شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس وبلاگ و آدرس ‌های پست‌ها را به شیعیان و اهل‌سنتی که می‌شناسید بفرستید

پربازدیدترین مطالب

مطالب این پست :

# ابوبکر و عمر به همراه نُه نفر از مسلمانان شراب نوشیدند! (کلیک کنید)

# آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است. (کلیک کنید)

# عمر حتی در زمان خلافتش هم شراب می خورد! (کلیک کنید)

# عمر شراب را با دُردی آن سر می کشید ! (کلیک کنید)

# عمر ، شراب را به خاطر هضم غذا دوست داشت ! (کلیک کنید)

# عمر در زمان خلافت ، شراب را با آب رقیق کرده و آن را می‌نوشید ! (کلیک کنید)

# عمر حتی اواخر عمرش هم شراب می خورد! (کلیک کنید)

# معاویه شراب خورده و آن را به میهمان تعارف می کند!!! (کلیک کنید)

# معاویه و تجارت شراب !!! (کلیک کنید)


آیات شراب در حق چه کسی نازل شده است؟

بی تردید ، سر منشأ این تهمت زشت به امیر المؤمنین علیه السلام ، همانطور که حاکم نیشابوری گفته ، خوارج و به نظر ما خاندان بنی امیه هستند که برای ضربه زدن به امیر المؤمنین علیه السلام و پایین آوردن مقام آن حضرت در میان مردم ، و از طرف دیگر پاک کردن دامان عمر بن الخطاب بوده است .

چرا که طبق روایات موجود در کتاب‌های شیعه و سنی ، این عمر بن الخطاب بوده که شراب خورده و این آیات در باره‌ او نازل شده است .

از آن‌ جایی که طرف ما وهابی‌ها هستند ، ما فقط به چند روایت از کتاب خودشان بسنده می‌کنیم و از نقل روایت از کتاب‌های شیعه خودداری می‌کنیم .

ابوبکر و عمر به همراه نُه نفر از مسلمانان شراب نوشیدند !!!

بسیاری از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند که یازده از مسلمانان در خانه ابوطلحه جمع شدند و شراب نوشیده و مست شدند . یکی از آن‌‌ها که خیلی مست شده بود ، شعرهایی در باره کشتگان بدر از کفار سرود . خبر به نبی مکرم اسلام رسید و آن حضرت با عصبانیت آمد و با چیزی که در دست داشت ، به شخصی که شعر خوانده بود (ابوبکر) زد ... .

از بین این ده نفر که شراب خورده بودند ، اسم 9 نفر آنان مشخص است که ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ،‌ ج10 ،‌ ص30 ، باب نزل تحریم الخمر ، تک تک آنان را نام می‌برد . اسامی این افراد از این قرار است :

1. ابو عبیده جراح ؛ 2 . ابو طلحه ، زید بن سهل (میزبان مجلس) ؛ 3. سهیل بن بیضاء ؛ 4. ابی بن کعب ؛ 5 . ابو دجانه بن خرشه ؛ 6 . ابو ایوب انصاری ؛ 7 . معاذ بن جبل ؛ 8 .  انس بن مالک که در بزم ایشان پیاله گردانی می کرده ؛ 9 . عمر بن الخطاب ؛ 10. نفر آخر شخصی است به نام ابوبکر .

ابن حجر تلاش می‌کند که بگوید منظور از ابوبکر شخص دیگری به نام ابوبکر بن شغوب است ، نه خلیفه اول ؛ اما در نهایت می‌پذیرد که نفر آخر به قرینه وجود عمر بن الخطاب در لیست شرابخواران ، همان ابوبکر صدیق خلیفه اول مسلمانان است !!! .

ابن حجر در فتح الباری می‌گوید :

ثم وجدت عند البزار من وجه آخر عن أنس قال کنت ساقی القوم وکان فی القوم رجل یقال له أبو بکر فلما شرب قال تحیی بالسلامة أم بکر الأبیات فدخل علینا رجل من المسلمین فقال قد نزل تحریم الخمر الحدیث وأبو بکر هذا یقال له ابن شغوب فظن بعضهم أنه أبو بکر الصدیق ولیس کذلک لکن قرینة ذکر عمر تدل على عدم الغلط فی وصف الصدیق فحصلنا تسمیة عشرة .

فتح الباری - ابن حجر - ج 10 ص 31 .

سپس به گونه ای دیگر گزارشی از طریق بزار خواندم که انس گفته است که من در آن روز ساقی گروه شراب خوار بودم و در میان شراب خواران مردی بود که او را ابوبکر می گفتند و چون شراب را سرکشید این شعر را خواند که :

 " مادر بکر را به تندرستی درود فرست ... "

در این هنگام مردی از مسلمانان وارد شد و گفت : مگر نمی‌دانید که فرمان حرمت شراب خواری نازل شده است .

منظور از ابوبکر در روایت ، ابوبکر بن شغوب است . البته برخی خیال کرده‌اند که این شخص همان ابوبکر صدیق است ؛ ولی چنین نیست .

اما از آن جایی که نام عمر بن الخطاب هم در لیست شراب خواران وجود دارد ، این مطلب را می رساند که این ابوبکر ، همان ابوبکر صدیق است و خطائی در این نقل روی نداده است .

از آن چه گذشت ، می‌توانیم نام این ده نفر را مشخص نماییم .

آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است :

زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت که ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، ج20 ، ص191 با تجلیل فراوان از او یاد کرده و لقب علامه را به وی می‌دهد ، در کتاب ربیع الأبرار می‌نویسد :

أنزل الله تعالى فی الخمر ثلاث آیات، أولها یسألونک عن الخمر والمیسر، فکان المسلمون بین شارب وتارک ، إلى أن شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر ، فنزلت : یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سکارى ، فشربها من شرب من المسلمین ، حتى شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ینوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث .

وکائن بالقلیب قلیب بدر ... فبلغ ذلک رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فخرج مغضباً یجر رداءه ، فرفع شیئاً کان فی یده لیضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالى : إنما یرید الشیطان ، إلى قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهینا .

