رقم : 605.

وقال أبو داود الطیالسی ، عن شعبة: ما رأیت مثل أیوب ویونس وابن عون .

أبو داود الطیالسی به نقل از شعبة می گوید : شعبه گفت تاکنون مثل أیوب ویونس وابن عون ندیده ام .

الجرح والتعدیل: ج5 ، ص133، باب الالف ، ذیل ترجمه أیوب بن أبی تمیمة ، رقم : 4 ؛ الجرح والتعدیل: ج5 ، باب العین ، ص 145.

قال حفص بن عمرو الربالی ، عن معاذ بن معاذ: سمعت هشام بن حسان یقول: حدثنی من لم تر عینای مثله - فقلت فی نفسی: الیوم یستبین فضل الحسن وابن سیرین - قال: فأشار بیده إلی ابن عون وهو جالس.

حفص بن عمرو الربالی به نقل از معاذ بن معاذ می گوید : از هشام بن حسان شنیدم که می گفت : از کسی حدیث شنیدم که چشمانم تاکنون مثل او را ( در علم وفضیلت ) ندیده بود ، پیش خود گفتم امروز فضائل حسن بصری و ابن سیرین با این سخن آشکار شد ، ( که ناگهان) هشام بن حسان با دستش به ابن عون که در مجلس حاضر بود اشاره نمود.

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 399 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

قال الربالی: فذکرته للخلیل بن شیبان ، فقال: سمعت عمر بن حبیب یقول: سمعت عثمان البتی یقول: ما رأت عینای مثل ابن عون.

ربالی گوید : این حرف را برای خلیل بن شیبان نقل کردم ، او نیز گفت از عمر بن حبیب شنیدم می گفت عثمان البتی می گفت : چشمانم ( در فضیلت و برتری) فردی مثل ابن عون ندیده است.

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 399 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

قال نعیم بن حماد، عن ابن المبارک: ما رأیت أحد ذکر لی قبل أن ألقاه ثم لقیته، إلا وهو علی دون ما ذکر لی إلا حیوة، وابن عون، وسفیان، فأما ابن عون: فلوددت أنی لزمته حتی أموت أو یموت .

نعیم بن حماد ازعبدالله بن مبارک نقل می کند : حالات هر کسی را که برایم نقل نمودند بعد از ملاقات با او دریافتم آنقدر هم که می گفتند اهل فضل نبود ، غیر از حیوة وابن عون، وسفیان ،اما ابن عون : ( آنقدر با فضیلت است که ) من دوست دارم آنقدر شاگرد او باشم تا اینکه یا من از دنیا بروم یا او .

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 400 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

قال ابن المبارک: ما رأیت أحدا أفضل من ابن عون .

عبدالله ابن مبارک می گوید : احدی را افضل از ابن عون ندیدم .

تاریخ البخاری الکبیر: ج5 ، ص 163 ، ذیل ترجمة عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 512.

ابن حبان می گوید :

من سادات أهل زمانه عبادة وفضلا وورعا ونسکا وصلابة فی السنة، وشدة علی أهل البدع

(ابن عون) درمیان اهل زمانش از جهت عبادت و فضیلت و دوری از شبهات و سیره و روش و تقیدش به سنت نبوی و مقابله با بدعت گزاران از بزرگان بود (و دارای مقامی بس رفیع بود) .

الثقات: ج7 ، ص3.

# در نتیجه ، همان طوری که ذکر شد ، اولاً برخی از علمای اهل سنت تصریح کرده اند که وی صحابی بوده و در آخرین روزهای عمر نبی مکرم اسلام وی را ملاقات کرده است در نتیجه در حادثه حمله به خانه صدیقه شهیده حضور داشته است و شاهد ماجرا بوده است ؛ ثانیاً : بر فرض این که روایت منقطع و از گفته های خود ابن عون باشد ، بازهم برای اثبات ادعای ما کفایت می کند ؛ زیرا اعتراف شخصی مثل ابن عون که شک او در نزد علمای اهل سنت همانند یقین است و ... ، خود بهترین دلیل برای ما است .



4. روایت مصنف ابن ابی شیبه با سند صحیح

وی که از استاتید محمد بن اسماعیل بخاری بوده ، در کتاب المصنف می گوید :

أنه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله ( ص ) کان علی والزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول الله ( ص ) فیشاورونها ویرتجعون فی أمرهم ، فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتی دخل علی فاطمة فقال : یا بنت رسول الله ( ص ) ! والله ما من أحد أحب إلینا من أبیک ، وما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک ، وأیم الله ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک ، إن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت وأیم الله لیمضین لما حلف علیه ... .

هنگامی که مردم با ابی بکر بیعت کردند ، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می پرداختند ، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : ای دختر رسول خدا ! محبوب ترین فرد برای ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .

این جمله را گفت و بیرون رفت ، وقتی علی (علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند ، دخت گرامی پیامبربه علی (علیهم السلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام می دهد !

المصنف ، ج8 ، ص 572 .

=========

ابن أبی شیه سند روایت را این گونه نقل می کند :

حدثنا محمد بن بشر نا عبید الله بن عمر حدثنا زید بن أسلم عن أبیه أسلم

=========

بررسی سند روایت :

محمد بن بشر :

مزی در تهذیب الکمال در باره وی می گوید :

قال عثمان بن سعید الدارمی ، عن یحیی بن معین : ثقة .

و قال أبو عبید الآجری : سألت أبا داود عن سماع محمد بن بشر من سعید بن أبی عروبة فقال : هو أحفظ من کان بالکوفة .

