شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس وبلاگ و آدرس ‌های پست‌ها را به شیعیان و اهل‌سنتی که می‌شناسید بفرستید

پربازدیدترین مطالب
امروز می خواهم چند تا فیلتر شکن (Filter Breaker) برای شما معرفی کنم این فیلتر شکن ها که خدمت شما معرفی می کنم صد در صد کار می کنه و تضمینی است و کاملا رجستری شده است و شما می تونید بدون هیچگونه شک و تردیدی ازشون استفاده کنید


البته همیشه در نظر داشته باشید که این روزها فیلتر شکن های تقلبی و نوظهور زیادی وجود داره که بسیار مخرب هستند و سیستم شما رو به هم می ریزند و به هدفی هم که دارید نمی رسید و بجای اینکه فیلتر شکنی بکنند برای انسان فیلتر درست می کنند.
سعی کردیم چند ورژن مختلف براتون ارائه کنیم که نهایت استفاده رو ببرید.

توجه کنید که این فیلتر شکن ها فقط و فقط برای رفع فیلتر بین انسان و خداوند میباشد
.
.



۱. نــمـــــاز : بهترین فیلتر شکن دنیا که خود خدا هم زیر این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده

خصوصیت مهم این فیلتر شکن اینه که مانع میشه انسان با گناه کردن فیلترهایی رو بین خودش و خداش ایجاد کنه ... اگه باور نداری این آیه رو بخون " ان الصلاه تنهی عن فحشا و المنکر عنکبوت/۴۴ "
***************************


۲. قــــــرآن : لنگه نداره همه کسانی که متخصص هستند از این فیلتر شکن بی بدیل استفاده می کنند و جلوی کلام خدای تبارک و تعالی زانو می زنند

برای استفاده از این فیلتر شکن آن را بخوانید و بفهمید و به آن عمل کنید.
***************************


۳. ولـایـــت : این فیلتر شکن بسیار قوی عمل می کنه و کاملا تست شده .

برای استفاده از آن باید علاوه بر اعتقاد و محبت اهل بیت علیهم السلام انسان به سلاح عمل هم مجهز باشه و اطاعت پذیری از ولایت جزء لا بنفک وجودش باشه.
***************************


۴. محبت اهل بیت : متاسفانه این نوع فیلتر شکن ها همه جا پخش نشده اند و به گفته ی صاحبانشان استفاده از آن ها برای کسانی مفید است که :

واقعا به ما اعتقاد داشته و پیرو ما باشند اذکار: این ذکر باید توسط متخصصشان تجویز بشود.
***************************
در ضمن یه نکته طلبگی مهم!!!

در مورد این نوع از فیلتر شکن ها باید بگویم نسخه های تقلبی زیادی وجود دارد مواظب باشید.

دلیل فیلتر شدن !!! : وقتی انسان ها گناه میکند به دلیل جهلشان به ازای هر گناه یک قدم از خدا دور میشوند

این فیلترها بر چشمانمان ؛ گوش هایمان ؛ و قلب ما سیطره می زند و اگرکسی دچار این گناهان شد اگر به یکی از این فیلتر شکن ها وصل باشد … ان شا الله … به راه مستقیم هدایت می شود.
بازم....توجه !!!
از نسخه های اصلی و اورجینال استفاده کنید ؛ نه نسخه های کرک شده !!!

آیت الله خامنه ای : اهانت به عایشه و سایر نمادهای اهل سنت حرام است.

آیت الله خامنه ای : اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبر اعظم -حضرت محمد(صلی الله علیه واله) -می شود."


آیت الله العظمی نوری همدانی: اهانت به مقدسات اهل سنت جایز نیست.


آیت الله العظمی مکارم شیرازی : هر گونه اهانت به مقدسات دیگران شرعا جایز نیست.


 آیت الله العظمی سیستانی : دشنام به مقدسات اهل سنت مغایر با آموزه‌های اهل بیت (علیهم السلام) به شیعیان و شاگردان خود است.


آیت الله العظمی شبیری زنجانی : مومنین باید از انجام اموری که باعث تفرقه و اختلاف و تضعیف اسلام می‌شود اجتناب کنند.


آیت الله العظمی وحید خراسانی : واقعاً فقاهت در این ‌گونه جریانات از بین رفته است، این کارها موجب اراقه دماء محترمه است و دستور خود ائمه(ع) بر خلاف این است. سب، لعن علنی جایز نیست. واقعاً دستورات دین بر همین تأکید دارند.


آیت الله العظمی جوادی آملی : سب صحابه، اهانت به مقدسات شیعه یا سنی، توهین و تحقیر ظالمانه نسبت به باورهای هر کدام از دو گروه، حرام و ایجاد اختلاف و روشن کردن آتش تفرقه و شقاق و تحطیم و هدم اساس وحدت امت اسلامی گناهی بزرگ است.


آیت الله العظمی موسوی اردبیلی : مومنین باید از کارهایی که موجب تشدید اختلاف به خصوص در شرایط فعلی و درمقابل کفر و الحاد می‌شود، اجتناب کنند.


آیت الله هاشمی شاهرودی : هر عمل یا گفتاری که موجب فتنه و اختلاف بین مسلمانان شیعه و سنی شود، جایز نیست.


آیت الله محقق کابلی : از اهانت به مقدسات اهل سنت خودداری شود.


آیت‌ الله العظمی مظاهری : اهانت به مقدسات و اعتقادات مسلمانان و ایجاد تفرقه میان صفوف پیروان پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله و سلم عقلا و شرعا جایز نیست.


آیت الله مدنی تبریزی : اسلام توهین به مقدسات هیچ یک از ادیان، به‌ویژه مذاهب اسلامی را جایز نمی‌داند و هر حرکتی که موجب اختلاف میان امت اسلامی و خسارت و ضرر مالی و جانی به مسلمانان گردد، حرام و خلاف شرع است.


 آیت الله العظمی علوی گرگانی : اهانت به مقدسات اهل سنت جایز نیست.


آلوسی : شیعیان حتی کوچکترین نسبت فحشایی به عایشه نمی دهند.

(اثبات از کتب اهل سنت)


آلوسی از مفسران مشهور اهل سنت است و می گوید شیعیان به هیچ وجه به عایشه نسبت فحشا و زنا نمی دهند.


وهابیون و گروهی از اهل سنت همواره شیعیان را متهم کنند به اینکه شیعیان ، العیاذ بالله به عایشه همسر پیامبر نسبت زنا میدهند !

در حالی که در هیچ کتابی از کتب معتبر شیعه چنین چیزی به چشم نمی خورد و این حرف دروغی بیش نیست.

چنانچه آلوسی از مفسرین معروف اهل سنت از این حقیقت پرده برمی دارد :

ونسب للشیعة قذف عائشة رضی الله تعالی عنها بما براها الله تعالی منه وهم ینکرون ذلک اشد الانکارولیس فی کتبهم المعول علیها عندهم عین منه ولا اثر اصلا.

به شیعه نسبت می دهند که به عایشه تهمت فحشا می زنند در حالی که شیعیان این امر را شدیدا انکارمی کنند و چنین نسبتی را قبول ندارند و کوچکترین اثری از چنین تهمتهایی ( نسبت به عایشه و... ) در کتب معتبر و مورد قبول شیعه یافت نمی شود .

تفسیر الروح و المعانی ـ آلوسی ـ ج 18 ص 122 ذیل تفسیر آیه 16 سوره نور.


نتیجه

# ثابت شد که شیعیان هرگز نسبت فحشا و زنا به عایشه نمی دهند.

# اما متاسفانه در روایات اهل سنت و وهابیون ، بدترین توهین ها به عایشه شده است.

# برای دیدن این توهین ها اینجا کلیک کنید :  hai.rozblog.com/post/26

تهمت های اهل سنت به عایشه

1- پیامبر (ص) به عایشه شک داشت که مرتکب فحشا شده!

2- پیامبر (ص) یک ماه از عایشه دوری کرد چون فکر می کرد عایشه مرتکب فحشا شده!

(اثبات از صحیح بخاری)


 توجه بفرمایید که علمای اهل سنت که داعیه دفاع از ام المومنین عایشه را دارند ، چگونه انگشت اتهام را به سوی ام المومنین نشانه میروند که جای بسی تاسف است.

آیا بهتر نیست برای دفاع حقیقی تامل بیشتری در نقل احادیث درباره ایشان داشته باشیم تا شخصیت آنها زیر سوال نرود؟! آنهم نقل روایات در کتب معتبری چون صحیح بخاری و مسلم و..


مشکوک بودن پیامبر (ص) به عایشه!

در روایت بخاری از همین ماجرا اینگونه آمده است:

یا عایشه بلغنی عنک کذا و کذا فان کنت بریئة فسیبرئک الله وان کنت الممت فاستغفری الله وتوبی الیه فان العبد اذا اعترف بذنبه ثم تاب تاب الله علیه...

پیامبر (ص) به عایشه گفت : ای عایشه ! از تو به من چنین و چنان رسیده (خبر رسیده که مرتکب چنین گناهی شدی) پس اگر بی گناه باشی خدا تو را تبرئه خواهد کرد و اگر گناه کردی استغفار کن و به درگاه او توبه کن پس اگر عبد به درگاه خدا توبه کند خدا او را می بخشد . . .


صحیح البخاری ج 5 ص 58، کتاب المغازی باب غزوة بنی المصطلق من خزاعة وهی غزوة المریسیع ، باب حدیث الافک ؛ مسند احمد ج 6 ص 196 ، المستدرک ج 4 ص 243، مجمع الزوائد ج 10 ص 198، المصنف عبدالرزاق ج 5 ص 417، سنن کبری نسائی ج 5 ص 298.


آیا نقل این حدیث در معتبر ترین کتب اهل سنت یعنی صحیح بخاری توهین به رسول خدا و تهمت زدن به همسر او نیست!؟


قهر و کناره گیری یک ماهه رسول خدا (ص) از عایشه!

صحیح بخاری در ادامه تهمتها و اهانتها نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم یک ماه پیش عایشه ننشست!

قالت ولم یجلس عندی منذ قیل ما قیل قبلها وقد لبث شهرا لا یوحی إلیه فی شأنی بشئ.

عایشه می گوید : از زمانی که شایعات درباره من مطرح شده بود پیامبر نزد من نشستند و یک ماه گذشت و آیه ای در شان من نازل نشد.

صحیح بخاری ج 5 ص 59.

------------------------

آیا می توان پذیرفت که پیامبری که خداوند او را مایه رحمت برای جهانیان معرفی می کند به خاطر شایعاتی بی اساس که منافقی آن را ساخته و چند نفر نیز آن را تقویت کردند ، قبل از هرگونه تحقیقی رعایت حق همسر را نکرده و یکماه از او جدا باشد؟!

وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین .  (الأ نبیاء / 107)

ما تو را فرستادیم تا رحمتى بر اهل عالم باشی.

------------------------

آری اینگونه نسبت های ناروا به پیامبر خدا در حالی است که خداوند در مورد آن حضرت می فرماید :

« و ما ینطق عن الهوی/ إن هو إلا وحی یوحی » .

النجم / 3و4 .


سوال از اهل سنت

شمایی که داعیه دفاع از عایشه را دارید ، آیا نقل این روایات در معتبر ترین کتابتان یعنی صحیح بخاری ، توهین به رسول خدا (ص) و تهمت زدن به همسر او نیست!؟

آیه افک فقط زنا ندان همسر پیامبر (ص) را اثبات می کنه و هیچ فضیلتی برای عایشه محسوب نمی شه

(اثبات از کتب اهل سنت)


 اهل سنت همواره از آیه افک به عنوان یک فضیلت برای عایشه یاد می کنند.

5 نکته درباره آیه افک همیشه یادتان باشد.

اولا : شیعه اعتقاد دارد که این آیه در مورد ماریه قطبیه است.اهل سنت اگه می خوان به شیعه ثابت کنن در مورد عایشه است باید از کتب شیعه اثبات کنن تا برای شیعه حجت باشه. (اینجای صفحه)

دوما : سلمنا! فرض می کنیم همونطور که اهل سنت می گن این آیه در مورد عایشه است! این آیه فقط زنا ندادن عایشه را ثابت می کنه که برای زن پیامبر (ص) این هیچ هنر و فضیلتی نیست. مگر سایر همسران پیامبر (ص) و حتی همسران سایر پیامبران به این گناه آلوده بودند که آلوده نبودن عایشه برای او امتیازی محسوب شود؟ (اینجای صفحه)

سوما : اثبات می کنه صحابه به عایشه تهمت فحشا زده اند. همان صحابه ای که اهل سنت همه آن ها را بهشتی و مقدس می دانن!  (اینجای صفحه)

چهارما : شیعیان می گویند زنان هیچ پیامبری (از جمله عالیشه) مرتکیب فحشا نشده اند اما اهل سنت که داعیه دفاع از همسران پیامب را دارند روایتشان نشان می دهد که پیامبر شدیدا به عایشه مشکوک بود! (اینجای صفجه)

پنجما : اهل سنت اعتقاد دارن هر شیعه ای کوچکترین توهینی به عایشه کنه خونش حلاله! (این در حالیه که تمام مراجع شیعه توهین به عایشه را حرام اعلام کرده اند) در حالی که پیامبر (ص) فقط و فقط آن صحابه را حد زد! (صحابه ای که بدترین توهین ممکن را به عایشه زدن و به او نسبت زنا دادن) این نشون می ده که اهل سنت از پیامبر (ص) بیشتر می فهمند! (اینجای صفحه)


آیه افک

گروهی از صحابه رسول خدا به یکی از زنان پیامبر تهمت زنا زدند و مطالب زیادی مطرح شد تا اینکه از جانب خدا آیه زیر در برائت همسر رسول خدا از زنا نازل شد :

إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ.

نور آیه 11.

در حقیقت ، کسانی که آن بهتان ( داستان اِفک) را ( در میان ) آوردند ، دسته ای از شما بودند . آن ( تهمت ) را شرّی برای خود تصوّر مکنید بلکه برای شما در آن مصلحتی (بوده) است . برای هر مردی از آنان ( که در این کار دست داشته) همان گناهی است که مرتکب شده است ، و آن کس از ایشان که قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابی سخت خواهد داشت .


 اما نسبت به شان نزول این آیه که در شان عایشه یا ماریه قبطیه است و چه زمانی نازل شده است و آیا نزول این آیه فضیلتی برای عایشه یا ماریه می آورد بحثها و اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد که در ادامه به آن می پردازیم.


داستان افک بنا بر کتب اهل سنت

خلاصه حدیث افک مطابق نقل صحاح ( که راوی آن فقط عایشه می باشد، ) چنین است :

... وقفل ودنونا من المدینة قافلین آذن لیلة بالرحیل فقمت حین آذنوا بالرحیل فمشیت حتی جاوزت الجیش ... وکان صفوان بن المعطل السلمی ثم الذکوانی من وراء الجیش ... یقود بی الراحلة حتی اتینا الجیش ... وکان الذی تولی الإفک عبد الله بن أبی ابن سلول فقدمنا المدینة فاشتکیت حین قدمت شهرا والناس یفیضون فی قول أصحاب الإفک لا اشعر بشئ من ذلک وهو یریبنی فی وجعی أنی لا أعرف من رسول الله صلی الله علیه و سلم اللطف الذی کنت اری منه حین أشتکی إنما یدخل علی رسول الله صلی الله علیه و سلم فیسلم ثم یقول : کیف تیکم ، ثم ینصرف ، فذاک الذی یریبنی ولا أشعر بالشر . فخرجت معی ام مسطح . . . فقالت : تعس مسطح ، فقالت لها : بئس ما قلت أتسبین رجلا شهد بدرا . قالت : أی هنتاه او لم تسمعی ما قال ، قالت قلت : وما قال ؟ قالت : فأخبرتنی بقول أهل الإفک فازددت مرضا علی مرضی ، فلما رجعت إلی بیتی ودخل علی رسول الله صلی الله علیه وسلم تعنی سلم ثم قال : کیف تیکم ، فقلت أتأذن لی أن آتی ابوی ، قالت: وأنا حینئذ ارید ان استیقن من قبلهما. قالت فأذن لی رسول الله صلی الله علیه وسلم فجئت أبوی ، فقلت لامی : یا امتاه ما یتحدث الناس ؟ قالت : یا بنیة هونی علیک ، فوالله لقلما کانت إمرأة وضیئة عند رجل یحبها ولا ضرائر إلا کثرن علیها ، قالت : فقلت : سبحان الله ولقد تحدث الناس بهذا ؟ قالت : فبکیت تلک اللیلة حتی اصبحت لا یرقأ لی دمع ولا أکتحل بنوم ، حتی أصبحت أبکی فدعا رسول الله صلی الله علیه وسلم علی ابن أبی طالب واسامة بن زید رضی الله عنهما حین استلبث الوحی یستأمرهما فی فراق أهله . قالت : فأما اسامة بن زید فأشار علی رسول الله صلی الله علیه وسلم بالذی یعلم من برائة أهله وبالذی یعلم لهم فی نفسه من الود ، فقال : یا رسول الله أهلک وما نعلم إلا خیرا ، واما علی بن أبی طالب ، فقال : یا رسول الله ، لم یضیق الله علیک والنساء سواها کثیر وإن تسأل الجاریة تصدقک ، قالت : فدعا رسول الله صلی الله علیه وسلم بریرة ، فقال : ای بریرة هل رأیت من شئ یریبک ؟ قالت بریرة : لا ، . . . قالت : فمکثت یومی ذلک لا یرقأ لی دمع ولا اکتحل بنوم ، قالت : فأصبح ابوای عندی وقد بکیت لیلتین ویوما لا اکتحل بنوم ولا یرقأ لی دمع یظنان أن البکاء فالق کبدی قالت : فبینما هما جالسان عندی ، . . . فبینا نحن علی ذلک دخل علینا رسول الله صلی الله علیه وسلم فسلم ثم جلس . قالت : ولم یجلس عندی منذ قیل ما قیل قبلها وقد لبث شهرا لا یوحی إلیه فی شأنی ، قالت فشهد رسول الله صلی الله علیه وسلم حین جلس ، ثم قال : أما بعد یا عایشة فأنه قد بلغنی عنک کذا وکذا ، فإن کنت بریئة فسیبرئک الله ، وإن کنت الممت بذنب فاستغفری الله وتوبی إلیه ، فإن العبد إذا اعترف بذنبه ثم تاب إلی الله تاب الله علیه . قالت : فلما قضی رسول الله صلی الله علیه وسلم مقالته قلص دمعی حتی ماأحس منه قطرة فقلت : لأبی أجب رسول الله صلی الله علیه وسلم فیما قال ، قال : والله ما أدری ما أقول لرسول الله صلی الله علیه وسلم ، فقلت لامی : أجیبی رسول الله صلی الله علیه وسلم قالت : ما أدری ما أقول لرسول الله صلی الله علیه وسلم ، قالت : فقلت : وأنا جاریة حدیثة السن لا أقرأ کثیرا من القرآن ، إنی والله لقد علمت لقد سمعتم هذا الحدیث حتی استقر فی أنفسکم ، وصدقتم به ، فلئن قلت : لکم إنی بریئة والله یعلم أنی بریئة لا تصدقونی بذلک ولئن اعترفت لکم بأمر والله یعلم إنی منه برئیة لتصدقنی ، والله ما أجد لکم مثلا إلا قول أبی یوسف قال « فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون . . . » وأنزل الله « إن الذین جاؤا بالإفک عصبة منکم ».

صحیح بخاری ، کتاب التفسیر تفسیر سوره نور ، ج 6 ص 5 تا 9 ، حدیث 1175. و ج 3 ص 154 تا 157 کتاب الشهادات ، حدیث الافک. و ج 5 ص 56 تا 60 ، کتاب المغغازی باب غزوة بنی المصطلق من خزاعة وهی غزوة المریسیع ، باب حدیث الافک. و ، ج 8 ، ص 163 ، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة ، باب قول الله تعالی وأمرهم شوری بینهم وشاورهم فی الامر... ؛ صحیح مسلم ، ج 8 ، ص 116، کتاب التوبة ، باب فی حدیث الافک.

 

عایشه می گوید : در یکی از جنگها که همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم بودم ، در بازگشت از کاروان عقب ماندم ،... سپس به همراهی صفوان به کاروان ملحق شدم ، ... و این موجب شد تا عبد الله بن ابی سلول ما را به تهمتی بزرگ متهم کرد. وارد مدینه شدیم مردم در پیرامون آن تهمت سخن می گفتند، اما من غافل بودم . چون وارد مدینه شدیم یک ماه در بستر بیماری افتادم . پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در این یک ماه به من بی اعتناء بود ، این بی اعتنائی مرا رنج می داد . تنها گاه می آمد ، سلام می کرد ، و می گفت : ( کیف تیکم ) جریانت چگونه است ؟ و بر می گشت این سخن پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم مرا بیشتر نگران می کرد . اما نمی دانستم چه نسبت زشتی به من داده اند . شبی در مسیر ، مادر مسطح گفت : هلاک باد مسطح ، گفتم : چه سخن بدی گفتی ، آیا مردی را که در جنگ بدر شرکت داشته دشنام می دهی ؟ مادر مسطح گفت : آیا ساده و بی اهمیت می انگاری یا نشنیده ای ؟ گفتم : مگر چه گفته اند ؟ گفت : تهمت ناروای به تو را ، او برای من بازگو کرد ، با شنیدن این خبر مرضم شدت یافت ، به خانه بازگشتم ، پیامبر صلی الله علیه (وآله) و سلم آمد ، آن کنایه همیشگی را تکرار کرد ( کیف تیکم ) چگونه است جریان تو ؟ اجازه گرفتم به خانه پدر و مادرم بروم ، اجازه داد ، رفتم و به مادرم گفتم : مردم چه می گویند ؟ مادرم گفت : نگران مباش ، زنی را که شوهرش او را دوست دارد ، هووهایش به او زیاد تهمت می زنند . شب تا صبح گریه کردم ، اشکم خشک نمی شد ، لحظه ای خواب نرفتم . صبح شد ، پیامبر صلی الله علیه (وآله) و سلم علی بن ابی طالب و اسامة بن زید را طلبید ، تا در مورد طلاق من ، با آنان مشورت کند ، اسامة بن زید ، بر اساس شناخت نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به منزه بودنشان و محبت به آنها ، گفت : یا رسول الله ! خانواده توست ، ما جز خوبی چیزی نمی دانیم ، اما علی بن ابی طالب (علیه السلام) گفت : خدا بر تو تنگ نگرفته ، زن زیاد است ،اگر از خادمه بپرسی راستش را می گوید ، پیغمبر صلی الله علیه وآله و سلم بریره را طلب کرد و فرمود : آیا چیز مشکوکی دیده ای ؟ بریره گفت : نه آن روز تا شب ، و شب بعد تا به صبح گریه کردم و نخوابیدم و پدر و مادرم نزد من بودند ، دو شب و یک روز متصلا گریسته و نخوابیدم چنان که نزدیک بود جگرم از گریه منفجر گردد ، ما به این حال بودیم که پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم وارد شد . سلام کرد و نشست ، او از وقتی که این سخن درباره ء من گفته شده بود ، کنار من ننشسته بود ، و این مطلب یک ماه به طول انجامیده بود . چون نشست فرمود : ای عایشه ! درباره ء تو چنین و چنان به من رسیده است ، اگر تو از آن منزهی ، خدا بر پاکی تو گواهی خواهد داد ، و اگر این گناه را مرتکب شدی ، استغفار و توبه کن . چون بنده اگر به گناهش اعتراف کند ، سپس توبه نماید ، خدا توبه اش را می پذیرد . چون پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم چنین گفت : اشکم سیل وار جاری شد ، به پدرم گفتم : جواب پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم را بده ، گفت نمی دانم چه بگویم ، به مادرم گفتم : جواب بده ، گفت : نمی دانم چه بگویم ، من گفتم : دختری کم سن و سالم ، چندان قرآن نمی دانم ، همین قدر می دانم که این تهمت را شنیده اید ، در نفس شما جای گرفته ، آن را تصدیق کرده اید ، اگر بگویم : من مرتکب این گناه نشده ام ( سودی ندارد ) شما باور نمی کنید و مرا تصدیق نخواهید کرد ، اما اگر بگویم : من این گناه را مرتکب شده ام ، و حال آنکه منزهم ، مرا تصدیق می کنید . هیچ مثلی را برای شما نمی یابم جز کلام پدر یوسف که گفت : (فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون) .آنگاه آیات سوره ء نور : ( إن الذین جاؤا بالإفک عصبة منکم ) تا ده آیه نازل شد .


  در بعض از روایات صحاح آمده است که رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) بر اینان حد قذف جاری کرد .

صحیح البخاری ج 8 ، ص 163 ، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة ، باب قول الله تعالی وأمرهم شوری بینهم وشاورهم فی الامر...

درباره صفوان نیز گفته اند که او ازدواج نکرده بود و سرانجام به شهادت رسید .

ماجرا در کدام جنگ و چه سالی اتفاق افتاده است؟

کان حدیث الإفک فی غزوة المریسیع

صحیح البخاری ج 5 ص 56، کتاب المغازی باب غزوة بنی المصطلق من خزاعة وهی غزوة المریسیع ، باب حدیث الافک.

حدیث افک در غزوه مریسیع اتفاق افتاده است.

اما نکته ای که بسیار قابل توجه است این است که بخاری نقل می کند :

فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم من یعذرنی من رجل بلغنی اذاه فی أهلی فوالله ما علمت علی أهلی الا خیرا وقد ذکروا رجلا ما علمت علیه الا خیرا وما کان یدخل علی أهلی الا معی فقام سعد بن معاذ فقال یا رسول الله انا والله أعذرک منه إن کان من الأوس ضربنا عنقه وإن کان من إخواننا من الخزرج امرتنا ففعلنا فیه امرک فقام سعد بن عبادة وهو سید الخزرج وکان قبل ذلک رجلا صالحا ولکن احتملته الحمیة فقال کذبت لعمر الله لا تقتله ولا تقدر علی ذلک ...

صحیح البخاری ج 3 ، ص 156، کتاب الشهادات ، باب حدیث الافک.

وقتی رسول خدا فرمودند مردی به همسر من اهانت کرده و تهمتی زده سعد بن معاذ بلند شد و عرضه داشت یا رسول الله اگر این فرد از قبیله اوس باشد گردن او را می زنیم اگر از برادران ما در قبیله خزرج باشد هر چه در مورد او بفرمائید انجام می دهیم بعد سعد بن عباده که بزرگ خزرجیان بود برخاست و گفت تو دروغ می گویی و نمی توانی او را بکشی ...

و این مطالب در حالی است که سعد بن معاذ در جنگ قریظه یعنی قبل از جنگ مریسیع و واقعه افک از دنیا رفته است . و این خود تناقضی آشکار است .

نظر ابن حجر عسقلانی از استوانه های علمی اهل سنت در این باره خواندنی است:

قاتل رسول الله صلی الله علیه وسلم بنی المصطلق وبنی لحیان فی شعبان سنة خمس ویؤیده ما أخرجه البخاری فی الجهاد عن ابن عمر أنه غزا مع النبی صلی الله علیه وسلم بنی المصطلق فی شعبان سنة أربع ولم یؤذن له فی القتال لأنه إنما أذن له فیه فی الخندق کما تقدم وهی بعد شعبان سواء قلنا إنها کانت سنة خمس أو سنة أربع وقال الحاکم فی الإکلیل قول عروة وغیره إنها کانت فی سنة خمس أشبه من قول بن إسحاق ( قلت) ویؤیده ما ثبت فی حدیث الإفک أن سعد بن معاذ تنازع هو وسعد بن عبادة فی أصحاب الإفک کما سیأتی فلو کان المریسیع فی شعبان سنة ست مع کون الإفک کان فیها لکان ما وقع فی الصحیح من ذکر سعد بن معاذ غلطا لان سعد بن معاذ مات أیام قریظة وکانت سنة خمس علی الصحیح کما تقدم تقریره وإن کانت کما قیل سنة أربع فهی أشد فیظهر أن المریسیع کانت سنة خمس فی شعبان لتکون قد وقعت قبل الخندق لان الخندق کانت فی شوال من سنة خمس أیضا فتکون بعدها فیکون سعد بن معاذ موجودا فی المریسیع ورمی بعد ذلک بسهم فی الخندق ومات من جراحته فی قریظة.

فتح الباری ابن حجر ج 7 ص 332.

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با بنی المصطلق و بنی لحیان در شعبان سال پنج هجری جنگید ، موید این مطلب روایتی است که بخاری در کتاب الجهاد از ابن عمر نقل می کند : که او در جنگ بنی مصطلق درشعبان سال چهارم هجری همراه پیامبر بود ولی پیامبراکرم به او اجازه جنگیدن نداد به خاطر اینکه به او در جنگ خندق اجازه جنگ داده بودند . همانگونه که گذشت . و غزوه خندق بعد از شعبان بود چه بگوییم سال چهارم بوده یا سال پنجم بوده است . حاکم در اکلیل ، کلام عروه و غیر او را می آورد که غزوه مریسیع در سال پنج بوده است که این نقل بسیار به نقل ابن اسحاق ( مورخ مشهور ) شبیه است .

ابن حجر در ادامه می گوید :

و مؤید نقل حاکم نیشابوری در کتاب اکلیل عبارتی است که در حدیث افک آمده است که سعد بن معاذ با سعد بن عباده درباره اصحاب افک به نزاع پرداختند ، که بعدا به آن اشاره می کنیم . حال اگر غزوه مریسیع در شعبان سال ششم واقع شده باشد با توجه به اینکه قضیه افک در آن غزوه بوده پس آنچه در صحیح بخاری درباره دعوای سعد بن معاذ آمده است غلط است به این خاطر که سعد بن معاذ در ایام غزوه قریظه از دنیا رفته است و از طرفی طبق نظر صحیح همانگونه که در قبل بیان کردیم غزوه قریظه در سال پنج بوده است . و اگر همانگونه که برخی گفته اند غزوه مریسیع در سال چهارم واقع شده باشد پس قضیه بدتر است . پس روشن می شود که مریسیع در شعبان سال پنجم بوده است تا اینکه قبل از خندق واقع شود به خاطر اینکه خندق در شوال سال پنجم و بعد از غزوه مریسیع بوده است بنابراین سعد بن معاذ در مریسیع حضور داشته است و بعد از آن در جنگ خندق تیری به او اصابت نمود و مجروح شد و بر اثر آن جراحت در قریظه از دنیا رفت.

چنانکه مشاهده می کنید تلاش بسیاری در جهت درست کردن تناقض ماجرای افک در غزوه مریسیع با دعوای سعد بن معاذ و زنده بودن او دارد که در آخر هم نمی تواند نتیجه گیری درستی داشته باشد.


آیا شیعه به عایشه تهمت می زند؟

دشمنان اسلام و حامیان تفرقه همانطوری که همیشه نیت شان به هم زدن وحدت مسلمین و در نتیجه از بین بردن اسلام بوده است ، در این داستان نیز سعی نموده اند که با ساخته و پرداخته نمودن تهمتی اجتماع مسلمین را بر هم زنند و شیعیان را متهم کنند به اینکه العیاذ بالله به عایشه همسر پیامبر نسبت زنا میدهند . در حالی که در هیچ کتابی از کتب معتبر شیعه چنین چیزی به چشم نمی خورد و این حرف دروغی بیش نیست چنانچه آلوسی از مفسرین معروف اهل سنت از این حقیقت پرده برمی دارد :

ونسب للشیعة قذف عائشة رضی الله تعالی عنها بما براها الله تعالی منه وهم ینکرون ذلک اشد الانکارولیس فی کتبهم المعول علیها عندهم عین منه ولا اثر اصلا.

تفسیر الروح و المعانی ـ آلوسی ـ ج 18 ص 122 ذیل تفسیر آیه 16 سوره نور.

به شیعه نسبت می دهند که به عایشه تهمت فحشا می زنند در حالی که شیعیان این امر را شدیدا انکارمی کنند و چنین نسبتی را قبول ندارند و کوچکترین اثری از چنین تهمتهایی ( نسبت به عایشه و... ) در کتب معتبر و مورد قبول شیعه یافت نمی شود .


و اما نظر شیعه :

نظر شیعه این است که این آیات در مورد پاکدامنی ماریه قبطیة یکی از همسران بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است که مورد تهمت واقع شده بود که روایت آن را خدمت شما عرض می کنیم :

افک از دیدگاه شیعه

... عن الباقر علیه السلام قال لما مات إبراهیم ابن رسول الله صلی الله علیه وآله حزن علیه رسول الله صلی الله علیه وآله حزنا شدیدا فقالت له عایشة ما الذی یحزنک علیه فما هو إلا ابن جریح فبعث رسول الله صلی الله علیه وآله علیا علیه السلام وأمره بقتله فذهب علی علیه السلام إلیه ومعه السیف وکان جریح القبطی فی حایط فضرب علی باب البستان فأقبل إلیه جریح لیفتح له الباب فلما رأی علیا عرف فی وجهه الغضب فأدبر راجعا ولم یفتح باب البستان فوثب علی علی الحائط ونزل إلی البستان واتبعه وولی جریح مدبرا فلما خشی أن یرهقه صعد فی نخلة وصعد علی فی أثره فلما دنا منه رمی بنفسه من فوق النخلة فبدت عورته فإذا لیس له ما للرجال ولا له ما للنساء فانصرف علی إلی النبی صلی الله علیه وآله فقال له یا رسول الله إذا بعثتنی فی الأمر أکون فیه کالمسمار المحمی فی الوبر أمضی علی ذلک أم أثبت قال لا بل تثبت قال والذی بعثک بالحق ماله ما للرجال ولا له ما للنساء فقال الحمد لله الذی صرف عنا السوء أهل البیت .

تفسیر الصافی ج 3 ، ص 424 ، ذیل آیه 11 سوره نور ، بحارالانوار ج 22 ص 153، تفسر قمی ج 2 ص 99، تفسیر المیزان ج 15 ص 104.

از آقا امام باقر علیه السلام روایت داریم که فرمودند : زمانی که ابراهیم فرزند رسول خدا از دنیا رفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسیار محزون شدند ، عایشه گفت : چرا برای فوت ابراهیم غمگینی ؟ ابراهیم فرزند جریج بود ( و فرزند تو نبود ) . رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) حضرت علی علیه السلام را به دنبال جریج فرستادند و امر نمودند که حضرت امیر او را به قتل برساند . حضرت علی علیه السلام در حالی که شمشیری به دست داشتند حرکت نمودند ، جریج قبطی هم روی دیوار باغی نشسته بود ، در این هنگامحضرت علی علیه السلام به باغ رسیدند و در زدند جریج از بالا به حضرت نگاه کرد تا در را برای ایشان باز کند ، زمانی که غضب را در چهره حضرت علی علیه السلام دید فرار نمود و درب را باز نکرد ، حضرت علی علیه السلام روی دیوار باغ رفتند و داخل باغ شدند و با سرعت دنبال جریج رفتند ، جریج هم فرار می کرد ، جریج بر از قتل ایمن نبود ، بر جانش ترسید لذا از درخت نخلی بالا رفت و حضرت هم به دنبال او از درخت بالا رفتند وقتی حضرت نزدیک او رسیدند ، جریج خودش را از بالای درخت پائین انداخت ، ناگهان لباسش کنار رفت و عورتش مشخص شد ، نه عورت مردانگی داشت و نه عورت زن . وقتی این صحنه اتفاق افتاد حضرت علی علیه السلام او را رها نمودند و به محضر پیامبراکرم شرفیاب شدند و عرضه داشتند : ای پیامبر خدا زمانی که مرا دنبال این امر فرستادید من همچون ( کنایه از اینکه به شدت دنبال عمل کردن به دستور شما بودم ) قسم به آنکه شما را به پیامبری مبعوث نموده است جریج نه عورت مردانگی داشت و نه عورت زن . رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند :سپاس خدایی را که این نسبت ناروا را از اهل بیت من ( ماریه ) دور نمود و حقیقت داستان را مشخص نمود .


 تهمت های اهل سنت به عایشه

 

در مقابل توجه بفرمایید که علمای اهل سنت که داعیه دفاع از ام المومنین را دارند در ضمن همین قصه و در روایات دیگر چگونه انگشت اتهام را به سوی ام المومنین نشانه میروند که جای بسی تاسف است. آیا بهتر نیست برای دفاع حقیقی تامل بیشتری در نقل احادیث درباره ایشان داشته باشیم تا شخصیت آنها زیر سوال نرود؟! آنهم نقل روایات در کتب معتبری چون صحیح بخاری و مسلم و..

مشکوک بودن پیامبر

در روایت بخاری از همین ماجرا اینگونه آمده است:

می گوید : رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) بر منبر از مردم علیه عبدالله ابن أبیّ کمک خواست و در آن همسرش ، و نیز صفوان را تبرئه کرد که به جدال لفظی بین عده ای انجامید ولی وقتی نزد عایشه آمد به او گفت :

یا عایشه بلغنی عنک کذا و کذا فان کنت بریئة فسیبرئک الله وان کنت الممت فاستغفری الله وتوبی الیه فان العبد اذا اعترف بذنبه ثم تاب تاب الله علیه...

صحیح البخاری ج 5 ص 58، کتاب المغازی باب غزوة بنی المصطلق من خزاعة وهی غزوة المریسیع ، باب حدیث الافک ؛ مسند احمد ج 6 ص 196 ، المستدرک ج 4 ص 243، مجمع الزوائد ج 10 ص 198، المصنف عبدالرزاق ج 5 ص 417، سنن کبری نسائی ج 5 ص 298.

ای عایشه ! از تو به من چنین و چنان رسیده (خبر رسیده که مرتکب چنین گناهی شدی) پس اگر بی گناه باشی خدا تو را تبرئه خواهد کرد و اگر گناه کردی استغفار کن و به درگاه او توبه کن پس اگر عبد به درگاه خدا توبه کند خدا او را می بخشد . . .

ما کدام را باور کنیم : اعتماد آن حضرت به همسرش و یا تردید درباره او را؟ آیا این حدیث نشانه مشکوک بودن پیامبر به همسر خود نیست ؟! آیا نقل این حدیث در معتبر ترین کتب اهل سنت یعنی صحیح بخاری توهین به رسول خدا و تهمت زدن به همسر او نیست!؟

 قهر یک ماهه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

صحیح بخاری در ادامه تهمتها و اهانتها نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم یک ماه پیش عایشه ننشست!

قالت ولم یجلس عندی منذ قیل ما قیل قبلها وقد لبث شهرا لا یوحی إلیه فی شأنی بشئ.

صحیح بخاری ج 5 ص 59.

عایشه می گوید : از زمانی که شایعات درباره من مطرح شده بود پیامبر نزد من نشستند و یک ماه گذشت و آیه ای در شان من نازل نشد.

آیا می توان پذیرفت که پیامبری که خداوند او را مایه رحمت برای جهانیان معرفی می کند به خاطر شایعاتی بی اساس که منافقی آن را ساخته و چند نفر نیز آن را تقویت کردند ، قبل از هرگونه تحقیقی رعایت حق همسر را نکرده و یکماه از او جدا باشد؟!

وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین .

الأ نبیاء / 107 .

آری اینگونه نسبت های ناروا به پیامبر خدا در حالی است که خداوند در مورد آن حضرت می فرماید :

« و ما ینطق عن الهوی/ إن هو إلا وحی یوحی » .

النجم / 3و4 .


عدم نقل قصه توسط اصحاب

چه شد که از اصحاب ،اعم از مهاجر و انصار، در مورد واقعه ای به این مهمی که یکماه نقل همه مجالس بود حتی یک کلمه چیزی نقل نشد؟ آیا بر دهان همه آنها مهر زده شد؟ آیا نباید غیر از عایشه کسی دیگر ، ولو یک نفر، آن را نقل کند؟ آیا نمی توان از همین امر به ساختگی بودن این داستان پی برد و آن را از بافته های عایشه دانست؟


کدام فضیلت؟!!

بر فرض این که داستان فوق صحیح باشد آیا جز این است که آیات فوق می گوید که صفوان و عایشه زنا نکردند؟ آیا این امتیازی برای آن دو به حساب می آید؟

مگر سایر همسران پیامبر ، بلکه جمیع پیامبران ، و نیز سایر مؤمنین ، بجز عده بسیار اندکی، به این گناه آلوده بودند که آلوده نبودن عایشه برای او امتیازی محسوب شود؟


شأن نزول آیات افک

حاکم نیشابوری در مستدرک از عایشه روایتی نقل می کند که به خوبی می رساند اهل افک تهمت را بر چه کسی وارد کردند . البته او اسامی کسانی راکه عنوان «عصبة» بر آنان صادق باشد نمی آورد ولی معلوم است که آنان باید کسانی باشند که اهل سنت نخواستند با معرفی آنها آبروی کسانی که باید حفظ شود ریخته گردد .