ربیع الأبرار ، زمخشری ، ج1 ، ص398 ، طبق برنامه المکتبة الشاملة الکبری ، الإصدار الثانی و با کمی تغییر در تاریخ المدنیة ، ابن شبه ، ج3 ،‌ ص863 طبق برنامه المکتبة الشاملة الکبری ، الإْصدار الثانی .

این دو کتاب را می‌توانید در این سایت اینترنتی نیز پیدا کنید :

http://www.alwarraq.com

خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد . اولین آن : "از تو در مورد شراب و قمار سوال می پرسند"؛ پس عده ای از مسلمانان شراب خورده و عده ای آن را ترک کردند ؛ تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت ؛ پس آیه نازل شد که :" ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید" ؛ باز عده ای از مسلمانان از آن خوردند ؛ تا این که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشته گان بدر ( از کفار) با شعر اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که : کسانیکه در آن چاه بودند ؛ چاه بدر...!!!

خبر به رسول خدا صلی الله علیه وسلم رسید ؛ آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین می کشیدند ، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا ( با آن ) عمر را بزنند .

عمر گفت : پناه می برم به خدا از غضب خدا و رسولش ؛ سپس خداوند آیه نازل فرمود که :" به درستی که شیطان می خواهد ..." تا آنجا که فرموده است " آیا شما دست بر می دارید ( از شراب خوردن) ؟"  پس عمر گفت :دست برداشتیم .

و أبی حامد غزالی از برترین عالمان تاریخ اهل تسنن در کتاب مکاشفة القلوب باب 91، باب عقوبة الشارب الخمر، ص459 ، می‌نویسد :

 فکان فی المسلمین شارب و تارک ، الی ان شرب رجل فدخل فی الصلاة فهجر ، فنزل قوله تعالی : «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى... » الآیه (النساء / 43) فشربها من شربها من المسلمین ، و ترکها من ترکها، حتی شربها عمر رضی الله عنه فأخذ بلحی بعیر و شج بها رأس عبدالرحمن بن عوف ثم قعد ینوح علی قتلی البدر .

فبلغ ذلک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج مغضبا یجر رداءه ، فرفع شیئا کان فی یده فضربه به ، فقال : اعوذ بالله من غضبه، و غضب رسوله، فأنزل الله تعالی: ِ«انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ» (المائده، 91) الآیة، فقال عمر رضی الله عنه: انتهینا انتهینا .

عده‌ای از مسلمانان شراب می خوردند و عده‌ای نمی خوردند ؛ تا اینکه یکی از ایشان شراب خورده و در نماز کلمات نا مناسب گفت ؛ پس آیه نازل شدکه : لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ ...

اما باز عده ای از مسلمانان از آن خورده و عده ای آن را ترک می کردند ؛ تا اینکه عمر رضی الله عنه از آن خورده و استخوان ران شتری را گرفته و با آن سر عبد الرحمن بن عوف را شکافت و سپس نشسته و بر کشتگان بدر (از کفار) گریست !!!

پس خبر به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) رسیده و ایشان با عصبانیت در حالیکه ردای خویش را می کشیدند (حتی صبر نکردند تا آن را درست بپوشند) بیرون آمده و چیزی را که در دست داشتند بالا برده با همان عمر را زدند ؛ پس عمر گفت : پناه می برم به خدا از عصبانیت خدا و رسولش ؛ پس آیه نازل شد که : انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ ... پس عمر گفت : (از نوشیدن شراب) دست برداشتیم .

شراب خواری عمر در زمان خلافتش :

البته عمر بن الخطاب ، در آن جا گفت « انتهینا = دست برداشتیم» ؛ اما این که واقعاً هم دست از شراب خوردن کشیده باشد ، مشخص نیست ؛ چرا که به اعتراف خود علمای اهل سنت حتی در زمان حکومتش نیز این عادت را که از زمان جاهلی داشته است ، نتوانسته ترک کند .

عمر :عجب شراب نیکویی است!!!

مالک بن أنس ، امام مالکی‌ها در کتاب الموطأ که به اعتقاد بسیاری از علمای اهل سنت همردیف صحاح سته به حساب می‌آید ، می‌نویسد :

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ : أَنَّ أَسْلَمَ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَخْبَرَهُ، أَنَّهُ زَارَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَیَّاشٍ الْمَخْزُومِیَّ, فَرَأَى عِنْدَهُ نَبِیذاً وَهُوَ بِطَرِیقِ مَکَّةَ، فَقَالَ لَهُ : أَسْلَمُ إِنَّ هَذَا الشَّرَابَ یُحِبُّهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَحَمَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَیَّاشٍ قَدَحاً عَظِیماً، فَجَاءَ بِهِ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَوَضَعَهُ فِی یَدَیْهِ، فَقَرَّبَهُ عُمَرُ إِلَى فِیهِ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ عُمَرُ : إِنَّ هَذَا لَشَرَابٌ طَیِّبٌ، فَشَرِبَ مِنْهُ ... .

کتاب الموطأ ، الإمام مالک ، ج 2 ص 894  و الاستذکار ، ابن عبد البر ، ج 8 ص 247 .

از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عیاش مخزومی را دید ؛ در حالی که او در راه مکه بود ، در نزد وی نبیذ دید !!! پس اسلم به او گفت : این نوشیدنی است که عمر آن را دوست می دارد. عبد الله بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد ؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت : این شرابی نیکو است ؛ پس از آن نوشید .

شخصی از مشک عمر شراب نوشید و مست شد !!!

ابن ابی شیبه استاد بخاری در کتاب خویش چنین روایت می کند که :

حدثنا أبو بکر قال حدثنا ابن مسهر عن الشیبانی عن حسان بن مخارق قال : بلغنی أن عمر بن الخطاب سائر رجلا فی سفر وکان صائما ، فلما أفطر أهوى إلى قربة لعمر معلقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر ، فشرب منها فسکر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتک ، فقال له عمر : إنما جلدناک لسکرک

المصنف لابن أبی شیبة ج 6 ص 502

عمر در راه سفر با مردی روزه دار همراه بود ؛ وقتی که افطار نمود مشک عمر را که در آن شراب بوده و عمر آن را به شترش آویزان نموده بود و شتر نیز آن را تکان داده بود ، برداشت و از آن نوشید و مست شد ؛ عمر او را حد زد !!! آن شخص به عمر گفت : من از مشک تو نوشیدم!!!

