عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی داود بود ، نقل میکند که ذرقان گفت : روزی دوستش (ابن ابی داود) که از درباریان معتصم عباسی بود ناراحت به نظر رسید .
گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟
گفت : در حضور خلیفه و امام جواد (ع) جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید .
گفتم : چگونه ؟
گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود .
خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید .
عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند و امام جواد (ع) را هم خواست .
خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟
من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد .
خلیفه گفت : به چه دلیل ؟
من گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم .
بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته من را تصدیق کردند .
یک دسته از علما گفتند : باید دست را از مرفق برید .
خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟
گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : ... و ایدیکم الی المرافق .
و این آیه نشان میدهد که دست دزد را باید از مرفق برید .
دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزا میشود .
و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به امام جواد (ع) کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مساله چه می گویید ؟
امام جواد (ع) فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار .
خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید .
امام جواد (ع) فرمود : اکنون که من را سوگند میدهی پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست و حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد .
خلیفه پرسید : چرا ؟
امام جواد (ع) فرمود : زیرا پیامبر اکرم (ص) فرموده است که سجده باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمیماند ، و در قرآن کریم آمده است و ان المساجد لله ... سجدهگاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد .
معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع) قطع کردند .
ذرقان میگوید : ابن ابی داود سخت پریشان شده بود که چرا نظر او در محضرخلیفه رد شده است .
سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمومنین ! آمدهام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری میگویم .
معتصم گفت : بگو .
ابن ابی داود گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل میدهی تا یک مساله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو میشود هستند و چون میبینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی امام جواد (ع) ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه میکنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی (ع) منتقل میگردد و پایههای قدرت و شوکت تو متزلزل میگردد .
این بدگویی و اندرز غرآلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز درصدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد .
برای دیدن سایر مناظرات امامان به این صفحه بروید: