شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس وبلاگ و آدرس ‌های پست‌ها را به شیعیان و اهل‌سنتی که می‌شناسید بفرستید

پربازدیدترین مطالب
بی ادبی و داد و فریاد ابوبکر و عمر در محضر پیامبر (ص)
 
و نزول آیه قرآنی مبنی بر «بی عقلی» آنها
 
(صحیح بخاری)
 
عمر و ابوبکر با هم روابط حسنه اى نداشتند حتی به گواهی قرآن یکبار در محضر پیامبر (صلی الله علیه وآله) با هم درگیر شده و با صداى بلند با هم برخورد بی ادبانه کردند و سپس آیه دوم سوره حجرات در نکوهش و توبیخ آنان نازل گردید!
 ......................................................................................

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ، أَخْبَرَنَا وَکِیعٌ، أَخْبَرَنَا نَافِعُ بْنُ عُمَرَ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، قَالَ: کَادَ الخَیِّرَانِ أَنْ یَهْلِکَا أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، لَمَّا قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَفْدُ بَنِی تَمِیمٍ، أَشَارَ أَحَدُهُمَا بِالأَقْرَعِ بْنِ حَابِسٍ التَّمِیمِیِّ الحَنْظَلِیِّ أَخِی بَنِی مُجَاشِعٍ، وَأَشَارَ الآخَرُ بِغَیْرِهِ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ لِعُمَرَ: إِنَّمَا أَرَدْتَ خِلاَفِی، فَقَالَ عُمَرُ: مَا أَرَدْتُ خِلاَفَکَ، فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَنَزَلَتْ: {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ} [الحجرات: 2] إِلَى قَوْلِهِ {عَظِیمٌ} [الحجرات: 3]، قَالَ ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ، قَالَ ابْنُ الزُّبَیْرِ، فَکَانَ عُمَرُ بَعْدُ، وَلَمْ یَذْکُرْ [ص:98] ذَلِکَ عَنْ أَبِیهِ یَعْنِی أَبَا بَکْرٍ، إِذَا حَدَّثَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِحَدِیثٍ حَدَّثَهُ کَأَخِی السِّرَارِ لَمْ یُسْمِعْهُ حَتَّى یَسْتَفْهِمَهُ.

چیزی نمانده بود که ابوبکر و عمر هلاک شوند، زمانی که هیئتی از بنی تمیم نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمدند، در این حال یکی از آندو به اقرع بن حابس تمیمی حنظلی برادر بنی مجاشع اشاره کرد، دیگری هم به شخص دیگری اشاره کرد، در این حال ابوبکر به عمر گفت: تو خواستی با من مخالفت کنی. عمر هم به ابوبکر گفت: من چنین قصدی نداشتم و این بگو مگو میان آندو به قدری ادامه یافت که صدای آنان نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله بلند گردید و از این جهت بود که آیه فوق نازل گردید.

صحیح بخارى ج9 ص97 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ ،عدد الأجزاء: 9

 

بی ادبی ابوبکر

 

توهین به پیامبر
 
......................................................................................
 
بخاری در کتاب المغازی ـ وفد بنی تمیم، نیز آورده است:

هشام بن یوسف گفت: ابن جریح از ابن ابی ملیکه نقل کرد که عبدالله بن الزبیر به آنها خبر داد که گروهی از بنی تمیم بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدند. ابوبکر به پیامبر عرض کرد: قعقاع بن معبد بن زراره را بر آنها امارت ده. عمر گفت: نه خیر! اقرع بن حابس را امیر کن. ابوبکر گفت: تو هدفی جز مخالفت با من نداشتی؟! عمر گفت: من نمی‌خواستم با تو مخالفت کنم. و بدینسان جدال کردند و صدایشان را بلند کردند که این آیه نازل شد یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ای کسانی که ایمان آورده اید! در برابر خدا و رسول تقدم نجوئید.

(صحیح بخاری: ج 5، ص 116؛ همچنین در دیگر کتب مخالفین نیز نقل شده است از جمله: عمدة القاری،  العینی، ج ۱۹، ص ۱۸۲؛ أحکام القرآن ابن العربی، ج۴، ص۱۴۵ـ ۱۴۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴ ، ص۲۲۰؛ الدر المنثور سیوطی،  ج۶، ص۸۴؛ تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر، ج۹، ص۱۹۲)


نزول آیات قرآنی در مذمت ابوبکر و عمر

 

( یََّاءَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تَرْفَعُوَّاْ اءَصْوَ تَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ اءَن تَحْبَطَ اءَعْمَ لُکُمْ وَاءَنتُمْ لاَتَشْعُرُونَ (حجرات: آیه 2)

اى کسانى که ایمان آورده اید! صداهایتان را بالاتر از صداى پیامبر نبرید و همان گونه که بعضى از شما نسبت به دیگرى بلند گفت وگو مى کنید، با پیامبر این گونه سخن مگویید! مبادا (به خاطر این صداى بلند که برخاسته از بى ادبى شما است ،) اعمال شما نادانسته نابود شود.