ابو عبید گوید : از داود سؤال کردم از روایت محمد بن بشیر از سعید بن أبی عروبه ، گفت : او از نظر حفظ از تمامی کوفیان برتر بوده است .

تهذیب الکمال ، ج24 ، ص533 .

و ابن حجر در تهذیب التهذیب می نویسد :

و کان ثقة ، کثیر الحدیث .

و قال النسائی ، و ابن قانع : ثقة .

و قال ابن شاهین فی " الثقات " : قال عثمان بن أبی شیبة : محمد بن بشر ثقة ثبت .

تهذیب التهذیب ، ج9 ، ص 74 .

عبید الله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب :

مزی در تهذیب الکمال در باره وی می نویسد :

و قال أبو حاتم : سألت أحمد بن حنبل عن مالک ، و عبید الله بن عمر ، و أیوب أیهم أثبت فی نافع ؟ فقال : عبید الله أثبتهم وأحفظهم وأکثرهم روایة .

و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل : قال یحیی بن معین : عبید الله بن عمر من الثقات .

و قال أبو زرعة ، و أبو حاتم : ثقة .

و قال النسائی : ثقة ثبت .

و قال أبو بکر بن منجویه : کان من سادات أهل المدینة و أشراف قریش فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و إتقانا .

تهذیب الکلمال ، ج19 ، ص127 .

و ابن حجر در تهذیب التهذیب می نویسد :

قال ابن منجویه : کان من سادات أهل المدینة و أشراف قریش : فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و إتقانا . )

و قال أحمد بن صالح : ثقة ثبت مأمون ، لیس أحد أثبت فی حدیث نافع منه .

تهذیب التهذیب ، ج7 ، ص 40 .

زید بن أسلم القرشی العدوی :

وی از روات ، بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است ؛ از این رو در وثاقت این شخص ، هیچ تردیدی وجود ندارد .

مزی در تهذیب الکمال در باره وی می نویسد :

و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبیه ، و أبو زرعة ، و أبو حاتم ، و محمد بن سعد ، و النسائی ، و ابن خراش : ثقة .

و قال یعقوب بن شیبة : ثقة من أهل الفقه والعلم ، و کان عالما بتفسیر القرآن ، له کتاب فیه تفسیر القرآن .

تهذیب الکمال ، ج10 ، ص17 .

أسلم القرشی العدوی ، أبو خالد و یقال أبو زید ، المدنی ، مولی عمر بن الخطاب :

وی نیز از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح ا هل سنت و از صحابه است و از آن جایی که تمامی صحابه از دیدگاه اهل سنت ، عادل هستند ، در وثاقت وی نمی توانند تردید کنند .

مزی در تهذیب الکمال می نویسد :

أدرک زمان النبی صلی الله علیه وسلم .

و قال العجلی : مدینی ثقة من کبار التابعین . و قال أبو زرعة : ثقة .

تهذیب الکمال ، ج2 ، ص530 .

در نتیجه سند این روایت صحیح است .



5. روایت امام جوینی (730هـ) :

از آن جایی که روایت جوینی اهمیت بیشتری داشت و نیز تصریح به مقتوله بودن صدیقه طاهره دارد ، ما نخست این روایت را نقل و بقیه روایات را بر طبق سال وفات صاحب کتاب ، می آوریم .

جوینی « استاد ذهبی » از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این گونه روایت می کند :

روزی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علی بر او وارد شد ، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد ، اشک آلود شد ، سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پیامبر گریست . در پی آن دو ، فاطمه و علی علیهما السلام بر پیامبر وارد شدند ، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد ، وقتی از پیامبر علت گریه بر فاطمه را پرسیدند ، فرمود :

وَ أَنِّی لَمَّا رَأَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَأَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ فی بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا [وَ کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِینَهَا وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة .

فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّی أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِین .

زمانی که فاطمه را دیدم ، به یاد صحنه ای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد ، گویا می بینم ذلت وارد خانهء او شده ، حرمتش پایمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالی که پیوسته فریاد می زند : وا محمداه ! ؛ ولی کسی به او پاسخ نمی دهد ، کمک می خواهد ؛ اما کسی به فریادش نمی رسد .

او اول کسی است که از خاندانم به من ملحق می شود ؛ و در حالی بر من وارد می شود که محزون ، گرفتار و غمگین و شهید شده است .

و من در اینجا می گویم : خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده ، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده ، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائکه آمین گویند .

فرائد السمطین ج2 ، ص 34 و 35 .

=========

ذهبی در شرح حال امام الحرمین جوینی می گوید:

وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخر الاسلام صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانی الجوینی ... وکان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الاجزاء حسن القراءة ملیح الشکل مهیبا دینا صالحا .

از امام روایت کننده و حدیث گوی یگانه کامل فخر اسلام و صدر دین ابراهیم بن محمد بن الموید بن حمویه الخراسانی الجوینی روایت شنیدم ( درس گرفتم ) ... و وی بسیار به روایات و بدست آوردن کتب حدیثی اهمیت می داد خوش صدا و خوش سیما بود و شخص با هیبت و دین دار و صالحی بود .

تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 .



6 . روایت ابن قتیبه دینوری (212-276هـ) :

وإن أبا بکر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه ، فبعث إلیهم عمر ، فجاء فناداهم وهم فی دار علی ، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب وقال : والذی نفسه عمر بیده . لتخرجن أو لأحرقنها علی من فیها ، فقیل له : یا أبا حفص ، إن فیها فاطمة ؟ فقال : وإن
فی روایة أن عمر جاء إلی بیت فاطمة فی رجال من الأنصار ونفر قلیل من المهاجرین .

