در مناظره قبل دیدیم که عمران صابی دانشمند معروف آن زمان در مناظره شدیدا تحت تاثیر استدلال های امام رضا (ع) قرار گرفت و مسلمان شد و با مذهب سابق خود (مذهب صابئان) وداع گفت و یکی از مدافعان سرسخت اسلام و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) گردید .
مقارن این ایام ، سلیمان مروزی که به تعبیر مأمون بزرگ ترین متکلم خراسان بود و در رأس علمای علم عقاید در آن خطّه قرار داشت ، وارد خراسان شد .
مأمون او را احترام فراوان کرد و انعام داد (مأمون فکر می کرد شکار تازه ای به دست آورده و می تواند او را به جنگ امام رضا (ع) بفرستد تا شاید در بحث و مناظره بر او غلبه کند) .
از این رو مأمون به سلیمان مروزی گفت : پسر عموی من ( امام رضا (ع) ) از حجاز آمده است و او علمای علم کلام و عقاید را دوست می دارد . اگر مایل هستی ، روز ترویه (هشتم ذی الحجه) برای مناظره با او نزد ما بیا .
سلیمان مروزی گفت : تمایل ندارم او را در بحث مغلوب کنم و از اعتبار او در انظار بکاهم !
مأمون گفت : اتفاقا من تو را برای همین منظور دعوت کرده ام !
بدین ترتیب سلیمان با این چراغ سبز مأمون اعلام آمادگی کرد .
در این هنگام ، مأمون دعوت محترمانه ای خدمت امام رضا (ع) فرستاد .
امام رضا (ع) نیز یاسر (خادم مخصوص آن حضرت) و نوفلی را که از یاران خاصش بود ، به اتفاق عمران صابی که سند زنده ای بر شکست مأمون بود ، پیشاپیش نزد مأمون فرستاد و فرمود : من بعدا می آیم .
نوفلی می گوید هنگامی که بر مأمون وارد شدم و سلام کردم ، او گفت : برادرم ابوالحسن ( امام رضا (ع) ) کجاست؟
نوفلی گفت : مشغول پوشیدن لباس است و دستور داده ما جلوتر بیاییم .
نوفلی سپس برای عمران از مأمون اجازه خواست .
مأمون گفت : عمران کیست ؟
نوفلی (برای این که مأمون ناراحت نشود) گفت : همان کسی که به دست شما مسلمان شد !
مأمون گفت : مانعی ندارد ، وارد شود .
مأمون به او خوشامد گفت (ولی از ارتباط نزدیکش با امام رضا (ع) ناراحت به نظر می رسید) و افزود : ای عمران ! خوب شد عمرت باقی بود تا در زمره بنی هاشم درآمدی !
عمران (برای این که از شر مأمون در امان بماند) گفت : سپاس خدایی را که مرا به وسیله شما شرافت بخشید ای امیرمومنان !
مأمون از فرصت استفاده کرد و گفت : ای عمران ! این سلیمان از مهم ترین علمای علم کلام در خطه خراسان است .
عمران گفت : او گمان می کند که از همه کس در علم کلام در خراسان برتر است در حالی که مساله «بداء» را انکار می کند ! (نظریه بداء در حقیقت تاکیدی است بر این که خلق و امر همه به دست خداست و هم چنین مؤید «اختیار» و «اراده ی» انسان در تعیین مقدرات خود است . )
مأمون گفت : چرا با او مناظره نمی کنی ؟
عمران گفت : این بسته به میل اوست .
در همین حال ، امام رضا (ع) وارد شد و فرمود : در چه موضوعی بحث می کردید ؟
سلیمان مروزی از فرصت استفاده کرد و به عمران گفت : آیا به داوری علی بن موسی (ع) در بحث بداء راضی هستی ؟
عمران گفت : آری ، اما به شرط این که دلیل قانع کننده ای برایم بیاورد که بتوانم آن را به امثال خود ارائه دهم .
