شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس وبلاگ و آدرس ‌های پست‌ها را به شیعیان و اهل‌سنتی که می‌شناسید بفرستید

پربازدیدترین مطالب

فــیـــلــم

عمر بن  خطاب تیمم بلد نبود!

(اثبات از کتب اهل سنت)

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
  برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.

جهل عمر بن خطاب به منظور آیه قرآنی در مورد کلمه «ابا»

(اثبات از کتب اهل سنت)


حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، ثنا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدٍ التَّمِیمِیِّ، أَنْبَأَ یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، أَنْبَأَ حُمَیْدٌ، عَنْ أَنَسٍ، وَحَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِی أَبِی، ثنا إِسْحَاقُ، أَنْبَأَ یَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ سَعْدٍ، ثنا أَبِی، عَنْ صَالِحِ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَخْبَرَهُ أَنَّهُ سَمِعَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: {فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاکِهَةً وَأَبًّا} [عبس: 28] قَالَ: فَکُلُّ هَذَا قَدْ عَرَفْنَاهُ فَمَا الْأَبُّ، ثُمَّ نَقَضَ عَصًا کَانَتْ فِی یَدِهِ فَقَالَ: «هَذَا لَعَمْرُ اللَّهَ التَّکَلُّفُ اتَّبِعُوا مَا تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ هَذَا الْکِتَابِ» هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ
 
انس گوید: عمر در حالیکه در میان اصحابش نشسته بود این آیات را تلاوت کرد : {فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاکِهَةً وَأَبًّا} [عبس: 27-31]
سپس یک نفر گفت: تمام این ها را شناختیم . پس «ابا» چیست؟
در دست عمر بن خطاب عصایى بود که به زمین می زد ، سپس عمر بن خطاب گفت : ((به خدا قسم که کار زور و دشواریست! پس اى مردم بگیرید آنچه را که براى شما بیان شده و عمل کنید به ان ، و آنچه را که نشناخته اید به خدا واگذارید!))
 
حاکم در ادامه روایت می نویسد : 
  
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ
 
این روایت صحیح است به شرط مسلم و بخاری ولی آنها این روایت را نیاورده اند.

المستدرک علی الصحیحین/ ج2 / ص559

 

 
 
# این یعنی اینکه عمر بن خطاب بلد نبود که کلمع  «ابا» به چه معناست و از روی ناچاری جواب داد : آنچه را که نشناخته اید به خدا واگذارید!
 

نتیجه
 
# چگونه کسی به قرآن تسلط ندارد و توانایی جواب دادن به سوالات ساده قرآنی را ندارد ، در جایگاه خلیفه مسلمین قرار گرفته است؟

عمر بن خطاب هر وقت آب پیدا نمی کرد نماز نمی خواند!

(اثبات از کتب اهل سنت)


این روایات در منابع متعدد اهل سنت آمده است. که تعدادی از آنها را بیان می کنیم :


فقال عمر ، أما أنا فلم أکن أصلى حتى أجد الماء

عمر گفت من زمانی که آب پیدا نکنم نماز نمی خوانم!

سنن أبی داود - ابن الأشعث السجستانی - ج 1 - ص 81


فقال عمر أما أنا فإذا لم أجد الماء لم أکن لأصلی حتى أجد الماء

عمر گفت من زمانی که آب پیدا نکنم نماز نمی خوانم!

سنن النسائی - النسائی - ج 1 - ص 168


فقال عمر أما أنا فلم أکن أصلی حتى أجد الماء

عمر گفت من زمانی که آب پیدا نکنم نماز نمی خوانم!

عمدة القاری - العینی - ج 4 - ص 19



قال عمر : أما أنا فلم أکن لأصلی حتى أجد  الماء

عمر گفت من زمانی که آب پیدا نکنم نماز نمی خوانم!

المصنف - عبد الرزاق الصنعانی - ج 1 - ص 238 - 239



فقال عمر أما أنا فإذا لم أجد الماء لم أکن لأصلی حتى أجد الماء

عمر گفت من زمانی که آب پیدا نکنم نماز نمی خوانم!

السنن الکبرى - النسائی - ج 1 - ص 133


فقال عمر أما أنا فلم أکن أصلی حتى أجد الماء

عمر گفت من زمانی که آب پیدا نکنم نماز نمی خوانم!

مسند أبی یعلى - أبو یعلى الموصلی - ج 3 - ص 181



ما صلیت حتى أجد الماء

(عمر گفت) من زمانی که آب پیدا نکنم نماز نمی خوانم!

المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 9 - ص 314


قال عمر أما أنا فلم أکن أصلی حتى أجد الماء

عمر گفت من زمانی که آب پیدا نکنم نماز نمی خوانم!

التمهید - ابن عبد البر - ج 19 - ص 273



قال عمر : أما أنا فلم أکن لأصلی حتى أجد الماء

عمر گفت من زمانی که آب پیدا نکنم نماز نمی خوانم!

کنز العمال - المتقی الهندی - ج 9 - ص 588


فقال عمر : أما أنا فلو لم أجد الماء لم أکن لأصلی حتى أجد الماء

عمر گفت : من زمانی که آب پیدا نکنم نماز نمی خوانم!

جامع البیان - إبن جریر الطبری - ج 5 - ص 159



نظر خداوند در قرآن

آیا خلیفه دوم این آیه را نخوانده است ؟

فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدًا طَیِّبًا ﴿نساء/۴۳﴾

پس اگر آب نیافتید ، بر خاکى پاک تیمم کنید.


اجتهاد عمر در برابر سخن خدا و آیه قرآن و سنت پیامبر (ص) !!!

# خدا و قرآن و پیامبر (ص) می گویند : اگر آب پیدا نکردی تیمم کن.

# عمر بن خطاب می گه : اگر آب پیدا نمی کرد نماز نمی خواند!


نتیجه :

# آیا کسی که از ساده ترین احکام اسلامی بی اطلاع است ، شایسته است که خلافت مسلمین را در دست گیرد ؟

# و اگر به ناحق چنین منصبی را تصاحب کرد ، آیا مسلمانان موظفند که از او پیروی کنند ؟

# آیا به شیعیان حق نمی دهید که از امیرالمؤمنین علی(ع) پیروی کنند ، کسی که رسول خدا (ص) درباره مقام علمی او فرمود : «انا مدینة العلم و علی بابها . من شهر علمم و علی در ‌آن است» ؟

# آیا معقول است ، انسان دین خود را از کسانی بگیرد که خود آنها ، نسبت به مسائل دینی از اطلاع لازم برخوردار نیستند ؟

# مگر ممکن است کسی که در جایگاه خلافت مسلمین قرار گرفته ، حکم تیمم را نداند ؟

# آیا یک محقق ، حق ندارد از جماعت عمریه بپرسد : عمر بن خطاب ، چه خلیفه ای است که حکم تیمم را نمی داند در حالی که صراحتا در قرآن آمده ؟!

عمر بن خطاب حتی تیمم هم بلد نبود!

(اثبات از صحیح مسلم)


طبق روایات معتبر اهل سنت ، عمر بن خطاب حتی به ساده ترین احکام دینی آشنایی نداشت و تیمم بلد نبود!

حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ هَاشِمٍ الْعَبْدِیُّ حَدَّثَنَا یَحْیَى یَعْنِی ابْنَ سَعِیدٍ الْقَطَّانَ عَنْ شُعْبَةَ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَکَمُ عَنْ ذَرٍّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبْزَى عَنْ أَبِیهِ أَنَّ رَجُلًا أَتَى عُمَرَ فَقَالَ إِنِّی أَجْنَبْتُ فَلَمْ أَجِدْ مَاءً فَقَالَ لَا تُصَلِّ فَقَالَ عَمَّارٌ أَمَا تَذْکُرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ أَنَا وَأَنْتَ فِی سَرِیَّةٍ فَأَجْنَبْنَا فَلَمْ نَجِدْ مَاءً فَأَمَّا أَنْتَ فَلَمْ تُصَلِّ وَأَمَّا أَنَا فَتَمَعَّکْتُ فِی التُّرَابِ وَصَلَّیْتُ [ ص: 281 ] فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِنَّمَا کَانَ یَکْفِیکَ أَنْ تَضْرِبَ بِیَدَیْکَ الْأَرْضَ ثُمَّ تَنْفُخَ ثُمَّ تَمْسَحَ بِهِمَا وَجْهَکَ وَکَفَّیْکَ فَقَالَ عُمَرُ اتَّقِ اللَّهَ یَا عَمَّارُ قَالَ إِنْ شِئْتَ لَمْ أُحَدِّثْ بِهِ

ترجمه :

شخصی نزد عمر آمد و گفت : من جنب شده ام و آب نیافتم ، چه کنم ؟

عمر گفت : نماز نخوان (!!!)

عمار که آنجا حضور داشت ، گفت : ای امیرالمؤمنین ! مگر یادت نیست در یکی از جنگها من و تو جنب شدیم ، تو نماز نخواندی ولی من خود را در خاک غلطاندم و نماز خواندم . بعد که نزد پیامبر(ص) رفتیم ، حضرت فرمودند : اگر دست بر خاک می زدید و بر صورت و دستها می کشیدید ، کفایت می کرد .

عمر گفت : ای عمار از خدا بترس .

عمار گفت : اگر می خواهی این جریان را نقل نکنم .

صحیح مسلم » کتاب الحیض » باب التیمم

ص 280 و 281 ، حدیث 368

سند اینترنتی از سایت اسلام وب (سایت وهابیون) :

http://www.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=1&ID=169&idfrom=621&idto=626&bookid=1&startno=3


نظر خداوند در قرآن

آیا خلیفه دوم این آیه را نخوانده است ؟

فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدًا طَیِّبًا ﴿نساء/۴۳﴾

پس اگر آب نیافتید ، بر خاکى پاک تیمم کنید.


اجتهاد عمر در برابر سخن خدا و آیه قرآن و سنت پیامبر (ص) !!!

# خدا و قرآن و پیامبر (ص) می گویند : اگر آب پیدا نکردی تیمم کن.

# عمر بن خطاب می گه : اگر آب پیدا نکردی نماز نخوان!


نتیجه :

# آیا کسی که از ساده ترین احکام اسلامی بی اطلاع است ، شایسته است که خلافت مسلمین را در دست گیرد ؟

# و اگر به ناحق چنین منصبی را تصاحب کرد ، آیا مسلمانان موظفند که از او پیروی کنند ؟

# آیا به شیعیان حق نمی دهید که از امیرالمؤمنین علی(ع) پیروی کنند ، کسی که رسول خدا (ص) درباره مقام علمی او فرمود : «انا مدینة العلم و علی بابها . من شهر علمم و علی در ‌آن است» ؟

# آیا معقول است ، انسان دین خود را از کسانی بگیرد که خود آنها ، نسبت به مسائل دینی از اطلاع لازم برخوردار نیستند ؟

# مگر ممکن است کسی که در جایگاه خلافت مسلمین قرار گرفته ، حکم تیمم را نداند ؟

# آیا یک محقق ، حق ندارد از جماعت عمریه بپرسد : عمر بن خطاب ، چه خلیفه ای است که حکم تیمم را نمی داند در حالی که صراحتا در قرآن آمده ؟!



فــیـــلــم

عمر بن  خطاب تیمم بلد نبود!

(اثبات از کتب اهل سنت)

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
  برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.

عثمان یک زن پاکدامن را سنگسار کرد!

(اثبات از کتب اهل سنت)


دین ما نیز چون سایر ادیان دارای قوانینی است که باید از سوی حاکم دینی مورد عمل قرار گیرد. این قانون ها مشروط به شرایطی می باشد که تنها دانایان از آن مطلع هستند. هرگاه قدرت در اختیار افرادی که به نام دین حاکم شده اند، قرار گیرد در صورت ناآگاهی از مقررات و دستورات دین، بلایی ناگوار گریبان گیر جامعه می شود. اگر فردی ناآگاه در مسند حکومت اسلامی بنشیند و بخواهد با تکیه بر نادانی و جهالت خود حکمرانی کند، تنها نتیجه ای که عاید می شود زیان مردم و بدنام شدن اساس دیانت است. به این داستان تاریخی که در زمان خلافت عثمان بن عفان سومین خلیفه مورد قبول اهل سنت، اتفاق افتاده توجه فرمایید.


ترجمه روایت + منابع روایت + تصویر کتاب

روزی زنی را نزد “عثمان بن عفان” آوردند که در ششمین ماه بارداری وضع حمل کرده و فرزندش را به دنیا آورده بود. عثمان دستور داد که آن زن را سنگسار کنند.

در این هنگام علی بن ابیطالب (ع) گفت : حکم این زن سنگسار نیست، خداوند متعال در قرآن می فرماید: «و دوران حمل و از شیربازگرفتن اش سی ماه است » (سوره احقاف، آیه 15)

و نیز می فرماید: « مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می دهند، این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل نماید  »  (سوره بقره، آیه 233)

با توجه به این دو آیه وضع حمل می تواند در شش ماهگی صورت گیرد، پس سنگسار بر این زن نیست .

عثمان با شنیدن این استدلال ، شخصی را به دنبال آن زن فرستاد. فرستاده عثمان زمانی رسید که آن زن سنگسـار شده بود!

(توضیح استدلال امام علی (ع) : در واقع استدلال امیرمومنان علیه السلام به این دو آیه با استفاده از زمانی که بیان شده است، می باشد. به این معنی که یک آیه زمان شیردهی را دوسال می داند که برابر با بیست و چهار ماه می شود. آیه دیگر مجموع زمان شیردهی و حمل را سی ماه دانسته است. با کسر کردن بیست و چهار ماه شیردهی از سی ماه، شش ماه باقی می ماند که بیان کننده کوتاه ترین زمان بارداری خواهد بود. در نتیجه عثمان نباید آن زن را به اتهام زنا و به دلیل این که زودتر از موقع فرزند خود را به دنیا آورده است، محکوم به سنگسار می کرد.)

منابع اهل سنت در نقل این روایت :

الف- کتاب الموطا، امام مالک، جلد2، صفحه 825 (کتاب الحدود، حدیث11)، ناشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان

ب- الاستذکار، ابن عبدالبر، جلد7، صفحه 491، شماره 1531، ناشر: دارالکتب العلمیة.

ج- الفصول فی الاصول، جصاص، جلد1، صفحه106 (پاورقی).

د- سنن بیهقی، جلد7، صفحه 442.

ه- الدر المنثور، سیوطی، ذیل آیه « و وصینا الانسان بوالدیه حسنا ».

و- مسند احمد، جلد1، صفحه 104.

ز- کنزالعمال، متقی هندی، جلد3، صفحه227.


نتیجه

 

 به روشنی ملاحظه می فرمایید که دوری خلیفه سوم از دانش دینی، باعث شد یک زن پاک دامن سنگسار شده و کشته شود!

# به راستی اهل سنت در برابر این گونه اعمال خلفای خود چه پاسخی دارند؟

# صرف این که بگویند اجتهاد کرده و خطا از آب درآمده، آیا مساله حل می شود؟

# بر فرض این که بپذیریم این خلیفه اهل اجتهاد بوده است، از چه روشی برای اسنباط حکم شرعی استفاده کرده است؟

# در کدام مورد از آیات قرآن و سنت شریف نبوی صلی الله علیه وآله وسلم آمده که زنی که در شش ماهگی وضع حمل می کند، زنا کار است و باید سنگسار شود؟ مبنای اجتهاد عثمان چه بوده است؟

# چرا با وجود صحابی بزرگی مانند امیرمومنان علی علیه السلام، خلافت را درخور کسانی می دانید که این گونه با احکام خدا و دین رفتار می کنند؟

# آیا از دیدگاه عقل، با وجود کسی که عالم است و تمام احکام دین را به درستی می داند، نوبت به اشخاصی مانند عثمان می رسد؟

# اثبات کذب بودن جمع آوری قرآن توسط عثمان

# صحیح بخاری : قرآن به طور کامل در زمان پیامبر (ص) جمع آوری شد.

(اثبات از صحیح بخاری)


علمای اهل سنت همواره ادعا می کنند جناب عثمان قرآن را جمع آوری کرد!

این بدترین توهین ممکن به پیامبر (ص) است. یعنی پیامبر (ص) به اندازه عثمان عقل نداشته که قرآن رو جمع آوری کنه؟

ما از صحیح بخاری که معتبرترین کتب روایی اهل سنت هست ، اثبات می کنیم که جمع آوری قرآن توسط عثمان ، افسانه ای بیش نیست و قرآن در زمان پیامبر (ص) جمع شده است.


صحیح بخاری : قرآن به طور کامل در زمان پیامبر (ص) جمع آوری شد.

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَی، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسٍ رضی الله عنه قَالَ جَمَعَ الْقُرْآنَ عَلَی عَهْدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم أَرْبَعَةٌ، کُلُّهُمْ مِنَ الأَنْصَارِ أُبَیٌّ، وَمُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ، وَأَبُو زَیْدٍ، وَزَیْدُ بْنُ ثَابِتٍ.

4 نفر از اصحاب قرآن را در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به طور کامل جمع کردند که همگی از انصار بودند : أبی و معاذ بن جبل و ابو زید و زید بن ثابت

کتاب الفضائل باب فضائل الأنصار ح 3857 باب جمع القرآن ح 5054 صحیح البخاری : ج 6 ص 103، کتاب التفسیر، باب القراء من أصحاب النبی (ص) . وذکره أیضا فی باب مناقب زید بن ثابت فی کتاب المناقب .


نتیجه
 
# قرآن در زمان پیامبر (ص) جمع آوری شد و ادعای علمای اهل سنت مبنی بر جمع آوری قرآن توسط عثمان ، کذب محض است.

عثمان قاتل 3 انسان بی گناه را مجازات نکرد!

(اثبات از کتب اهل سنت)


هنگامى که خبر قتل هرمزان ، جفینه و دختر ابولولو که به ناحق توسط عبیدالله بن عمر در به جای ابولولو و در قصاص خون عمر بن الخطاب کشته شده بودند در شهر پیچید، مردم که از بى گناهى آنان با خبر بودند ترسیدند عذاب الهى نازل گردد.

( ابن سعد، محمد، الطبقات ، ج 5، ص 16.)



سعد ابن ابى وقاص با عبیدالله گلاویز شد و سپس عثمان پیش آمد و موى عبیدالله را کشیده و او را سرزنش نمود تا جایى که مردم آنها را از هم جدا نمودند.

(ابن خلدون ، عبدالرحمن ، تاریخ ، ج 2، ص 126.)


عثمان به وى مى گفت : ((خدا تو را بکشد! یک فرد مسلمان نماز خوان و یک دختر کوچک و فرد دیگر که در پناه اسلام بوده است را کشته اى ؟ رها کردن تو سزاوار نیست .))

( یعقوبى ، احمد، تاریخ ، ج 2، ص 161.)