عمر در پاسخ گفت : ما تو را به خاطر مستی حد زدیم (نه به خاطر نوشیدن شراب)

ابن عبد ربه نیز می گوید :

وقال الشعبی: شرب أعرابی من إداوة عمر، فانتشى، فحده عمر. وإنما حده للسکر لا للشراب.

العقد الفرید باب احتجاج المحللین للنبیذ

شعبی گفته است که بیابانگردی از مشک عمر نوشید و مست شد !!! عمر نیز او را حد زد !!! و تنها او را به خاطر مست شدن حد زد و نه به خاطر شراب خوردن !!!

شاید خود عمر از آن می خورده و مست نمی شده است!!!

عمر شراب را با دُردی آن سر می کشید :

همانطور که در اشعار فارسی و عربی مشهور است وقتی شخصی دائم الخمر باشد ، دیگر برای وی نوشیدن تفاله شراب و دُردی (عکر) آسان شده و به اصطلاح به وی دردی کش گفته می شود ؛ در روایات اهل سنت آمده است که عمر نیز از دردی کشان بوده است :

حدثنا بن مبشر نا أحمد بن سنان نا عبد الرحمن بن مهدی نا عبد الله بن عمر عن زید بن أسلم عن أبیه قال کنت أنبذ النبیذ لعمر بالغداة ویشربه عشیة وأنبذ له عشیة ویشربه غدوة ولا یجعل فیه عکرا

سنن الدارقطنی ج4/ص259 ش 70

زید بن اسلم از پدرش (غلام عمر) روایت می کند که گفت : من برای عمر صبحگاه شرابی آماده می کردم و او شب آن را می نوشید و شب هنگام برای او شراب آماده می کردم و او صبح آن را می نوشید و حتی در آن دُردی را هم باقی نمی گذاشت!!!

عمر ، نبیذ را به خاطر هضم غذا دوست داشت :

بیهقی در سنن خود می‌نویسد :

 وأما الروایة فیه عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه فأخبرنا أبو عبدالله الحافظ ثنا أبوالعباس محمد یعقوب ثنا الحسن بن مکرم ثنا أبوالنضر ثنا أبوخیثمة ثنا أبوإسحاق عن عمرو بن میمون قال قال عمر رضی الله عنه إنا لنشرب من النبیذ نبیذاً یقطع لحوم الإبل فی بطوننا من أن تؤذینا .

سنن البیهقی ، ج 8 ، ص 299

عمر می گفت : ما از این نبیذ (شراب) می نوشیم تا گوشت شتر را که در شکم ما است هضم نماید ، که اذیت نشویم !!!

وأما الآثار فمنها ما روی عن سیدنا عمر رضی الله عنه أنه کان یشرب النبیذ الشدید ویقول إنا لننحر الجزور وإن العنق منها لآل عمر ولا یقطعه إلا النبیذ الشدید .

بدائع الصنائع ، ج5 ، ص 116  

روایت شده است که سرور ما عمر رضی الله عنه نبیذ (شراب) غلیظ می نوشید و می گفت : ما شتران را قربانی می کنیم و گوشت گردن آن به خاندان عمر می رسد و چیزی آن را جز نبیذ غلیظ هضم نمی نماید!!!

و متقی هندی می‌نویسد :

13795 ـ عن عمر قال : اشربوا هذا النبیذ فی هذه الأسقیة فإنه یقیم الصلب ویهضم ما فی البطن وإنه لم یغلبکم ما وجدتم الماء.

کنز العمال ، ج 5 ، ص 522 .

از عمر روایت شده است که گفت : نبیذ را در این پیمانه ها بنوشید ؛ زیرا پشت را محکم داشته و آن چه را در شکم است هضم می نماید ؛ و تا زمانی که آب برای نوشیدن همراه داشته باشید (و به همراه آن بنوشید) شما را مست نمی کند!!!

عمر در زمان خلافت ، شراب را با آب رقیق کرده و آن را می‌نوشید :

جالب تر از همه این که محمد بن محمود خوارزمی از بزرگان اهل تسنن در کتاب جامع مسانید أبو حنیفه می گوید :

 عن حماد عن إبراهیم عن عمر بن الخطاب ، أتى بأعرابی قد سکر فطلب له عذر فلما أعیاه قال : احبسوه فإن صحى فاجلدوه ، ودعا عمر بفضله ودعا بماء فصبه علیه فکسره ثم شرب وسقى أصحابه ، ثم قال : هکذا فاکسروه بالماء إذا غلبکم شیطانه ، قال : وکان یحب الشراب الشدید .

جامع المسانید أبی حنیفة ، ج2 ، ص 192

بیابانگردی را که مست شده بود به نزد عمر آوردند ؛ عده ای  برای او طلب بخشش کردند ؛ اما وقتی پذیرفته نشد ، عمر گفت : او را زندانی کنید تا زمانی که به خود آید و سپس او را شلاق بزنید . سپس خود عمر آبی طلبیده بر روی همان شراب ریخته و آن را رقیق کرده و  نوشید و به دیگران نیز نوشانید .

سپس گفت : اگر شیطان شراب بر شما غالب شد ، این چنین آن را با آب رقیق سازید !!! عمر شراب غلیظ را دوست داشت !!!

و سرخسی فقیه مشهور حنفی مذهب در کتاب المبسوط می گوید:

وقد بینا أن المسکر ما یتعقبه السکر وهو الکأس الأخیر وعن إبراهیم رحمه الله قال أتی عمر رضی الله عنه بأعرابی سکران معه إداوة من نبیذ مثلث فأراد عمر رضی الله عنه أن یجعل له مخرجاً فما أعیاه إلا ذهاب عقله فأمر به فحبس حتى صحا ثم ضربه الحد ودعا بإداوته وبها نبیذ فذاقه فقال أوه هذا فعل به هذا الفعل فصب منها فی إناء ثم صب علیه الماء فشرب وسقى أصحابه وقال إذا رابکم شرابکم فاکسروه بالماء .

