یکی از مباحث اصولی و اساسی در بین پیروان مذاهب اسلامی، مسئله «تقیه» است. علی رغم مشروعیت این مسئله در قرآن و روایات؛ فرقه وهابیت، به شدت به این مسئله، حمله نموده و مسئله «تقیه» را به «نفاق» تشبیه کرده است! در این مقاله، بر آن هستیم تا مسئله تقیه را، در قرآن، روایات نبی مکرم، سیره صحابه، و همچنین از منظر علمای شیعه و سنی بررسی نموده و مشروعیت آن را به اثبات برسانیم.
«ابن تیمیه» وقتی به پیروان مکتب تشیع، که قائل به مشروعیت تقیه هستند می رسد، می گوید که شیعیان همانند «یهود» هستند. یهودی ها «تقیه» دارند، شیعیان هم تقیه دارند! همانطور که زندقه و ملحدین، عمداً دروغ می گویند، شیعیان هم عمداً دروغ می گویند:
«وَ أَمَّا الرَّافِضَةُ، فَأَصْلُ بِدْعَتِهِمْ عَنْ زَنْدَقَةٍ، وَ إِلْحَادٍ، وَ تَعَمُّدُ الْکَذِبِ کَثِیرٌ فِیهِمْ، وَ هُمْ یُقِرُّونَ بِذَلِکَ حَیْثُ یَقُولُونَ: دِینُنَا التَّقِیَّةُ، وَ هُوَ أَنْ یَقُولَ أَحَدُهُمْ بِلِسَانِهِ خِلَافَ مَا فِی قَلْبِهِ، وَ هَذَا هُوَ الْکَذِبُ وَ النِّفَاقُ»
اصل و ریشه بدعتهای شیعیان، زندقه و الحاد و کفر است. و عمداً دروغ گفتن در میان ایشان زیاد است و خودشان هم به این مسئله اقرار دارند چرا که می گویند دین ما تقیه است! تقیه یعنی کسی سخنی را بر خلاف آنچه در دل دارد بر زبان جاری کند. و این همان دروغ و نفاق است.
منهاج السنه، ج1، ص 68
در جای دیگر این کتاب، با این الفاظ به شیعه می تازد:
«وَ عَامَّةُ عَلَامَاتِ النِّفَاقِ وَ أَسْبَابِهِ لَیْسَتْ فِی أَحَدٍ مِنْ أَصْنَافِ الْأُمَّةِ أَظْهَرَ مِنْهَا فِی الرَّافِضَةِ، حَتَّى یُوجَدَ فِیهِمْ مِنَ النِّفَاقِ الْغَلِیظِ الظَّاهِرِ مَا لَا یُوجَدُ فِی غَیْرِهِمْ. وَ شِعَارُ دِینِهِمْ التَّقِیَّةُ الَّتِی هِیَ أَنْ یَقُولَ بِلِسَانِهِ مَا لَیْسَ فِی قَلْبِهِ، وَ هَذَا عَلَامَةُ النِّفَاقِ.»
نشانه ها و اسباب نفاق، در هیچ صنفی از اصناف امت اسلامی، به اندازه مذهب شیعه وجود ندارد. حتی نفاق شدید و آشکاری که در شیعه هست، در غیر شیعه وجود ندارد. و اساساً شعار دینشان تقیه است. تقیه یعنی سخنی را بر خلاف آنچه در دل داری بر زبان جاری کنی و این نشانه نفاق است.
منهاج السنه، ج7، ص 151
و در جائی دیگر نیز می گوید:
«رَأْسُ مَالِ الرَّافِضَةِ التَّقِیَّةُ، وَ هِیَ أَنْ یُظْهِرَ خِلَافَ مَا یُبْطِنُ کَمَا یَفْعَلُ الْمُنَافِقُ»
اساس تمایلات شیعه، تقیه است. و تقیه این است که خلاف آنچه در دل پنهان داری، اظهار کنی. همانگونه که منافق انجام می دهد.
منهاج السنه، ج6، ص 421
حال می خواهیم با بررسی سخنان ابن تیمیه در مورد تقیه، از زوایای مختلف قرآنی، روائی و نیز سیره صحابه؛ دروغ بودن ادعاهای وی، بیشتر آشکار بکنیم:
نکته اول این است که، «تقیه» یک بحث قرآنی است. و هیچ ارتباطی به شیعه و سنی ندارد. و در سه آیه از آیات قرآن کریم، به این مسئله و مشروعیت آن اشاره شده است:
آیه اول: خدای متعال در سوره «آل عمران» به صراحت می فرماید:
[لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاة]
افراد با ایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند، و هر کس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد (و پیوند او بکلى از خدا گسسته مىشود)، مگر اینکه از آنها به پرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهم ترى تقیه کنید.)