در این جا مأمون به امام رضا (ع) عرض کرد : نظر شما درباره اختلاف این دو نفر چیست ؟
امام رضا (ع) به سلیمان مروزی رو کرد و فرمود : چگونه بداء را انکار می کنی ؟ در حالی که قرآن می فرماید: «بدیع السموات و الارض» (سوره انعام / آیه 101) «و هو الذی یبدؤا الخلق ثم یعیده»(سوره روم / آیه 27) و ...
(این آیات بر این است که خداوند موجودات جهان را ابداء فرموده و این یکی از معانی بداء است).
دیگر این که قرآن می گوید : «و اخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم» ( سوره توبه / آیه 106 ) «و ما یعمر من من معمر و لاینقص من عمره الّا فی کتاب» (سوره فاطر / آیه 11 )
(از این دو آیه چنین برمی آید که ممکن است ظواهر امر نشان دهد فلان شخص مشمول عذاب یا کوتاهی عمر می گردد ، اما بعدا روشن می شود که مشیت الهی به دلیل شرایطی بر این قرار گرفته که او را ببخشاید یا به او عمر طولانی دهد ؛ یعنی در عالم تکوین یا تشریع ، دگرگونی بر خلاف ظواهر امور حاصل می شود)
با وجود این آیات ، چگونه می خوهی بداء را منکر شوی ؟
سلیمان مروزی : آیا روایتی در این زمینه از پدران گرامی ات به شما رسیده ؟
امام رضا (ع) : آری ، از جدم امام صادق (ع) نقل شده که فرمود : خداوند دو گونه علم دارد : علمی که مخزون و پنهان است و جز ذات پاکش کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این ناحیه حاصل می شود و علمی که به فرشتگان و پیامبرانش تعلیم داده و علمای اهل بیت پیامبر ما نیز از آن آگاهی دارند .
سپس امام رضا (ع) رو به سلیمان کرد و فرمود : من فکر می کنم تو در مورد انکار بداء از سخنان یهود الهام می گیری .
سلیمان مروزی : به خدا پناه می برم که چنین باشد ! مگر یهود چه گفته اند ؟
امام رضا (ع) : آنها می گویند : «دست خدا بسته است!» و مقصودشان این است که خدا کار خود را تمام کرده و دستش بسته است و هیچ دگرگونی نمی تواند انجام دهد ! در حالی که خداوند در قرآن می فرماید : «غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا» (ترجمه : دست آنها بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت خدا دور مانند . ) ( سوره مائده / آیه 64 )
درست این است که بگوییم دست خدا از هر نظر گشوده است و هر دگرگونی که مصلحت بداند ایجاد می کند و این است معنای بداء
سرانجام سلیمان اعتراف کرد که بداء حق است و رو به مأمون کرد و گفت : از امروز به بعد ، مساله بداء را انکار نخواهم کرد .
مأمون افزود : اگر سوال دیگری داری مطرح کن ، اما انصاف در بحث را فراموش نکن .
سلیمان رو به امام رضا (ع) کرد و گفت : اجازه می فرمایید سوال کنم ؟
امام رضا (ع) : هر چه می خواهی سؤال کن .
سلیمان : چه می گویی درباره کسی که «اراده» را یکی از اوصاف ذات خداوند هم چون حی و سمیع و بصیر و قدیر می داند ؟
امام رضا (ع) : برای این که بدانی وصف مرید بودن خداوند با سمیع و بصیر بودن متفاوت است ، کافی است در این نکته دقت کنی که می گویی : «اشیای جهان حادث گردید و با یکدیگر اختلاف یافت زیرا خداوند اراده کرده چنین باشد» ، اما در مورد سمیع و بصیر بودن خدا چنین تعبیری ممکن نیست . این خود دلیل بر این است که این دو وصف یکسان نیستند (یکی از صفات فعل است و دیگری از صفات ذات) .
سلیمان : اما می دانیم خداوند از ازل مرید بوده .
امام رضا (ع) : آیا اراده غیر از ذات اوست یا عین ذات او ؟
سلیمان : غیر ذات اوست .
امام رضا (ع) : پس باید قائل به تعدد امر ازلی باشی ؛ چرا که غیر از ذات او وصف قدیمی را به نام «اراده» پذیرفته ای !
سلیمان : من چیزی را جز ذات او قدیم ندانستم .