المبسوط ، ج 24 ، ص 11 .

و ما بیان کردیم که مسکر آن چیزی است که با نوشیدن آن شخص مست شود !!! یعنی آخرین پیمانه (پس تا قبل از آن مسکر نیست و حرام نیست!!!) و از ابراهیم روایت شده است که گفت : بیابانگردی مست را به نزد عمر آورده و همراه با او مشکی از نبیذ غلیظ شده بود ؛ پس عمر خواست که برای او راهکاری قرار دهد ؛ هیچ راهی به ذهن او نرسید مگر اینکه او اکنون عقل ندارد ؛ پس دستور داد تا او را زندانی کرده تا زمانی که هوشش سر جای خود باز گردد و سپس او را حد زد ؛ و سپس مشک او را طلبیده در حالی که در آن نبیذ بود ؛ پس از آن چشید و گفت : وای !! این با او چنین کرده است !!!  پس مقداری از آن را در ظرفی ریخته و بر روی آن آب ریخت و از آن نوشید و به یارانش نیز نوشانید و گفت : اگر مایل به این شراب شدید ، مستی آن را با آب از بین ببرید!!!

وی همچنین می گوید :

وعن عمر ( رض ) أنه أتى بنبیذ الزبیب فدعا بماء وصبه علیه وشرب ، وقال : أن لنبیذ زبیب الطائف غراما .

المبسوط ، ج 24 ، ص8 .

از عمر روایت شده است که برای او نبیذی آوردند ؛ پس آبی آورده و بر روی آن ریخت و از آن نوشید و سپس گفت : شراب کشمش طائف ارزشمند است !!! .

شراب خواری عمر در حال احتضار :

جالب است که جناب عمر ، حتی در آخرین لحظات عمرش نیز دست از شراب خواری برنمی‌داشت ؛ تا جایی که در هنگام مرگ نیز درخواست کرد که برایش شراب بیاورند . ابن سعد از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر الطبقات الکبری می‌نویسد :

عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم .

الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 354 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 44 ، ص 430 و با کمی تفاوت در : السنن الکبرى ، البیهقی ، ج 3 ، ص 113 و فتح الباری ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 52 و المصنف ، ابن أبی شیبة الکوفی ، ج 5 ، ص 488 و الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1154 و ده‌ها مصدر دیگر از  مصادر معتبر اهل سنت .

از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : ای امیر مومنان ، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است ) ؛ پس گفت : به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوستداشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود . عبد الله گفت :  نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد .

معنای نبیذ در کتب اهل سنت :

و نبیذ را اهل لغت ، این گونه معنا کرده‌اند :

وإنما سمی نبیذا لأن الذی یتخذه یأخذ تمرا أو زبیبا فینبذه فی وعاء أو سقاء علیه الماء ویترکه حتى یفور [ ویهدر ] فیصیر مسکرا .

تاج العروس ، ج5 ، ص500 ، ماده نبذ .

به آن نبیذ گفته می شود ، زیرا کسی که آن را درست می کند خرما و کشمش را گرفته و آن ها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب می ریزد . و آن را می گذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود ؛ که در این صورت مست کننده می‌شود .

و محیی الدین نووی در کتاب المجموع می‌نویسد :

واما الخمر فهی نجسة لقوله عز وجل ( إنما الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان ) ولأنه یحرم تناوله من غیر ضرر فکان نجسا کالدم واما النبیذ فهو نجس لأنه شراب فیه شدة مطربة فکان نجسا کالخمر .

المجموع ، محیى الدین النووی ، ج 2 ، ص 563 .

اما شراب نجس است ؛ زیرا خداوند عز و جل فرموده است : " شراب و قمار و بت ها وتیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند" و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر ( ترک آن ) ضرر نداشته باشد ، حرام است ؛ پس مانند خون نجس است ؛ و اما نبیذ ، پس آن نیز نجس است ؛ زیرا شرابی است که غلیظ شده و به طرب می آورد ؛ از این رو ، مانند شراب نجس است.

شراب خواری معاویه :

همان طور که پیش از این گفتیم ، بی تردید سر منشأ این اتهام به امیر مؤمنان علیه السلام ، خاندان بنی امیه  هستند . شراب خواری در این خاندان از زمان جاهلیت مرسوم بوده است و حتی بعد از اسلام نیز نتوانسته بودند آن را ترک نمایند ؛ از این رو برای توجیه این عملشان به دنبال شریک جرم می‌گشتند تا از زشتی عمل در میان مردم بکاهند و لذا پای امیر المؤمنین علیه السلام وسط کشیدند و به آن حضرت چنین تهمت ناروائی را زدند .

معاویه شراب خورده و آن را به میهمان تعارف می کند!!!

معاویة بن أبی سفیان از کسانی است شراب می‌خورده است . امام احمد بن حنبل به نقل از عبد الله بن بریده می‌نویسد :

دَخَلْتُ أَنَا وَأَبِی عَلَى مُعَاوِیَةَ فَأَجْلَسَنَا عَلَى الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِینَا بِالطَّعَامِ فَأَکَلْنَا ثُمَّ أُتِینَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِیَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أَبِی ثُمَّ قَالَ مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.

مسند أحمد بن حنبل ج5 ص347 ش 22991 - سیر أعلام النبلاء ج5 ص52 - تاریخ مدینة دمشق ج27 ص127

روزى با پدرم بریده بر معاویه وارد شدیم از ما احترام کرده و طعام آوردند و تناول کردیم سپس مشروب آورد و خودش نوشید و به پدرم تعارف کرد . پدرم گفت : از روزى که پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و سلّم ـ آنرا حرام کرده من به آن لب نزدم .

هیثمی در مجمع الزوائد بعد از نقل این روایت می گوید :

رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح

مجمع الزوائد ج5 ص42

این روایت را احمد نقل کرده و راویان آن ، همان راویان صحیح بخاری و مسلم هستند .

معاویه و تجارت شراب !!!

ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق می‌نویسد :

عن محمد بن کعب القرظی قال غزا عبدالرحمن بن سهل الأنصاری فی زمان عثمان ومعاویة امیر على الشام فمرت به روایا خمر تحمل فقال الیها عبدالرحمن برمحه فبقر کل راویة منها فناوشه غلمانه حتى بلغ شأنه معاویة فقال دعوه فإنه شیخ قد ذهب عقله فقال کذب والله ما ذهب عقلی ولکن رسول الله  صلى الله علیه وسلم  نهانا ان ندخل بطوننا وأسقیتنا واحلف بالله لئن انا بقیت حتى أرى فی معاویة ما سمعت من رسول الله  صلى الله علیه وسلم  لأبقرن بطنه أو لأموتن دونه

تاریخ مدینة دمشق ج34 ص420- فیض القدیر ج5 ص463- الإصابة فی تمییز الصحابة ج4 ص313

عبد الرحمن بن سهل انصاری (از صحابه جلیل القدر) در زمان عثمان به جنگ رفت در حالیکه معاویه امیر بر شام بود ؛ کاروان شتری از کنار او گذشت که بار شراب حمل می کرد ؛ پس وی با نیزه خویش بر آن هجوم برده و تمام مشک ها را درید !!! شتربانان او را گرفتند ؛ خبر به معاویه رسید و گفت : او را رها کنید ؛ او پیرمردی است که دیوانه شده است !!!

وی پاسخ داد : قسم به خدا که معاویه دروغ گفته است !!! من دیوانه نشده ام ولی از رسول خدا شنیدم که ما را از نوشیدن شراب و حتی ریختن آن در ظرف هایمان نهی نمود ؛ و قسم به خدا اگر زنده بمانم که معاویه را ببینم که کلام رسول خدا در مورد او محقق شده است ( اگر معاویه را بر منبر من در مدینه دیدید او را بکشید) یا شکم او را خواهم درید و یا در این راه کشته خواهم شد !!!

بررسی اتهام اهل سنت به امیر المؤمنین علیه السلام :

حال بعد از جواب نقضی و اثبات این مطلب که آیات شراب در حق عمر نازل شده است ، به سراغ روایاتی می‌رویم که اهل سنت با تکیه بر آن‌ها به امیر المؤمنین علیه السلام تهمت زده‌اند . ما ابتدا نظر علمای اهل سنت را در رد آن می‌آوریم و بعد سند این روایات را بررسی  خواهیم کرد .

نظر علمای اهل سنت در رد این روایت :

این روایت ، حتی از دیدگاه خود علمای اهل سنت مردود است ؛  چنانچه شوکانی ، از بزرگان اهل سنت در این باره می‌نویسد :

وفی إسناده عطاء بن السائب لا یعرف إلا من حدیثه ، وقد قال یحیى بن معین لا یحتج بحدیثه .

نیل الأوطار ، ج 9 ، ص 56 .

در سند این روایت عطاء بن سائب است و این روایت را غیر او نقل نکرده است ؛ یحیی بن معین در مورد او گفته است که : نمی توان به روایت او استناد کرد .

و حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت ، می‌گوید :

وفی هذا الحدیث فائدة کثیرة وهی ان الخوارج تنسب هذا السکر وهذه القراءة إلى أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب دون غیره وقد برأه الله منها فإنه راوی هذا الحدیث.

المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 2 ، ص 307 .

در این روایت نکته مهمی وجود دارد و آن این است که خوارج این مستی و این اشتباه خواندن نماز را به امیر المومنین علی بن أبی طالب علیه السلام نسبت داده‌ان ، نه به غیر او ؛ اما خداوند او را از این تهمت مبری کرده است ؛ به درستی که خود او راوی این روایت است (و معقول نیست که امیر مومنان ، گناهی را که – به گفته ایشان ، انجام داده است برای دیگران نقل کند) .

بررسی روایت اتهام به امیر مؤمنان علیه السلام در صحاح اهل سنت :

در این باره در صحاح سته اهل سنت دو روایت نقل شده است ، یکی روایت ترمذی و دیگری روایت أبی داود . ما هر دو روایت را از نظر سندی بررسی خواهیم کرد .

ترمذی در سننش می‌نویسد :

3300 ، حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَیْدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ الرَّازِىِّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ قَالَ صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا فَدَعَانَا وَسَقَانَا مِنَ الْخَمْرِ فَأَخَذَتِ الْخَمْرُ مِنَّا وَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَقَدَّمُونِى فَقَرَأْتُ (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ. قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .

سنن الترمذی ، الترمذی ، ج 4 ص 305

از علی بن ابی طالب نقل شده است که گفت : عبد الرحمن بن عوف برای ما غذایی درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد ؛ وقتی شراب نوشیدیم وقت نماز شد ؛ عبد الرحمن من را مقدم کرده و من در نماز سوره کافرون را اینگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند این آیه را نازل نمود که :

"ای کسانی که ایمان آوردید ! مبادا در حال مستی به سراغ نماز روید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید".

ابی داود نیز در سنن خود می نویسد :

3673 ، حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا یَحْیَى عَنْ سُفْیَانَ حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ دَعَاهُ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ فَسَقَاهُمَا قَبْلَ أَنْ تُحَرَّمَ الْخَمْرُ فَأَمَّهُمْ عَلِىٌّ فِى الْمَغْرِبِ فَقَرَأَ (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) فَخَلَطَ فِیهَا فَنَزَلَتْ (لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .

سنن أبی داود ، ابن الأشعث السجستانی ، ج 2 ص 182 .

از علی روایت شده است که شخصی از انصار ، او و عبد الرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو – قبل از نزول حرمت شراب – شراب نوشانید ؛ علی در نماز مغرب امام ایشان شده و سوره کافرون را اشتباه خواند ؛ پس آیه نازل شد که : لا تقربوا الصلاة ...

بررسی دلالی روایات :

در متن این دو روایت تناقض وجود دارد ؛ زیرا در یکی میزبان عبد الرحمن بن عوف است و در دیگری شخصی از انصار ؛ و در نظر علمای حدیث این امر با وجود یکی بودن روات اصلی دو روایت ، دلالت بر دروغگو و یا کم حافظه بودن راویان یکی و یا هر دوی این روایات می کند .