......................................................................................

در آیه های بعد ، خداوند شدیدا ابوبکر و عمر را مذمت می کند و آن ها را بی عقل و بی شعور می نامد.

ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لا یعقلون حجرات: آیه 4.

مردمی که تو را از پشت حجره‌هایت به صدای بلند می‌خوانند ؛ مردم بی عقل و بی شعوری هستند.

......................................................................................

از ظاهر این روایات چنین بر می‌آید که ابوبکر و عمر :

اولاً: در حضور پیامبر به خود اجازه دادند که بدون اجازه حضرت و بی آنکه از آنها بخواهد که نظرشان را درباره امارت دادن به یکی از افراد بنی تمیم اعلام کنند، اظهار نظر کردند

ثانیاً: به این هم اکتفا نکردند بلکه در حضور مقدسش با هم کشمکش نموده و بدون اعتنا به مقام منیعش و بدون توجه به اخلاق و آداب اسلامی که بی گمان تمام اصحاب بر ‌آن آگاه بودند سر و صدا کرده و به داد و فریاد و جدال پرداختند.

......................................................................................

آن هم در برابر شخصیتی که خداوند متعال تعظیم و توقیر او  را قبل از تسبیح خود ذکر کرده است:


«انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا * لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه»

(سوره فتح آیه 9-8)

«همانا ای رسول تو را فرستادیم که شاهد بر خلق باشی بشارت دهی و از عذاب الهی بترسانی * تا شما به خدا و رسول او ایمان آورده و او را عزیز بشمارید و تعظیم کنید و تسبیح خدا کنید.»


اگر این رویداد در آغاز اسلام رخ داده بود، ممکن بود بهانه‌ای برای ابوبکر و عمر دست و پا شود که به هرحال اینها عرب جاهلی پست بوده اند و با آداب و معاشرت بیگانه بودند. ولی روایت هایی که هیچ تردید در آن نیست ثابت می‌کنند که این حادثه در اواخر زندگانی پیامبر به وقوع پیوسته زیرا گروه بنی تمیم در سال نهم هجری بر پیامبر وارد شدند و به گواهی تمام مورخین و حدیث نگارانی که ورود این گروه را بر پیامبر نگاشته‌اند و قرآن در آخرین سوره‌های نازل شده از آن خبر داده است و فرموده است: «اذا جاء نصر الله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا»؛ «وقتی نصر و پیروزی خداوند رسید و دیدی که مردم فوج فوج در دین خدا داخل می‌شوند»، ثابت می‌شود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم بعد از این حادثه، فقط چند ماهی بیشتر زنده نبودند.

پس چگونه بهانه جویان، عذری برای ابوبکر و عمر در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می‌تراشند و تازه اگر فقط قضیه به همین روایت ختم می‌شد، مشکل چندانی نمی بود. ولی خداوند که از گفتن حق ابائی ندارد آن را در کتاب خود که تا ابدالآباد راهنمای بشر است به ثبت رسانده و ابوبکر و عمر را شدیداً مورد اعتراض و تهدید قرار داده است.


اما آیا ابوبکر و عمر بعد از این واقعه دیگر صدایشان را بلند نکردند؟
 
کافی است که ما رویداد روز پنجشنبه، قبل از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله به سه روز را یادآور شویم تا ببینیم که چگونه عمر سخن کفر خود را در محضر گرامی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم فریاد می زند که:

دعوا ان الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله، رهایش کنید این مرد را همانا که هذیان می گوید. کتاب خدا ما را بس است.

(سرّ العالمین ص40؛ الطبقات الکبری، ج2، ص243و244 ؛ مسند احمد، ج3، ص346؛ مجمع الزوائد، ج4، ص390 و391)

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر آنان فریاد می‌زند: قوموا عنی و لا ینبغی عندی التنازع، از نزد من خارج شوید که نزاع و درگیری نزد من سزاوار نیست.

(صحیح بخاری، ج6، ص11؛ طبقات ابن سعد، ج2، ص244)

از این مطلب معلوم می‌شود که آنان تمام حد و مرزهائی را که خداوند برایشان ترسیم نموده بود ـ که در سوره حجرات نیز آمده است ـ زیر پا گذاشتند. از طرفی کسی نمی‌تواند بگوید که این اختلاف و کشمکش‌ها و سخن پراکنی‌ها، به صورت آهسته و نجوائی بوده است!! بلکه از سخن پیامبر که فرمود «لا تنازعوا»، آنها صدا را بلند کردند. تا جائی که حتی زنها نیز در این کشمکش شرکت جستند و گفتند: بگذارید رسول خدا برایتان مطلب خود را بنویسد ولی عمر به آنها گفت: شما مانند دوستان حضرت یوسف هستید که اگر بیمار شود چشمهایتان را پر از آب می‌کنید گریه می‌کنید و اگر بهبودی یابد بر گردنش سوار می‌شوید. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: عمر! از آنان بگذر؛ آنان از شما بهترند.