امام رضا (ع) : پس می گویی اراده حادث است ؟
سلیمان : نه ، حادث نیست .
در این جا بود که مأمون فریاد زد و گفت : ای سلیمان! چرا ستیزه می کنی و جواب سر بالا می دهی ؟ انصاف بده (گاه می گویی اراده حادث نیست ، سپس می گویی قدیم هم نیست ؛ پس نه حادث است و نه قدیم . این که ممکن نیست) .
مگر نمی بینی جمعی از صاحب نظران در اطراف تو نشسته اند و سخنانت را می شنوند؟
سپس مأمون به امام رضا (ع) رو کرد و گفت : ادامه بدهید . بالاخره او عالم علم کلام در خطه خراسان است !
امام رضا (ع) بار دیگر مطلب سابق را تکرار کرد و فرمود : اراده حادث است ؛ چرا که هر گاه چیزی ازلی نباشد باید حادث باشد و هنگامی که حادث نباشد باید ازلی باشد .
سلیمان : اراده او از اوست ، همان گونه که سمیع و بصیر بودن و علم از اوست .
امام رضا (ع) : در ازل چه چیز را اراده کرد ؟ لابد خودش را !
سلیمان : نه .
امام رضا (ع) : پس مرید مانند سمیع و بصیر نیست.
سلیمان : خودش را اراده کرد ، همان گونه که به خودش عالم بود !
امام رضا (ع) : پس وجودش از طریق اراده او بوده است ؟
سلیمان : آری !
این جا بود که مأمون و اطرافیانش خندیدند و امام رضا (ع) نیز خندید و عجز و ناتوانی سلیمان ظاهر شد .
امام رضا (ع) : ای سلیمان ، بگو ببینم آیا خداوند به آن چه در بهشت و دوزخ است ، عالم است ؟
سلیمان : آری .
امام رضا (ع) : آیا آنچه خدا می داند ، تحقق می یابد ؟ (زیرا به عقیده تو اراده او عین علم اوست)
سلیمان : آری .
امام رضا (ع) : بنابراین دیگر جایی برای این باقی نمی ماند که اراده کند چیزی را بر آن ها بیفزاید یا کم کند ، در حالی که خداوند در قرآن می گوید : «کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب» ( سوره نساء / آیه 56 ) .
(ترجمه : هر زمان پوست های آن ها (دوزخیان) بسوزد، پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم تا عذاب را بچشند.)
و نیز می فرماید : «لهم ما یشاءون فیها و لدینا مزید» ( سوره ق / آیه 35 )
( ترجمه : بهشتیان آن چه می خواهند ، برای آن ها خواهد بود و نزد ما اضافه بر آن است . این ها همه نشان می دهد که علم او غیر از اراده اوست و گرنه این تغبیرات معنا نداشت . )
سپس امام رضا (ع) فرمود : بگو ببینم این که خداوند می فرماید : «و اذا اردنا ان تهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها» ( سوره اسراء / آیه 16 )
( ترجمه : هنگامی که اراده کنیم شهر و دیاری را هلاک کنیم ، نخست اوامر خود را برای مترفین آن بیان می داریم و هنگامی که به مخالفت پرداختند ، آن ها را هلاک می سازیم . )
آیا معنای این سخن این نیست که اراده امری حادث است ؟
سلیمان : بله .
امام رضا (ع) : بنابراین گفتار تو که اراده عین ذات خداست ، باطل است ؛ زیرا خداوند نه خود را ایجاد کرده و نه دگرگونی و تغییر در دانشش راه دارد (او از ازل بوده و تا ابد هست بدون هیچ گونه دگرگونی) .
به این ترتیب امام رضا (ع) از طرق مختلف راه را بر او بست و با دلایل گوناگون ثابت فرمود که اراده از صفات فعل است و حادث است و نمی تواند عین ذات خداوند باشد .
سلیمان نیز خود را چنان در تنگنا دید که قادر بر جواب نبود و از سخن بازماند .
این شکست بزرگ بر مأمون سخت گران آمد ولی ناچار به سلیمان رو کرد و گفت : ای سلیمان ، این مرد عالم ترین فرد بنی هاشم است و کسی توانایی مقابله علمی با او را ندارد .