سوره آل عمران(3): آیه 28
این آیه در حقیقت می فرماید که زیر بار حکومت کفر رفتن حرام است، مگر اینکه از روی تقیه باشد! اظهار محبت به کفار حرام است، مگر از روی تقیه! یک نفر از کفار می ترسد، به جانش، به مالش و به آبرویش از او می ترسد، لذا به او اظهار مودت می کند، یعنی «تقیه خوفی»؛ قرآن می گوید که اشکالی ندارد. یا نه، اظهار محبت می کند تا آنها را نرم کند برای جذب به اسلام، یعنی «تقیه مداراتی»؛ اطلاق این آیه، هر دو را شامل می شود.
آیه دوم: این آیه در رابطه با جناب «عمار» است. می فرماید:
[مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان]
کسانی که بعد از ایمانشان به خدا کافر شوند (مجازات می شوند) بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان با ایمان، آرام است.
سوره نحل(16): آیه 106
این آیه صراحت دارد در اظهار کفر انسان با ایمان از روی تقیه. شما می گوئید که شیعیان از روی تقیه پشت سر اهل سنت نماز می خوانند، و این درست نیست! خب شما آیه قرآن را ببینید که می گوید اگر کسی از روی تقیه، و برای حفظ جانش، کلمه کفر را بر زبان جاری کند، ایرادی ندارد.
این آیه مطلق هم هست.می فرماید: «مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان»؛ فرقی نمی کند که از چه کسی مکره بشود، هم تقیه از کفار را می گیرد و هم از دیگر مسلمانان را. در حقیقت این آیه یک ملاکی را به ما می دهد. و آن خوف بر جان و مال و... است. از هر کس که باشد فرقی نمی کند. مثل این است که شارع مقدس می گوید که شراب نخورید چون مست کننده است. این مست کردن یک ملاک است. و تمام موارد را شامل می شود. خمر باشد، نبیذ باشد و یا عسیر باشد، فرقی نمی کند. وقتی مست کنندگی آن ثابت شد، حرمتش ثابت می شود.
آیه سوم: خداوند متعال در سوره «غافر» می فرماید:
[َوقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إیمانَه..]
و مرد مؤمنی از فرعونیان که ایمان خود را پنهان می داشت گفت...
سوره غافر(40): آیه 28
این آیه نیز به صراحت، مسئله کتمان ایمان، یعنی همان تقیه از ترس دیگران را مطرح کرده و مهر مشروعیت بر آن زده است.
در کنار آیات قرآن کریم که به صراحت مسئله تقیه را مطرح کرده بود و به آن مشروعیت بخشیده بود، روایات فراوانی از شیعه و سنی نیز داریم که بر مشروعیت تقیه دلالت دارند. که به بخشی از این روایات اشاره می کنیم:
روایات بسیاری از طریق اهل بیت (علیهم السلام) درباره «تقیه» وارد شده است که اگر نگوییم به حد تواتر معنوی میرسد، قطعاً از حد استفاضه تجاوز میکند؛ تا جایی که مرحوم «شیخ حر عاملی» (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب وسائل الشیعه، 128 روایت را در ضمن 13 باب جمع آوری کرده است. از میان این همه روایت به طور اختصار فقط به چند روایت اشاره میکنیم:
1- حضرت امام صادق (سلام الله علیه) می فرماید:
«إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّینِ فِی التَّقِیَّةِ وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَه»
همانا نُه دهم (90%) دین در تقیه است. و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.
کافی، ج2، ص217، باب التقیه، ح2
2- حضرت امام باقر (سلام الله علیه) می فرماید:
«التَّقِیَّةُ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَائِی وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَه»
تقیه جزء دین من، و دین پدران من است و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد.
کافی، ج2، ص 219، باب التقیه، ح12
در کنار روایات شیعه بر مشروعیت تقیه، ما چند نمونه هم از کتب اهل سنت انتخاب کرده ایم که «تقیه» را امری مجاز و مشروع معرفی نموده است.