«عن عایشة قالت : اهدیت ماریة إلی رسول اللّه ومعها ابن عم لها . قالت : فوقع علیها وقعة فاستمرت حاملا . قالت : فعز لها عند ابن عمها . قالت : فقال اهل الافک والزور : «من حاجته إلی الولد ادعی ولد غیره» وکانت امّه قلیلة اللبن فابتاعت له ضائنة لبون فکان یغذی بلبنها فحسن علیه لحمه . قالت عایشة : فدخل به علیّ النبی صلی الله علیه وآله وسلم ذات یوم فقال : «کیف ترین»؟ فقلت : من غذی بلحم الضأن یحسن لحمه . قال : «ولا الشبه» قالت : فحملنی ما یحمل النساء من الغیرة أن قلت : ما أری شبها . قالت : وبلغ رسول اللّه ما یقول الناس فقال لعلی ... ».

المستدرک ج 4 ص 39 انفاق ابی بکر و عمر علی ماریه ، إمتاع الأسماع ، المقریزی ج 5 ص 336

عایشه می گوید : «ماریة» به همراه پسر عمویش به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اهداء گردیده بود . او (بعد از مدتی که به عنوان همسر پیامبر نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود ) حامله شد . حضرت او را نزد پسر عموی او ( و در مشربه أمّ ابراهیم ) نهاد . اهل افک گفتند که چون او ( یعنی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ) به فرزند نیاز داشت ، فرزند غیر را به خود نسبت داد . چون شیر مادر ابراهیم فرزند زسول خدا ( یعنی ماریه ) کم بود ، ابراهیم را با شیر گوسفند تغذیه می کردند لذا فربه شد . روزی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم او را نزد من آورد و گفت : او را چگونه می بینی؟ گفتم : هر کس از شیر گوسفند استفاده کند فربه می شود . پیامبر فرمود : آیا ابراهیم شبیه من نیست ؟ عایشه می گوید : من از روی حسادت گفتم : شباهتی ندارد . و بعد تهمت های ناروای مردم ( نسبت به ماریه ) به گوش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رسید ، حضرت نیز علی (علیه السلام) را فرستاد ... ( دنباله آن را از حدیث مسلم نقل می کنیم ) .

در نقل حاکم نیشابوری عایشه به چند نکته اشاره می نماید :

1 ، اهل افک تهمت زنا به ماریه زدند .

2 ، عایشه از روی حسادت حاضر نشد بگوید که او( یعنی ابراهیم ) شبیه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می باشد .

3 ، به علی علیه السلام مأموریت تحقیق داده شد ... .

مسلم نیشابوری که در ضمن 10 صفحه حدیث افک را از عایشه نقل کرده است در آخر آن حدیثی در ضمن سه سطر از انس اینگونه می آورد :

«عن انس أنّ رجلا کان یتهم بأم ولد رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم لعلی : اذهب فاضرب عنقه فأتاه علی فاذا هو فی رکیّ یتبرد فیها فقال له علی أخرج فناوله یده فأخرجه فاذا هو مجبوب لیس له ذکر فکف علیّ عنه ثمّ أتی النبی صلی الله علیه وآله وسلم فقال یا رسول اللّه انّه لمجبوب ما له ذکر» .

صحیح مسلم ج 8 ص 119 کتاب صفات المنافقین و احکامه، الاستیعاب ابن عبدالبر ج 4 ص 1912.

انس بن مالک می گوید : (در میان مردم شایعه های پخش شده بود و) به مردی تهمت می زدند که فرزند رسول خدا از آن اوست وقتی تهمت مذکور به گوش پیامبر رسید علی را فرستاد که گردن متهم را بزند . حضرتش رفت و چون او را مجبوب کسی که آلت مردان نداشته باشد یافت دست از او برداشت .

شما را به خدا آیا این داستان ها با مقام پیامبری که خداوند در مورد او می فرماید :

و ما ینطق عن الهوی/ إن هو إلا وحی یوحی .

النجم / 3و4 .

سازگاری دارد ؟!!!

آری ، اگر قرار باشد آیاتی در تبرئه کسی نازل شود حق این است که درباره ماریه نازل گردد که برگشت آن به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می باشد که ابراهیم را پسر غیر و در حقیقت زنا زاده دانسته اند .


حسادت عایشه به ماریه

اگر واقعا این روایات از جناب عایشه رسیده باشد علت نسبت آیه افک به خود چیزی جز حسادت عایشه به ماریه نیست چرا که کنیزی مورد توجه رسول خدا قرار می گیرد و فرزندی از او متولد می شود و این درحالی است که عایشه پس از سالها زندگی با پیامبر همچنان بی فرزند است ! در روایات زیر خود عایشه به حسادت خود تصریح می کند :

أخبرنا محمد بن عمر حدثنی موسی بن محمد بن عبد الرحمن بن حارثة بن النعمان عن أبیه عن عمرة عن عائشة قالت ما غرت علی امرأة إلا دون ما غرت علی ماریة وذلک أنها کانت جمیلة من النساء جعدة وأعجب بها رسول الله صلی الله علیه وسلم وکان أنزلها أول ما قدم بها فی بیت لحارثة بن النعمان فکانت جارتنا فکان رسول الله عامة النهار واللیل عندها ...ثم رزق الله منها الولد وحرمنا منه

الطبقات الکبری ، محمد بن سعد ، ج 8 ، ص 212 - 213

عایشه می گوید : حسادتم به ماریه بیش از حسادتم به تمامی زنان بود به خاطر اینکه او زن زیبایی بود از قبیله جعده و رسول خدا از او خیلی خوشش می آمد و پیامبر ماریه را در ابتدای اسیر شدنش در منزل حارثه بن نعمان جای داد و ماریه کنیز ما بود رسول خدا نیز اکثر روزها و شبها نزد او بود ... سپس خدا به او فرزند روزی کرد و ما را از فرزند محروم کرد.

در اینجا بد نیست جمله ای را که ابو داود در سنن از رسول خدا نقل کرده است متذکر شویم که خود یکی از دلایل حسادت عایشه است :

جاء رجل إلی النبی صلی الله علیه وسلم فقال : إنی أصبت امرأة ذات حسب وجمال ، وإنها لا تلد ، أفأتزوجها ؟ قال : لا . ثم أتاه الثانیة فنهاه ، ثم أتاه الثالثة فقال : تزوجوا الودود الولود فإنی مکاثر بکم الأمم .

سنن ابی داوود ج 1 ص 455 کتاب النکاح.

مردی نزد رسول خدا آمد و گفت : من با زنی که دارای اصل و نسب و زیبایی است آشنا شده ام اما او بچه دار نمی شود (عقیم است) آیا با او ازدواج کنم حضرت فرمودند : نه ، آن مرد برای دوم آمد حضرت او را نهی کرد ، برای بار سوم آمد بازحضرت او را نهی کرد پس حضرت فرمود : با زن با محبت که فرزنددار می شود ازدواج کنید که من به زیادی شما به امتهای دیگر افتخار می کنم.

همچنین نقل می کند که عمر گفت :

حصیر فی البیت خیر من امرأة لا تلد .

سنن ابی داوود ج 2 ص 232 کتاب الطب باب فی الطیرة.

حصیری که در منزل است بهتر است از زنی که نازا باشد .

خبر رسول خدا از برائت ماریه

إن جبریل أتانی فأخبرنی أن الله قد برأ ماریة وقریبها مما وقع فی نفسی ، وبشرنی أن فی بطنها منی غلاما وأنه أشبه الخلق بی ، وأمرنی أن أسمیه إبراهیم وکنانی بأبی إبراهیم ...

تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 3 ، ص 46 ؛ کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 11 ، ص 471 .

جبرئیل بر من نازل شد و به من خبر داد که خدا ماریه و خویشاوند (پسر عموی) او را تبرئه کرد و به من بشارت داد که از من در شکم او فرزندی است که شبیه ترین مردم به من است و مرا امر کرد که نام او را ابراهیم بگذارم و کنیه مرا ابو ابراهیم گذارد ...

ادامه شایعات تا هنگام مرگ ابراهیم

فلما توفی إبراهیم قال رسول الله صلی الله علیه وسلم ان إبراهیم ابنی وانه مات فی الثدی وان له لظئرین تکملان رضاعه فی الجنة

صحیح مسلم ، مسلم النیسابوری ، ج 7 ، ص 76 ، 77، مسند أبی یعلی ، أبو یعلی الموصلی ، ج 7 ، ص 205 ، صحیح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 401 ، البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 5 ، ص 331

پس زمانی که ابراهیم از دنیا رفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همانا ابراهیم فرزند من است و او در شیرخوارگی از دنیا رفته است

شخصیت تهمت زنندگان

یکی از مطالبی که در روایت بدان تصریح شده این است که افرادی جزء تهمت زنندگان بودند که باور کردن آن بسیار سخت است .

قال عروة أیضا لم یسم من أهل الإفک أیضا الا حسان بن ثابت ومسطح بن أثاثة وحمنة بنت جحش فی ناس آخرین لا علم لی بهم غیر أنهم عصبة کما قال الله تعالی وان کبر ذلک یقال عبد الله بن أبی ابن سلول.

صحیح بخاری ج 5 ص 56 کتاب المغازی باب حدیث الافک.

همچنین عروه نقل می کند که کسی از اهل افک نام برده نشد جز حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنة دختر جحش و در مردم کسانی دیگری بودند که من چیزی نمی دانم جز آنکه گروه (عصبه) بودند همانگونه که خدا عزوجل فرموده است اگر چه آن را کسی بزرگ کرده است که گفته می شود عبدالله بن ابی ابن سلول.

چگونه می توان پذیرفت که مسطح بن اثاثة ، ربیب نعمت ابوبکر، به دختر ولی نعمتش آن هم به پیروی از یک منافق ، نسبتی ناروا بدهد؟ یا چگونه می توان پذیرفت که حسان بن ثابت ،شاعر مخصوص پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم )، به همسر ممدوحش چنان تهمتی بزند؟ مگر می توان قبول کرد که حمنة ،همسر طلحة بن عبید اللّه، درباره دختر عموی شوهرش مطلب ناروائی بگوید و شوهرش نیز ساکت باشد؟

تاملی در معنای عصبة

در قرآن از گروه تهمت زنندگان با کلمه «عصبة» یاد کرده است . «راغب» در «مفردات» معنای آن را جماعتی می داند که همکاری دارند . عبد اللّه بن ابیّ و مسطح و حمنة نه با هم نسبتی داشتند و نه از یک قبیله بودند و نه همه جزء منافقین به حساب می آمدند و نه همه از انصار بودند و نه همه از قریش؛ بنابراین بعید است که بتوان آنها را در تحت یک مجموعه جمع نمود تا عنوان «عصبة» بر آنها صادق باشد و مناسب اصطلاح عرب مخصوصا کلام فصیح خداوند نیست که این چنین لغت «عصبة» را استعمال کرده باشد . اما طبق نظر شیعه که این کار را نقشه طراحی شده منافقین می دانند این استعمال صحیح و مطابق لغت عرب بوده ، و بنابراین این اشکال وارد نیست .

 


اجرای حد قذف توسط پیامبر

ترمذی می گوید که بعد از نزول آیات افک ، رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) بر 3 نفر یعنی حسان و حمنة و مسطح ، حد قذف جاری کرد .

حدثنا بندار أخبرنا ابن أبی عدی عن محمد بن إسحاق عن عبد الله بن أبی بکر عن عمرة عن عائشة قالت : لما نزل عذری قام رسول الله صلی الله علیه وسلم علی المنبر فذکر ذلک وتلا القرآن فلما نزل امر برجلین وامرأة فضربوا حدهم

الف ـ سنن ترمذی ، ج 5 ، ص 17، سوره فرقان ، سنن ابی داوود ج 2 ص 358 باب حد القذف ، سنن ابن ما جه ج 2 ص 857

عایشه می گوید زمانی که آیه در برائت من نازل شد رسول خدا منبر رفت و ماجرا را یاد کرد و آیه را خواند پس زمانی که از منبر پایین آمد امر کرد آن دو مرد و یک زن را آوردند و بر آنها حد جاری کرد.

ابو داود در حدیثِ بعد ، اسامی آن سه نفر را مطابق آنچه که در متن گذشت می نویسد . سؤال ما این است که در کدام حدیث ، غیر از همین حدیث عایشه ، آمده است که رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) بر افراد مذکور حد خدا را جاری کرده باشد؟ از این گذشته مگر نه این است که حد هنگامی جاری می شود که در حضور حاکم شرع گواهی دهند؟ پس چطور بر حسان و مسطح و حمنة حد جاری شد با اینکه به اقرار اهل سنت در این زمینه دو شاهد عادل وجود نداشته است به عنوان مثال ایشان می گویند که مسطح تنها در حضور مادرش این قضیه را مطرح کرده بود .


تعارضی آشکار

عایشه در ماجرای افک نقل کرد که من چون لاغر و سبک بودم وقتی هودج رابرداشتند متوجه نشدند که من در آن نیستم و جامانده ام و در نقلهای دیگر معارض با آن وجود دارد که حاکی از چاق بودن وی هنگام ازداوج با رسول خدا است.

عن عائشة رضی الله تعالی عنها قالت لما أرادوا أن یدخلونی علی النبی صلی الله علیه وسلم سمنونی بالقثاء والرطب فتسمنت حتی جعل الناس یتعجبون من سمنی.

الاحاد و المثانی ضحاک ج 5 ص 397.

از عایشه نقل شده است که گفت : زمانی که تصمیم گرفتند که من با پیامبر ازدواج کنم مرا با خیار و رطب چاق کردند پس آنقدر چاق شدم که مردم از چاقی من تعجب کردند.

این دو چگونه با هم سازگار است ابتدای ازدواج با رسول خدا اینقدر چاق باشد و بعد از مدتی اینگونه لاغر که نبودن او در هودج احساس نشود ؛ مگر اینکه العیاذ بالله بگویید رسول خدا او را آنقدر سختی داده که اینقدر لاغر شده است!.


قضاوت با شما دوست گرامی روایات و استدلال شیعه را بپذیرید یا خیر.

نزول «آیه 10 سوره تحریم» در مذمت عایشه و حفصه

(اثبات از کتب اهل سنت)


خداوند کریم در ادامه سوره تحریم مى‌فرماید:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَقیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ. التحریم/10.

خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد می شوند!».



بسیارى از مفسران اهل سنت تصریح کرده‌اند که این آیه نیز در باره عائشه و حفصه نازل شده است .

قرطبى در تفسیر این آیه مى‌نویسد:

قوله «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا» مثل ضربه الله یحذر به عائشة وحفصة فی المخالفة حین تظاهرتا على رسول الله.

این سخن خداوند «ضرب الله...» مثلى است که خداوند به منظور ترساندن عائشه و حفصه نازل کرده است ؛ در آن هنگام که مخالفت کردند و علیه رسو ل خدا همپیمان شدند .

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج 18، ص 202 ، ناشر: دار الشعب – القاهرة.



و ابن القیم الجوزیه، شاگرد شخیص ابن تیمیه و ناشر افکار او، بعد از نقل این روایت مى‌گوید:

ثُمَّ فی هذه الْأَمْثَالِ من الْأَسْرَارِ الْبَدِیعَةِ ما یُنَاسِبُ سِیَاقَ السُّورَةِ فَإِنَّهَا سِیقَتْ فی ذِکْرِ أَزْوَاجِ النبی صلى اللَّهُ علیه وسلم وَالتَّحْذِیرِ من تَظَاهُرِهِنَّ علیه وَأَنَّهُنَّ إنْ لم یُطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُرِدْنَ الدَّارَ الْآخِرَةَ لم یَنْفَعْهُنَّ اتِّصَالُهُنَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم کما لم یَنْفَعْ امْرَأَة نُوحٍ وَلُوط اتِّصَالهمَا بِهِمَا وَلِهَذَا إنَّمَا ضَرْب فی هذه السُّورَةِ مَثَلَ اتِّصَالَ النِّکَاحِ دُونَ الْقَرَابَةِ.

قال یحیى بن سَلَّامٍ ضَرَبَ اللَّهُ الْمَثَلَ الْأَوَّلَ یُحَذِّرُ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ ثُمَّ ضَرَبَ لَهُمَا الْمَثَلَ الثَّانِیَ یُحَرِّضُهُمَا على التَّمَسُّکِ بِالطَّاعَةِ.

در این مثال‌ها اسرار عالى نهفته است که با سیاق آیه تناسب دارد؛ زیرا در باره همسران پیامبر و بر حذر داشتن آنان از نافرمانى آن حضرت نازل شده است که اگر از خدا و رسول اطاعت نکنند و در عین حال مشتاق سعادت اخروى باشند، پیوند با رسول خدا (ص‌) نفعى براى آنان نخواهد داشت؛ همانگونه که ازدواج با نوح و لوط براى همسران آنان فایده‌اى نداشت و به همین جهت هم در این سوره از رابطه سببى یعنى ازدواج مثال آورد نه نسبى مثل فرزند و غیره.

یحیى بن سلام گفته است: خداوند در مثال اول عائشه و حفصه را بر حذر داشته و در مثل دوم آن دو را به پیروى و اطاعت از رسول خدا (ص) ترغیب فرموده است.

الزرعی الدمشقی، محمد بن أبی بکر أیوب (معروف به ابن قیم الجوزیة)، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج 1، ص 189، تحقیق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجیل - بیروت - 1973؛

الزرعی الدمشقی، محمد بن أبی بکر أیوب (معروف به ابن قیم الجوزیة)، الأمثال فی القرآن الکریم، ج 1، ص 57، تحقیق: إبراهیم محمد، ناشر: مکتبة الصحابة - طنطا - مصر - 1406، الطبعة: الأولى.



علامه محمد بن على شوکانى نیز مى‌نویسد:

وما أحسن من قال فإن ذکر امرأتی النبیین بعد ذکر قصتهما ومظاهرتهما على رسول الله صلى الله علیه وإله وسلم یرشد أقم إرشاد ویلوح أبلغ تلویح إلى ان المراد تخویفهما مع سائر أمهات المؤمنین وبیان أنهما وإن کانتا تحت عصمة خیر خلق الله وخاتم رسله فإن ذلک لا یغنی عنهما من الله شیئا... .

و چه نیکو سخنى گفته است آنکه گفت: یاد آورى داستان دو نفر (عائشه و حفصه) از همسران پیامبر و حرکت آن دو بر ضد رسول خدا (ص)، محکمترین پیام و ارشاد را همراه دارد، که به آن دو نفر و دیگر همسران رسول خدا (ص) اعلام مى‌دارد که همسر خاتم پیامبران بودن سبب نجات آنان نخواهد بود.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای1255هـ)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج 5، ص 256، ناشر: دار الفکر – بیروت.



فیروزآبادى، مفسر، ادیب و لغت شناس مشهور اهل سنت در کتاب تفسیر ابن عباس مى‌نویسد:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً ... .

ثم خوّف عائشة وحفصة لإیذائهما النبى صلى الله علیه وسلم بامرأة نوح وامرأة لوط فقال «ضَرَبَ اللَّهُ» بین الله «مثلا» صفة «لِلَّذینَ کَفَرُوا» بالمرأتین الکافرتین « امْرَأَةَ نُوحٍ» واهلة « وَامْرَأَةَ لُوطٍ» واعلة « کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ» مرسلین « فَخانَتاهُما»... .

سپس خداوند عائشه و حفصه به خاطر اذیت کردن رسول خدا مى‌ترساند و سرنوشت زن نوح و لوط را براى آن‌ها مثال مى‌زند و ... .

الفیروز آبادی ، أبو طاهر الشیخ مجد الدین محمد بن یعقوب بن محمد بن إبراهیم بن عمر (متوفای817 هـ)، تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ج 1، ص 478 ،ناشر: دار الکتب العلمیة – لبنان.



فخرالدین رازى، تفسیر پرداز شهیر اهل سنت، در کتاب المحصول خود مى‌نویسد که عثمان بن عفان نیز اعتقاد داشته است که این آیه در باره عائشه و حفصه نازل شده است :

الحکایة الثانیة:

أن عثمان رضی الله عنه أخر عن عائشة رضی الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت یا عثمان أکلت أمانتک وضیعت الرعیة وسلطت علیهم الأشرار من أهل بیتک والله لولا الصلوات الخمس لمشى إلیک أقوام ذوو بصائر یذبحونک کما یذبح الجمل

فقال عثمان رضی الله عنه ضرب الله مثلا للذین کفروا امرأة نوح وامرأة لوط الآیة فکانت عائشة رضی الله عنها تحرض علیه جهدها وطاقتها وتقول أیها الناس هذا قمیص رسول الله صلى الله علیه وسلم لم یبل وقد بلیت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا.

عثمان در ارسال بعضى از ما سهم بیت المال عائشه تاخیر کرد ؛ به همین جهت عائشه ناراحت شد وبه عثمان گفت: آنچه نزد تو به امانت بود خوردی، امت را تحقیر کردی، افراد بد خاندانت را بر آنان مسلط کردی، به خدا سوگند! اگر نمازهاى پنجگانه نبود گروه‌هایى از مردم آگاه بر تو هجوم مى‌آوردند و تو را همانند شتر ذبح مى‌کردند.

عثمان به آیه‌اى از قرآن که در آن از دو تن از همسران پیامبران یعنى همسر نوح و لوط به بدى یاد شده است استشهاد مى‌کند: خدا براى افرادى که کفر ورزیده اند، زن نوح وزن لوط را مثل آورده است.

به همین سبب بود که عائشه با تمام توان وقدرتش مردم را علیه عثمان تحریک مى‌کرد و مى‌گفت: اى مردم این پیراهن رسول خدا (ص) است که هنوز کهنه نشده است؛ ولى سنت او را از بین بردند، بکشید نعثل را (اسم مردى از یهودیان مصر که ریش بلندى داشت وبه حماقت معروف بود)، خدا او را بکشد.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، المحصول فی علم الأصول ، ج 4، ص 492، تحقیق : طه جابر فیاض العلوانی ، ناشر : جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة - الریاض ، الطبعة : الأولى ، 1400هـ.

دیگر مفسران اهل سنت نیز تصریح کرده‌اند که این آیه در باره عائشه و حفصه نازل شده است که ما به نام و آدرس کتاب برخى از آن‌ها اشاره مى‌کنیم :

ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج 8، ص 314، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ؛

الأزدی البلخی، أبو الحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر (متوفای150هـ) ، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 3، ص 379 ، تحقیق : أحمد فرید ، ناشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1424هـ - 2003م؛

ابن عادل الدمشقی الحنبلی، ابوحفص عمر بن علی (متوفای بعد 880 هـ)، اللباب فی علوم الکتاب، ج 19، ص 351 ، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود والشیخ علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ ـ 1998م؛

الثعالبی ، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفای875هـ) ، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن ، ج 9، ص 351 ، ناشر : مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت؛

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای1255هـ)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج 5، ص 255 ، ناشر: دار الفکر – بیروت؛

القنوجی البخاری، أبو الطیب السید محمد صدیق خان بن السید حسن خان (متوفای1307هـ)، حسن الأسوة بما ثبت من الله ورسوله فی النسوة، ج 1، ص 242 ،تحقیق: الدکتور- مصطفی الخن/ ومحی الدین ستو ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: الخامسة، 1406هـ/ 1985م.

 


 نزول پنج آیه اول سوره تحریم در مذمت عایشه

 

خداوند مهربان در قرآن کریم در سوره تحریم مى‌فرماید:

 یَأَیهَُّا النَّبىِ‏ُّ لِمَ تحَُرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِى مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ . قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکمُ‏ْ تحَِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ وَاللَّهُ مَوْلَئکمُ‏ْ وَهُوَ الْعَلِیمُ الحَْکِیمُ . وَإِذْ أَسَرَّ النَّبىِ‏ُّ إِلىَ‏ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَکَ هَاذَا قَالَ نَبَّأَنىِ‏َ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ. إِن تَتُوبَا إِلىَ اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَئهُ وَجِبرِْیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَئکَةُ بَعْدَ ذَالِکَ ظَهِیرٌ. عَسىَ‏ رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیرًْا مِّنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَئبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَئحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَأَبْکاَرًا.

اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده بخاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مى‏کنى؟! و خداوند آمرزنده و رحیم است. خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شماست و او دانا و حکیم است.

 (به خاطر بیاورید) هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه کسى تو را از این راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت!».

اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست، زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید، (کارى از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند.

امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، هجرت‏کننده، زنانى غیر باکره و باکره!

شیعه و سنى اتفاق دارند که این آیات در باره عائشه و حفصه نازل شده است؛ چنانچه محمد بن اسماعیل بخارى در صحیح خود مى‌نویسد:

حدثنی الْحَسَنُ بن مُحَمَّدِ بن صَبَّاحٍ حدثنا حَجَّاجٌ عن بن جُرَیْجٍ قال زَعَمَ عَطَاءٌ أَنَّهُ سمع عُبَیْدَ بن عُمَیْرٍ یقول: سمعت عَائِشَةَ رضی الله عنها أَنَّ النبی صلى الله علیه وسلم کان یَمْکُثُ عِنْدَ زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ وَیَشْرَبُ عِنْدَهَا عَسَلًا فَتَوَاصَیْتُ أنا وَحَفْصَةُ أَنَّ أَیَّتَنَا دخل علیها النبی صلى الله علیه وسلم فَلْتَقُلْ إنی أَجِدُ مِنْکَ رِیحَ مَغَافِیرَ أَکَلْتَ مَغَافِیرَ .

فَدَخَلَ على إِحْدَاهُمَا فقالت له: ذلک. فقال: لَا بَلْ شَرِبْتُ عَسَلًا عِنْدَ زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ وَلَنْ أَعُودَ له. فَنَزَلَتْ «یا أَیُّهَا النبی لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ الله لک» إلى «إن تَتُوبَا إلى اللَّهِ» لِعَائِشَةَ وَحَفْصَةَ «وَإِذْ أَسَرَّ النبی إلى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ» لِقَوْلِهِ بَلْ شَرِبْتُ عَسَلًا.

عبید بن عمیر مى‌گوید: از عائشده شنیدم که گفت: رسول خدا (ص) پیش زینب بنت حجش مى‌ماند و (شربت) عسل مى‌نوشید، من و حفصه بایکدیگر قرار گذاشتیم که رسول خدا پیش هر کدام از ما که آمد به او بگوئیم : از تو بوى مغافیر به مشام ما مى‌رسد، آیا مغافیر خورده‌ای؟ رسول خدا پیش یکى از آن‌ها آمد و او همین را گفت. رسول خدا فرمود: نه بلکه در خانه زینب بنت جحش عسل خورده‌ام؛ ولى دیگر تکرار نمى‌کنم؛ پس این ایه نازل شد « یا ایها النبى ...» .

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 5، ص 4964، ح4966، کِتَاب الطَّلَاقِ، بَاب «لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ الله لک»، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 هـ – 1987م.


معنای مغافیر:

مغافیر، صمغى بود که از درختى به نام «رمث» یا «عُرفط» تراوش مى‏کرد؛ هرچند که بسیار شیرین بود؛ ولى بوى نامناسب و کریهى داشت.

ابو منصور ازهرى در تهذیب اللغة مى‌نویسد:

المغافیر : صمغ یسیل من شجر العرفط حُلو ، غیر أن رائحته لیست بطیّبة.

مغافیر، صمغ شیرینى است که از درخت عرفط سرازیر؛ ولى بوى خوشى ندارد.

الأزهری، ابومنصور محمد بن أحمد (متوفای: 370هـ)، تهذیب اللغة، ج 3، ص 222، تحقیق: محمد عوض مرعب، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولى، 2001م.

و ابن حجر عسقلانى در شرح صحیح بخارى در باره معناى مغافیر مى‌نویسد:

والمغفور صمغ حلو له رائحة کریهة وذکر البخاری أن المغفور شبیه بالصمغ یکون فی الرمث بکسر الراء وسکون المیم بعدها مثلثة وهو من الشجر التی ترعاها الإبل وهو من الحمض وفی الصمغ المذکور حلاوة یقال اغفر الرمث إذا ظهر ذلک فیه .

مغفور صمغ شیرینى است که بوى بدى دارد، بخارى گفته: مغفور شبیه صمغ است که در در «رِمْث» یافت مى‌شود و آن درخى است که شتر از آن مى‌خورد و ترش است . در این صمغى شیرینى است که به آن «اغفر الرمث» در آن هنگام که بر (تنه) آن ظاهر مى‌شود، گفته مى‌شود .

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 9، ص 377، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

بخارى در روایت دیگر به نقل از خلیفه دوم مى‌نویسد که آن دو زنى که بر ضد رسول خدا همپیمان شده بودند، عائشه و حفصه بودند:

حدثنا عَلِیٌّ حدثنا سُفْیَانُ حدثنا یحیى بن سَعِیدٍ قال سمعت عُبَیْدَ بن حُنَیْنٍ قال سمعت بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما یقول أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ فقلت یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ من الْمَرْأَتَانِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا على رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فما أَتْمَمْتُ کَلَامِی حتى قال عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ.

از ابن عباس نقل شده است که مى‌گفت: مى‌خواستم از عمر سؤال کنم که اى امیرمؤمنان ! آن دو زنى که بر ضدّ رسول خدا (ص) هم‌پیمان شدند، چه کسانى بودند؟ سخنم را تمام نکرده بودم که عمر گفت: حفصه و عائشه بودند.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4، ص 1868، ح4630، کِتَاب التفسیر ، بَاب: وَإِذْ أَسَرَّ النبی إلى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 هـ – 1987م.

و در جائى دیگر مى‌نویسد:

عَنْ عُبَیْدِ بْنِ حُنَیْن، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاس رضى الله عنهما یُحَدِّثُ أَنَّهُ قَالَ مَکَثْتُ سَنَةً أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَنْ آیَة، فَمَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَیْبَةً لَهُ. حَتَّى خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ مَعَهُ فَلَمَّا رَجَعْتُ وَکُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِیقِ عَدَلَ إِلَى الأَرَاکِ لِحَاجَة لَهُ قَالَ: فَوَقَفْتُ لَهُ حَتَّى فَرَغَ سِرْتُ مَعَهُ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَنِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم مِنْ أَزْوَاجِهِ فَقَالَ تِلْکَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ. قَالَ فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنْ کُنْتُ لأُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ هَذَا مُنْذُ سَنَة، فَمَا أَسْتَطِیعُ هَیْبَةً لَکَ.

ابن عباس مى‌گوید: یک سال منتظر ماندم تا شاید بتوانم از عمر در باره یک آیه قرآن چیزى بپرسم؛ ولى نتوانستم؛ چون ترس از عمر اجازه نمى‌داد.

تا اینکه قصد سفر حج کرد، من نیز با او همراه شدم، هنگام بازگشت، در میان راه براى قضاى حاجت به طرف محل پر درختى رفت، من ایستادم تا او فارغ شد، به او ملحق شدم و گفتم:‌ اى امیر مؤمنان! آن دو زنى که از بین زنان رسول خدا براى مقابله با آن حضرت پشت به پشت هم دادند (هم پیمان شدند) چه کسانى بودند؟ عمر گفت:‌ آن دو حفصه و عائشه هستند.

گفتم: قسم به خدا یک سال است که مى‌خواستم این سؤال را از تو بپرسم؛ اما ترس از تو اجازه نمى‌داد.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4، ص 1866، ح4629، کتاب التفسیر، بَاب تَبْتَغِی مرضات أَزْوَاجِکَ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 هـ – 1987م.

و باز در جاى دیگر نقل مى‌کند:

حدثنا سُلَیْمَانُ بن حَرْبٍ حدثنا حَمَّادُ بن زَیْدٍ عن یحیى بن سَعِیدٍ عن عُبَیْدِ بن حُنَیْنٍ عن بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما قال لَبِثْتُ سَنَةً وأنا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ عن الْمَرْأَتَیْنِ اللَّتَیْنِ تَظَاهَرَتَا على النبی صلى الله علیه وسلم فَجَعَلْتُ أَهَابُهُ فَنَزَلَ یَوْمًا مَنْزِلًا فَدَخَلَ الْأَرَاکَ فلما خَرَجَ سَأَلْتُهُ فقال عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ.

از ابن عباس نقل شده است که یکسال صبر کردم تا از عمر سال کنم که آن دو زنى که بر ضدّ رسول خدا همپیمان شده بودند، چه کسانى بودند؟ اما از ترس او نمى‌توانستم؛ تا این که روزى به منزلى رسیدیم و عمر وارد محل پُر درختى (براى قضاى حاجت) شد و هنگامى خارج شد سؤالم را مطرح کردم و او گفت: آن دو زن عائشه و حفصه بودند.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 5، ص 2197، ح5505، کِتَاب اللِّبَاسِ ، بَاب ما کان النبی صلى الله علیه وسلم یَتَجَوَّزُ من اللِّبَاسِ وَالْبُسْطِ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 هـ – 1987م.

مسلم نیشابورى نیز همین روایت را در صحیح خود به صورت دیگرى نقل کرده است :

وحدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ وَزُهَیْرُ بن حَرْبٍ واللفظ لِأَبِی بَکْرٍ قالا حدثنا سُفْیَانُ بن عُیَیْنَةَ عن یحیى بن سَعِیدٍ سمع عُبَیْدَ بن حُنَیْنٍ وهو مولى الْعَبَّاسِ قال سمعت بن عَبَّاسٍ یقول کنت أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ عن الْمَرْأَتَیْنِ اللَّتَیْنِ تَظَاهَرَتَا على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَلَبِثْتُ سَنَةً ما أَجِدُ له مَوْضِعًا حتى صَحِبْتُهُ إلى مَکَّةَ فلما کان بِمَرِّ الظَّهْرَانِ ذَهَبَ یقضى حَاجَتَهُ فقال أَدْرِکْنِی بِإِدَاوَةٍ من مَاءٍ فَأَتَیْتُهُ بها فلما قَضَى حَاجَتَهُ وَرَجَعَ ذَهَبْتُ أَصُبُّ علیه وَذَکَرْتُ فقلت له یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ من الْمَرْأَتَانِ فما قَضَیْتُ کَلَامِی حتى قال عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ.

از ابن عباس نقل شده است که مى‌گفت: مى‌خواستم از عمر سؤال کنم که آن دو زنى که بر ضدّ رسول خدا همپیمان شده بودند، چه کسانى بودند؛ یکسال صبر کردم و مکان مناسبى پیدا نمى‌شد؛ تا این که در مسافرت مکه همراه او شدم، وقتى به منطقه مر الظهران رسیدیم، عمر براى قضاى حاجت رفت؛ سپس گفت: برایم آب بیاور و من براى او آب بردم، وقتى کارش تمام شد و برگشت پیش او رفتم و سؤالم را مطرح کردم ، سخنم به پایان نرسیده بود که عمر گفت: آن دو زن عائشه و حفصه بودند.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 2، ص 1110، ح1479، کِتَاب الطَّلَاقِ، بَاب فی الْإِیلَاءِ وَاعْتِزَالِ النِّسَاءِ وَتَخْیِیرِهِنَّ وَقَوْلِهِ تَعَالَى وَإِنْ تَظَاهَرَا علیه، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

طبرى در تفسیر این آیات مى‌نویسد:

عن بن عباس قوله «یَأَیهَُّا النَّبىِ‏ُّ لِمَ تحَُرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ» إلى قوله « وَهُوَ الْعَلِیمُ الحَْکِیمُ» قال کانت حفصة وعائشة متحابتین وکانتا زوجتی النبی صلى الله علیه وسلم فذهبت حفصة إلى أبیها فتحدثت عنده فأرسل النبی صلى الله علیه وسلم إلى جاریته فظلت معه فی بیت حفصة وکان الیوم الذی یأتی فیه عائشة فرجعت حفصة فوجدتهما فی بیتها فجعلت تنتظر خروجها وغارت غیرة شدیدة فأخرج رسول الله صلى الله علیه وسلم جاریته ودخلت حفصة فقالت قد رأیت من کان عندک والله لقد سؤتنی فقال النبی صلى الله علیه وسلم والله لأرضینک فإنی مسر إلیک سرا فاحفظیه قالت ما هو قال إنی أشهدک أن سریتی هذه علی حرام رضا لک.

وکانت حفصة وعائشة تظاهران على نساء النبی صلى الله علیه وسلم فانطلقت حفصة إلى عائشة فأسرت إلیها أن أبشری إن النبی صلى الله علیه وسلم قد حرم علیه فتاته فلما أخبرت بسر النبی صلى الله علیه وسلم أظهر الله عز وجل النبی صلى الله علیه وسلم فأنزل الله على رسوله لما تظاهرتا علیه یا أیها النبی لم تحرم ماأحل الله لک تبتغی مرضاة أزواجک إلى قوله وهو العلیم الحکیم.

از ابن عباس در تفسیر این آیه «یا ایها النبى ...» نقل شده است که گفت: عائشه و حفصه یکدیگر را دوست مى‌داشتند و هر دو همسر رسول خدا بودند . حفصه پیش پدرش رفته تا با او سخن بگوید، در این زمان رسول خدا یکى از کنیزان خود را خواست و با او در خانه حفصه ماندند و آن روزى بود که عائشه (پیش رسول خدا) مى‌آمد. حفصه وقتى برگشت رسول خدا و آن کنیز را در خانه خود یافت، منتظر خروج آن‌ها ماند و حسادت او به شدت به جوش آمد، وقتى رسول خدا کنیزش را فرستاد، حفصه وارد شد و گفت: من آن کسى را که نزد تو بودم دیدم، به خدا قسم که مرا ناراحت کردی، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: به خدا سوگند که تو را راضى خواهم کرد، من رازى با تو در میان مى‌گذارم، آن را حفظ کن، حفصه گفت: آن راز چیست؟ فرمود: من پیش تو شهادت مى‌دهم که به خاطر رضایت تو همخوابى با او بر من حرام باشد.

حفصه و عائشه که علیه زنان رسول خدا همدست بودند، پس حفصه پیش عائشه رفت و راز را با او در میان گذاشت و گفت: بشارت باد که رسول خدا همخوابى با کنیزان را بر خود حرام کرد. وقتى راز رسول خدا را فاش کرد، خداوند رسولش را از این قضیه آگاه کرد و هنگامى که آن دو بر ضدّ رسول خدا همدست شدند، خداوند این آیه را نازل کرد که اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مى‏کنى؟! ... .

الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 28، ص 2197 ، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ

قرطبى، مفسر مشهور اهل سنت در تفسیر این آیات مى‌نویسد:

قوله تعالى : « إِن تَتُوبَا إِلىَ اللَّهِ» یعنی حفصة وعائشة حثهما على التوبة على ما کان منهما من المیل إلى خلاف محبة رسول الله (ص) «فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا» أی زاغت ومالت عن الحق وهو أنهما أحبتا ما کره النبی ...

قوله تعالى: « وَإِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ» أی تتظاهرا وتتعاونا على النبی صلى الله علیه وسلم بالمعصیة والایذاء.

این سخن خداوند « اگر آن دو توبه کنند به سوى خداوند» یعنى حفصه و عائشه که خداوند آن را براى توبه تحریک مى‌کند؛ چرا که آن‌ها بر انجام چیزى که رسول خدا صلى الله علیه وآله آن‌ها را دوست نداشت تمایل پیدا کردند . فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا ؛ یعنى آن‌ها از حق منحرف شده و چیزى را دوست داشتند که رسول خدا آن را دوست نداشت ... .

معنى این فرمایش خداوند: ( وإن تظاهرا علیه ) این است که اگر شما دو نفر به کمک یکدیگر پیامبر را با نا فرمانى واذیت وآزار مورد بى مهرى قرار دهید.

الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای671، الجامع لأحکام القرآن، ج 18، ص 189، ذیل آیه، ناشر: دار الشعب – القاهرة.


رسول خدا (ص) یکماه با عائشه و حفصه قهر کرد:

قرطبى در جاى دیگر در باره نهایت مدت قهر کردن تصریح مى‌کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله، به خاطر همپیمان شدن عائشه و حفصه علیه آن حضرت ، یک ماه با آن دو قهر بوده است :

وهذا الهجر غایته عند العلماء شهر کما فعل النبی صلى الله علیه وسلم حین أسر إلى حفصة فأفشته إلى عائشة وتظاهرتا علیه.

