شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس وبلاگ و آدرس ‌های پست‌ها را به شیعیان و اهل‌سنتی که می‌شناسید بفرستید

پربازدیدترین مطالب

احترام ویژه پیامبر(ص) و علی (ع) به ایرانی ها

تحقیر شدید ایرانی ها توسط عمربن خطاب و سرانجام قتلش توسط یک ایرانی

(اثبات از کتب اهل سنت)



مخالفت شدید قرآن با نژاد پرستی

خداوند در قرآن کریم به شدت با نژاد پرستی مخالفت کرده و تنها ملاک برتری را تقوی معرفی فرموده است.

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ

ای مردم قطعا ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را بصورت گروهها و اقوامی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. قطعا گرامی‌ترین شما نزد خدا با تقوا ترین شماست. قطعا خدا بسیار دانا و آگاه است.

سوره‌‌ی حجرات، آیه12



احترام ویژه پیامبر به ایرانی ها

پیامبر (ص): به ایرانی ها بیشتر از اعراب اعتماد دارم

در کتابهای اهل سنت به صراحت تصریح شده  که پیامبر اکرم(ص) علاقه بسیار ویژه ای به ایرانی ها داشت و حتی آنها را از اعراب بیشتر دوست می داشت.

در سنن ترمذی که از مهمترین متون حدیث اهل سنت است آمده:

حدثنا صَالِحُ بن أبی صَالِحٍ مولى عَمْرِو بن حُرَیْثٍ قَال سمعت أَبَا هُرَیْرَةَ یقول ذُکِرَتْ الْأَعَاجِمُ عِنْدَ النبی صلى الله علیه وسلم فقال النبی صلى الله علیه وسلم لَأَنَا بِهِمْ أو بِبَعْضِهِمْ أَوْثَقُ مِنِّی بِکُمْ

صالح بن ابی صالح از ابوهریره نقل می‌ کند که گفت: نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله از عجمها یاد شد. آن حضرت فرمودند: قطعا من به ایشان یا بعضی از ایشان از شما عربها یا بعضی از شما عربها اعتماد بیشتری دارم.

الترمذی السلمی، محمد بن عیسى أبو عیسى، الوفاة: 279 ، سنن الترمذی  ج5، ص 725، تحقیق : أحمد محمد شاکر وآخرون ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - .

---------------------------------------------------------------

پیامبر (ص): به ایرانی ها فحش ندهید

و قال علیه السلام : لا تسبوا فارس فإنهم عصبتنا

رسول خدا  صلی الله علیه و آله فرمودند: به ایرانیان دشنام ندهید، زیرا آنان اقوام حامی و پشتیبان ما هستند.

الهمذانی ، أحمد بن محمد ، ( ابن الفقیه الهمذانی )، متوفای 340ق، البلدان، ص 404، تحقیق : یوسف الهادی، ناشر : عالم الکتب للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ : اول ، سال چاپ : 1416 - 1996 م.

---------------------------------------------------------------

پیامبر(ص): ایرانیان سعادتمندترین مسلمانان هستند

رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایت دیگری ایرانیان را سعادتمند ترین مردم مسلمان معرفی کرده و می ‌فرمایند:

أسعد الناس بالإسلام أهل فارس .

سعادتمندترین مردم مسلمان، ایرانیان هستند.

الهمذانی ، أحمد بن محمد ، ( ابن الفقیه الهمذانی )، متوفای 340ق، البلدان، ص 403، تحقیق : یوسف الهادی، ناشر : عالم الکتب للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ : اول ، سال چاپ : 1416 - 1996 م.

---------------------------------------------------------------

پیامبر (ص): علم در  ثریا هم باشد ایرانی ها با آن می رسند

عن أبی هریرة رضی الله عنه قال کنا جلوسا عند النبی صلى الله علیه وسلم فأنزلت علیه سورة الجمعة وآخرین منهم لما یحلقوا بهم قال قلت من هم یا رسول الله فلم یراجعه حتى سأل ثلاثا وفینا سلمان الفارسی وضع رسول الله صلى الله علیه وسلم یده على سلمان ثم قال لو کان الایمان عند الثریا لناله رجال أو رجل من هؤلاء.