بررسی سند روایات:

أبی عبد الرحمن سلمی از دشمنان امیر مؤمنان علیه السلام :

ناقل قصه از امیر مومنان علیه السلام ، در هر دو روایت ، ابی عبد الرحمن السلمی است که وی از دشمنان امام علی علیه السلام بوده است . وی از کسانی است که در لشکر امیر مومنان بود ؛ اما به اقرار خویش در باطن با حضرت دشمنی داشت :

طبری در کتاب المنتخب من ذیل المذیل از خود او نقل می کند که وی با امیر مومنان دشمن بوده است :

وأبو عبد الرحمن السلمی واسمه عبد الله بن حبیب ... قال رجل لأبی عبد الرحمن أنشدک الله متى أبغضت علیا علیه السلام ألیس حین قسم قسما بالکوفة فلم یعطک ولا أهل قال أما إذ نشدتنی الله فنعم .

المنتخب من ذیل المذیل ، ص 147 .

ابو عبد الرحمن السلمی ؛ اسم او عبد الله بن حبیب است ... شخصی به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم می دهم ! چه زمانی با علی دشمن شدی ؟ آیا همان زمانی نبود که در کوفه مالی را تقسیم نمود ؛ اما به تو و خانواده ات چیزی نداد ؟ پاسخ داد : آری !!!

ابراهیم ثقفی نیز در کتاب الغارات ، نام وی را در میان عده ای از فقهای بزرگ آورده که با امیر مومنان دشمنی می نمودند :

ومنهم (ای المنحرفین عن علی) أبو عبد الرحمن السلمی [ القاری] :

 عن عطاء بن السائب قال : قال رجل لأبی عبد الرحمن السلمی أنشدک بالله تخبرنی فلما أکد علیه قال : بالله هل أبغضت علیا إلا یوم قسم المال فی أهل الکوفة فلم یصبک ولا أهل بیتک منه شئ ؟ ، قال : أما إذا أنشدتنی بالله فلقد کان ذلک .

از ایشان (کسانی که از امیر مومنان جدا شده بودند) ابو عبد الرحمن سلمی است ؛ از عطاء روایت شده است که می گفت : شخصی به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم می‌دهم که به من راست بگویی ؛ وقتی که به او اصرار کرد قبول نمود ؛ پس گفت : آیا جز برای این با علی دشمن نشدی که روزی بیت المال را تقسیم می کرد ، اما به تو و خانواده ات چیزی نرسید ؟ پاسخ داد : چون مرا قسم دادی به تو می گویم ؛ آری ، همینطور است .

سپس به نقل از سعد بن عبیده ، روایتی را از أبی عبد الرحمن نقل می‌کند که خصومت و عداوت او با امیر المؤمنین علیه السلام را بیش از پیش برای ما روشن می‌سازد .

 عن سعد بن عبیدة قال : کان بین حیان وبین أبی عبد الرحمن السلمی شئ فی أمر علی علیه السلام فأقبل أبو عبد الرحمن على حیان فقال : هل تدری ما جرأ صاحبک على الدماء ؟ یعنی علیا علیه السلام قال : وما جرأه لا أبا لغیرک ؟ ، قال : حدثنا أن النبی صلى الله علیه وآله قال لأصحاب بدر : اعملوا ما شئتم فقد غفر لکم ، أو کلاما هذا معناه.

الغارات ، ج 2 ، ص 567 .

از سعد بن عبیده نیز روایت شده است که گفت : بین حیان و ابی عبد الرحمن سلمی در مورد امیر مومنان درگیری بود ؛ پس ابو عبد الرحمن رو به حیان نموده و گفت : می دانی چرا صاحب تو (کسی که از او طرفداری می کنی) را بر ریختن خون مردمان جری نمود ؟

گفت : چه چیزی او را جری کرده است ؟ ای  ناپاک ؟

ابو عبد الرحمن پاسخ داد : علی برای ما از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) روایـت می کند که به اصحاب بدر فرمود : هرکاری می خواهید بکنید ، زیرا خدا شما را آمرزیده است (و به همین جهت جرات در ریختن خون مردمان پیدا کرده است) .

باید از علمای اهل تسنن سؤال کرد که آیا می‌توان به روایت چنین شخصی اعتماد کرد ؟ مگر نه این که به اتفاق شیعه و سنی ، کسی که با امیر المؤمنین علیه السلام دشمن باشد ، منافق است ؟ آیا به روایت شخص منافق می‌توان اعتماد و به امیر مؤمنان تهمت زد ؟

بنابراین ، هر دو روایتی که در صحاح سته اهل سنت آمده ، به خاطر بودن این شخص در سلسله سند ، از اعتبار ساقط است .

عطاء بن سائب ، دیوانه شده بود :

دومین راوی در سلسله سند هر دو روایت که از أبی عبد الرحمن نقل می‌کند ، عطاء بن سائب است . مزی در تهذیب الکمال در باره او می نویسد :

و قال عن یحیى أیضا : عطاء بن السائب اختلط ، فمن سمع منه قدیما فهو صحیح ... و قال أبو أحمد بن عدى : أخبرنا ابن أبى عصمة ، قال : حدثنا أحمد بن أبى یحیى ، قال : سمعت یحیى بن معین یقول : لیث بن أبى سلیم ضعیف مثل عطاء بن السائب .

تهذیب الکمال ، ج 20 ص 91

از یحیی روایت شده است که گفت : عطاء دیوانه شد و تنها اگر کسی از او در ابتدا شنیده باشد صحیح است ... ازیحیی بن معین شنیدم که می گفت : لیث بن أبی سلیم مانند عطاء بن سائب ضعیف است .

هیثمی نیز در رد روایت وی می گوید :

رواه أحمد وفیه عطاء بن السائب وقد اختلط .

مجمع الزوائد ج 4 ص 83.

این روایت را احمد نقل کرده است و در سند آن عطاء بن سائب است و او نیز دیوانه شد .

ابن حجر نیز در مورد روایت او می گوید :

والاضطراب فیه من عطاء بن السائب فإنه اختلط .

الإصابة ج 4 ص 338  .

اشکال این روایت از عطاء بن سائب است ، زیرا او دیوانه شد .

