شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس وبلاگ و آدرس ‌های پست‌ها را به شیعیان و اهل‌سنتی که می‌شناسید بفرستید

پربازدیدترین مطالب

چگونگی قضاوت کردن امیرالمومنین علی (ع) و سپس 10 قضاوت زیبا از آن حضرت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چگونگی قضاوت کردن امیرالمومنین علی (ع)

روزی عمر بن خطاب به امیرالمومنین علی (ع) گفت : در داوری شتاب می کنی .
امیرالمومنین علی (ع) در همان لحظه کف دستش را گشود و به عمر فرمود : چند انگشت در این دست است ؟
عمر گفت : ۵ انگشت .
امیرالمومنین علی (ع) فرمود : در پاسخ شتاب کردی .
عمر گفت : نیاز به تامل نداشت. در نگاه اول آشکار بود که دارای ۵ انگشت هستی .
امیرالمومنین علی (ع) فرمود : من نیز در حکم در مورد آنچه برایم آشکار است شتاب می کنم .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اکنون 10 قضاوت زیبا از امیرالمومنین علی (ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 - اثبات مادر بودن زن

زنی با جوانی نزد قاضی رفتند که جوان زن را مادر خود می خواند و زن امتناع میکرد !
زن رو به قاضی گفت : این چهار نفر که برادرانم هستند گواه میدهند که این جوان پسر من نیست !
آن چهار برادر گفتند : این چهل تن همراه ما هستند شهادت می دهند که خواهر ما فرزندی نداشته و هنوز دختر است و چون قاضی این را شنید دستور به حکم حد پسر داد .
پسر رو به امیرالمومنین علی (ع) که آنجا حاضر بود کرد و فریاد داد : ای علی (ع) تو حکم کن میان ما که به خدا قسم این زن مادر من باشد و مرا نیز 2 سال شیر داده است .
امیرالمومنین علی (ع) رو به زن گفت : ای زن ! سرپرست تو چه کسی می باشد ؟
زن به برادرانش را اشاره کرد .
امیرالمومنین علی (ع) از برادرانش خواست تا وکالت خواهرشان را به او بدهند و برادران آن زن قبول کردند و گفتند که هر حکمی شما نمایید مورد قبول ما باشد .
امیرالمومنین علی (ع) رو به زن کرد و گفت که ای زن من تو را به مهر 400 دینار به عقد این جوان آوردم و به غلام خود گفت تا که به منزل برود و این مبلغ را بیاورد و رو به زن کرد و گفت : برخیز و دست شوهرت را بگیر و به خانه برو .
زن وقتی این چنین شنید گریه سر داد و گفت : چگونه است من با فرزندم همبستر شوم ؟
و این چنین زن به مادر بودن خود اعتراف کرد !
..........................................................................................................................
 2 - دو مادر و یک فرزند

در زمان خلافت عمر بن خطاب ، دو زن بر سر کودکى نزاع مى کردند و هر کدام او را فرزند خود مى خواند ، نزاع را  به نزد عمر بردند ، عمر نتوانست مشکلشان را حل کند از این رو دست به دامان امیرالمومنین علی (ع) گردید .
امیرالمومنین علی (ع) ابتدا آن دو زن را فراخوانده و آنان را موعظه و نصیحت فرمود ولی سودى نبخشید و آن دو زن همچنان به مشاجره خود ادامه مى دادند .
امیرالمومنین علی (ع) چون این وضعیت را دید ، دستور داد اره اى بیاورند .
در این موقع آن دو زن گفتند : یا علی (ع) ! مى خواهى با این اره چکار کنى ؟
امیرالمومنین علی (ع) فرمود : مى خواهم فرزند را دو نصف کنم تا براى هر کدامتان یک نصف باشد !
از شنیدن این سخن یکى از آن دو ساکت ماند ، ولى دیگر فریاد برآورد : خدا را خدا را ! یا ابا الحسن ! اگر حکم کودک این است که باید دو نیم شود من از حق خودم صرف نظر کردم و راضى نمى شوم عزیزم کشته شود .