ابی بکر به دنبال عده ای که حاضر نشده بودند با او بیعت کنند بود همان افرادی که نزد علی ( علیه السلام ) تجمع کرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسید آنان را صدا کرد، ولی آنها اعتنایی نکرده و از خانه خارج نشدند. عمر هیزم خواست و گفت:

و الذی نفس عمربیده لتخرجنّ او لاحرقنّها علی من فیها .

به همان خدایی که جان عمر در دست اوست، سوگند یاد می کنم که بیرون بیایید و گرنه خانه را با کسانی که در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: ای اباحفص! فاطمه(علیها السلام) در این خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!

الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری - ج 1 - ص 30 .

در روایت دیگری آمده است : عمر با عده زیادی از انصار و افراد کمی از مهاجرین درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده بود .

«ابن قتیبه» می افزاید:

... فاطمه (علیها السلام) چون صدای آن ها را شنید ، با صدای بلند ندا کرد:

یا ابت یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی قحافه ... .

ای پدر! ای رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم)! ما پس از تو چه (ظلم ها) که از (عمر) بن خطاب و (ابوبکر) ابن ابی قحافه دیدیم...

الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج1، ص 30 .

انتساب کتاب الإمامة والسیاسة به ابن قتیبه :

برخی از وهابیون ، در انتساب کتاب الإمامة والسیاسة به ابن قتیبه اشکال می کنند و از این طریق می خواهند روایاتی را که وی در کتابش آورده و حقایقی را که آشکار کرده است ، از اعتبار بیندازند . که در جواب می گوییم :

اولاً : این کتاب بارها با نام مؤلف آن «ابن قتیبه دینوری» در مصر و سایر کشورها چاپ شده و حتی چندین نسخه خطی از این کتاب در سراسر دنیا ؛ از جمله در کتابخانه های مصر ، پاریس ، لندن ، ترکیه و هند موجود است ؛

ثانیاً : بسیاری از علمای اهل سنت ؛ حتی از علماء و بزرگان معاصر آن ها ، به تألیف این کتاب و صحت انتساب آن به ابن قتیبه تصریح داشته و در نقل روایات تاریخی به آن استناد کرده اند . ما به جهت اختصار به اسامی چند تن از بزرگان اهل سنت اشاره می کنیم :

1. ابن حجر هیثمی در کتاب تطهیر الجنان و اللسان .

تطهیر الجنان و اللسان ، ابن حجر هیثمی ، ص72 .

2 . ابن عربی متوفای 543 هـ در کتاب «العواصم من القواصم» ضمن نقل مطالبی از این کتاب به صحت انتساب آن به «ابن قتیبه» تصریح دارد.
العواصم من القواصم، ابن عربی، ص248.

3 . نجم الدین عمر بن محمد مکی مشهور به «ابن فهد» در کتاب «اتحاف الوری باخبار ام القری» در ذکر حوادث سال 93 هـ می نویسد :

و قال ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة فی کتاب الامامة و السیاسة...»
اتحاف الوری باخبار ام القری، ابن فهد، حوادث سال 93 ه .ق .
و سپس حکایت دستگیری «سعیدبن جبیر» را به نقل از آن کتاب ذکر می کند .

4 . قاضی ابوعبدالله تنوزی معروف به «ابن شباط» در کتاب «الصلة السمطیه» .
الصلة السمطیه، ابن شباط، فصل دوم، باب 34 .

5 . تقی الدین فاسی مکی در کتاب «العقد الثمین» .
العقد الثمین ، تقی الدین فاسی مکی ، ج6 ، ص72.

6 . شاه سلامة الله در کتاب «معرکة آراء» .
معرکة الآراء ، شاه سلامة الله ، ص126 .

7 . جرجی زیدان در کتاب «تاریخ آداب اللغة العربیة» می نویسد :

الامامة و السیاسة، هو تاریخ الخلافة و شروطها بالنظر الی طلابها من وفاة النبی الی عهد الامین و المأمون، طبع بمصر سنة 1900 و منه نسخ خطیة فی مکتبات باریس و لندن .
تاریخ آداب اللغة العربیة، جرجی زیدان، ج2، ص171.

8 . فرید وجدی در کتاب «دایرة المعارف القرن العشرین» می نویسد:

اورد العلامة الدینوری فی کتابه الامامة و السیاسة...
دایرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، ج2، ص754.
و باز در جایی دیگر می نویسد :

... کتاب الامامة و السیاسة لابی محمد عبدالله بن مسلم الدینوری المتوفی سنة 270 ه .
همان ، ص749 .


ثالثاً : عده ای از بزرگان اهل سنت علیرغم قبول صحت انتساب این کتاب به « ابن قتیبه » و تأیید حقایق تلخ و ناگواری که در آن از تاریخ صدر اسلام نقل شده ، بر او ایراد گرفته اند که چرا وی به وظیفه پرده پوشی و سانسور حقایق و تحریف تاریخ عمل نکرده است ! آن ها اظهار داشته اند که او نیز همچون دیگران می بایست از نقل این حقایق خودداری می کرد !!

ابن عربی در کتاب العواصم من القواصم اظهار می دارد :

و من اشد شیئ علی الناس جاهل عاقل او مبتدع محتال. فاما الجاهل فهو ابن قتیبة فلم یبق و لم یذر للصحابة رسماً فی کتاب الامامة و السیاسة ان صحّ عنه جمیع ما فیه .