(کنزل العمال: ج 5، ص 644، ح14134)

از این رویداد استفاده می‌شود که آنان امر خدا را در مورد رسولش ابدا اطاعت نکردند که می‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ و َرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ

و مقام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نادیده گرفتند و احترام نکردند تا جائی که حضرتش را به هذیان گوئی متهم ساختند و بزرگترین اهانت به حضرتش نمودند.

......................................................................................

و همچنین ابوبکر درحضور پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سخن بسیار زشت و زننده‌ای را بر زبان رانده بود وقتی به عروة بن مسعود گفت: امصص ببظر اللاب

(صحیح بخاری، ج 3، ص 179)

قسطلانی که شارح بخاری است، درباره این عبارت گفته است که از بدترین و قبیح ترین فحش‌ها نزد عرب است (شرح بخاری: ج 4، ص 446)

......................................................................................

اکنون ما می‌پرسیم اگر امثال این واژه‌های قبیح و سخنان بد را در حضور پیامبر می‌گویند، پس چه معنی دارد سخن خداوند که می‌فرماید: ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض؛ همانگونه که با یکدیگر سخن می‌گوئید، در حضور پیامبر سخن نگوئید؟!! آیا جز این است که این کلام های زشت و زننده در محضر خاتم الانبیاء چیزی جز کفر ـ گویندۀ کلام ـ به مقام رسالت را نمی رساند؟! آیا نشان دهنده چیزی غیر از کفر او به آیات متعدد قرآن در تعظیم و توقیر پیامبر و احترام ایشان می باشد؟!

......................................................................................

ابابکر و عمر و دخترهایشان عایشه و حفصه بارها صدای خود را بر رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم بلند کرده بودند. از جمله اینکه نعمان بن بشیر نقل کرده است که:

قال استأذن أبوبکر على رسول الله صلى الله علیه وسلم فسمع صوت عائشة عالیا وهی تقول والله لقد عرفت ان علیا أحب إلیک من أبى ومنى مرتین أو ثلاثا

در یکى از روزها، «ابو بکر» براى تشرّف به حضور رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله اجازه می ‏خواست که همزمان صداى «عایشه» را شنید که فریاد می ‏زند! به خدا سوگند! اینک متوجه شدم که على از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است و این جمله را دو بار یا سه بار تکرار کرد.

(مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۲۷۵؛ سنن أبی داود سجستانی، ج۲، ص۴۷۷؛ فتح الباری ابن حجر، ج۷، ص۱۹؛ سنن الکبرى نسائی، ج۵،  ص۱۳۹؛ خصائص أمیر المؤمنین نسائی، ص۱۰۸؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر مناوی، ج۱، ص۲۱۸)

......................................................................................

قابل توجه این است که صدای عایشه از بیرون خانه حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیده می شد. و هیچ حیایی نمی کرد که صدای خود را بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بلند کرده و جیغ و داد می کشد.



نتیجه :

  

لذا ثابت شد که ابوبکر و عمر و عایشه هیچ ایمانی در قلبشان وجود نداشته زیرا :

اولاً : قرآن از بلند کردن صدادر محضر پیامبر(ص) نهی کرده بود و اینها مکررا مرتکب چنین معصیتی شدند. زیرا قرآن می فرمود: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ

ثانیاً : پیامبر عظیم الشأن اسلام را مانند افراد دیگر مخاطب قرار می دادند در حالی که در قرآن آمده است: وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ

ثالثاً : قرآن فرموده بود که اگر چنین کردید اعمال شما نابود می شود. برفرض اینکه عایشه و ابی بکر و عمر، در اسلام عملی داشته باشند طبق این فراز قرآن اعمالشان نابود شده است:  أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ

رابعاً : طبق فراز وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ انسانهای بی شعورند و متوجه نمی شوند که این کار سبب حبط اعمالشان می شود.

خامساً : این سه نفر از تقوای قلب که ادنی مرتبه تقوی است هیچ بهره ای نداشتند زیرا قرآن می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ؛ همانا آنها که صداهایشان را نزد رسول خدا پائین می آورند آنها افرادی اند که خدا قلبهایشان را به تقوا امتحان کرده است و تنها برای آنها مغفرت و اجر عظیم می باشد.

سادساً : با توجه با آیه ای که گذشت، خدا رسالت پیامبر را برای این قرار داده است که او را توقیر و تعظیم کنند و سپس تسبیح خدا را بگویند. پس این ها نه به رسالت حضرت نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم اعتقاد داشتند و نه به احترام او وقعی نهادند.

سابعاً : با توجه به اینکه خداوند می فرماید: ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لا یعقلون افرادی که تو را از پشت خانه صدا می زنند اکثرآ عقل ندارند، و این آیه در مورد ابی بکر و عمر و برخی دیگر از صحابه نازل شده است ثابت می شود که این افراد انسانهای بی عقلی اند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">