آنگاه امیرالمومنین علی (ع) فرمود : الله اکبر ! این کودک پسر توست و اگر پسر آن دیگرى مى بود او نیز به حالش ‍ رحم مى کرد و بدین عمل راضى نمى شد .
در این موقع آن زن هم اقرار به حق نموده به کذب خود اعتراف کرد و به واسطه قضاوت آن حضرت ، حزن و اندوه از عمر بن خطاب برطرف گردیده و براى آن حضرت دعاى خیر نمود !
..........................................................................................................................
 3 - قضاوت بسیار زیبا برای شناسایی غلام

در زمان خلافت امیرالمومنین علی (ع) ، مردى کوهستانى با غلام خود به حج مى رفتند ، در بین راه غلام مرتکب تقصیرى شده مولایش او را کتک زد .
غلام بر آشفته و به مولاى خود گفت : تو مولاى من نیستى بلکه من مولا و تو غلام من مى باشى !
و پیوسته یکدیگر را تهدید نموده به هم مى گفتند : اى دشمن خدا ! بر سخنت ثابت باش تا به کوفه رفته تو را به نزد امیرالمومنین علی (ع) ببرم .
چون به کوفه آمدند هر دو با هم نزد امیرالمومنین علی (ع) رفتند و مولا (ضارب) گفت : این شخص ، غلام من است و مرتکب خلافى شده او را زده ام و بدین سبب از اطاعت من سر برتافته و مرا غلام خود مى خواند .
دیگرى گفت : به خدا سوگند دروغ مى گوید و او غلام من مى باشد و پدرم وى را به منظور راهنمایى و تعلیم مسائل حج با من فرستاده و او به مال من طمع کرده مرا غلام خود مى خواند تا از این راه اموالم را تصرف نماید !
امیرالمومنین علی (ع) به آنان فرمود : بروید و امشب با هم صلح و سازش کنید و بامدادان به نزد من بیایید و خودتان حقیقت حال را بیان نمایید .
چون صبح شد ؛ امیرالمومنین علی (ع) به قنبر فرمود : دو سوراخ در دیوار آماده کن !
و آن حضرت عادت داشت همه روزه پس از اداى فریضه صبح به خواندن دعا و تعقیب مشغول مى شد تا خورشید به اندازه نیزه اى در افق بالا مى آمد .
آن روز هنوز از تعقیب نماز صبح فارغ نشده بود که آن دو مرد آمدند و مردم نیز در اطرافشان ازدحام کرده مى گفتند : امروز مشکل تازه اى براى امیرالمومنین روى داده که از عهده حل آن بر نمى آید !
تا اینکه امیرالمومنین علی (ع) پس از فراغ از عبادت به آن دو مرد رو کرده و فرمود : چه مى گویید ؟
آنان باز هم شروع کردن به قسم خوردن که من مولا هستم و دیگرى غلام !
امیرالمومنین علی (ع) به آنان فرمود : برخیزید که مى دانم راست نمى گویید و آنگاه به آنان فرمود : سرتان را در سوراخ داخل کنید و به قنبر فرمود : زود باش شمشیر رسول خدا (ص) را برایم بیاور تا گردن غلام را بزنم .
غلام از شنیدن این سخن بر خود لرزید و بدون اختیار سر را بیرون کشید و آن دیگر همچنان سرش را نگه داشت .
امیرالمومنین علی (ع) رو به غلام کرده و فرمود : مگر تو ادعا نمى کردى من غلام نیستم ؟
غلام گفت : آرى ، ولیکن این مرد بر من ستم نمود و من مرتکب چنین خطایى شدم .
پس آن حضرت از مولایش تعهد گرفت که دیگر او را آزار ندهد و غلام را به وى تسلیم نمود .
..........................................................................................................................
 4 - مجازات متفاوت 6 مرد زناکار و علتش

6 مرد را پیش قاضی بردند به جرم زنا کاری و قاضی گفت که همه را سنگسار کنند .
امیرالمومنین علی (ع) فرمود که این حکم درست نباشد .
حکم درست را از حضرت پرسیدند .
حضرت فرمود : باید اولی را گردن زد ، دومی را سنگسار کرد ، سومی را حد زنا کار که صد تازیانه باشد زد ، چهارمی را حد 50 تازیانه زد ، پنجمی را تنبیه نمایند و ششمی را بی مجازات ببخشند .
از حضرت پرسیدند که جرم هر 6 نفر یکی بوده اما چرا مجازات آنها متفاوت است ؟
امیرالمومنین علی (ع) فرمود که : اولی کافر میباشد که به دروغ به اسلام آمده و با زن مسلمه ای زنا کرده که حکمش قتل است ، دومی مرد محصن بود یعنی زن داشت و حکمش سنگسار است ، سومی محصن نبود لذا حکمش حد است ، چهارمی غلامی بود که حدش نصف میباشد ، پنجمی نابالغ بود که تنبیه کافی است و ششمی دیوانه بود که حکمی بر او نمی باشد .
..........................................................................................................................
 5 - قضاوتی جالب درباره شراب خوار