هنگامى که عثمان انتخاب شد، مردم یقین داشتند خلیفه ، عبیدالله را قصاص خواهد کرد. وى با صحابه در این زمینه مشورت نمود، اکثریت نظر دادند قصاص وى لازم است . تنها چند نفر و از جمله ((عمرو ابن العاص )) با قصاص عبیدالله ، مخالفت نموده ، و گفتند براى خانواده عمر، این که دو نفر از آنها با هم از بین بروند غیر قابل تحمل است . و از طرف دیگر عمرو به عثمان گفت : جنایت در زمان تو رخ نداده است ، از این رو تو مسئول کیفر آن نیستى .

ابن سعد، محمد، الطبقات ، ج 5، ص 16؛ ابن حجر، احمد، الاصابة ، ج 3، ص 616؛ ابن خلدون ، عبدالرحمن ، تاریخ ، ج 2، ق 2، ص 126؛ طبرى ، محمد، تاریخ ، ج 4، ص 239، ابن اثیر، على ، الکامل ، ج 2، ص 226.




و به عبیدالله هم فرمود: اگر روزى دست من به تو برسد تو را قصاص خواهم کرد؛ مگر گناه دختر ابولولو چه بود که او را کشتى ؟

ابن سعد، محمد، الطبقات ، ج 5، ص 16.



از این رو هنگامى که امام (ع) بعد از عثمان به حکومت رسید تصمیم بر قصاص ‍ فرزند عمر گرفت ، به همین جهت ، عبیدالله فرار نمود و به شام نزد معاویه رفت .
ابن سعد، محمد، الطبقات ، ج 5، ص 16.



نتیجه :

 

# کجای قرآن و دین اسلام آمده است که اگر کسی مرتکب قتل شد ، فرزند مظلوم او را قصاص کنند؟ عبیدالله بن عمر براساس چه آیه ای از قرآن مجید و چه سنتی ، چنین عملی را انجام داد؟

# حال که عبیدالله بن عمر این جنایت را انجام داد چرا عثمان به عنوان خلیفه وقت به این موضوع رسیدگی نکرد و قاتل آن 3 شخص بی گناه را مجازات نکرد؟

عثمان به عایشه و حفضه فحش داد و آن ها را فتنه گر نامید.

(اثبات از کتب اهل سنت)


# اهل سنت تعصب عجیبی روی عایشه دارند و اعتقاد دارند هر کسی به عایشه توهین کند کافر است و ریختن خونش حلال است!

# حال ببینیم عثمان چه توهین وحشتناکی به عایشه و حفصه کرده است.

 
ثُمَّ أُقِیمَتِ الصَّلَاةُ، فَتَقَدَّمَ عُثْمَانُ فَصَلَّى، فَلَمَّا کَبَّرَ قَامَتِ امْرَأَةٌ مِنْ حُجْرَتِهَا فَقَالَتْ: أَیُّهَا النَّاسُ [ص:356] اسْمَعُوا، قَالَ: ثُمَّ تَکَلَّمَتْ فَذَکَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَا بَعَثَهُ اللَّهُ بِهِ، ثُمَّ قَالَتْ: تَرَکْتُمْ أَمْرَ اللَّهِ وَخَالَفْتُمْ رَسُولَهُ - أَوْ نَحْوَ هَذَا - ثُمَّ صَمَتَتْ فَتَکَلَّمَتْ أُخْرَى مِثْلَ ذَلِکَ، فَإِذَا هِیَ عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ قَالَ: فَلَمَّا سَلَّمَ عُثْمَانُ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ: إِنَّ هَاتَانِ الْفَتَّانَتَانِ فَتَنَتَا النَّاسَ فِی صَلَاتِهِمْ، وَإِلَّا تَنْتَهِیَا أَوْ لَأَسُبَّنَّکُمَا مَا حَلَّ لِیَ السِّبَابُ

نماز برپا شد و عثمان جلو رفته و تکبیر گفت ؛ در این هنگام زنی از حجره خویش ایستاده و گفت : ای مردم بشنوید و سپس در مورد رسول خدا ’ سخن گفته و گفت اوامر رسول خدا ’ را ترک کردید و با وی مخالفت کردید و... سپس سکوت کرد ؛ سپس دیگری ایستاده و همین سخنان را گفت ؛ و آن دو زن عائشه و حفصه بودند ؛ وقتی که عثمان سلام نماز را داد گفت : این دو زن فتنه گر  مردم را در نماز به فتنه انداختند و اگر از این کار دست برندارند هر دشنامی که به ذهنم برسد به ایشان خواهم داد !!!
 
 
(الجامع معمر بن راشد  ج 11 ص 355 المؤلف: معمر بن أبی عمرو راشد الأزدی مولاهم، أبو عروة البصری، نزیل الیمن (المتوفى: 153هـ)، المحقق: حبیب الرحمن الأعظمی، الناشر: المجلس العلمی بباکستان، وتوزیع المکتب الإسلامی ببیروت، الطبعة: الثانیة، 1403 هـ، عدد الأجزاء: 2 (الأجزاء 10، 11 من المصنف)


فحش به عایشه


حال آیا اهل سنت ریختن خون عثمان را حلال می دانند و او را کافر می پندارند؟

# عثمان اموال بیت المال را به اقوام خودش می داد!

# اعتراض شدید مردم به این کار عثمان

(اثبات از کتب اهل سنت)


در جریان فتح آفریقا، عثمان حاضر مى شود خَُمس غنایم را به مروان بن حکم بدهد:

ثُمَّ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَعْدٍ عَادَ مِنْ إِفْرِیقِیَّةَ إِلَى مِصْرَ، وَکَانَ مُقَامُهُ بِإِفْرِیقِیَّةَ سَنَةً وَثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ، وَلَمْ یَفْقِدْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ، قُتِلَ مِنْهُمْ أَبُو ذُؤَیْبٍ الْهُذَلِیُّ الشَّاعِرُ فَدُفِنَ هُنَاکَ، وَحُمِلَ خُمُسُ إِفْرِیقِیَّةَ إِلَى الْمَدِینَةِ، فَاشْتَرَاهُ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ بِخَمْسِمِائَةِ أَلْفِ دِینَارٍ، فَوَضَعَهَا عَنْهُ عُثْمَانُ، وَکَانَ هَذَا مِمَّا أُخِذَ عَلَیْهِ. وَهَذَا أَحْسَنُ مَا قِیلَ فِی خُمُسِ إِفْرِیقِیَّةَ، فَإِنَّ بَعْضَ النَّاسِ یَقُولُ: أَعْطَى عُثْمَانُ خُمُسَ إِفْرِیقِیَّةَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَعْدٍ، وَبَعْضُهُمْ یَقُولُ: أَعْطَاهُ مَرْوَانَ بْنَ الْحَکَمِ. وَظَهَرَ بِهَذَا أَنَّهُ أَعْطَى عَبْدَ اللَّهِ خُمُسَ الْغَزْوَةِ الْأُولَى، وَأَعْطَى مَرْوَانَ خُمُسَ الْغَزْوَةِ الثَّانِیَةِ الَّتِی افْتُتِحَتْ فِیهَا جَمِیعُ إِفْرِیقِیَّةَ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ.

الکامل فی التاریخ ج2 ص264 و 265 المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی الجزری، عز الدین ابن الأثیر (المتوفى: 630هـ)، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، الناشر: دار الکتاب العربی، بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ / 1997م، عدد الأجزاء: 10.

دزدی از بیت المال



بنا به نقل بلاذرى:

حَدَّثَنِی عَبَّاسُ بْنُ هِشَامٍ الْکَلْبِیُّ ، عَنْ وَحَدَّثَنِی عَبَّاسُ بْنُ هِشَامٍ الْکَلْبِیُّ ، عَنْ
أَبِیهِ ، عَنْ لُوطِ بْنِ یَحْیَى أَبِی مِخْنَفٍ ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ ، قَالَ : " کَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِی سَرْحٍ أَخَا عُثْمَانَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَعَامِلَهُ عَلَى الْمَغْرِبِ ، فَغَزَا إِفْرِیقِیَّةَ سَنَةَ سَبْعٍ وَعِشْرِینَ فَافْتَتَحَهَا وَکَانَ مَعَهُ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ ، فَابْتَاعَ خُمُسَ الْغَنِیمَةِ بِمِائَةِ أَلْفِ أَوْ مِائَتَیْ أَلْفِ دِینَارٍ ، فَکَلَّمَ عُثْمَانَ فَوَهَبَهَا لَهُ ، فَأَنْکَرَ النَّاسُ ذَلِکَ عَلَى عُثْمَانَ " .

خمس غنایم به دویست هزار دینار معامله شد و عثمان تمامى آن را به مروان بخشید و این کار عثمان مورد اعتراض مردم قرار گرفت.

أنساب الأشراف/المؤلف: أحمد بن یحیى بن جابر بن داود البَلَاذُری (المتوفى: 279هـ)/تحقیق: سهیل زکار وریاض الزرکلی/الناشر: دار الفکر - بیروت/الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م/عدد الأجزاء: 13/ ج5 ص514.

دزدی از بیت المال


ابن کثیر مى نویسد :

قَالَ الْوَاقِدِیُّ: وَصَالَحَهُ بِطْرِیقُهَا عَلَى أَلْفَیْ أَلْفِ دِینَارٍ وَخَمْسِمِائَةِ أَلْفِ دِینَارٍ وَعِشْرِینَ أَلْفِ دِینَارٍ فَأَطْلَقَهَا کُلَّهَا عُثْمَانُ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ لِآلِ الْحَکَمِ.

با مردم آفریقا به دو میلیون بیست هزار دینار مصالحه شد و عثمان همه این اموال را در یک روز به خاندان حکم یا مروان بخشید.

البدایة والنهایة ج10 ص225 المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی البصری ثم الدمشقی (المتوفى: 774هـ)، تحقیق: عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان،  الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997 م، سنة النشر: 1424هـ / 2003م، عدد الأجزاء:21 (20 ومجلد فهارس)


عثمان و دزدی از بیت المال



# حال باید پرسد چرا خلیفه چنین بذل و بخشش هایی از بیت المال داشته؟

# مگه بیت المال ارث پدری عثمان بوده که آن را به اقوام خودش می داد؟

پیامبر (ص) قبل و بعد از سجده «تکبیر» می گفت اما عثمان این «تکبیر» را ترک کرد!

(روایت اهل سنت)


عثمان بن عفان در اجزاء نماز نیز اجتهاد می‌کرد، پس برای رفتن به سجود و پس از برخاستن از سجود، تکبیر نمی‌گفت.امام احمد بن حنبل در مسندش، از عمران بن حصین نقل می‌کند که گفت: 

حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ مُطَرِّفِ بْنِ الشِّخِّیرِ، عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ قَالَ: " صَلَّیْتُ خَلْفَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَلَاةً ذَکَّرَنِی صَلَاةً صَلَّیْتُهَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالْخَلِیفَتَیْنِ. قَالَ: فَانْطَلَقْتُ فَصَلَّیْتُ مَعَهُ، فَإِذَا هُوَ یُکَبِّرُ کُلَّمَا سَجَدَ وَکُلَّمَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ. فَقُلْتُ یَا أَبَا نُجَیْدٍ: مَنْ أَوَّلُ مَنْ تَرَکَهُ؟ قَالَ: عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ حِینَ کَبِرَ وَضَعُفَ صَوْتُهُ تَرَکَهُ.

پشت سر علی نماز خواندم، این نماز مرا به یاد نمازی انداخت که با رسول الله و دو خلیفه ابوبکر و عمر خوانده بودم. گوید: در نماز هر وقت علی به سجده می‌خواست برود تکبیر می‌گفت و هر وقت سر از سجده بر می‌داشت نیز تکبیر می‌گفت. راوی می‌گوید: ای ابونجید! اولین کسی که این تکبیر را ترک کرد کی بود؟ گفت: عثمان بود زیرا پیر شده بود و صدایش ناتوان بود، لذا ترک کرد!!

(مسند احمد بن حنبل: ج 4، ص 44)


آری اینچنین سنت پاک پیامبر با سنت خلفا و پادشاهان و اصحاب و بنی امیه و بنی عباس جابه جا می‌شود و مبدل می‌گردد و همه اینها بدعتهائی است که در اسلام گذاردند و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در دوزخ است، چنانکه صاحب شریعت، صلی الله علیه و آله فرموده است.از این رو امروز مسلمانان را می‌یابی که به صورتهای گوناگون نماز می‌خوانند و می‌پنداری که همه با همه متحد هستند ولی دلهایشان متفرق و پراکنده است چرا که می‌بینی همه در کنار هم به صف نماز ایستاده‌اند ولی یکی دستها را روی هم انداخته و دیگری دستها را از هم گشوده است. یکی دستش را در بستن تکتف روی نافش گذارده و دیگری کنار قلبش. یکی پاها را از هم گشوده و یکی پاها را به هم بسته است و هر یک می‌پندارد که حق با خودش است و اگر سؤالی از آنها بکنی، به تو گفته می‌شود: برادر! اینها چیز مهمی نیستند! نماز بخوان هر گونه که می‌خواهی. مهم این است که نماز بخوانی!


باید حتی در جزئیات نماز هم تلاش کنیم مانند رسول الله نماز بخوانیم که فرمود:

...وَصَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی...

پیامبر (ص) فرمود : نماز بخوانید همانگونه که مرا می‌بینید نماز می‌خوانم.

(الکتاب: صحیح البخاری ج1 ص128،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9)


ابوبکر و عمر و عثمان رفته رفته سنت های پیامبر را تغییر دادن چنانچه انس بن مالک در صحیح بخاری می گوید تمام سنت های پیامبر (ص) عوض شد :

دخلت علی أنس بن مالک بدمشق و هو یبکی، فقلت له: ما یبکیک؟ فقال: لا أعرف شیئا مما أدرکت إلا هذه الصلاة و هذه الصلاة قد ضیعت.

در دمشق، وارد بر أنس بن مالک شدم و دیدم گریه می‌کند. علتش را سؤال کردم و گفت: آنچه که از سنت پیامبر می‌دانستم، همه‌اش از بین رفته است؛ غیر از نماز که آن هم ضایع و نابود شد.

صحیح البخاری - کتاب مواقیت الصلاة - باب تضییع الصلاة عن وقتها - ح 50

عمر بن خطاب در اسلام آوردن خود شک داشت و فکر می کرد جز منافقین است!

(اثبات از کتب اهل سنت)


ذهبى در تاریخ خود آورده است که عمر از حذیفة بن الیمان عاجزانه مى خواست که به او بگوید: آیا جزء منافقان هستم یا نه؟

وحُذیْفة أحدُ أصحاب النّبیّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الأربعة عشر النُّجباء، کان النّبیّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أسرّ إلیه أسماء المنافقین، وحفِظ عَنْهُ الْفِتَنَ التی تکون بین یدی السّاعة، وناشده عُمَر باللَّه: (أَنَا من المنافقین؟) اللَّهُمَّ لَا، ولا أزکّی أحدًا بعدک

تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ج3 ص494 المؤلف: شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز الذهبی (المتوفى: 748هـ)، المحقق: عمر عبد السلام التدمری الناشر: دار الکتاب العربی، بیروت، الطبعة: الثانیة، 1413 هـ - 1993 م، عدد الأجزاء: 52.


ابن کثیر دمشقی - سلفی - در تفسیر خود، نقل می‌کند:

.... قَالَ لِحُذَیْفَةَ: أَنْشُدُکَ اللَّهَ أَمِنْهُمْ أَنَا ....

عمر بن خطاب آمد نزد حُذیفه و او را قسم داد و سؤال کرد: آیا من هم جزء منافقین هستم؟

جامع البیان لإبن جریر الطبری، ج11، ص646 المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: 310هـ)، تحقیق: الدکتور عبد الله بن عبد المحسن الترکی، بالتعاون مع مرکز البحوث والدراسات الإسلامیة بدار هجر الدکتور عبد السند حسن یمامة، الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1422 هـ - 2001 م، عدد الأجزاء: 26 مجلد 24 مجلد ومجلدان فهارس

 

نفاق عمر بن خطاب
 
عمر بن خطاب از حذیفه - منافق شناس عصر صحابه، که اسامی تمام منافقین را می دانست، چون او و عمار، کسانی را که می خواستند در آن شب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را ترور کنند، دیدند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود که اینها را افشاء نکن - سؤال می کند که آیا من هم جزو منافقین هستم؟


حتی خود ابن کثیر دمشقی، در تفسیرش می نویسد:
 
وَذُکِرَ لَنَا أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَانَ إِذَا مَاتَ رَجُلٌ مِمَّنْ یُرَى أَنَّهُ مِنْهُمْ، نَظَرَ إِلَى حُذَیْفَةَ فَإِنْ صَلَّى عَلَیْهِ وَإِلَّا تَرَکَهُ

وقتی عمر بن خطاب به خلافت رسید، هر کدام از صحابه که از دنیا می رفتند، از نماز خواندن بر آنها وحشت داشت، چون می ترسید که آنها جزء منافقین باشند. نگاه می کرد که آیا حذیفه بر آنها نماز می خواند یا خیر؟ اگر او می آمد و برای آن صحابه ای که از دنیا رفته، نماز میت می خواند، خلیفه دوم هم نماز می خواند و إلا ترک می کرد.

تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) ج4 ص180 المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی البصری ثم الدمشقی (المتوفى: 774هـ)، المحقق: محمد حسین شمس الدین، الناشر: دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون - بیروت، الطبعة: الأولى - 1419 هـ
 
نفاق عمر بن خطاب
 

صحابه در این حد از نفاق گرفتارند که خلیفه دوم وحشت دارد از نماز خواندن بر آنها. حتی خودش شک دارد که جزء منافقین است یا نه. آیا این صحابه با این ویژگی، شأنیت برای مرجعیت دارد یا خیر؟ آیا این صحابه می توانند استمرار دهنده رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) باشد و مسئولیت خلافت و وصایت و جانشینی و امامت و رهبری پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را به عهده بگیرد یا خیر؟

عمر بن خطاب در نماز به اندام تناسلیش دست می زد!

(اثبات از کتب اهل سنت)


وَبِإِسْنَادِهِ قَالَ: ثنا مَالِکٌ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ: " مَنْ مَسَّ ذَکَرَهُ فَقَدْ وَجَبَ عَلَیْهِ الْوُضُوءُ " وَرُوِّینَا فِی ذَلِکَ، عَنْ عَائِشَةَ، وَأَبِی هُرَیْرَةَ. وَرَوَى الشَّافِعِیُّ فِی کِتَابِ الْقَدِیمِ عَنْ مُسْلِمٍ، وَسَعِیدٍ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ بَیْنَا هُوَ یَؤُمُّ النَّاسَ إِذْ زَلَّتْ یَدُهُ عَلَى ذَکَرِهِ فَأَشَارَ إِلَى النَّاسِ أَنِ امْکُثُوا ثُمَّ خَرَجَ فَتَوَضَّأَ ثُمَّ رَجَعَ فَأَتَمَّ بِهِمْ مَا بَقِیَ مِنَ الصَّلَاةِ

روزی عمر ابن الخطاب نماز جماعت می خواند و دستش را به اعضاء تناسلیش زد و نماز را قطع کرد و به مردم گفت صبر کنید تا من بیایم رفت وضوء گرفت و برگشت .