نهایت قهر کردن با دیگران از دیدگاه علما یک ماه است؛ چنانچه رسول خدا در هنگامى حفصه راز آن حضرت را پیش عائشه فاش کرد و آن‌ها علیه رسول خدا همپیمان شدند، این چنین کرد.

الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای671، الجامع لأحکام القرآن، ج 5، ص 172، ناشر: دار الشعب – القاهرة.


تشبیه عائشه و حفصه به زنان نوح و لوط

بسیارى از مفسران اهل سنت در ذیل آیه ، عائشه و حفصه را با زنان نوح و لوط مقایسه و تشبیه کرده‌اند که ما در این جا به گفته یکى از آن‌ها اشاره مى‌کنیم ؛ هر چند که در بررسى آیه بعدى گفتارهاى دیگرى نیز نقل خواهد شد .

سمرقندى از مفسران شهیر اهل سنت در تفسیر بحر العلوم مى‌نویسد:

ثم قال « وَإِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ» یعنی تعاونا على أذاه ومعصیته فیکون مثلکما کمثل امرأة نوح وامرأة لوط تعملان عملا تؤذیان بذلک رسول الله صلى الله علیه وسلم.

( وإن تظاهرا علیه ) یعنى با کمک همدیگر رسول خدا را اذیت یا نافرمانى کنید، که در این صورت داستان شما همانند داستان همسر نوح و لوط خواهد بود که با اعمالشان پیامبر خدا را اذیت مى‌کردند.

السمرقندی، نصر بن محمد بن أحمد أبو اللیث (متوفای367 هـ)، تفسیر السمرقندی المسمى بحر العلوم، ج 3، ص 446، ذیل آیه، تحقیق: د. محمود مطرجی، ناشر: دار الفکر - بیروت.


آزار و اذیت رسول خدا توسط عائشه و حفصه:

مسلم نیشابورى به نقل از عمر بن الخطاب مى‌نویسد که عائشه و حفصه با همپیمانى خود بر ضدّ رسول خدا صلى الله علیه وآله آن حضرت را اذیت کرده بودند:

فَدَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَقُلْتُ یَا بِنْتَ أَبِی بَکْر أَقَدْ بَلَغَ مِنْ شَأْنِکِ أَنْ تُؤْذِی رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَقَالَتْ مَا لِی وَمَا لَکَ یَا ابْنَ الْخَطَّابِ عَلَیْکَ بِعَیْبَتِکَ. قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى حَفْصَةَ بِنْتِ عُمَرَ فَقُلْتُ لَهَا یَا حَفْصَةُ أَقَدْ بَلَغَ مِنْ شَأْنِکِ أَنْ تُؤْذِی رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لاَ یُحِبُّکِ. وَلَوْلاَ أَنَا لَطَلَّقَکِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم.

نزد عائشه رفتم، گفتم: اى دختر ابوبکر کارت به آن‌جا رسیده است که رسول خدا را اذیت مى‌کنى؟! گفت: اى پسر خطاب! تو با من چه کار داری؟ به فکر مشکلات دختر خودت باش! سپس نزد حفصه رفتم و گفتم: چرا پیامبر خدا را اذیت مى‌کنى؟ به خدا سوگند خودت مى‌دانى که رسول خدا (ص) تو را دوست ندارد و اگر من نبودم تو را طلاق مى‌داد.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 2، ص 1105، ح1479، کتاب الطلاق، باب فِی الإِیلاَءِ وَاعْتِزَالِ النِّسَاءِ وَتَخْیِیرِهِنَّ وَقَوْلِهِ تَعَالَى ( وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ )، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

با توجه به حرمت قطعى آزار و اذیت رسول خدا، حال سؤال ما از علما و دانشمندان اهل سنت این است که جواب شما از این روایات چیست؟

آیا این اذیت و آزارى که توسط عائشه و حفصه انجام شد مصداق این آیه از قرآن کریم نیست که خداوند مى‌فرماید:

إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا. الأحزاب/57.

آنها که خدا و پیامبرش را آزار مى‏دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوارکننده‏اى آماده کرده است.

امیدواریم که علماى اهل سنت جواب صریح و قانع کننده‌اى از این روایات داشته باشند.

# سوره تحریم در مذمت عایشه و حفصه ، نازل شده.

# طبق روایات اهل سنت ؛ خداوند در قرآن، عایشه و حفصه را به مانند زنان حضرت نوح و لوط ، کافر می داند.

(اثبات از کتب اهل سنت)


آیات سوره تحریم که در مذمت عایشه و حفصه هستند

----------

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ (سوره تحریم/آیه10)

خداوند برای کسانی (عایشه و حفصه) که کفر ورزیده اند زن نوح و زن لوط را مثل زده که در تحت (زوجیت) دو بنده صالح از بندگان ما بودند ، پس به شوهرانشان (به واسطه نفاق) خیانت کردند و آنها از آن دو زن چیزی از (عذاب) خدا را دفع نکردند ، و (به محض مرگ) به آنها گفته شد وارد آتش برزخ شوید ، و (در روز قیامت) به آنها گفته شود.

----------

عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً (سوره تحریم/آیه5)

اگر او شما را طلاق دهد امید است که پروردگارش به جای شما او را همسرانی دهد که بهتر از شما باشند ، (زنانی) تسلیم خدا ، مؤمن ، مواظب طاعت ، توبه کار ، عبادت کننده ، روزه بگیر ، شوهر کرده و دوشیزه.

----------

إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ (سوره تحریم/آیه4)

اگر شما دو نفر (افشاگر راز و شنونده آن) به سوی خدا توبه برید (می سزد ، زیرا) که دل هایتان (از حق) منحرف شده ، و اگر بر ضد او یاور هم باشید پس (بدانید که) مسلّما خداوند خود و جبرئیل و مرد شایسته مؤمنان ، یاور او هستند ، و فرشتگان نیز پس از آنها پشتیبانند.


عمر بن خطاب : آیات سوره تحریم در مذمت عایشه و حفصه است
 
صحیح بخاری از عمر بن خطاب نقل می کند که آن 2 زنی که تشبیه به زنان حضرت نوح و حضرت لوط شدند ، عایشه و حفصه بودند.
 
حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ حُنَیْنٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: لَبِثْتُ سَنَةً وَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ، عَنِ المَرْأَتَیْنِ اللَّتَیْنِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَجَعَلْتُ أَهَابُهُ، فَنَزَلَ یَوْمًا مَنْزِلًا فَدَخَلَ الأَرَاکَ، فَلَمَّا خَرَجَ سَأَلْتُهُ فَقَالَ: عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ، ....

از ابن عباس نقل شده است که یکسال صبر کردم تا از عمر سال کنم که آن دو زنى که بر ضدّ رسول خدا همپیمان شده بودند، چه کسانى بودند؟ اما از ترس او نمى‌توانستم؛ تا این که روزى به منزلى رسیدیم و عمر وارد محل پُر درختى (براى قضاى حاجت) شد و هنگامى خارج شد سؤالم را مطرح کردم و او گفت: آن دو زن عائشه و حفصه بودند.
 
صحیح بخاری ج7 ص152 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء: 9.

 

تفسیر سوره تحریم

قرطبی : آیات سوره تحریم در مذمت عایشه و حفصه است

قرطبی در تفسیرش گوید:

 قَوْلُهُ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ یُحَذِّرَ بِهِ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ فِی الْمُخَالَفَةِ حِینَ تَظَاهَرَتَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ ضَرَبَ لهما مثلا بامرأة فرعون ومریم بنة عِمْرَانَ، تَرْغِیبًا فِی التَّمَسُّکِ بِالطَّاعَةِ وَالثَّبَاتِ عَلَى الدین.

این سخن خداوند «ضرب الله...» مثلى است که خداوند به منظور ترساندن عائشه و حفصه نازل کرده است ؛ در آن هنگام که مخالفت کردند و علیه رسول خدا (ص) هم پیمان شدند .

تفسیر القرطبی ج18 ص202 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح الأنصاری الخزرجی شمس الدین القرطبی (المتوفى: 671هـ)، تحقیق: أحمد البردونی وإبراهیم أطفیش، الناشر: دار الکتب المصریة - القاهرة، الطبعة: الثانیة، 1384هـ - 1964 م، عدد الأجزاء: 20 جزءا (فی 10 مجلدات)، زاد المسیر فی علم التفسیر ج4 ص312 المؤلف: جمال الدین أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد الجوزی (المتوفى: 597هـ)، المحقق: عبد الرزاق المهدی، الناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الأولى - 1422 هـ

سوره تحریم

ابن القیم الجوزیه : آیات سوره تحریم در مذمت عایشه و حفصه است

و ابن القیم الجوزیه، شاگرد شخیص ابن تیمیه و ناشر افکار او، بعد از نقل این روایت مى‌گوید:

ثُمَّ فِی هَذِهِ الْأَمْثَالِ مِنْ الْأَسْرَارِ الْبَدِیعَةِ مَا یُنَاسِبُ سِیَاقَ السُّورَةِ؛ فَإِنَّهَا سِیقَتْ فِی ذِکْرِ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -، وَالتَّحْذِیرِ مِنْ تَظَاهُرِهِنَّ عَلَیْهِ، وَأَنَّهُنَّ إنْ لَمْ یُطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُرِدْنَ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَمْ یَنْفَعْهُنَّ اتِّصَالُهُنَّ بِرَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - کَمَا لَمْ یَنْفَعْ امْرَأَة نُوحٍ وَلُوط اتِّصَالهمَا بِهِمَا، وَلِهَذَا إنَّمَا ضَرْب فِی هَذِهِ السُّورَةِ مَثَلَ اتِّصَالَ النِّکَاحِ دُونَ الْقَرَابَةِ. قَالَ یَحْیَى بْنُ سَلَّامٍ: ضَرَبَ اللَّهُ الْمَثَلَ الْأَوَّلَ یُحَذِّرُ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ، ثُمَّ ضَرَبَ لَهُمَا الْمَثَلَ الثَّانِیَ یُحَرِّضُهُمَا عَلَى التَّمَسُّکِ بِالطَّاعَةِ.
 
در این مثال‌ها اسرار عالى نهفته است که با سیاق آیه تناسب دارد؛ زیرا در باره همسران پیامبر و بر حذر داشتن آنان از نافرمانى آن حضرت نازل شده است که اگر از خدا و رسول اطاعت نکنند و در عین حال مشتاق سعادت اخروى باشند، پیوند با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نفعى براى آنان نخواهد داشت؛ همانگونه که ازدواج با نوح و لوط براى همسران آنان فایده‌اى نداشت و به همین جهت هم در این سوره از رابطه سببى یعنى ازدواج مثال آورد نه نسبى مثل فرزند و غیره.
یحیى بن سلام گفته است: خداوند در مثال اول عائشه و حفصه را بر حذر داشته و در مثل دوم آن دو را به پیروى و اطاعت از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ترغیب فرموده است.
 
إعلام الموقعین عن رب العالمین ج1 ص145 المؤلف: محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد شمس الدین ابن قیم الجوزیة (المتوفى: 751هـ)، تحقیق: محمد عبد السلام إبراهیم، الناشر: دار الکتب العلمیة - ییروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1991م، عدد الأجزاء:4. الزرعی الدمشقی، محمد بن أبی بکر أیوب (معروف به ابن قیم الجوزیة)، الأمثال فی القرآن الکریم، ج 1، ص 57، تحقیق: إبراهیم محمد، ناشر: مکتبة الصحابة - طنطا - مصر - 1406، الطبعة: الأولى.

 

خیانت عایشه و حفصه

امام شوکانی :آیات سوره تحریم در مذمت عایشه و حفصه است
 
وَقَالَ یَحْیَى بْنُ سَلَامٍ: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینِ کَفَرُوا یُحَذِّرُ بِهِ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ مِنَ الْمُخَالَفَةِ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ تظاهرتا علیه. وما أحسن ما قَالَ فَإِنَّ ذِکْرَ امْرَأَتَیِ النَّبِیَّیْنِ بَعْدَ ذِکْرِ قِصَّتِهِمَا وَمُظَاهَرَتِهِمَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُرْشِدُ أَتَمَّ إِرْشَادٍ، وَیُلَوِّحُ أَبْلَغَ تَلْوِیحٍ، إِلَى أَنَّ الْمُرَادَ تَخْوِیفُهُمَا مَعَ سَائِرِ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِینَ، وَبَیَانُ أَنَّهُمَا وَإِنْ کَانَتَا تَحْتَ عِصْمَةِ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ وَخَاتَمِ رُسُلِهِ، فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یُغْنِی عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا، وَقَدْ عَصَمَهُمَا اللَّهُ عَنْ ذَنْبِ تِلْکَ الْمُظَاهَرَةِ بِمَا وَقَعَ مِنْهُمَا مِنَ التَّوْبَةِ الصَّحِیحَةِ

 و چه نیکو سخنى گفته است آنکه گفت: یاد آورى داستان دو نفر (عائشه و حفصه) از همسران پیامبر و حرکت آن دو بر ضد رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، محکمترین پیام و ارشاد را همراه دارد، که به آن دو نفر و دیگر همسران رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اعلام مى‌دارد که همسر خاتم پیامبران بودن سبب نجات آنان نخواهد بود.

فتح القدیر ج5 ص304 المؤلف: محمد بن علی بن محمد بن عبد الله الشوکانی الیمنی (المتوفى: 1250هـ)، الناشر: دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب - دمشق، بیروت، الطبعة: الأولى - 1414 هـ.

 

زنان پیامبر

مفسر مشهور اهل سنت : آیات سوره تحریم در مذمت عایشه و حفصه است

فیروز ابادی مفسر ،لغت شناس، و ادیب مشهور اهل سنت:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً ... . ثمَّ خوف عَائِشَة وَحَفْصَة لإیذائهما النبى صلى الله عَلَیْهِ وَسلم بِامْرَأَة نوح وَامْرَأَة لوط فَقَالَ {ضَرَبَ الله} بیَّن الله {مَثَلاً} صفة {لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ} بالمرأتین الکافرتین {امْرَأَة نوح} وَاهِلَة {وَامْرَأَة لُوطٍ} واعلة {کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ} مرسلین {فَخَانَتَاهُمَا}
 
سپس خداوند عائشه و حفصه به خاطر اذیت کردن رسول خدا مى‌ترساند و سرنوشت زن نوح و لوط را براى آن‌ها مثال مى‌زند و ... .

(تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ج 1، ص 478 ، ینسب: لعبد الله بن عباس - رضی الله عنهما - (المتوفى: 68هـ)، جمعه: مجد الدین أبو طاهر محمد بن یعقوب الفیروزآبادى (المتوفى: 817هـ)، الناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان، عدد الأجزاء: 1)

 


عثمان هم عایشه را کافر و تشبیه به زنان حضرت نوح و حضرت لوط کرده

علامه فخر رازی مفسر بزرگ اهل سنت:

الحکایة الثانیة أن عثمان رضی الله عنه أخر عن عائشة رضی الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت یا عثمان أکلت أمانتک وضیعت الرعیة وسلطت علیهم الأشرار من أهل بیتک والله لولا الصلوات الخمس لمشى إلیک أقوام ذوو بصائر یذبحونک کما یذبح الجمل. فقال عثمان رضی الله عنه: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ الآیة. التحریم: 10. فکانت عائشة رضی الله عنها تحرض علیه جهدها وطاقتها وتقول: ایّها الناس هذا قمیص رسول الله صلى الله علیه وسلم لم یبل وقد بلیت سنّته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا... .

«عثمان در ارسال بعضی از ما یحتاج عائشه کوتاهی کرد ، به همین جهت ناراحت شد وبه عثمان گفت : آنچه نزد تو امانت بود خوردی ، امت را تحقیر کردی ، افراد بد خاندانت را بر آنان مسلط کردی ، به خدا سوگند ! اگر نمازهای پنجگانه نبود گروه‌هایی از مردم آگاه بر تو هجوم می آوردند و تو را همانند شتر ذبح می کردند . عثمان به آیه ای از قرآن که در آن از دو تن از همسران پیامبران یعنی همسر نوح و لوط به بدی یاد شده است استشهاد می کند : خدا برای کسانی که کفر ورزیده اند ، زن نوح وزن لوط را مثل آورده است . عائشه با تمام توان وقدرتش مردم را علیه عثمان تحریک می کرد ومی گفت: ای مردم این پیراهن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است که هنوز کهنه نشده است ؛ ولی سنت او را از بین بردند، بکشید نعثل را (اسم مردی از یهودیان مصر که ریش بلندی داشت وبه حماقت معروف بود)، خدا او را بکشد.
 
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) المحصول فی علم الأصول ، ج 4 ، ص 343 ، تحقیق : طه جابر فیاض العلوانی ، ناشر : جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة - الریاض ، الطبعة : الأولى ، 1400هـ .

 

فــیـــلــم

 پیامبر(ص) آرزوی مرگ عایشه را داشت!

(اثبات از کتب اهل سنت)

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

پیامبر(ص): شاخ شیطان از خانه عایشه بیرون می آید

(اثبات از کتب اهل سنت)

* طبق روایت صحیح بخاری ؛ پیامبر اکرم (ص) فرمودند : خانه عایشه مرکز فتنه است و شاخ شیطان از آنجا بیرون می آید.

 
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

 

فــیـــلــم

 

گریه و عزاداری پیامبر (ص) برای امام حسین (ع) در کتب اهل سنت

(اثبات از کتب اهل سنت)


برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.



پیامبر (ص) 50 سال قبل از شهادت امام حسین (ع) برای او گریه و عزاداری کرده

(اثبات از کتب اهل سنت)

طبق روایات اهل سنت پیامبر (ص) 50 سال قبل از عاشورا برای امام حسین گریه و عزاداری کرده.


برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

بدعت عمر بن خطاب و اضافه کردن «الصلاة خیر من النوم» به اذان صبح

(اثبات از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

عمر بن خطاب به خاطر یک سوال قرآنی یک نفر را کتک زد!

(اثبات از کتب اهل سنت)

 یک شخص یک سوال از خلیفه دوم پرسید. خلیفه دوم چون جواب سوال رو بلد نبود آن قدر آن شخص را کتک زد که خون بالا آورد! فقط و فقط جرم آن شخص سوال پرسیدن بود!


برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

عمر بن خطاب در زمان خلافتش هم شراب می خورد!

(اثبات از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.

مطالب این پست :

# ابوبکر و عمر به همراه نُه نفر از مسلمانان شراب نوشیدند! (کلیک کنید)

# آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است. (کلیک کنید)

# عمر حتی در زمان خلافتش هم شراب می خورد! (کلیک کنید)

# عمر شراب را با دُردی آن سر می کشید ! (کلیک کنید)

# عمر ، شراب را به خاطر هضم غذا دوست داشت ! (کلیک کنید)

# عمر در زمان خلافت ، شراب را با آب رقیق کرده و آن را می‌نوشید ! (کلیک کنید)

# عمر حتی اواخر عمرش هم شراب می خورد! (کلیک کنید)

# معاویه شراب خورده و آن را به میهمان تعارف می کند!!! (کلیک کنید)

# معاویه و تجارت شراب !!! (کلیک کنید)


آیات شراب در حق چه کسی نازل شده است؟

بی تردید ، سر منشأ این تهمت زشت به امیر المؤمنین علیه السلام ، همانطور که حاکم نیشابوری گفته ، خوارج و به نظر ما خاندان بنی امیه هستند که برای ضربه زدن به امیر المؤمنین علیه السلام و پایین آوردن مقام آن حضرت در میان مردم ، و از طرف دیگر پاک کردن دامان عمر بن الخطاب بوده است .

چرا که طبق روایات موجود در کتاب‌های شیعه و سنی ، این عمر بن الخطاب بوده که شراب خورده و این آیات در باره‌ او نازل شده است .

از آن‌ جایی که طرف ما وهابی‌ها هستند ، ما فقط به چند روایت از کتاب خودشان بسنده می‌کنیم و از نقل روایت از کتاب‌های شیعه خودداری می‌کنیم .

ابوبکر و عمر به همراه نُه نفر از مسلمانان شراب نوشیدند !!!

بسیاری از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند که یازده از مسلمانان در خانه ابوطلحه جمع شدند و شراب نوشیده و مست شدند . یکی از آن‌‌ها که خیلی مست شده بود ، شعرهایی در باره کشتگان بدر از کفار سرود . خبر به نبی مکرم اسلام رسید و آن حضرت با عصبانیت آمد و با چیزی که در دست داشت ، به شخصی که شعر خوانده بود (ابوبکر) زد ... .

از بین این ده نفر که شراب خورده بودند ، اسم 9 نفر آنان مشخص است که ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ،‌ ج10 ،‌ ص30 ، باب نزل تحریم الخمر ، تک تک آنان را نام می‌برد . اسامی این افراد از این قرار است :

1. ابو عبیده جراح ؛ 2 . ابو طلحه ، زید بن سهل (میزبان مجلس) ؛ 3. سهیل بن بیضاء ؛ 4. ابی بن کعب ؛ 5 . ابو دجانه بن خرشه ؛ 6 . ابو ایوب انصاری ؛ 7 . معاذ بن جبل ؛ 8 .  انس بن مالک که در بزم ایشان پیاله گردانی می کرده ؛ 9 . عمر بن الخطاب ؛ 10. نفر آخر شخصی است به نام ابوبکر .

ابن حجر تلاش می‌کند که بگوید منظور از ابوبکر شخص دیگری به نام ابوبکر بن شغوب است ، نه خلیفه اول ؛ اما در نهایت می‌پذیرد که نفر آخر به قرینه وجود عمر بن الخطاب در لیست شرابخواران ، همان ابوبکر صدیق خلیفه اول مسلمانان است !!! .

ابن حجر در فتح الباری می‌گوید :

ثم وجدت عند البزار من وجه آخر عن أنس قال کنت ساقی القوم وکان فی القوم رجل یقال له أبو بکر فلما شرب قال تحیی بالسلامة أم بکر الأبیات فدخل علینا رجل من المسلمین فقال قد نزل تحریم الخمر الحدیث وأبو بکر هذا یقال له ابن شغوب فظن بعضهم أنه أبو بکر الصدیق ولیس کذلک لکن قرینة ذکر عمر تدل على عدم الغلط فی وصف الصدیق فحصلنا تسمیة عشرة .

فتح الباری - ابن حجر - ج 10 ص 31 .

سپس به گونه ای دیگر گزارشی از طریق بزار خواندم که انس گفته است که من در آن روز ساقی گروه شراب خوار بودم و در میان شراب خواران مردی بود که او را ابوبکر می گفتند و چون شراب را سرکشید این شعر را خواند که :

 " مادر بکر را به تندرستی درود فرست ... "

در این هنگام مردی از مسلمانان وارد شد و گفت : مگر نمی‌دانید که فرمان حرمت شراب خواری نازل شده است .

منظور از ابوبکر در روایت ، ابوبکر بن شغوب است . البته برخی خیال کرده‌اند که این شخص همان ابوبکر صدیق است ؛ ولی چنین نیست .

اما از آن جایی که نام عمر بن الخطاب هم در لیست شراب خواران وجود دارد ، این مطلب را می رساند که این ابوبکر ، همان ابوبکر صدیق است و خطائی در این نقل روی نداده است .

از آن چه گذشت ، می‌توانیم نام این ده نفر را مشخص نماییم .

آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است :

زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت که ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، ج20 ، ص191 با تجلیل فراوان از او یاد کرده و لقب علامه را به وی می‌دهد ، در کتاب ربیع الأبرار می‌نویسد :

أنزل الله تعالى فی الخمر ثلاث آیات، أولها یسألونک عن الخمر والمیسر، فکان المسلمون بین شارب وتارک ، إلى أن شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر ، فنزلت : یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سکارى ، فشربها من شرب من المسلمین ، حتى شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ینوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث .

وکائن بالقلیب قلیب بدر ... فبلغ ذلک رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فخرج مغضباً یجر رداءه ، فرفع شیئاً کان فی یده لیضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالى : إنما یرید الشیطان ، إلى قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهینا .

ربیع الأبرار ، زمخشری ، ج1 ، ص398 ، طبق برنامه المکتبة الشاملة الکبری ، الإصدار الثانی و با کمی تغییر در تاریخ المدنیة ، ابن شبه ، ج3 ،‌ ص863 طبق برنامه المکتبة الشاملة الکبری ، الإْصدار الثانی .

این دو کتاب را می‌توانید در این سایت اینترنتی نیز پیدا کنید :

http://www.alwarraq.com

خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد . اولین آن : "از تو در مورد شراب و قمار سوال می پرسند"؛ پس عده ای از مسلمانان شراب خورده و عده ای آن را ترک کردند ؛ تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت ؛ پس آیه نازل شد که :" ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید" ؛ باز عده ای از مسلمانان از آن خوردند ؛ تا این که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشته گان بدر ( از کفار) با شعر اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که : کسانیکه در آن چاه بودند ؛ چاه بدر...!!!

خبر به رسول خدا صلی الله علیه وسلم رسید ؛ آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین می کشیدند ، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا ( با آن ) عمر را بزنند .

عمر گفت : پناه می برم به خدا از غضب خدا و رسولش ؛ سپس خداوند آیه نازل فرمود که :" به درستی که شیطان می خواهد ..." تا آنجا که فرموده است " آیا شما دست بر می دارید ( از شراب خوردن) ؟"  پس عمر گفت :دست برداشتیم .

و أبی حامد غزالی از برترین عالمان تاریخ اهل تسنن در کتاب مکاشفة القلوب باب 91، باب عقوبة الشارب الخمر، ص459 ، می‌نویسد :

 فکان فی المسلمین شارب و تارک ، الی ان شرب رجل فدخل فی الصلاة فهجر ، فنزل قوله تعالی : «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى... » الآیه (النساء / 43) فشربها من شربها من المسلمین ، و ترکها من ترکها، حتی شربها عمر رضی الله عنه فأخذ بلحی بعیر و شج بها رأس عبدالرحمن بن عوف ثم قعد ینوح علی قتلی البدر .

فبلغ ذلک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج مغضبا یجر رداءه ، فرفع شیئا کان فی یده فضربه به ، فقال : اعوذ بالله من غضبه، و غضب رسوله، فأنزل الله تعالی: ِ«انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ» (المائده، 91) الآیة، فقال عمر رضی الله عنه: انتهینا انتهینا .

عده‌ای از مسلمانان شراب می خوردند و عده‌ای نمی خوردند ؛ تا اینکه یکی از ایشان شراب خورده و در نماز کلمات نا مناسب گفت ؛ پس آیه نازل شدکه : لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ ...

اما باز عده ای از مسلمانان از آن خورده و عده ای آن را ترک می کردند ؛ تا اینکه عمر رضی الله عنه از آن خورده و استخوان ران شتری را گرفته و با آن سر عبد الرحمن بن عوف را شکافت و سپس نشسته و بر کشتگان بدر (از کفار) گریست !!!

پس خبر به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) رسیده و ایشان با عصبانیت در حالیکه ردای خویش را می کشیدند (حتی صبر نکردند تا آن را درست بپوشند) بیرون آمده و چیزی را که در دست داشتند بالا برده با همان عمر را زدند ؛ پس عمر گفت : پناه می برم به خدا از عصبانیت خدا و رسولش ؛ پس آیه نازل شد که : انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ ... پس عمر گفت : (از نوشیدن شراب) دست برداشتیم .

شراب خواری عمر در زمان خلافتش :

البته عمر بن الخطاب ، در آن جا گفت « انتهینا = دست برداشتیم» ؛ اما این که واقعاً هم دست از شراب خوردن کشیده باشد ، مشخص نیست ؛ چرا که به اعتراف خود علمای اهل سنت حتی در زمان حکومتش نیز این عادت را که از زمان جاهلی داشته است ، نتوانسته ترک کند .

عمر :عجب شراب نیکویی است!!!

مالک بن أنس ، امام مالکی‌ها در کتاب الموطأ که به اعتقاد بسیاری از علمای اهل سنت همردیف صحاح سته به حساب می‌آید ، می‌نویسد :

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ : أَنَّ أَسْلَمَ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَخْبَرَهُ، أَنَّهُ زَارَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَیَّاشٍ الْمَخْزُومِیَّ, فَرَأَى عِنْدَهُ نَبِیذاً وَهُوَ بِطَرِیقِ مَکَّةَ، فَقَالَ لَهُ : أَسْلَمُ إِنَّ هَذَا الشَّرَابَ یُحِبُّهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَحَمَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَیَّاشٍ قَدَحاً عَظِیماً، فَجَاءَ بِهِ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَوَضَعَهُ فِی یَدَیْهِ، فَقَرَّبَهُ عُمَرُ إِلَى فِیهِ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ عُمَرُ : إِنَّ هَذَا لَشَرَابٌ طَیِّبٌ، فَشَرِبَ مِنْهُ ... .

کتاب الموطأ ، الإمام مالک ، ج 2 ص 894  و الاستذکار ، ابن عبد البر ، ج 8 ص 247 .

از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عیاش مخزومی را دید ؛ در حالی که او در راه مکه بود ، در نزد وی نبیذ دید !!! پس اسلم به او گفت : این نوشیدنی است که عمر آن را دوست می دارد. عبد الله بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد ؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت : این شرابی نیکو است ؛ پس از آن نوشید .

شخصی از مشک عمر شراب نوشید و مست شد !!!

ابن ابی شیبه استاد بخاری در کتاب خویش چنین روایت می کند که :

حدثنا أبو بکر قال حدثنا ابن مسهر عن الشیبانی عن حسان بن مخارق قال : بلغنی أن عمر بن الخطاب سائر رجلا فی سفر وکان صائما ، فلما أفطر أهوى إلى قربة لعمر معلقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر ، فشرب منها فسکر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتک ، فقال له عمر : إنما جلدناک لسکرک

المصنف لابن أبی شیبة ج 6 ص 502

عمر در راه سفر با مردی روزه دار همراه بود ؛ وقتی که افطار نمود مشک عمر را که در آن شراب بوده و عمر آن را به شترش آویزان نموده بود و شتر نیز آن را تکان داده بود ، برداشت و از آن نوشید و مست شد ؛ عمر او را حد زد !!! آن شخص به عمر گفت : من از مشک تو نوشیدم!!!

عمر در پاسخ گفت : ما تو را به خاطر مستی حد زدیم (نه به خاطر نوشیدن شراب)

ابن عبد ربه نیز می گوید :

وقال الشعبی: شرب أعرابی من إداوة عمر، فانتشى، فحده عمر. وإنما حده للسکر لا للشراب.

العقد الفرید باب احتجاج المحللین للنبیذ

شعبی گفته است که بیابانگردی از مشک عمر نوشید و مست شد !!! عمر نیز او را حد زد !!! و تنها او را به خاطر مست شدن حد زد و نه به خاطر شراب خوردن !!!

شاید خود عمر از آن می خورده و مست نمی شده است!!!

عمر شراب را با دُردی آن سر می کشید :

همانطور که در اشعار فارسی و عربی مشهور است وقتی شخصی دائم الخمر باشد ، دیگر برای وی نوشیدن تفاله شراب و دُردی (عکر) آسان شده و به اصطلاح به وی دردی کش گفته می شود ؛ در روایات اهل سنت آمده است که عمر نیز از دردی کشان بوده است :

حدثنا بن مبشر نا أحمد بن سنان نا عبد الرحمن بن مهدی نا عبد الله بن عمر عن زید بن أسلم عن أبیه قال کنت أنبذ النبیذ لعمر بالغداة ویشربه عشیة وأنبذ له عشیة ویشربه غدوة ولا یجعل فیه عکرا

سنن الدارقطنی ج4/ص259 ش 70

زید بن اسلم از پدرش (غلام عمر) روایت می کند که گفت : من برای عمر صبحگاه شرابی آماده می کردم و او شب آن را می نوشید و شب هنگام برای او شراب آماده می کردم و او صبح آن را می نوشید و حتی در آن دُردی را هم باقی نمی گذاشت!!!

عمر ، نبیذ را به خاطر هضم غذا دوست داشت :

بیهقی در سنن خود می‌نویسد :

 وأما الروایة فیه عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه فأخبرنا أبو عبدالله الحافظ ثنا أبوالعباس محمد یعقوب ثنا الحسن بن مکرم ثنا أبوالنضر ثنا أبوخیثمة ثنا أبوإسحاق عن عمرو بن میمون قال قال عمر رضی الله عنه إنا لنشرب من النبیذ نبیذاً یقطع لحوم الإبل فی بطوننا من أن تؤذینا .

سنن البیهقی ، ج 8 ، ص 299

عمر می گفت : ما از این نبیذ (شراب) می نوشیم تا گوشت شتر را که در شکم ما است هضم نماید ، که اذیت نشویم !!!

وأما الآثار فمنها ما روی عن سیدنا عمر رضی الله عنه أنه کان یشرب النبیذ الشدید ویقول إنا لننحر الجزور وإن العنق منها لآل عمر ولا یقطعه إلا النبیذ الشدید .

بدائع الصنائع ، ج5 ، ص 116  

روایت شده است که سرور ما عمر رضی الله عنه نبیذ (شراب) غلیظ می نوشید و می گفت : ما شتران را قربانی می کنیم و گوشت گردن آن به خاندان عمر می رسد و چیزی آن را جز نبیذ غلیظ هضم نمی نماید!!!

و متقی هندی می‌نویسد :

13795 ـ عن عمر قال : اشربوا هذا النبیذ فی هذه الأسقیة فإنه یقیم الصلب ویهضم ما فی البطن وإنه لم یغلبکم ما وجدتم الماء.

کنز العمال ، ج 5 ، ص 522 .

از عمر روایت شده است که گفت : نبیذ را در این پیمانه ها بنوشید ؛ زیرا پشت را محکم داشته و آن چه را در شکم است هضم می نماید ؛ و تا زمانی که آب برای نوشیدن همراه داشته باشید (و به همراه آن بنوشید) شما را مست نمی کند!!!

عمر در زمان خلافت ، شراب را با آب رقیق کرده و آن را می‌نوشید :

جالب تر از همه این که محمد بن محمود خوارزمی از بزرگان اهل تسنن در کتاب جامع مسانید أبو حنیفه می گوید :

 عن حماد عن إبراهیم عن عمر بن الخطاب ، أتى بأعرابی قد سکر فطلب له عذر فلما أعیاه قال : احبسوه فإن صحى فاجلدوه ، ودعا عمر بفضله ودعا بماء فصبه علیه فکسره ثم شرب وسقى أصحابه ، ثم قال : هکذا فاکسروه بالماء إذا غلبکم شیطانه ، قال : وکان یحب الشراب الشدید .

جامع المسانید أبی حنیفة ، ج2 ، ص 192

بیابانگردی را که مست شده بود به نزد عمر آوردند ؛ عده ای  برای او طلب بخشش کردند ؛ اما وقتی پذیرفته نشد ، عمر گفت : او را زندانی کنید تا زمانی که به خود آید و سپس او را شلاق بزنید . سپس خود عمر آبی طلبیده بر روی همان شراب ریخته و آن را رقیق کرده و  نوشید و به دیگران نیز نوشانید .

سپس گفت : اگر شیطان شراب بر شما غالب شد ، این چنین آن را با آب رقیق سازید !!! عمر شراب غلیظ را دوست داشت !!!

و سرخسی فقیه مشهور حنفی مذهب در کتاب المبسوط می گوید:

وقد بینا أن المسکر ما یتعقبه السکر وهو الکأس الأخیر وعن إبراهیم رحمه الله قال أتی عمر رضی الله عنه بأعرابی سکران معه إداوة من نبیذ مثلث فأراد عمر رضی الله عنه أن یجعل له مخرجاً فما أعیاه إلا ذهاب عقله فأمر به فحبس حتى صحا ثم ضربه الحد ودعا بإداوته وبها نبیذ فذاقه فقال أوه هذا فعل به هذا الفعل فصب منها فی إناء ثم صب علیه الماء فشرب وسقى أصحابه وقال إذا رابکم شرابکم فاکسروه بالماء .

المبسوط ، ج 24 ، ص 11 .

و ما بیان کردیم که مسکر آن چیزی است که با نوشیدن آن شخص مست شود !!! یعنی آخرین پیمانه (پس تا قبل از آن مسکر نیست و حرام نیست!!!) و از ابراهیم روایت شده است که گفت : بیابانگردی مست را به نزد عمر آورده و همراه با او مشکی از نبیذ غلیظ شده بود ؛ پس عمر خواست که برای او راهکاری قرار دهد ؛ هیچ راهی به ذهن او نرسید مگر اینکه او اکنون عقل ندارد ؛ پس دستور داد تا او را زندانی کرده تا زمانی که هوشش سر جای خود باز گردد و سپس او را حد زد ؛ و سپس مشک او را طلبیده در حالی که در آن نبیذ بود ؛ پس از آن چشید و گفت : وای !! این با او چنین کرده است !!!  پس مقداری از آن را در ظرفی ریخته و بر روی آن آب ریخت و از آن نوشید و به یارانش نیز نوشانید و گفت : اگر مایل به این شراب شدید ، مستی آن را با آب از بین ببرید!!!

وی همچنین می گوید :

وعن عمر ( رض ) أنه أتى بنبیذ الزبیب فدعا بماء وصبه علیه وشرب ، وقال : أن لنبیذ زبیب الطائف غراما .

المبسوط ، ج 24 ، ص8 .

از عمر روایت شده است که برای او نبیذی آوردند ؛ پس آبی آورده و بر روی آن ریخت و از آن نوشید و سپس گفت : شراب کشمش طائف ارزشمند است !!! .

شراب خواری عمر در حال احتضار :

جالب است که جناب عمر ، حتی در آخرین لحظات عمرش نیز دست از شراب خواری برنمی‌داشت ؛ تا جایی که در هنگام مرگ نیز درخواست کرد که برایش شراب بیاورند . ابن سعد از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر الطبقات الکبری می‌نویسد :

عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم .

الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 354 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 44 ، ص 430 و با کمی تفاوت در : السنن الکبرى ، البیهقی ، ج 3 ، ص 113 و فتح الباری ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 52 و المصنف ، ابن أبی شیبة الکوفی ، ج 5 ، ص 488 و الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1154 و ده‌ها مصدر دیگر از  مصادر معتبر اهل سنت .

از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : ای امیر مومنان ، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است ) ؛ پس گفت : به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوستداشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود . عبد الله گفت :  نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد .

معنای نبیذ در کتب اهل سنت :

و نبیذ را اهل لغت ، این گونه معنا کرده‌اند :

وإنما سمی نبیذا لأن الذی یتخذه یأخذ تمرا أو زبیبا فینبذه فی وعاء أو سقاء علیه الماء ویترکه حتى یفور [ ویهدر ] فیصیر مسکرا .

تاج العروس ، ج5 ، ص500 ، ماده نبذ .

به آن نبیذ گفته می شود ، زیرا کسی که آن را درست می کند خرما و کشمش را گرفته و آن ها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب می ریزد . و آن را می گذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود ؛ که در این صورت مست کننده می‌شود .

و محیی الدین نووی در کتاب المجموع می‌نویسد :

واما الخمر فهی نجسة لقوله عز وجل ( إنما الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان ) ولأنه یحرم تناوله من غیر ضرر فکان نجسا کالدم واما النبیذ فهو نجس لأنه شراب فیه شدة مطربة فکان نجسا کالخمر .

المجموع ، محیى الدین النووی ، ج 2 ، ص 563 .

اما شراب نجس است ؛ زیرا خداوند عز و جل فرموده است : " شراب و قمار و بت ها وتیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند" و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر ( ترک آن ) ضرر نداشته باشد ، حرام است ؛ پس مانند خون نجس است ؛ و اما نبیذ ، پس آن نیز نجس است ؛ زیرا شرابی است که غلیظ شده و به طرب می آورد ؛ از این رو ، مانند شراب نجس است.

شراب خواری معاویه :

همان طور که پیش از این گفتیم ، بی تردید سر منشأ این اتهام به امیر مؤمنان علیه السلام ، خاندان بنی امیه  هستند . شراب خواری در این خاندان از زمان جاهلیت مرسوم بوده است و حتی بعد از اسلام نیز نتوانسته بودند آن را ترک نمایند ؛ از این رو برای توجیه این عملشان به دنبال شریک جرم می‌گشتند تا از زشتی عمل در میان مردم بکاهند و لذا پای امیر المؤمنین علیه السلام وسط کشیدند و به آن حضرت چنین تهمت ناروائی را زدند .

معاویه شراب خورده و آن را به میهمان تعارف می کند!!!