کسی در زمان خلافت ابوبکر شراب خورد و او را گرفتند و حد را خواستند اجرا کنند .
اما فرد شراب خوار ادعا کرد نمی دانسته که شرب الخمر حرام است .
لذا ابوبکر اورا به نزد مولا علی (ع) فرستاد تا حکم کند .
امیرالمومنین علی (ع) فرمود : او را به نزد انصار و مهاجر برده و ببینند که آیا او را کسی خبر رسانده یا خیر اگر کسی او را خبر رسانده بود در جا حدش زنند و اگه کسی به او خبر نداده بود او توبه کند و رهایش سازند .
..........................................................................................................................
 6 - چگونگی تشخیص ادعای شاکی

در زمان خلافت امیرالمومنین امیرالمومنین علی (ع) ، مردی را نزد آن حضرت آوردند که ادعا می کند کسی بر سرش ضربه ای زده و در اثر این ضریه چشمانش نمی بیند و زبانش از کار افتاده و حس بویایی خود را نیز از دست داده .
امیرالمومنین علی (ع) فرمود : اگر راست بگوید سه دیه ی کامل بر او واجب است .
اطرافیان گفتند که از کجا صحت و سقم ادعاهایش را تشخیص دهیم ؟
امیرالمومنین علی (ع) فرمود : برای اینکه درستی ادعای او مبنی بر اینکه چشمش نمی بیند ثابت شود او را در مقابل آفتاب قرار دهند بطوریکه آفتاب مستقیم به چشمانش بتابد . اگر راست نگفته باشد نمی تواند چشمانش را باز نگهدارد . و در مورد ادعایش مبنی بر اینکه دیگر حس بویایی ندارد ، پنبه ای را بسوزانند و مقابل بینی اش بگیرند اگر از چشمانش آب سرازیر شد و سرش را از دود دور کرد صادق نیست و گرنه راست می گوید . ولی در اینکه ادعا می کند زباش آسیب دیده به طوریکه تکلمش را از دست داده ، باید سوزنی در زباش بزنند ، اگر خون سرخ بیرون آید زبانش سالم است ولی اگر خون سیاه بیرون آید در ادعایش صادق است .

..........................................................................................................................
 7 - فرزند پسر برای کدام زن است ؟

مردى داراى دو زن بود که هر دو نفر آنها باردار بودند .
هر یک از آنها آرزو مى کردن که فرزندى که به دنیا مى آورد پسر باشد تا بدین وسیله پیش ‍ شوهرش محبوبتر گردد .
در آن زمان به دلیل پایین بودن سطح فرهنگ و نقش مهمى که مردان در تقویت بنیه نظامى داشتند ، داشتن فرزندان پسر ، افتخار بوده و داشتن فرزندان دختر ، موجب سرافکندگى محسوب مى شد !
از قضا هر دو زن در یک شب تاریک و در یک اتاق ، زایمان مى کنند .
یکى از آنها دختر و دیگرى پسر به دنیا مى آورد .
زنى که دختر زاییده بود در یک زمان مناسب ، فرزندش را با نوزاد پسر هوویش عوض مى کند و وانمود مى کند که او پسر زاییده و هوویش دختر زاییده است !
این کارباعث اختلاف و درگیرى بین دو هوو شده و کسى نتوانست بین آن دو زن قضاوت کند .
طبق معمول براى قضاوت در این مورد به دریاى علم و حکمت ، امیرالمومنین علی (ع) مراجعه مى شود .
امیرالمومنین علی (ع) فرمود : شیر هر دو مادر را به مقدار معین و مساوى با هم مقایسه کنند و  آن دو را وزن کنند سپس شیری که سنگین تر است مربوط به مادر نوزاد پسر می باشد .