السنن الکبرى ج1 ص208 المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی، أبو بکر البیهقی (المتوفى: 458هـ)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت - لبنات، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ - 2003 م

ابنه ای


نکته : 

این روایت را عالم اهل سنت بیان کرده است و ما فقط آن را نقل کرده ایم.

عمر بن خطاب با پیامبر (ص) مخالفت می کرد و به او دستور هم می داد!

(اثبات از کتب اهل سنت)


حَدَّثَنِی زُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ یُونُسَ الْحَنَفِیُّ، حَدَّثَنَا عِکْرِمَةُ بْنُ عَمَّارٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو کَثِیرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو هُرَیْرَةَ، قَالَ: کُنَّا قُعُودًا حَوْلَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، مَعَنَا أَبُو بَکْرٍ، وَعُمَرُ فِی نَفَرٍ، فَقَامَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِنَا، فَأَبْطَأَ عَلَیْنَا، وَخَشِینَا أَنْ یُقْتَطَعَ دُونَنَا، وَفَزِعْنَا، فَقُمْنَا، فَکُنْتُ أَوَّلَ مَنْ فَزِعَ، فَخَرَجْتُ أَبْتَغِی رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى أَتَیْتُ حَائِطًا لِلْأَنْصَارِ لِبَنِی النَّجَّارِ، فَدُرْتُ بِهِ هَلْ أَجِدُ لَهُ بَابًا؟ فَلَمْ أَجِدْ، فَإِذَا رَبِیعٌ یَدْخُلُ فِی جَوْفِ حَائِطٍ مِنْ بِئْرٍ خَارِجَةٍ - وَالرَّبِیعُ الْجَدْوَلُ - فَاحْتَفَزْتُ، فَدَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «أَبُو هُرَیْرَةَ» فَقُلْتُ: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: «مَا شَأْنُکَ؟» قُلْتُ: کُنْتَ بَیْنَ أَظْهُرِنَا، فَقُمْتَ فَأَبْطَأْتَ عَلَیْنَا، فَخَشِینَا أَنْ تُقْتَطَعَ دُونَنَا، فَفَزِعْنَا، فَکُنْتُ أَوَّلَ مَنْ فَزِعَ، فَأَتَیْتُ هَذَا الْحَائِطَ، فَاحْتَفَزْتُ کَمَا یَحْتَفِزُ الثَّعْلَبُ، وَهَؤُلَاءِ النَّاسُ وَرَائِی، فَقَالَ: «یَا أَبَا هُرَیْرَةَ» وَأَعْطَانِی نَعْلَیْهِ، قَالَ: «اذْهَبْ بِنَعْلَیَّ هَاتَیْنِ، فَمَنْ لَقِیتَ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْحَائِطَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ، فَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ» ، فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ لَقِیتُ عُمَرُ، فَقَالَ: مَا هَاتَانِ النَّعْلَانِ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ؟ فَقُلْتُ: هَاتَانِ نَعْلَا رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، بَعَثَنِی بِهِمَا مَنْ لَقِیتُ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ، بَشَّرْتُهُ بِالْجَنَّةِ، فَضَرَبَ عُمَرُ بِیَدِهِ بَیْنَ ثَدْیَیَّ فَخَرَرْتُ لِاسْتِی، فَقَالَ: ارْجِعْ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ، فَرَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَجْهَشْتُ بُکَاءً، وَرَکِبَنِی عُمَرُ، فَإِذَا هُوَ عَلَى أَثَرِی، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا لَکَ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ؟» قُلْتُ: لَقِیتُ عُمَرَ، فَأَخْبَرْتُهُ بِالَّذِی بَعَثْتَنِی بِهِ، فَضَرَبَ بَیْنَ ثَدْیَیَّ ضَرْبَةً خَرَرْتُ لِاسْتِی، قَالَ: ارْجِعْ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَا عُمَرُ، مَا حَمَلَکَ عَلَى مَا فَعَلْتَ؟» قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ، بِأَبِی أَنْتَ، وَأُمِّی، أَبَعَثْتَ أَبَا هُرَیْرَةَ بِنَعْلَیْکَ، مَنْ لَقِیَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ بَشَّرَهُ بِالْجَنَّةِ؟ قَالَ: «نَعَمْ» ، قَالَ: فَلَا تَفْعَلْ، فَإِنِّی أَخْشَى أَنْ یَتَّکِلَ النَّاسُ عَلَیْهَا، فَخَلِّهِمْ یَعْمَلُونَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «فَخَلِّهِمْ»

ابوهریره می‏گوید : ما اطراف رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏سلم نشسته بودیم. با ما ابوبکر و عمر و عده‏اى بودند. حضرتش از میان ما برخاست. آمدنش طولانى شد. ترسیدیم برایش حادثه‏اى اتفاق افتاده باشد. برخاستیم و من از همه جلوتر رفتم تا به باغى از انصار - از طایفه بنى النجار - رسیدم. اطرافش را گشتم درى ندیدم. جدولى دیدم که آب از آنجا درون باغ می‏رفت. همچون روباه توانستم از آن راه آب داخل باغ شده و بر رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏سلم وارد شوم. حضرت پرسید: ابو هریره‏ اى؟ گفتم: آرى یا رسول اللّه. گفت: چه خبر؟ گفتم: شما بین ما بودید و رفتید و آمدنتان طولانى شد ترسیدیم حادثه‏ اى برایتان اتفاق افتاده باشد و من زودتر از همه از راه آب وارد باغ شدم و بقیه پشت سرم می‏باشند. حضرت در حالى که کفشهایش را به من می‏داد فرمود: اى ابو هریرة! این را بگیر و برو هر که را که در پشت این باغ دیدى که گوینده «لا اله إلاّ اللّه» است در حالى که قلبش به آن یقین دارد به او مژده بهشت بده. اول کسى را که دیدم عمر بود. گفت: این کفش ها چیست؟ گفتم: کفش رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏سلم است و مرا با همین فرستاد که هر که گوینده «لا اله إلاّ اللّه» است در حالى که قلبش به آن یقین دارد به او مژده بهشت بدهم. عمر با دست به سینه‏ ام زد که محکم بر زمین نشستم و گفت: برگرد اى ابو هریرة! برگشتم و گریه کنان نزد رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏سلم رفتم. عمر هم پشت سرم آمد. حضرت به من فرمود: «چه شده اى ابو هریرة؟» گفتم: عمر را دیدم و پیام شما را به او رساندم؛ او محکم به سینه‏ام زد و من از پشت به زمین افتادم. به من گفت: برگرد. رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏سلم فرمود: اى عمر چرا چنین کردى؟ گفت: اى رسول خدا آیا ابو هریره را با کفش هایت فرستادى که بگوید هر که را دیدى که می‏گوید «لا اله إلاّ اللّه» در حالى که قلبش بدان یقین دارد به بهشت مژده دهد؟ فرمود: آرى، گفت: این کار را نکن من می‏ترسم که مردم به همان تکیه کنند. بگذار اینان عمل کنند. حضرت فرمود: «بگذار».

صحیح مسلم، ج 1، ص 59، کتاب الایمان، باب 10، ح 52.



چند سوال از اهل سنت درباره جناب عمر!

1- آیا فرستاده خدا و آورنه دین بهتر به رموز آن آگاه است یا افرادى مثل جناب عمر که بیش از 30 سال بت پرست بوده اند؟

2- چگونه عمر به خود جرأت می‏دهد که رسول خدا (صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله) را از دادن چنین پیامى نهى کند؟

3- آیا باور کردنى است که رسول خدا (صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله) نیز - چنانچه در آخر حدیث آمده - با نهى عمر پیام خویش را پس گرفت؟ یا باید گفت: قرآن که کلام آن حضرت را وحى می‏داند درست نیست و یا باید آخر حدیث فوق را نادرست دانست.


نتیجه

در هر حال ما آنچه که از داستان منقول از ابوهریره می‏ فهمیم این است که عمر در مقابل رسول خدا (صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله) نه تنها مطیع نبود بلکه در مواردى مخالفت هم می‏نمود و لابد این هم از فقه او است!

عمر بن خطاب پیراهن پیامبر (ص) را کشید و به نماز میت خواندن او اعتراض کرد!

(اثبات از صحیح بخاری)


بخارى در صحیح خود با سلسله سند از عبداللّه عمر روایت مى کند که گفت :
 
حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ المُنْذِرِ، حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ عِیَاضٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَیٍّ، جَاءَ ابْنُهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَعْطَاهُ قَمِیصَهُ، وَأَمَرَهُ أَنْ یُکَفِّنَهُ فِیهِ، ثُمَّ قَامَ یُصَلِّی عَلَیْهِ فَأَخَذَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ بِثَوْبِهِ، فَقَالَ: تُصَلِّی عَلَیْهِ وَهُوَ مُنَافِقٌ، وَقَدْ نَهَاکَ اللَّهُ أَنْ تَسْتَغْفِرَ لَهُمْ؟ قَالَ: " إِنَّمَا خَیَّرَنِی اللَّهُ - أَوْ أَخْبَرَنِی اللَّهُ - فَقَالَ: {اسْتَغْفِرْ لَهُمْ، أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ، إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ} [التوبة: 80] فَقَالَ سَأَزِیدُهُ عَلَى سَبْعِینَ " قَالَ: فَصَلَّى عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَصَلَّیْنَا مَعَهُ، ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ: {وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا، وَلاَ تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ، وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ} [التوبة: 84]

چون عبداللّه بن اُبى مرد، پسرش آمد و گفت : یا رسول اللّه ! پیراهنت را بده تا پدرم را در آن کفن کنم . و بعد هم بر او نماز بگزار و برایش طلب مغفرت کن . پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیز پیراهنش را داد و گفت : وقتى از غسل و کفن او فراغت یافتى به ما اطلاع بده . چون فراغت یافت و به پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - اطلاع داد، حضرت آمد تا بر وى نماز بگزارد.
عمر بن خطاب ، پیامبر (صلى الله علیه وآله) را گرفت و گوشه لباس پیامبر را کشید !! و گفت : مگر خدا تو را از نماز گزاردن بر منافقین منع نکرده و به تو نگفته است که : چه براى آنها آمرزش طلب کنى یا نکنى ، اگر هفتاد بار براى آنها طلب آمرزش کنى ، خداوند آنها را نمى آمرزد !
پیغمبر اکرم - صلّى اللّه علیه وآله - به اعتراض عمر اعتنا نکرد و با بردبارى عظیم و حکمت بالغه خویش ، طبق عادت همیشگى خود رفتار نمود. امّا چون عمر گستاخى را از حد گذراند، در مقابل حضرت ایستاده بود و از نماز گزاردن حضرت ممانعت مى کرد و سخنانى گفت که به یاد نداریم کسى اینگونه با پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - روبرو شده باشد،
ناگزیر حضرت فرمود: 
اى عمر! کنار برو! به من اطلاع داده اند که براى آنها طلب آمرزش بکنى یا نکنى ، ولو هفتاد بار براى آنها آمرزش بخواهى ، هرگز خدا ایشان را نمى آمرزد. 
اگر مى دانستم چنانکه زاید بر هفتاد بار براى عبداللّه ابى ، آمرزش طلب کنم ، خدا او را مى آمرزد، این کار را انجام مى دادم . سپس نماز خواند و جنازه را تشییع کرد و بر قبرش ایستاد.
 
(صحیح البخاری ک اللباس، صحیح البخاری أیضا ک التفسیر باب تفسیر سورة التوبة، مسند أحمد عن عبدالله بن عمر، صحیح مسلم ک صفات المنافقین ج 8 / 120، الکامل لابن الاثیر ج 2 / 199 ط دار الکتاب العربی.)

 

عمر بن خطاب ، دختران خود را در جاهلیت زنده به گور می کرد.

(اثبات از کتب اهل سنت)


زنده به گور کردن دختران، خاطره بسیار تکان‌دهنده‌اى است که از تاریخ عرب زمان جاهلیت به جاى مانده است . آن‌ها از ترس ننگ و عار و این که مبادا دختران شان بعدها در جنگ‌ها به دست دشمن بیفتند، دختران خود را در زمان زایمان و یا حتى وقتى بزرگ مى‌شدند، زنده به گور مى‌کردند و خروار‌ها خاک بر روى آنان مى‌ریختند .
یکى از کسانى که در زمان جاهلیت دختران خود را زنده به گور کرده است، خلیفه دوم عمر بن خطاب بوده است .

 طبرانى در معجم کبیر خود روایتى را با سند صحیح نقل مى‌کند که عمر بن خطاب، در حضور رسول خدا صلى الله علیه وآله اعتراف مى‌کند که دخترانش را زنده به گور کرده است:

حدثنا عَبْدَانُ بن أَحْمَدَ ثنا الْحُسَیْنُ بن مَهْدِیٍّ الأُبُلِّیُّ ثنا عبد الرَّزَّاقِ أنا إِسْرَائِیلُ ثنا سِمَاکُ بن حَرْبٍ قال سَمِعْتَ النُّعْمَانَ بن بَشِیرٍ یقول سمعت عُمَرَ بن الْخَطَّابِ یقول وَسُئِلَ عن قَوْلِهِ وإذا الموؤودة سئلت قال جاء قَیْسُ بن عَاصِمٍ إلى رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم قال إنی وَأَدَتُ ثَمَانِیَ بناتٍ لی فی الْجَاهِلِیَّةِ قال اعتق عن کل وَاحِدَةٍ منها رَقَبَةً قلت إنی صَاحِبُ إِبِلٍ قال اهْدِ إن شِئْتَ عن کل وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ بَدَنَةً .
 
نعمان بن بشیر مى‌گوید که از عمر بن خطاب در باره تفسیر آیه «وإذا الموؤودة سئلت» شنیدم که مى‌گفت: قیس بن عاصم نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله و گفت: من در زمان جاهلیت هشت دختر خود را زنده به گور کردم، چه کار کنم؟ آن حضرت فرمود: براى هر کدام از آن‌ها یک بنده آزاد کن .من (عمر) گفتم: من چوپان شتر بودم، آن حضرت فرمود: اگر خواستى براى هر کدام از آن‌ها یک شتر اهداء کن.
 
(الطبرانی،  ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج 18   ص 337، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.)


هیثمى در باره سند این روایت مى‌گوید:

رواه البزار والطبرانی ورجال البزار رجال الصحیح غیر حسین بن مهدی الأیلی وهو ثقة .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
این روایت را بزار و طبرانى نقل کرده‌اند، تمام راویان بزار راویان صحیح بخارى هستند؛ غیر از حسین بن مهدى أیلى که او نیز ثقه است.

الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 7   ص 134 ، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.



نووى شافعى در کتاب المجموع مى نویسد:

وَرُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنِّی وَأَدْتُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ

فَقَالَ : أَعْتِقْ عَنْ کُلِّ مَوْؤُودٍ رَقَبَةً .والموؤودةُ البنتُ المقتولةِ عندما تَوَلَّدَ ، کان أهلُ الجاهلیةِ یفعلونَ ذلک مخافةَ العارِ والفقرِ.

از عمر بن خطاب روایت شده است که گفت: اى رسول خدا ! من در دوران جاهلیت دخترانم را زنده به گور کرده‌ام (چه کار کنم؟) . آن حضرت فرمود: براى هر دخترى که زنده به گور کرده‌ای، یک بنده آزاد کن .مؤوده به دخترى مى‌گویند که در زمان تولد کشته شده است. مردم دوران جاهلیت، این کار را به خاطر ترس از ننگ و فقر مى‌کشتند.
 
النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، المجموع، ج 19 ، ص 187 ، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة.



 
ماوردى بصرى شافعى نیز در کتاب الحاوى الکبیر مى نویسد:

وَرُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنِّی وَأَدْتُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ. فَقَالَ : أَعْتِقْ عَنْ کُلِّ مَوْؤُودٍ رَقَبَةً .وَذَلِکَ أَنَّ الْعَرَبَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ کَانَتْ تَحْفِرُ تَحْتَ الْحَامِلِ إِذَا ضَرَبَهَا الطَّلْقُ حُفَیْرَةً یَسْقُطُ فِیهَا وَلَدُهَا إِذَا وَضَعَتْهُ ، فَإِنْ کَانَ ذَکَرًا أَخْرَجُوهُ مِنْهَا ، وَإِنْ کَانَ أُنْثَى تُرِکَتْ فِی حُفْرَتِهَا ، وَطُمَّ التُّرَابُ عَلَیْهَا حَتَّى تَمُوتَ ، وَهَذَا قَتْلُ عَمْدٍ ، وَقَدْ أُوجِبَتْ فِیهِ الْکَفَّارَةُ.
از عمر بن خطاب نقل شده است که گفت: اى رسول خدا ! من در جاهلیت دخترانم را زنده به گور کردم (چه کار کنم؟) آن حضرت فرمود: براى هر دخترى که زنده به گور کردی، یک بنده آزاد کن .
و این به آن دلیل است که عرب‌ها در جاهلیت، در زیر پاى زن حامله، گودالى مى‌کندند، وقتى وضع حمل مى‌کرد، بچه‌اش در داخل آن گودال مى‌افتاد، پس از آن اگر پسر بود، او را بیرون مى‌آوردند؛‌ و اگر دختر بود، در همان گودال رهایش مى‌کردند و خاک بر او مى‌ریختند  تا بمیرد. این کار ، قتل عمد به حساب مى‌‌آید و سبب وجوب کفاره مى‌شود. 
الماوردی البصری الشافعی، أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب (متوفاى450هـ)، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج 13 ص 67 ، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م.
 



 
محمد امین شنقیطى متوفای1393هـ در أضواء البیان و تمیمى حنبلى متوفای1225هـ در الفواکه العذاب نوشته اند:

وقد جاءَ عن عمرَ رضی الله عنه قولُه : أمرانِ فی الجاهلیةِ . أحدُهما : یُبْکِیْنِی والآخرُ یُضْحِکُنِی .

أما الذی یبکینی : فقد ذَهبتُ بابنةٍ لی لِوَأْدِها ، فکنتُ أحفَرُ لها الحفرةَ وتَنْفُضُ الترابَ عن لِحْیَتِی وهی لا تدری ماذا أریدُ لها ، فإذا تَذَکّرتُ ذلک بَکَیْتُ .والأخرى : کنت أصْنَعُ إلهًا من التمرِ أضَعُهُ عند رأسی یَحْرُسُنِی لَیلاً ، فإذا أصْبَحْتُ مُعَافًى أکلتُه ، فإذا تَذَکرت ذلک ضَحِکْتُ من نَفْسِی .

این سخن از عمر نقل شده است که : دو خاطره از دوران جاهلیت دارم که یکى از آن‌ها مرا گریه و دیگرى به خنده مى‌آورد .