پس مجلس پایان یافت و مردم متفرق شدند .
مقارن این ایام ، سلیمان مروزی که به تعبیر مأمون بزرگ ترین متکلم خراسان بود و در رأس علمای علم عقاید در آن خطّه قرار داشت ، وارد خراسان شد .
مأمون او را احترام فراوان کرد و انعام داد (مأمون فکر می کرد شکار تازه ای به دست آورده و می تواند او را به جنگ امام رضا (ع) بفرستد تا شاید در بحث و مناظره بر او غلبه کند) .
از این رو مأمون به سلیمان مروزی گفت : پسر عموی من ( امام رضا (ع) ) از حجاز آمده است و او علمای علم کلام و عقاید را دوست می دارد . اگر مایل هستی ، روز ترویه (هشتم ذی الحجه) برای مناظره با او نزد ما بیا .
سلیمان مروزی گفت : تمایل ندارم او را در بحث مغلوب کنم و از اعتبار او در انظار بکاهم !
مأمون گفت : اتفاقا من تو را برای همین منظور دعوت کرده ام !
بدین ترتیب سلیمان با این چراغ سبز مأمون اعلام آمادگی کرد .
در این هنگام ، مأمون دعوت محترمانه ای خدمت امام رضا (ع) فرستاد .
امام رضا (ع) نیز یاسر (خادم مخصوص آن حضرت) و نوفلی را که از یاران خاصش بود ، به اتفاق عمران صابی که سند زنده ای بر شکست مأمون بود ، پیشاپیش نزد مأمون فرستاد و فرمود : من بعدا می آیم .
نوفلی می گوید هنگامی که بر مأمون وارد شدم و سلام کردم ، او گفت : برادرم ابوالحسن ( امام رضا (ع) ) کجاست؟
نوفلی گفت : مشغول پوشیدن لباس است و دستور داده ما جلوتر بیاییم .
نوفلی سپس برای عمران از مأمون اجازه خواست .
مأمون گفت : عمران کیست ؟
نوفلی (برای این که مأمون ناراحت نشود) گفت : همان کسی که به دست شما مسلمان شد !
مأمون گفت : مانعی ندارد ، وارد شود .
مأمون به او خوشامد گفت (ولی از ارتباط نزدیکش با امام رضا (ع) ناراحت به نظر می رسید) و افزود : ای عمران ! خوب شد عمرت باقی بود تا در زمره بنی هاشم درآمدی !
عمران (برای این که از شر مأمون در امان بماند) گفت : سپاس خدایی را که مرا به وسیله شما شرافت بخشید ای امیرمومنان !
مأمون از فرصت استفاده کرد و گفت : ای عمران ! این سلیمان از مهم ترین علمای علم کلام در خطه خراسان است .
عمران گفت : او گمان می کند که از همه کس در علم کلام در خراسان برتر است در حالی که مساله «بداء» را انکار می کند ! (نظریه بداء در حقیقت تاکیدی است بر این که خلق و امر همه به دست خداست و هم چنین مؤید «اختیار» و «اراده ی» انسان در تعیین مقدرات خود است . )
مأمون گفت : چرا با او مناظره نمی کنی ؟
عمران گفت : این بسته به میل اوست .
در همین حال ، امام رضا (ع) وارد شد و فرمود : در چه موضوعی بحث می کردید ؟
سلیمان مروزی از فرصت استفاده کرد و به عمران گفت : آیا به داوری علی بن موسی (ع) در بحث بداء راضی هستی ؟
عمران گفت : آری ، اما به شرط این که دلیل قانع کننده ای برایم بیاورد که بتوانم آن را به امثال خود ارائه دهم .
در این جا مأمون به امام رضا (ع) عرض کرد : نظر شما درباره اختلاف این دو نفر چیست ؟
امام رضا (ع) به سلیمان مروزی رو کرد و فرمود : چگونه بداء را انکار می کنی ؟ در حالی که قرآن می فرماید: «بدیع السموات و الارض» (سوره انعام / آیه 101) «و هو الذی یبدؤا الخلق ثم یعیده»(سوره روم / آیه 27) و ...