ذهبی نیز در ترجمه وی می گوید :

وقال یحیى : لا یحتج به .

میزان الاعتدال ج 3 ص 71

یحیی گفته است : نمی توان به او استدلال کرد .

ابوجعفر الرازی ، در نقل روایت ضعیف بود :

سومین راوی که در طریق روایت ترمذی وجود دارد ، ابو جعفر رازی است که بسیاری از بزرگان اهل تسنن وی را تضعیف کرده‌اند . مزی در تهذیب الکمال در باره او می‌گوید :

قال عبد الله بن أحمد بن حنبل ، عن أبیه : لیس بقوى فى الحدیث ... و قال عمرو بن على : فیه ضعف ، و هو من أهل الصدق ، سیىء الحفظ . و قال أبو زرعة : شیخ یهم کثیرا . و قال زکریا بن یحیى الساجى : صدوق لیس بمتقن . و قال النسائى : لیس بالقوى .

تهذیب الکمال  ج 33 ص 195

عبد الله بن احمد از پدرش نقل می کند که وی در روایت قوی نیست ... از عمرو بن علی روایت شده است که گفت : او ضعیف است ؛ اگر چه راستگوست اما حفظ او بد است .

ابو زرعه گفته است : او پیرمردی است که غلط های بسیار  دارد .

زکریا بن یحیی ساجی گفته است : راستگویی است که حرف های او محکم نیست .

نسایی نیز گفته است : او قوی نیست .

ابن حجر عسقلانی نیز می گوید :

و قال ابن حبان : کان ینفرد عن المشاهیر بالمناکیر ، لا یعجبنى الاحتجاج بحدیثه إلا فیما وافق الثقات . و قال العجلى : لیس بالقوى .

تهذیب التهذیب ، ج12 ، ص57

ابن حبان گفته است : او از مشاهیر روایات غیر قابل قبول نقل می کند ؛ به نظر من استدلال به روایت او صحیح نیست مگر زمانی که با روایات ثقات موافق باشد . عجلی نیز گفته است : او قوی نیست .

سفیان ثوری ، مدلس مشهور و از دیوانه‌ها روایت می‌کرد :

در سند روایت أبی داود ، علاوه بر عطاء بن سائب و عبد الرحمن السلمی که پیش از این وضعیت آن‌ها روشن شد ، سفیان ثوری نیز وجود دارد که وی نیز از مدلیس مشهور بوده است :

سفیان ثوری ، مدلس بوده است :

طبق آن چه بزرگان اهل سنت گفته‌اند : تدلیس سفیان ثوری از نوع تدلیس «تسویه» بوده است . در تعریف این نوع از تدلیس گفته‌اند :

ربّما یسقط ... أو اسقط غیره ضعیفاً أو صغیراً تحسیناً للحدیث .

تدریب الراوی ، باب النوع الثانی : المدلس وهو قسمان ، ج1 ،‌ ص186 .

گاهی چیزی از حدیث کم می کرد یا دیگری چنین می کرد ، به این جهت  که یا آن شخص ضعیف  یا کوچک بوده است .

ابن قطان در باره این نوع تدلیس می‌گوید :

وهو شرّ أقسامه .

تدریب الراوی ، ج1 ، ص187 .

این بدترین نوع تدلیس است .

سیوطی در ادامه می‌نویسد :

قال الخطیب وکان الأعمش وسفیان الثوری یفعلون مثل هذا قال العلائی وبالجملة فهذا النوع أفحش أنواع التدلیس مطلقا وشرها قال العراقی وهو قادح فیمن تعمد فعله وقال شیخ الإسلام لا شک أنه جرح وإن وصف به الثوری والأعمش فلا اعتذار أنهما لا یفعلانه إلا فی حق من یکون ثقة عندهما ضعیفا عند غیرهما .

خطیب بغدادی می گوید : اعمش و سفیان ثوری این کار را انجام می‌داده‌اند . علائی گفته : سخن آخر این که این نوع از تدلیس ، زشت‌ترین و بدترین نوع آن است . عراقی گفته است : هر کسی که این کار را عمداً انجام دهد ، به روایتش ضرر می‌زند و روایتش مورد اعتماد نیست . شیخ الاسلام [ابن حجر عسقلانی] گفته است : شکی نیست که تدلیس تسویه موجب جرح است و اگر سفیان ثوری و یا اعمش که مبتلا به این نوع تدلیس هستند ، این عذر آن‌ها از آن‌ها پذیرفته‌ نمی شود که کسی بگوید آن دو این نوع تدلیس را در مورد کسی به کار می‌برده‌اند که نزد خودشان ثقه بوده‌اند ؛ ولی نزد غیر آن‌ها ضعیف بوده‌اند .

و طبق اصول مالک بن أنس روایت مدلس مطلقاً حجت نیست . سخاوی در فتح المغیث می‌نویسد :

وممن حکى هذا القول القاضی عبد الوهاب فی الملخص فقال التدلیس جرح فمن ثبت تدلیسه لا یقبل حدیثه مطلقا قال وهو الظاهر على أصول مالک .

فتح المغیث شرح الفیة الحدیث ، باب التدلیس ، ج1 ،‌ ص203 .

تدلیس ، اگر ثابت شود که کسی آن را انجام داده است ، عیب است و هیچ‌ وجه روایت وی پذیرفته نمی‌شود . قاضی عبد الوهاب گفته است : این مطلب با مبنای مالک بن أنس موافق است .

حکم تدلیس از دیدگاه اهل سنت :

خطیب بغدادی ، از علمای مشهور اهل سنت در باره حکم تدلیس آورده است :

سمعت شعبة ، یقول : « التدلیس فی الحدیث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب إلی من أن أدلس »

از شعبه شنیدم که می‌گوید : تدلیس در حدیث بدتر از زنا است ، اگر من از آسمان سقوط کنم ، برایم بهتر است از این که تدلیس کنم .

الکفایة فی علم الروایة ، ج3 ، ص287 ، شماره 1137 تا 1141 .