اما آن خاطره‌اى که مرا به گریه درمى‌آورد این است که : من رفتم تا دختر خودم را زنده به گور کنم؛ من براى او گودال مى‌کندم؛ ولى او خاک‌ها را از ریشم مى‌زدود؛ در حالى که نمى‌دانست من چه قصدى براى او دارم. وقتى این خاطره را به یاد مى‌آوردم، گریه مى‌کنم.

 اما دیگری: من خداى از خرما مى‌ساختم، شب‌ها آن را بالاى سر خود مى‌گذاشتم تا از من محافظت کند؛ وقتى صبح مى‌شد و گرسنه مى‌شدم، آن را مى‌خوردم . وقتى این خاطره را به یاد مى‌آورم، به خودم مى‌خندم .

الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج 8 ص 439، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1415هـ - 1995م.التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج 9 ص 80 ، طبق برنامه الجامع الکبیر.

 


نتیجه :
 
 
آیا بهتر نبود کسی جانشین پیامبر (ص) شود که سابقه چنین کار زشتی در پرونده اش نباشد؟

شک عمر بن خطاب به نبوت پیامبر (ص) و اعتراض و توهینش به پیامبر (ص) !!!

(اثبات از کتب اهل سنت)


با وجود تصریح کامل بسیاری از کتب معتبر اهل‌تسنّن بر روایت داستان «صلح حدیبیه، اعتراض عمر به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و تصریح به‌این‌که براین ‌اساس به نبوّت او شک ‌برده ‌است.»


عمر بن خطاب می‌گوید:

.... فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: مَا شَکَکْتُ مُنْذُ أَسْلَمْتُ إِلا یَوْمَئِذٍ فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ (صلی الله علیه وسلم) فَقُلْتُ أَلَسْتَ رَسُولَ اللَّهِ حَقًّا قَالَ بَلَى قُلْتُ أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَى الْبَاطِلِ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَلِمَ نُعْطِی الدَّنِیَّةَ فِی دِینِنَا إِذَا قَالَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَلَسْتُ أَعْصِی رَبِّی وَهُوَ نَاصِرِیٌّ قُلْتُ أَوَ لَیْسَ کُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِی الْبَیْتَ فَنَطُوفُ بِهِ قَالَ بَلَى فَخَبَّرْتُکَ أَنَّکَ تَأْتِیَهِ الْعَامَ قَالَ لا قَالَ فَإِنَّکَ تَأْتِیَهِ فَتَطُوفُ بِهِ ....

عمر گفت: قسم به خدا! از زمانى که اسلام آورده‌ام، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شک نکرده‌ام. سپس نزد پیامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! مگر شما پیامبر خدا نیستى؟!!!. پیامبر فرمود: بلى هستم. عمر گفت: مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نیستند؟ پیامبر فرمود: بلى چنین است. عمر گفت: پس چرا ذلت و حقارت در دینمان نشان‌ دهیم؟ پیامبر فرمود: من پیامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپیچى نخواهم کرد و او یاور من است. عمر گفت: مگر شما نگفتى که وارد خانه کعبه شده و طواف خواهیم کرد؟ پیامبر فرمود: آیا من گفتم که همین امسال این کار را خواهیم کرد؟ عمر گفت: نه، پیامبر فرمود: تو وارد مکه مى‌شوى و طواف خواهى کرد.

الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، المصنف، ج 5، ص 339، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ. الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 26، ص 100، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ . التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج 11، ص 224، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی (متوفای354، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ – 1993م .الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 2، ص 371، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م. ابن القیم الجوزیه، محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله (متوفای751هـ)، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج 3، ص 295، تحقیق: شعیب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - مکتبة المنار الإسلامیة - بیروت - الکویت، الطبعة: الرابعة عشر، 1407هـ – 1986م .الکشف والبیان عن تفسیر القرآن ج9 ص60 المؤلف: أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی، أبو إسحاق (المتوفى: 427هـ) ، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق: الأستاذ نظیر الساعدی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى 1422، هـ - 2002 م، عدد الأجزاء: 10 . الدر المنثور ج7 ص530 المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر، جلال الدین السیوطی (المتوفى: 911هـ)، الناشر: دار الفکر - بیروت، عدد الأجزاء: 8. المعجم الکبیر ج20 ص9 المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی، أبو القاسم الطبرانی (المتوفى: 360هـ)، المحقق: حمدی بن عبد المجید السلفی، دار النشر: مکتبة ابن تیمیة - القاهرة، الطبعة: الثانیة، عدد الأجزاء:25. تاریخ دمشق ج57 ص229 المؤلف: أبو القاسم علی بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساکر (المتوفى: 571هـ)، المحقق: عمرو بن غرامة العمروی، الناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، عام النشر: 1415 هـ - 1995 م، عدد الأجزاء: 80 (74 و 6 مجلدات فهارس)

 

صلح حدیبیه

 

صلح حدیبیه

جالب این که ابن حبان در صحیحش می‌گوید:
 
 
فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: مَا شَکَکْتُ مُنْذُ أَسْلَمْتُ إِلا یَوْمَئِذٍ فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ (صلی الله علیه وسلم) ... ، عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ: فَعَمِلْتُ فِی ذَلِکَ أَعْمَالًا، یَعْنِی فِی نَقْضِ الصَّحِیفَةِ
 
بخاطر شکی که در نبوت پیامبر(صلی الله علیه وأله) داشتم، کارهای حسنه زیادی انجام دادم تا خداوند از تقصیرات من بگذرد.  

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج 11، ص 224، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی (متوفای354، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ – 1993م.

 

بیعت رضوان

واقدی در تاریخ خود می نویسد:

 

فَکَانَ ابْنُ عَبّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ یَقُولُ: قَالَ لِی عُمَرُ فِی خِلَافَتِهِ، وَذَکَرَ الْقَضِیّةَ: ارْتَبْت ارْتِیَابًا لَمْ أَرْتَبْهُ مُنْذُ أَسْلَمْت إلّا یَوْمئِذٍ، وَلَوْ وَجَدْت ذَلِکَ الْیَوْمَ شِیعَةً تَخْرُجُ عَنْهُمْ رَغْبَةً عَنْ الْقَضِیّةِ لَخَرَجْت. .... وَاَللهِ لَقَدْ دَخَلَنِی یَوْمئِذٍ مِنْ الشّکّ حَتّى قُلْت فِی نَفْسِی: لَوْ کُنّا مِائَةَ رَجُلٍ عَلَى مِثْلِ رَأْیِی مَا دَخَلْنَا فِیهِ أَبَدًا! ....
 
ابن عباس مى‌گوید: عمر بن خطاب در زمان خلافتش از قضیه حدیبیه یاد کرد و گفت: در آن روز (در نبوت پیامبر ) شک کردم؛ بطورى که از زمان اسلام آوردنم، چنین شکى به من دست نداده بود، اگر در آن روز کسانى را پیدا مى‌کردم که از من پیروى کنند و به دلخواه از این معاهده خارج شوند‌، من نیز خارج مى‌شدم.
قسم به خدا چنان شک کرده بودم که با خودم مى‌گفتم: اگر صد نفر با من هم نظر بود، هرگز این معاهده را نمى‌پذیرفتم.
 
الواقدی، أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفای207 هـ)، کتاب المغازی، ج 2، ص 94، تحقیق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424 هـ - 2004 م.

 

بیعت رضوان

 


بخاری و مسلم روایت را نقل‌ می‌کنند، امّا قسمتی را که عمر بن خطاب نسبت به نبوّت پیامبر اعتراف‌ به‌ شک ‌دارد، حذف‌ می‌کنند!!!


بخاری در صحیح خود، از سهل بن حنیف نقل می‌کند:

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ عَبْدِ العَزِیزِ، عَنْ أَبِیهِ، حَدَّثَنَا حَبِیبُ بْنُ أَبِی ثَابِتٍ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو وَائِلٍ، قَالَ: کُنَّا بِصِفِّینَ، فَقَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ، فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ اتَّهِمُوا أَنْفُسَکُمْ، فَإِنَّا کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ الحُدَیْبِیَةِ، وَلَوْ نَرَى قِتَالًا لَقَاتَلْنَا، فَجَاءَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَسْنَا عَلَى الحَقِّ وَهُمْ عَلَى البَاطِلِ؟ فَقَالَ: «بَلَى». فَقَالَ: أَلَیْسَ قَتْلاَنَا فِی الجَنَّةِ وَقَتْلاَهُمْ فِی النَّارِ؟ قَالَ: «بَلَى»، قَالَ: فَعَلاَمَ نُعْطِی الدَّنِیَّةَ فِی دِینِنَا، أَنَرْجِعُ وَلَمَّا یَحْکُمِ اللَّهُ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ؟ فَقَالَ: «یَا ابْنَ الخَطَّابِ، إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ یُضَیِّعَنِی اللَّهُ أَبَدًا»، فَانْطَلَقَ عُمَرُ إِلَى أَبِی بَکْرٍ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: إِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ یُضَیِّعَهُ اللَّهُ أَبَدًا، فَنَزَلَتْ سُورَةُ الفَتْحِ فَقَرَأَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى عُمَرَ إِلَى آخِرِهَا، فَقَالَ عُمَرُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَفَتْحٌ هُوَ؟ قَالَ: «نَعَمْ»

ما با رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در روز حدیبیه بودیم ... پیامبر(صلی الله علیه وآله) قصد مکه داشت و مشرکین جلوگیری کردند پیامبر(صلی الله علیه وآله)، صلح حدیبیه را با آنها امضاء کرد و این آیات سوره فتح نازل شد. خلیفه دوم به عنوان اعتراض به عملکرد پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نزد او آمد و گفت: یا رسول الله! مگر ما بر حق نیستیم و مشرکین بر باطل؟! پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بله. خلیفه دوم گفت: مگر نه این است که کشته های ما در بهشت و کشته های آنها در جهنم هستند؟! پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بله. خلیفه دوم گفت: پس چرا ما این ذلّت اسلامی را پذیرفتیم؟ (بیعت رضوان و صلح حدیبیه،از نظر خدا و رسولش فتح است اما از نظر عمر بن الخطاب ذلت و خواری است). آیا می خواهید برگردیم به مدینه ... ؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: ای ابن خطاب! من رسول خدا هستم و خداوند هیچوقت مرا ضایع نمی کند. (این، ذلت و خواری نیست). خلیفه دوم از سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) قانع نشد و سوی ابوبکر رفت و آنچه را که به پیامبر(صلی الله علیه وآله) گفته بود، به ابوبکر هم گفت. ابوبکر گفت: او پیامبر خداست و خداوند، پیامبر خود را خوار و ضایع نمی کند. سوره فتح هم نازل شد و ...

(صحیح البخاری ج4 ص103،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ/صحیح مسلم، ج5، ص175)

 

بیعت رضوان

فَجَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَأَتَى رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ، أَلَسْنَا عَلَى حَقٍّ وَهُمْ عَلَى بَاطِلٍ؟ قَالَ: «بَلَى»، قَالَ: أَلَیْسَ قَتْلَانَا فِی الْجَنَّةِ وَقَتْلَاهُمْ فِی النَّارِ؟ قَالَ: «بَلَى»، قَالَ: فَفِیمَ نُعْطِی الدَّنِیَّةَ فِی دِینِنَا، وَنَرْجِعُ، وَلَمَّا یَحْکُمِ اللهُ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ، فَقَالَ: «یَا ابْنَ الْخَطَّابِ، إِنِّی رَسُولُ اللهِ وَلَنْ یُضَیِّعَنِی اللهُ أَبَدًا»، قَالَ: فَانْطَلَقَ عُمَرُ فَلَمْ یَصْبِرْ مُتَغَیِّظًا.

خلیفه دوم به عنوان اعتراض به عملکرد پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نزد او آمد و گفت: یا رسول الله! مگر ما بر حق نیستیم و مشرکین بر باطل؟! پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بله. خلیفه دوم گفت: مگر نه این است که کشته های ما در بهشت و کشته های آنها در جهنم هستند؟! پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بله. خلیفه دوم گفت: پس چرا ما این ذلّت اسلامی را پذیرفتیم؟ (بیعت رضوان و صلح حدیبیه،از نظر خدا و رسولش فتح است اما از نظر عمر بن الخطاب ذلت و خواری است). آیا می خواهید برگردیم به مدینه ... ؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: ای ابن خطاب! من رسول خدا هستم و خداوند هیچوقت مرا ضایع نمی کند. (این، ذلت و خواری نیست). پس خلیفه دوم دور شد در حالی که صبر نداشت و بسیار خشمگین بود!

صحیح مسلم ج3 ص1411 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5.



در روایت دیگر آمده است که:
 
.... «یَا ابْنَ الخَطَّابِ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَلَنْ یُضَیِّعَنِی اللَّهُ أَبَدًا» فَرَجَعَ مُتَغَیِّظًا فَلَمْ یَصْبِرْ حَتَّى جَاءَ أَبَا بَکْرٍ  ...
 
با جواب پیامبر(صلی الله علیه وآله)، با حالت غیظ و عصبانیت سراغ ابوبکر رفت. 

(صحیح البخاری ج6 ص136،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422ه)

 

بیعت رضوان

نکات این روایات :


1. عمر با فرمایش پیامبر (ص) قانع نشد و با گفتار ابوبکر آرام گرفت در حالی که قرآن در باره پیامبرش می فرماید: "وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏ " و خود آن حضرت در پاسخ فرمود: من فرستاده خداوندم و او را عصیان نمى‏کنم یا من پیامبر خدا هستم و خداوند هیچگاه مرا ضایع نخواهد کرد. اگر عمر از جواب پیامبر قانع گشت چرا دوباره به ابوبکر متوسل گشت؟!

2. در صحیح بخاری نقل شده که عمر گفته : "أَلَسْتَ نَبِیَّ اللَّهِ حَقًّا " !!! آیا از این عبارت شک در نبوت پیامبر (ص) استفاده نمی شود؟!

3. آیا از این که عمر بعد از پاسخ پیامبر (ص) که فرمود: "إنی رسول الله و لست أعصیه و هو ناصری" ، به آن حضرت گفته است: "أو لیس کنت تحدثنا أنا سنأتی البیت فنطوف به"  ، توبیخ ایشان نسبت به پیامبر (ص) استفاده نمی شود؟!


4. این سخنان در شرایطی بیان شد که پیامبر (ص) شدیدا نیاز به حمایت مسلمین داشت آیا این نوع موضع گیری تقویت دلیل و حجت سهیل بن عمرو و فتح ابواب شک در نبوت حضرت نبود؟!


5. در نقل صحیح مسلم این عبارت آمده است: "فَانْطَلَقَ عُمَرُ فَلَمْ یَصْبِرْ مُتَغَیِّظًا". واژه غیظ به معنای خشمناک شدن و تغیظ به معنای اظهار آن است که گاهی همراه با صوتی است که شنیده می شود. آیا از این جملات که عمر از فرمایش پیامبر قانع نگشت و صبر و تحمل ننمود و با حالت عصبانیت و خشم به سراغ ابوبکر رفت می توان همان مفهومی را برداشت کرد که سائل و مستشکل ما برداشت کرده است؟!



فــیـــلــم

عمر در جریان صلح حدیبیه به نبوت پیامبر (ص) شک کرد!!!!!!

(اثبات از کتب اهل سنت)

     برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
     برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

# عثمان در نماز مسافر بدعت ایجاد کرد و در سفر را کامل خواند!

# در حالی که پیامبر (ص) و ابوبکر و عمر همیشه در سفر نماز را شکسته می خواندن

(اثبات از صحیح بخاری و صحیح مسلم)


# طبق روایات اهل سنت ؛ پیامبر (ص) در سفر نمازش را شکسته می خواند و حتی در ابوبکر و عمر هم در زمان خلافتشان نماز را در سفر شکسته می خواندن!

# اما عثمان در زمان خلافتش در نماز مسافر بدعت ایجاد کرد و در سفر نماز را کامل می خواند!

# شیعیان همانند پیامبر (ص) نماز را در سفر شکسته می خوانند ، اما اهل سنت نماز خود را مانند عثمان در سفر کامل به جا می آورند.
# پیامبر (ص) و ابوبکر و عمر نماز را خارج از مدینه شکسته می خواندن
 
# عثمان بر خلاف پیامبر (ص) و ابوبکر و عمر ، نماز را در سفر کامل می خواند!
 
پس از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نیز ابوبکر و عمر همین گونه عمل می کردند و در سفر نماز را شکسته می خواندن.

وَحَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: «صَلَّى رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِمِنًى رَکْعَتَیْنِ، وَأَبُو بَکْرٍ بَعْدَهُ، وَعُمَرُ بَعْدَ أَبِی بَکْرٍ، وَعُثْمَانُ صَدْرًا مِنْ خِلَافَتِهِ، ثُمَّ إِنَّ عُثْمَانَ صَلَّى بَعْدُ أَرْبَعًا»، فَکَانَ ابْنُ عُمَرَ إِذَا صَلَّى مَعَ الْإِمَامِ صَلَّى أَرْبَعًا، وَإِذَا صَلَّاهَا وَحْدَهُ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ

پیامبر (صلی الله علیه واله) نماز را در «منی» دو رکعتی می‌خواندند. ابابکر و عمر نیز در زمان خلافتشان دو رکعتی می‌خواندند، عثمان هم در اوائل خلافتش دو رکعتی می‌خواند ولی بعد از آن چهار رکعتی می‌خواند و ابن عمر (در زمان خلافت عثمان) هر وقت با امامی (در منی) نماز می‌خواند ، آن را چهار رکعتی می‌خواند، و در مواقع تنهایی دو رکعتی می‌خواند.

صحیح مسلم ج1 ص482 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5.

السنن الکبرى ج3 ص180 و ج8 ص552 المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی، أبو بکر البیهقی (المتوفى: 458هـ)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت - لبنات، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ - 2003 م
----------------
و نسایی اینگونه در کتاب خود می آورد:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَمَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ، عَنْ یُونُسَ، عَنْ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: «صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِمِنًى رَکْعَتَیْنِ، وَصَلَّاهَا أَبُو بَکْرٍ رَکْعَتَیْنِ، وَصَلَّاهَا عُمَرُ رَکْعَتَیْنِ، وَصَلَّاهَا عُثْمَانُ صَدْرًا مِنْ خِلَافَتِهِ»

السنن الصغرى للنسائی ج3 ص121 المؤلف: أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفى: 303هـ)، تحقیق: عبد الفتاح أبو غدة، الناشر: مکتب المطبوعات الإسلامیة - حلب، الطبعة: الثانیة، 1406 - 1986 عدد الأجزاء: 9 (8 ومجلد للفهارس)
----------------
و در روایت بعدی کتاب صحیح بخاری میخوانیم:

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «الصَّلاَةُ أَوَّلُ مَا فُرِضَتْ رَکْعَتَیْنِ، فَأُقِرَّتْ صَلاَةُ السَّفَرِ، وَأُتِمَّتْ صَلاَةُ الحَضَرِ» قَالَ الزُّهْرِیُّ: فَقُلْتُ لِعُرْوَةَ: مَا بَالُ عَائِشَةَ تُتِمُّ؟ قَالَ: «تَأَوَّلَتْ مَا تَأَوَّلَ عُثْمَانُ»

(در زمان پیامبر) وقتى نماز سفر واجب شد، دو رکعت بود. نماز سفر به همین گونه ماند و نماز حضر کامل شد. زهرى مى گوید به عروه گفتم : پس چرا عایشه در سفر تمام مى خواند؟ عروه گفت : او اجتهاد مى کند چنانکه عثمان نیز اجتهاد نمود!