(این آیات بر این است که خداوند موجودات جهان را ابداء فرموده و این یکی از معانی بداء است).
دیگر این که قرآن می گوید : «و اخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم» ( سوره توبه / آیه 106 ) «و ما یعمر من من معمر و لاینقص من عمره الّا فی کتاب» (سوره فاطر / آیه 11 )
(از این دو آیه چنین برمی آید که ممکن است ظواهر امر نشان دهد فلان شخص مشمول عذاب یا کوتاهی عمر می گردد ، اما بعدا روشن می شود که مشیت الهی به دلیل شرایطی بر این قرار گرفته که او را ببخشاید یا به او عمر طولانی دهد ؛ یعنی در عالم تکوین یا تشریع ، دگرگونی بر خلاف ظواهر امور حاصل می شود)
با وجود این آیات ، چگونه می خوهی بداء را منکر شوی ؟
سلیمان مروزی : آیا روایتی در این زمینه از پدران گرامی ات به شما رسیده ؟
امام رضا (ع) : آری ، از جدم امام صادق (ع) نقل شده که فرمود : خداوند دو گونه علم دارد : علمی که مخزون و پنهان است و جز ذات پاکش کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این ناحیه حاصل می شود و علمی که به فرشتگان و پیامبرانش تعلیم داده و علمای اهل بیت پیامبر ما نیز از آن آگاهی دارند .
سپس امام رضا (ع) رو به سلیمان کرد و فرمود : من فکر می کنم تو در مورد انکار بداء از سخنان یهود الهام می گیری .
سلیمان مروزی : به خدا پناه می برم که چنین باشد ! مگر یهود چه گفته اند ؟
امام رضا (ع) : آنها می گویند : «دست خدا بسته است!» و مقصودشان این است که خدا کار خود را تمام کرده و دستش بسته است و هیچ دگرگونی نمی تواند انجام دهد ! در حالی که خداوند در قرآن می فرماید : «غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا» (ترجمه : دست آنها بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت خدا دور مانند . ) ( سوره مائده / آیه 64 )
درست این است که بگوییم دست خدا از هر نظر گشوده است و هر دگرگونی که مصلحت بداند ایجاد می کند و این است معنای بداء
سرانجام سلیمان اعتراف کرد که بداء حق است و رو به مأمون کرد و گفت : از امروز به بعد ، مساله بداء را انکار نخواهم کرد .
مأمون افزود : اگر سوال دیگری داری مطرح کن ، اما انصاف در بحث را فراموش نکن .
سلیمان رو به امام رضا (ع) کرد و گفت : اجازه می فرمایید سوال کنم ؟
امام رضا (ع) : هر چه می خواهی سؤال کن .
سلیمان : چه می گویی درباره کسی که «اراده» را یکی از اوصاف ذات خداوند هم چون حی و سمیع و بصیر و قدیر می داند ؟
امام رضا (ع) : برای این که بدانی وصف مرید بودن خداوند با سمیع و بصیر بودن متفاوت است ، کافی است در این نکته دقت کنی که می گویی : «اشیای جهان حادث گردید و با یکدیگر اختلاف یافت زیرا خداوند اراده کرده چنین باشد» ، اما در مورد سمیع و بصیر بودن خدا چنین تعبیری ممکن نیست . این خود دلیل بر این است که این دو وصف یکسان نیستند (یکی از صفات فعل است و دیگری از صفات ذات) .
سلیمان : اما می دانیم خداوند از ازل مرید بوده .
امام رضا (ع) : آیا اراده غیر از ذات اوست یا عین ذات او ؟
سلیمان : غیر ذات اوست .
امام رضا (ع) : پس باید قائل به تعدد امر ازلی باشی ؛ چرا که غیر از ذات او وصف قدیمی را به نام «اراده» پذیرفته ای !
سلیمان : من چیزی را جز ذات او قدیم ندانستم .
امام رضا (ع) : پس می گویی اراده حادث است ؟
سلیمان : نه ، حادث نیست .