با این حال ، چگونه می‌توان به روایت‌های سفیان ثوری اعتماد کرد ؟

سفیان ثوری ، از دیوانه‌ها روایت نقل می‌کرده :

ذهبی ، رجالی مشهور اهل سنت در باره سفیان ثوری می‌نویسد :

شبابة ، عن شعبة ، قال : إذا حدثکم سفیان عن رجل لا تعرفونه فلا تقبلوا منه ، فإنما یحدثکم عن مثل أبى شعیب المجنون .

میزان الاعتدال ، ترجمه الصلت بن دینار ، ج2 ، ص371 ، ص3906 .

شبابه از شعبه نقل می‌کند که وی گفت : زمانی که سفیان از مردی برای شما حدیث نقل کرد که او را نمی‌شناختید ، از او قبول نکنید ؛ زیرا او از افرادی مثل أبی شعیب دیوانه روایت نقل می‌کند .

سفیان از دشمنان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت نقل می کند:

سفیان ثوری از کسانی همچون خالد بن سلمة بن العاص ، روایت نقل کرده است که به نقل ابن عائشه ، این شخص شعرهایی از بنی مروان را که در هجو رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بود می‌خوانده است .

رک : تهذیب التهذیب ، ج11 ، ص157 ، ترجمه سفیان الثوری ، شماره2407 .

ابن حجر عسقلانی در باره خالد بن سلمة می‌گوید :

وذکر ابن عائشة انه کان ینشد بنی مروان الاشعار التى هجى بها المصطفى صلى الله علیه وسلم .

تهذیب التهذیب ، ترجمه خالد بن سلمة ، ج3 ، ص83 ، شماره 181 .

ابن عائشه روایت کرده است که وی برای بنی مروان ، اشعاری را که در آن رسول خدا را هجو (توهین و سرزنش) کرده بودند می خواند !!!

آیا به روایت چنین شخصی می‌توان اعتماد کرد ؟

در نتیجه هر دو روایت ؛ چه روایت ترمذی و چه روایت سنن أبی داود از نظر سندی مشکل دارند و غیر قابل قبول هستند .

نظر علمای شیعه در رد تهمت به امیر مومنان :

علامه سید جعفر مرتضی می‌گوید :

ولا نرید أن نفیض فی بیان سر حیاکة هذه الأکاذیب ، فإنه قد کان ثمة تعمد لإیجاد شرکاء لأولئک الذین ارتکبوا هذه الشنیعة ، ممن یهتم اتباعهم بالذب عنهم ، فلما لم یمکنهم تکذیب أصل القضیة عمدوا إلى إشراک أبریاء معهم ، لیخف جرم أولئک من جهة ، وسیعا فی تضعیف أمر هؤلاء من جهة أخرى . . ولکن الله یأبى إلا أن یتم نوره ، وینزه أولیاءه ، ویطهرهم ، ویصونهم من عوادی الکذب والتجنی . . ولیذهب الآخرون بعارها وشنارها ، ولیکن نصیب محبیهم واتباعهم ، والذابین عنهم بالکذب والبهتان ، الخزی والخذلان وسبحان الله ، وله الحمد ، فإنه ولی المؤمنین ، والمدافع عنهم .

الصحیح من سیرة النبی الأعظم (ص) ، السید جعفر مرتضى ، ج 5 ص 315 .

ما نمی خواهیم در مورد علت بافتن این دروغ ها سخن بگوییم ؛ زیرا مقصود از آن قطعا شریک تراشیدن برای کسانی است که چنین عمل زشتی را مرتکب می شده اند ؛ همان کسانی که طرفداران آنها تلاش بسیار در طرفداری از ایشان می کنند . وچون نتوانستند اصل قضیه را منکر شوند ، عده ای بی گناه را نیز شریک جرم آنها کردند ؛ تا از طرفی جرم ایشان سبکتر شده و از طرف دیگر این اشخاص بی گناه را تضعیف کنند ...

اما خداوند جز کامل شدن نور خویش را نمی پذیرد و دوستان خویش را (از این تهمت) مبرا نموده و پاک می سازد و ایشان را از آثار این دروغ و جنایت مصون می دارد ... و دیگران هستند که ننگ و عار این رسوایی را بر دوش خواهند کشید (نه بی گناهان) و جزای دوستادارن ایشان و طرفدارانشان و کسانی که با دروغ و تهمت از آنها دفاع می کنند نیز رسوایی و بیچارگی است ؛ و منزه است خداوند وحمد مخصوص است ؛  پس بدرستیکه اوست که سرپرست مومنین است و از ایشان دفاع می نماید .

و سید محمد باقر حکیم می‌گوید :

ولا یشک أی مسلم یعرف القلیل عن شخصیة الإمام علی ( علیه السلام ) بوضع هذا الحدیث على لسانه ، حیث إن الإمام علی ( علیه السلام ) تربى فی حجر الرسول منذ أن کان طفلا وتخلق باخلاقه ، فکیف یمکن ان نتصور وقوع هذا الشئ منه ، خصوصا إذا أخذنا بعین الاعتبار نزول بعض الآیات القرآنیة فی ذم الخمر قبل هذا الوقت ، وإذا لاحظنا وجود بعض النصوص التی تذکر نزول الآیة فی شخص آخر من کبار الصحابة ، ممن کان قد اعتاد شرب الخمر فی الجاهلیة عرفنا الهدف السیاسی فیها .

علوم القرآن ، السید محمد باقر الحکیم ، ص 303 .

هیچ مسلمانی که اندکی از شخصیت امیر مومنان آگاهی داشته باشد ، شک در دروغ بودن این روایـت از زبان آن حضرت نمی نماید ؛ زیرا امیر مومنان علیه السلام از زمان کودکی در دامان رسول خدا (ص) بزرگ شده و اخلاق ایشان را به خود گرفته است ؛ چگونه می توان تصور نمود که چنین کاری از وی صادر شده باشد ؛ مخصوصا اگر با دیده دقت به نزول آیاتی که قبل از این ماجرا در مورد مذمت شراب آورده شده است بنگریم و نیز روایاتی را که می گوید کسی که این آیه در مورد وی نازل شده است ، از بزرگان صحابه است که در جاهلیت عادت به شرب خمر داشته است ، ببینیم ، هدف سیاسی از این روایت را درک می کنیم .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">