صحیح البخاری ج2 ص44 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء: 9 .

صحیح مسلم ج1 ص478 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5.

این روایت یعنی اینکه ابتدا عثمان بر خلاف سنت پیامبر (ص) ، در نماز مسافر بدعت ایجاد کرد و نماز را در سفر کامل خواند و سپس عایشه هم از او تبعیت کرد!
 
بله این چنین عثمان در برابر احکام خدا و پیامبر (ص) اجتهاد کرد و احکام الهی را تغییر داد!


پیامبر (ص) نمازش را خارج از مدینه شکسته می خواند
 
(روایات متعدد صحیح بخاری و صحیح مسلم)
 
روایات فراوانی از صحیح بخاری و صحیح مسلم وجود دارد که هرگاه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از مدینه خارج می شدند، نماز خود را شکسته می خواندند.

----------------
حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ المُنْکَدِرِ، وَإِبْرَاهِیمَ بْنِ مَیْسَرَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «صَلَّیْتُ الظُّهْرَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالْمَدِینَةِ أَرْبَعًا، وَبِذِی الحُلَیْفَةِ رَکْعَتَیْنِ»

انس بن مالک می گوید: نماز ظهر را در مدینه با پیامبر (ص) چهار رکعت و نماز عصر را در ذوالحلیفه - در سفر - دو رکعت خواندم.
 
صحیح مسلم، ج2، ص144.
 
----------------
 
وَحَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، وَأَبُو کُرَیْبٍ، وَزُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ، وَإِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، - قَالَ إِسْحَاقُ: أَخْبَرَنَا، وَقَالَ الْآخَرُونَ: حَدَّثَنَا - عَبْدُ اللهِ بْنُ إِدْرِیسَ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی عَمَّارٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ بَابَیْهِ، عَنْ یَعْلَى بْنِ أُمَیَّةَ، قَالَ: قُلْتُ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ: {لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ، إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا} فَقَدْ أَمِنَ النَّاسُ، فَقَالَ: عَجِبْتُ مِمَّا عَجِبْتُ مِنْهُ، فَسَأَلْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ ذَلِکَ، فَقَالَ «صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللهُ بِهَا عَلَیْکُمْ، فَاقْبَلُوا صَدَقَتَهُ» 

به عمر بن خطاب گفتم: اگر آن روز از کفار می‌ترسیدند و در نتیجه نماز را شکسته می‌خواندید، امروز که مردم در امنیت بسر می‌برند، چه لزومی دارد که در سفر نماز را شکسته بخوانید؟ عمر گفت: من هم در این حکم، تعجب کرده بودم، از رسول خدا علتش را پرسیدم، فرمود: این منتی است که خداوند بر شما نهاده است، پس صدقه الهی را پذیرا شوید.

صحیح مسلم ج1 ص478 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5 .
 
----------------
 
و در روایت بعدی کتاب صحیح بخاری میخوانیم:

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «الصَّلاَةُ أَوَّلُ مَا فُرِضَتْ رَکْعَتَیْنِ، فَأُقِرَّتْ صَلاَةُ السَّفَرِ، وَأُتِمَّتْ صَلاَةُ الحَضَرِ» قَالَ الزُّهْرِیُّ: فَقُلْتُ لِعُرْوَةَ: مَا بَالُ عَائِشَةَ تُتِمُّ؟ قَالَ: «تَأَوَّلَتْ مَا تَأَوَّلَ عُثْمَانُ»

(در زمان پیامبر) وقتى نماز سفر واجب شد، دو رکعت بود. نماز سفر به همین گونه ماند و نماز حضر کامل شد. زهرى مى گوید به عروه گفتم : پس چرا عایشه در سفر تمام مى خواند؟ عروه گفت : او اجتهاد مى کند چنانکه عثمان نیز اجتهاد نمود!

صحیح البخاری ج2 ص44 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء: 9 .

صحیح مسلم ج1 ص478 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5.
 
----------------
 
از انس بن مالک روایت شده است : «با پیامبر از مدینه خارج شدیم، تا وقتی به مدینه برگشتیم، نماز را دو رکعت دو رکعت بجا آورد»
(صحیح بخاری، 1402ق، ج2، ص34 و صحیح مسلم، بی­تا، ج2، ص145).
 
----------------
 
و همچنین مسلم در صحیحش در کتاب صلاة المسافرین و قصرها از ابن عباس نقل می‌کند که گفت: خداوند نماز را بر لسان پیامبرش صلی الله علیه و آله در وطن چهار رکعتی و در سفر دو رکعتی و در حال خوف در جنگ یک رکعتی واجب گردانیده است.
صحیح مسلم: ج 2، ص 143.
 
----------------
 
و همچنین از انس بن مالک نقل می‌کند که گفت: هر وقت رسول خدا به مسافت سه میل یا سه فرسخ، از شهر خارج می‌شد، نماز را دو رکعتی می‌خواند.
صحیح مسلم: ج 2، ص 145.
 
----------------
 
و او نیز گفته است: با رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدینه به مکه رفتیم، پس حضرت نماز را دو رکعت به جای آورد تا بازگشتیم. راوی گوید: پرسیدم: چند روز در مکه اقامت داشت؟ گفت: ده روز!
صحیح مسلم: ج 2، ص 145.
 
----------------
 
مسلم در صحیحش در باب صلاة المسافرین و قصر الصلاة بمنی از سلام بن عبدالله از پدرش نقل می‌کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در منی و اماکن دیگر، نماز مسافر را دو رکعتی به جای آورد و ابوبکر و عمر نیز نماز را شکسته خواندند، عثمان هم درآغاز خلافتش، اینچنین خواند، پس دستور داد که باید تمام بخوانند!
 
صحیح مسلم: ج 2، ص 145.
 


ابن عمر : هر کسی نماز مسافر را کامل بخواند کافر است

جالب این جاست که عبدالله بن عمر فرزند عمر بن خطاب در کتاب المحلی ابن حزم می گوید:

..... عَنْ نَافِعٍ عَنْ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -: «صَلَاةُ السَّفَرِ رَکْعَتَانِ مَنْ تَرَکَ السُّنَّةَ فَقَدْ کَفَرَ» .
 
ابن عمر گوید: نماز مسافر دو رکعتی است، و هرکه سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را ترک کند، کافر است.

المحلى بالآثار ج3 ص186 المؤلف: أبو محمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الأندلسی القرطبی الظاهری (المتوفى: 456هـ)، الناشر: دار الفکر - بیروت، لطبعة: بدون طبعة وبدون تاریخ، عدد الأجزاء: 12 .

أحکام القرآن ج3 ص233 المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الرازی الجصاص الحنفی (المتوفى: 370هـ)، المحقق: محمد صادق القمحاوی - عضو لجنة مراجعة المصاحف بالأزهر الشریف، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تاریخ الطبع: 1405 هـ

داستان کامل بدعت عثمان در نماز مسافر اعتراض شدید امام علی (ع) و سایر صحابه

----------------
ابن اثیر یکی از علمای اهل سنت در کتاب کامل خود می نویسد:
 
عثمان در سالهای نخست خلافت خود بسفر حجرفت و خرگاه خود را در محل منى بر پا کرد. در حالی که آن نخستین خیمه و خرگاهی بود که عثمانآنرا در منى بر پا نمود. بعلاوه بدعتی که او در آنجا انجام داد؛ نمازرا تمام خواند در حالی که باید براى مسافر دو رکعت باشد و این نخستین بدعتی بود که در حجاتفاق افتاد از این رو موجب انتقاد شدید مردم قرار گرفت؛ آنگاه به امام علی(علیه السلام) خبردادند؛ حضرت فرمود: «بخدا سوگند... نقض سنتکردی، چرا که پیغمبر(صلی اللهعلیه وآله) و شیخین هم نمازرا دو رکعتی مى‏خواندند و تو هنوز در صدر خلافتهستى من نمى‏دانم ... بکدام سنترجوع نموده ای».
عثمان گفت: من خود این عقیده را اختیار کرده ‏ام! (اجتهاد من چنین است).
عبد الرحمن بن عوف هم که در آن سفر همراه عثمانبود از وی انتقاد کرد و به عثمان گفت: آیا تو با پیغمبر(صلی اللهعلیه وآله) در این مکان دو رکعت نخواندى؟ و آیا تو همین دو رکعت را در همین جا با ابو بکر و عمر بجا نیاوردى؟
عثمان گفت: آرى!!!
عبد الرحمن بن عوف گفت: پس چرا سنترا رعایت نکردی؟
عثمان گفت: بمن اطلاع دادند که بعضى از اهل یمن و اوباش نادان! که براى حجآمده بودند با امام وقت نمازرا دو رکعتی خوانده بودند اما هنگام برگشت در بلاد خود نمازهایشان را دو رکعتی می خواندند و می گفتند نمازفقط دو رکعت است و آن را سند و سنت (دایم) دانستند.
عبد الرحمن گفت: در این کار تو عذر و مجوز ندارى که هر طور بخواهی سنترا تغییر دهی.
اما اینکه مى‏ گویى حجاجیمن تصور کردند که نمازبطور دایم حتى در اقامت هم دو رکعت است مردود است زیرا پیغمبر(صلی اللهعلیه وآله) در آغاز اسلامو در محیط کوچک وحى را تلقى مى‏ کرد و به عدهکمى از مسلمین آن را تعلیم مى ‏داد و منتشر مى‏ کرد - و باکى از جهل دیگران در جاى دور نداشت - امروز که اسلامهمه جا منتشر شده و قواعد و اصول آن تعمیم یافته و ابو بکر و عمر هم همان سنترا بکار برده و فقط دو رکعت نماز(در سفر) خوانده‏ اند چه باکى دارى و حال اینکه اسلامرسوخ و تعمیم یافته است؟
عثمان گفت: من این عقیده را [با اجتهادخود] بکار برده‏ام. عبد الرحمن هم از نزد او خارج شد و براى یاران خود دو باره نمازرا به صورت دو رکعتی خواند.

الکامل، ترجمه، ج‏9، ص167و 168.
----------------
همچنین ابن خلدون در تاریخ خود می نویسد:
 
عبد الرحمان بن عوف از عثمان سبب اتمام نماز را پرسید، عثمان گفت: شنیده ‏ام که بعضى از حاجیان یمن و بدویان به هنگامى که مقیم هستند، از روى نمازمن، همه نمازهاى خود را دو رکعت مى‏ خوانند. و من از مکه زن گرفته‏ ام و در طایف اموالى دارم. عبد الرحمان این استدلال را نپذیرفت و گفت: زنى که در مکه دارى هر وقت تو در آنجا سکنى کنى، سکنى مى‏ کند و هر وقت بیرون آیى بیرون مى ‏آید. مالى هم که در طایف دارى در فاصله‏ اى است که نباید نمازرا به قصر خواند. اما حاجیان یمن دیده‏ اند که رسول خدا(صلی اللهعلیه وآله) و عمر و ابو بکر در منى و عرفات چگونه نماز مى‏ خوانده‏ اند.
عثمان گفت:( به هر حال) این راى من است.
 
تاریخ‏ ابن‏ خلدون، ترجمه، ج‏1، ص575.
 

چند سوال از اهل سنت
 
# عمل به سنت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را باید از چه کسانی انتظار داشت؟
# اگر سنت در اجتماع مسلمانان در معرض خطر تغییر و تحریف قرار گیرد، چه کسی مسئول حفاظت و صیانت از آن است؟
# دست از صحیح دانستن مهم ترین منابع خود برمی دارید، یا خلیفه را بدعت گذار و کافر اعلام می کنید؟
# آیا این درست است که پیامبر خدا صلوات الله علیه وآله حکمی را از ناحیه خداوند ابلاغ کنند و دیگران تحت هر عنوانی و به میل خود آن حکم را به حکمی دیگر تبدیل نمایند؟
# حکومتی کردن یک نظریه یافتوا، چه عواقبی را درپی دارد؟
# اهل سنت که عمل همه اصحاب را تحت عنوان “عدالت صحابه” درست می دانند، در چنین مواقعی چه رفتاری پیش می گیرند و به کدام روش عمل می کنند، عمل خلیفه یا عمل دیگر اصحاب؟
# با توجه به این مطلب که رفتار شیعیان مطابق سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است، کدام یک به نام اهل سنت سزاوارترند، شیعه یا اهل سنت؟

عمر بن خطاب (خلیفه پیغمبر) بعضی وقتا نماز را بدون سوره حمد می خواند!

(اثبات از کتب اهل سنت)


عبادت در دین اسلام دارای شرایط خاص و منضبطی است که از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به مسلمانان ابلاغ شده است. در این میان نماز به عنوان اساسی ترین عمل عبادی دارای دستورات اکیدی است که تخطی از برخی از این دستورات موجب باطل شدن نماز می شود. یکی از اموری که در نماز به عنوان عمل واجب شمرده شده و ترک آن باعث باطل شدن نماز است، قرائت سوره “حمد” یا “فاتحةالکتاب” است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم طی فرمایشی که بسیاری از کتب معتبر اهل سنت نقل کرده اند، نماز بدون قرائت “حمد” را باطل و مردود اعلام کرده اند .

حَدَّثَنى الزهرى عَن مَحْمُود ابْن الرّبیع عَن عبَادَة بن الصَّامِت عَن النبى صلى الله عَلَیْهِ وَسلم قَالَ (لَا صَلَاة لمن لم یقْرَأ بِفَاتِحَة الْکتاب)

عباده پسر صامت نقل کرده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس سوره حمد و بیشتر از آن را نخواند نمازش درست نیست.

صحیح البخاری ج1 ص151 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء: 9.

صحیح مسلم ج1 ص295 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5.

طبقات الشافعیة الکبرى ج3 ص355 المؤلف: تاج الدین عبد الوهاب بن تقی الدین السبکی (المتوفى: 771هـ)، المحقق: د. محمود محمد الطناحی د. عبد الفتاح محمد الحلو، الناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ، عدد الأجزاء: 10.

المحلى بالآثار ج3 ص236 المؤلف: أبو محمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الأندلسی القرطبی الظاهری (المتوفى: 456هـ)، الناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: بدون طبعة وبدون تاریخ، عدد الأجزاء: 12



سوره حمد

بدعت های عمر


در همین راستا توجه به یکی از نمازهای خلیفه دوم اهل سنت، عمر بن خطاب مهم و ضروری به نظر می رسد.

لِمَا رُوِیَ عَنْ عُمَرَ - رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ - أَنَّهُ تَرَکَ الْقِرَاءَةَ فِی رَکْعَةٍ مِنْ صَلَاةِ الْمَغْرِبِ فَقَضَاهَا فِی الرَّکْعَةِ الثَّالِثَةِ وَجَهَرَ.

وَرُوِیَ عَنْ عُثْمَانَ - رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ - أَنَّهُ تَرَکَ السُّورَةَ فِی الْأُولَیَیْنِ فَقَضَاهَا فِی الْأُخْرَیَیْنِ وَجَهَرَ؛ لِأَنَّ الْأُخْرَیَیْنِ لَیْسَتَا مَحَلًّا لِلسُّورَةِ أَدَاءً فَجَازَ أَنْ یَکُونَ مَحَلًّا لَهَا قَضَاءً، ثُمَّ قَالَ فِی الْکِتَابِ: وَجَهَرَ وَلَمْ یَذْکُرْ أَنَّهُ جَهَرَ بِهِمَا أَوْ بِالسُّورَةِ خَاصَّةً، وَفَسَّرَهُ الْبَلْخِیّ فَقَالَ: أَتَى بِالسُّورَةِ خَاصَّةً؛ لِأَنَّ الْقَضَاءَ بِصِفَةِ الْأَدَاءِ، وَیَجْهَرُ بِالسُّورَةِ أَدَاءً فَکَذَا قَضَاءً، فَأَمَّا الْفَاتِحَةُ فَهِیَ فِی مَحَلِّهَا، وَمِنْ سُنَنِهَا الْإِخْفَاءُ فَیُخْفِی بِهَا.


عمر در نماز مغرب در رکعت اوّل حمد را نخواند و در رکعت دوم با صداى بلند قضا کرد ، و عثمان در نماز عشاء در رکعت اوّل و دوم حمد را نخواند و در رکعت سوم و چهارم با صداى بلند قضا کرد .

بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع ج1 ص172 المؤلف: علاء الدین، أبو بکر بن مسعود بن أحمد الکاسانی الحنفی (المتوفى: 587هـ)، الناشر: دار الکتب العلمیة، الطبعة: الثانیة، 1406هـ - 1986م، عدد الأجزاء: 7.

بدعت عمر در سوره حمد


فخر رازی یکی از بزرگ ترین دانشمندان اهل سنت، از یکی از راویان نقل کرده است:

إِذَا ثَبَتَ أَنَّ قِرَاءَةَ الْفَاتِحَةِ شَرْطٌ مِنْ شَرَائِطِ الصَّلَاةِ فَلَهُ فُرُوعٌ: الْفَرْعُ الْأَوَّلُ: قَدْ بَیَّنَّا أَنَّهُ لَوْ تَرَکَ قِرَاءَةَ الْفَاتِحَةِ أَوْ تَرَکَ حَرْفًا مِنْ حُرُوفِهَا عَمْدًا بَطَلَتْ صَلَاتُهُ، أَمَّا لَوْ تَرَکَهَا سَهْوًا قَالَ الشَّافِعِیُّ فِی الْقَدِیمِ لَا تَفْسُدُ صَلَاتُهُ، وَاحْتَجَّ بِمَا رَوَى أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: صَلَّى بِنَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ الْمَغْرِبَ فَتَرَکَ الْقِرَاءَةَ فَلَمَّا انْقَضَتِ الصَّلَاةُ قِیلَ لَهُ: تَرَکْتَ الْقِرَاءَةَ، قَالَ: کَیْفَ کَانَ الرُّکُوعُ وَالسُّجُودُ؟ قَالُوا: حَسَنًا، قَالَ: فَلَا بَأْسَ، قَالَ الشَّافِعِیُّ: فَلَمَّا وَقَعَتْ هَذِهِ الْوَاقِعَةُ بِمَحْضَرٍ مِنَ الصَّحَابَةِ کَانَ ذَلِکَ إِجْمَاعًا، وَرَجَعَ الشَّافِعِیُّ عَنْهُ فِی الْجَدِیدِ، وَقَالَ: تَفْسُدُ صَلَاتُهُ، لِأَنَّ الدَّلَائِلَ الْمَذْکُورَةَ عَامَّةٌ فِی الْعَمْدِ وَالسَّهْوِ، ثُمَّ أَجَابَ عَنْ قِصَّةِ عُمَرَ مِنْ وَجْهَیْنِ: الْأَوَّلُ: أَنَّ الشَّعْبِیَّ رَوَى أَنَّ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَعَادَ الصَّلَاةَ. وَالثَّانِی: أَنَّهُ لَعَلَّهُ تَرَکَ الْجَهْرَ بِالْقِرَاءَةِ لَا نَفْسَ الْقِرَاءَةِ، قَالَ الشَّافِعِیُّ هَذَا هُوَ الظَّنُّ بِعُمَرَ.

