شما وهابیون،دائما از آیات قرآن استفاده می کنید آیه 100 سوره توبه ، آیه آخر سوره فتح و غیره و اینکه صحابه چنین و چنان هستند،خدا از ایشان راضی شده،همه بهشتی هستند!!
حال با هم به یک مطلب از کتاب کشف الشبهات با نویسندگی محمد بن عبدالوهاب می پردازیم که چگونه صحابه را کافر می داند!
لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ.سوره فتح آیه18
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِ ینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّ ضِیَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَ ضُوا عَنْهُ سوره توبه آیه100آقای محمدبن عبدالوهاب در مورد صحابه می گوید:
الذین قال الله فیهم
صحابه آن کسانی هستند که در حقشان گفته شده است :
یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ.سوره توبه آیه 74
أما سمعت
آیا نمی شنوی ؟
الله کفرهم
خدای عالم صحابه را تکفیر کرده است.
بکلمة
یک جمله گفتند بودند.
مع کونهم فی زمن رسول الله
با اینکه این صحابه در زمان پیامبر بودند.
ویجاهدون معه
در رکاب پیامبر می جنگیدند.
ویصلون ویزکون ویحجون
پشت سر پیامبر نماز می خواندند و زکات می دادند و حج می رفتند.
ویوحدون
موحد بودند.
کشف الشبهات، ص39 دارالایمان
این عبارت محمدبن عبد الوهاب است،شما که اعتقاد دارید قرآن صحابه را بهشتی می داند،آیا از این واضح تر می خواهید ضد قرآن گفته باشد؟ از این روشن تر توهین به صحابه کرده باشد؟
عبارت وهابی رو دقت کنید:صحابه،کسانی بودند که قرآن را به ما رساندند،جهاد نمودند،چنین و چنان بودند،اما آقایون(یعنی شیعیان)این گل های باغ اسلام رو کافر و مرتد می دانند!
حال عبارت محمدبن عبدالوهاب (که گل های باغ آقایان را کافر می داند) را در کنار این مطلب وهابیون بگذارید و ببینید که کدام راست می گوید و کدام دروغ؟
آیا این مطلب محمدبن عبدالوهاب،مخالف قرآن است یا موافق قرآن؟ اگر موافق قرآن است؛ پس بخشی از صحابه کافر شدند، و اگر مخالف قرآن است، محمدبن عبد الوهاب شما،دروغ گفته و مخالف قرآن حرف زده!
6889حدثنا محمد بن عبد العزیز حدثنا أبو عمر الصنعانی من الیمن عن زید بن أسلم عن عطاء بن یسار عن أبی سعید الخدری عن النبی صلی الله علیه وسلم قال لتتبعن سنن من کان قبلکم شبرا شبرا وذراعا بذراع حتی لو دخلوا جحر ضب تبعتموهم قلنا یا رسول الله الیهود والنصاری قال فمن
ابوسعید خدری می گوید:رسول خدا(ص)فرمود:به درستی که وجب به وجب و ذ&#sr-aj/image/old/userfiles_5(1).jpg" width="560" height="416" border="5" alt="">
فردای قیامت صحابه من را از راست و چپ می گیرند و من عرضه می دارم که اینها صحابه من هستند، گفته می شود از روزی که تو از آنها جدا شدی، اینها به ارتداد و دوران جاهلیت برگشتند.
صحیح بخاری ج2ص 490 حدیث 3447 المطبعه السلفیه
من(علاءبن مسیب از پدرش) رفتم خدمت براء بن عازب و گفتم: خوشا به حالت! تو توفیق و سعادت صحابه پیامبر اکرم (ص) را به دست آوردی و در زیر شجره رضوان در صلح حدیبیه با پیامبر اکرم (ص) بیعت کردی. براء می گوید: ای برادر زاده ام! تو خبر نداری که ما چه بدعت هایی بعد از پیامبر اکرم (ص) گذاشتیم.صحیح البخاری، ج3، ص130- حدیث4170 کتاب المغازی، باب غزوة الحدیبیة المطبعه السلفیه
پیامبر ص فرمود:من، فردای قیامت در کنار حوض ایستاده ام و تعدادی از صحابه می خواهند نزد من بیایند، ولی آنها را از طرف حوض بر می گردانند به سوی دیگر. گفتم: اینها را کجا می برید؟ می گویند: به خدا قسم! اینها را به سمت آتش جهنم می بریم. عرضه می کنم: مگر اینها چه کار کرده اند؟ خطاب می آید:اینها بعد از تو مرتد شدند و بدعت ها گذاشتند و به دوران جاهلیت برگشتند. سپس گروه دیگری را اینگونه به سمت آتش می برند.می گویم: اینها را کجا می برید؟ می گویند: به خدا قسم! اینها را به سمت آتش جهنم می بریم. عرضه می کنم: مگر اینها چه کار کرده اند؟ خطاب می آید:اینها بعد از تو مرتد شدند و بدعت ها گذاشتند و به دوران جاهلیت برگشتند.، و از اینها هیچکس از آتش نجات پیدا نمی کند، مگر به اندازه هَمَل نعم.صحیح بخاری حدیث6099
(همل نعم یعنی:چهارپایان بازیگوشی که معمولا از گله جدا می شوند و مشغول بازیگوشی هستند و سرگردان می شوند و این نشان قِلَّتْ و کمی تعداد آنهاست)
پاسخ:در صحیح بخاری، ج7، ص40 حدیث 6542 روایتی را می آورد در رابطه با اینکه «زمره» چقدر است. روایت از ابوهریره است که می گوید پیامبر ص فرمود:یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِی زُمْرَةٌ هُمْ سَبْعُونَ أَلْفًا
گروهی از أمت من که آمارشان 70 هزار نفر است، وارد بهشت خواهند شد
هنیئا لک برؤیة رسول الله صلی الله علیه و سلم و صحبته!
خوشا به حالت که پیامبر (ص) را دیدی و جزء صحابه پیامبر (ص) بودی.
گفت:إنک لا تدری ما أحدثنا بعده.تو خبر نداری که ما صحابه بعد از پیامبر چه بدعت هایی را گذاشتیم.الإصابة فی تمییز الصحابة لإبن حجر العسقلانی، ج4، ص167