از سخت ترین و ناگوارترین امور در جامعه ، یکی اندیشمند ناآگاه و دیگری بدعت گذار حیله گر است ؛ اما اندیشمند ناآگاه همچون ابن قتیبه است که در کتاب «الامامة و السیاسة» رسم [پرده پوشی ] را در مورد صحابه مراعات نکرده ؛ البته اگر نسبت همه کتاب به او صحیح باشد ( و از پسرش نباشد ، که در این صورت اشکال بر پسر او وارد است ، زیرا بسیاری از روایات از پسر او نقل شده است ) .

العواصم من القواصم ، ابن عربی ، ص248 .

البته روایت پسر او از او اشکالی ندارد ، زیرا در کتاب احمد بن حنبل بیشتر روایات را پسر او از وی نقل می کند .

شایان ذکر است که اهل سنت معتقدند بر مورخان و محدثان واجب است تا در هنگام مواجهه با اخبار مربوط به رفتارهای سوء صحابه سکوت ، کتمان و پرده پوشی کنند .

ابن حجر هیثمی می نویسد :

صرح ائمتنا و غیرهم فی الاصول بأنه یجب الامساک عمّا شجر بین الصحابة.

پیشوایان ما و دیگر فِرَق تصریح دارند که بر همگان واجب است تا از نقل مشاجرات و درگیری های میان صحابه اجتناب کنند .

وقتی خودداری از نقل مشاجرات صحابه واجب باشد ، اجتناب از نقل ظلم ها و تعدیات و صدماتی که به حضرت علی ، صدیقه شهیده و سایر اهل بیت (علیهم السلام) روا داشته اند در نزد آن ها به طریق اولی واجب است .

ابن حجر هیثمی سپس در مورد «ابن قتیبه» و کتابش اظهار می دارد :

... مع تألیف صدرت من بعض المحدثین کابن قتیبه مع جلالته القاضیه بأنه کان ینبغی له ان لایذکر تلک الظواهر، فإن أبی الاّ أن یذکرها فلیبین جریانها علی قواعد اهل السنة...

نظر به کتاب هایی که بعضی از محدثان والامقام همانند ابن قتیبه [در حوادث صدر اسلام ] نوشته اند ، شایسته این بود که وی از ذکر جزییات حوادث اجتناب می نمود ، و چنانچه ناچار از نقل آن ها بوده ، می بایست جریان این حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعدیل و تبیین می نمود.

الصواعق المحرقة ، ص93 .

ابن حجر ، حتی سکوت و اجتناب را هم کافی نمی داند ؛ بلکه توصیه به «تحریف» و «تعدیل» حوادث تاریخی می کند!

آیا شما از این پیشنهاد و توصیه «ابن حجر» چیزی جز «جواز تحریف تاریخ» استنباط می کنید ؟



7 . روایت مسعودی شافعی (345هـ) :

فهجموا علیه وأحرقوا بابه ، واستخرجواه منه کرهاً ، وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّی أسقطت محسناً .

به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بیرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گردید .

اثبات الوصیة ، ص143.

تقی الدین سبکی در کتاب الطبقات الشافعیة نام او را در زمره علمای شافعی مذهب می آورد ؛ از این رو ، اشکال شیعه بودن وی مردود است .

الطبقات الشافعیة ج3 ، ص 456 و 457 ، رقم 225، چاپ دار احیاء الکتب العربیة .



8 . روایت ابن عبد ربّه (463هـ) :

ابن عبد ربّه در العقد الفرید می نویسد :

الذین تخلّفوا عن بیعة أبی بکر: علیّ والعباس، والزبیر، وسعد بن عبادة، فأمّا علی والعباس والزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتّی بعث الیهم أبو بکر عمر بن الخطاب لیخرجوا من بیت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم . فأقبل عمر بقبس من نار علی أن یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمة فقالت: یابن الخطاب ! أجئت لتحرق دارنا ؟ قال : نعم أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأمة فخرج علی حتی دخل علی أبی بکر .

ابوبکر به عمر بن خطاب مأموریت داد که برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و به وی گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بیرون آمدن خودداری کردند، با آنان جنگ کن. عمر با شعله آتشی که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(علیها السلام)برداشته بود، به سوی آنها حرکت کرد. فاطمه(علیها السلام)گفت: یابن الخطاب اجیت لتحرق دارنا؟ ای پسرخطاب! آتش آورده ای خانه مرا بسوزانی؟ گفت: بلی، مگر این که به آنچه امت در آن داخل شده اند (بیعت با ابوبکر) شما هم داخل شوید ... .

العقد الفرید، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر .



9 . روایت ابن عبد البر قرطبی (368 -463هـ) :

ابن عبدالبر قرطبی می گوید :

فقالت لهم: إن عمر قد جاءنی وحلف لئن عدتم لیفعلن وایم الله لیفین بها

پس فاطمه به ایشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید قسم به خداوند که چنین و چنان می کنم . و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد .

الاستیعاب، ابن عبدالبر قرطبی، ج3، ص975 ؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج8، ص572 .



10 . مقاتل بن عطیة (505هـ) :

ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الی دار علی و فاطمه(علیهما السلام) و جمع عمر الحطب علی دار فاطمة(علیها السلام) و احرق باب الدار .

هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه (علیها السلام) فرستاد ، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد ... .

الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطیه ، ص160 و 161 که با مقدّمه ای از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ .



11 . روایت ابی الفداء (732هـ) :

وی در تاریخش می نویسد :

ثم إن أبا بکر بعث عمر بن الخطاب إلی علی ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها وقال إن أبوا فقاتلهم فأقبل عمر بشئ من نار علی أن یضرم الدار فلقیته فاطمة رضی الله عنها وقالت إلی أین یا بن الخطاب أجئت لتحرق دارنا قال نعم أو تدخلوا فیما دخل فیه الأمة فخرج حتی أتی أبا بکر فبایعه .

وکذا نقله القاضی جمال الدین بن واصل وأسنده إلی ابن عبد ربّه المغربی .

ابو بکر عمر را به نزد علی و همراهیان وی فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه بیرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت کردند پس با ایشان جنگ بنما . پس عمر با مقداری آتش به سمت ایشان آمد تا خانه را به آتش بکشد . پس فاطمه علیها السلام او را دید و گفت به کجا می روی ای فرزند خطاب . آیا آمده ای که خانه ما را به آتش بکشی؟ گفت آری مگر اینکه همان کاری را بنمایید که مردم کردند . پس علی بیرون آمده به نزد ابا بکر رفت پس با وی بیعت نمود.

تاریخ ابوالفداء، ج1، ص156 طبع مصر بالمطبعة الحسینیة .



12 . روایت صفدی (764هـ) :

انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّی ألقت المحسن من بطنها.

عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ضربه ای زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد .

الوافی بالوفیات ، ج5 ، ص347 .



13 . روایت ابن حجر عسقلانی (852هـ) و شمس الدین ذهبی (748هـ ):

ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان و ذهبی در میزان الإعتدال می نویسند :

إنّ عمر رفس فاطمة حتّی أسقطت بمحسن.

عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید .

لسان المیزان ، ج1 ، ص268.

البته ابن حجر ، این روایت را به دلیل وجود ابن أبی دارم در سند آن و به بهانه رافضی بودن وی رد می کند ؛ در حالی ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، وی را این گونه معرفی می کند :

349 - ابن أبی دارم * الامام الحافظ الفاضل ، أبو بکر أحمد بن محمد السری بن یحیی بن السری بن أبی دارم .

سیر اعلام النبلاء ، ج15 ، ص576 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبی دارم .

ذهبی در جای دیگر می نویسد :

کان موصوفا بالحفظ والمعرفة إلا أنه یترفض .

سیر اعلام النبلاء ، ج15 ، ص577 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبی دارم .

ذهبی در جای دیگر می گوید :

وقال محمد بن حماد الحافظ ، کان مستقیم الامر عامة دهره .

سیر اعلام النبلاء ، ج15 ، ص 578 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبی دارم .

ذهبی در میزان الإعتدال می گوید :

وقال محمد بن أحمد بن حماد الکوفی الحافظ - بعد أن أرخ موته : کان مستقیم الامر عامة دهره .

میزان الإعتدال ج1 ، ص 139 ، رقم 552 ، ترجمه أحمد بن محمدبن السری بن یحیی بن أبی دارم المحدث . أبو بکر الکوفی ؛ لسان المیزان ـ ابن حجر عسقلانی ، رقم 824 ، ترجمه احمد بن محمد بن السری بن یحیی بن أبی دارم المحدث أبو بکر الکوفی .

هر چند که ذهبی نیز در ادامه وی را به همان دلیل رافضی بودن و نقل همین روایت و برخی روایات دیگر در مذمت خلفاء ، مذمت می کند و حتی به وی این چنین فحاشی می کند :

شیخ ضال معثر .

پیرمردی گمراه و خطا کار!!!

اما آیا رافضی بودن یک راوی می تواند دلیل بر عدم وثاقت وی باشد ؟

و آیا به مجرد رافضی بودن می توان روایت فردی را کنار زد و باطل قلمداد نمود ؟ اگر اینگونه باشد باید اهل سنت بر تعداد زیادی از روایات صحاح سته خط بطلان بکشند زیرا مؤلفین صحاح سته در موارد بسیاری از رافضه حدیث نقل نموده اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:


1- عبید الله بن موسی : ذهبی در مورد این فرد می گوید :

کان معروفا بالرفض .

به رافضی بودن معروف بود .

سیر أعلام النبلاء ج 9 ، ص 556 ، ترجمه عبید الله بن موسی ، رقم 215 .

و در جای دیگر می گوید :

وحدیثه فی الکتب الستة .

احادیث او در کتب صحاح سته موجود است .

سیر أعلام النبلاء ج 9 ، ص 555 ، ترجمه عبید الله بن موسی ، رقم 215 .

مزی نویسنده تهذیب الکمال می گوید تمامی صحاح سته از این شخص روایت نقل کرده اند .

2- جعفر بن سلیمان الضبعی ( علمای اهل سنت ایشان را رافضی و از شیعیان غالی می دانند )

خطیب بغدادی از یزید بن زریع نقل می کند که می گفت :

فان جعفر بن سلیمان رافضی .

تاریخ بغداد ج5 ، ص 372 ، ذیل ترجمه أحمد بن المقدام بن سلیمان بن الأشعث بن أسلم بن سوید بن الأسود بن ربیعة بن سنان أبو الأشعث العجلی البصری ، رقم 2925 .

مزی نویسنده تهذیب الکمال می گوید : بخاری در کتاب الأدب المفرد و بقیه نویسندگان صحاح یعنی( مسلم - أبو داود - الترمذی - النسائی - ابن ماجه ) در کتب صحاحشان از این شخص روایت نقل کرده اند .

تهذیب الکمال ج 5 ، ص 43 ، ترجمه جعفر بن سلیمان الضبعی ، رقم 943 .