.. قبلا بیان نمودیم که اگر کسی یک حرف از قرائت نماز را عمدا ترک کند نمازش باطل است . اما اگر سهوا کسی قرائت نماز را سهوا ترک کند فتوای قدیم شافعی این بود که نمازش باطل نیست . دلیلش نماز عمر بود که عبدالرحمن گفت: ما با عمر نماز جماعت مغرب را خواندیم پس عمر قرائت نماز را ترک کرد وقتی نمازش تمام شد به او یادآوری کردند که قرائت نماز را نخواندی! عمر گفت: رکوع و سجود نماز چطور بود؟ گفتند :نیک بود ؛ عمرگفت - نمازم- اشکالی ندارد. شافعی - از امامان 4 گانه اهل سنت - میگوید: این نقل اجماعی است زیرا درمحضر صحابه اتفاق افتاد. اما شافعی در فتوای جدیدش گفته: نماز باطل است زیرا دلائل عامه بر بطلان نماز بدون قرائت داریم چه سهوا وچه عمدا....

التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج1 ص189 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسین التیمی الرازی الملقب بفخر الدین الرازی خطیب الری (المتوفى: 606هـ)، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الثالثة - 1420 هـ


  غرائب القرآن ورغائب الفرقان ج1 ص92 المؤلف: نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین القمی النیسابوری (المتوفى: 850هـ)، المحقق: الشیخ زکریا عمیرات، الناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت، الطبعة: الأولى - 1416 هـ

تفسیر القرطبی ج1 ص124 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح الأنصاری الخزرجی شمس الدین القرطبی (المتوفى: 671هـ)، تحقیق: أحمد البردونی وإبراهیم أطفیش، الناشر: دار الکتب المصریة - القاهرة، الطبعة: الثانیة، 1384هـ - 1964 م، عدد الأجزاء: 20 جزءا (فی 10 مجلدات)

 معرفة السنن والآثار ج3 ص289 المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی، أبو بکر البیهقی (المتوفى: 458هـ)، المحقق: عبد المعطی أمین قلعجی، الناشرون: جامعة الدراسات الإسلامیة (کراتشی - باکستان)، دار قتیبة (دمشق -بیروت)، دار الوعی (حلب - دمشق)، دار الوفاء (المنصورة - القاهرة)، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1991م، عدد الأجزاء: 15.

الشَّافِی فیْ شَرْح مُسْنَد الشَّافِعی لابْنِ الأثِیرْ ج1 ص597 المؤلف: مجد الدین أبو السعادات المبارک بن محمد بن محمد بن محمد ابن عبد الکریم الشیبانی الجزری ابن الأثیر (المتوفى: 606هـ)، المحقق: أحمد بن سلیمان - أبی تمیم یَاسر بن إبراهیم، الناشر: مَکتَبةَ الرُّشْدِ، الریاض - المملکة العربیة السعودیة، الطبعة: الأولی، 1426 هـ - 2005 م، عدد الأجزاء: 5.

بدعت های عمر


ممکن است برخی دوستان این گونه دفاع کنند که عمر خواندن سوره حمد را فراموش کرده است و حکم بطلان نماز برای ترک قرائت سوره حمد مربوط به ترک عمدی آن است، در این صورت باید خدمت این دسته از دوستان عرض کنم:اگر ماجرا از قبیل ترک سهوی یا نسیان و فراموشی بود، عمر می توانست پاسخ دهد که فراموش کردم نه اینکه درستی و صحت نماز را موکول به درستی رکوع و سجود نماید و از حمد چشم پوشی نماید. به طور خلاصه می توان این مورد را از مواردی شمرد که این خلیفه از نزد خود حکمی را برای عبادات وضع نموده است و برخلاف دستور رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم عمل نموده است. به راستی اگر قرار باشد هرکدام از اصحاب یا خلفا آن طور که خود می پسندد عبادت را تعریف کرده و حدود و شرایط آن را تبیین نماید، آیا برای عملی مانند نماز که به عنوان اساس و ستون دین شمرده شده است، تعریف استوار و ثابتی می ماند، یا این عمل نیز از امور متغیر خواهد شد؟

جهل عمر بن خطاب به آیه قرآن در مورد مهریه­ ی زنان!

و اعتراف او به اینکه همه از او عالم ترند!

(اثبات از کتب اهل سنت)


... وَلِذَلِکَ لَمَّا خَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَنَهَى عَنِ الْمُغَالَاةِ فِی الصَّدُقَاتِ، قَالَتْ لَهُ امْرَأَةٌ مِنْ قُرَیْشٍ بَعْدَ أَنْ نَزَلَ «یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کِتَابُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَوْ قَوْلُکَ» قَالَ: «بَلْ کِتَابُ اللَّهِ! بِمَ ذَلِکَ؟» قَالَتْ: إِنَّکَ نَهَیْتَ النَّاسَ آنِفًا أَنْ یُغَالُوا فِی صَدَاقِ النِّسَاءِ، وَاللَّهُ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ وَآتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً [النِّسَاء: 20] فَقَالَ عُمَرُ «کُلُّ أَحَدٍ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ» . وَفِی رِوَایَةٍ قَالَ «امْرَأَةٌ أَصَابَتْ وَأَمِیرٌ أَخْطَأَ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ» ثُمَّ رَجَعَ إِلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ: «إِنِّی کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ أَنْ تُغَالُوا فِی صَدُقَاتِ النِّسَاءِ فَلْیَفْعَلْ کُلُّ رَجُلٍ فِی مَالِهِ مَا شَاءَ» 

عمر بن خطاب برای مردم خطبه خواند ،پس حمد ثنای الهی بجای آورد و گفت: مهریّه زنان را زیاد قرار ندهید، و اگر به من خبر برسد که زنی بیشتر از آنچه پیامبر به عنوان مهریّه پرداخته ،مهریّه قرار دهد ،من اضافه آن را گرفته و در بیت المال قرار می دهم.

سپس از منبر پایین آمد ،زنی از قریش نزد او آمد و گفت:ای امیر مؤمنان! کتاب خدا سزاوارتر است که از آن پیروی شود یا سخن تو؟گفت: بلکه کتاب خداوند ،مطلب چیست؟گفت: مردم را نهی کردی از این که مهریه بالا بگیرند ،در حالی که خداوند در قرآن می فرماید: « وَآتَیتُم إِحدَاهُنَّ قِنطَاراً تَأخُذُوا مِنهُ شَیئاً» ؛اگر مال فراوانی(بعنوان مهر) به او پرداخته اید ،چیزی از آن را پس نگرید].عمر دو یا سه مرتبه گفت: «کلّ أحد أفقه من عمر» ؛هر کسی از عمر داناتر است 
.


التحریر والتنویر ج4 ص289 المؤلف : محمد الطاهر بن محمد بن محمد الطاهر بن عاشور التونسی (المتوفى : 1393هـ)، الناشر : الدار التونسیة للنشر - تونس، سنة النشر: 1984 هـ، عدد الأجزاء : 30 

السنن الکبرى ج7 ص380 المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی، أبو بکر البیهقی (المتوفى: 458هـ)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت - لبنات، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ - 2003 م.

کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ج16 ص537 المؤلف: علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی البرهانفوری ثم المدنی فالمکی الشهیر بالمتقی الهندی (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بکری حیانی - صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م

المبسوط – السرخسی – ج 10 – ص 152 – 153 المؤلف: محمد بن أحمد بن أبی سهل شمس الأئمة السرخسی (المتوفى: 483هـ)، الناشر: دار المعرفة - بیروت، الطبعة: بدون طبعة، تاریخ النشر: 1414هـ - 1993م، عدد الأجزاء: 30.

تفسیر النسفی ج2 ص595 المؤلف: أبو البرکات عبد الله بن أحمد بن محمود حافظ الدین النسفی (المتوفى: 710هـ)، حققه وخرج أحادیثه: یوسف علی بدیوی، راجعه وقدم له: محیی الدین دیب مست، الناشر: دار الکلم الطیب، بیروت، الطبعة: الأولى، 1419 هـ - 1998 م، عدد الأجزاء: 3.

فتح القدیر ج1 ص510 المؤلف: محمد بن علی بن محمد بن عبد الله الشوکانی الیمنی (المتوفى: 1250هـ)، الناشر: دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب - دمشق، بیروت، الطبعة: الأولى - 1414 هـ.



جهل عمر

 

جهل عمر

 

افقه من عمر

 

افقه من عمر

 

افقه من عمر

 

افقه من عمر


آیا این خلیفه پیامبر (ص) است ؟ کسی که به آیات قرآن آشنا نیست و از ساده ترین احکام هم اطلاع ندارد !

عمر بن خطاب و خارج کردن باد معده از روی منبر !

(اثبات از کتب اهل سنت)


یکی از مسایلی که اهل تسنن به آن اعتقاد دارند این است که عمر بن خطاب جانشین و خلیفه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. در این حدیث از کتب خود مخالفین برای شما ثابت می کنیم که عمر اصلا لیاقت جانشینی رسول خدا را ندارد و چگونه به منبر رسول خدا بی احترامی می کند.
ماجرا این است که عمر بن خطاب روی منبر رسول خدا ، باد معده خود را خارج می کند. حالا به سند مطلب توجه کنید.
المدائنیّ قال: بینا عمر بن الخطاب رضی الله عنه على المنبر إذ أحسّ من نفسه بریح خرجت منه، فقال: أیها الناس إنی قد میّلت بین أن أخافکم فی الله وبین أن أخاف الله فیکم، فکان أن أخاف الله فیکم أحبّ إلیّ، ألا وإنی قد فسوت، وهأنذا أنزل لأعید الوضوء. کان یقال: من لم یستح من الحلال قلّت کبریاؤه وخفّت موازینه.

مدائنی می گوید: هنگامی که عمر بر روی منبر بود احساس کرد که بادی از او خارج شد. گفت ای مردم من مخیر شدم بین اینکه از شما بترسم در کار خدا و یا اینکه از خدا بترسم در کار شما پس ترجیح دادم که از خدا بترسم پس بدانید که من چـون گوزیدم و الان برای تجدید وضو از منبر پایین می آیم. 

عیون الاخبار ابن قتبة دینوری - چاپ مکتبة المصریة - جلد ١ - کتاب السؤود - باب تواضع الاعمش - صفحه ٢٦٧ .

نکته : بله این است خلیفه‌ای که اهل سنت آن را جانشین پیامبر (ص) می‌دانند !

جهل عمر در جواب دادن به سوالات ساده قرآنی

(اثبات از کتب اهل سنت)


حافظ ابن شیبه و عبد بن حمید، و ابن المنذر از ابراهیم تمیمى نقل نموده اند:

وعن عمر رضى الله عنه أنه سمع رجلا یقول: اللهم اجعلنى من القلیل، فقال عمر ما هذا الدعاء؟ فقال الرجل: إنى سمعت الله یقول وَقَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ فأنا أدعوه أن یجعلنی من ذلک القلیل، فقال عمر: کل الناس أعلم من عمر
 
مردى پیش عمر گفت بار خدایا مرا از قلیل قرار بده پس عمر گفت این چه دعاء است. آن مرد گفت من شنیدم که خدا میگوید:"و قلیل من عبادى الشکور" و اندکى از بنده گان من سپاسگذارند و من از خدا میخواهم که مرا از این قلیل قرار دهد. پس عمر گفت: همه مردم از عمر داناترند.
 
(الکتاب: الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل ج3 ص 573 /المؤلف: أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد، الزمخشری جار الله (المتوفى: 538هـ)/الناشر: دار الکتاب العربی - بیروت/الطبعة: الثالثة - 1407 هـ/عدد الأجزاء: 4)

و در لفظ قرطبى: آمده " کل الناس اعلم منک یا عمر " همه مردم داناترند از تو اى عمر، و در تعبیر زمخشرى است" کل الناس اعلم من عمر " تمام مردم داناتر از عمرند. 

خَطَبَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ: أَلَا لَا تُغَالُوا فِی صَدُقَاتِ النِّسَاءِ فَإِنَّهَا لَوْ کَانَتْ مَکْرُمَةً فِی الدُّنْیَا أَوْ تَقْوَى عِنْدَ اللَّهِ لَکَانَ أَوْلَاکُمْ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، مَا أَصْدَقَ قَطُّ امْرَأَةً مِنْ نِسَائِهِ وَلَا بَنَاتِهِ «1» فَوْقَ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أُوقِیَّةٍ. فَقَامَتْ إِلَیْهِ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: یَا عُمَرُ، یُعْطِینَا اللَّهُ وَتَحْرِمُنَا! أَلَیْسَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى یَقُولُ: (وَآتَیْتُمْ إِحْ
داهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً)؟ فَقَالَ عُمَرُ: أَصَابَتِ امْرَأَةٌ وَأَخْطَأَ عُمَرُ. وَفِی رِوَایَةٍ فَأَطْرَقَ عُمَرُ ثُمَّ قَالَ: کُلُّ النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْکَ یَا عُمَرُ!

الکتاب: الجامع لأحکام القرآن = تفسیر القرطبی/المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح الأنصاری الخزرجی شمس الدین القرطبی (المتوفى: 671هـ)/تحقیق: أحمد البردونی وإبراهیم أطفیش/الناشر: دار الکتب المصریة - القاهرة/الطبعة: الثانیة، 1384هـ - 1964 م/عدد الأجزاء: 20 جزءا (فی 10 مجلدات)/[ترقیم الکتاب موافق للمطبوع، وهو مذیل بالحواشی، وضمن خدمة مقارنة تفاسیر]
 

 


عمر رضی الله تعالى عنه مر على حائط فیه فتیة من الأنصار یشربون الخمر، فتسور الحائط بعد أن تبین له أن هناک سکارى خلفه، فداهمهم وأنکر علیهم، فقالوا: یا أمیر المؤمنین! قد جئنا بواحدة -وهی شرب الخمر- وجئتنا بثلاث: وهی أنک تجسست، والله قد نهى عنه، وقال الله تعالى: {حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا} [النور:27] ولم تستأنس، وقال: {وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا} [البقرة:189] وأنت تسورت علینا الحائط، فرجع عنهم وهو یقول: کل الناس أفقه منک یا عمر.

الکتاب: سلسلة محاسن التأویل/المؤلف: أبو هاشم صالح بن عوّاد بن صالح المغامسی/مصدر الکتاب: دروس صوتیة قام بتفریغها موقع الشبکة الإسلامیة/[  الکتاب مرقم آلیا، ورقم الجزء هو رقم الدرس - 73 درسا] /سلسلة محاسن التأویل ج 60ص7

 

12 سال طور کشید تا عمر بن خطاب روخوانی سوره بقره را یاد بگیرد!

(اثبات از کتب اهل سنت)


بسیاری از بزرگان اهل سنت نقل کرده اند که خلیفه دوم برای یادگرفتن سوره بقره دوازده سال زحمت کشیده است و وقتی موفق شد، شتری را به عنوان شکرانه آن قربان کرد!


بیهقی در شعب الإیمان، قرطبی در تفسیر خود، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق، ذهبی در تاریخ الإسلام، سیوطی در تنویر الحوالک و الدر المنثور، زرقانی در شرح خود بر موطأ مالک، کتانی در نظام الحکومة و ... نوشته اند:

وَأَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ بْنُ الْفَضْلِ الْقَطَّانُ، ثنا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الصَّوَّافُ، ثنا بِشْرُ بْنُ مُوسَی أَبُو بِلالٍ الأَشْعَرِیُّ، ثنا مَالِکُ بْنُ أَنَسٍ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: " تَعَلَّمَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ الْبَقَرَةَ فِی اثْنَتَیْ عَشْرَةَ سَنَةً، فَلَمَّا أَتَمَّهَا، نَحَرَ جَزُورًا "

از عبد الله بن عمر نقل شده است که گفت: عمر بن خطاب، دوازده سال طول کشید تا سوره بقره را یاد بگیرد، وقتی تمام کرد، شتری را ذبح نمود.

البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی ابوبکر (متوفای458هـ)، شعب الإیمان، ج2، ص1954، تحقیق: محمد السعید بسیونی زغلول، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1410هـ؛

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج1، ص40، ناشر: دار الشعب - القاهرة؛

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفای571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج44، ص286، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1995؛

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج3، ص267، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م؛

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، تنویر الحوالک شرح موطأ مالک، ج1، ص162، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری ـ مصر، 1389هـ ـ 1969م؛

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، الدر المنثور، ج1، ص54، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1993؛

الزرقانی، محمد بن عبد الباقی بن یوسف (متوفای1122هـ) شرح الزرقانی علی موطأ الإمام مالک، ج2، ص27، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1411هـ؛

الکتانی، عبد الحی بن عبد الکبیر (متوفای1383هـ)، نظام الحکومة النبویة المسمی التراتیب الإدرایة، ج2، ص280، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت.


 بررسی سند روایت

============================

أَبُو الْحُسَیْنِ بْنُ الْفَضْلِ الْقَطَّانُ:

خطیب بغدادی در باره او می نویسد:

محمد بن الحسین بن محمد بن الفضل بن یعقوب بن یوسف بن سالم أبو الحسین الأزرق القطان... کتبنا عنه وکان ثقة .

محمد بن الحسین القطان، من از او روایت نوشته ام، و ثقه بوده است.

البغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب (متوفای463هـ)، تاریخ بغداد، ج 2، ص249، رقم: 718، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.

-------

شمس الدین ذهبی می نویسد:

محمد بن الحسین بن محمد بن الفضل الأزرق . أبو الحسین القطان ، بغدادی ، ثقة مشهور.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 28، ص391 ، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.

============================

أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الصَّوَّافُ:

خطیب بغدادی او را این چنین ستوده است:

140 محمد بن أحمد بن الحسن بن إسحاق بن إبراهیم بن عبد الله أبو علی المعروف بابن الصواف ... وکان ثقة مأمونا من أهل التحرز ما رأیت مثله فی التحرز.

محمد بن احمد بن الحسن، مشهور به ابن صواف، ثقه، مورد اطمینان و اهل تقوی بود، من در تقوی همانند او را ندیدم.

تاریخ بغداد ج1، ص289

============================

بِشْرُ بْنُ مُوسَی:

بشر بن موسی . ابن صالح بن شیخ بن عمیرة الامام الحافظ الثقة المعمر أبو علی الأسدی البغدادی .