در این جا بود که مأمون فریاد زد و گفت : ای سلیمان! چرا ستیزه می کنی و جواب سر بالا می دهی ؟ انصاف بده (گاه می گویی اراده حادث نیست ، سپس می گویی قدیم هم نیست ؛ پس نه حادث است و نه قدیم . این که ممکن نیست) .
مگر نمی بینی جمعی از صاحب نظران در اطراف تو نشسته اند و سخنانت را می شنوند؟
سپس مأمون به امام رضا (ع) رو کرد و گفت : ادامه بدهید . بالاخره او عالم علم کلام در خطه خراسان است !
امام رضا (ع) بار دیگر مطلب سابق را تکرار کرد و فرمود : اراده حادث است ؛ چرا که هر گاه چیزی ازلی نباشد باید حادث باشد و هنگامی که حادث نباشد باید ازلی باشد .
سلیمان : اراده او از اوست ، همان گونه که سمیع و بصیر بودن و علم از اوست .
امام رضا (ع) : در ازل چه چیز را اراده کرد ؟ لابد خودش را !
سلیمان : نه .
امام رضا (ع) : پس مرید مانند سمیع و بصیر نیست.
سلیمان : خودش را اراده کرد ، همان گونه که به خودش عالم بود !
امام رضا (ع) : پس وجودش از طریق اراده او بوده است ؟
سلیمان : آری !
این جا بود که مأمون و اطرافیانش خندیدند و امام رضا (ع) نیز خندید و عجز و ناتوانی سلیمان ظاهر شد .
امام رضا (ع) : ای سلیمان ، بگو ببینم آیا خداوند به آن چه در بهشت و دوزخ است ، عالم است ؟
سلیمان : آری .
امام رضا (ع) : آیا آنچه خدا می داند ، تحقق می یابد ؟ (زیرا به عقیده تو اراده او عین علم اوست)
سلیمان : آری .
امام رضا (ع) : بنابراین دیگر جایی برای این باقی نمی ماند که اراده کند چیزی را بر آن ها بیفزاید یا کم کند ، در حالی که خداوند در قرآن می گوید : «کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب» ( سوره نساء / آیه 56 ) .
(ترجمه : هر زمان پوست های آن ها (دوزخیان) بسوزد، پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم تا عذاب را بچشند.)
و نیز می فرماید : «لهم ما یشاءون فیها و لدینا مزید» ( سوره ق / آیه 35 )
( ترجمه : بهشتیان آن چه می خواهند ، برای آن ها خواهد بود و نزد ما اضافه بر آن است . این ها همه نشان می دهد که علم او غیر از اراده اوست و گرنه این تغبیرات معنا نداشت . )
سپس امام رضا (ع) فرمود : بگو ببینم این که خداوند می فرماید : «و اذا اردنا ان تهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها» ( سوره اسراء / آیه 16 )
( ترجمه : هنگامی که اراده کنیم شهر و دیاری را هلاک کنیم ، نخست اوامر خود را برای مترفین آن بیان می داریم و هنگامی که به مخالفت پرداختند ، آن ها را هلاک می سازیم . )
آیا معنای این سخن این نیست که اراده امری حادث است ؟
سلیمان : بله .
امام رضا (ع) : بنابراین گفتار تو که اراده عین ذات خداست ، باطل است ؛ زیرا خداوند نه خود را ایجاد کرده و نه دگرگونی و تغییر در دانشش راه دارد (او از ازل بوده و تا ابد هست بدون هیچ گونه دگرگونی) .
به این ترتیب امام رضا (ع) از طرق مختلف راه را بر او بست و با دلایل گوناگون ثابت فرمود که اراده از صفات فعل است و حادث است و نمی تواند عین ذات خداوند باشد .
سلیمان نیز خود را چنان در تنگنا دید که قادر بر جواب نبود و از سخن بازماند .
این شکست بزرگ بر مأمون سخت گران آمد ولی ناچار به سلیمان رو کرد و گفت : ای سلیمان ، این مرد عالم ترین فرد بنی هاشم است و کسی توانایی مقابله علمی با او را ندارد .
پس مجلس پایان یافت و مردم متفرق شدند .
برای دیدن سایر مناظرات امامان به این صفحه بروید:
http://14mah.blog.ir/post/34