3- عبد الملک بن أعین الکوفی

مزی نویسنده تهذیب الکمال می گوید تمامی صحاح سته از این شخص روایت نقل کرده اند .

تهذیب الکمال ج 18 ، ص 282 ، ترجمه عبد الملک بن أعین الکوفی ، رقم 3514 .

عن سفیان : حدثنا عبد الملک بن أعین شیعی کان عندنا رافضی صاحب رأی .

مزی به نقل از سفیان می گوید : او رافضی است :

تهذیب الکمال ج 18 ، ص 283 ، ترجمه عبد الملک بن أعین الکوفی ، رقم 3514 .

قال علی بن المدینی : « لو ترکت أهل البصرة لحال القدر ، ولو ترکت أهل الکوفة لذلک الرأی ، یعنی التشیع ، خربت الکتب »

اگر بصریان را به خاطر قدری بودن و کوفیان را به خاطر نظرشان ( شیعه بودن ) رها کنی ، همه کتاب ها را نابود کرده ای .

بعد در توضیح سخن علی بن مدینی می گوید :

قوله : خربت الکتب ، یعنی لذهب الحدیث .

کتاب ها را نابود کرده ای یعنی همه احادیث از بین می رود .

الکفایة فی علم الروایة ، ص157 ، رقم 338 .

و نیز در جای دیگر می نویسد :

وسئل عن الفضل بن محمد الشعرانی ، فقال : صدوق فی الروایة إلا أنه کان من الغالین فی التشیع ، قیل له : فقد حدثت عنه فی الصحیح ، فقال : لأن کتاب أستاذی ملآن من حدیث الشیعة یعنی مسلم بن الحجاج » .

از او در مورد فضل بن محمد شعرانی سوال شد ؛ پس گفت : در روایت راستگوست ، اما اشکالی که دارد این است که در مورد تشیع زیاده روی می کند ؛ به او گفتند : در صحیح از وی روایت کرده اید .

گفت : کتاب استادم پر از روایات شیعه است ( یعنی کتاب صحیح مسلم)!!!

الکفایة فی علم الروایة ، ص195 ، رقم 349 .



14 . روایت ابو ولید محمد بن شحنه حنفی (817هـ):

ثم إن عمر جاء إلی بیت علی لیحرقه علی من فیه فلقیته فاطمة ( علیها السلام ) . فقال : ادخلوا فیما دخلت فیه الأمة .

عمر به خانه علی آمد تا آن را با کسانی که در آن بودند به آتش بکشد ، پس فاطمه او را دید ؛ عمر به او گفت : در آن چیزی که همه امت در آن وارد شدند ، وارد شوید ( بیعت با ابو بکر)

روضة المناظر فی أخبار الأوائل والأواخر ( هامش الکامل لابن الأثیر ) ، ج11 ، ص 113 ( ط الحلبی ، الأفندی سنة 1301 ) .



15 . روایت محمد حافظ ابراهیم (1287-1351هـ):

محمد حافظ ابراهیم ، شاعر مصری که به شاعر نیل شهرت دارد ، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است . وی در قصیده معروف به «قصیده عمریّة» ، یکی از افتخارات عمر بن خطاب این دانسته که در خانه علی علیه السلام آمد و گفت : اگر بیرون نیایید و با ابوبکر بیعت نکنید ، خانه را به آتش می کشم ولو دختر پیامبر در آن جا باشد .

جالب آن است که وی قصیده اش را در یک جلسه بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند ؛ بلکه تشویق کردند و به وی مدال افتخار نیز دادند .

وی در این قصیده می گوید :

وقولة لعلی قالها عمر أکرم بسامعها أعظم بملقیها

حرقت دارک لا أبقی علیک بها إن لم تبایع وبنت المصطفی فیها

ما کان غیر أبی حفص بقائلها أمام فارس عدنان وحامیها .

و گفتاری که عمر آن را به علی (علیه السلام) گفت به چه شنونده بزرگواری و چه گوینده مهمی ؟!

به او گفت : اگر بیعت نکنی ، خانه ات را به آتش می کشم و احدی را در آن باقی نمی گذارم؛ هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد .

جز ابو حفص (عمر) کسی جرأت گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت .

دیوان محمد حافظ ابراهیم ، ج1 ، ص82 .



16 . روایت عمر رضا کحالة (معاصر) :

وی اینگونه نقل می کند :

وتفقد أبو بکر قوماً تخلفوا عن بیعته عند علی بن أبی طالب کالعباس، والزبیر وسعد بن عبادة فقعدوا فی بیت فاطمة، فبعث أبو بکر إلیهم عمر بن الخطاب، فجاءهم عمر فناداهم وهم فی دار فاطمة، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب، وقال: والذی نفس عمر بیده لتخرجن أو لأحرقنّها علی من فیها. فقیل له: یا أبا حفص إنّ فیها فاطمة، فقال: وإن....

ابو بکر عمر را به دنبال عده ای که از بیعت با او سرباز زده بودند _ از جمله عباس و زبیر و سعد بن عبادة _ و نزد آقا امیر المؤ منین علی علیه السلام در خانه حضرت زهرا تحصن کرده بودند فرستاد ، عمر آمد و آنها را صدا زد که بیرون بیایند آنها در خانه بودند و از بیرون آمدن ابا کردند ، عمر هیزم طلب کرد و گفت : قسم به آنکه جان عمر در دست اوست یا بیرون بیائید و یا اینکه خانه را با اهلش به آتش می کشم . به گفته شد ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه فاطمة است ، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد ( خانه را به آتش می کشم ) .