«عایشه» می گوید که از پیامبر پرسیدم که آیا حجر اسماعیل، جزء «بیت» است یا جزء «بیت» نیست؟ پیامبر در جواب من فرمود: بله جزء بیت است. گفتم: پس چرا دستور نمی دهید که آن را داخل در «بیت» بکنند؟ پیغمبر فرمود:
«یَا عَائِشَةُ، لَوْلاَ أَنَّ قَوْمَکِ حَدِیثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِیَّةٍ لَأَمَرْتُ بِالْبَیْتِ، فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِیهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ»
پیغمبر اکرم به عایشه فرمود: ای عایشه! اگر قوم تو تازه از جاهلیت به اسلام در نیامده بودند، دستور می دادم تا خانه خدا را خراب بکنند و حجر اسماعیل را که از خانه خارج شده را در بیت داخل می کردم.
صحیح بخاری، ج2، ص 574، باب فضل مکه و بنیانها، ح 1509
پیغمبر اکرم از ترس قوم عایشه، دستور به تخریب حجر اسماعیل نمی دهد! آیا این عمل پیغمبر، تقیه نیست!؟ حضرت می فرماید که «حجر اسماعیل» جزء «بیت» است و باید هم داخل «بیت» بشود، ولی من از ترس اینکه قوم تو به جاهلیت برنگردند، به این تکلیف شرعی خودم، عمل نمی کنم!
لذا ما در تاریخ می بینیم که وقتی «عبدالله بن زبیر» بر مکه مسلط شد، اولین کاری که انجام داد این بود که خانه خدا را ویران کرد و «حجر اسماعیل» را داخل در «بیت» کرد. سپس گفت: مردم در زمان پیغمبر، تازه مسلمان بودند و احتمال داشت که از دین بیرون بروند؛ ولی الآن دیگر اینچنین موقعیتی نیست. بعدها وقتی «حجاج بن یوسف ثقفی» (علیه لعائن الله)، بر مکه مسلط شد، خانه خدا را ویران کرد و حجر اسماعیل را دوباره از خانه خدا جدا کرد. حکام بعدی که آمدند، دیگر به خانه خدا دست نزدند.
«ابن ابی شیبه»، متوفای 235 هجری، و استاد «بخاری» هم نقل کرده است:
«لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ»
هر کس تقیه نداشته باشد، ایمان ندارد.
المصنف، ج6، ص 474، ح 33045
«سیوطی» هم از نبی مکرم نقل کرده است که فرمود:
«لا دینَ لِمَن لا تَقیَّةَ لَه»
هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.
جامع الاحادیث سیوطی، ج8، ص 281، ح 26050
«متقی هندی» از وجود مقدس امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل کرده است که فرمود:
«لا دینَ لِمَن لا تَقیّة لَه»
هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.
کنزل العمال متقی هندی، ج3، ص 43، ح 5665
در «سنن ابن ماجه» از «ابوذر غفاری» روایت شده است که رسول خدا فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ قَدْ تَجَاوَزَ عَنْ أُمَّتِی الْخَطَأَ، وَ النِّسْیَانَ، وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ»
همانا خداوند خطا و فراموشی را از امت من برداشته است و نیز آنچه که برآن اجبار بشوند.
سنن ابن ماجه، ج1، ص 659، باب طلاق المکره و الناسی، ح 2043
پس بنابراین: قرآن، «تقیه» را تثبیت می کند. «سنت» نیز «تقیه» را تثبیت می کند. و در این مسئله هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد.
علاوه بر آیات قرآن کریم و روایات شریف نبوی، سیره صحابه نیز که در نزد اهل سنت از جایگاه ویژه ای برخوردار است، بر مشروعیت تقیه دلالت آشکاری دارد.
«ابوهریره» که گل سرسبد صحابه است، و بیش از 5 هزار روایت در منابع اهل سنت دارد، یعنی یک سوم روایات اهل سنت، از ابوهریره است، می گوید:
«حفظت عن رسول الله وعاءین فأما أحدهما فبثثته و أما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم»
از رسول خدا دو ظرف پر از حدیث حفظ نمودهام که هر آنچه تاکنون روایت کردهام یکی از این دو ظرف بوده است که اگر بنا باشد ظرف دیگر را نیز بگشایم گردنم زده خواهد شد!
صحیح بخاری، ج1، ص 56، باب حفظ علم، ح 120
«ابن عساکر» نیز از «ابوهریره» نقل کرده است که گفت:
«إنی لا حدث أَحَادِیثَ لَوْ تَکَلَّمْتُ بِهَا فِی زَمَانِ عُمَرَ أَوْ عِنْدَ عُمَرَ لَشَجَّ رَأْسِی»
من احادیثی در سینه دارم که اگر در زمان عمر و یا در حضور عمر به زبان می آوردم، سرم را می شکافت.