***************
دلیل علمی این قضاوت امیرالمومنین علی (ع) امروزه اثبات شده است .
به دلیل اختلاف ساختمان جسمانى زن و مرد ، خداوند متعال حتى در تغذیه نوزادان نیز اختلاف قائل شده است . شیرى که پسر از آن تغذیه مى کند باید از املاح و فلزات بیشترى برخوردار باشد تا استخوان بندى و اسکلت و همچنین عضلات محکم تر و نیرومندترى رابراى مردانى که وظایف سنگین تر ، خشن تر و خطرناکترى به عهده خواهند داشت ، فراهم سازد .
..........................................................................................................................
 8 - حکم زنای زن باردار

زنی حامله را نزد قاضی بردن که زنا داده ، قاضی حکم سنگسار داد اما امیرالمومنین علی (ع) فرمود که این درست نمی باشد چون که شما مطمئن نیستید که طفل مرده باشد یا نه و باید به او مهلت دهید تا طفلش را به دنیا آورد و برای طفل پرستاری برگزینید و سپس حد او را اجرا نمایید .
..........................................................................................................................
 9 - داورى در مورد گاوى که الاغى را کشت !

دو نفر مرد به حضور رسول خدا (ص) رسیدند .
یکى از آنان گفت : اى رسول خدا ! گاو این شخص ، الاغ مرا کشته است در این باره بین ما قضاوت کن .
رسول خدا (ص) فرمود : نزد ابوبکر بروید تا او قضاوت کند .
آنان نزد ابوبکر رفتند و جریان خود را به او گفتند .
ابوبکر گفت : چرا نزد رسول خدا (ص) نرفته اید و نزد من آمده اید ؟
آن دو نفر گفتند : به حضور آن حضرت رفتیم او ما را به نزد شما فرستاد .
ابوبکر گفت : حیوانى ، حیوانى را کشته است چیزى بر گردن صاحب حیوان کشنده نیست !
آن دو نفر به حضور رسول خدا (ص) بازگشتند و قضاوت ابوبکر را به عرض آن حضرت رساندند .
پیامبر (ص) فرمود : نزد عمر بن خطاب بروید تا او در این باره قضاوت کند .
آنان نزد عمر رفته و جریان را گفتند .
عمر بن خطاب گفت : چرا نزد رسول خدا (ص) نرفته اید و به اینجا آمده اید ؟
آن دو نفر گفتند : به حضور رسول خدا (ص) رفتیم ، او ما را نزد شما فرستاد .
عمر گفت : چرا پیامبر (ص) شما را نزد ابوبکر نفرستاد ؟
گفتند : نزد او نیز فرستاد .
عمر گفت : او چه گفت ؟
آن دو نفر گفتند : ابوبکر گفت : حیوانى ، حیوان دیگر را کشته است و چیزى بر گردن صاحب حیوان کشنده نیست .
عمر گفت : به نظر من نیز همین است که ابوبکر گفته !
آن دو نفر دوباره به حضور رسول خدا (ص) بازگشتند و همه جریان را به عرض آن حضرت رساندند .
پیامبر (ص) به آنان فرمود : به حضور علی بن ابیطالب (ع) بروید تا او در این مورد قضاوت کند .
آن دو نفر به حضور امیرالمومنین على (ع) رفته و جریان را گفتند .
امیرالمومنین على (ع) فرمود : اگر گاو به اصطبل و جایگاه الاغ رفته و الاغ را کشته است ، صاحب گاو باید قیمت الاغ را به صاحبش بدهد و اگر الاغ به اصطبل و جایگاه گاو رفته و گاو او را کشته است ، بر گردن صاحب گاو چیزى نیست .
آن دو مرد به حضور رسول خدا (ص) بازگشتند و چگونگى قضاوت امیرالمومنین على (ع) را به عرض رساندند .
پیامبر (ص) فرمود : لَقَدْ قَضى عَلىُ بْنِ اَبِیطالِبٍ بَیْنَکُما بِقَضاءِ اللّهِ عَزَّاسمُهُ . على بن ابیطالب مطابق حکم خداوند متعال بین شما قضاوت نموده است .
سپس پیامبر اکرم (ص) فرمود : حمد و سپاس خداوندى را که در میان ما خاندان نبوت ، مردى را قرار داد که طبق سنت حضرت داوود (ع) در قضاوت داورى مى کند .
..........................................................................................................................
 10 - حل یک مساله جالب ریاضى توسط علی ( ع)