اعلام النساء : ج 4 ، ص 114.



17 . روایت عبد الفتاح عبد المقصود :

این دانشمند خبیر و شهیر مصری ، داستان دربارِ هجوم به خانهء وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به آن ها اشاره می کنیم :

إنّ عمر قال : والذی نفسی بیده ، لیخرجنَّ أو لأخرقنّها علی من فیها ... ! قالت له طائفة خافت الله ورعت الرسول فی عقبة : یا أبا حفص ! إن فیها فاطمة ... ! فصاح لا یبالی : و إن ... ! واقترب وقوع الباب ، ثم ضربه واقتحمه ... وبدا له علیّ ... . ورنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار ... فإن هی إلاّ رنة استغاثة أطلقتها : یا أبت رسول الله ...

تستعدی بها الراقد بقربها فی رضوان ربّه علی عسف صاحبه ، حتی تبدّل العاتی المدل غیر إهابه ، فتبدّد علی الأثر جبروته ، وذاب عنفه وعنفوانه ، و ودّ من خزی لو یخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدمیه ارتداد هدبه الیه ... .

وعند ما نکص الجمع ، وراح یفرّ کنوافر الظباء المفزوعة أمام صیحة الزهراء ، کان علیّ یقلّب عینیه من حسرة وقد غاض حلمه ، وثقل همّه ، وتضبضت أصابع یمینه علی مقبض سیفه کهمّ من غیظه أن تغوض فیه ... .

عمر گفت : قسم به کسی که جان عمر در دست او است ، بیرون بیایید و الا خانه را بر سر ساکنانش به آتش می کشم ! گروهی که از خدا می ترسیدند و حرمت پیامبر را در نسل او نگه می داشتند ، گفتند : ای أبا حفص ! فاطمه در این خانه است . و او بی پروا فریاد زد : باشد ! عمر نزدیک آمد و در زد ، سپس با مشت و لگد در کوبید تا به زور وارد شود ، علی (علیه السلام) پیدا شد .

صدای ناله زهرا در آستانه خدا بلند شد . آن صدا ، طنین استغاثه ای بود که دختر پیامبر سر داده و می گفت : پدر ! ای رسول خدا ...

می خواست از دست ظلم یکی از اصحابش او را که در نزدیکی وی در رضوان پروردگارش خفته بود ، برگرداند ، تا که سرکش گردن فراز بی پروا را به جای خود نشاند و جبروتش را زایل سازد و شدّت عمل و سختگیریش را نابود کند و آرزو می کرد قبل از این که چشمش به وی بیفتد ، صاعقه ای نازل شده او را در یابد .

وقتی جمعیت برگشت و عمر می خواست همچون آهوان رمیده ، از برابر صیحه زهراء فرار کند ، علی از شدت تأثیر و حسرت با گلوی بغض گرفته و اندوهی گران ، چشمش را در میان آنان می گردانید و انگشتان خود را بر قبضه شمشیر فشار می داد و می خواست از شدت خشم در آن فرو رود .

الإمام علی بن أبی طالب ، عبد الفتاح عبد المقصود ، ج4 ، ص274-277 و ج1 ، ص192-193 .

و باز در همان کتاب می نویسد :

و هل علی السنة الناس عقال یمنعها أن تروی قصة حطب أمر به ابن خطاب فأحاط بدار فاطمة ، و فیها علی و صحبه ، لیکون عدة الاقناع أو عدة الایقاع ؟..

علی أنّ هذه الأحایث جمیعها و معها الخطط المدبرة أو المرتجلة کانت کمثل الزبد ، أسرع إلی ذهاب و معها دفعة إبن الخطاب !..

أقبل الرجل ، محنقاً مندلع الثورة ، علی دار علی و قد ظاهره معاونوه و من جاء بهم فاقتحموها أو شکوا علی الإقتحام .

فاذا وجه کوجه رسول الله یبدو بالباب ـ حائلا من حزن ، علی قسماته خطوط آلام و فی عینیه لمعات دمع ، و فوق جبینه عبسة غضب فائر و حنق ثائر ...

و توقف عمر من خشیته و راحت دفعته شعاعا . توقف خلفه ـ امام الباب ـ صحبه الذین جاء بهم ، إذا رأوا حیالهم صورة الرسول تطالعهم من خلال وجه حبیبته الزهراء . و غضوا الأبصار ، من خزی أو من استحیاء ؛ ثم ولت عنهم عزمات القلوب و هم یشهدون فاطمة تتحرک کالخیال ، وئیدا وئیدا ، بخطولت المحزونة الثکلی ، فتقترب من ناحیة قبر أبیها ... وشخصت منهم الأنظار و أرهفت الأسماع الیها ، و هی ترفع صوتها الرقیق الحزین النبرات تهتف بمحمد الثلوی بقربها تنادیه باکیة مریر البکاء :

« یا أبت رسول الله ... یا أبت رسول الله ... »

فکأنما زلزلت الأرض تحت هذا الجمع الباغی ، من رهبة النداء .

و راحت الزهراء و هی تستقبل المثوی الطاهر تستنجد بهذا الغائب الحاضر :

« یا أبت یا رسول الله ... ماذا لقینا بعدک من إبن الخطاب ، و إبن أبی قحافة !؟ .

فما ترکت کلماتها إلا قلوبا صدعها الحزن ، و عیونا جرت دمعا ، و رجالا ودوا لو استطاعوا أن یشقوا مواطئ أقدامهم ، لیذهبوا فی طوایا الثری مغیبین .