قال الخطیب کان ثقة امینا عاقلا رکینا.

قال أبو بکر الخلال الفقیه کان أحمد بن حنبل یکرم بشر بن موسی وکتب له إلی الحمیدی إلی مکة . وقال الدارقطنی ثقة.

بشر بن موسی، پیشوا، حافظ (کسی که یک صد هزار حدیث حفظ است) دارای عمر طولانی بود.

خطیب در باره او گفته: او ثقه، امین، عاقل و استوار بود.

ابوبکر خلال فقیه گفته: احمد بن حنبل، بشر بن موسی را احترام می کرد. دارقطنی گفته: ثقه بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج13، ص352 ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .

============================

أَبُو بِلالٍ الأَشْعَرِیُّ:

ذهبی از او با عنوان ، امام ، محدث و یکی از علمای کوفه یاد کرده است.

أبو بلال الأشعری . الإمام المحدث أحد علماء الکوفة.

سیر أعلام النبلاء ج10 ص582 .

-----

ابن حبان، نام او را در زمره ثقات آورده است.

أبو بلال الأشعری من أهل الکوفة یروی عن قیس بن الربیع والکوفیین روی عنه أهل العراق اسمه مرداس.

التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفای354 هـ)، الثقات، ج9، ص199، رقم: 15992، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولی، 1395هـ - 1975م.

============================

مَالِکُ بْنُ أَنَسٍ:

مالک بن أنس، یکی از ائمه اربعه اهل سنت و رئیس مذهب مالکی ها است، در وثاقت او هیچ تردیدی نیست؛ چنانچه ابن حجر می گوید:

مالک بن أنس بن مالک بن أبی عامر بن عمرو الأصبحی أبو عبد الله المدنی الفقیه إمام دار الهجرة رأس المتقنین وکبیر المتثبتین حتی قال البخاری أصح الأسانید کلها مالک عن نافع عن بن عمر من السابعة مات سنة تسع وسبعین وکان مولده سنة ثلاث وتسعین وقال الواقدی بلغ تسعین سنة ع .

مالک بن أنس، فقیه و پیشوای مردم مدینه، برتر از همه افراد استوار و بزرگ تر از همه افراد مورد اعتماد بود؛ تا آن جا که بخاری گفته: صحیح ترین تمام سند ها، روایت مالک از نافع از عبد الله بن عمر است.

تقریب التهذیب ج1، ص516، رقم: 6425

============================

نَافِعٍ:

نافع، غلام عبد الله بن عمر است، ابن حجر می گوید که او ثقه، استوار، فقیه و مشهور بود:

نافع أبو عبد الله المدنی مولی بن عمر ثقة ثبت فقیه مشهور من الثالثة مات سنة سبع عشره ومائة أو بعد ذلک ع .

تقریب التهذیب ج1، ص559، رقم: 7086

============================

ابْنِ عُمَرَ:

عبد الله بن عمر، صحابی.

============================

در نتیجه روایت صحیح است.


نتیجه :

# در صحت این روایت هیچ تردیدی نیست و ثابت می کند که خلیفه دوم تنها برای یادگرفتن سوره بقره، 12 سال وقت گذاشته است!

البته مشخص نیست که این یادگرفتن به معنای حفظ کردن آن است یا به معنای یادگرفتن خواندن متن آن!

# آیا عمری که بعد از 12 سال روخوانی فقط و فقط روخوانی یک سوره را یاد می گیرد لایق جانشینی پیامبر اکرم (ص) می باشد ؟



فــیـــلــم

12 سال طور کشید تا عمر بن خطاب روخوانی سوره بقره را یاد بگیرد!

(اثبات از کتب اهل سنت)

 
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

عمر بن خطاب ایستاده ادرار می کرد و دیگران را به این کار سفارش می کرد!

(اثبات از کتب اهل سنت)


قال عمر بن خطاب : البول قائماٌ احسن لِدُبُر و البول جالسا ارخی لِدُبُر.

عمر به شخصی گفت : من ایستاده بول می‌کنم زیرا ایستاده بول کردن نشیمنگاه را سفت می‌کند و نشسته بول کردن موجب شل شدگی و نرمی نشیمنگاه می‌شود .

کتاب سنن کبرای بیهقی، جلد اول صفحه 102.

============================================

 عمر می‌گوید که ایستاده بول کردن برای سفت شدن نشیمنگاه خوب است و شما را به این کار سفارش می‌کنم .

سنن کبری بیهقی جلد 1- کتاب‌الطهارة – باب البول القاعدا - حدیث495

============================================

ابن حجر العسقلانی در فتح الباری نوشته است :

ثابت شده که عده ای از صحابه پیامبر اکرم -صلی الله علیه و سلم- از جمله حضرت عمر بن الخطاب ایستاده بول می کرد.

(فتح الباری/ ج1/ص262 - ارشاد الساری/ج1/ص277)

 




عمر بن خطاب جایی ادرار می کرد که پیامبر (ص) او را ببیند!

«عن عمر: رآنی النبی و أنا أبول قائما،فقال:یا عمر! لا تبل قائما...».

(سنن ترمذی/ج1/ص18)

ایستاده بول می کردم که پیامبر مرا دید ،پس فرمود: ای عمر! ایستاده بول مکن...

2 نکته :

اولا : این نهایت بی‌ ادبی است که عمر جایی ادرار می‌کند که پیامبر اکرم(ص) او را ببیند . قطعا اگر در جایی پوشیده این کار را می‌کرد پیامبر اکرم(ص) نمی‌دید. پس حتما در یک مکان عمومی این کار را انجام داده که پیامبر (ص) او را دیده است.

دوما : این هم دروغ است که عمر می گوید ایستاده ادرار کردن را ترک کردم و در روایت بالا دیدیم که عمر بن خطاب دیگران را به ایستاده ادرار کردن سفارش می کند. چطور عمر بن خطاب این کار را ترک کرده در حالی که دیگران را به این کار سفارش می کند؟ آیا کسی که این کار را به مردم سفارش می‌کند آیا این کار را ترک کرده است ؟؟؟ قطعا نه




نظر پیامبر اکرم (ص) درباره ایستاده ادرار کردن
 
پیامبر اکرم(ص) فرمود :
 
«من الْجفَاء: أَن یَبُول الرجل قَائِما»
 
ایستاده بول کردن مرد ،روی برتافتن (از شیوه نیکان) و ستم (بر خود) است.
 
(الکتاب: عمدة القاری شرح صحیح البخاری ج3 ص135/المؤلف: أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسین الغیتابى الحنفى بدر الدین العینى (المتوفى: 855هـ)/الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت/عدد الأجزاء: 25 × 12)

ایستاده ادرار کرذن


نتیجه
 
# آیا این خلیفه رسول‌الله است ؟؟ الله اکبر
 
# کسی که ایستاده ادرار می کند و دیگران را به ایستاده ادرار کردن سفارش می کند و جایی ادرار می کند که پیامبر (ص) او را ببیند ؛ آیا این شخص می تواند خلیفه مسلمین باشد؟

فـیـلـم

عمر بن خطاب ایستاده ادرار می کرد و دیگران را به این کار سفارش می کرد!

(اثبات از کتب اهل سنت)


برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
 

 

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

عمر بن خطاب با خاک طهارت می کرد نه با آب!

(اثبات از کتب اهل سنت)


از افرادی چون زید بن وهب و عبد الرحمن ابن ابی‌لیلی و الزهری و سیار بن نمیر و ابن عمر و ... روایت شده که این فعل زشت عمر را دیدند . حتی زید بن وهب می‌گوید که اینقدر خود را چاک داد چاک داد که من دلم به حالش سوخت و او آلت خود را با خاک پاک کرد و به زمین مالید و با آب نشست .

کنز العمال متقی هندی - جلد 9 – کتاب‌الطهارة – باب‌الاستنجاء

عمر بن خطاب در نماز شپش می کشت!

(اثبات از کتب اهل سنت)


خداوند در قرآن می فرماید :

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ . الَّذِینَ هُمْ فىِ صَلَاتهِِمْ خَاشِعُونَ . وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‏. (المؤمنون/ 1_ 3)

مؤمنان رستگار شدند . آنها که در نمازشان خشوع دارند . و آنها که از لغو و بیهودگى روى‏ گردانند.

============================================
شپش کشتن عمر در نماز!

ابن أبی شیبه، استاد محمد بن اسماعیل بخاری در کتاب المصنف می‌نویسد:

حدثنا إسْمَاعِیلُ بن عَیَّاشٍ عن أبی بَکْرِ بن أبی مَرْیَمَ عن عبد الرحمن بن الأَسْوَدِ قال کان عُمَرُ بن الْخَطَّابِ یَقْتُلُ الْقَمْلَةَ فی الصَّلاَة حتى یَظْهَرَ دَمُهَا على یَدِهِ .

از عبد الرحمن بن أسود نقل شده است که گفت: عمر بن خطاب، شپشی را در نماز کشت؛ به طوری که خون شپش بر دست او جاری شد

مصنف ابن أبی شیبة ج 3 ص 697، کتاب الصلاة ، باب: ( 697 ) الرَّجُلُ یَأْخُذُ الْقَمْلَةَ فی الصَّلاَة

آیا کشتن شپش و سرگرم شدن با آنها در نماز،مخالف خشوع در نماز نیست؟؟؟؟؟؟؟



فــیـــلــم

عمربن خطاب قاتل شپش ها در نماز !

(اثبات از کتب اهل سنت)

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

  برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

ابوبکر خودش اعتراف می کنه که شیطان کاملا بهش تسلط داره !

(اثبات از کتب اهل سنت)


این مطلب آن قدر معروف و متواتر است است که هیچ شک و شبهه ای در صحت آن نیست . بسیاری از کتاب های اهل سنت آن را نقل کرده اند


أما والله ما أنا بخیرکم ، ولقد کنت لمقامی هذا کارها ، ولوددت لو أن فیکم من یکفینی ، فتظنون أنی أعمل فیکم سنة رسول الله صلى الله علیه وسلم إذا لا أقوم لها ، إن رسول الله صلى الله علیه وسلم کان یعصم بالوحی ، وکان معه ملک ، وإن لی شیطانا یعترینی ، فإذا غضبت فاجتنبونی ، لا أوثر فی أشعارکم ولا أبشارکم ، ألا فراعونی ! فإن استقمت فأعینونی ، . إن زغت فقومونی .

المصنف ، عبد الرزاق الصنعانی ، ج 11 ، ص 336 و الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 212 و تاریخ الطبری ، الطبری ، ج 2 ، ص 460 و البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 6 ، ص 334 و تفسیر أبی السعود ، أبی السعود ، ج 3 ، ص 308 و تفسیر النسفی ، النسفی ، ج 2 ، ص 52 و تمهید الأوائل وتلخیص الدلائل ، الباقلانی ، ص 492 و الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل ، الزمخشری ، ج 2 ، شرح ص 139 و کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 5 ، ص 590 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 17 ، ص 156 و ... .

ابوبکر می گوید : قسم به خدا که من بهترین شما نیستم ، خلیفه شما شدم و از شماها بهتر نیستم اگر درست رفتم پیرو من باشید و اگر کج رفتم مرا راست کنید زیرا من شیطانى دارم که بمن در آویزد نزد خشم کردنم و چون دیدید بخشم آمدم از من کناره کنید مبادا دست اندازم به موهای شما و پوست شما ؛ آگاه باشید که باید مراقب من باشید ؛ و اگر راه درست را می رفتم من را یاری کنید ؛ و اگر به راه کج رفتم من را راست کنید .

شاید بعضی ها بگویند ابوبکر از روی تواضع این چنین حرف زده است!!!! این در حالی است که ابوبکر در ابتدای سخنش به نام خدا قسم خورده است و در این صورت باید بگوییم ابوبکر قسم دروغ خورده است.

پس چون ابوبکر در آغاز سخنش به نام خدا قسم خورده است تمام حرف هایش واقعیت دارد.



از نظر قرآن شیطان بر گمراهان و مشرکان تسلط دارد و بر مومنان تسلطی ندارد

قرآن می فرماید شیطان، تنها بر مؤمنان تسلط پیدا نمی کند و تنها برگمراهان تسلط دارد:

«إن عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین و إن جهنّم لموعدهم أجمعین» ( سوره الحجر/ آیه 41 تا 43)

«(خطاب به شیطان) همانا بر بندگان من هیچ تسلطی نداری مگر آنها که از تو تبعیت می کنند و از گمراهانند و همانا جهمم موعد همگی آنها خواهد بود.»

============================================

همچنین در سوره مبارکه نحل فرموده است که شیطان تنها بر مشرکین و بر دوستان خودش تسلط دارد :

«فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم إذ لیس له سلطان علی الذین امنوا و علی ربهم یتوکلون إنما سلطانه علی الذین یتولونه و الذین هم به مشرکون» ( سوره نحل/آیه 98 تا 100)

«هنگامی که خواستی قرائت قرآن بکنی پس از شیطان رانده شده به خداوند پناه ببر، زیرا شیطان بر مؤمنان و بر افرادی که به پروردگارشان توکل می کنند، تسلّطی ندارد. تنها و تنها تسلط او بر افرادیست که شیطان را مولا و دوست خود گرفته اند و بر افرادیست که به خدا مشرکند.»

============================================

همچنین در سوره ص خداوند فرموده جهنم را پر از پیروان شیطان می کنه.

خداوند در قرآن خطاب به شیطان می فرماید :

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ (سوره ص/آیه85)

جهنم را از تو (شیطان) و از کسانی که از تو پیروی کنند پر خواهم کرد.



نتیجه

پس فردی که شیطان مستمراً و دائماً بر او تسلط می یابد و او را تا حد جنون می کشاند و به موها و پوست های مردم حمله می کند؛ همان کسی است که آقا و مولای خود را شیطان قرار داده است و طبق کلام قرآن داخل در جهنم است و فردی گمراه، مشرک، اهل جهمم است پس چگونه می تواند چنین فردی مسلمان باشد چه رسد به اینکه خلیفه سرور انبیاء حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد؟؟؟

حضرت زهرا(س) با ابوبکر بیعت نکرد. (اثبات از صحیح بخاری)

و این موضوع خلافت ابوبکر را زیر سوال می برد. (اثبات از روایت پیامبر)


طبق روایت صحیح بخاری ، حضرت زهرا (س) نه تنها با ابو بکر بیعت نکرد ؛ بلکه در حال غضب و خشم و قهر از ابوبکر دار فانى را وداع نمود .

روایت صحیح بخاری :

 فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ.

 حضرت فاطمه دختر پیامبر اکرم (ص) بر ابوبکر غضب نمود و از وى قهر کرد تا روزى که از دنیا رفت.

صحیح البخارى: 42/4، ح 3093، کتاب فرض الخمس، ب 1 - باب فَرْضِ الْخُمُسِ .



بنا به روایات صحیح در کتب اهل سنت ، رضایت حضرت زهرا (س) عین رضایت پیامبر (ص) و غضب او عین غضب پیامبر (ص) می ‏باشد.

در صحیح بخاری آمده که پیامبر (ص) فرمودند :

 فاطمة بَضْعَة منّى فمن أغضبها أغضبنی .

 فاطمه پاره تن من است و هر کس او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است .

 صحیح البخارى 210/4، (ص 710، ح 3714)، کتاب فضائل الصحابة، ب 12 - باب مَنَاقِبُ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه‏وسلم . و 219/4 ، (ص 717، ح 3767) کتاب فضائل الصحابة ، ب 29 - باب مَنَاقِبُ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ .



 در حدیثی از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) خطاب به حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود :

«یَا فَاطِمَةُ اَلا تَرْضَیْنَ اَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ، وَ سَیِّدَةَ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ، وَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ»

(اى فاطمه! آیا راضى نیستى که تو برترین بانوى زنان جهان و بانوى زنان این امت، و بانوى زنان با ایمان باشى؟).

حاکم نیشابوری، المستدرک، (بیروت: دارالمعرفه، بی تا)، ج3، ص156.

این حدیث را حاکم و ذهبی صحیح می دانند.

این حدیث در «مستدرک الصحیحین»، جلد 3، صفحه 156 هم نقل شده و سپس تصریح مى کند که اسناد این حدیث صحیح است.



نتیجه

# حضرت زهرا (س)  تا آخر عمرش  نه تنها با ابو بکر بیعت نکرد ؛ بلکه در حال غضب و خشم و قهر ازابوبکر دار فانى را وداع نمود .

# حضرت زهرایی که سوره کوثر برایش نازل شده است.

# حضرت زهرایی که تنها دختر پیامبر (ص) است.

# حضرت زهرایی که طبق گفته پیامبر (ص) سرور زنان جهان است.

# حضرت زهرایی که طبق گفته پیامبر (ص) غضبش به مانند غضب پیامبر (ص) است.

# آیا بیعت نکردن حضرت زهرا (س) خلافت ابوبکر را زیر سوال نمی برد؟

آتش زدن روایات پیامبر (ص) توسط ابوبکر

(اثبات از کتب اهل سنت)


متقی هندی می گوید:

قالت عائشة: جمع أبی الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم فکانت خمسمائة حدیث، فبات لیلة یتقلب کثیرا، قالت: فغمنی فقلت تتقلب لشکوى أو لشیء بلغک؟ فلما أصبح قال: أی بنیة هلمی الأحادیث التی عندک فجئته بها فدعا بنار فأحرقها

عایشه گفت: پدرم سخنان رسول خدا را جمع آوری کرد, تا به پانصد حدیث رسید شبی خوابید, در حالی که بسیار از این پهلو به آن پهلو می گردید. عایشه گفت: اندوهناک شدم. گفتم: ناراحتی ای داری, یا خبر ناراحت کننده ای به تو رسیده است؟ چون بامداد رسید, مرا صدا زد و گفت: دخترم! احادیثی را که نزد تو به امانت سپرده ام, بیاور. من احادیث را آوردم. آن گاه آن ها در آتش سوزاند.

کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ج10 ص285 المؤلف: علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی البرهانفوری ثم المدنی فالمکی الشهیر بالمتقی الهندی (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بکری حیانی - صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م

آتش زدن احادیث


# ابوبکر به چه حقی روایات پیامبر اکرم (ص) را آتش زد؟

# یعنی نعوذ بالله ابوبکر بیشتر از پیامبر اکرم (ص) می فهمید؟



فــیـــلــم

ابوبکر و عمر تمام احادیث مکتوب از پیامبر را آتش زدند !

(اثبات از کتب اهل سنت)

    برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
     برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

خشم حضرت زهرا (س) از ابوبکر (اثبات از صحیح بخاری)

پیامبر (ص) : هر کسی فاطمه را بیازارد من را آزرده است. (اثبات از کتب اهل سنت)



طبق روایت صحیح بخاری ، حضرت زهرا (س) نه تنها با ابو بکر بیعت نکرد ؛ بلکه در حال غضب و خشم و قهر از ابوبکر دار فانى را وداع نمود .

روایت صحیح بخاری :

 فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ.