معاویة بن أبی سفیان از کسانی است شراب می‌خورده است . امام احمد بن حنبل به نقل از عبد الله بن بریده می‌نویسد :

دَخَلْتُ أَنَا وَأَبِی عَلَى مُعَاوِیَةَ فَأَجْلَسَنَا عَلَى الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِینَا بِالطَّعَامِ فَأَکَلْنَا ثُمَّ أُتِینَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِیَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أَبِی ثُمَّ قَالَ مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.

مسند أحمد بن حنبل ج5 ص347 ش 22991 - سیر أعلام النبلاء ج5 ص52 - تاریخ مدینة دمشق ج27 ص127

روزى با پدرم بریده بر معاویه وارد شدیم از ما احترام کرده و طعام آوردند و تناول کردیم سپس مشروب آورد و خودش نوشید و به پدرم تعارف کرد . پدرم گفت : از روزى که پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و سلّم ـ آنرا حرام کرده من به آن لب نزدم .

هیثمی در مجمع الزوائد بعد از نقل این روایت می گوید :

رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح

مجمع الزوائد ج5 ص42

این روایت را احمد نقل کرده و راویان آن ، همان راویان صحیح بخاری و مسلم هستند .

معاویه و تجارت شراب !!!

ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق می‌نویسد :

عن محمد بن کعب القرظی قال غزا عبدالرحمن بن سهل الأنصاری فی زمان عثمان ومعاویة امیر على الشام فمرت به روایا خمر تحمل فقال الیها عبدالرحمن برمحه فبقر کل راویة منها فناوشه غلمانه حتى بلغ شأنه معاویة فقال دعوه فإنه شیخ قد ذهب عقله فقال کذب والله ما ذهب عقلی ولکن رسول الله  صلى الله علیه وسلم  نهانا ان ندخل بطوننا وأسقیتنا واحلف بالله لئن انا بقیت حتى أرى فی معاویة ما سمعت من رسول الله  صلى الله علیه وسلم  لأبقرن بطنه أو لأموتن دونه

تاریخ مدینة دمشق ج34 ص420- فیض القدیر ج5 ص463- الإصابة فی تمییز الصحابة ج4 ص313

عبد الرحمن بن سهل انصاری (از صحابه جلیل القدر) در زمان عثمان به جنگ رفت در حالیکه معاویه امیر بر شام بود ؛ کاروان شتری از کنار او گذشت که بار شراب حمل می کرد ؛ پس وی با نیزه خویش بر آن هجوم برده و تمام مشک ها را درید !!! شتربانان او را گرفتند ؛ خبر به معاویه رسید و گفت : او را رها کنید ؛ او پیرمردی است که دیوانه شده است !!!

وی پاسخ داد : قسم به خدا که معاویه دروغ گفته است !!! من دیوانه نشده ام ولی از رسول خدا شنیدم که ما را از نوشیدن شراب و حتی ریختن آن در ظرف هایمان نهی نمود ؛ و قسم به خدا اگر زنده بمانم که معاویه را ببینم که کلام رسول خدا در مورد او محقق شده است ( اگر معاویه را بر منبر من در مدینه دیدید او را بکشید) یا شکم او را خواهم درید و یا در این راه کشته خواهم شد !!!

بررسی اتهام اهل سنت به امیر المؤمنین علیه السلام :

حال بعد از جواب نقضی و اثبات این مطلب که آیات شراب در حق عمر نازل شده است ، به سراغ روایاتی می‌رویم که اهل سنت با تکیه بر آن‌ها به امیر المؤمنین علیه السلام تهمت زده‌اند . ما ابتدا نظر علمای اهل سنت را در رد آن می‌آوریم و بعد سند این روایات را بررسی  خواهیم کرد .

نظر علمای اهل سنت در رد این روایت :

این روایت ، حتی از دیدگاه خود علمای اهل سنت مردود است ؛  چنانچه شوکانی ، از بزرگان اهل سنت در این باره می‌نویسد :

وفی إسناده عطاء بن السائب لا یعرف إلا من حدیثه ، وقد قال یحیى بن معین لا یحتج بحدیثه .

نیل الأوطار ، ج 9 ، ص 56 .

در سند این روایت عطاء بن سائب است و این روایت را غیر او نقل نکرده است ؛ یحیی بن معین در مورد او گفته است که : نمی توان به روایت او استناد کرد .

و حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت ، می‌گوید :

وفی هذا الحدیث فائدة کثیرة وهی ان الخوارج تنسب هذا السکر وهذه القراءة إلى أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب دون غیره وقد برأه الله منها فإنه راوی هذا الحدیث.

المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 2 ، ص 307 .

در این روایت نکته مهمی وجود دارد و آن این است که خوارج این مستی و این اشتباه خواندن نماز را به امیر المومنین علی بن أبی طالب علیه السلام نسبت داده‌ان ، نه به غیر او ؛ اما خداوند او را از این تهمت مبری کرده است ؛ به درستی که خود او راوی این روایت است (و معقول نیست که امیر مومنان ، گناهی را که – به گفته ایشان ، انجام داده است برای دیگران نقل کند) .

بررسی روایت اتهام به امیر مؤمنان علیه السلام در صحاح اهل سنت :

در این باره در صحاح سته اهل سنت دو روایت نقل شده است ، یکی روایت ترمذی و دیگری روایت أبی داود . ما هر دو روایت را از نظر سندی بررسی خواهیم کرد .

ترمذی در سننش می‌نویسد :

3300 ، حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَیْدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ الرَّازِىِّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ قَالَ صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا فَدَعَانَا وَسَقَانَا مِنَ الْخَمْرِ فَأَخَذَتِ الْخَمْرُ مِنَّا وَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَقَدَّمُونِى فَقَرَأْتُ (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ. قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .

سنن الترمذی ، الترمذی ، ج 4 ص 305

از علی بن ابی طالب نقل شده است که گفت : عبد الرحمن بن عوف برای ما غذایی درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد ؛ وقتی شراب نوشیدیم وقت نماز شد ؛ عبد الرحمن من را مقدم کرده و من در نماز سوره کافرون را اینگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند این آیه را نازل نمود که :

"ای کسانی که ایمان آوردید ! مبادا در حال مستی به سراغ نماز روید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید".

ابی داود نیز در سنن خود می نویسد :

3673 ، حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا یَحْیَى عَنْ سُفْیَانَ حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ دَعَاهُ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ فَسَقَاهُمَا قَبْلَ أَنْ تُحَرَّمَ الْخَمْرُ فَأَمَّهُمْ عَلِىٌّ فِى الْمَغْرِبِ فَقَرَأَ (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) فَخَلَطَ فِیهَا فَنَزَلَتْ (لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .

سنن أبی داود ، ابن الأشعث السجستانی ، ج 2 ص 182 .

از علی روایت شده است که شخصی از انصار ، او و عبد الرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو – قبل از نزول حرمت شراب – شراب نوشانید ؛ علی در نماز مغرب امام ایشان شده و سوره کافرون را اشتباه خواند ؛ پس آیه نازل شد که : لا تقربوا الصلاة ...

بررسی دلالی روایات :

در متن این دو روایت تناقض وجود دارد ؛ زیرا در یکی میزبان عبد الرحمن بن عوف است و در دیگری شخصی از انصار ؛ و در نظر علمای حدیث این امر با وجود یکی بودن روات اصلی دو روایت ، دلالت بر دروغگو و یا کم حافظه بودن راویان یکی و یا هر دوی این روایات می کند .

بررسی سند روایات:

أبی عبد الرحمن سلمی از دشمنان امیر مؤمنان علیه السلام :

ناقل قصه از امیر مومنان علیه السلام ، در هر دو روایت ، ابی عبد الرحمن السلمی است که وی از دشمنان امام علی علیه السلام بوده است . وی از کسانی است که در لشکر امیر مومنان بود ؛ اما به اقرار خویش در باطن با حضرت دشمنی داشت :

طبری در کتاب المنتخب من ذیل المذیل از خود او نقل می کند که وی با امیر مومنان دشمن بوده است :

وأبو عبد الرحمن السلمی واسمه عبد الله بن حبیب ... قال رجل لأبی عبد الرحمن أنشدک الله متى أبغضت علیا علیه السلام ألیس حین قسم قسما بالکوفة فلم یعطک ولا أهل قال أما إذ نشدتنی الله فنعم .

المنتخب من ذیل المذیل ، ص 147 .

ابو عبد الرحمن السلمی ؛ اسم او عبد الله بن حبیب است ... شخصی به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم می دهم ! چه زمانی با علی دشمن شدی ؟ آیا همان زمانی نبود که در کوفه مالی را تقسیم نمود ؛ اما به تو و خانواده ات چیزی نداد ؟ پاسخ داد : آری !!!

ابراهیم ثقفی نیز در کتاب الغارات ، نام وی را در میان عده ای از فقهای بزرگ آورده که با امیر مومنان دشمنی می نمودند :

ومنهم (ای المنحرفین عن علی) أبو عبد الرحمن السلمی [ القاری] :

 عن عطاء بن السائب قال : قال رجل لأبی عبد الرحمن السلمی أنشدک بالله تخبرنی فلما أکد علیه قال : بالله هل أبغضت علیا إلا یوم قسم المال فی أهل الکوفة فلم یصبک ولا أهل بیتک منه شئ ؟ ، قال : أما إذا أنشدتنی بالله فلقد کان ذلک .

از ایشان (کسانی که از امیر مومنان جدا شده بودند) ابو عبد الرحمن سلمی است ؛ از عطاء روایت شده است که می گفت : شخصی به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم می‌دهم که به من راست بگویی ؛ وقتی که به او اصرار کرد قبول نمود ؛ پس گفت : آیا جز برای این با علی دشمن نشدی که روزی بیت المال را تقسیم می کرد ، اما به تو و خانواده ات چیزی نرسید ؟ پاسخ داد : چون مرا قسم دادی به تو می گویم ؛ آری ، همینطور است .

سپس به نقل از سعد بن عبیده ، روایتی را از أبی عبد الرحمن نقل می‌کند که خصومت و عداوت او با امیر المؤمنین علیه السلام را بیش از پیش برای ما روشن می‌سازد .

 عن سعد بن عبیدة قال : کان بین حیان وبین أبی عبد الرحمن السلمی شئ فی أمر علی علیه السلام فأقبل أبو عبد الرحمن على حیان فقال : هل تدری ما جرأ صاحبک على الدماء ؟ یعنی علیا علیه السلام قال : وما جرأه لا أبا لغیرک ؟ ، قال : حدثنا أن النبی صلى الله علیه وآله قال لأصحاب بدر : اعملوا ما شئتم فقد غفر لکم ، أو کلاما هذا معناه.

الغارات ، ج 2 ، ص 567 .

از سعد بن عبیده نیز روایت شده است که گفت : بین حیان و ابی عبد الرحمن سلمی در مورد امیر مومنان درگیری بود ؛ پس ابو عبد الرحمن رو به حیان نموده و گفت : می دانی چرا صاحب تو (کسی که از او طرفداری می کنی) را بر ریختن خون مردمان جری نمود ؟

گفت : چه چیزی او را جری کرده است ؟ ای  ناپاک ؟

ابو عبد الرحمن پاسخ داد : علی برای ما از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) روایـت می کند که به اصحاب بدر فرمود : هرکاری می خواهید بکنید ، زیرا خدا شما را آمرزیده است (و به همین جهت جرات در ریختن خون مردمان پیدا کرده است) .

باید از علمای اهل تسنن سؤال کرد که آیا می‌توان به روایت چنین شخصی اعتماد کرد ؟ مگر نه این که به اتفاق شیعه و سنی ، کسی که با امیر المؤمنین علیه السلام دشمن باشد ، منافق است ؟ آیا به روایت شخص منافق می‌توان اعتماد و به امیر مؤمنان تهمت زد ؟

بنابراین ، هر دو روایتی که در صحاح سته اهل سنت آمده ، به خاطر بودن این شخص در سلسله سند ، از اعتبار ساقط است .

عطاء بن سائب ، دیوانه شده بود :

دومین راوی در سلسله سند هر دو روایت که از أبی عبد الرحمن نقل می‌کند ، عطاء بن سائب است . مزی در تهذیب الکمال در باره او می نویسد :

و قال عن یحیى أیضا : عطاء بن السائب اختلط ، فمن سمع منه قدیما فهو صحیح ... و قال أبو أحمد بن عدى : أخبرنا ابن أبى عصمة ، قال : حدثنا أحمد بن أبى یحیى ، قال : سمعت یحیى بن معین یقول : لیث بن أبى سلیم ضعیف مثل عطاء بن السائب .

تهذیب الکمال ، ج 20 ص 91

از یحیی روایت شده است که گفت : عطاء دیوانه شد و تنها اگر کسی از او در ابتدا شنیده باشد صحیح است ... ازیحیی بن معین شنیدم که می گفت : لیث بن أبی سلیم مانند عطاء بن سائب ضعیف است .

هیثمی نیز در رد روایت وی می گوید :

رواه أحمد وفیه عطاء بن السائب وقد اختلط .

مجمع الزوائد ج 4 ص 83.

این روایت را احمد نقل کرده است و در سند آن عطاء بن سائب است و او نیز دیوانه شد .

ابن حجر نیز در مورد روایت او می گوید :

والاضطراب فیه من عطاء بن السائب فإنه اختلط .

الإصابة ج 4 ص 338  .

اشکال این روایت از عطاء بن سائب است ، زیرا او دیوانه شد .

ذهبی نیز در ترجمه وی می گوید :

وقال یحیى : لا یحتج به .

میزان الاعتدال ج 3 ص 71

یحیی گفته است : نمی توان به او استدلال کرد .

ابوجعفر الرازی ، در نقل روایت ضعیف بود :

سومین راوی که در طریق روایت ترمذی وجود دارد ، ابو جعفر رازی است که بسیاری از بزرگان اهل تسنن وی را تضعیف کرده‌اند . مزی در تهذیب الکمال در باره او می‌گوید :

قال عبد الله بن أحمد بن حنبل ، عن أبیه : لیس بقوى فى الحدیث ... و قال عمرو بن على : فیه ضعف ، و هو من أهل الصدق ، سیىء الحفظ . و قال أبو زرعة : شیخ یهم کثیرا . و قال زکریا بن یحیى الساجى : صدوق لیس بمتقن . و قال النسائى : لیس بالقوى .

تهذیب الکمال  ج 33 ص 195

عبد الله بن احمد از پدرش نقل می کند که وی در روایت قوی نیست ... از عمرو بن علی روایت شده است که گفت : او ضعیف است ؛ اگر چه راستگوست اما حفظ او بد است .

ابو زرعه گفته است : او پیرمردی است که غلط های بسیار  دارد .

زکریا بن یحیی ساجی گفته است : راستگویی است که حرف های او محکم نیست .

نسایی نیز گفته است : او قوی نیست .

ابن حجر عسقلانی نیز می گوید :

و قال ابن حبان : کان ینفرد عن المشاهیر بالمناکیر ، لا یعجبنى الاحتجاج بحدیثه إلا فیما وافق الثقات . و قال العجلى : لیس بالقوى .

تهذیب التهذیب ، ج12 ، ص57

ابن حبان گفته است : او از مشاهیر روایات غیر قابل قبول نقل می کند ؛ به نظر من استدلال به روایت او صحیح نیست مگر زمانی که با روایات ثقات موافق باشد . عجلی نیز گفته است : او قوی نیست .

سفیان ثوری ، مدلس مشهور و از دیوانه‌ها روایت می‌کرد :

در سند روایت أبی داود ، علاوه بر عطاء بن سائب و عبد الرحمن السلمی که پیش از این وضعیت آن‌ها روشن شد ، سفیان ثوری نیز وجود دارد که وی نیز از مدلیس مشهور بوده است :

سفیان ثوری ، مدلس بوده است :

طبق آن چه بزرگان اهل سنت گفته‌اند : تدلیس سفیان ثوری از نوع تدلیس «تسویه» بوده است . در تعریف این نوع از تدلیس گفته‌اند :

ربّما یسقط ... أو اسقط غیره ضعیفاً أو صغیراً تحسیناً للحدیث .

تدریب الراوی ، باب النوع الثانی : المدلس وهو قسمان ، ج1 ،‌ ص186 .

گاهی چیزی از حدیث کم می کرد یا دیگری چنین می کرد ، به این جهت  که یا آن شخص ضعیف  یا کوچک بوده است .

ابن قطان در باره این نوع تدلیس می‌گوید :

وهو شرّ أقسامه .

تدریب الراوی ، ج1 ، ص187 .

این بدترین نوع تدلیس است .

سیوطی در ادامه می‌نویسد :

قال الخطیب وکان الأعمش وسفیان الثوری یفعلون مثل هذا قال العلائی وبالجملة فهذا النوع أفحش أنواع التدلیس مطلقا وشرها قال العراقی وهو قادح فیمن تعمد فعله وقال شیخ الإسلام لا شک أنه جرح وإن وصف به الثوری والأعمش فلا اعتذار أنهما لا یفعلانه إلا فی حق من یکون ثقة عندهما ضعیفا عند غیرهما .

خطیب بغدادی می گوید : اعمش و سفیان ثوری این کار را انجام می‌داده‌اند . علائی گفته : سخن آخر این که این نوع از تدلیس ، زشت‌ترین و بدترین نوع آن است . عراقی گفته است : هر کسی که این کار را عمداً انجام دهد ، به روایتش ضرر می‌زند و روایتش مورد اعتماد نیست . شیخ الاسلام [ابن حجر عسقلانی] گفته است : شکی نیست که تدلیس تسویه موجب جرح است و اگر سفیان ثوری و یا اعمش که مبتلا به این نوع تدلیس هستند ، این عذر آن‌ها از آن‌ها پذیرفته‌ نمی شود که کسی بگوید آن دو این نوع تدلیس را در مورد کسی به کار می‌برده‌اند که نزد خودشان ثقه بوده‌اند ؛ ولی نزد غیر آن‌ها ضعیف بوده‌اند .

و طبق اصول مالک بن أنس روایت مدلس مطلقاً حجت نیست . سخاوی در فتح المغیث می‌نویسد :

وممن حکى هذا القول القاضی عبد الوهاب فی الملخص فقال التدلیس جرح فمن ثبت تدلیسه لا یقبل حدیثه مطلقا قال وهو الظاهر على أصول مالک .

فتح المغیث شرح الفیة الحدیث ، باب التدلیس ، ج1 ،‌ ص203 .

تدلیس ، اگر ثابت شود که کسی آن را انجام داده است ، عیب است و هیچ‌ وجه روایت وی پذیرفته نمی‌شود . قاضی عبد الوهاب گفته است : این مطلب با مبنای مالک بن أنس موافق است .

حکم تدلیس از دیدگاه اهل سنت :

خطیب بغدادی ، از علمای مشهور اهل سنت در باره حکم تدلیس آورده است :

سمعت شعبة ، یقول : « التدلیس فی الحدیث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب إلی من أن أدلس »

از شعبه شنیدم که می‌گوید : تدلیس در حدیث بدتر از زنا است ، اگر من از آسمان سقوط کنم ، برایم بهتر است از این که تدلیس کنم .

الکفایة فی علم الروایة ، ج3 ، ص287 ، شماره 1137 تا 1141 .

با این حال ، چگونه می‌توان به روایت‌های سفیان ثوری اعتماد کرد ؟

سفیان ثوری ، از دیوانه‌ها روایت نقل می‌کرده :

ذهبی ، رجالی مشهور اهل سنت در باره سفیان ثوری می‌نویسد :

شبابة ، عن شعبة ، قال : إذا حدثکم سفیان عن رجل لا تعرفونه فلا تقبلوا منه ، فإنما یحدثکم عن مثل أبى شعیب المجنون .

میزان الاعتدال ، ترجمه الصلت بن دینار ، ج2 ، ص371 ، ص3906 .

شبابه از شعبه نقل می‌کند که وی گفت : زمانی که سفیان از مردی برای شما حدیث نقل کرد که او را نمی‌شناختید ، از او قبول نکنید ؛ زیرا او از افرادی مثل أبی شعیب دیوانه روایت نقل می‌کند .

سفیان از دشمنان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت نقل می کند:

سفیان ثوری از کسانی همچون خالد بن سلمة بن العاص ، روایت نقل کرده است که به نقل ابن عائشه ، این شخص شعرهایی از بنی مروان را که در هجو رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بود می‌خوانده است .

رک : تهذیب التهذیب ، ج11 ، ص157 ، ترجمه سفیان الثوری ، شماره2407 .

ابن حجر عسقلانی در باره خالد بن سلمة می‌گوید :

وذکر ابن عائشة انه کان ینشد بنی مروان الاشعار التى هجى بها المصطفى صلى الله علیه وسلم .

تهذیب التهذیب ، ترجمه خالد بن سلمة ، ج3 ، ص83 ، شماره 181 .

ابن عائشه روایت کرده است که وی برای بنی مروان ، اشعاری را که در آن رسول خدا را هجو (توهین و سرزنش) کرده بودند می خواند !!!

آیا به روایت چنین شخصی می‌توان اعتماد کرد ؟

در نتیجه هر دو روایت ؛ چه روایت ترمذی و چه روایت سنن أبی داود از نظر سندی مشکل دارند و غیر قابل قبول هستند .

نظر علمای شیعه در رد تهمت به امیر مومنان :

علامه سید جعفر مرتضی می‌گوید :

ولا نرید أن نفیض فی بیان سر حیاکة هذه الأکاذیب ، فإنه قد کان ثمة تعمد لإیجاد شرکاء لأولئک الذین ارتکبوا هذه الشنیعة ، ممن یهتم اتباعهم بالذب عنهم ، فلما لم یمکنهم تکذیب أصل القضیة عمدوا إلى إشراک أبریاء معهم ، لیخف جرم أولئک من جهة ، وسیعا فی تضعیف أمر هؤلاء من جهة أخرى . . ولکن الله یأبى إلا أن یتم نوره ، وینزه أولیاءه ، ویطهرهم ، ویصونهم من عوادی الکذب والتجنی . . ولیذهب الآخرون بعارها وشنارها ، ولیکن نصیب محبیهم واتباعهم ، والذابین عنهم بالکذب والبهتان ، الخزی والخذلان وسبحان الله ، وله الحمد ، فإنه ولی المؤمنین ، والمدافع عنهم .

الصحیح من سیرة النبی الأعظم (ص) ، السید جعفر مرتضى ، ج 5 ص 315 .

ما نمی خواهیم در مورد علت بافتن این دروغ ها سخن بگوییم ؛ زیرا مقصود از آن قطعا شریک تراشیدن برای کسانی است که چنین عمل زشتی را مرتکب می شده اند ؛ همان کسانی که طرفداران آنها تلاش بسیار در طرفداری از ایشان می کنند . وچون نتوانستند اصل قضیه را منکر شوند ، عده ای بی گناه را نیز شریک جرم آنها کردند ؛ تا از طرفی جرم ایشان سبکتر شده و از طرف دیگر این اشخاص بی گناه را تضعیف کنند ...

اما خداوند جز کامل شدن نور خویش را نمی پذیرد و دوستان خویش را (از این تهمت) مبرا نموده و پاک می سازد و ایشان را از آثار این دروغ و جنایت مصون می دارد ... و دیگران هستند که ننگ و عار این رسوایی را بر دوش خواهند کشید (نه بی گناهان) و جزای دوستادارن ایشان و طرفدارانشان و کسانی که با دروغ و تهمت از آنها دفاع می کنند نیز رسوایی و بیچارگی است ؛ و منزه است خداوند وحمد مخصوص است ؛  پس بدرستیکه اوست که سرپرست مومنین است و از ایشان دفاع می نماید .

و سید محمد باقر حکیم می‌گوید :

ولا یشک أی مسلم یعرف القلیل عن شخصیة الإمام علی ( علیه السلام ) بوضع هذا الحدیث على لسانه ، حیث إن الإمام علی ( علیه السلام ) تربى فی حجر الرسول منذ أن کان طفلا وتخلق باخلاقه ، فکیف یمکن ان نتصور وقوع هذا الشئ منه ، خصوصا إذا أخذنا بعین الاعتبار نزول بعض الآیات القرآنیة فی ذم الخمر قبل هذا الوقت ، وإذا لاحظنا وجود بعض النصوص التی تذکر نزول الآیة فی شخص آخر من کبار الصحابة ، ممن کان قد اعتاد شرب الخمر فی الجاهلیة عرفنا الهدف السیاسی فیها .

علوم القرآن ، السید محمد باقر الحکیم ، ص 303 .

هیچ مسلمانی که اندکی از شخصیت امیر مومنان آگاهی داشته باشد ، شک در دروغ بودن این روایـت از زبان آن حضرت نمی نماید ؛ زیرا امیر مومنان علیه السلام از زمان کودکی در دامان رسول خدا (ص) بزرگ شده و اخلاق ایشان را به خود گرفته است ؛ چگونه می توان تصور نمود که چنین کاری از وی صادر شده باشد ؛ مخصوصا اگر با دیده دقت به نزول آیاتی که قبل از این ماجرا در مورد مذمت شراب آورده شده است بنگریم و نیز روایاتی را که می گوید کسی که این آیه در مورد وی نازل شده است ، از بزرگان صحابه است که در جاهلیت عادت به شرب خمر داشته است ، ببینیم ، هدف سیاسی از این روایت را درک می کنیم .

عمر بن خطاب سوره حمد را بلد نبود و همیشه 3 آیه آن را غلط می خواند!

(اثبات از کتب اهل سنت)


این یعنی :

1- عمر هرگز شایسته خلافت نبوده است.

2- تمام نمازهای عمر باطل است.

3- عمر بن خطاب اولین کسی است که قایل به تحریف قرآن بود.


شما اگر به یک مهدکودک بروید و از یکی بچه ها بگویید : عزیزم ، سوره حمد رو برام بخون.خواهید دید که چقدر زیبا سوره حمد را برایتان خواهند خواند.

اما در روایات متعدد اهل سنت با سند صحیح آمده است که عمر سوره حمد را بلد نبود!

این روایت هم در تفاسیر متعدد اهل سنت ذیل سوره حمد آمده است و هم در کتاب المصاحف آمده که ما اینجا از کتاب المصاحف نقل می کنیم:

ابی بکر ، عبدالله بن سلیمان بن اشعث السجستانی معروف به ابن ابی داوود در کتاب المصاحف آورده است :

حدثنا عبد الله ، أنا أحمد بن سنان ، أنا أبو معاویة ، نا الأعمش ، عن إبراهیم ، عن الأسود ، عن عمر أنه کان یقول مالک یوم الدین (1) وکان یقرأ » صراط من أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم وغیر الضالین علیهم وغیر الضالین »

عمر بن خطاب همیشه این طوری قرائت می کرد: صراط من أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم وغیر الضالین علیهم وغیر الضالین »

المصاحف ج1ص284 و 285 و 286

عبارت کان یقرأ یعنی همیشه اینطوری می خواند.

=============

روایتی دیگر:

حدثنا عبد الله ، حدثنا عبد الله بن سعید ، حدثنا یحیى بن إبراهیم بن سوید النخعی ، حدثنا أبان بن عمران النخعی قال : « قلت لعبد الرحمن بن الأسود : إنک تقرأ » صراط من أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم وغیر الضالین« فقال : حدثنی أبی وکان ثقة أنه صلى خلف عمر بن الخطاب فسمعه یقرؤها .

عمران النخعی می گوید به عبدالرحمن اسود گفتم آیا تو سوره حمد را اینگونه قرائت می کنی؟«صراط من أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم وغیر الضالین» گفت: بابام اینطوری گفت و ثقه هم بود و پشت سر عمر بن خطاب نماز می خوند و عمر بن خطاب اینطوری می خواند!!

المصاحف ج1ص284 و 285 و 286

 آقای ابن ابی داوود می گوید :

ابن کثیر گفته : هذا اسناد صحیح. و خودش هم می گوید: اسناده صحیح


پیامبر(ص): هر کس سوره حمد نخواند گویا اصلا نماز نخوانده

عمربن خطاب درحالی سوره حمد را بلد نبود در نماز بخواند که سنی و شیعه از پیامبر نقل کرده اند که: 

أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لا صلاة لمن لم یقرأ بفاتحة الکتاب

کسی که سوره حمد را در نماز نخواند،گویا اصلا نماز نخوانده است.

صحیح بخاری حدیث شماره 723

یعنی تمام نمازهای عمربن خطاب پَر  :)


سوال از اهل سنت :

 # چگونه شما کسی که حتی سوره حمد رو بلد نیست را خلیفه و جانشین پیامبر (ص) می دانین؟

# کسی که سوره حمد را بلد نیست حتی شایستگی امام جماعتی یک مسجد کوچک را هم ندارد ، چگونه چنین کسی می تواند خلیفه مسلمین باشد؟



فــیـــلــم

عمربن خطاب سوره حمد را بلد نبود  و همیشه 3 آیه آخر آن را اشتباه می خواند!

(اثبات از کتب اهل سنت)

اینجا از ذیل تفاسیر متعدد اهل سنت اثبات می کنیم

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

  برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


اینجا از کتاب االمصاحف اثبات می کنیم
  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

  برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

احادیث «علی مع الحق والحق مع علی» در کتب اهل سنت

(اثبات از کتب اهل سنت)


روایت اول : « اَلْحَقُّ مَعَ ذَا »

ابویعلى موصلى متوفای 307 در مسند خودش، نوشته‌اند:

از ابو سعید نقل شده است که کنار خانه  رسول خدا (ص)  در جمعی عده ای از مهاجرین و انصار حضرت سخن می گفت که  على بن أبى طالب از آن جا گذشت، پس رسول خدا (ص)  فرمود :

«اَلْحَقُّ مَعَ ذَا، اَلْحَقُّ مَعَ ذَا»

حق با او است، حق با او است.

مسند أبی یعلی، ج2، ص318، ح1052.

و ابن حجر متوفای 852هـ و دیگران نیز این روایت را  نقل کرده اند .

 المطالب العالیة ج16، ص147، ح3945.

--------------

بررسی سند روایت :

ابن حجر هیثمی، عالم مشهور اهل سنت گفته است :

رَوَاهُ أَبُو یَعْلَى وَرِجَالُهُ ثِقَاتٌ.

این روایت را ابویعلى نقل کرده و راویان آن ثقه هستند.

مجمع الزوائد ج7، ص235.


روایت دوم : «أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَکَ»

ابن عساکر متوفای 571 از سَعْد بن ابی وقاص نقل می کند که گفت از پبامبر اکرم (ص) شنیدم که به علی (ع) فرمود:

«أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَکَ حَیْثُ مَا دَارَ»

«تو با حق هستى و حق با تو است؛ هر کجا که باشی».

تاریخ مدینة دمشق ج20، ص361.

معاویه بعد از شنیدن این حدیث از سعد بن وقاص، گفت:

«لَوْ سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَکُنْتُ خَادِمًا لِعَلِیٍّ حَتَّى أَمُوتَ» 

اگر من این را از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده بودم، تا زمان مرگ خادم على (علیه السلام) مى‌شدم.

--------------

بررسی سند روایت:

تمام راویان حدیث مورد وثوق هستند و در نتیجه حدیث صحیح است.


روایت سوم : «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ»

 ابن عساکر متوفای 571  از ام سلمه نقل می کند که می گفت از رسول خدا (ص)  شنیدم که فرمود:

«عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَلَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»

علی با حق و حق با علی است و هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد خواهند شد.


روایت چهارم : « اَللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ»

حاکم نیشابورى از حضرت علی (ع) نقل می کند که پیامبر اکرم (ص) فرمود:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: رَحِمَ اللَّهُ عَلِیًّا اَللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ .

از على علیه السلام نقل شده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: خداوند على را رحمت کند، خدایا! حق را بر مدار على بچرخان، هر طرف که او برود.

و سپس در تصحیح حدیث مى‌گوید:

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ

سند این روایت بنابر شرایطى که مسلم قبول دارد صحیح است؛ ولى او و بخارى نقل نکرده‌اند.

المستدرک ج3، ص134

--------------

فخر الدین رازى، مفسر شهیر اهل سنت می گوید:

«وَمَنِ اقْتَدَى فِی دِینِهِ بِعَلِیِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدِ اهْتَدَى»

هرکس در دینش به على بن أبى طالب علیه السلام اقتدا کند، به راستى که هدایت شده است.

فخر رازی در ادامه می گوید که دلیل بر این مطلب این سخن رسول خدا صلى الله علیه وآله است که فرمود:

«اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ حَیْثُ دَارَ».

خدایا حق را بر مدار على بگردان، هر جا که او باشد.

التفسیر الکبیر ج1، ص168، نشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.


روایت پنجم : «عَلِیٌّ على الْحَقِّ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ»

طبرانی به سند خودش از ام سلمه همسر پیامبر اکرم (ص)  نقل می کند که گفتند:

کان عَلِیٌّ على الْحَقِّ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ وَمَنْ تَرَکَهُ تَرَکَ الْحَقَّ عَهْدًا مَعْهُودًا قبل یَوْمِهِ هذا.

علی بر حق بوده و هر کس از او تبعیت کند از حق تبعیت کرده و هر کس او را رها کند،‌ حق را رها کرده و این عهد و تقدیر ثابت خداوندی است.

المعجم الکبیر ، ج 23 ص 330 ح 758  نشر: مکتبة الزهراء – الموصل.

در روایت دیگر ام سلمه گفت:

والله إنَّ عَلِیّاَ عَلَى الْحَقِّ قَبْلَ الْیَوْمِ وَبَعْدَ الْیَوْمِ ، عَهْداً مَعْهُوداً وَقَضَاءً مَقْضِیّاً.

به خدا سوگند علی (ع) در گذشته و آینده برحق بوده و این عهد و تقدیر ثابت الهی است.

تاریخ دمشق ، ج 42 ص 449 .


روایت ششم : «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ»

حاکم نیشابورى از  ام سلمه نقل می کند که  گفت: از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود:

عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ ". هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ.

على همراه قرآن است و قرآن نیز همراه با على علیه السّلام است. هیچگاه على علیه السّلام از قرآن و قرآن از على علیه السّلام، جدا نمى‌شوند تا این که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

المستدرک على الصحیحین  ج 3 ص 134.


سخن یاوه ابن تیمیه درباره حدیث علی مع الحق

در حالی که این روایت با سند های صحیح متعدد در کتب اهل سنت آمده است اما ابن تیمیه دشمن حضرت علی (ع) و اهل بیت در کتاب منهاج السنة مى‌نویسد:

على مع الحق والحق معه یدور حیث دار ولن یفترقا حتى یردا على الحوض من أعظم الکلام کذبا وجهلا؛ فإن هذا الحدیث لم یروه أحد عن النبی صلى الله علیه وسلم لا بإسناد صحیح ولا ضعیف

حدیث «على با حق است و حق با او است از بزرگترین دروغ‌ها و نادانى است؛ زیرا این حدیث را هیچ کس از رسول خدا (ص) نقل نکرد است،‌ نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف؛ پس چگونه شیعیان ادعا مى‌کنند که همگى این روایت را نقل کرده‌اند.

منهاج السنة ج4، ص238.

# جناب ابن تیمیه ؛ چشمان کورت را باز کن و روایات بالا که در کتب اهل سنت با سند صحیح امده اند ، را تماشا کن!

عزاداری اهل سنت برای امام حسین (ع)

(اثبات از کتب اهل سنت)


دانلود pdf مقاله با تصاویر

به حجم 6.2 مگابایت

دانلود پاورپوینت مقاله

به حجم 8.6 مگابایت

دانلود فیلم مقاله

به حجم 12.2 مگابایت



روضه خوانی  ابوالفرج  ابن جوزی حنبلی
 
لما أسر العباس یوم بدر سمع رسول الله صلى الله علیه وسلم أنینه فما نام ، فکیف لو سمع  أنین الحسین ؟ لما أسلم وحشی قال له : غیب وجهک عنی . هذا والله والمسلم لا یؤاخذ بما کان فی الکفر ، فکیف یقدر الرسول صلى الله علیه وسلم أن یبصر من قتل الحسین ؟ قوله تعالى)  ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا ( لقد جمعوا فی ظلم الحسین ما لم یجمعه أحد ، ومنعوه أن یرد الماء فیمن ورد ، وأن یرحل عنهم إلى بلد ، وسبوا أهله وقتلوا الولد ، وما هذا حد دفع عن الولایة هذا سوء معتقد .  نبع الماء من بین أصابع جده فما سقوه منه قطرة.

زمانی که عباس (عموی پیامبر صلی الله علیه وآله) در جنگ بدر اسیر شد رسول الله صلى الله علیه  (و آله) وسلم ناله او را شنید و ناله او خواب از چشمان آن حضرت ربود، پس اگر آن حضرت ناله (امام) حسین علیه السلام را می شنید حالشان چگونه بود؟! وقتی وحشی (قاتل حضرت حمزه) مسلمان شده ، پیامبر صلی الله علیه وآله به او فرمودند: صورتت را از من بپوشان (نمی خواهم چشمم به تو بیفتند) این برخورد حضرت در حالی است که به خدا قسم مسلمان را به خاطر کاری که در زمان کفر انجام داده مؤاخذه نمی کنند. با این حال چگونه رسول خدا صلى الله علیه (و آله) وسلم می تواند قاتل (امام) حسین را ببیند خداوند می فرماید : (و آن کس که مظلوم کشته شده، براى ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم) به قدری به حسین علیه السلام ظلم کردند که به هیچ کسی به این مقدار ظلم نمی کنند، او را از آب منع کردند و نگذاشتند به شهر دیگر برود و خانواده اش را اسیر کردند و فرزندانش را کشتند و این مقدار حق کسی نیست که با حکومت فردی مخالفت کند بلکه این نشانه اعتقادات فاسد (یزیدیان) است. آب از میان انگشتان جدش می جوشید ولی یک قطر هم به او ندادند.

کان الرسول صلى الله علیه وسلم من حب الحسین یقبل شفتیه ویحمله کثیرا على عاتقیه ، ولما مشى طفلا بین یدی المنبر نزل إلیه ، فلو رآه ملقى على أحد جانبیه و السیوف تأخذه والأعداء حوالیه والخیل قد وطئت صدره ومشت على یدیه ودماؤه تجری بعد دموع عینیه لضج الرسول مستغیثا من ذلک ولعز علیه.

کربلاء ما زلت کربا و بلا   ما لقی عندک أهل المصطفی
ما أری حزنکم ینسی ولا   رزأکم یسلی ولو طال المدی

رسول خدا صلى الله علیه (و آله) وسلم به قدری حسین را دوست داشت که همیشه لبانش را می بوسید او را بسیار بر دوش می گرفت، و زمانی که بر فراز منبر بود و (امام) حسین علیه السلام در مقابل ایشان راه می رفت، آن حضرت از منبر پایین می آمد (و او را در آغوش می گرفت)؛ حال اگر حسینش را می دید که شانه به شانه می شود و شمشیرها او را احاطه کرده اندو دشمنان دور او حلقه زده اند و ستوران سینه اش را لگد مال کرده اند و بر روی دستانش حرکت می کند و خون تنش جاریست ، بعد از اشک و آه، رسول خدا صلی الله علیه وآله بلند بلند گریه می کند و فریاد می زند و برایشان بسیار سخت است.
ای کربلا همیشه با سختی و بلا همراه بوده ای
اهل بیت پیامبر علیهم السلام در نزد تو با چه سختی هایی روبرو شدند
گمان نمی کنم حزن و اندوه شما فراموش شود
و گمان نمی کنم مصیبت شما تسلی یابد هر چند روزگار طولانی شود.
 
ابن جوزی ، التبصرة  ج 2، صص 16-17.

روضه خوانی سبط ابن جوزی حنفی (نوه دختری ابو الفرج)
 
وقد سئل فی یوم عاشوراء زمن الملک الناصر صاحب حلب أن یذکر للناس شیئا من مقتل الحسین فصعد المنبر وجلس طویلا لا یتکلم ثم وضع المندیل على وجهه و بکى شدیدا ثم أنشا یقول وهو یبکی :

ویل لمن شفعاؤه خصماؤه    والصور فی نشر الخلائق ینفخ
لا بد أن ترد القیامة فاطم     و قمیصها بدم الحسین ملطخ

ثم نزل عن المنبر و هو یبکی و صعد الی الصالحیة و هو کذلک

در زمان ملک ناصر فرماندار حلب در روز عاشورا از سبط بن جوزی خواستند برای مردم مقداری مقتل امام حسین علیه السلام برای مردم بگوید؛ وی بالای منبر رفت و مدت طولانی سکوت کرد، سپس دستمالی بر صورتش گذاشت و به شدت گریه کرد و این اشعار را در حال گریه خواند :

وای به حال کسی که شفیعانش دشمنان او باشند (پیامبر و اهل بیت علیهم السلام که در روز قیامت شافع هستند، دشمن یزید هستند)
در حالی که برای محشور شدن خلایق در صور دمیده می شود
به ناگاه در عرصه قیامت (حضرت) فاطمه (سلام الله علیها) وارد می شود
در حالی که پیراهنش آغشته به خون (امام) حسین (علیه السلام) است.