عبدالرحمن بن حجاج  مى گوید : از ابن ابى لیلى شنیدم که مى گفت : امیرمومنان على (ع) در حادثه اى قضاوت عجیبى کرد که بى سابقه است و آن اینکه :
دو نفر مرد در مسافرت با هم رفیق شدند .
هنگام غذا در محلى نشستند تا غذا بخورند .
نفر اول سه گرده نان از سفره خود بیرون آورد و نفر دوم پنج گرده نان .
در آن هنگام مردى از آنجا عبور مى کرد او را دعوت به خوردن غذا کردند .
او نیز کنار سفره آنان نشست و از آن غذا خوردند .
مرد رهگذر پس از خوردن غذا و هنگام خداحافظى ، هشت درهم به آنان داد و گفت : این هشت درهم را به جاى آنچه خوردم به شما دادم و از آنجا رفت .
آن دو نفر در تقسیم پول نزاع کردند .
صاحب سه نان مى گفت : نصف هشت درهم مال من است و نصف آن مال تو .
ولى صاحب پنج نان مى گفت : پنج درهم آن مال من است و سه درهم آن مال تو است .
آنان نزاع و کشمکش ‍ خود را نزد امیرالمومنین على (ع) آوردند و داورى را به او واگذار نمودند .
امیرالمومنین على (ع) به آنان فرمود : نزاع و کشمکش در اینگونه امور از فرومایگى و پستى است . صلح و سازش بهتر است . بروید سازش کنید .
صاحب سه نان (نفر اولی) گفت : من راضى نمى شوم مگر به آنچه حقیقت است و شما در این باره قضاوت به حق کنید .
امیرالمومنین علی (ع) خطاب به نفر اول فرمود : اکنون که تو حاضر به سازش نیستى و حقیقت را مى خواهى ، بدان که حق تو از آن هشت درهم ، فقط یک درهم است .
او گفت : سبحان اللّه ! چطور حقیقت اینگونه است ؟!
امیرالمومنین علی (ع) فرمود : اکنون بشنو تا توضیح دهم . آیا تو صاحب سه نان نبودى ؟
او گفت : بله من صاحب سه نان هستم .
امیرالمومنین علی (ع) فرمود : رفیق تو صاحب پنج نان است ؟
او گفت : آرى .
امیرالمومنین علی (ع) فرمود : بنابراین این هشت نان شامل 24 قسمت (با توجه به سه نفر خورنده) مى شود . تو (صاحب سه نان) هشت قسمت نان ها را خورده اى و رفیق تو نیز هشت قسمت را خورده و مهمان نیز هشت قسمت را خورده است و چون آن مهمان هشت درهم به شما دو نفر داده ، هفت درهم آن مال رفیق تو (صاحب پنج نان) است و یک درهم آن مال تو (صاحب سه نان) است .
آن دو مرد در حالى که حقیقت مطلب را دریافتند، از محضر امیرالمومنین علی (ع) رفتند .

******************
توضیح بیشتر قضاوت زیبای مولا در این قضیه جالب :

هر نان را 3 تکه فرض می کنیم . این 8 نان را 24 تکه در نظر می گیریم  . و چون همه به اندازه مساوی خورده اند پس هر کدام 8 تکه از 24 تای کل خورده اند . حال نفر سوم 8 درهم پول پرداخته برای 8 تکه ای که خورده . در نتیجه برای هر تکه یک درهم پرداخت کرده است .
حال باید دید که این 8 تکه که نفر سوم خورده چقدرش مال نفر اول و چقدرش مال نفر دوم است .
نفر اول 3 نان داشته یعنی 9 تکه و چون خودش مثل بقیه 8 تکه نان خورده پس  یک تکه از نانش می ماند که نفر سوم خورده است . و چون نفر سوم به ازای هر تکه نان یک درهم پول داده پس فقط یک درهم حق نفر اول است .
نفر دوم 5 نان داشته یعنی 15 تکه نان . و چون خودش 8 تکه نان خورده 7 تکه دیگر می ماند که آن را نفر سوم خورده است . و چون نفر سوم به ازای هر تکه نان یک درهم پول پرداخت کرده است در نتیجه باید 7 در هم به ازای این 7 تکه نان به نفر دوم برسد .


برای دیدن مناظرات امامان به این صفحه بروید:

http://14mah.blog.ir/post/34

 سلام

دستتون درد نکنه عالی بود

بنده یک عدد معلم هستم و دوشت دارم از حکایت های زیبا و آموزنده برای یادگیری دانش آموزان استفاده نمایم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">