تاریخ مدینه دمشق، ج67، ص343؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص 601؛ البدایه و النهایه، ج8، ص 107
آیا این عمل «ابوهریره»، تقیه نیست!؟ کتمان احادیث، و عدم نقل آنها از ترس عمر، تقیه هست یا نیست؟
«ابن حزم آندلسی» از «عبدالله بن مسعود» نقل کرده است که گفت:
«مَا مِنْ ذِی سُلْطَانٍ یُرِیدُ أَنْ یُکَلِّفَنِی کَلاَمًا یَدْرَأُ عَنِّی سَوْطًا أَوْ سَوْطَیْنِ إِلاَّ کُنْت مُتَکَلِّمًا بِهِ»
اگر صاحب قدرتی مرا مجبور کند که حرفی را بزنم تا بدینوسیله از دست یک یا دو تازیانه او در امان بمانم، چنین حرفی را خواهم زد.
المحلی ابن حزم، ج 8، ص 336
این فقط دو نمونه کوچک بود از جواز تقیه در سیره صحابه. و ما فراوان داریم از مصادیق تقیه صحابه، که چه از کفار و چه از مسلمان، تقیه نموده اند.
وجوب و مشروعیت تقیه در شرائط خاص از دیدگاه پیروان اهل بیت (علیهم السلام) اجماعی است، که در این قسمت سخن شیخ صدوق (متوفای381هـ)، شیخ طوسی (متوفای460هـ) و محقق کرکی (متوفای940هـ) را نقل میکنیم:
«شیخ صدوق» مینویسد:
«التقیة فریضة واجبة علینا فی دولة الظالمین، فمن ترکها فقد خالف دین الإمامیة وفارقه.»
تقیه یکی از واجبات است که در زمان حکومت ظالمان وجوب آن حاصل میشود؛ بنابراین اگر کسی تقیه را ترک کند، با مذهب شیعه مخالفت کرده و از آن بیرون است.
الهدایة، ص 51
و در کتاب «الإعتقادات» مینویسد:
«اعتقادنا فی التقیة انّها واجبة، من ترکها کان بمنزلة من ترک الصلاة.»
نظر ما در مورد تقیه آن است که واجب است؛ کسی که آن را ترک نماید مانند کسی است که نماز را ترک کرده است.
الاعتقادات فی دین الإمامیة، ص 107
«شیخ طوسی» درباره «تقیه» مینویسد:
«والتقیة - عندنا - واجبة عند الخوف على النفس وقد روی رخصة فی جواز الافصاح بالحق عندها... و ظاهر أخبارنا یدل على أنّها واجبة، و خلافها خطأ.»
ما (شیعیان) تقیه را زمانی واجب میدانیم که شخص، احتمال خطر بر جان خویش را بدهد؛ روایت در مورد جواز تقیه نکردن نیز آمده است... اما روایات ما دلالت دارد که تقیه واجب است و مخالفت با آن اشتباه است.
التبیان، ج 2، ص 435
«محقق کرکی» نیز مینویسد:
«اعلم أن التقیة جائزة و ربما وجبت، و المراد بها: إظهار موافقة أهل الخلاف فی ما یدینون به خوفا. و الأصل فیه قبل الاجماع ما اشتهر من أقوال أهل البیت علیهم السلام و أفعالهم.»
بدان که تقیه جایز است و گاهی واجب میشود؛ و مقصود از تقیه این است که از روی ترس در ظاهر موافق با چیزی باشی که مخالفین به آن اعتقاد دارند. و علت وجوب آن جدای از اجماع، سخنان مشهور ائمه در این زمینه و کردار ایشان است.
رسائل المحقق الکرکی، ج 2، ص 51
علاوه بر فقهای امامیه، فقهای اهل سنت نیز قائل به جواز و مشروعیت تقیه هستند، که به چند نمونه اشاره می کنیم:
«فخر رازی» در ذیل آیه « إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» می نویسد:
«ظاهر الآیة یدل أن التقیة إنما تحل مع الکفار الغالبین إلا أن مذهب الشافعی رضی الله عنه أن الحالة بین المسلمین إذا شاکلت الحالة بین المسلمین و المشرکین حلت التقیة محاماة على النفس.»