سپس در حالی که گریه می کرد از منبر پایین آمده و با همان حال گریه به مدرسه صالحیه رفت.

البدایة والنهایة ، ج 17 ، ص 344- 245 ؛ بدر الدین العینى ، عقد الجمان فی تاریخ أهل الزمان، ص 30 ؛ عبد القادر بن محمد النعیمی الدمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، ج 1،  ص 367 ؛ عبد القادر بدران، منادمة الأطلال ومسامرة الخیال، منادمة الأطلال، ج 1، ص 155.


دستور حضرت زهرا (س) به عالم اهل سنت حنفی برای نوحه خوانی امام حسین (ع)
 
حدثنی أبی ، قال : خرج إلینا یوماً ، أبو الحسن الکاتب ، فقال : أتعرفون ببغداد رجلاً یقال له : ابن أصدق ؟ قال : فلم یعرفه من أهل المجلس غیری ، فقلت : نعم ، فکیف سألت عنه ؟ فقال : أی شیء یعمل ؟ قلت : ینوح على الحسین علیه السلام . قال : فبکى أبو الحسن ، وقال : إن عندی عجوزاً ربتنی من أهل کرخ جدان عفطیة اللسان ، الأغلب على لسانها النبطیة ، لا یمکنها أن تقیم کلمة عربیة صحیحة ، فضلاً عن أن تروی شعراً ، وهی من صالحات نساء المسلمین ، کثیرة الصیام والتهجد . وإنها انتبهت البارحة فی جوف اللیل ، ومرقدها قریب من موقعی ، فصاحت بی : یا أبا الحسن . فقلت : ما لک ؟ فقالت : الحقنی . فجئتها ، فوجدتها ترعد ، فقلت : ما أصابک ؟ فقالت : إنی کنت قد صلیت وردی فنمت ، فرأیت الساعة فی منامی ، کأنی فی درب من دروب الکرخ ، فإذا بحجرة نظیفة بیضاء ، ملیحة الساج ، مفتوحة الباب ، ونساء وقوف علیها . فقلت لهم : من مات ؟ وما الخبر ؟ فأومأوا إلى داخل الدار . فدخلت فإذا بحجرة لطیفة ، فی نهایة الحسن ، وفی صحنها امرأة شابة لم أر قط أحسن منها ، ولا أبهى ولا أجمل ، وعلیها ثیاب حسنة بیاض مروی لین ، وهی ملتحفة فوقها بإزار أبیض جداً ، وفی حجرها رأس رجل یشخب دماً .

پدرم برایم نقل کرد که روزی ابوالحسن کاتب (کرخی) بر ما وارد شد و گفت آیا در بغداد فردی به نام ابن اصدق می شناسید؟ در آن جلسه کسی غیر از من او را نمی شناخت، گفتم من او را می شناسم چه شده که پیرامون او پرس و جو می کنی؟ ابوالحسن گفت : ابن اصدق چه کاری انجام می دهد؟ گفتم برای (امام) حسین علیه السلام نوحه خوانی می کند. در این هنگام ابوالحسن کرخی گریه کرد و گفت نزد من پیره زنی است که پرورش من از کودکی به عهده او بوده ، وی از اهالی کرخ جدان است و زبانش از سخن گفتن با زبان عربی ناتوان است و نمی تواند یک کلمه عربی را به درستی بیان کند چه رسد به اینکه بخواهد شعری روایت کند ... نیمه های شب بیدار شد، محل خوابش نزدیک به محل خواب من است، فریاد زد ای ابوالحسن به نزد من بیا! گفتم چه شده؟ پیش او رفتم دیدم می لرزد،‌ گفتم چه اتفاقی برایت افتاده؟ گفت در خواب دیدم گویا در مقابل یکی از دوازه های کرخ هستم، اتاق تمیزی را دیدم که (دیوارهایش) سفید و اندکی قرمز بود، درب آن باز بود و زنان دم درب ایستاده بودند، به آنها گفتم چه کسی از دنیا رفته ؟ چه خبر است؟ آنها به داخل اتاق اشاره کردند، وارد شدم دیدم اتاقی در نهایت زیبایی است و در وسط آن بانویی جوان هستند که نیکو تر و زیباتر از ایشان ندیده بودم، لباس زیبای سفید رنگی که بلند بود به تن داشت و روی آن نیز روپوشی (شنل) که فوق العاده سفید رنگ، پوشیده بود، در دامانش سر بریده ای بود که خون از آن می جوشید.

فقلت : من أنت ؟ فقالت : لا علیک ، أنا فاطمة بنت رسول الله ، وهذا رأس ابن الحسین ، علیه السلام ، قولی لابن أصدق عنی أن ینوح : لم أمرضه فأسلو . . . لا ولا کان مریضا فانتبهت فزعة . قال : وقالت العجوز : لم أمرطه ، بالطاء ، لأنها لا تتمکن من إقامة الضاد ، فسکنت منها إلى أن نامت . ثم قال لی : یا أبا القاسم مع معرفتک الرجل ، قد حملتک الأمانة ، ولزمتک ، إلى أن تبلغها له . فقلت : سمعاً وطاعة ، لأمر سیدة نساء العالمین . قال : وکان هذا فی شعبان ، والناس إذ ذاک یلقون جهداً جهیداً من الحنابلة ، إذا أرادوا الخروج إلى الحائر . فلم أزل أتلطف ، حتى خرجت ، فکنت فی الحائر ، لیلة النصف من شعبان . فسألت عن ابن أصدق ، حتى رأیته . فقلت له : إن فاطمة علیها السلام ، تأمرک بأن تنوح بالقصیدة التی فیها : لم أمرضه فأسلو . . . لا ولا کان مریضا وما کنت أعرف القصیدة قبل ذلک . قال : فانزعج من ذلک ، فقصصت علیه ، وعلى من حضر ، الحدیث ، فأجهشوا بالبکاء ، وما ناح تلک اللیلة إلا بهذه القصیدة.
و أولها : أیها العینان فیضا . . . واستهلا لا تغیضا
 
عرضه داشتم شما چه کسی هستید؟ فرمود با تو کاری ندارم، من فاطمه دختر رسول خدا هستم و این سر فرزندم حسین (علیه السلام) است؛ از طرف من به ابن اصدق بگو این شعر را به عنوان نوحه (برای حسینم) بخواند
فرزند من مریض نبود (بر اثر بیماری از دنیا نرفت) این را سؤال کنید
و قبل از این واقعه نیز بیمار نبود.
ابوالحسن به من گفت ای ابوالقاسم حال که ابن اصدق را می شناسی، امانتداری کن و این خبر را به ابن اصدق برسان؛ من گفتم به خاطر امر سرور بانوان (به روی چشم) اطاعت می کنم. ابوالقاسم تنوخی در ادامه می گوید: این داستان در ماه شعبان بود ، مردم زمانی که می خواستند به زیارت امام حسین علیه السلام بروند از حنبلی ها به شدت آزار می دیدند ، من آنقدر تلاش کردم که بالاخره توانستم خودم را در شب نیمه شعبان به حائر حسینی برسانم. جویای ابن اصدق شدم تا اینکه او را دیدم. به او گفتم حضرت فاطمه سلام الله علیها به تو امر نموده اند که قصیده ای را که در آن بیت مذکور را به عنوان نوحه (برای امام حسین علیه السلام) بخوانی:
به ابن اصدق گفتم من قبل از این ماجرا این قصیده را بلد نبودم. حال ابن اصدق دگرگون شد. قضیه خواب را برای او و حاضران در جلسه به طور کامل نقل کردم، همگی به شدت گریه کردند و تمام شب با همین قصیده نوحه سرایی کردند. اول این قصیده این بیت است:
ای دو چشم اشک ببارید     و به شدت گریه کنید و خشک نشوید.

نشوار المحاضرة وأخبار المذاکرة ، ج1 ، صص 396-397؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج 6 ، صص 2654-265
 
------------------
ابو الحسن کرخی کیست؟
-----
ابن العدیم می نویسد:
وأبو الحسن الکرخی المذکور هو من کبار أصحاب أبی حنیفة
ابو الحسن کرخی از بزرگترین اصحاب ابوحنیفه است.
بغیة الطلب فی تاریخ حلب  ج 6   ص 2656
-----
یافعی در باره ابوالقاسم تنوخی می نویسد:
أبو القاسم علی بن محمد التنوخی القاضی الحنفی ، وکان من أذکیاء العالم ، راویة الأشعار ، عارفاً بالکلام والنحو ، وله دیوان شعر.
ابو القاسم علی بن محمد تنوخی، از قاضیان حنفی مذهب و از تیزهوشان دنیا بود ، روایتگر اشعار بود و به علم کلام و علم نحو مسلط بود و دیوان شعرنیز داشت.
الیافعی الیمنی المکی، مرآة الجنان وعبرة الیقظان ، ج 2 ص 251


دستور حضرت زهرا (س) به شیعه و سنی برای برگزاری نوحه خوانی امام حسین (ع)

قال ابن عبد الرحیم حدثنی الخالع قال کنت مع والدی فی سنة ست وأربعین وثلاثمائة وأنا صبی فی مجلس الکبوذی فی المسجد الذی بین الوراقین والصاغة وهو غاص بالناس وإذا رجل قد وافى وعلیه مرقعة وفی یده سطیحة ورکوة ومعه عکاز وهو شعث فسلم على الجماعة بصوت یرفعه ثم قال أنا رسول فاطمة الزهراء صلوات الله علیها فقالوا مرحبا بک وأهلا ورفعوه فقال أتعرفون لی أحمد المزوق النائح فقالوا ها هو جالس فقال رأیت مولاتنا علیها السلام فی النوم فقالت لی امض إلى بغداد واطلبه وقل له نح على ابنی بشعر الناشىء الذی یقول فیه :
بنی أحمد قلبی لکم یتقطع    بمثل مصابی فیکم لیس یسمع 
وکان الناشىء حاضرا فلطم لطما عظیما على وجهه وتبعه المزوق والناس کلهم وکان أشد الناس فی ذلک الناشىء ثم المزوق ثم ناحوا بهذه القصیدة فی ذلک الیوم إلى أن صلى الناس الظهر وتقوض المجلس وجهدوا بالرجل أن یقبل شیئا منهم فقال والله لو أعطیت الدنیا ما أخذتها فإننی لا أرى أن أکون رسول مولاتی علیها السلام ثم آخذ عن ذلک عوضا وانصرف ولم یقبل شیئا

خالع گفت در سال 346 من خردسال بودم ، با پدرم به مجلس کبوذی محدث که در مسجدی بین بازار کتابفروشها و زرگرها منعقد مى شد، رفتیم ، مجلس پر بود ، ناگهان مردى از راه رسید : قبائى پر وصله به تن داشت ، در یک دست مشک آب و انبان غذا و به دست دیگرش چوبدستى بود، با صدای بلند سلام کرد و گفت : من فرستاده فاطمه زهرا سلام الله علیها هستم . گفتند : خوش آمدى و او را گرامی داشتند. گفت : مى توانید احمد مزوق نوحه خوان را به من معرفى کنید ؟ گفتند : آرى همین است که اینجا نشسته . گفت : خاتونم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در خواب دیدم ، فرمود : راهى بغداد شو و احمد را بجوی و به او بگو که برای فرزندم (حسین علیه السلام ) با شعر (علی بن عبدالله بن وصیف) ناشى نوحه سرائى کند ، آنجا که مى گوید :
اى زادگان احمد! جگرم در ماتم شما از هم گسیخت
آنچه در این ماتم بر دل من رسید، در مورد هیچ کسی شنیده نشده
 ناشى در آن مجلس حاضر بود ، محکم به صورت خود زد، و به دنبال او احمد مزوق و سایرین همه لطمه بر صورت نواخته ، گریه را سر دادند . از همه بیشتر ناشى و بعد از او مزوق متأثر شده بودند ، بعد با این قصیده نوحه سرائى کردند تا ظهر شد و مجلس تمام شد و مردم پراکنده شدند. هر چه کوشش کردند که آن مسافر از راه رسیده ، هدیه ای قبول کند ، قبول نکرد. گفت : بخدا سوگند اگر تمام دنیا را به من بدهند ، نخواهم گرفت ، روا نمى دانم که پیغام آور حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشم و در مقابل آن پول بگیرم ، فرستاده حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها رفت و چیزى نپذیرفت .

معجم الأدباء ، ج 4 ، صص 149-150.

عمر بن خطاب بیعت با ابوبکر را غلط و شر می داند.

(صحیح بخاری)


 جناب عمر نیز صراحت دارد که :

 إنّ بیعة أبی بکر کانت فلتة وقى اللّه شرّها فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه .

 بیعت با ابوبکر ، یک امر ناگهانی بود ؛ ولی خداوند ما را از شر آن حفظ کرد و اگر کسی دوباره خواست با چنین بیعتی ، خلیفه شود ، او را بکشید.

 صحیح البخارى، ج 8، ص 26، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلى من الزنا؛ مسند احمد، ج 1، ص 55 .


و همچنین در کتاب انساب الاشراف داریم که :

إنّ بیعتی کانت فلتة وقى اللّه شرّها وخشیت الفتنة .

بیعت من یک امر ناگهانى و اتفاقى بیش نبود ؛ ولى خداوند ما را از شر او حفظ نمود و به خاطر جلوگیرى از فتنه به قبول خلافت تن دادم .

أنساب الأشراف للبلاذری، ج 1 ص 590.



فــیـــلــم

عمر بن خطاب : بیعت با ابوبکر ، اشتباه و بدون فکر بود

(اثبات از کتب صحیح بخاری)


برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


اقرار عمر به اشتباه بودن بیعت با ابوبکر

(اثبات از کتب صحیح بخاری)


برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

ابوبکر و عمر شراب میخورند حتی بعد از تحریم شراب
 
و نزول آیات تحریم شراب در مذمت ابوبکر و عمر
 
(اثبات از کتب اهل سنت)

در ربیع الابرار زمخشرى است که درباره شراب سه آیه نازل شده ، یکى آیه ((یسئلونک عن الخمر و المیسر)) است که بعد از نزول آن بعضى از مردم ترک کردند و بعضى نکردند، حتى یک نفر شراب خورد و با حال مستى به نماز ایستاد، و در نماز هذیان گفت . به دنبال آن این آیه نازل شد: ((یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوة و انتم سکارى )) باز عده زیادى از مسلمین دست از آن بر نداشته و به میگسارى خویش ادامه دادند.
 
حتى در این ایام عمر بن خطاب در حال مستى استخوان فک شترى را برداشته و بر فرق عبد الرحمن بن عوف کوفت ، و سرش را مجروح نمود و سپس ‌ نشست و شروع به خواندن اشعار اسود بن یغفر نمود، و بر کشته شدگان بدر نوحه سرایى کرد، و بر آنها گریست ، و آن اشعار اینها است :
 
أنزل الله تعالى فی الخمر ثلاث آیات، أولها یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ ، فکان المسلمون بین شارب وتارک، إلى أن شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر، فنزلت: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُکارى، فشربها من شرب من المسلمین، حتى شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ثم قعد ینوح على قتل بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث :

وکائن بالقلیب قلیب بدر ... من الفتیان والشرب الکرام

وکائن بالقلیب قلیب بدر ... من الشیزى المکلل بالسنام

أیوعدنا ابن کبشة أن سنحیا ... وکیف حیاة أصداء وهام

أیعجز أن یرد الموت عنّی ... وینشرنی إذا بلیت عظامی

ألا من مبلغ الرّحمن عنیّ ... بأنی تارک شهر الصیام

فقل لله یمنعنی شرابی ... وقل لله یمنعنی طعامی

فبلغ ذلک رسول الله صلّى الله علیه وسلّم، فخرج مغضبا یجر رداءه، فرفع شیئا کان فی یده لیضربه، فقال: أعوذ بالله من غضب الله ورسوله. فأنزل الله تعالى: إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ - إلى قوله- فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ، فقال عمر: انتهینا.
 
یعنى چه بسا کنیزان نغمه سرا و هم پیاله اى گرامى در چاه بدر پنهان شدند و چه بسا بزرگان که با بزرگترین خود در چاه بدر زیر خاک رفتند و خوابیدند. آیا ابن کبشه ما را به زنده شدن بعد از مرگ وعده مى دهد؟! و چه معنا دارد که انسان پس از آنکه صدى وهام شد دوباره زنده شود؟ او اگر راست مى گوید مرگ را از من بگرداند، نه اینکه بعد از پوسیدن استخوانهایم بار دیگر زنده ام کند، آیا کسى هست پیامى از من بسوى رحمان ببرد و به او بگوید که من روزه رمضان تو را نمى گیرم ؟ آرى به خدا بگویید اگر مى تواند مرا از نوشیدن منع کند، اگر مى تواند مرا از خوردن جلوگیرى نماید. این داستان به سمع مبارک رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) رسید، پس ‌ رسول الله خارج شد در حالیکه چنان به خشم در آمده بود و چنان به سرعت حرکت مى کرد که ردایش به زمین کشیده مى شد، وقتى به او رسید دست بلند کرد تا او را با چیزى که در دست مبارکش بود بزند و تادیبش کند. عمر گفت : پناه مى برم به خدا از غضب خدا و غضب رسول خدا. رسول الله (صلى الله علیه و آله ) از شنیدن این کلام لحظه اى آرام گرفت ، و این آیه نازل شد: ((انما یرید الشیطان ... فهل انتم منتهون )) عمر وقتى آیه را شنید عرض کرد: آرى منتهى شدیم ، و دست از این عمل برداشتیم .

ربیع الأبرار ونصوص الأخیار ج5 ص10 المؤلف: جار الله الزمخشری توفی 583 هـ، الناشر: مؤسسة الأعلمی، بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 هـ، عدد الأجزاء: 5


شراب خواری عمر و ابوبکر

ابن حجر و نام بردن از 10 صحابی که شراب خوردن
 
مجموع حضار در آن مجلس یازده نفر بودند و ابن حجر ده نفر آنها را نام می برد به ترتیب زیر: 

[5582] قَوْلُهُ کنت أَسْقِی أَبَا عُبَیْدَة هُوَ بن الْجَرَّاحِ وَأَبَا طَلْحَةَ هُوَ زَیْدُ بْنُ سَهْلٍ زَوْجُ أُمِّ سُلَیْمٍ أُمِّ أَنَسٍ وَأُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ کَذَا اقْتَصَرَ فِی هَذِهِ الرِّوَایَةِ عَلَى هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ فَأَمَّا أَبُو طَلْحَةَ فَلِکَوْنِ الْقِصَّةِ کَانَتْ فِی مَنْزِلِهِ کَمَا مَضَى فِی التَّفْسِیرِ مِنْ طَرِیقِ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسٍ کُنْتُ سَاقِیَ الْقَوْمِ فِی مَنْزِلِ أَبِی طَلْحَةَ وَأَمَّا أَبُو عُبَیْدَةَ فَلِأَنَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آخَى بَیْنَهُ وَبَیْنَ أَبِی طَلْحَةَ کَمَا أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ عَنْ أَنَسٍ وَأَمَّا أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ فَکَانَ کَبِیرَ الْأَنْصَارِ ....  عَنْ أَنَسٍ أَنَّ أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ کَانَا فِیهِمْ وَهُوَ مُنْکَرٌ مَعَ نَظَافَةِ سَنَدِهِ وَمَا أَظُنُّهُ إِلَّا غَلَطًا وَقَدْ أَخْرَجَ أَبُو نُعَیْمٍ فِی الْحِلْیَةِ فِی تَرْجَمَةِ شُعْبَةَ مِنْ حَدِیثِ عَائِشَةَ قَالَتْ حَرَّمَ أَبُو بَکْرٍ الْخَمْرَ عَلَى نَفْسِهِ فَلَمْ یَشْرَبْهَا فِی جَاهِلِیَّةٍ وَلَا إِسْلَامٍ وَیَحْتَمِلُ إِنْ کَانَ مَحْفُوظًا أَنْ یَکُونَ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ زَارَا أَبَا طَلْحَةَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ وَلَمْ یَشْرَبَا مَعَهُمْ ثُمَّ وَجَدْتُ عِنْدَ الْبَزَّارُ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ عَنْ أَنَسٍ قَالَ کُنْتُ سَاقِیَ الْقَوْمِوَکَانَ فِی الْقَوْمِ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ أَبُو بَکْرٍ فَلَمَّا شَرِبَ قَالَ تُحَیِّی بِالسَّلَامَةِ أُمَّ بَکْرٍ الْأَبْیَاتَ فَدَخَلَ عَلَیْنَا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَقَالَ قَدْ نَزَلَ تَحْرِیمُ الْخَمْرِ الْحَدِیثُ وَأَبُو بکر هَذَا یُقَال لَهُ بن شَغُوبٍ فَظَنَّ بَعْضُهُمْ أَنَّهُ أَبُو بَکْرٍ الصِّدِّیقُ وَلَیْسَ کَذَلِکَ لَکِنْ قَرِینَةُ ذِکْرِ عُمَرَ تَدُلُّ عَلَى عَدَمِ الْغَلَطِ فِی وَصْفِ الصِّدِّیقِ فَحَصَّلْنَا تَسْمِیَةَ عَشَرَةٍ ....

سپس به گونه ای دیگر گزارشی از طریق بزار خواندم که انس گفته است که من در آن روز ساقی گروه شراب خوار بودم و در میان شراب خواران مردی بود که او را ابوبکر می گفتند و چون شراب را سرکشید این شعر را خواند که :" مادر بکر را به تندرستی درود فرست ... " در این هنگام مردی از مسلمانان وارد شد و گفت : مگر نمی دانید که فرمان حرمت شراب خواری نازل شده است.منظور از ابوبکر در روایت ، ابوبکر بن شغوب است . البته برخی خیال کرده اند که این شخص همان ابوبکر صدیق است ؛ ولی چنین نیست . اما از آن جایی که نام عمر بن الخطاب هم در لیست شراب خواران وجود دارد ، این مطلب را می رساند که این ابوبکر ، همان ابوبکر صدیق است و خطائی در این نقل روی نداده است . از آن چه گذشت ، می توانیم نام این ده نفر را مشخص نماییم .

1- ابوبکربن ابی قحافه در سن پنجاه و هشت سالگی 2 - عمربن الخطاب در سن چهل و پنج سالگی 3- ابوعبیده جراح (گورکن مدینه) در سن چهل و هشت سالگی 4ـ ابو طلحه زید بن سهل میزبان مجلس در سن چهل و چهار سالگی 5- سهل بن بیضاء 6- ابی بن کعب 7- ابودجانه سماک بن خرشه 8- ابو ایوب انصاری 9- ابوبکر بن شغوب 10- انس بن مالک ساقی قوم ! در سن هیجده سالگی (از همه کوچکتر !
 
 
فتح الباری شرح صحیح البخاری ج10 ص37 المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، الناشر: دار المعرفة - بیروت، 1379، رقم کتبه وأبوابه وأحادیثه: محمد فؤاد عبد الباقی، قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدین الخطیب، علیه تعلیقات العلامة: عبد العزیز بن عبد الله بن باز، عدد الأجزاء: 13 .


====================
معاذ بن جبل که ابن حجر او را از قلم انداخته و در آن هنگام بیست و سه سال داشت.

وَعَنِ أَنَسٍ قَالَ: «بَیْنَا أَنَا أُدِیرُ الْکَأْسَ عَلَى أَبِی طَلْحَةَ، وَأَبِی عُبَیْدَةَ بْنِ الْجَرَّاحِ، وَمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ، وَسُهَیْلِ بْنِ بَیْضَاءَ، وَأَبِی دُجَانَةَ حَتَّى مَالَتْ رُءُوسُهُمْ إِذْ سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی: أَلَا إِنَّ الْخَمْرَ قَدْ حُرِّمَتْ. فَمَا دَخَلَ عَلَیْنَا دَاخِلٌ وَلَا خَرَجَ مِنَّا خَارِجٌ، فَأَهْرَقْنَا الشَّرَابَ...

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج5 ص52 المؤلف: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی (المتوفى: 807هـ)، المحقق: حسام الدین القدسی، الناشر: مکتبة القدسی، القاهرة، عام النشر: 1414 هـ، 1994 م، عدد الأجزاء: 10 .


آلوسی : بزرگان صحابه بعد از آیه منع شراب ، باز هم شراب می خوردن!
 
آلوسى با استناد به عمل صحابه و شراب خوردن آنان پس از نزول آیه مورد اشاره، دلالت آیه را بر حرمت شراب نپذیرفته و می ‏نویسد: بزرگان صحابه پس از نزول این آیه به خوردن شراب ادامه دادند.

... ومن هنا شربها کبار الصحابة رضی الله تعالى عنهم بعد نزولها، وقالوا: إنما نشرب ما ینفعنا، ولم یمتنعوا حتى نزلت آیة المائدة فهی المحرمة...

 روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم ج1 ص509 المؤلف: شهاب الدین محمود بن عبد الله الحسینی الألوسی (المتوفى: 1270هـ)، المحقق: علی عبد الباری عطیة، الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1415 هـ، عدد الأجزاء: 16 (15 ومجلد فهارس)


بزرگان صحابه بعد از نزول آیه حرمت شراب در سوره بقره باز هم می خوردن
 
بزرگان صحابه بعد از نزول آیه حرمت شراب در سوره بقره باز هم می آشامیدند و دست بردار نبودند و بسیاری از حفاظ و مفسرین نزول ایات حرمت شراب را در اوایل هجرت میدانند و ایه سوره مائده جهت تشدید و تاکید حرمت بود.

الثَّامِنَةُ- قَوْلُهُ تَعَالَى: (وَإِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما) أعلم الله عز وجل أَنَّ الْإِثْمَ أَکْبَرُ مِنَ النَّفْعِ، وَأَعْوَدُ بِالضَّرَرِ فِی الْآخِرَةِ، فَالْإِثْمُ الْکَبِیرُ بَعْدَ التَّحْرِیمِ، وَالْمَنَافِعُ قَبْلَ التَّحْرِیمِ. وَقَرَأَ حَمْزَةُ وَالْکِسَائِیُّ" کَثِیرٌ" بِالثَّاءِ الْمُثَلَّثَةِ، وَحُجَّتُهُمَا أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَعَنَ الْخَمْرَ وَلَعَنَ مَعَهَا عَشَرَةً: بَائِعَهَا وَمُبْتَاعَهَا وَالْمُشْتَرَاةُ لَهُ وَعَاصِرَهَا وَالْمَعْصُورَةَ لَهُ وَسَاقِیَهَا وَشَارِبَهَا وَحَامِلَهَا وَالْمَحْمُولَةَ لَهُ وَآکِلَ ثَمَنِهَا. وَأَیْضًا فَجَمْعُ الْمَنَافِعِ یَحْسُنُ مَعَهُ جَمْعُ الْآثَامِ. وَ" کَثِیرٌ" بِالثَّاءِ الْمُثَلَّثَةِ یُعْطِی ذَلِکَ. وَقَرَأَ بَاقِی الْقُرَّاءِ وَجُمْهُورُ النَّاسِ" کَبِیرٌ" بِالْبَاءِ الْمُوَحَّدَةِ، وَحُجَّتُهُمْ أَنَّ الذَّنْبَ فِی الْقِمَارِ وَشُرْبِ الْخَمْرِ مِنَ الْکَبَائِرِ، فَوَصْفُهُ بِالْکَبِیرِ أَلْیَقُ. وَأَیْضًا فَاتِّفَاقُهُمْ عَلَى" أَکْبَرُ" حُجَّةٌ لِ" کَبِیرٌ" بِالْبَاءِ بِوَاحِدَةٍ. وَأَجْمَعُوا عَلَى رَفْضِ" أَکْثَرُ" بِالثَّاءِ الْمُثَلَّثَةِ، إِلَّا فِی مُصْحَفِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ فَإِنَّ فِیهِ" قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَثِیرٌ"" وَإِثْمُهُمَا أَکْثَرُ" بِالثَّاءِ مُثَلَّثَةً فِی الْحَرْفَیْنِ.

تفسیر القرطبی ج3 ص60 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح الأنصاری الخزرجی شمس الدین القرطبی (المتوفى: 671هـ)، تحقیق: أحمد البردونی وإبراهیم أطفیش، الناشر: دار الکتب المصریة - القاهرة، الطبعة: الثانیة، 1384هـ - 1964 م، عدد الأجزاء: 20 جزءا (فی 10 مجلدات)

 

عمر بن خطاب تا آخرین ساعت عمرش هم شراب می خورد!
 
به هر حال در نزد همه مسلم است که این دو خلیفه شراب میخوردند و عجیب تر آنکه عمر نه فقط پس از تحریم شراب از آن دست بردار نبود بلکه تا ساعت آخر مرگش شراب انگور را میخورد.

أخبرنا أبو بکر محمد بن عبد الباقی أنا الحسن بن علی أنا أبو عمر بن حیویة أنا أحمد بن معروف أنا الحسین بن الفهم نا محمد بن سعدأنا محمد بن عبید والفضل بن دکین قالا نا هارون بن أبی إبراهیم عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال اسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم فلم یتبین لهم ذلک أنه شرابه الذی شرب فقالوا لو شربت لبنا فأتی به فلما شرب اللبن خرج من جرحه فلما رأى بیاضه بکى وأبکى من حوله من أصحابه فقال هذا حین لو أن لی ما طلعت علیه الشمس لافتدیت به من هول المطلع قالوا وما أبکاک إلا هذا قال ما أبکانی غیره قال فقال ابن عباس یا أمیر المؤمنین والله إن کان إسلامک لنصرا وإن کانت إمارتک لفتحا والله لقد ملأت الأرض عدلا ما من اثنین یختصمان إلیک إلا انتهیا إلى قولک قال فقال عمر أجلسونی فلما جلس قال لابن عباس أعد علی کلامک فلما أعاد علیه قال قال أتشهد لی بهذا عند الله یوم تلقاه فقال ابن عباس نعم قال ففرح عمر بذلک وأعجبه
 
از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : ای امیر مومنان ، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است ) ؛ پس گفت : به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوست داشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود . عبد الله گفت :  نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد

تاریخ دمشق ج44 ص430 المؤلف: أبو القاسم علی بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساکر (المتوفى: 571هـ)، المحقق: عمرو بن غرامة العمروی، الناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، عام النشر: 1415 هـ - 1995 م، عدد الأجزاء: 80 (74 و 6 مجلدات فهارس)




عمر بن خطاب عاشق شراب تند بود!
 
و نیز آمده است که عمر شراب تند را خیلی دوست میداشت. او میگفت:

وَأَمَّا الرِّوَایَةُ فِیهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، رَضِیَ اللهُ عَنْهُ , فَأَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، ثنا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ , ثنا الْحَسَنُ بْنُ مُکْرَمٍ، ثنا أَبُو النَّضْرِ، ثنا أَبُو خَیْثَمَةَ، ثنا أَبُو إِسْحَاقَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، قَالَ: قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: " إِنَّا لَنَشْرَبُ مِنَ النَّبِیذِ نَبِیذًا یَقْطَعُ لُحُومَ الْإِبِلِ فِی بُطُونِنَا مِنْ أَنْ تُؤْذِیَنَا "
 
برای رفع حرمت شراب در آن آب می ریزیم !!! و نیز میگفت: برای هضم گوشت شتر تنها شراب آنگور مفید است !!!

السنن الکبرى ج8 ص519 المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی، أبو بکر البیهقی (المتوفى: 458هـ)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت - لبنات، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ - 2003 م

 
 

 آری این است خلیفه مسلمین !!!!!!

پیامبر (ص) قلب ابوبکر و عمر و عثمان رو قلب های شیطانی می دونه

(اثبات از صحیح مسلم)


صحیح مسلم و صحیح بخاری معتبرترین کتب روایی اهل سنت هستند و اهل سنت تمام روایات این 2 کتاب را صحیح می دانند.

ما از روایت صحیح مسلم اثبات می کنیم که پیامبر (ص) قلب ابوبکر و عمر و عثمان رو قلب های شیطانی می دونه


بطلان خلافت خلفای سه گانه با روایتی از صحیح مسلم+تصویر

مسلم نیشابوری، در صحیح خود (که اهل سنت این کتاب را به همراه صحیح بخاری،صحیح ترین کتب خود بعد از قرآن می دانند) روایتی آورده که اساس مکتب اهل سنت را به باد می دهد! روایت ذیل را مسلم این‌گونه آورده است:
وحدثنی محمد بن سَهْلِ بن عَسْکَرٍ التَّمِیمِیُّ حدثنا یحیى بن حَسَّانَ ح وحدثنا عبد اللَّهِ بن عبد الرحمن الدَّارِمِیُّ أخبرنا یحیى وهو بن حَسَّانَ حدثنا مُعَاوِیَةُ یَعْنِی بن سَلَّامٍ حدثنا زَیْدُ بن سَلَّامٍ عن أبی سَلَّامٍ قال قال حُذَیْفَةُ بن الْیَمَانِ قلت یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا کنا بِشَرٍّ فَجَاءَ الله بِخَیْرٍ فَنَحْنُ فیه فَهَلْ من وَرَاءِ هذا الْخَیْرِ شَرٌّ؟ قال: نعم. قلت: هل وَرَاءَ ذلک الشَّرِّ خَیْرٌ؟ قال: نعم. قلت: فَهَلْ وَرَاءَ ذلک الْخَیْرِ شَرٌّ؟ قال: نعم. قلت: کَیْفَ؟ قال: یَکُونُ بَعْدِی أَئِمَّةٌ لَا یَهْتَدُونَ بِهُدَایَ ولا یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی وَسَیَقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ فی جُثْمَانِ إِنْسٍ. قال: قلت: کَیْفَ أَصْنَعُ یا رَسُولَ اللَّهِ إن أَدْرَکْتُ ذلک؟ قال: تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ وَأُخِذَ مَالُکَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ.
حذیفه بن یمان می ‏گوید: به رسول خدا عرض کردم:
ما در زمان شرى بودیم خدا خیرى آورد و ما الآن در خیر هستیم آیا دنباله این خیر، شرى است؟ فرمود: بلى، گفتم دنباله آن شر خیرى است؟ فرمود: بلى. گفتم آیا دنباله آن خیر نیز شرى است؟ فرمود: بلى. گفتم: چگونه است؟ فرمود: بعد از من پیشوایانى بر شما حکومت کنند که به هدایت من هدایت نیافته ‏اند و به سیره و سنت من رفتار نمی کنند و به زودی در میان آنان مردانى حاکم می‌شوند که دلهاى آنها دلهاى شیاطین است ولى در لباس انسان درآمده ‏اند. گفتم: اگر من آن زمان را درک کردم چه کنم؟ فرمود: گوش فرادار و از امیر اطاعت کن، هر چند بر پشت تو تازیانه زند و مال تو را برباید گوش بده و پیروى کن‏.

النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1476، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

(روی عکس کلیک کنین تا با اندازه ای بزرگتر ببینید.)


نکات مهم در این روایت:

1. خبر از وقوع شر و فتنه بعد از رحلت حضرت:
فَهَلْ من وَرَاءِ هذا الْخَیْرِ شَرٌّ؟ قال: نعم. آیا دنباله این خیر، شرى است؟ فرمود: بلى

2. پیشوایان بعد از پیامبر، نه به راه پیامبر مردم را هدایت می‌کنند و نه تابع سنت پیامبر هستند؛ بلکه از نزد خود، سنت ابداع می‌کنند:
یَکُونُ بَعْدِی أَئِمَّةٌ لَا یَهْتَدُونَ بِهُدَایَ ولا یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی. بعد از من پیشوایانى بر شما حکومت کنند که به هدایت من هدایت نیافته ‏اند و به سیره و سنت من رفتار نمی کنند!

3. کسانی‌که به عنوان «ائمه» سر کار می‌آیند، صورت انسان دارند؛ اما قلب هایشان قلب شیطان می باشد:
وَسَیَقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ فی جُثْمَانِ إِنْسٍ.

4. با توجه به این‌ که در واژه «سَیَقُومُ» از حرف «س» استفاده شده، این مطلب را می‌رساند که این پیشوایان با آن ویژگیهایی که دارند، به زودی بعد از رحلت پیامبر روی کار می‌آیند.زیرا هرگاه "سین"که از حروف تنفیس به شمار می آید بر سر فعل مضارع بیاید ، دلالت بر آینده نزدیک می کند و اگر منظور آینده دورتر بود،باید به جای "سین" از "سوف" استفاده می شد.

5. حذیفه فقط زمان خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را درک کرده است و چند روز پس از قتل «عثمان بن عفان» وفات یافته ، و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نیز تکلیف حذیفه را مشخص کرده، پس مصداق این «ائمه با قلوب شیاطین» فقط شامل سه خلیفه اول می‌تواند باشد و نه امام علی (ع).

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابن عبدالبر در الاستیعاب درباره وفات حذیفه گوید:
ومات حذیفة سنة ست وثلاثین بعد قتل عثمان فى أول خلافة على وقیل توفى سنة خمس وثلاثین والأول أصح
حذیفه در سال 36 هجری  بعد از قتل عثمان و اوائل خلافت حضرت علی علیه السلام در گذشت و برخی نیز گفته اند در سال 35 هجری وفات کرد ولی قول صحیحتر همان سال 36 هجری است .
الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی، ج 1   ص 335
بی ادبی و داد و فریاد ابوبکر و عمر در محضر پیامبر (ص)
 
و نزول آیه قرآنی مبنی بر «بی عقلی» آنها
 
(صحیح بخاری)
 
عمر و ابوبکر با هم روابط حسنه اى نداشتند حتی به گواهی قرآن یکبار در محضر پیامبر (صلی الله علیه وآله) با هم درگیر شده و با صداى بلند با هم برخورد بی ادبانه کردند و سپس آیه دوم سوره حجرات در نکوهش و توبیخ آنان نازل گردید!
 ......................................................................................

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ، أَخْبَرَنَا وَکِیعٌ، أَخْبَرَنَا نَافِعُ بْنُ عُمَرَ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، قَالَ: کَادَ الخَیِّرَانِ أَنْ یَهْلِکَا أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، لَمَّا قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَفْدُ بَنِی تَمِیمٍ، أَشَارَ أَحَدُهُمَا بِالأَقْرَعِ بْنِ حَابِسٍ التَّمِیمِیِّ الحَنْظَلِیِّ أَخِی بَنِی مُجَاشِعٍ، وَأَشَارَ الآخَرُ بِغَیْرِهِ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ لِعُمَرَ: إِنَّمَا أَرَدْتَ خِلاَفِی، فَقَالَ عُمَرُ: مَا أَرَدْتُ خِلاَفَکَ، فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَنَزَلَتْ: {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ} [الحجرات: 2] إِلَى قَوْلِهِ {عَظِیمٌ} [الحجرات: 3]، قَالَ ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ، قَالَ ابْنُ الزُّبَیْرِ، فَکَانَ عُمَرُ بَعْدُ، وَلَمْ یَذْکُرْ [ص:98] ذَلِکَ عَنْ أَبِیهِ یَعْنِی أَبَا بَکْرٍ، إِذَا حَدَّثَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِحَدِیثٍ حَدَّثَهُ کَأَخِی السِّرَارِ لَمْ یُسْمِعْهُ حَتَّى یَسْتَفْهِمَهُ.

چیزی نمانده بود که ابوبکر و عمر هلاک شوند، زمانی که هیئتی از بنی تمیم نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمدند، در این حال یکی از آندو به اقرع بن حابس تمیمی حنظلی برادر بنی مجاشع اشاره کرد، دیگری هم به شخص دیگری اشاره کرد، در این حال ابوبکر به عمر گفت: تو خواستی با من مخالفت کنی. عمر هم به ابوبکر گفت: من چنین قصدی نداشتم و این بگو مگو میان آندو به قدری ادامه یافت که صدای آنان نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله بلند گردید و از این جهت بود که آیه فوق نازل گردید.

صحیح بخارى ج9 ص97 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ ،عدد الأجزاء: 9

 

بی ادبی ابوبکر

 

توهین به پیامبر
 
......................................................................................
 
بخاری در کتاب المغازی ـ وفد بنی تمیم، نیز آورده است:

هشام بن یوسف گفت: ابن جریح از ابن ابی ملیکه نقل کرد که عبدالله بن الزبیر به آنها خبر داد که گروهی از بنی تمیم بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدند. ابوبکر به پیامبر عرض کرد: قعقاع بن معبد بن زراره را بر آنها امارت ده. عمر گفت: نه خیر! اقرع بن حابس را امیر کن. ابوبکر گفت: تو هدفی جز مخالفت با من نداشتی؟! عمر گفت: من نمی‌خواستم با تو مخالفت کنم. و بدینسان جدال کردند و صدایشان را بلند کردند که این آیه نازل شد یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ای کسانی که ایمان آورده اید! در برابر خدا و رسول تقدم نجوئید.

(صحیح بخاری: ج 5، ص 116؛ همچنین در دیگر کتب مخالفین نیز نقل شده است از جمله: عمدة القاری،  العینی، ج ۱۹، ص ۱۸۲؛ أحکام القرآن ابن العربی، ج۴، ص۱۴۵ـ ۱۴۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴ ، ص۲۲۰؛ الدر المنثور سیوطی،  ج۶، ص۸۴؛ تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر، ج۹، ص۱۹۲)


نزول آیات قرآنی در مذمت ابوبکر و عمر

 

( یََّاءَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تَرْفَعُوَّاْ اءَصْوَ تَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ اءَن تَحْبَطَ اءَعْمَ لُکُمْ وَاءَنتُمْ لاَتَشْعُرُونَ (حجرات: آیه 2)

اى کسانى که ایمان آورده اید! صداهایتان را بالاتر از صداى پیامبر نبرید و همان گونه که بعضى از شما نسبت به دیگرى بلند گفت وگو مى کنید، با پیامبر این گونه سخن مگویید! مبادا (به خاطر این صداى بلند که برخاسته از بى ادبى شما است ،) اعمال شما نادانسته نابود شود.

......................................................................................

در آیه های بعد ، خداوند شدیدا ابوبکر و عمر را مذمت می کند و آن ها را بی عقل و بی شعور می نامد.

ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لا یعقلون حجرات: آیه 4.

مردمی که تو را از پشت حجره‌هایت به صدای بلند می‌خوانند ؛ مردم بی عقل و بی شعوری هستند.

......................................................................................

از ظاهر این روایات چنین بر می‌آید که ابوبکر و عمر :

اولاً: در حضور پیامبر به خود اجازه دادند که بدون اجازه حضرت و بی آنکه از آنها بخواهد که نظرشان را درباره امارت دادن به یکی از افراد بنی تمیم اعلام کنند، اظهار نظر کردند

ثانیاً: به این هم اکتفا نکردند بلکه در حضور مقدسش با هم کشمکش نموده و بدون اعتنا به مقام منیعش و بدون توجه به اخلاق و آداب اسلامی که بی گمان تمام اصحاب بر ‌آن آگاه بودند سر و صدا کرده و به داد و فریاد و جدال پرداختند.

......................................................................................

آن هم در برابر شخصیتی که خداوند متعال تعظیم و توقیر او  را قبل از تسبیح خود ذکر کرده است:


«انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا * لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه»

(سوره فتح آیه 9-8)

«همانا ای رسول تو را فرستادیم که شاهد بر خلق باشی بشارت دهی و از عذاب الهی بترسانی * تا شما به خدا و رسول او ایمان آورده و او را عزیز بشمارید و تعظیم کنید و تسبیح خدا کنید.»


اگر این رویداد در آغاز اسلام رخ داده بود، ممکن بود بهانه‌ای برای ابوبکر و عمر دست و پا شود که به هرحال اینها عرب جاهلی پست بوده اند و با آداب و معاشرت بیگانه بودند. ولی روایت هایی که هیچ تردید در آن نیست ثابت می‌کنند که این حادثه در اواخر زندگانی پیامبر به وقوع پیوسته زیرا گروه بنی تمیم در سال نهم هجری بر پیامبر وارد شدند و به گواهی تمام مورخین و حدیث نگارانی که ورود این گروه را بر پیامبر نگاشته‌اند و قرآن در آخرین سوره‌های نازل شده از آن خبر داده است و فرموده است: «اذا جاء نصر الله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا»؛ «وقتی نصر و پیروزی خداوند رسید و دیدی که مردم فوج فوج در دین خدا داخل می‌شوند»، ثابت می‌شود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم بعد از این حادثه، فقط چند ماهی بیشتر زنده نبودند.

پس چگونه بهانه جویان، عذری برای ابوبکر و عمر در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می‌تراشند و تازه اگر فقط قضیه به همین روایت ختم می‌شد، مشکل چندانی نمی بود. ولی خداوند که از گفتن حق ابائی ندارد آن را در کتاب خود که تا ابدالآباد راهنمای بشر است به ثبت رسانده و ابوبکر و عمر را شدیداً مورد اعتراض و تهدید قرار داده است.


اما آیا ابوبکر و عمر بعد از این واقعه دیگر صدایشان را بلند نکردند؟
 
کافی است که ما رویداد روز پنجشنبه، قبل از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله به سه روز را یادآور شویم تا ببینیم که چگونه عمر سخن کفر خود را در محضر گرامی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم فریاد می زند که:

دعوا ان الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله، رهایش کنید این مرد را همانا که هذیان می گوید. کتاب خدا ما را بس است.

(سرّ العالمین ص40؛ الطبقات الکبری، ج2، ص243و244 ؛ مسند احمد، ج3، ص346؛ مجمع الزوائد، ج4، ص390 و391)

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر آنان فریاد می‌زند: قوموا عنی و لا ینبغی عندی التنازع، از نزد من خارج شوید که نزاع و درگیری نزد من سزاوار نیست.

(صحیح بخاری، ج6، ص11؛ طبقات ابن سعد، ج2، ص244)

از این مطلب معلوم می‌شود که آنان تمام حد و مرزهائی را که خداوند برایشان ترسیم نموده بود ـ که در سوره حجرات نیز آمده است ـ زیر پا گذاشتند. از طرفی کسی نمی‌تواند بگوید که این اختلاف و کشمکش‌ها و سخن پراکنی‌ها، به صورت آهسته و نجوائی بوده است!! بلکه از سخن پیامبر که فرمود «لا تنازعوا»، آنها صدا را بلند کردند. تا جائی که حتی زنها نیز در این کشمکش شرکت جستند و گفتند: بگذارید رسول خدا برایتان مطلب خود را بنویسد ولی عمر به آنها گفت: شما مانند دوستان حضرت یوسف هستید که اگر بیمار شود چشمهایتان را پر از آب می‌کنید گریه می‌کنید و اگر بهبودی یابد بر گردنش سوار می‌شوید. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: عمر! از آنان بگذر؛ آنان از شما بهترند.

(کنزل العمال: ج 5، ص 644، ح14134)

از این رویداد استفاده می‌شود که آنان امر خدا را در مورد رسولش ابدا اطاعت نکردند که می‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ و َرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ

و مقام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نادیده گرفتند و احترام نکردند تا جائی که حضرتش را به هذیان گوئی متهم ساختند و بزرگترین اهانت به حضرتش نمودند.

......................................................................................

و همچنین ابوبکر درحضور پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سخن بسیار زشت و زننده‌ای را بر زبان رانده بود وقتی به عروة بن مسعود گفت: امصص ببظر اللاب

(صحیح بخاری، ج 3، ص 179)

قسطلانی که شارح بخاری است، درباره این عبارت گفته است که از بدترین و قبیح ترین فحش‌ها نزد عرب است (شرح بخاری: ج 4، ص 446)

......................................................................................

اکنون ما می‌پرسیم اگر امثال این واژه‌های قبیح و سخنان بد را در حضور پیامبر می‌گویند، پس چه معنی دارد سخن خداوند که می‌فرماید: ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض؛ همانگونه که با یکدیگر سخن می‌گوئید، در حضور پیامبر سخن نگوئید؟!! آیا جز این است که این کلام های زشت و زننده در محضر خاتم الانبیاء چیزی جز کفر ـ گویندۀ کلام ـ به مقام رسالت را نمی رساند؟! آیا نشان دهنده چیزی غیر از کفر او به آیات متعدد قرآن در تعظیم و توقیر پیامبر و احترام ایشان می باشد؟!

......................................................................................

ابابکر و عمر و دخترهایشان عایشه و حفصه بارها صدای خود را بر رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم بلند کرده بودند. از جمله اینکه نعمان بن بشیر نقل کرده است که:

قال استأذن أبوبکر على رسول الله صلى الله علیه وسلم فسمع صوت عائشة عالیا وهی تقول والله لقد عرفت ان علیا أحب إلیک من أبى ومنى مرتین أو ثلاثا

در یکى از روزها، «ابو بکر» براى تشرّف به حضور رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله اجازه می ‏خواست که همزمان صداى «عایشه» را شنید که فریاد می ‏زند! به خدا سوگند! اینک متوجه شدم که على از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است و این جمله را دو بار یا سه بار تکرار کرد.

(مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۲۷۵؛ سنن أبی داود سجستانی، ج۲، ص۴۷۷؛ فتح الباری ابن حجر، ج۷، ص۱۹؛ سنن الکبرى نسائی، ج۵،  ص۱۳۹؛ خصائص أمیر المؤمنین نسائی، ص۱۰۸؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر مناوی، ج۱، ص۲۱۸)

......................................................................................

قابل توجه این است که صدای عایشه از بیرون خانه حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شنیده می شد. و هیچ حیایی نمی کرد که صدای خود را بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بلند کرده و جیغ و داد می کشد.



نتیجه :

  

لذا ثابت شد که ابوبکر و عمر و عایشه هیچ ایمانی در قلبشان وجود نداشته زیرا :

اولاً : قرآن از بلند کردن صدادر محضر پیامبر(ص) نهی کرده بود و اینها مکررا مرتکب چنین معصیتی شدند. زیرا قرآن می فرمود: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ

ثانیاً : پیامبر عظیم الشأن اسلام را مانند افراد دیگر مخاطب قرار می دادند در حالی که در قرآن آمده است: وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ

ثالثاً : قرآن فرموده بود که اگر چنین کردید اعمال شما نابود می شود. برفرض اینکه عایشه و ابی بکر و عمر، در اسلام عملی داشته باشند طبق این فراز قرآن اعمالشان نابود شده است:  أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ

رابعاً : طبق فراز وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ انسانهای بی شعورند و متوجه نمی شوند که این کار سبب حبط اعمالشان می شود.

خامساً : این سه نفر از تقوای قلب که ادنی مرتبه تقوی است هیچ بهره ای نداشتند زیرا قرآن می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ؛ همانا آنها که صداهایشان را نزد رسول خدا پائین می آورند آنها افرادی اند که خدا قلبهایشان را به تقوا امتحان کرده است و تنها برای آنها مغفرت و اجر عظیم می باشد.

سادساً : با توجه با آیه ای که گذشت، خدا رسالت پیامبر را برای این قرار داده است که او را توقیر و تعظیم کنند و سپس تسبیح خدا را بگویند. پس این ها نه به رسالت حضرت نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم اعتقاد داشتند و نه به احترام او وقعی نهادند.

سابعاً : با توجه به اینکه خداوند می فرماید: ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لا یعقلون افرادی که تو را از پشت خانه صدا می زنند اکثرآ عقل ندارند، و این آیه در مورد ابی بکر و عمر و برخی دیگر از صحابه نازل شده است ثابت می شود که این افراد انسانهای بی عقلی اند.

عمر و ابوبکر و عثمان بعد از جنگ تبوک قصد ترور پیامبر (ص) را داشتن.

(اثبات از کتب اهل سنت)


آیه قرآنی مربوط به این اتفاق

این مطلب که برخی از صحابه قصد داشته‌اند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را ترور کنند، از دیدگاه شیعه و سنی قطعی است ؛ چنانچه در قرآن کریم آمده است:

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ. التوبه / 74.

منافقان به نام خدا سوگند یاد می‌کنند که چیز بدى نگفتند (چنان نیست) آنان سخنان کفرآمیز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، کافر شدند و تصمیماتى اتخاذ کردند که موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آن ها به جاى آن که در برابر نعمت و ثروتى که به فضل و بخشش خدا و پیامبرش نصیب آنها شده، سپاسگزار باشند، در مقام کینه و دشمنى بر آمدند، با اینحال اگر توبه کنند براى آنها بسیار بهتر است و اگر نافرمانى کنند، خدا آنها را در دنیا و آخرت به عذابى بس دردناک مجازات خواهند کرد و در روى زمین هیچ دوست و یاورى براى آنان نخواهد بود.


صحابه ای که قصد ترور پیامبر (ص) را داشتند

بسیاری از مفسرین اهل سنت در تفسیر «وَهَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا» گفته‌اند که مراد کسانی هستند که قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوک رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را ترور نمایند ؛ چنانچه بیهقی در دلائل النبوة و سیوطی در الدر المنثور می‌نویسند:


عن عروة قال رجع رسول الله صلى الله علیه وسلم قافلا من تبوک إلى المدینة حتى إذا کان ببعض الطریق مکر برسول الله صلى الله علیه وسلم ناس من أصحابه فتآمروا أن یطرحوه من عقبة فی الطریق فلما بلغوا العقبة أرادوا أن یسلکوها معه فلما غشیهم رسول الله صلى الله علیه وسلم أخبر خبرهم فقال من شاء منکم أن یأخذ بطن الوادی فإنه أوسع لکم وأخذ رسول الله صلى الله علیه وسلم العقبة وأخذ الناس ببطن الوادی الا النفر الذین مکروا برسول الله صلى الله علیه وسلم لما سمعوا ذلک استعدوا وتلثموا وقد هموا بأمر عظیم وأمر رسول الله صلى الله علیه وسلم حذیفة بن الیمان رضی الله عنه وعمار بن یاسر رضی الله عنه فمشیا معه مشیا فامر عمارا أن یأخذ بزمام الناقة وأمر حذیفة یسوقها فبینما هم یسیرون إذ سمعوا وکزة القوم من ورائهم قد غشوه فغضب رسول الله صلى الله علیه وسلم وأمر حذیفة أن یردهم وأبصر حذیفة رضی الله عنه غضب رسول الله صلى الله علیه وسلم فرجع ومعه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم فضربها ضربا بالمحجن وأبصر القوم وهم متلثمون لا یشعروا انما ذلک فعل المسافر فرعبهم الله حین أبصروا حذیفة رضی الله عنه وظنوا ان مکرهم قد ظهر علیه فأسرعوا حتى خالطوا الناس وأقبل حذیفة رضی الله عنه حتى أدرک رسول الله صلى الله علیه وسلم فلما أدرکه قال اضرب الراحلة یا حذیفة وامش أنت یا عمار فأسرعوا حتى استووا بأعلاها فخرجوا من العقبة ینتظرون الناس فقال النبی صلى الله علیه وسلم لحذیفة هل عرفت یا حذیفة من هؤلاء الرهط أحدا قال حذیفة عرفت راحلة فلان وفلان وقال کانت ظلمة اللیل وغشیتهم وهم متلثمون فقال النبی صلى الله علیه وسلم هل علمتم ما کان شأنهم وما أرادوا قالوا لا والله یا رسول الله قال فإنهم مکروا لیسیروا معی حتى إذا طلعت فی العقبة طرحونی منها قالوا أفلا تأمر بهم یا رسول الله فنضرب أعناقهم قال أکره أن یتحدث الناس ویقولوا ان محمدا وضع یده فی أصحابه فسماهم لهما وقال اکتماهم.

بیهقى در دلائل النبوة از عروه روایت کرده که او گفت: هنگامى که رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله با مسلمین از تبوک مراجعت می کرد و در راه مدینه بسیر خود ادامه می‌داد، گروهى از اصحاب او اجتماعى کردند، و تصمیم گرفتند که آن جناب را در یکى از گردنه‏هاى بین راه به طور مخفیانه از بین ببرند، و در نظر داشتند که با آن حضرت از راه عقبه حرکت کنند.

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از این تصمیم خائنانه مطلع شد و فرمود: هر کس میل دارد از راه بیابان برود ؛ زیرا که آن راه وسیع است و جمعیت به آسانى از آن می گذرد، حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) هم از راه عقبه که منطقه کوهستانى بود به راه خود ادامه داد، اما آن چند نفر که اراده قتل پیغمبر را داشتند براى این کار مهیا شدند، و صورت هاى خود را پوشانیدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود، حذیفة بن یمان و عمار بن یاسر در خدمتش باشند، و به عمار فرمود: مهار شتر را بگیرد و حذیفه هم او را سوق دهد، در این هنگام که راه می‌رفتند ناگهان صداى دویدن آن جماعت را شنیدند، که از پشت سر حرکت می‌کنند و آنان حضرت رسول را در میان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملى کنند.

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از این جهت به غضب آمد، و به حذیفه امر کرد که آن جماعت منافق را از آن جناب دور کند، حذیفه به طرف آن ها حمله کرد و با عصائى که در دست داشت، بر صورت مرکب‏هاى آنها زد و خود آنها را هم مضروب کرد، و آنها را شناخت، پس از این جریان خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهمیدند که حذیفه آنان را شناخته و مکرشان آشکار شده است، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمین رسانیدند و در میان آنها داخل شدند.

بعد از رفتن آنها حذیفه خدمت حضرت رسول رسید، و پیغمبر فرمود: حرکت کنید، و با شتاب از عقبه خارج شدند، و منتظر بودند تا مردم برسند، پیغمبر اکرم فرمود: اى حذیفه شما این افراد را شناختید ؟ عرض کرد: مرکب فلان و فلان را شناختم، و چون شب تاریک بود، و آن‏ها هم صورت‏هاى خود را پوشیده بودند، از تشخیص آنها عاجز شدم.

حضرت فرمود: فهمیدید که اینها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند چه عملى انجام دهند ؟ گفتند: مقصود آنان را ندانستیم، گفت: این جماعت در نظر گرفته بودند از تاریکى شب استفاده کنند و مرا از کوه بزیر اندازند، عرض کرد:

یا رسول اللَّه ! امر کنید تا مردم گردن آنها را بزنند، فرمود: من دوست ندارم مردم بگویند که محمد اصحاب خود را متهم می‌کند و آنها را می‌کشد، سپس رسول خدا آن‌ها را معرفی کرد و فرمود: شما این موضوع را ندیده بگیرید و ابراز نکنید.

 البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفای458هـ)، دلائل النبوة،  دلائل النبوة  ج 5، ص256،  باب رجوع النبی من تبوک وأمره بهدم مسجد الضرار ومکر المنافقین به فی الطریق وعصمة الله تعالى إیاه وإطلاعه علیه وما ظهر فی ذلک من آثار النبوة، طبق برنامه الجامع الکبیر؛

السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، الدر المنثور،  ج 4، ص 243، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993.



این صحابه چه کسانی بودند؟

ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص

اما این که این افراد چه کسانی بوده‌اند روشن نیست. برخی از علمای اهل سنت همانند ابن حزم اندلسی که از استوانه‌های علمی اهل سنت به شمار می‌رود نام این افراد را آوره است. وی در کتاب المحلی می‌نویسد:

أَنَّ أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبی وَقَّاصٍ رضی الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبی صلى الله علیه وسلم وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ فی تَبُوکَ.

ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، سعد بن أبی وقاص ؛ قصد کشتن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) را داشتند و می‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌ای در تبوک به پایین پرتاب کنند.

إبن حزم الأندلسی الظاهری، ابومحمد علی بن أحمد بن سعید (متوفای456هـ)، المحلی،  ج 11، ص 224، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ناشر: دار الآفاق الجدیدة – بیروت؛

و دار الفکر، توضیحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة کما قوبلت على النسخة التی حققها الأستاذ الشیخ أحمد محمد شاکر.


البته ابن حزم، وقتی این حدیث را نقل می‌کند، تنها اشکالی که به روایت دارد، وجود «ولید بن عبد الله بن جمیع» در سلسله سند آن است و لذا می‌گوید که این روایت موضوع و کذب است.


ما در این جا نظر علمای علم رجال و بزرگان اهل سنت را در باره ولید بن عبد الله نقل می‌کنیم تا ببنیم که نظر ابن حزم از نظر علمی چه ارزشی دارد و تا چه اندازه قابل قبول است.

وقتی به کتاب‌های رجالی اهل سنت مراجعه می‌کنیم،‌ می بینیم که بسیاری از  علمای اهل سنت، ولید بن عبدالله بن جمیع را توثیق کرده‌ و او را صدوق و ثقه خوانده‌اند ؛


روایت کاملا صحیح است

«ولید بن عبد الله بن جمیع» از راویان صحیح مسلم است و ثقه است.

مسلم نیشابوری در صحیح مسلم دو بار از ولید بن عبد الله بن جمیع روایت نقل کرده است: یک بار در  جلد 5، ص 177 ذیل باب الوفاء بالعهد،‌ و بار دیگر در ج8، ص 123 در کتاب صفات المنافقین و احکامهم. و این نشان می‌دهد که ولید بن عبد الله از نظر ایشان موثق بوده است که از او حدیث نقل می‌کند و گرنه نباید نقل می‌کرد.

و اگر کسی بخواهد ولید بن عبدالله را تضعیف کند، باید نام صحیح را نیز از کتاب صحیح مسلم بردارد.


ذهبی و ابن حجر و ابن سعد و سایر علمای بزرگ اهل سنت

هم «ولید بن عبد الله بن جمیع» را ثقه می دانند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و ذهبی از بزرگترین علمای رجال اهل سنت در میزان الاعتدال در باره ولید بن جمیع می‌نویسد:

وثقه ابن معین، والعجلی. وقال أحمد وأبو زرعة: لیس به بأس. وقال أبو حاتم: صالح الحدیث.

میزان الاعتدال، الذهبی، ج 4، ص 337، وفات: 748، تحقیق: علی محمد البجاوی، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1382 - 1963 م، ناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر - بیروت – لبنان.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابن حجر عسقلانی، حافظ علی الإطلاق اهل سنت و یکی دیگر از استوانه‌های علمی اهل سنت در تقریب التهذیب در باره او می‌نویسد:

الولید بن عبد الله بن جمیع الزهری المکی نزیل الکوفة صدوق.

تقریب التهذیب، ابن حجر، ج 2، ص 286، وفات: 852، دراسة وتحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، چاپ: الثانیة، سال چاپ: 1415 - 1995 م، ناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، توضیحات: طبعة مقابلة على نسخة بخط المؤلف وعلى تهذیب التهذیب وتهذیب الکمال.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و همچنین ابن سعد در الطبقات الکبری می‌نویسد:

الولید بن عبد الله بن جمیع الخزاعی من أنفسهم وکان ثقة وله أحادیث.

الطبقات الکبرى، محمد بن سعد، ج 6 - ص 354، وفات: 230، چاپخانه: دار صادر‌، بیروت، ناشر: دار صادر، بیروت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و عجلی در معرفة الثقات خودش می‌نویسد:

الولید بن عبد الله بن جمیع الزهری مکی ثقة.

معرفة الثقات، العجلی، ج 2 - ص 342، وفات: 261، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1405، ناشر: مکتبة الدار، المدینة المنورة.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و نیز رازی در کتاب الجرج و التعدیل در باره او می‌نویسد:

نا عبد الرحمن نا عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل فیما کتب إلى قال قال أبى: الولید بن جمیع لیس به بأس. نا عبد الرحمن قال ذکره أبى عن إسحاق بن منصور عن یحیى بن معین أنه قال: الولید ابن جمیع ثقة. نا عبد الرحمن قال سئل أبى عن الولید بن جمیع فقال: صالح الحدیث. نا عبد الرحمن قال سألت أبا زرعة عن الولید بن جمیع فقال: لا بأس به.

الجرح والتعدیل، الرازی، ج 9، ص 8، وفات: 327، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1371 - 1952 م، چاپخانه: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، بحیدر آباد الدکن، الهند، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت، توضیحات: عن النسخة المحفوظة فی کوپریلی ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة فی مکتبة مراد ملا ( تحت رقم 1427) وعن النسخة المحفوظة فی مکتبة دار الکتب المصریة ( تحت رقم 892).

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد:

قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبیه، وأبو داود: لیس به بأس. وقال إسحاق بن منصور، عن یحیى بن معین: ثقة. وکذلک قال العجلی وقال أبو زرعة: لا بأس به وقال أبو حاتم: صالح الحدیث.

تهذیب الکمال، المزی، ج 31، ص 36 – 37، وفات: 742، تحقیق: تحقیق وضبط وتعلیق: الدکتور بشار عواد معروف، چاپ: الرابعة، سال چاپ: 1406 - 1985 م، ناشر: مؤسسة الرسالة، بیروت، لبنان.


نتیجه :

 

در نتیجه «ولید بن عبد الله بن جمیع» «ثقه» است و به تبع آن این روایت نیز کاملا صحیح است.




فــیـــلــم

ابوبکر و عمر و عثمان قصد ترور پیامبر (ص) را داشتند.

(اثبات از کتب اهل سنت)

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

ابوبکر و عمر جز متخلفان سپاه اسامه و لعنت پیامبر (ص) بر آنها

(اثبات از کتب اهل سنت)


تخلف ابوبکر و عمر از سپاه اسامه

ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری، به این مطلب اعتراف کرده و ضمن طرح بابی در این موضوع می نویسد:

باب بعث النبی صلی الله علیه وسلم أسامة بن زید فی مرضه الذی توفی فیه

فبدأ برسول الله صلی الله علیه وسلم وجعه فی الیوم الثالث فعقد لأسامة لواء بیده فأخذه أسامة فدفعه إلی بریدة وعسکر بالجرف وکان ممن انتدب مع أسامة کبار المهاجرین والأنصار منهم أبو بکر وعمر وأبو عبیدة ...

... از جمله کسانی که به همراه اسامه اعزام شدند گروهی از بزرگان مهاجر و انصار از جمله ابوبکر و عمر و ابوعبیده بودند ...

فتح الباری ، ابن حجر (852 هـ ) ، ج 8 ، ص 115 .




لعن پیامبر (ص) به متخلفان سپاه اسامه 

اگر آن گونه که مستدلین به روایات صلاه ابوبکر ادعا می کنند، واقعاً رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هرگونه اشاره ای در تأیید ابوبکر برای صلاحیت و شایستگی او برای خلافت وجانشینی پس از خود می داشتند، و گوشه چشمی به او برای تصدّی این منصب الهی می داشتند، چرا آن حضرت در آخرین روزهای عمر شریف خود و با عِلم به این مطلب که چند روزی بیش در این دنیا نخواهند بود سپاهی را به فرماندهی جوان هجده ساله (اسامة بن زید) تدارک می بیند و عدّه ای از صحابه از جمله ابوبکر و عمر را مأمور به متابعت از او می نماید و هر گاه آن حضرت در بستر بیماری، چشم باز می کند از علّت تخلّف این گروه سئوال می نماید تا جائی که کار به لعن و نفرین تخلّف کنندگان از جیش و سپاه اسامه می انجامد؟ در حالی که اگر واقعا آن حضرت چنین قصدی برای خلافت ابوبکر می داشتند نباید آنها را در چنین لحظات حسّاسی مأمور به چنین امر خطیری (که احتمال کشته شدن درآن منتفی نیست ) نماید؟

در بعضی از منابع معتبر اهل سنّت آمده است که پیامبر فرمود:

الخلاف الثانی فی مرضه أنه قال جهزوا جیش أسامة لعن الله من تخلف عنه فقال قوم یجب علینا امتثال أمره واسامة قد برز من المدینة وقال قوم قد اشتد مرض النبی علیه الصلاة والسلام فلا تسع قلوبنا مفارقته والحالة هذه فنصبر حتی نبصر أی شیء یکون من أمره

... پیامبر اکرم[صلی الله علیه وآله وسلم] فرمود: لعنت خدا بر کسی که از سپاه أسامه تخلف ورزد...

الملل والنحل ، شهرستانی (548 هـ ) ، ج1 ، ص23 .

============================================

وکاختلافهم بعد ذلک فی التخلف عن جیش أسامة فقال قوم بموجب الاتباع لقوله صلی الله علیه وسلم جهزوا جیش أسامة لعن الله من تخلف عنه

... پیامبر اکرم[ صلی الله علیه وآله وسلم]فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که از سپاه أسامه تخلْف ورزد...

المواقف ، عضد الدین عبدالرحمن بن أحمد إیجی (756 هـ ) ، ج3 ، ص 650 .




نتیجه : ؟؟؟



فــیـــلــم

لعنت پیامبر (ص) بر ابوبکر و عمر در کتب اهل سنت

* شبکه وهابی کلمه باز با کارشناس جاهل خودش عبدالله حیدری ادعا کرد که شیعه این تهمتها را به ابوبکر و عمر میزند و در هیچ کتابی از اهل سنت همچین چیزی نیست! که آیت الله قزوینی از کتاب ملل و نحل و دیگر کتابهای اهل سنت نشان میدهد که در کتب اهل سنت،لعنت به ابوبکر و عمر نوشته شده است.

* پیامبر (ص) به ابوبکر و عمر دستور داده بود که در سپاه اسامه قرار بگیرند. اما ابوبکر و عمر بن خطاب از فرمان پیامبر (ص) سر پیچی کردن و بدون اجازه پیامبر (ص) از سپاه اسامه خارج شدن! /// پیامبر (ص) هم به متخلفان سپاه اسامه از جمله ابوبکر و عمر لعنت فرستاد.

 

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

فرار و شکست ابوبکر و عمر در جنگ خیبر و رشادت حضرت علی (ع)

(اثبات از کتب اهل سنت)


خلاصه جنگ خیبر :

# ابتدا پیامبر (ص) پرچم را به ابوبکر داد و او را به سوی خیبر فرستاد اما ابوبکر پا به فرار گذاشت و شکست خورده برگشت.

# سپس پیامبر (ص) پرچم را به عمر بن خطاب داد و او را به سوی خیبر فرستاد اما عمر هم پا به فرار گذاشت و شکست خورده برگشت.

# سپس پیامبر (ص) روز بعد پرچم را به امام علی (ع) داد و امام علی (ع) به سوی خیبر رفت و درب آن را از جا کند و مسلمانان را پیروز کرد.



1- فرار و شکست ابوبکر در جنگ خیبر

(اثبات از کتب اهل سنت)

 حاکم نیشابوری در المستدرک در باره فرار ابوبکر می نویسد:

 4338 أَخْبَرَنَا أَبُو قُتَیْبَةَ سَالِمُ بْنُ الْفَصْلِ الآدَمِیُّ بِمَکَّةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا عَلِیُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَی، عَنِ الْحَک� ".

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ

 از أبو لیلی نقل شده است که امیرمؤمنان علیه السلام به او گفت: ای ابو لیلی ! آیا در خیبر با ما نبودی؟ گفت: بلی به خدا سوگند همراه شما بودم. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله ابوبکر را به سوی خیبر فرستاد، او همراه مردم رفت و شکست خورده برگشت.

سند این روایت صحیح است اما بخاری و مسلم نقل نکرده اند .

المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 39

 شمس الدین ذهبی هم نیز در تلخیص المستدرک گفته است که سند این روایت صحیح است.

 

فــیـــلــم

 

فرار عمر بن خطاب در جنگ خیبر

(کتب اهل سنت)

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

 برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.

 

فرار عمر بن خطاب در جنگ خیبر
 
(کتب اهل سنت)
 
 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.



 2- فرار و شکست عمر بن خطاب در جنگ خیبر

(اثبات از کتب اهل سنت)

حاکم نیشابوری در المستدرک در باره فرار عمر بن خطاب می نویسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِیُّ بِمَرْوَ، ثنا سَعِیدُ بْنُ مَسْعُودٍ، ثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی، ثنا نُعَیْمُ بْنُ حَکِیمٍ، عَنْ أَبِی مُوسَی الْحَنَفِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: " سَارَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَی خَیْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا بَعَثَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ، وَبَعَثَ مَعَهُ النَّاسَ إِلَی مَدِینَتِهِمْ أَوْ قَصْرِهِمْ، فَقَاتَلُوهُمْ فَلَمْ یَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءُوا یُجَبِّنُونَهُ وَیُجَبِّنُهُمْ، فَسَارَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ " الْحَدِیثُ.

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ

حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ الْفَقِیهُ بِبَغْدَادَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا یَحْیَی بْنُ یَعْلَی، ثنا مَعْقِلُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ، عَنْ جَابِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، " أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ دَفَعَ الرَّایَةَ یَوْمَ خَیْبَرَ إِلَی عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَانْطَلَقَ، فَرَجَعَ یُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَیُجَبِّنُونُهُ ".

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.

رسول خدا صلی الله علیه وآله به خبیر رفت، هنگامی که به آن جا رسید، عمر بن خطاب را به همراه گروهی به سوی شهر و یا قصر اهل خبیر فرستاد ، عمر جنگید؛ اما طولی نکشید که عمر و همراهانش شکست خوردند . وقتی برگشتند ، مردم عمر را به ترسیدن متهم می کردند و عمر آن ها را متهم می کرد.

سند این روایت صحیح است؛ اما بخاری و مسلم نقل نکرده اند .

از جابر بن عبد الله نقل شده است که در روز خبیر ، رسول خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست عمر داد، پس عمر رفت و برگشت؛ در حالی که یارانش او را متهم به ترس می کردند و او یارانش را .

این روایت صحیح است و شرایط صحیح مسلم را دارد ؛ اما او نقل نکرده است.

المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 40

شمس الدین ذهبی نیز در تلخیص المستدرک ، صحت این دو روایت را تأیید کرده است.



3- حضرت علی (ع) پرچمدار و در خیبر را از جا می کند

(اثبات از کتب اهل سنت)

بعد از شکست مفتضحانه ابوبکر و عمر ، پیامبر فرمود فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و رسول او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد و ما را پیروز می کند

لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَدًا رَجُلًا یُفْتَحُ علی یَدَیْهِ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ...

فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند فتح و پیروزی را به دست او نصیب ما می کند، کسی که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست دارند.

صحیح البخاری ، ص741 ، ح3009 .

==========================================

«قالَ: لاُعطِیَنَّ الرّایَةَ غَدا رَجُلا یُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ و یُحِبُّهُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ کَرّارٌ غَیْرُ فَرّارٍ، لا یَرْجِعُ حَتّى یَفْتَحُ اللّهُ عَلَى یَدَیْهِ»
(بعد از شکست ابوبکر و عمر) پیامبر (ص) فرمود : فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد که خدا و رسولش او رادوست دارند و او خدا و رسولش ‍ را دوست دارد، هجوم کننده است ، فرار کننده نیست از حمله بر نمى گردد تا خدا به دست او قلعه را فتح کند.
صحیح مسلم ج9 ص304

==========================================

 حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ حدثنا یَعْقُوبُ بن عبد الرحمن عن أبی حَازِمٍ قال أخبرنی سَهْلُ بن سَعْدٍ رضی الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قال یوم خَیْبَرَ لَأُعْطِیَنَّ هذه الرَّایَةَ غَدًا رَجُلًا یَفْتَحُ الله على یَدَیْهِ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ قال فَبَاتَ الناس یَدُوکُونَ لَیْلَتَهُمْ أَیُّهُمْ یُعْطَاهَا فلما أَصْبَحَ الناس غَدَوْا على رسول اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کلهم یَرْجُو أَنْ یُعْطَاهَا فقال أَیْنَ عَلِیُّ بن أبی طَالِبٍ فَقِیلَ هو یا رَسُولَ اللَّهِ یَشْتَکِی عَیْنَیْهِ قال فَأَرْسَلُوا إلیه فَأُتِیَ بِهِ فَبَصَقَ رسول اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فی عَیْنَیْهِ وَدَعَا له فَبَرَأَ حتى کَأَنْ لم یَکُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ الرَّایَةَ فقال عَلِیٌّ یا رَسُولَ اللَّهِ أُقَاتِلُهُمْ حتى یَکُونُوا مِثْلَنَا. فقالَ انْفُذْ علىٰ رِسلکَ حتَّىٰ تنزل بساحتهم، ثمَّ ادعُهم إلى الإسْلام، وأخبرهم بما یجب علیهم مِنْ حقِّ اللهِ فیه، فوالله! لئن یَهْدِی اللهُ بِکَ رَجُلاً واحدًا خیرٌ لکَ مِنْ أنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَمِ.
در روز خیبر پیامبر (ص) فرمود: این پرچم را فردا به مردی خواهم داد که خدا این قلعه را به دست او می گشاید. او خدای و رسول او را دوست دارد و خدای و رسول او هم او را دوست دارند. مردم شب را تا صبح بیدار و منتظر بودند که این پرچم را به چه کسی خواهد داد. هنگامی که صبح شد، همگی وارد شدند بر پیامبر و همگی امید داشتند که پرچم به او داده شود. آن حضرت فرمود: علی بن أبی طالب کجا است؟ گفته شد: ای رسول خدا ! او چشم درد دارد، شخصی را به دنبالش فرستادند، هنگامی آمد، رسول خدا صلی الله علیه وآله آب دهانش را به چشمان آن حضرت مالید و برایش دعا کرد. چشمان ایشان فورا خوب شد، انگار که اصلا دردی نداشت. پس پرچم را به او داد. علی علیه السلام فرمود: ای پیامبر خدا ! با آن‌ها خواهم جنگید تا این که مثل ما شوند. پیامبر (ص) فرمود: راه بیفت و تا پای قلعه پیش برو. آن گاه آنان را به اسلام دعوت کن و آن چه را از سوی خدا بر ایشان واجب است به همه خبر بده. زیرا اگر خدای تنها یک نفر را به وسیله تو به راه راست هدایت کند برای تو از آن سودمندتر است که شتران سرخ مو داشته باشی»

صحیح البخاری ج4، ص1542، ح3973

صحیح البخاری،کتاب المغازی،باب غزوة خیبر، ح 3973
صحیح البخاری، کتاب فضائل الصحابة، باب مناقب علی بن أبی طالب القرشی الهاشمی أبی الحسن رضی الله عنه ح 3498و 3499 ص 1358
صحیح البخاری ج4، ص1542، ح3973

==========================================
حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍحَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَعَنْ بُکَیْرِ بْنِ مِسْمَارٍعَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍعَنْ أَبِیهَِسَمِعْتُ َقُولُ یَوْمَ خَیْبَرَلَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَوَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ ادْعُوا لِی عَلِیًّافَأُتِیَ بِهِ أَرْمَدَ فَبَصَقَ فِی عَیْنِهِ وَدَفَعَ الرَّایَةَإِلَیْهِ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ
در جنگ خیبر ، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم ، مى‏فرمود : پرچم اسلام را به دست کسى می‌دهم که خدا و رسول را دوست مى‏دارد و خدا و رسول هم ، او را دوست مى‏دارند ! از شنیدن این سخن همه ما در انتظار این که این فضیلت بزرگ نصب ما گردد ، سر از پا نمی شناختیم ، همان زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله على را به حضور طلبید . على علیه السّلام را در حالى به حضور حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرف یاب شد که به درد چشم دچار بود ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آب دهان مبارک را بر چشم حضرت على علیه السّلام مالید ، دیدگانش شفا یافت و پرچم اسلام را که یادبود نصرت الهى بود ، به دست او سپرد و از برکت وجود على (ع) ، فتح و پیروزى نصیب اسلام شد .
مسند أحمد - مُسْنَدُالْعَشَرَةِالْمُب َشَّرِینَبِالْجَنَّةِ - مُسْنَدُالْخُلَفَاءِالرَّ اشِدِینَ - فتفل فی عینی وقال اللهم أذهب عنه الحر والبرد ح 780
مسند أحمد - مُسْنَدُالْعَشَرَةِالْمُب َشَّرِینَبِالْجَنَّةِ - مُسْنَدُبَاقِیالْعَشَرَةِ الْمُبَشَّرِینَبِالْجَنَّ ةِ - أما ترضى أن تکون منی بمنزلة هارون منموسى إلا أنه لا نبوة بعدی ح1611

==========================================

 ابن ابی شیبه روایتی را از جابر بن عبدالله چنین نقل می‌کند:

 

  حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، عَنْ لَیْثٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ، فَذَکَرَ ذُنُوبَهُ وَمَا یَخَافُ، قَالَ: فَبَکَى ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِی جَابِرٌ، أَنَّ عَلِیًّا حَمَلَ الْبَابَ یَوْمَ خَیْبَرَ حَتَّى صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ فَفَتَحُوهَا، وَإِنَّهُ جُرِّبَ فَلَمْ یَحْمِلْهُ إلَّا أَرْبَعُونَ رَجُلًا.

 لیث گوید بر ابی جعفر علیه السلام داخل شدم که گناهانش را و آنچه را که مایه خوف بود را یاد می‌کرد گفت سپس گریه کرد و فرمود: جابر بر من حدیث کرد که کرد که على علیه السلام در جنگ خیبر درب قلعه را روى دست بلند کرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور کردند و وارد قلعه شده وآن را فتح کردند و آن درقلعه به این صورت تجربه شده که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج6، ص374، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

سند این روایت هم معتبر است.

 سیوطی بعد از نقل این روایت از ابن ابی شیبه می‌گوید: حسنٌ

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج16، ص253، طبق برنامه الجامع الکبیر.

روایت «حسن» از نظر حجیت هیچ تفاوتی با روایت «صحیح» ندارد و هر دو برای اهل سنت حجت هستند.



نتیجه گیری:

# پیامبر خیلی زیرکانه عمل کرد تا به همه مسلمان ها تفاوت ابوبکر و عمر را با امام علی (ع) نشان دهد. چون اگه همان ابتدا پرچم را به امام علی (ع) می داد آنگاه ترسو و بزدل بودن ابوبکر و عمر آشکار نمی شد. اهل سنت خیلی روی این موضوع تفکر کنند.

حال ای وجدان های بیدار ! چه کسی شایسته پیروی است؟ امام علی (ع) که محبوب خدا و رسول خدا است یا ابوبکر و عمر که از فرمان پیامبر (ص) سر پیچی می کردن و فرار را بر قرار ترجیح می دادند؟

جنگ خندق و ترس «3 خلیفه» از جنگیدن با «عمر بن عبدود» و رشادت امام علی (ع)

(اثبات از کتب اهل سنت)


به نقل مشهور مورخان غزوة خندق یا احزاب در ماه شوال سال پنجم هجری، به وقوع پیوست،‌آتش افروزان اصلی نبرد احزاب، یهودیان مدینه بودند که با تحریک مشرکان، آنان را به هم پیمانی با یهود و فراهم آوردن سپاه از تمام قبایل و حمله به مدینه با یاری یهودیان ترغیب کردند و چنین شد که سپاهی بزرگ متشکل از ده هزار نفر از تمام مخالفان حکومت نو پای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ گرد آمد و روانة مدینه شد و از این رو این نبرد عنوان احزاب به خود گرفت.

پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ در چگونگی رویارویی با دشمن با یارانش به رایزنی پرداخت و به پیشنهاد سلمان در ورودی مدینه خندقی حفر شد و خود رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در این امر مشارکت نمود. سپاه دشمن که با غرور و تکبر تمام به سوی مدینه می تاخت، پشت خندق زمین گیر شد و حدود یک ماه ماند و به لحاظ تداراکاتی، سخت در تنگنا قرار گرفت.


أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، ثنا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ، ثنا یُونُسُ بْنُ بُکَیْرٍ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، قَالَ: خَرَجَ , یَعْنِی یَوْمَ الْخَنْدَقِ عَمْرُو بْنُ عَبْدِ وُدٍّ , فَنَادَى: مَنْ یُبَارِزُ؟ فَقَامَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ وَهُوَ مُقَنَّعٌ فِی الْحَدِیدِ , فَقَالَ: أَنَا لَهَا یَا نَبِیَّ اللهِ. فَقَالَ: " إِنَّهُ عَمْرٌو اجْلِسْ ". وَنَادَى عَمْرٌو: أَلَا رَجُلٌ؟ وَهُوَ یُؤَنِّبُهُمْ وَیَقُولُ: أَیْنَ جَنَّتُکُمُ الَّتِی تَزْعُمُونَ أَنَّهُ مَنْ قُتِلَ مِنْکُمْ دَخَلَهَا؟ أَفَلَا یَبْرُزُ إِلِیَّ رَجُلٌ؟ فَقَامَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ فَقَالَ: أَنَا یَا رَسُولَ اللهِ. فَقَالَ: " اجْلِسْ ". ثُمَّ نَادَى الثَّالِثَةَ وَذَکَرَ شِعْرًا , فَقَامَ عَلِیٌّ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ أَنَا. فَقَالَ: " إِنَّهُ عَمْرٌو ". قَالَ: وَإِنْ کَانَ عَمْرًا. فَأَذِنَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ , فَمَشَى إِلَیْهِ حَتَّى أَتَاهُ وَذَکَرَ شِعْرًا فَقَالَ لَهُ عَمْرٌو: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا عَلِیٌّ. قَالَ: ابْنُ عَبْدِ مَنَافٍ؟ فَقَالَ: أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ. فَقَالَ: غَیْرُکَ یَا ابْنَ أَخِی مِنْ أَعْمَامِکَ مَنْ هُوَ أَسَنُّ مِنْکَ فَإِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أُهَرِیقَ دَمَکَ. فَقَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: لَکِنِّی وَاللهِ مَا أَکْرَهُ أَنْ أُهَرِیقَ دَمَکَ. فَغَضِبَ فَنَزَلَ وَسَلَّ سَیْفَهُ کَأَنَّهُ شُعْلَةُ نَارٍ , ثُمَّ أَقْبَلَ نَحْوَ عَلِیٍّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ مُغْضَبًا , وَاسْتَقْبَلَهُ عَلِیٌّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ بِدَرَقَتِهِ فَضَرَبَهُ عَمْرٌو فِی الدَّرَقَةِ , فَقَدَّهَا وَأَثْبَتَ فِیهَا السَّیْفَ وَأَصَابَ رَأْسَهُ فَشَجَّهُ , وَضَرَبَهُ عَلِیٌّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ عَلَى حَبْلِ الْعَاتِقِ فَسَقَطَ وَثَارَ الْعَجَاجُ , وَسَمِعَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ التَّکْبِیرَ , فَعَرَفَ أَنَّ عَلِیًّا رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَدْ قَتَلَهُ

عمرو بن عبدود، در جنگ خندق بیرون آمد و فریاد برآورد: چه کسی به مبارزه در می آید؟ علی ـ علیه‎ السلام ـ در حالی که غرق در آهن و فولاد بود بر خاست و گفت: ای پیامبر خدا، من هماورد اویم، سپس پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «او عمرو است. بنشین!» عمرو ندا داد آیا مردی نیست؟ و به سرزنش آنان پرداخت و گفت: کجاست آن بهشتی که می پندارید که کشتگان شما به آن وارد می شوند؟ آیا مردی به پیکار من درنمی آید؟ پس علی ـ علیه‎ السلام ـ برخاست و گفت، ای پیامبر خدا، من! فرمود: «بنشین!» سپس عمرو با رسوم ندا داد و شعری خواند. علی ـ علیه‎ السلام ـ برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من! فرمود او «عمرو است» علی ـ علیه‎ السلام ـ گفت: حتی اگر عمرو باشد. پس پیامبر اسلام به او اجازه داد و علی ـ علیه‎ السلام ـ به سوی او رفت و..»

السنن الکبرى ج9 ص222و 223 ، المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی، أبو بکر البیهقی (المتوفى: 458هـ)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت - لبنات، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ - 2003 م


جنگ خندق


جنگ خیبر


امام علی ـ علیه‎ السلام ـ با حمله ای برق آسا و پس از نبردی سخت، عمرو را از پای درآورد و فریاد الله اکبر در صحنة نبرد پیچید و همراهان عمرو پا به فرار گذاشتند و سپاه احزاب با همة شکوه خیالی از هم پاشید.

حادثه قتل عمرو بن عبدود، چنان مهم و سرنوشت ساز بود که پیامبر خدا فرمود:

کَقَوْلِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَمُبَارَزَةُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ مَعَ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ [الْعَامِرِیِّ] «أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِ أُمَّتِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» ، فَلَمْ یَقُلْ مِثْلُ عَمَلِهِ بَلْ قَالَ: أَفْضَلُ کَأَنَّهُ یَقُولُ: حَسْبُکَ هَذَا مِنَ الْوَزْنِ والباقی جزاف.

مبارزه علی بن ابی طالب با عمرو بن عبدود در روز خندق برتر از عبادت تمام امتم تا روز قیامت می‌باشد. در این روایت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نفرمود: که مثل عمل امتم می باشد؛ بلکه فرمود: افضل از اعمال امتم می باشد و این می رساند که همین یک عمل حضرت علی (علیه السلام) برای حضرت کافی است و بقیه اعمالش زیادی می باشد.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 32 ، ص ، 31 ، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.


لا فتی الا علی


قاضی ایجی در المواقف در مقایسه فضائل امیر المؤمنین علیه السلام با خلیفه اول به طور قطعی این مطلب را پذیرفته و می‌نویسد :

الرابع الشجاعة : تواتر مکافحته للحروب ولقاء الأبطال وقتل أکابر الجاهلیة حتی قال صلی الله علیه وسلم یوم الأحزاب (لضربة علی خیر من عبادة الثقلین) وتواتر وقائعه فی خیبر وغیره .

چهارم شجاعت حضرت علی (علیه السلام): رویارویی علی [علیه السلام] با قهرمانان عرب در جنگ ها و کشتن بزرگان مشرکان ، متواتر است تا آنجایی که رسول خدا در جنگ احزاب در باره ایشان فرمود : ضربت علی در خندق برتر از عبادت جن و انس است .و جنگهای ایشان در خیبر و غیر آن متواتر است. 

الإیجی، عضد الدین (متوفاى756هـ)، کتاب المواقف، ج 3 ، ص 628 ، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م.


جنگ خیبر



سعد الدین تفتازانی در مورد شجاعت ایشان در قیاس با ابوبکر می‌نویسد :

وأیضا هو أشجعهم یدل علیه کثرة جهاده فی سبیل الله وحسن إقدامه فی الغزوات وهی مشهورة غنیة عن البیان ولهذا قال النبی صلی الله علیه وسلم لا فتی إلا علی ولا سیف إلا ذو الفقار وقال صلی الله علیه وسلم یوم الأحزاب لضربة علی خیر من عبادة الثقلین

همچنین حضرت علی [علیه السلام] شجاع ترین مردم است، فراوانی پیکارها و کارهای خوب او در جنگها دلیل بر شجاعت اوست. شجاعت ایشان امری مشهور و بی نیاز از بیان است؛ به همین جهت رسول خدا در باره وی فرمود : جوانمردی نیست جز علی، و شمشیری نیست مگر ذوالفقار ، و در روز جنگ احزاب فرمود : یک ضربه شمشیر علی از عبادت جن و انس بهتر است .

شرح المقاصد فی علم الکلام ، سعد الدین التفتازانی (متوفای791هـ) ، ج 2 ، ص 301 ، ناشر : دار المعارف النعمانیة - باکستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولی .


فضایل حضرت علی
 

نتیجه گیری

# با بررسی منابع متعدد اهل سنت به این نتیجه می رسیم که : 3 خلیفه اول (ابوبکر و عمر و عثمان) در غزوة‌ خندق حضور داشتند ولی جرأت مبارزه با عمرو بن عبدود را نداشتند از این رو به رجز خوانی های عمرو بن عبدود پاسخی ندادند و مانند دیگر مسلمانان از ترس در سکوت فر روفته بودند!

# در حقیقت نه تنها 3 خلیفه اول جرات مبارزه نکردن ، بلکه حتی خلیفه دوم از شجاعت عمر بن عبدود سخنرانی نموده و روحیه مسلمانان را تخریب می نمود!!!



فــیـــلــم

ضربت حضرت علی ع در خندق برتر از عبادت همه انسان ها

(اثبات از کتب اهل سنت)

   برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
   برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

فرار 3 خلیفه در جنگ حنین و جانفشانی های حضرت علی (ع)

(اثبات از کتب اهل سنت)


1- فرار عمر بن خطاب از جنگ حنین

(اثبات از صحیح بخاری)

محمد بن اسماعیل بخارى در صحیحش مى‌نویسد:

3142 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، عَنْ مَالِکٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ ابْنِ أَفْلَحَ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ، مَوْلَى أَبِی قَتَادَةَ، عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَامَ حُنَیْنٍ، فَلَمَّا التَقَیْنَا کَانَتْ لِلْمُسْلِمِینَ جَوْلَةٌ، فَرَأَیْتُ رَجُلًا مِنَ المُشْرِکِینَ عَلاَ رَجُلًا مِنَ المُسْلِمِینَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَیْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَیَّ فَضَمَّنِی ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِیحَ المَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَکَهُ المَوْتُ، فَأَرْسَلَنِی، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ فَقُلْتُ: مَا بَالُ النَّاسِ؟ قَالَ: أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا....

ابوقتاده مى‌گوید: سالى که جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودم، هنگامى که دو لشکر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مى‌کردند، سپس بر مى‌گشتند.مردى از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان مى‌جنگید، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیرى بین گردن و شانه‌اش وارد کردم، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوى مرگ را احساس کردم، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات کردم، گفتم چرا مردم فرار مى‌کنند ؟ گفت امر و دستور خداوند این است.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4 ص 58، ح3142، کتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100، کتاب المغازى، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( وَیَوْمَ حُنَیْن...، ح 4321، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

منظور عمر بن خطاب از «امر الله» چه بود؟

ابن حجر عسقلانى در فتح الباری، عینى در عمدة القاری، شوکانى در نیل الأوطار و عظیم آبادى در عون المعبود در توجیه این سخن عمر که فرارش را به خداوند نسبت داده است مى‌نویسند:

وَانْهَزَمْتُ مَعَهُمْ فَإِذَا بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَوْلُهُ أَمْرُ اللَّهِ أَیْ حُکْمُ اللَّهِ وَمَا قَضَى بِهِ

مقصود عمربن خطاب از این که گفته «امر الله» این است که قضا و قدر الهى این است که ما فرار کنیم

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 29، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگر این توجیه عمر را بتوان قبول کرد، باید گفت که هیچ گناهکارى در عالم باقى نخواهد ماند؛ زیرا همه گناهکاران مى‌توانند اعمال بدشان را به این صورت توجیه کنند و بگویند خدا این چنین خواسته است!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

البته احتمال دارد منظور عمر این باشد که دستور خداوند این است که در این لحظه میدان جنگ را رها کرده و فرار نماییم، چنانچه عینى در جایى دیگر از عمدة‌ القارى مى‌نویسد:

قَوْله: (قَالَ: أَمر الله) ، أَی: قَالَ عمر: جَاءَ أَمر الله تَعَالَى

مقصود عمر از عبارت «امر الله» این است که دستور فرار از جانب خدا آمده است

العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 15، ص 68، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 که در این صورت عوارض بدترى خواهد داشت و مخالف دستور خداوند درقرآن است. خداوند است به صراحت دستور می دهد مسلمانان در میدان جنگ فرار نکنند و به دشمن پشت نکنند وگرنه در جهنم قرار خواهند گرفت :


یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. الأنفال / 15

اى افرادى که ایمان آورده ‏اید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آن‌ها پشت نکنید (و فرار ننمایید).

و در آیه دیگر هر گونه فرار از جنگ را روبرو شدن با خشم و غضب الهى و گرفتار شدن در آتش مى‌داند:

وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِیر. الأنفال / 16

و هر کس در آن هنگام به آن‌ها پشت کند- مگر آنکه هدفش کناره‏گیرى از میدان براى حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهى است!

 
فــیــلـم
 
 
فرار عمر بن خطاب در جنگ حنین (صحیح بخاری)
 
(کتب اهل سنت)
 
 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.



2- حضرت علی (ع) تنها کسی بود که در جنگ حنین در کنار پیامبر (ع) ماند

 حاکم نیشابورى درباره جنگ حنین روایتى را با سند صحیح از ابن عبّاس نقل مى کند.

ابن عباس گوید: تنها کسى که در جنگ حنین با رسول خدا صلى اللّه علیه وآله ماند و استقامت کرد، علی بن ابى طالب علیهما السلام بود و همه پا به فرار گذاشتند.

المستدرک على الصحیحین:ج 3 /ص 111.

 

این یعنی اینکه تمامی صحابه از جمله ابوبکر و عمر و عثمان از جنگ حنین فرار کردن !

فرار ابوبکر و عمر و عثمان در جنگ احد و رشادت حضرت علی (ع)
 
(اثبات از کتب اهل سنت)

1- فرار ابوبکر در جنگ احد

طبق روایات اهل سنت ابوبکر در جنگ احد فرار کرد.

حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ، حَدَّثَنَا ابْنُ الْمُبَارَکِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَحْیَى بْنِ طَلْحَةَ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عِیسَى بْنُ طَلْحَةَ، عَنْ أُمِّ الْمُؤْمِنِینَ [ص:9] عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: کَانَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ إِذَا ذَکَرَ یَوْمَ أُحُدٍ بَکَى، ثُمَّ قَالَ: ذَاکَ کُلُّهُ یَوْمُ طَلْحَةَ، ثُمَّ أَنْشَأَ یُحَدِّثُ، قَالَ: کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ فَاءَ یَوْمَ أُحُدٍ فَرَأَیْتُ رَجُلًا یُقَاتِلُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ دُونَهُ، وَأُرَاهُ قَالَ: یَحْمِیهِ، قَالَ: فَقُلْتُ: کُنْ طَلْحَةَ حَیْثُ فَاتَنِی مَا فَاتَنِی، فَقُلْتُ: یَکُونُ رَجُلًا مِنْ قَوْمِی أَحَبَّ إِلَیَّ وَبَیْنِی وَبَیْنَ الْمَشْرِقِ رَجُلٌ لَا أَعْرِفُهُ، وَأَنَا أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْهُ، وَهُوَ یَخْطَفُ الْمَشْیَ خَطْفًا لَا أَخْطَفُهُ، فَإِذَا هُوَ أَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ، فَانْتَهَیْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ کُسِرَتْ رَبَاعِیَتُهُ، وَشُجَّ فِی وَجْهِهِ وَقَدْ دَخَلَ فِی وَجْنَتَیْهِ حَلْقَتَانِ مِنْ حِلَقِ الْمِغْفَرِ.

عائشه مى‌گوید: ابوبکر هر گاه یاد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گریه مى‌کرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستین کسى که در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را دیدم که با یکى از کفار مى‌جنگید، به طلحه گفتم: همان جایى که هستى باش که من چیزهایى را از دست داده‌ام، مردى از خویشان من است که عزیزتر است از تمام آن چه بین مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزدیکتر بودم، کسى را که نمى‌شناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است، خودمان را به پیامبر رساندیم، دیدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.

 النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای405 هـ)، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 298، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م

حاکم نیشابورى پس از نقل این روایت مى‌گوید:

هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه.

این حدیث به شرط مسلم و بخاری صحیح است.

 

  فـیـلـم

فرار ابوبکر در جنگ احد (از کتب اهل سنت)

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایـــــنــــــجــــــا کلیک کنین.




2- فرار عمر بن خطاب در جنگ احد
 
عمر بن خطاب خودش اعتراف می کنه مانند بز کوهی از جنگ احد فرار کرده !

 • سیوطی در کتاب تفسیر « الدر المنثور » در تفسیر آیه 155 سوره آل عمران، می نویسد:

أخرج ابْن جریر عَن کُلَیْب قَالَ: خطب عمر یَوْم الْجُمُعَة فَقَرَأَ آل عمرَان وَکَانَ یُعجبهُ إِذا خطب أَن یَقْرَأها فَلَمَّا انْتهى إِلَى قَوْله {إِن الَّذین توَلّوا مِنْکُم یَوْم التقى الْجَمْعَانِ} قَالَ: لما کَانَ یَوْم أحد هَزَمْنَا ففررت حَتَّى صعدت الْجَبَل فَلَقَد رَأَیْتنِی أنزو کأننی أروى (أروى: ضَأْن الْجَبَل ضد الماعز) وَالنَّاس یَقُولُونَ: قتل مُحَمَّد فَقلت: لَا أجد أحد یَقُول قتل مُحَمَّد إِلَّا قتلته حَتَّى اجْتَمَعنَا على الْجَبَل فَنزلت {إِن الَّذین توَلّوا مِنْکُم یَوْم التقى الْجَمْعَانِ} الْآیَة کلهَا وَأخرج ابْن الْمُنْذر وَابْن أبی حَاتِم عَن عبد الرَّحْمَن بن عَوْف {إِن الَّذین توَلّوا مِنْکُم یَوْم التقى الْجَمْعَانِ} قَالَ: هم ثَلَاثَة وَاحِد من الْمُهَاجِرین وَاثْنَانِ من الْأَنْصَار

عمر، روز جمعه، سوره آل عمران را خواند… وقتی به این آیه رسید، « کسانی از شما که در روز روبه رو شدن دو جمعیت با یکدیگر ( در جنگ احد )، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت…» گفت: وقتی روز احد، مشرکان را شکست دادیم، من فرار کردم تا این که از کوه بالا رفتم و همانا خود را دیدم که همانند بز کوهی، از کوه بالا می روم و مردم ندا می دادند که محمد ( صلی الله علیه وآله وسلم ) کشته شد… پس این آیه نازل شد… .

الدر المنثور ج2 ص335 المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر، جلال الدین السیوطی (المتوفى: 911هـ)، الناشر: دار الفکر - بیروت ، عدد الأجزاء: 8

 

 فـیـلـم

عمربن خطاب: در جنگ احد مانند بز کوهی فرار کردم!

(سند از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
 
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.



3- فرار عثمان در جنگ احد
 

ابن عبد البر از عالمان بزرگ اهل سنت مى‌نویسد:

(1826) عقبة بْن عثمان بن خلدة بن مخلد بن عامر بْن زریق الأَنْصَارِیّ الزرقی،شهد بدرا هُوَ وأخوه أَبُو عبادة، وسعد بْن عُثْمَان. قَالَ ابْن إِسْحَاق: وقد کَانَ الناس انهزموا عَنْ رسول الله صلى الله علیه وسلم- یعنی یَوْم أحد- حَتَّى انتهى بعضهم إِلَى المنقى دون الأعوص، وفر عُثْمَان بْن عَفَّان، وعقبة بن عثمان، وسعد بْن عُثْمَان- أخوان من الأنصار- حَتَّى بلغوا الجبل مما یلی الأعوص، فأقاموا بِهِ ثلاثا، ثُمَّ رجعوا إِلَى رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فزعموا أن رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ [لهم] لقد ذهبتم بها عریضةً

عثمان بن عفان و دو نفر از انصار به نام‌هاى عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان و افرادى از بنى زریق گریختند تا به کوه جلعب در اطراف مدینه رسیدند و سه شبانه روز در آن جا ماندند، سپس نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) بازگشتند....

الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074،المؤلف: أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمری القرطبی (المتوفى: 463هـ)،المحقق: علی محمد البجاوی،الناشر: دار الجیل، بیروت،الطبعة: الأولى، 1412 هـ - 1992 م.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فخر رازى نیز در تفسیرش مى‌نویسد:

وَمِنْهُمْ[المنهزمین]أَیْضًا عُثْمَانُ انْهَزَمَ مَعَ رَجُلَیْنِ مِنَ الْأَنْصَارِ یُقَالُ لَهُمَا سَعْدٌ وَعُقْبَةُ، انْهَزَمُوا حَتَّى بَلَغُوا مَوْضِعًا بَعِیدًا ثُمَّ رَجَعُوا بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ  فَقَالَ لَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «لَقَدْ ذَهَبْتُمْ فِیهَا عَرِیضَةً»

عثمان بن عفان، عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان (دو نفر از انصار) آن قدر گریختند که به کوه جلعب (کوهى در اطراف مدینه از طرف اعوض) رسیدند و سه روز در آن جا ماندند و سپس بازگشتند. رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به آن‌ها فرمود: به چه سر زمین دورى رفته بودید! »

أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسین التیمی الرازی الملقب بفخر الدین الرازی خطیب الری (المتوفى: 606هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 9، ص 398،الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت،الطبعة: الثالثة - 1420 هـ

 

 فـیـلـم

فرار 3 روزه عثمان در جنگ احد

(از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.




4- رشادت های حضرت علی (ع) در جنگ احد
 
فداکاری و رشادت های امام علی در جنگ احد به قدری زیاد بود که جبرئیل گفت : لا سیفَ إلّا ذوالفقارِ ولا فتی إلّا علیٌّ
 
......................................................................

امام علی (ع) پرچم اصلی جنگ را به دست داشت.

تاریخ دمشق: 72/42، إعلام الوری: 374/1، بشارة المصطفی: 186.

......................................................................
 
طلحه بن عثمان، پرچمدار مشرکان، برخاست و گفت: ای گروه اصحاب محمّد! شما می‏پندارید که خداوند، ما را با شمشیرهای شما به آتش می‏رانَد و شما را با شمشیرهای ما به بهشت می‏بَرد. اکنون آیا از میان شما کسی هست که خداوند او را با شمشیر من به بهشت ببرد یا مرا با شمشیر او روانه دوزخ کند؟
پس علی بن ابی طالب‏ علیه السلام به سویش برخاست و گفت: «سوگند به آن که جانم در دست اوست، از تو جدا نمی‏شوم تا تو را با شمشیرم روانه دوزخ کنم یا تو مرا با شمشیرت به بهشت بفرستی». پس علی‏ علیه السلام ضربه‏ای بر او وارد کرد و پایش را قطع کرد. وی افتاد و عورتش پیدا شد. و گفت: ای پسر عمو! تو را به خدا سوگند می‏دهم که خویشاوندی را رعایت کنی.
پس علی‏ علیه السلام رهایش کرد و رسول خدا تکبیر گفت و از علی‏ علیه السلام پرسید: «چه چیزی تو را از تمام کردن کارش باز داشت؟». گفت: «پسرعمویم چون عورتش پیدا شد، مرا سوگند داد. پس، از او خجالت کشیدم»

تاریخ الطبری: 509/2. نیز، ر. ک: المغازی: 226/1 والسیرة الحلبیّة: 223/2.

......................................................................

چون علی ‏علیه السلام در جنگ اُحد، پرچمداران [قریش] را کشت، جبرئیل گفت: ای پیامبر خدا! این، فداکاری است. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «او از من است و من از اویم». جبرئیل گفت: و من هم از شمایم، ای پیامبر خدا!

المعجم الکبیر: 941/318/1،فضائل الصحابة: 1119/657/2، الاحتجاج: 271/340/2.

......................................................................

چون علی بن ابی طالب‏ علیه السلام، پرچمداران [قریش] را کشت، پیامبر خدا گروهی از مشرکان قریش را دید و به علی‏ علیه السلام فرمود: «بر آنها یورش ببر!». او یورش برد و جمعشان را پراکنده کرد و عمرو بن عبد اللَّه جمحی را کشت.
سپس پیامبر خدا گروهی [دیگر] از مشرکان قریش را دید و به علی‏ علیه السلام فرمود: «بر آنها یورش ببر!». پس یورش بُرد و جمعشان را پراکنده کرد و شیبة بن مالک، یکی از بنی‏عامر بن لُؤَی را کشت. پس جبرئیل گفت: ای پیامبر خدا! این، فداکاری است. پیامبر خدا فرمود: «او از من است و من از اویم». جبرئیل گفت: و من هم از شمایم.
راوی می‏گوید ( پس صدایی شنیدند) که می‏ گفت : لا فَتى اِلاّ عَلِىّ، لا سَیفَ اِلاّ ذُو الفَقار

شمشیری جز ذوالفقار نیست و جوانمردی جز علی‏ (ع) نیست.

تاریخ الطبری: 514/2، الکامل فی التاریخ: 551/1 و 552، بشارة المصطفی: 186.

......................................................................

مصعب بن عمیر در پیش روی پیامبر خدا، پرچم به دست، جنگید تا کشته شد و آن که وی را کشت، ابن قمیئه لیثی بود که پنداشت وی پیامبر خداست. پس به سوی قریش بازگشت و گفت: محمّد را کشتم؛ و چون مصعب بن عمیر کشته شد، پیامبر خدا، پرچم را به علی بن ابی طالب‏علیه السلام سپرد.

 تاریخ الطبری: 516/2، تاریخ الإسلام: 177/2.

......................................................................

امام علی‏ علیه السلام - هنگامی که از جنگ اُحد بازگشت و شمشیرش را به فاطمه‏ علیها السلام داد -:
ای فاطمه! این شمشیر را بگیر که نکوهش شده نیست
و من نیز نه ترسو و نه مستحقّ ملامتم.
به جان سوگند، به خاطر دوستی احمد جنگیدم
و در اطاعت پروردگاری که به بندگانش مهربان است.
و شمشیر را در کفم، چون شهاب می‏جنباندم
با آن، گردن و ستون بدن را در هم می‏شکستم.
هماره چنین بودم تا که پروردگارم جمعشان را پراکنده کرد
و تا آن که جانِ هر بردبار را شفا بخشیدیم.

 تاریخ الطبری: 533/2، بشارة المصطفی: 187.

......................................................................
 
پس از گسستن نظام سپاه اسلام و بعد از حمله غافلگیرانه دشمن، بسیاری از مسلمانان پا به فرار نهادند و علی‏ علیه السلام بود که در آن هنگامه شگفت و در تنگنای حمله ‏های دشمن، از جان پیامبر خدا محافظت کرد.

تاریخ الطبری: 518/2، المغازی: 240/1، الإرشاد: 82/1.

......................................................................

در این نبرد، جبرئیل، شهامت و پیکار علی‏ (علیه السلام) را ستود و ندای ملکوتی «لا سیفَ إلّا ذوالفقارِ ولا فتی إلّا علیٌّ» در فضا پیچید.

تاریخ الطبری: 514/2، الکامل فی التاریخ: 552/1

......................................................................

با این همه زخم و پاره پارگی پیکر و ناتوانی جسم از بسیاریِ خونی که از بدنش رفته بود، چون سپاه کفر صحنه را ترک کرد، پیامبر خدا، علی‏ علیه السلام را از نهانگاه فرستاد تا چگونگی سپاه دشمن را گزارش کند که صحنه را کاملاً ترک کرده‏ اند یا نه

تاریخ الطبری: 527/2، السیرة النبویّة، ابن هشام: 100/3.

 

 فـیـلـم

رشادت های فراوان حضرت علی در جنگ احد

(از کتب اهل سنت)

به قدری حضرت علی (ع) در جنگ احد رشادت و فداکاری کرد که عبارت «لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» نازل شد

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
   برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

اثبات علم غیب پیامبراکرم (ص) با استناد به صحیح بخاری

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


آیا پیامبر و ائمه علیهم السلام غیب می دانند؟

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


اثبات علم غیب پیامبر (ص) از کتب اهل سنت
 
(اثبات از کتب اهل سنت)
  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

  برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


تحقق پیدا کردن علم غیب پیامبر ص در به قتل رسیدن عمار

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

اثبات علم غیب پیامبر (ص) از قرآن و صحیح بخاری و صحیح مسلم


1- اثبات علم غیب پیامبر از قرآن

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ذَٰلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ ... . (آل عمران/44 -- یوسف/102)

آنها اخبار غیبی است که به تو وحی می کنیم...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وَمَا هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ .(تکویر/24)

و او به اینکه به شما خبرهای از غیب بگوید بخل نمی کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و اذ اسر النبی الی بعض أزواجه حدیثا فلما نبأت به و اظهره اللّه علیه عرّف بعضه، و اعرض عن بعض فلما نبّأها به قالت من انبأک هذا قال نبأنی العلیم الخبیر. (تحریم/3)

و [به خاطر بیاور] هنگامی را که پیامبر یکی از رازهای خود را به بعضی از همسرانش گفت، ولی هنگامی که‎ وی آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتی از آن را برای او بازگو کرد و از قسمت دیگر خودداری نمود؛ هنگامی که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه کسی تو را از این راز آگاه ساخت؟ فرمود: خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت.


2- اثبات علم غیب پیامبر از صحیح بخاری و صحیح مسلم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مسلم بن حجاج در صحیحش بابی دارد به نام اخبار النبی (ص) فیما یکون الی قیام الساعة.. که در آن روایت زیر به چشم می خورد :

صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الْفَجْرَ وَصَعِدَ الْمِنْبَرَ ، فَخَطَبَنَا حَتَّى حَضَرَتِ الظُّهْرُ ، فَنَزَلَ فَصَلَّى ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ ، فَخَطَبَنَا حَتَّى حَضَرَتِ الْعَصْرُ ثُمَّ نَزَلَ ، فَصَلَّى ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ ، فَخَطَبَنَا حَتَّى غَرَبَتِ الشَّمْسُ ، فَأَخْبَرَنَا بِمَا کَانَ وَبِمَا هُوَ کَائِنٌ فَأَعْلَمُنَا أَحْفَظُنَا

...پیامبر (ص) به ما خبر دادند از آنچه در گذشته بوده و از آنچه قرار است در آینده اتفاق بیافتد...

صحیح مسلم - کتاب فتن - باب اخبار النبی فیما یکون الی قیام الساعة ...- ح 5153

http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=158&hid=5153&pid=108499

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بخارى در صحیحش چنین روایت می کند:

عن عَدِیِّ بن حَاتِمٍ قال بَیْنَا أنا عِنْدَ النبی صلى الله علیه وسلم إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَشَکَا إلیه الْفَاقَةَ ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ فَشَکَا قَطْعَ السَّبِیلِ فقال یا عَدِیُّ هل رَأَیْتَ الْحِیرَةَ قلت لم أَرَهَا وقد أُنْبِئْتُ عنها قال فَإِنْ طَالَتْ بِکَ حَیَاةٌ لَتَرَیَنَّ الظَّعِینَةَ تَرْتَحِلُ من الْحِیرَةِ حتى تَطُوفَ بِالْکَعْبَةِ لَا تَخَافُ أَحَدًا إلا اللَّهَ قلت فِیمَا بَیْنِی وَبَیْنَ نَفْسِی فَأَیْنَ دُعَّارُ طَیِّئٍ الَّذِینَ قد سَعَّرُوا الْبِلَادَ وَلَئِنْ طَالَتْ بِکَ حَیَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ کُنُوزُ کِسْرَى....

عدى بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا (ص) بودیم که مردى آمد و از مشکلات و سختى‌ها شکایت کرد، پس شخص دیگرى آمد و از راهزنى شکایت نمود؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: آیا تا به حال حیره را دیده‌ای؟ گفتم: ندیده‌ام؛ ولى برایم تعریف کرده‌اند. فرمود: اگر عمرت دراز شود، خواهى دید زنى در هودج از حیره براى طواف خانه کعبه حرکت مى‌کند؛ در حالى که از احد جز خدا نمى‌ترسد. در دل خود گفتم: پس دزدان طى که سبب داغ شدن شهرها (نا امنى شهرها) شده‌اند کجا هستند! و فرمود: اگر عمرت طولانى شود، فتح گنجهاى کسرى را خواهى دید.

صحیح البخاری - کِتَاب الْمَنَاقِبِ - بَاب عَلَامَاتِ النُّبُوَّةِ فی الْإِسْلَامِ - ح 3350

http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=146&pid=101869&hid=3350

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

باز در صحیح بخاری آمده است:

عن أبی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال هل تَرَوْنَ قِبْلَتِی هَا هُنَا فَوَاللَّهِ ما یَخْفَى عَلَیَّ خُشُوعُکُمْ ولا رُکُوعُکُمْ إنی لَأَرَاکُمْ من وَرَاءِ ظَهْرِی

پیامبر (ص) فرمود: آیا من را در مقابل خود اینجا مى‌بینید؟ قسم به خدا خشوع و رکوع شما بر من پنهان نیست! من شما را از پشت سر خویش مى‌بینم!

صحیح البخاری  - کتاب الصلاة - ابواب استقبال القبلة - بَاب عِظَةِ الْإِمَامِ الناس.. - ح 408

 http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=0&ID=410

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و در صحیح مسلم آمده است که آن حضرت فرمود:

إنی والله لَأُبْصِرُ من وَرَائِی کما أُبْصِرُ من بَیْنِ یَدَیَّ.

سوگند به خدا! که من همانطور که پیش رویم را مى‌بینم، پشت سرم را نیز مى‌بینم.

صحیح مسلم - کتاب الصلاة - باب الأَمْرِ بِتَحْسِینِ الصَّلاَةِ وَإِتْمَامِهَا وَالْخُشُوعِ فِیهَا - ح 647

http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=158&hid=647&pid=106207

ایستاده ادرار کردن پیامبر اهل سنت

(در معتبرترین کتب اهل سنت ؛ صحیح بخاری و صحیح مسلم)


روایت ایستاده ادرار کردن پیامبر (ص) در صحیح ترین کتب اهل سنت ، هم در صحیح بخاری و هم در صحیح مسلم آمده است!

حَدَّثَنَا آدَمُ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ، قَالَ «أَتَى النَّبِیُّ صلّى الله علیه وسلم سُبَاطَةَ قَوْمٍ فَبَالَ قَائِمًا، ثُمَّ دَعَا بِمَاءٍ فَجِئْتُهُ بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ»

 حذیفه می گوید: پیامبر(ص) به زباله دان قومی رفت و در آنجا ایستاده ادرار کرد،سپس آب طلبید و من برای او آب بردم و او وضو گرفت

 صحیح بخاری.ص66.ط بیت الافکار الدولیة

صحیح مسلم.ج1 ص28.ط دار احیاء الکتب العربیة

http://bayanbox.ir/view/814686363346422631/37.pnghttp://bayanbox.ir/view/8187343555576078741/43.png

http://bayanbox.ir/view/9131057735826203767/41.pnghttp://bayanbox.ir/view/8945472286754228482/42.png

=====================

سوال از وهابی ها و اهل سنت:

# آقایان وهابی و اهل سنت ، آیا این همان پیامبری است که خداوند در قرآن از آن به اسوه حسنه (الگوی نیکو) تعبیر کرده؟

آقایان وهابی و اهل سنت ، اگر کسی بگوید پدرشما ایستاده ادرار می کند آیا شما ناراحت نمی شوید؟ پس چگونه است که چنین صفات زشتی را به برترین پیامبر نسبت داده اید؟

# آقایان وهابی و اهل سنت ،اگر شخص غیرمسلمانی بخواهد در مورد دین اسلام و پیامبر(ص) تحقیق کند، سپس این روایات را ببیند، چه فکری در مورد پیامبر(ص) می کند؟



فـیـــلــم

پیامبر اهل سنت خلفا ایستاده ادرار می کرد

(اثبات از کتب اهل سنت)

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

  برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

سوال :

چرا امامان شیعه با آنکه علم غیب داشتن از این علم غیبشون برای دفع مرگشون استفاده نمی کردن؟ آیا این کارشون خودکشی نبود؟

مثلا چرا امام رضا از علم غیبش استفاده نکرد تا انگور مسموم را نخورد؟

چرا امام علی (ع) از علم غیبش استفاده نکرد تا به مسجد نرود و توسط ابن ملجم کشته نشود؟

چرا پیامبر (ص) از علم غیبش استفاده نکرد تا جلوی مسموم شدن خود را بگیرد؟

و ...



پاسخ :



1- اهل سنتی که این شبهه را به امامان شیعه می گیرند ، ابتدا خودشان باید جواب دهند پیامبری که طبق روایاتشان علم غیب داشت چگونه مسموم شد؟ آیا از نظرشان نعوذ بالله پیامبر (ص) خودکشی کرده است؟

# اثبات «علم غیب پیامبر (ص)» از کتب اهل سنت (کلیک کنید)

# اثبات «مسموم شدن پیامبر (ص) و در نتیجه شهید شدنش» از کتب اهل سنت (کلیک کنید)

می بینیم که طبق روایات اهل سنت ؛ پیامبر (ص) علم غیب داشت.

از آن طرف طبق روایات اهل سنت ؛ پیامبر (ص) مسموم شد و از دنیا رفت.

حال اهل سنت باید جواب دهند آیا پیامبر نمی توانست از علم غیبش استفاده کند و جلوی مسموم شدن خود را بگیرد؟

هر جوابی اهل سنت برای شهادت پیامبر (ص) دارند جواب شیعه ها هم برای شهادت امامان همان است.



2 - اگه اولیای الهی (از جمله پیامبران و امامان) می خواستن همیشه از علم غیب برای دفع مرگشون استفاده کنن تا ابد باید زنده می موندن در حالی که خداوند در قران می فرماید که همه باید طعم مرگ را بچشن . پس خواسته خداوند این است که هر کسی یک روز بمیرد و هیچ انسانی(حتی پیامبران و امامان) تا ابد زنده نماند. در نتیجه ، علم غیب دانستن امامان مانع از مرگ و یا شهادت آنها نمی شود.

«کل نفس ذائقه الموت» (آل عمران/185)

«همه کس طعم مرگ را میچشد..»

 مثلا اگر پیامبر (ص) می خواست از علم غیبش استفاده کند آن سم را نمی خورد. در ادامه هر جایی خط مرگ تهدیدش می کرد از علم غیبش استفاده می کرد و مانع مردن خود می شد! (طبق روایات شیعه و روایات سنی ؛ پیامبر (ص) مسموم شده و از دنیا رفته) .

یا مثلا امام علی (ع) اگر می خواست از علم غیبش استفاده کند و به مسجد نرود توسط ابن ملجم کشته نمی شد و در آینده هر جایی خطر مرگ تهدیدش می کرد با علم غیب خود را مرگ دور می کرد!

 یا مثلا امام رضا (ع) اگر می خواست از علم غیبش استفاده کند آن انگور مسموم را نمی خورد و در آینده هر جایی خطر مرگ تهدیدش می کرد با علم غیب خود را مرگ دور می کرد!

در این صورت پیامبر (ص) و امام رضا (ع) و امام علی (ع) و سایر امامان و پیامبران ، باید تا ابد زنده می ماندند!

در حالی که خواسته خداوند در قرآن این است که هر کسی یک روز بمیرد.

پس پیامبران و امامان با وجود داشتن علم غیب ، بالاخره باید یک روز در مقابل یکی از خطرات خود را تسلیم کنند تا خواسته خداوند عملی شود و آنها هم مانند بقیه بمیرند. و زمان این تسلیم شدن را هم خداوند برای پیامبران و امامان تایین می‌کند.



3 - اگر امامان از علم غیبشون استفاده می کردن و شهید نمی شدن ، ماهیت دشمنانشان برای مردم آشکار نمی شد.

مثلا اگر امام حسین (ع) از علم غیبش استفاده می کرد و به جنگ با یزید نمی رفت ماهیت یزید مشخص نمی شد و ما امروز نمی فهمیدیم یزید چه موجود پلیدی است.

اگر امام علی (ع) از علم غیبش استفاده می کرد و به مسجد نمی رفت و توسط ابن ملجم به شهادت نمی رسید امروزه ما متوجه ماهیت پلید خوارج نبودیم. (ابن ملجم یکی از خوارج بود)

اگر امام رضا (ع) از علم غیبش استفاده می کرد و به قصر مامون نمی رفت تا انگور مسموم را نخورد در آن صورت ما امروز نمی فهمیدیم حکومت بنی عباس از جمله مامون چه موجودات خبیثی بوده اند.

اگر قرار بر این بود که امامان در همه امور از علم غیبشان استفاده کنند ، دیگر نه مسلمان واقعی مشخص می شد نه منافق، نه جنگی پیش می آمد ونه شهادتی، نه هیچ مشکل و سختی برای مسلمانان پیش می امد چون همه ی کار ها رابا معجزه انجام می دادند.



4 - بحث علم غیب امامان پیچدگی های زیادی دارد اما در کل سه حالت بوجود میاد که در هیچ حالتی شهادت امامان هرگز به منزله خودکشی نیست.

حالت اول : علم غیب امام فقط در برخی مسائل است و درباره مرگشون علم غیب نداشتن. /// در نتیجه امام درباره مرگش علم غیب نداشت پس رفتنش به مکانی که منجر به مرگش می شود ، هرگز به منزله خودکشی نیست. /// مثلا امام رضا (ع) که انگور مسموم را خورد ، از مسموم بودن آن اطلاع نداشت.

حالت دوم : علم غیب امام در مورد همه مسائل است ولی امام مختار است که از این علم غیب استفاده کند یا استفاده نکند. /// مانند نامه ای که در یک پاکت است و برای اطلاع از حقایق درون نامه باید آن را باز کرد تا از محتویات آن آگاه شد. ولی تا زمانی که پاکت باز نشده باشد ، از محتویات درون آن آگاهی ایجاد نمی شود. ضمنا شخص بزرگی که نامه را به دست او داده گشودن در نامه راموکول به اذن و اجازه خود کرده است . /// در این حالت امامان در هنگام شهادتشان از علم غیبشان استفاده نکرده اند و به شهادت رسیده اند. /// پس در این حالت هم شهادت امامان ، خودکشی محسوب نمی شود.

حالت سوم : علم غیب امام در مورد همه مسائل است و امام هم کاملا از نحوه شهادت خود مطلع دارد. /// در این حالت با وجود اینکه امام می دانست در فلان جا کشته می شد باز هم آنجا حاضر می شد چون امام می داند که اراداه خدا و خواست خداوند این است که آنجا کشته شود. مثلا امام رضا (ع) می داند که انگور مسموم است و در عین حال می داند که خواست خداوند این است که از انگور مسموم بخورد و در این حالت هم کار امام خودکشی نیست چون از فرمان خدا پیروی کرده است.

از نظر شیعیان همان طور که خدا به پیامبر و امامان علم غیب داده به آنها این آگاهی را داده که بدانند اراده و خواسته خداوند از امام در هر کاری چه هست.

یعنی اینکه امامان می دانند خواسته خداوند این است که مثلا در فلان خطر از علم غیبشان استفاده کنند و خود را نجات دهند. و در فلان مورد از علم غیبشان استفاده نکنند چون خواسته خداوند این است که آنجا به شهادت برسند.

خواست خدا این بود که امام رضا (ع) از انگور سمی بخورد به همین خاطر امام رضا (ع) با وجود مطلع بودن از سمی بودن انگور ، از آن خورد.

خواست خدا این بود که امام علی (ع) به مسجد برود تا شهید شود. به همین خاطر امام علی (ع) با وجود اطلاع داشتن از خطر ، به مسجد رفت و شهید شد.

خواست خدا از پیامبر (ص) این بود که از سم بخورد تا شهید بشود.

اما بعضی جاها خواست خداوند این بود که پیامبر (ص) و امامان از علم غیبشان استفاده کنند و خود را نجات دهند مثلا :

خواسته خداوند این بود که اما کاظم (ع) از خرمای سمی نخورد. به همین خاطر امام کاظم (ع) خرمای زهر آلودی که هارون الرشید به او داد را میل نفرمود و گفت: هنوز وقتش فرا نرسیده است.

یا مثلا پیامبر (ص) بوسیله علم غیبش و با خبر دادن بستر را ترک کرد و به حضرت علی (ع) دستور داد در بستر بخوابد. چون اینجا خواست خداوند از پیامبر (ص) این بود که با علم غیبش خود را نجات دهد و هنوز زنده باشد. چون پیامبر می دونه هنوز خدا نمی خواد عمرش تموم بشه.

یا مثلا اینکه پیامبر (ص) بعد از جنگ تبوک که تعدادی از صحابه قصد ترورش را کرده بودن خود را نجات داد. چون اینجا خواست خداوند این بود که پیامبر (ص) با علم غیبش خود را نجات دهد و هنوز زنده باشد. چون پیامبر می دونه هنوز خدا نمی خواد عمرش تموم بشه.

امام صادق (ع) در این رابطه می فرمایند: «اذا ارادَ الْامامُ انْ یَعْلَمَ شَیْئاً اعْلَمَهُ اللَّهُ ذلِکَ»؛هرگاه امام بخواهد چیزى را بداند، خداوند وى را از آن آگاه می ‏کند.(1)
حسن بن جهم می ‏گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم، به راستى امیرمؤمنان على (علیه السلام) قاتل خود را می ‏شناخت و شب قتل و محلى که در آن کشته می ‏شود و محلى که در آن ضربت می ‏خورد را می ‏دانست و خودش چون شیون مرغابیان را در خانه شنید فرمود: «شیون کنانند که نوحه‏ گران به دنبال آنهایند» و ام کلثوم به ایشان عرض کرد: کاش امشب در خانه نماز می ‏خواندى و دستور می ‏دادى دیگرى در مسجد به جاى شما براى مردم نماز بخواند، پس حضرت از او نپذیرفت و در آن شب بدون اسلحه، بسیار در بیرون منزل رفت و آمد می ‏کرد و می ‏دانست که ابن ملجم با شمشیر او را می ‏کشد. تعرّض آن حضرت براى چنین واقعه ‏اى به نظر جایز نمی ‏آید!!

امام رضا (علیه السلام) در پاسخ فرمود : همه این ها درست است، ولى خودش اختیار کرد که در آن شب تقدیرات خداى عزوجل جارى شود.

اصول کافى، ترجمه و شرح شیخ محمد باقر کمره‏اى، ج 2، ص 301- 303، انتشارات اسوه.

در نتیجه در این حالت هم شهادت امامان هرگز به منزله خودکشی نیست.

5 - کار امام در این مورد مانند کار کسی است که برای دفاع از کشورش به میدان جنگ می رود و می داند در این راه کشته می شود. آیا کسی که به میدان جنگ می رود خودکشی کرده است؟ مثلا آیا شهید فهمیده که مطمئن بود با انداختن خودش زیر تانک کشته می شود خودکشی کرده است؟

مثلا شهید حسین فهمیده خودش را جلوی تانک انداخت در حالی که مطمئن بود کشته می شود. حالا آیا این کارش خود کشی است؟ قطعا نه

شهید فهمیده مصلحت کوچک تر (زنده ماندن خودش) را فدای مصلحت بزرگ تر (جلوگیری از اشغال شدن قسمتی از خاک ایران توسط صدام) کرد.

یا مثلا فرض کنین در جنگ ایران و عراق بسیاری از ایرانی ها برای دفاع از کشورشان به میدان جنگ رفته اند و بسیاریشان کشته شده اند. حال آیا کار آنها به منزله خودکشی است؟ قطعا نه

مردم می دانستند اگر به میدان جنگ نروند و از کشورشان دفاع نکنند ، صدام خاک ایران را اشغال می کند.

به همین خاطر مردم با وجود اینکه می دانند به احتمال قریب به یقین در میدان جنگ کشته می شوند باز هم به میدان جنگ می رفتند.

یعنی مردم برای یه مصلحت بزرگتر (دفاع از کشور) از یه مصلحت کوچکتر (زنده ماندن خود) می گذرند و کارشان هم هرگز خودکشی تلقی نمی شود.

کار امام همین گونه است.

مثلا امام علی (ع) می داند اگر در خانه بماند و به مسجد نرود ممکن است اتفاقات بدتری رخ دهد. مثلا باعث می شود کسانی که دنبال قتل امام علی (ع) هستند به خانه حضرت حمله کنند که در این صورت هم امام علی (ع) کشته می شود و هم فرزندانش (امام حسن و امام حسین)

اما اگر امام علی (ع) به مسجد برود فقط جان خودش گرفته می شود و جلوی کشته شدن فرزندانش گرفته می شود و نسل امامت ادامه پیدا می کند.

به همین خاطر امام علی (ع) با وجود اینکه می داند در مسجد کشته می شود باز هم به مسجد می رود و توسط ابن ملجم به شهادت می رسد.

یعنی امام علی (ع) برای یه مصلحت بزرگتر (زنده ماندن اسلام و اهل بیتش) از یه مصلحت کوچکتر (زنده ماندن خودش) می گذرد.



6 - اگه امامان و پیامبر اکرم (ص) برای همیشه از علم غیبشان برای دفع مرگشان استفاده می کردن بعد ضد دین ها می گفتن این چه دینیه که برای حفظ شدنش ، مدام از علم غیب استفاده می شه ؟

امامان معصوم همانند مردم عادی زندگی می کنند یعنی با روند و روال طبیعی حاکم برجهان .

این چنین نیست که همواره در زندگی روزمره خود از علم غیب و معجزه استفاده کنند.

اگه امامان و پیامبر اکرم (ص) دائما از علم غیب برای زندگیشان استفاده کنند بعد ممکن بود یک ملحدی پیدا بشه اشکال بگیره که این چه مذهبیه که همه کار هاش رو با علم غیب و چشم بندی و ... پیش برده !



7 - بعضی رفتارهای امامان مصالحی درشون نهفته است که برای ما قابل درک نیست و فقط خدا از آن مصالح مطلع است.

توجه داشته باشید که برای ائمه (ع) این امکان وجود دارد که گاهی اوقات مثل حضرت خضر (ع) رفتار کنند. یعنی بنا به مصالحی، دست به اقداماتی بزنند که برای ما قابل بررسی نیست. همانطور که حضرت موسی (ع) تحمل رفتارهای به ظاهر گناه آلود حضرت خضر (ع) را نداشت (سوراخ کردن کشتی، کشتن پسربچه، و غیره).

شهادت آقا امام حسین ع باعث نجات دین و نجات ما شیعیان و راه مولا علی ع.ببنید این هجمه ای که از صدر اسلام بر خاندان مولا علی ع . اگر نبود این عذا داریها محرم و صفر شیعه هم نبود.
شاید آن تقدیرات الهى این باشد که شهادت امام براى تقویت دین خداوند یک امر لازمى بوده و به خاطر آثار مهمى که در جامعه اسلامى داشته، انتخاب شهادت وظیفه ایشان بوده است چنان چه در مورد جهاد، اقدام به جهاد واجب است اگر چه یقین به شهادت باشد. مانند قیام امام حسین (علیه السلام).



8 - اگر نمی رفتن تمام اهل بیتشون کشته می شد و ریشه مذهب شیعه (اهل بیت) خشک می شد.

اراده مامون بر کشتن امام رضا بود و مصر بود که این کار را انجام دهد. اگر امام رضا مقاومت می کرد در آن صورت مامون هم امام رضا و هم فرزندان امام رضا (ع) را به شهادت می رساند. در این صورت نسل امامت از بین می رفت و ریشه اسلام خشکیده می شد. به همین خاطر امام رضا انگور مسموم را خورد تا شر مامون را از فرزندانش دور کند و نسل امامت ادامه پیدا کند.

مثلا اگر امام رضا در خانه می ماند و به قصر مامون نمی رفت و آن انگور زهر آلود را نمی خورد و مامون موفق به شهادتش نمی شد آنگاه مامون برای از بین بردن امام رضا دستور به حمله به خانه امام رضا را می داد که در آن صورت امام رضا و اهل خانه اش همه کشته می شدن چون عزم مامون برای شهید کردن امام رضا جدی بود.

همینطور برای امام علی و ابن ملجم. در آن صورت خوارج به خانه حضرت حمله می کردن. چون عزم خوارج برای شهید کردن حضرت جدی و قطعی بود.

کدوم حالتش بهتره ؟

1 - امام رضا انگور مسموم را بخورد و خودش کشته شود اما اهل بیتش زنده بمانند و امامت از طریق فرزندش ادامه پیدا کند.

2 - امام رضا از علم غیبش استفاده کند و انگور مسموم را نخورد و چون می داند قصد مامون این است که شهیدش کند در خانه خود بماند و به دربار مامون نرود. در این صورت مامون برای از بین بردن امام رضا ناچار است که به خانه آن حضرت حمله کند در این صورت جان زن و فرزندان امام رضا هم تهدید می شود و شاید با دستور مامون آنها هم کشته شوند و زن و فرزندان حضرت از بین بروند و امامت ادامه پیدا نکند.

قرآن خواندن سر بریده امام حسین (ع) در کتب شیعه و کتب اهل سنت


این که سر امام حسین علیه السلام بر سر نیزه قرآن خوانده است ، از ضروریات تاریخ است که هم علمای شیعه و هم علمای اهل سنت آن را به سند صحیح نقل کرده اند .


قران خواندن سر بریده امام حسین (ع) در کتب شیعه

جمله شیخ مفید رحمت الله علیه در کتاب شریف و معتبر الإرشاد می نویسد :

عن زید بن أرقم أنه قال : مر به علی وهو علی رمح وأنا فی غرفة ، فلما حاذانی سمعته یقرأ : ( أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ) فقف - والله - شعری ونادیت : رأسک والله - یا ابن رسول الله - أعجب وأعجب .

الإرشاد - الشیخ المفید - ج 2 - ص 117 - 118

==============

و نیز مرحوم محمد بن سلیمان الکوفی می نویسد :

[ حدثنا ] أبو أحمد قال : سمعت محمد بن مهدی یحدث عن عبد الله بن داهر الرازی عن أبیه عن الأعمش : عن المنهال بن عمرو قال : رأیت رأس الحسین بن علی علی الرمح وهو یتلو هذه الآیة : * ( أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ) * [ 9 / الکهف : : 18 ] فقال رجل من عرض الناس : رأسک یا ابن رسول الله أعجب ؟ .

مناقب الإمام أمیر المؤمنین (ع) - محمد بن سلیمان الکوفی - ج 2 - ص 267 .

==============

همچنین ابن حمزه طوسی می نویسد :

عن المنهال بن عمرو ، قال : أنا والله رأیت رأس الحسین صلوات الله علیه علی قناة یقرأ القرآن بلسان ذلق ذرب یقرأ سورة الکهف حتی بلغ : * ( أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ) * فقال رجل : ورأسک - والله - أعجب یا ابن رسول الله من العجب . 274 / 2 -

وعنه ، قال : أدخل رأس الحسین صلوات الله علیه دمشق علی قناة ، فمر برجل یقرأ سورة الکهف وقد بلغ هذه الآیة * ( أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ) * فأنطق الله تعالی الرأس ، فقال : أمری أعجب من أمر أصحاب الکهف والرقیم .

الثاقب فی المناقب - ابن حمزة الطوسی - ص 333 .

==============

و قطب الدین راوندی نیز می نویسد :

عن المنهال بن عمرو قال : أنا والله رأیت رأس الحسین علیه السلام حین حمل وأنا بدمشق ، وبین یدیه رجل یقرأ الکهف ، حتی بلغ قوله : ( أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ) ، فأنطق الله الرأس بلسان ذرب ذلق ، فقال : أعجب من أصحاب الکهف قتلی وحملی .

الخرائج والجرائح - قطب الدین الراوندی - ج 2 - ص 577 .

==============

و ابن شهر آشوب می نویسد :

روی أبو مخنف عن الشعبی انه صلب رأس الحسین بالصیارف فی الکوفة فتنحنح الرأس وقرأ سورة الکهف إلی قوله : ( انهم فتیة آمنوا بربهم وزدناهم هدی فلم یزدهم إلا ضلالا ) . وفی أثر انهم لما صلبوا رأسه علی الشجرة سمع منه : ( وسیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون ) . وسمع أیضا صوته بدمشق یقول : لا قوة إلا بالله . وسمع أیضا یقرأ : ( ان أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ) ، فقال زید بن أرقم : أمرک أعجب یا ابن رسول الله .

مناقب آل أبی طالب - ابن شهر آشوب - ج 3 - ص 218 .

==============

و علی بن یونس عاملی می نویسد :

قرأ رجل عند رأسه بدمشق ( أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ) فأنطق الله الرأس بلسان عربی : أعجب من أهل الکهف قتلی وحملی .

الصراط المستقیم - علی بن یونس العاملی - ج 2 - ص 179

==============

و سید هاشم البحرانی نیز می نویسد :

فوقفوا بباب بنی خزیمة ساعة من النهار ، والرأس علی قناة طویلة ، فتلا سورة الکهف ، إلی أن بلغ فی قراءته إلی قوله تعالی : * ( أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ) * . قال سهل : والله إن قراءته أعجب الأشیاء .

مدینة المعاجز - السید هاشم البحرانی - ج 4 - ص 123

==============

مرحوم علامهء مجلسی رحمت الله علیه در کتاب شریف بحار الأنوار ، بابی را به همین مطلب اختصاص داده است .

بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 45 - ص 121


قران خواندن سر بریده امام حسین (ع) در کتب اهل سنت

و از علمای اهل سنت ، ابن عساکر در کتاب تاریخ مدینه دمشق می نویسد :

نا الأعمش نا سلمة بن کهیل قال رأیت رأس الحسین بن علی رضی الله عنهما علی القناة وهو یقول " فسیکفیکهم الله وهو السمیع العلیم .

تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 22 - ص 117 - 118 .

==============

و محقق کتاب در پاورقی آن می نویسد :

وزید بعدها فی م : قال أبو الحسن العسقلانی : فقلت لعلی بن هارون انک سمعته من محمد بن أحمد المصری ، قال : الله انی سمعته منه ، قال الأنصاری فقلت لمحمد بن أحمد : الله انک سمعته من صالح ؟ قال : الله إنی سمعته منه ، قال جریر بن محمد : فقلت لصالح : الله انک سمعته من معاذ بن أسد ؟ قال : الله انی سمعته منه ، قال معاذ بن أسد : فقلت للفضل : الله انک سمته من الأعمش ؟ فقال : الله انی سمعته منه ، قال الأعمش : فقلت لسلمة بن کهیل : الله انک سمعته منه ؟ قال : الله انی سمعته منه بباب الفرادیس بدمشق ؟ مثل لی ولا شبه لی ، وهو یقول : ( فسیکفیکهم الله وهو السمیع العلیم ) .

و همچنین ابن عساکر در جائی دیگر از همین کتاب می نویسد :

عن المنهال بن عمرو قال أنا والله رأیت رأس الحسین بن علی حین حمل وأنا بدمشق وبین یدی الرأس رجل یقرأ سورة الکهف حتی بلغ قوله تعالی " أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا " قال فأنطق الله الرأس بلسان ذرب فقال أعجب من أصحاب الکهف قتلی وحمل .

تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 60 - ص 369 - 370 .


بنابراین ، با این همه مدارک معتبری که در این باره وجود دارد ، شکی در صحت خبر قرآّن خواندن سر مبارک امام حسین علیه السلام باقی نمی ماند .

به دلیل طولانی نشدن و نیز اتقان مطلب ، اصل متن عربی روایات آورده است . ترجمه آن با خودتان .

نامه حضرت علی (ع) به عایشه و 7 سوال کوبنده از او ، قبل از جنگ جمل

(اثبات از کتب اهل سنت)


این متن نامه اى که امام علی (علیه السلام) پیش از جنگ جمل در نزدیکى بصره به طلحه و زبیر و عایشه نوشته :

فی کتاب لأمیر المؤمنین علیه السلام کتبه لمّا قارب البصرة إلى طلحة و الزبیر و عائشة: «و أنت یا عائشة فإنّک خرجت من بیتک عاصیة للَّه و لرسوله تطلبین أمراً کان عنک موضوعاً، ثمّ تزعمین أنّک تریدین الإصلاح بین المسلمین، فخبّرینی ما للنساء وقود الجیوش و البروز للرجال، و الوقوع بین أهل القبلة و سفک الدماء المحرّمة؟ ثمّ إنّک طلبت على زعمک دم عثمان، و ما أنت و ذاک؟ عثمان رجل من بنی أُمیّة و أنت من تیم، ثمّ بالأمس تقولین فی ملأ من أصحاب رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: اقتلوا نعثلًا قتله اللَّه فقد کفر، ثمّ تطلبین الیوم بدمه؟ فاتّقی اللَّه و ارجعی إلى بیتک، و اسبلی علیک سترک، و السلام

«تو اى عایشه!

1- تو با سر پیچى از دستور خدا و پیامبرش از خانه ات بیرون آمدى؟
2- به دنبال کارى هستی که تو موظف به انجامش نیستى و به عهده ات واگذار نشده است؟
3- آن گاه ادعا میکنى که می خواهى جامعه مسلمین را اصلاح کنى!؟
4- به من جواب بده که زنان را با فرماندهى سپاه و رزم آورى با مردان چکار؟
5- با جنگ انداختن میان اهل قبله (مسلمانان) و ریختن خون به ناحق؟!
6- تو علاوه بر این ادعاى خون خواهى عثمان را دارى، این به تو چه ربطى دارد؟ عثمان از قبیله بنى امیه است و تو از قبیله تیمى.
7- وانگهى تو همانى که دیروز در میان انبوه اصحاب پیامبر (ص) می گفتى : نعثل را بکشید خدا او را بکشد، او کافر شده است، و اکنون به خون خواهى او برخاسته اى؟

بنابر این از خدا بترس و به خانه ات بر گرد، و حجاب بر خویشتن فرو آویز ، و السلام».

تذکرة الخواص: ص 69

 

فــیـــلــم

ابن تیمیه و گناهکار دانستن حضرت زهرا (س) !!!

ابن تیمیه (لعنت الله علیه) در کتابش به حضرت زهرا (س) سیده نسا العالمین توهین کرده است.

 

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

پاسخ های مختصر به تمامی شبهات اهل سنت مبنی به شهادت حضرت زهرا (س)

(پاسخ های مستند از روایات اهل سنت و روایات شیعه)


1. چرا حضرت علی (ع) در آن صحنه هیچ واکنشی از خود نشان نداد ؟

اولا : امام علی (ع) در قدم نخست از خود واکنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسی مفسر مشهور اهل سنت در این باره می نویسد :
عمر با غلاف شمشیر به پهلوی مبارک فاطمه و با تازیانه به بازوی حضرت زد . فاطمه ، صدا زد : « یا ابتاه » علی (ع) ناگهان از جا برخاست وگریبان عمر را گرفت و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید.
تفسیر آلوسی :3/124 .
نقل این قضیه توسط آلوسی به هر نیتی که باشد ، نشانگر این است که واکنش علی (ع) در منابع معتبر شیعه در قرن اول و دوم شیعه وجود داشته است .

ثانیاً: برفرض این که واکنشی نشان نداده است ، به همان دلیلی بوده که پیامبر اسلام (ص) در مکه مکرمه ، در قبال، شکنجه صحابه و حتی قتل سمیه مادر عمار یاسر واکنش نشان نداد.

ثالثاً: وقتی یاران رسول خدا به خانه عثمان ریختند و متعرض همسر او شده و حتی دست او را با شمشیر قطع کردند ، عثمان هیچ واکنشی از خود نشان نداد .


2 . چرا بعد از شهادت همسر خود فاطمة الزهراء علیها السلام ، انتقام او را نگرفت یا به فکر انتقام نبود ؟

اولاً: به همان دلیلی که پیامبر اسلام (ص) از کسانی که قصد ترور آن حضرت را داشتند انتقام نگرفت. با این که طبق نقل صحیح مسلم (ج 8 ص 123) «اثنی عشر منهم حرب لله ولرسوله فی الحیاة الدنیا ویوم یقوم الاشهاد» دوازده نفر آنان محارب خدا و پیامبر در دنیا وآخرت بودند، پیامبر گرامی (ص) در پاسخ حذیفه و عمار که تقاضای قتل تروریستها را کردند، فرمود: به صلاح نیست که شایع کنند که پیامبر اصحاب خود را به جرم تروریست بودن می کشد. «أکره أن یتحدّث الناس أنّ محمداً یقتل أصحابه» .
تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 323.

ثانیاً : پیامبر اسلام بعد از فتح مکه ، از وحشی قاتل حضرت حمزه ، انتقام نگرفت ، علی (ع) نیز از سنت پیامبر اسلام (ص) پیروی کرد .


3 . چرا با قاتلان دختر رسول خدا ص میانه خوبی داشت ؟

حضرت علی (ع) نه تنها با قاتلان فاطمه (س) میانه خوبی نداشت ؛ بلکه در صحیح بخاری آمده که حضرت علی دوست نداشت چهره عمر را ببیند
کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ .
و همچنین ابوبکر را استبدادگر می دانست : وَلَکِنَّکَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالأَمْرِ
صحیح بخاری: 5/82 ، ح4240 .


4 . چرا همواره از عمر تعریف و تمجید می کرد ؟

اولاً : آن چه که به حضرت علی (ع) نسبت می دهند که در در خطبه 228 نهج البلاغه از عمر تعریف کرده درست نیست و نامی از عمر در خطبه نیست ، بلکه صبحی صالح ، از علمای اهل سنت می گوید مراد یکی از اصحاب حضرت علی (ع) است .
نهج البلاغة ، صبحی صالح ، خطبه 228 ، ص 350 .

ثانیا ً: علی (ع) در خطبه سوم نهج البلاغه، عمر را مجموعه ای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش طلبی می داند
و میگوید:
سوگند به خدا مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمّی گرفتار آمده بودند، و دچار دو رویی ها و اعتراض ها شدند،و من در این مدت طولانی محنت زا، و عذاب آور، چاره ای جز شکیبایی نداشتم.

ثالثاً : بنا به نقل صحیح مسلم نظر امام علی (ع) در باره ابوبکر و عمر این بود که آنان دروغگو ، گناه کار ، حیله گر و خیانت کار بودند .
صحیح مسلم : ج 5 ص 52 ح 4468.


5 . چرا حضرت علی حتی در ایام خلافت و حکومت خود هیچ گاه از شهادت همسر خود توسط عمر یادی نکرد ؟

اولاً: در خطبه 203 نهج البلاغه آمده که علی (ع) به هنگام دفن حضرت زهرا (س) فرمود:
أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ
از این پس اندوه من جاودانه، و شبهایم، شب زنده داری است، تا آن روز که نزد خدا بروم .

ثانیاً: علی (ع) در دوران حکومتش نزد سلیم بن قیس از شهادت حضرت زهرا یاد کرد و فرمود:

فاطمه (س) از دنیا رفت در حالی که اثر تازیانه در بازویش مانند بازوبند باقی مانده بود.
کتاب سلیم بن قیس ، ص674 .

ثالثاً: ابن عباس می گوید:علی (ع) در جنگ صفین از کتابی که به املای پیامبرو به خط خودش بود برایم خواند که چگونه حضرت زهرا علیها السّلام شهید می شود
کتاب سلیم بن قیس الهلالی ، ص915 .


6. چرا حضرت علی (ع) سه تن از فرزندان خویش را به نام های ابوبکر ، عمر ، عثمان نامگذاری کرد ؟

اولاً : این نام ها آن زمان مرسوم بود، ابن حجر عسقلانی در الإصابة نام 21 نفر از صحابه را می آورد که اسم آن ها عمر و 26 نفر عثمان و سه نفر ابوبکر بوده .

ثانیاً : نام برخی از اصحاب ائمه (ع) ، یزید بن حاتم ، یزید بن عبد الملک ، یزید بن عمر بن طلحه و ... . آیا آن ها به خاطر علاقه به یزید بن معاویه ، بود؟ .

ثالثاً : ابوبکر که کنیه یکی از فرزندان علی (ع) هست ، نام او محمد بوده.
التنبیه والاشراف ص 297، الارشاد ج 1 ص 354 .
و حضرت به خاطر علاقه خود به عثمان بن مظعون ، نام فرزندش را عثمان گذاشت.
مقاتل الطالبیین ، ص 55 و تقریب المعارف ، ص 294. 
و عمر بن الخطاب به دلیل خشونت ذاتی که داشته ، نام فرزند علی (ع) را همنام خود قرار داد
وکان عمر بن الخطاب سمّی عمر بن علیّ بإسمه .
أنساب الأشراف ج 1 ص 192، تهذیب التهذیب ج 7 ص 427.
هم چنین نام تعدادی از مسلمانان را نیز تغییر داد.
اسدالغابة ج 3 ص 284، طبقات ج 6 ص 76 ، الاصابة ج 5 ص472.

رابعاً : اگر نامگذاری نشانه روابط خوب هست ، چرا خلفاء هیچ کدام از فرزندان خود را علی وحسن و حسین (ع) نامگذاری نکردند.


7. راستی چرا حضرت علی دختر خود به نام ام کلثوم را از همان همسر شهیدش بدنیا آمده بود ، به نکاح قاتل همسر خود درآورد ؟

اولاَ: وقتی علی (ع) از دادن دخترش به عمر مخالفت کرد، عمر به عباس عموی پیامبر گفت اگر علی به من دختر ندهد دو نفر را وادار می کنم که به دروغ شهادت دهند که علی دزدی کرده و دستش را قطع می کنم.
کافی ، ج 5 ، ص 346 .

ثانیاً: هیثمی از علمای بزرگ اهل سنت نوشته اشت: در برابر اعتراض عقیل به این ازدواج ، علی (ع) خطاب به عباس فرمود:
درة عمر أحرجته الی ماتری
خشونت عمر باعث این کاری که می بینی گردید.
مجمع الزوائد ج 4 ص 272، معجم کبیر ج 3ص45.

ثالثاً: علمای اهل سنت نوشته اند:
عمر بن خطاب قبل از ازدواج با ام کلثوم ، ساق پایش را لمس می کند و او را در بغل گرفت و بوسید. وام کلثوم از این کار زشت، عصبانی شد و به وی گفت: اگر تو خلیفه نبودی، دماغت را می شکستم، چشمت را کور می کردم
الاصابه، ابن حجر: 8/464 و سیر أعلام النبلاء، ذهبی:3/501. تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 6، ص 180.

اگر این قضیه صحت داشته باشد، باید طرفداران خلیفه پاسخ دهند که آیا درست است که حاکم اسلامی که باید حافظ ناموس ملت باشد، خود با ناموس مردم این چنین کند؟
سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می گوید:
وهذا قبیح والله، ثمّ بإجماع المسلمین لایجوز لمس الأجنبیّة فکیف ینسب عمر إلی هذا ؟
به خدا سوگند این کاری که از عمر نقل می کنند، قبیح است دست زدن به دختر نامحرم حرام است ...
تذکرة خواص الأمة : 321.


8 . چرا حضرت امام حسن و امام حسین (ع) مادام العمر از شهادت مادرشان توسط عمر یادی نکردند؟ در هیچ یک از منابع شیعه و سنی در این باره مطلبی وجود ندارد .

اولاً: امام حسن (ع) در مناظره ای که با معاویة و دار ودسته وی داشت ، خطاب به مغیرة بن شعبة فرمود:
تو همان هستی که فاطمه دخت گرامی رسول خدا (ص) را کتک زدی ؛ تا آنجا که خون آلود شد و فرزندی که در رحم داشت سقط کرد.
احتجاج طبرسی ، ج1، ص 278.

ثانیاً: امام حسین (ع) نقل می کند که امام علی (ع) در هنگام دفن فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود :
بر این مصیبت بزرگ همچون مادری که فرزند از دست داده می نالیدم . یا رسول الله ! در محضر خداوند دخترت مخفیانه به خاک سپرده شد، حقّش را به زور گرفتند ، و آشکارا از ارث خود محروم گشت، و حال آن که هنوز از رحلت تو دیری نپائیده و یاد تو فراموش نگشته است .
الکافی ج 1 ص 458 و الأمالی ، المفید - ص 282 .

ثالثاً: آیا در عصری که عمر بن خطاب به بهانه جلوگیری از گریه بر میت تازه گذشته ، شبانه و بدون اجازه وارد خانه مردم می شود و زن ها را کتک زده و حجاب از سر آن ها بر می دارد ، می توان مجلس عزاداری برپا کرد؟
المصنف ، عبد الرزاق ج 3 ، ص 557 .


9 . چرا مردم مدینه در قبال قتل دختر پیامبر ص سکوت کرده و هیچ اقدامی نکردند؟

اولاً: آیا عمل مردم مدینه ملاک حقانیت است یا عمل امیر المؤمنین (ع) ؟پیامبر اکرم (ص) فقط در حق علی فرموده :
علی مع الحق والحق مع علی
علی با حق و حق با علی است .
تاریخ بغداد:14/322 ومجمع الزوائد :7/237.

ثانیاً: مگر مردم مدینه نبودند که در برابر کشتن عثمان و تعرض به همسر او عکس العملی از خود نشان ندادند واجازه ندادند جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند و مجبور شدند او را در قبرستان یهود دفن کنند تا معاویه در زمان حکومتش قبرستان یهود را به قبرستان بقیع متصل ساحت.
تاریخ طبری ج 3 ص 468 و438.


10. چرا شما تا چند سال پیش از جریان شهادت بی خبر و فراموش بودید و الآن بیادتان آمد؟ تقویم های پیش 1372 .

اولاً : جوینی از علمای اهل سنت و استاد مورد تأیید ذهبی از رسول اکرم (ص) قضیه غصب حق فاطمه زهرا و شکستن پهلوی آن حضرت وسقط محسن او و شهید نمودن آن بزرگوار را نقل می کند.
فرائد السمطین ، ج2 ، ص34 و35 .

ثانیاً : حضرت علی (ع) به هنگام دفن فاطمه (س) فرمود:
وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا .
به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو چگونه در ستمکاری بر او اجتماع کردند، از فاطمه علیها السّلام بپرس، و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر، که هنوز روزگاری سپری نشده، و یاد تو فراموش نگشته است.
نهج البلاغه خطبه 202.

ثالثاً: در بند 8 سخن امام حسن و حسین (ع) در باره شهادت حضرت زهرا نقل شد.

رابعاً: کلینی از امام کاظم (ع) نقل می کند که فرمود:
إِنَّ فَاطِمَةَ (علیها السلام ) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ ...
فاطمه صدیقه و شهیده بود.
کافی ج1، ص 458 .

خامساً: در طول تاریخ همه ساله ایام فاطمیه، شیعیان به مناسبت شهادت حضرت زهرا مراسم عزاداری اقامه می کردند و بعد از انقلاب هم این مراسم در بیوت مراجع عظام و رهبری اقامه می شود.

سادساً: امام خمینی (ره) روز 18 اسفند 1360 (13 جمادی الاول 1402.) فرمودند: من هم وفات و شهادت بانوی بزرگ اسلام را بر همه مسلمین و بر شما برادران عزیز ارتشی، سپاهی و بسیج و بر حضرت بقیة اللَّه- ارواحنافداء- تسلیت عرض می کنم.
صحیفه امام/ 16/87.

سابعاً: شهرستانی ، از علمای اهل سنت می نویسد :
عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ( علیها السلام) ضربه زد که منجر به سقط شدن نوزاد وی از شکمش شد . عمر ، فریاد می زد این خانه را با هر که در آن است به آتش بکشید ؛ و در خانه به جز علی و فاطمه و حسن و حسین کسی نبود » .
الملل والنحل ، شهرستانی ، ص83 .

سابعاً: ابن تیمیه حرانی ، قضیه هجوم به خانه فاطمه را قبول می کند ولی با توجه به عنادی که دارد به فکر توجیه آن بر می آید.
منهاج السنة ، ج4 ، ص220 .

فــیـــلــم

لعنت پیامبر (ص) بر ابوبکر و عمر در کتب اهل سنت

(اثبات از کتب اهل سنت)

* شبکه وهابی کلمه باز با کارشناس جاهل خودش عبدالله حیدری ادعا کرد که شیعه این تهمتها را به ابوبکر و عمر میزند و در هیچ کتابی از اهل سنت همچین چیزی نیست! که آیت الله قزوینی از کتاب ملل و نحل و دیگر کتابهای اهل سنت نشان میدهد که در کتب اهل سنت،لعنت به ابوبکر و عمر نوشته شده است.

* پیامبر (ص) به ابوبکر و عمر دستور داده بود که در سپاه اسامه قرار بگیرند. اما ابوبکر و عمر بن خطاب از فرمان پیامبر (ص) سر پیچی کردن و بدون اجازه پیامبر (ص) از سپاه اسامه خارج شدن! /// پیامبر (ص) هم به متخلفان سپاه اسامه از جمله ابوبکر و عمر لعنت فرستاد.

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

ابوبکر خودش اعتراف می کنه شیطان همیشه بهش تسلط داره

(اثبات از کتب اهل سنت)

 

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
  برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

عمر و ابوبکر و عثمان بعد از جنگ تبوک قصد ترور پیامبر (ص) را داشتن

(اثبات از کتب اهل سنت)

طبق روایت معتبر در کتب اهل سنت ؛ ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص بعد از جنگ تبوک قصد داشتن پیامبر (ص) را ترور کنند اما با زیرکی پیامبر (ص) موفق به این کار نشدن.

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
  برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

عمر بن خطاب : پیامبر (ص) هرگز ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب نکرد

(اثبات از صحیح بخاری)


متن عربی + ترجمه

و از همه اینها مهمتر، اعتراف خلیفه دوم است بر عدم وجود نصی بر خلافت ابوبکر، آنجا که وقتی از وی در آخرین لحظات عمرش، می خواهند که خلیفه معین کند؛ می گوید:

«إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی أَبُوبَکْرٍ وَ إِنْ أَتْرُکْ فَقَدْ تَرَکَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی رَسُولُ اللَّهِ.»

اگر خلیفه معین کنم، به روش ابوبکر که بهتر از من بود و خلیفه تعیین کرد، عمل کرده ام! و اگر خلیفه معین نکنم، به روش پیامبر که از من بهتر بود، و خلیفه معین نکرد، عمل نموده ام!

صحیح البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری، ج 6، ص 2638، کِتَابُ الأَحْکَامِ، باب الإستخلاف، ح 6792، دار النشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا


صحیح بخاری معتبرترین کتاب اهل سنت می باشد که تمام روایت های آن را کاملا صحیح می دانند.

طبق روایت صحیح بخاری ؛ پیامبر (ص) هرگز ابوبکر را به عنوان جانشین انتخاب نکرده بود.

فــیـــلــم

اعتراف امام غزالی به بیعت عمر بن خطاب با امام علی در غدیر خم

(اثبات از کتب اهل سنت)

امام غزالی (عالم بزرگ و پر آوازه اهل سنت) در کتابش اعتراف کرده است که در غدیر خم جناب عمر بن خطاب با امام علی (ع) بیعت کرده اما سپس از روی هوا و هوس این بیعت را شکسته است.

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
  برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.