ابوهریره نقل می‌ کند: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که سوره جمعه نازل شد : و دیگران از آنها که هنوز به ایشان ملحق نشده اند. من سوال کردم: یا رسول الله! آنها چه کسانی هستند؟ آن حضرت پاسخی ندادند تا اینکه این مطلب سه بار از آن حضرت سوال شد و سلمان فارسی نیز در میان ما بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله دست خود را بر سلمان قرار داده و فرمودند: اگر ایمان نزد ثریا هم باشد قطعا مردانی از نژاد اینها (ایرانی) بدان خواهند رسید.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج 6، ص 66، ناشر: دار الفکر، بیروت، 1401 ق.



تحقیر ایرانی ها توسط عمر بن خطاب و سرانجام قتلش توسط یک ایرانی

تحقیر ایرانی ها توسط عمر بن خطاب و مخالفت حضرت علی (ع)

در دوران خلافت عمر بن خطاب هنگامی که اسیران ایرانی را به مدینه آوردند عمر بن خطاب خواست انها را برده عرب ها کند تا پیرها و ضعیفان عرب را بر پشت ببرند اما حضرت علی (ع) مانع شد.

لما ورد سبی الفرس إلى المدینة أراد عمر بن الخطاب بیع النساء ، و أن یجعل الرجال عبیدا للعرب ، و أن یرسم علیهم ، أن یحملوا العلیل و الضعیف و الشیخ الکبیر فی الطواف على ظهورهم حول الکعبة ، فقال أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) : إن رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) قال : أکرموا کریم کل قوم . فقال عمر : قد سمعته یقول : إذا أتاکم کریم قوم فأکرموه و إن خالفکم . فقال له أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) : فمن أین لک أن تفعل بقوم کرماء ما ذکرت ، إن هؤلاء قوم قد ألقوا إلیکم السلم ، و رغبوا فی الاسلام و السلام  و لا بد من أن یکون لی منهم ذریة و أنا أشهد الله و أشهدکم أنی قد أعتقت نصیبی منهم لوجه الله  قال جمیع بنی هاشم : قد وهبنا حقنا أیضا لک . فقال : اللهم اشهد أنی قد أعتقت جمیع ما وهبونیه من نصیبهم لوجه الله . فقال المهاجرون و الأنصار : قد وهبنا حقنا لک یا أخا رسول الله . فقال : اللهم اشهد أنهم قد وهبوا حقهم و قبلته و اشهد لی بأنی قد أعتقتهم لوجهک . فقال عمر : لم نقضت علی عزمی فی الأعاجم ؟ و ما الذی رغبک عن رأیی فیهم ؟ فأعاد علیه ما قال رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) فی إکرام الکرماء  و ما هم علیه من الرغبة فی الاسلام  فقال عمر : قد وهبت لله و لک - یا أبا الحسن - ما یخصّنی و سائر ما لم یوهب لک . فقال أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) : اللهم اشهد على ما قالوه ، و على عتقی إیاهم . فرغبت جماعة من قریش فی أن یستنکحوا النساء ، فقال أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) : هؤلاء لا یکرهن على ذلک و لکن یخیرن فما اخترنه عمل به . فأشار جماعة الناس إلى شهربانویه بنت کسرى فخیرت و خوطبت من وراء حجاب  و الجمع حضور  فقیل لها : من تختارین من خطابک ؟ و هل أنت ممن تریدین بعلا ؟ فسکتت . فقال أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) : قد أرادت و بقی الاختیار . فقال عمر : و ما علمک بإرادتها البعل ؟ فقال أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) : إن رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) کان إذا أتته کریمة قوم لا ولی لها و قد خطبت أمر أن یقال لها : أنت راضیة بالبعل ؟ فإن استحیت و سکتت جعل إذنها صماتها و أمر بتزویجها و إن قالت : لا ، لم تکره على ما لا تختاره . و إن شهربانویه أریت الخطاب و أومأت بیدها  و أشارت إلى الحسین بن علی ، فأعید القول علیها فی التخییر فأشارت بیدها و قالت بلغتها : هذا إن کنت مخیرة . و جعلت أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) ولیها . و تکلم حذیفة بالخطبة ، فقال : أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) : ما اسمک ؟ قالت : شاه زنان  . قال : نه شاه زنان نیست ، مگر دختر محمد ( صلى الله علیه وآله ) و هی سیدة نساء، أنت شهربانویه و أختک مروارید بنت کسرى . قالت : آریه.

«وقتی اسیران ایرانی را به مدینه آوردند، عمر بن خطاب خواست تا آنها را بفروشد و مردان ایرانی را برده عربها قرار دهد و آنها را مکلّف کند تا عربهای بیمار و ضعیف و پیرمردان را در طواف کعبه بر پشتشان حمل کنند! ولی امیر المومنین علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: افراد با شخصیت و بزرگوار هر قوم را بزرگ داشته و اکرام کنید هرچند آنها با شما اختلاف داشته باشند. عمر گفت: من هم از آن حضرت شنیدم که می‌ فرمود: هرگاه بزرگ یک قوم نزد شما آمد، او را محترم و بزرگ بدارید هرچند با شما اختلاف داشته باشد. امیر المومنین علیه السلام به او فرمودند: پس کدامین دلیل به تو اجازه می دهد که با یک قوم بزرگ و محترم چنین رفتاری خلاف شأن آنها داشته باشی؟! قطعا این ایرانیان در برابر شما تسلیم شده و نسبت به اسلام تمایل پیدا کرده ‌اند؛ به یقین برای من از اینها فرزندانی به وجود خواهد آمد. من خدا و شما را شاهد می ‌گیرم که بخاطر خدا سهمی را که از آنها نصبیم شد، در راه خدا بخشیدم ؛ در این حال همه بنی هاشم گفتند: ما نیز حق خود را به تو (ای علی) بخشیدیم! حضرت فرمودند خدایا شاهد باش بنی هاشم تمامی حق شان را که به من بخشیدند، بخاطر تو رها کردم؛ سپس مهاجران و انصار گفتند: ای برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله ! ما نیز حق خود را به تو بخشیدیم! در این لحظه امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: خداوندا شاهد باش اینها حق شان را به من بخشیدند و من نیز قبول کردم و هر آنچه را به من بخشیدند، در راه تو آزاد کردم. عمر بن خطاب گفت: چرا تصمیم مرا درباره ایرانیان نقض کردی؟!  و چه چیزی باعث شد نظر من را درباره ایرانیان نپذیری؟! امیرالمومنین علیه السلام فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله درباره گرامی داشتن افراد محترم و با شخصیت و نیز اشتیاق اسیران ایرانی به اسلام را تکرار فرمود. عمر گفت: من هم برای خدا و تو سهم اختصاصی خود و دیگر سهامی که برای تو بخشیده نشده بود، را بخشیدم . امیر المومنین علیه السلام فرمود: خدایا بر آنچه اینها گفتند و بر اینکه من اسیران ایرانی را آزاد کردم، شاهد باش. عده‌ای از قریش در ازدواج با زنان (آزاد شده) راغب شدند. امیر المومنین علیه السلام فرمود: این زنان نباید بر ازدواج مجبور شوند ولی مختارند که با هرکه خواستند،‌ ازدواج کنند. گروهی از مردم به شهربانو دختر کسری اشاره کردند و او مختار شد و از پشت پرده مورد خواستگاری قرار گرفت درحالیکه جمعیت حاضر بودند. پس به او گفته شد: به کدام خواستگار پاسخ مثبت می‌دهی و آیا اصلا قصد ازدواج داری؟ او سکوت اختیار کرد. امیر المومنین علیه السلام فرمود: قطعا این دختر قصد ازدواج دارد و هنوز مختار است. عمر گفت: چگونه متوجه قصد ازدواج او شدی؟ آن حضرت فرمود: وقتی در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله از دختر یا زن با شخصیتی که سرپرستی نداشت خواستگاری می ‌شد،‌ دستور می ‌فرمود که به او گفته شود: آیا راضی به این ازدواج هستی؟ پس اگر حیا می ‌کرد و ساکت بود،‌ سکوت او را حاکی از رضایتش می دانست و دستور به ازدواجش می‌ داد ولی اگر می ‌گفت: نه (راضی به این ازدواج نیستم) بر خلاف انتخابش اجبار نمی ‌شد. شهربانو مورد خواستگاری قرار گرفت و با دست به امام حسین علیه السلام اشاره کرد. پس دوباره مسئله انتخاب برای او عنوان شد او نیز دوباره با دست خود به امام حسین علیه السلام اشاره کرد و به زبان فارسی گفت : اگر حق انتخاب دارم،‌ ایشان (را انتخاب می‌ کنم)! امیر المومنین علیه السلام را نیز سرپرست خود قرار داد. حذیفه خطبه خواند. امیر المومنین به دختر کسری فرمود: نامت چیست؟  عرض کرد: شاه زنان. آن حضرت به زبان فارسی به او فرمود: نه شاه زنان نیست مگر دختر محمد صلی الله علیه و آله و او سرور زنان است. تو شهربانو هستی و خواهرت مروارید دختر کسری هست. شهربانو عرض کرد: آری!