ظاهر آیه بر این دلالت دارد که تقیه تنها زمانی جایز است که کفار غلبه کرده و مسلط و پیروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که میگوید: اگر دگرگونی بین مسلمانان همانند تغییر و دگرگونی بین مسلمانان و مشرکان باشد، تقیه برای حفظ جان لازم است
وی برای اثبات عدم انحصار مشروعیت تقیه به صدر اسلام و تداوم آن میگوید:
«الحکم السادس: قال مجاهد: هذا الحکم کان ثابتا فی أول الإسلام لأجل ضعف المؤمنین فأما بعد قوة دولة الإسلام فلا، و روى عوف عن الحسن: أنه قال التقیة جائزة للمؤمنین إلى یوم القیامة، و هذا القول أولى، لأن دفع الضرر عن النفس واجب بقدر الإمکان»
حکم ششم: مجاهد گفته است: این حکم در اول اسلام بوده است؛ زیرا مسلمانان ضعیف بودند؛ اما بعد از نیرو پیدا کردن دولت اسلامی دیگر این حکم جایز نیست. و از حسن روایت شده است که گفته است: تقیه برای مؤمنین تا روز قیامت جایز است. و این نظر دوم قوی تر است؛ زیرا دفاع از ضرر بر جان تا حد امکان جایز است.
تفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 8، ص 12
آقای «نووی» متوفای 676هجری، در این زمینه می گوید:
«وقد اتفق الفقهاء على انه لو جاء ظالم یطلب انسانا مختفیا لیقتله أو یطلب ودیعة لانسان لیأخذها غصبا و سأل عن ذلک وجب على من علم ذلک اخفاؤه و انکار العلم به و هذا کذب جائز بل واجب لکونه فی دفع الظالم.»
علما اجماع دارند که اگر ظالمی نزد انسان آمد و از وی محل شخصی مخفی شده را به پرسد تا او را به قتل برساند، یا در مورد محل امانتی سؤال کند تا آن را غصب نماید، واجب است کسی که محل آن را میداند، آن را مخفی کرده و بگوید آن را نمیدانم؛ و این از مواردی است که دروغ در آن جایز و بلکه واجب است؛ زیرا با این کار شخص ظالمی را مانع شده است.
شرح النووی على صحیح مسلم، ج 15، ص 124
و در جای دیگر میگوید:
«و لا خلاف أنه لو قصد ظالم قتل رجل هو عنده مختف وجب علیه الکذب فی انه لا یعلم أین هو.»
خلافی نیست که اگر شخصی ظالم بخواهد کسی را که در نزد شخصی دیگر مخفی شده است بکشد، بر وی واجب است که دروغ بگوید که نمیداند وی کجا است.
شرح النووی على صحیح مسلم، ج 16، ص 158
آقای آلوسی در ذیل آیه « إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» می نویسد:
«وفى الآیة دلیل على مشروعیة التقیة و عرفوها بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شر الاعداء و العدو قسمان: الاول من کانت عداوته مبنیة على اختلاف الدین کالکافر و المسلم و الثانى من کانت عداوته مبنیة على أغراض دنیویة کالمال و المتاع و الملک و الامارة.»
این آیه دلالت بر جواز تقیه میکند؛ و در تعریف آن، چنین گفتهاند: حفظ کردن جان و یا ناموس و یا مال از شر دشمنان؛ و دشمن دو گونه است: یکی آنکه دشمنی او به خاطر اختلاف دینی است؛ مانند اختلاف مسلمان و کافر؛ و دیگری آنکه دشمنیاش به خاطر اهداف دنیوی است؛ مانند مال و کالا و حکومت و فرماندهی.
روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج3، ص 121
جالب است که «اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء»، که بالاترین مقام فتوای وهابیت است، و در رأس این لجنه هم، «مفتی اعظم» قرار دارد؛ در جواب فتوای شماره 1275، که در مورد تقیه سؤال شده است، می نویسد:
«إن اعترض علیه المصلون بالمسجد و خشی أن تحدث فتنة من وضع یده الیمنى على الیسرى فی الصلاة و أن ینشأ عن ذلک ضرر ترک القبض أرسل یدیه اتقاء للفتنة و الضرر، و لا یجوز له أن یتخلف عن الجماعة و یصلی فی بیته»
فردی وارد مسجدی می شود و می ترسد که از قرار دادن دست راست بر روی دست چپ (تکتف) فتنه ای و مشکلی برای او ایجاد بشود، و ضرری متوجه او بشود، در اینجا باید دست باز نماز بخواند، تا ضرری متوجه او نشود. و جایز نیست که از جماعت تخلف کند و در خانه اش نماز بخواند.
فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، ج6، ص 383
بنابر آنچه گذشت، جواز و مشروعیت «تقیه» اثبات، و بی اساس بودن سخنان «ابن تیمیه» و حمله شدید او به شیعه و تشبیه شیعه به یهود به خاطر قائل شدن به تقیه؛ کاملاً روشن و آشکار شد.