مگر دهان مردم بسته و بر زبانها بند است که قصه هیزمی را که زاده خطاب دستور داده بود که در درب خانه فاطمه جمع کنند بازگو نکنند ؟!

آری زاده خطاب دور خانه را که علی و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا بدین وسیله آنان را قانع سازد یا بی محابا بتازند !

همه این داستان ها با نقشه ای از پیش طرح شده یا ناگهانی پیش آمد . مانند کفی روی موج ظاهر شد و اندکی نپائید که همراه جوش و خروش عمر از میان رفت ! ... این مرد خشمگین و خروشان به سوی خانه علی روی آورد و همه همدستانش دنبال او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند یا نزدیک بود هجوم آورند ، ناگهان چهره ای چون چهره رسول خدا میان در آشکار شد ـ چهره ایکه پرده اندوه آنرا گرفته آثار رنج و مصیبت بر آن آشکار است ، در چشمهایش قطرات اشک می درخشد و بر پیشانش گرفتگی غضب هویدا بود ... عمر به جای خود خشک شد و آن جوش و خروشش چون موج از میان رفت ، همراهانش که دنبالش به راه افتاده بودند پشت سرش در مقابل در بُهت زده ایستادند ، زیرا روی رسول خدا را از خلال روی حبیبه اش زهرا (سلام الله علیها) دیدند ، سرها از شرمندگی و حیا به زیر آمد و چشمها پوشیده شد ، دیگر تاب از دلها رفت همین که دیدند فاطمه مانند سایه ای حرکت کرد و با قدمهای حزن زده لرزان اندک اندک به سوی قبر پدر نزدیک شد ... چشمها و گوشها متوجه او گردید ، ناله اش بلند شد باران اشک می ریخت و با سوز جگر پی در پی پدرش را صدا می زد.

« بابا ای رسول خدا ... ای بابا رسول خدا ! ... »

گویا از تکان این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم پیشه به لرزه درآمد ... باز زهرا نزدیک تر رفت و به آن تربت پاک روی آورد و همی به آن غایب حاضر استغاثه می کرد :

«بابا ای رسول خدا... پس از تو از دست زاده خطاب وزاده ابی قحافة چه برسر ما آمد!» دیگر دلی نماند که نلرزد و چشمی نماند که اشک نریزد ، آن مردم آرزو می کردند که زمین شکافته شود و در میان خود پنهانشان سازد .

المجموعةالکاملة الامام علی بن ابیطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سید محمود طالقانی، ج1، ص190 تا 192.

ترجمه برگرفته شده از کتاب علی بن ابی طالب تاریخ تحلیلی نیم قرن اول اسلام ـ ترجمه المجموعة الکاملة الامام علی بن ابیطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود ـ مترجم سید محمود طالقانی ، ج 1 ، ص 326 تا 328 ، چاپ سوم ، چاپخانه افست حیدری .

ترجمه کوتاه از عبد الفتاح عبد المقصود :

عبدالفتاح عبدالمقصود، از دانشمندان سنی مذهب و نویسندگان برجسته مصر به حساب می آید که به هر دو لغت فصیح عربی و زبان عامیانه شعر سروده است. در سال 1912 میلادی در اسکندریه مصر متولد شد . او تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته تاریخ اسلامی در مصر انجام داد . مدتی رییس دفتر معاون رییس جمهوری (حسن ابراهیم) و مدیر کتابخانه نخست وزیری مصر بود و همچنین مؤسس و عضو هیأت تحریریه مجله «الحدیث» در اسکندریه شد و در نهایت رییس دفتر نخست وزیر مصر (محمد صدقی سلیمان) گردید .

همچنین وی از جمله مؤلفین کتابهای درسی رشته تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعی در مصر بوده است . علاوه بر این ها وی دارای تألیفات متعددی است که از جمله می توان کتاب های «ابناءنا مع الرسول»، «یوم کیوم عثمان»، «صلیبیه الی الأبد»، «الزهراء ام ابیها»، «الامام علی بن ابی طالب»، «السقیفة و الخلافة» و... نام برد.

بزرگترین و مهمترین اثر وی همان کتاب «الامام علی بن ابیطالب» در 9 جلد می باشد که آن را در مدت سی سال نگاشته است. در این کتاب وی با بصیرت و ژرف نگری خاص ، درهای نوینی از تحقیق را در تاریخ تحلیلی اسلام گشوده و بسیاری از پرده های ابهام را از میان برداشته است.

او با شهامتی بزرگ و ستودنی که شایسته هر محقق آزاداندیش است ، تاریخ و شخصیت های آن را از درون هاله تقدیس و تنزیه که جز به بهای حق پوشی فراهم نشده بیرون آورد و در معرض نقد و تحلیل و استنتاج قرار داد ، و در عین پایبندی به مذهب اهل سنت توانست با غلبه بر تعصبات و تعلقات گمراه کننده رایج در طی تحقیق و پژوهش سی ساله اش صادقانه جانب انصاف را رعایت کرده به تحلیل علمی تاریخ نیم قرن نخستین اسلامی بپردازد .

او در قسمتی از نامه اش در مورد ترجمه فارسی این کتاب می نویسد:

این ترجمه وسیله خیری برای نزدیک ساختن مذاهب اسلامی (شیعه و سنی) به یکدیگر خواهد گشت ، چه شیعه برخلاف تصورش خواهد دانست که شخصی سنی مانند من درباره امام علی(علیه السلام) در کتاب خود چنین انصافی روا داشته است .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">