الطبری، محمد بن جریر، متوفای قرن 4 ه. ق،  دلائل الإمامه، ص 194-196، تحقیق:  قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر : مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، اول، 1413ق.

---------------------------------

محبت  حضرت علی(ع) به ایرانی ها و تنفر عمر بن خطاب از ایرانی ها

در برخی متون دیگر نیز برخورد محترمانه امیرالمومنین علیه السلام با ایرانیان و برخورد تحقیر آمیز عمر بن خطاب با ایرانیان تصریح شده است:

قال مغیرة : کان علی علیه السلام أمیل إلى الموالی وألطف بهم و کان عمر أشد تباعدا منهم.

مغیره گفت: حضرت علی علیه السلام نسبت به موالی (غیر عربها از جمله ایرانیان) گرایش بیشتری داشت و با آنها مهربان‌تر بود ولی عمر بن خطاب به شدت از موالی دوری می‌کرد.

ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد -متوفای 283ه- الغارات، ج 2، ص 499، تحقیق: حسینی ارموی ، سید جلال الدین، شماره ثبت کتابخانه ملی 717، چاپ: چاپخانه بهمن، بی ‌تا .

---------------------------------

تحقیر ایرانیان توسط عمر بن خطاب

عمر بدون در نظر گرفتن مبانی دینی و انسانی و تنها بر اساس تعصّب و نژاد پرستی عقیده داشت که عرب نباید برده شود و در مقابل بردگان باید از عجمها و ایرانیها انتخاب شوند! صنعانی در این باره نقل می کند:

ابن اثیر نیز به تلاش عمر بن خطاب برای برده قرار دادن ایرانی ‌ها بجای اعراب تصریح کرده و می ‌گوید:

ولما ولی عمر بن الخطاب قال إنه لقبیح بالعرب أن یملک بعضهم بعضا وقد وسع الله عز وجل وفتح الأعاجم

آنگاه که عمر بن خطاب به خلافت رسید گفت: قطعا برای عرب خیلی زشت است که بعضی از آنها مالک بعضی دیگر باشند و حال آنکه خدا به عربها وسعت داده و غیر عربها (ایرانی ها) را برای بردگی عربها فتح کرده است!

الشیبانی، أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد، متوفای 630هـ ، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 237، تحقیق : عبد الله القاضی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - چاپ دوم، بیروت - 1415هـ .

---------------------------------

ممانعت عمر بن خطاب از ورود ایرانی ها به مدینه!

صنعانی در این باره می ‌گوید:

عبد الرزاق عن معمر عن الزهری قال کان عمر بن الخطاب لایترک أحدا من العجم یدخل المدینة

عبدالرزاق به نقل از معمر از زهری می ‌گوید: عمر بن خطاب اجازه نمی ‌داد کسی از غیر عربها (از جمله ایرانیها) وارد مدینه شود.

الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، المصنف، ج5، ص 474، تحقیق : حبیب الرحمن الأعظمی، دار النشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة : الثانیة 1403 

این دستور عمر بن خطاب کاملا برخلاف سنت پیامبر (ص) است زیرا در دوره پیامبر (ص) ایرانی های زیادی در مدینه و در کنار پیامبر (ص) حاضر بوده اند.

---------------------------------

علامه مجلسی علت ایرانی ستیزی عمر را چنین بیان می کند:

و ذلک أنه سمع من النبی صلى الله علیه وآله أن أنصار علی وأهل بیته علیهم السلام یکونون من العجم و لذا حکم بقتل العجم جمیعا لما استولى على بلاد فارس ، فمنعه أمیر المؤمنین علیه السلام عن ذلک ، وقال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : سنوا بهم سنة أهل الکتاب . فصار أولادهم من أهل العراق وغیرهم من أصحاب أئمتنا صلوات الله علیهم وأنصارهم ومحل أسرارهم ، ودونوا الأصول ، وانتشر ببرکتهم علوم أهل البیت صلوات الله علیهم فی العالم .

علت دشمنی عمر بن خطاب با عجمها از جمله ایرانیها این بود که او از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده بود یاوران حضرت علی و اهل بیت ایشان علیهم السلام از عجمها هستند. لذا وقتی بر سرزمینهای ایران مستولی شد دستور به قتل عام ایرانیان داد. ولی امیرالمومنین علیه السلام او را از این کار نهی کرده و فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: با آنها همانند اهل کتاب برخورد کنید. پس از آن فرزندان ایرانیان اهل عراق شده و غیر ایشان از اصحاب امامان ما صلوات الله علیهم و یاوران و اصحاب سرّ ایشان گشتند و اصول (حدیث ائمه اطهار) را جمع آوری کردند و به برکت آنها علوم اهل بیت علیهم السلام در عالم منتشر گردید.

المجلسی، محمد باقر _متوفاى1111ق_، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 64 ص 170، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.

---------------------------------

عمر بن خطاب و دستور سوزاندن تمام کتب علمی ایرانیان در جریان حمله وحشیانه به  ایران!

یکی دیگر از نقاط تاریک و تعصّب آلود خلافت عمر بن خطاب ، از بین بردن و سوزاندن انبوهی از کتابهای علمی و ذخایر فرهنگی کشورمان ایران بود که البته نشان از کم آگاهی خلیفه دوم نسبت به آموزه‌‌های دینی و علمی اسلام دارد. این نقطه تاریک در منابع متعددی از اهل سنت بیان شده است:

و لما فتحت أرض فارس ووجدوا فیها کتبا کثیرة کتب سعد ابن أبی وقاص إلى عمر بن الخطاب لیستأذنه فی شانها وتنقیلها للمسلمین فکتب إلیه عمر أن اطرحوها فی الماء فان یکن ما فیها هدى فقد هدانا الله باهدى منه وإن یکن ضلالا فقد کفانا الله فطرحوها فی الماء أو فی النار وذهبت علوم الفرس فیها عن أن تصل إلینا.

وقتی که سرزمین فارس در ایران فتح شد و در آن کتابهای فراوانی یافتند، سعد بن ابی وقاص به عمر بن خطاب نامه‌ای نوشت تا درباره آن کتابها و انتقالشان به نفع مسلمانان کسب تکلیف کند. پس عمر در جواب او نوشت که همه آن کتابها را در آب بریزید! اگر در آن کتابها هدایتی باشد، قطعا خدا ما را به بهتر از آن هدایت فرموده و اگر در آن گمراهی باشد قطعا خدا ما را حفظ کرده است. به این ترتیب همه کتابها را در آب ریختند یا در آتش سوزاندند و تمام دانش و علومایرانیان در آب از بین رفت و به ما نرسید.

ابن خلدون الحضرمی، عبد الرحمن بن محمد الوفاة: 808 ، مقدمة ابن خلدون ص 480، دار النشر : دار القلم الطبعة : الخامسة - بیروت - 1984 ،

القنوجی، صدیق بن حسن، الوفاة: 1307، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم، ج1، ص261، تحقیق : عبد الجبار زکار ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1978 .

نکته مهم روایت پیش گفته این است که عمر بن خطاب بدون توجه به مسائل فرهنگی و علمی مفید و غیر منافی با اسلام ، دستور می ‌دهد تمام کتابهای علمی در زمینه‌های مختلف مثل نجوم، پزشکی ، جغرافیا و ... در آب یا آتش از بین برده شوند! مگر عمر بن خطاب نمی ‌دانست که رسول خدا صلی الله علیه و آله دوست دار علم و دانش و آگاهی بودند؟! مگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیده بود که فرموده‌ بودند:

اطلبوا العلم ولو بالصین.

به دنبال علم و یادگیری باشید هرچند در (کشور دوری مانند) چین باشد.

النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، جامع بیان العلم وفضله، ص 7 ، 8 ، 9، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – 1398هـ.

قطعا اطلاق کلام رسول خدا  صلی الله علیه و آله تمام علوم پزشکی و جغرافیا و ... را دربر می‌گیرد. همان علومی که عمر بن خطاب آنها را سوزاند!

---------------------------------

عمربن خطاب: دست هایتان را قبل از غذا  نشویید چون این عمل ایرانی هاست!

ایاکم و هذا التنعم و امر الاعاجم و اکره غسل الیدین قبل الطعام و اراه من فعل العجم .

عمر می گفت: از خوش گذارنی و کارهای عجم ( ایرانیان ) بپرهیزید ! من از اینکه پیش از غذا دست ها را بشویند اکراه دارم و معتقدم که این عمل کار عجم (ایرانیان) است !

الجامع فی السنن و الآداب و المغازی و التاریخ ، ص 222 ، اسم المؤلف: ابو محمد عبدالله بن ابی زید قَیروانی الوفاة: 386هـ ، دار النشر : المکتیه العتیقه – تونس   1403هـ - 1983م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمد ابوالآجفان – عثمان بطّیخ

قاضی عیاض نیز گفتگوی میان مالک بن انس و عبدالملک بن صالح ( امیر مدینه ) را چنین نقل می کند :

وروى أن مالکاً دخل على عبد الملک بن صالح أمیر المدینة فجلس ساعة ثم دعا بالطعام والوضوء فقال ابتدئ أولاً بأبی عبد الله . فقال له مالک إن أبا عبد الله یعنی نفسه لا یغسل یده . فقال لم ؟ قال لیس هذا هو الذی أدرکت علیه أهل العلم ببلدنا إنما هو من زی الأعاجم وقد نهى عمر عن أمر الأعاجم

روایت شده است که مالک بر عبدالملک بن صالح – امیر مدینه – وارد شد و ساعتی نشست . سپس غذا و آب برای وضو و شستشو خواست . عبدالملک گفت : ای ابی عبدالله شما اول شروع کن .

مالک به او گفت : اباعبدالله ( یعنی خودش ) دستش را نمی شوید .

عبدالملک سوال کرد : چرا ؟

مالک گفت : این کاری نیست که اهل علم سرزمین ما بدان عمل نمایند بلکه این عمل از کارهای ایرانیان است و عمر از انجام کار ایرانیان نهی کرده است .

ترتیب المدارک وتقریب المسالک لمعرفة أعلام مذهب مالک ، ج 1 ص 113 ،اسم المؤلف:  أبو الفضل عیاض بن موسى الیحصبی الأندلسی الوفاة: 544هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الاولى ، تحقیق : محمد سالم هاشم


و سرانجام قتل عمر بن خطاب توسط یک ایرانی

برخوردهای شدید و تبعیض آمیز خلیفه دوم با ایرانی ها به حدی زیاد شد که سرانجام توسط یک ایرانی مسلمان شده (ابولولو) کشته شد. در کتب اهل سنت آمده است که:

کان عمر بن الخطاب لا یترک أحدا من العجم یدخل المدینة ، فکتب المغیرة بن شعبة إلى عمر : أن عندی غلاما نجارا ، نقاشا ، حدادا ، فیه منافع لأهل المدینة ، فإن رأیت أن تأذن لی أن أرسل به فعلت ، فأذن له ، و کان قد جعل علیه کل یوم درهمین  و کان یدعى أبا لؤلؤة و کان مجوسیا فی أصله . فلبث ما شاء الله ، ثم إنه أتى عمر یشکو إلیه کثرة خراجه ، فقال له عمر : ما تحسن من الأعمال ؟ قال : نجار ، نقاش ، حداد ، فقال عمر : ما خراجک بکبیر فی کنه  ما تحسن من الأعمال ، قال : فمضى و هو یتذمر   ثم مر بعمر و هو قاعد ، فقال : ألم أحدث أنک تقول : لو شئت أن أصنع رحى  تطحن بالریح فعلت ، فقال أبو لؤلؤة : لاصنعن رحى یتحدث بها الناس ، قال : و مضى أبو لؤلؤة ، فقال عمر : أما العبد فقد أوعدنی آنفا ، فلما أزمع بالذی أزمع به ، أخذ خنجرا فاشتمل علیه ، ثم قعد لعمر فی زاویة من زوایا المسجد  و کان عمر یخرج بالسحر فیوقظ الناس بالصلاة  فمر به ، فثار إلیه ، فطعنه ثلاث طعنات ، إحداهن تحت سرته  و هی التی قتلته.

عمر بن خطاب اجازه ماندن احدی از مسلمانان غیر عرب را در مدینه نمی ‌داد. مغیره بن شعبه به عمر نامه نوشت: من غلام و خدمتکاری دارم که نجار، نقاش و آهنگر است و برای اهل مدینه سودمند است. اگر صلاح می ‌دانی اجازه بده که او را به مدینه بفرستم. عمر اجازه داد و (وقتی آن غلام به مدینه آمد) مالیات روزانه او را دو درهم قرار داد. او ابولولو نامیده می ‌شد و اصالتا (قبل از مسلمان شدنش) زرتشتی بود. ابولولو مدتی در مدینه ماند تا اینکه روزی نزد عمر آمد و از زیادی مالیاتش به او شکایت کرد. عمر به او گفت: در چه کارهایی مهارت داری؟ ابولولو گفت: در نجاری، نقاشی و آهنگری. پس عمر به او گفت: نسبت به مهارتهایی که داری مالیاتت سنگین نیست! ابولولو غضبناک و تهدید کنان در حالیکه عمر نشسته بود، از نزد عمر برگشت . عمر به او گفت: به یاد داری به من گفتی: اگر مایل باشی یک آسیاب بادی برایت می‌سازم؟ ابولولو گفت: حتما آسیابی برایت خواهم ساخت که مردم درباره آن سخنها گویند! این را گفت و رفت. عمر گفت: این برده مرا تهدید کرد! وقتی ابولولو تصمیم خود را قطعی کرد، خنجری آماده کرد و در گوشه‌ای از مسجد نشست. عمر سحرگاه از خانه خارج می ‌شد و مردم را برای نماز بیدار می ‌کرد. وقتی از ابولولو عبور کرد، ابولولو به او حمله کرد و سه ضربه به او زد که یکی از آن ضربات زیر نافش را پاره کرد و همان ضربه باعث مرگ او شد.

الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، المصنف، ج5، ص 474، 475 ، تحقیق : حبیب الرحمن الأعظمی، دار النشر: منشورات المجلس العلمی .


قطعا برخورد صحیح اسلامی و مبتنی بر سنت نبوی از ناحیه اهل بیت علیهم السلام و در مقابل، ظلم و تبعیض از جانب دستگاه حاکمه نسبت به ایرانیان، یکی از علل مهم در گرایش آنها به مذهب مقابل خلفا یعنی مکتب اهل بیت علیهم السلام است. کشتن عمر توسط یک ایرانی یکی از بارزترین نشانه های تنفر ایرانیان از عمر بن خطاب است.



فــیـــلــم

تحقیر و تنفر عجیب عمر بن خطاب از ایرانیان!

(اثبات از کتب اهل سنت)

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

  برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">