 حضرت فاطمه دختر پیامبر اکرم (ص) بر ابوبکر غضب نمود و از وى قهر کرد تا روزى که از دنیا رفت.

صحیح البخارى: 42/4، ح 3093، کتاب فرض الخمس، ب 1 - باب فَرْضِ الْخُمُسِ .



بنا به روایات صحیح در کتب اهل سنت ، رضایت حضرت زهرا (س) عین رضایت پیامبر (ص) و غضب او عین غضب پیامبر (ص) می ‏باشد.

در صحیح بخاری آمده که پیامبر (ص) فرمودند :

 فاطمة بَضْعَة منّى فمن أغضبها أغضبنی .

 فاطمه پاره تن من است و هر کس او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است .

 صحیح البخارى 210/4، (ص 710، ح 3714)، کتاب فضائل الصحابة، ب 12 - باب مَنَاقِبُ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه‏وسلم . و 219/4 ، (ص 717، ح 3767) کتاب فضائل الصحابة ، ب 29 - باب مَنَاقِبُ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ .

======================

بنا به نقل حاکم نیشابورى پیامبر اکرم (ص) به فاطمه زهرا (س) می فرماید :

إنّ اللّه یغضب لغضبک، ویرضى لرضاک.

خدا به غضب تو غضباک و به رضایت تو راضى می ‏شود .

آن گاه گفته:

هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه.

این روایت صحیح است ولى بخارى و مسلم ذکر نکرده ‏اند .

مستدرک: 153/3، مجمع الزوائد: 203/9، الآحاد والمثانی للضحاک: 363/5، الإصابة: 266265/8، تهذیب التهذیب: 392/21، سبل الهدى والرشاد للصالحی الشامی: 11/ 44 .

======================

در صحیح مسلم آمده که پیامبر (ص) فرمودند :

إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا.

فاطمه پاره تن من است و هر کس او را اذیت کند مرا اذیت‏ کرده است .

صحیح مسلم 141/7 ح 6202 کتاب فضائل الصحابة رضى الله تعالى عنهم، ب 15 -باب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِیِّ عَلَیْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ

======================

فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ، دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلاً، وَلَمْ یُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَکْرٍ وَصَلَّى عَلَیْهَا .

(بنا به وصیت آن حضرت) على (ع) او را شبانه دفن کرد ، بدون آن به ابوبکر که خود را به عنوان خلیفه پیامبر قلمداد می ‏کرد ، اطلاع دهد بر بدن وى نماز خواند .

صحیح بخارى، ج 5، ص 82، ح 4240، کتاب المغازى، ب 38، باب غَزْوَةُ خَیْبَرَ، صحیح مسلم، ج 5، ص 154، ح 4470، کتاب الجهاد والسیر (المغازى )، ب 16 - باب قَوْلِ النَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم «لاَ نُورَثُ مَا تَرَکْنَا فَهُوَ صَدَقَةٌ» .



خداوند در قرآن می فرماید :

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً (احزاب/55)

آنها که خدا و پیامبرش را آزار می ‏دهند، خداوند آنان را لعنت می کند و از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوارکننده‏اى آماده کرده است.



خلاصه 

# طبق روایت صحیح بخاری ، حضرت زهرا (س) تا آخر عمرش از ابوبکر غضبناک بود.

# از طرفی طبق روایت های صحیح اهل سنت ، پیامبر اکرم(ص) می فرماید : هر کسی فاطمه را خشمگین کند من را خشمگین کرده است.

# آیه قرآن هم می گوید ناراحت کردن پیامبر (ص) و خدا موجب لعنت خداوند و عذاب های خوارکننده آخرت بر آن شخص می شود.

نتیجه : اینکه خداوند بر ابوبکر لعن می فرستد و عذاب های خارکننده ای در انتظار ابوبکر است.

# ابوبکر خودش می گه شیطان بهش تسلط داره و بقیه شایستگی بیشتری برای خلافت دارند.

(اثبات از کتب اهل سنت)


# پیامبر (ص) : هر کس در پستی قرار بگیرد که می داند بهتر از او هست ، به خدا و پیامبرش و مسلمانان خیانت کرده است.

(اثبات از کتب اهل سنت)



اعتراف ابوبکر به تسلط شیطان بر او و شایستگی بیشتر دیگران بر خلافت

أما والله ما أنا بخیرکم ، ولقد کنت لمقامی هذا کارها ، ولوددت لو أن فیکم من یکفینی ، فتظنون أنی أعمل فیکم سنة رسول الله صلى الله علیه وسلم إذا لا أقوم لها ، إن رسول الله صلى الله علیه وسلم کان یعصم بالوحی ، وکان معه ملک ، وإن لی شیطانا یعترینی ، فإذا غضبت فاجتنبونی ، لا أوثر فی أشعارکم ولا أبشارکم ، ألا فراعونی ! فإن استقمت فأعینونی ، . إن زغت فقومونی .

ابوبکر می گوید : قسم به خدا که من بهترین شما نیستم ، والى شما شدم و از شماها بهتر نیستم اگر درست رفتم پیرو من باشید و اگر کج رفتم مرا راست کنید زیرا من شیطانى دارم که بمن در آویزد نزد خشم کردنم و چون دیدید بخشم آمدم از من کناره کنید مبادا دست اندازم به موهای شما و پوست شما ؛ آگاه باشید که باید مراقب من باشید ؛ و اگر راه درست را می رفتم من را یاری کنید ؛ و اگر به راه کج رفتم من را راست کنید .

المصنف ، عبد الرزاق الصنعانی ، ج 11 ، ص 336 و الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 212 و تاریخ الطبری ، الطبری ، ج 2 ، ص 460 و البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 6 ، ص 334 و تفسیر أبی السعود ، أبی السعود ، ج 3 ، ص 308 و تفسیر النسفی ، النسفی ، ج 2 ، ص 52 و تمهید الأوائل وتلخیص الدلائل ، الباقلانی ، ص 492 و الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل ، الزمخشری ، ج 2 ، شرح ص 139 و کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 5 ، ص 590 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 17 ، ص 156 و ... .

شاید بعضی ها بگویند ابوبکر از روی تواضع این چنین حرف زده است! این در حالی است که ابوبکر در ابتدای سخنش به نام خدا قسم خورده است و در این صورت باید بگوییم ابوبکر قسم دروغ خورده است.

===============================

 ابن کثیر در البدایه والنهایه گفته است:

قال ابوبکر: قد وُلِّیتُ أمرکم ولست بخیرکم. 

ابوبکر (در نخستین سخنرانی خود بعد از خلافت) گفت: من حاکم شما شدم؛ و حال آن که از شما بهتر نیستم.

البدایة والنهایة ج 6 ص 333.

ابن کثیر بعد از نقل این روایت می نویسد : وهذا اسناد صحیح

===============================

ابن کثیر در السیرة النبویة نیز گفته است:

ثُمَّ تَکَلَّمَ أَبُو بَکْرٍ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ. ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنِّی قَدْ وُلِّیتُ عَلَیْکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ،

 و چون ابوبکر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت : ای مردم من رهبر شما شده ام؛ ولی بهترین شما نیستم.

السیرة النبویة، ج 4 ، ص 493

ابن اکثیر بعد از نقل روایت می گوید : { وهذا إسناد صحیح }



پیامبر (ص) : چنین کسی به خدا و پیامبر و مسلمان خیانت کرده

روایات اهل سنت به تواتر می گوید که اگر کسی شایستگی خلافت نداشته باشد و خلافت را بپذیرد به خدا و پیامبر (ص) و مسلمانان خیانت کرده است.

ابن عباس می گوید که پیامبر (ص) فرمود :

 من استعمل رجلا من عصابة وفی تلک العصابة من هو أرضى لله منه فقد خان الله وخان رسوله وخان المؤمنین

هرکس فردی را برای یک قبیله ای بگمارد با اینکه می‌داند بهتر از او است به خدا خیانت کرده، به پیامبر خیانت کرده، به همه مؤمنین خیانت کرده است.

حاکم نیشابوری در ادامه می نویسد :

 هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه

 این روایتی است که از نظر سند کاملا صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را نقل نکرده اند.

 المستدرک على الصحیحین  ج 4   ص 104، اسم المؤلف:  محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة : الأولى، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا

===============================

خدای عالم در سوره زمر آیه 9 می‌گوید:
 
أَمْ مَنْ هُوَ قَانِتٌ آَنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآَخِرَةَ وَیَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ (سوره زمر/آیه9)

 آن کسانی که تهجد دارند و در برابر خدای عالم خلاصه قیام می‌کنند و از آخرت می‌ترسند آیا اینها بهتر هستند یا غیر اینها؟

 قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ (سوره زمر/آیه9)

آن کسانی که علم دارند، تخصص و آگاهی دارند آیا اینها با کسانی که تخصص و علم و آگاهی ندارند برابر هستند؟


یعنی این چیز تازه ای نیست، اینکه در برابر عالم از غیر عالم برتر است، افضل از فاضل برتر است، عالم از جاهل برتر است این مساله عقلی است.

===============================

محمد بن الطیب الباقلانى در تمهید الأوائل مى نویسد :

وَقَوله : من تقدم على قوم من الْمُسلمین یرى أَن فیهم من هُوَ أفضل مِنْهُ فقد خَان الله وَرَسُوله وَالْمُسْلِمین .

این گفته رسول خدا صلى الله علیه وآله «هر کس خود را بر گروهی از مسلمانان مقدم کند؛ در حالی که می‌داند در میان آنها کسی بهتر از او وجود دارد، به درستی که به خدا، رسول او و مسلمانان خیانت کرده است»

و در ادامه می نویسد این روایت متواتر است :

فِی أَمْثَال هَذِه الْأَخْبَار مِمَّا قد تَوَاتَرَتْ على الْمَعْنى وَ إِن اخْتلفت ألفاظها .

تمهید الأوائل فی تلخیص الدلائل، ج ۱، ص ۴۷۴ .

و در بعضی دیگر از روایات چنین آمده :

{ .. فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَجَمَاعَهَ الْمُؤْمِنِینَ . }

به درستی که به خدا، رسول خدا و تمام مؤمنان خیانت کرده است.

===============================

خداوند متعال نیز در قرآن کریم می فرماید :

أَفَمَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یهِدِّی إِلَّا أَنْ یهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُونَ (یونس/ ۳۵)

آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‏کند براى پیروى شایسته ‏تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی ‏شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‏شود، چگونه داورى می‏کنید؟!



نتیجه 

# ابوبکر به اعتراف خودش شایسته خلافت نبود و طبق سخن پیامبر (ص) ؛ هم خودش و هم کسانی که او را انتخاب کرده اند به خدا و پیامبر (ص) و مسلمانان خیانت کرده اند.

ابوبکر قصد ترور حضرت علی (ع) را داشت

(اثبات از کتب اهل سنت)


طبق روایات اهل سنت ؛ ابوبکر توطئه ترور حضرت على (ع) را طراحى کرد و این مأموریت را به خالدبن ولید واگذار نمود! ولى از اجراى آن و لو رفتن نقشه و عواقب آن ترسید و آن را در نماز لغو کرد!

وروى عنه حدیث أبى بکر رضی الله عنه أنه قال: لا یفعل خالد ما أمر به، سألت الشریف عمر بن إبراهیم الحسینی بالکوفة عن معنى هذا الأثر فقال: کان أمر خالد بن الولید أن یقتل علیا ثم ندم بعد ذلک فنهى
 
از او ( یعقوب رواجنی استاد بخاری) کلام ابوبکر روایت شده است که گفت : "خالد آنچه را به او دستور داده شده است انجام ندهد" از سید عمر بن ابراهیم حسینی در کوفه پرسیدم که معنی این روایت چیست؟ او گفت : به خالد دستور داده بود که علی را بکشد ؛ اما از این کار پشیمان شده و از آن نهی کرد .

(الأنساب ج6 ص176 المؤلف: عبد الکریم بن محمد بن منصور التمیمی السمعانی المروزی، أبو سعد (المتوفى: 562هـ)، المحقق: عبد الرحمن بن یحیى المعلمی الیمانی وغیره، الناشر: مجلس دائرة المعارف العثمانیة، حیدر آباد، الطبعة: الأولى، 1382 هـ - 1962 م، عدد الأجزاء: 1)

سمعانی سپس در مضمون این روایت و سند آن هیچ اشکال نمی گیرد و این بدان معنی است که وی مضمون این روایت را قبول کرده است و سند این روایت صحیح است.

 



نقل این ماجرا به طور کامل در کتب شیعه

تفصیل این ماجرا در کتب شیعه چنین آمده است که :

فرجع أبو بکر إلى منزله وبعث إلى عمر فدعاه ثم قال : أما رأیت مجلس علی منا الیوم ، والله لان قعد مقعدا مثله لیفسدن أمرنا فما الرأی ؟ قال عمر الرأی أن تأمر بقتله ، قال فمن یقتله ؟ قال خالد بن الولید فبعثا إلى خالد فأتاهما فقالا نرید أن نحملک على أمر عظیم ، قال حملانی ما شئتما ولو قتل علی بن أبی طالب ، قالا فهو ذاک ، فقال خالد متى أقتله ؟ قال أبو بکر إذا حضر المسجد فقم بجنبه فی الصلاة فإذا أنا سلمت فقم إلیه فاضرب عنقه ، قال نعم .

فسمعت أسماء بنت عمیس ذلک وکانت تحت أبی بکر فقالت لجاریتها اذهبی إلى منزل علی وفاطمة فاقرئیهما السلام وقولی لعلی :

(إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنْ النَّاصِحِینَ) القصص: 28/20

فجاءت الجاریة الیهما فقالت لعلی علیه السلام ان أسماء بنت عمیس تقرأ علیکما السلام وتقول: ان الملا یأتمرون بک لیقتلوک فأخرج أنى لک من الناصحین ، فقال علی ( علیه السلام ) قولی لها ان الله یحیل بینهم وبین ما یریدون . ثم قام وتهیأ للصلاة وحضر المسجد ووقف خلف أبى بکر وصلى لنفسه وخالد بن الولید إلى جنبه ومعه السیف فلما جلس أبو بکر فی التشهد ندم على ما قال وخاف الفتنة وشدة على وبأسه فلم یزل متفکرا لا یجسر ان یسلم حتى ظن الناس انه قد سها ، ثم التفت إلى خالد فقال یا خالد لا تفعل ما أمرتک به السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته ، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام : یا خالد ما الذی أمرک به ؟ قال امرنی بضرب عنقک ، قال وکنت تفعل ؟ قال إی والله لولا أنه قال لی لا تفعل لقتلتک بعد التسلیم ، قال فأخذه علی ( علیه السلام) فضرب به الأرض واجتمع الناس علیه فقال عمر یقتله ورب الکعبة فقال الناس یا أبا الحسن الله الله بحق صاحب هذا القبر فخلى عنه ، قال فالتفت إلى عمر وأخذ بتلابیبه وقال یا بن الصهاک لولا عهد من رسول الله صلى الله علیه وآله وکتاب من الله سبق لعلمت أینا أضعف ناصرا وأقل عددا ثم دخل منزله.


ابوبکر به منزل خویش بازگشته و کسی را به دنبال عمر فرستاد و او را خوانده و گفت : آیا جلسه امروز علی را در مورد ما ندیدی؟ قسم به خدا اگر دوباره چنین بنشیند کار ما را خراب خواهد کرد ؛ نظر تو چیست؟ گفت : من چنین نظر دارم که دستور به کشتن او بدهی ؛ گفت : چه کسی او را بکشد؟ پاسخ داد : خالد بن ولید .

پس به نزد خالد فرستاده ، به نزد ایشان آمد ؛ پس گفتند : می خواهیم تو را به کاری بزرگ مامور کنیم ؛ پاسخ داد : من را به به هر کاری می خواهید مامور کنید ؛ حتی اگر کشتن علی بن ابی طالب باشد ؛ گفتند : کار همین است ؛ پس خالد گفت : چه زمانی او را بکشم ؟

ابو بکر پاسخ داد : وقتی که به مسجد آمد ؛ در هنگام نماز در کنار او بایست ؛ وقتی که من سلام نماز را دادم بایست و گردن او را بزن ؛ گفت : باشد .

أسماء بنت عمیس که همسر ابو بکر بود ، این را شنیده و به کنیزش گفت : به منزل علی و فاطمه برو و به ایشان سلام کرده و به علی بگو :

"به درستیکه سران در مورد تو مشورت کرده اند که تو را به قتل برسانند ؛ پس بیرون برو ؛ بدرستیکه من از خیر خواهان توام" .(آیه 20 سوره قصص)

پس کنیز به نزد حضرت آمده و به علی علیه السلام گفت : أسماء بنت عمیس به شما سلام می رساند و می گوید :" به درستیکه سران در مورد تو مشورت کرده اند که تو را به قتل برسانند ؛ پس بیرون برو ؛ بدرستیکه من از خیر خواهان توام.

پس حضرت به او گفتند به او بگو : خداوند بین ایشان و آنچه می خواهند مانع خواهد شد ؛ سپس ایستاده و آماده نماز شدند و در مسجد حاضر شده و در پشت ابو بکر ایستادند اما نماز فرادا خواندند و خالد بن ولید نیز در کنار ایشان بوده و شمشیر به همراه داشت ؛ وقتی که ابوبکر برای تشهد نشست از آنچه گفته بود پشیمان شده و از آشوب و نیز از قدرت علی و جنگاوری ایشان ترسید ؛ پس حیران ماند و راهی برای پایان بردن نماز پیدا نمی کرد ؛ به حدی که مردم گمان کردند به او فراموشی دست داده است ؛ پس رو به خالد کرده و گفت : ای خالد ؛ آنچه را به تو دستور دادم انجام نده ؛ "السلام علیکم ورحمة الله" ( و نماز را به پایان رساند )

پس امیر مومنان به خالد فرمودند : ای خالد ؛ تو را به چه چیزی امر کرده بود؟ گفت : به من دستور داده بود که گردن تو را بزنم ؛ حضرت فرمودند : وآیا چنین کاری را می کردی؟ پاسخ داد : آری قسم به خدا که اگر به من نگفته بود چنین نکن ، تو را بعد از سلام به قتل می رساندم ؛ پس حضرت او را گرفته و به زمین زدند ؛ مردم نیز دور او جمع شدند ؛ عمر گفت : قسم به پروردگار کعبه که او را می کشد!!! ؛ مردم گفتند : ای اباالحسن ، تو را به خدا ، تو را به خدا ، به حق صاحب این قبر ؛ پس حضرت او را رها کردند ؛ پس حضرت رو به عمر کرده و یقه او را گرفته و فرمودند : ای فرزند صهاک ؛ اگر نبود پیمانی که رسول خدا صلی الله علیه وآله از من گرفتند ، و نیز اگر نبود دستورات خداوند که از قبل آمده است ، می دانستی که کدامیک از ما یاوران ناتوان تری دارد و نیروی کمتری دارد ؛ و سپس به منزل خود وارد شدند .


تفسیر القمی: 2/ 158، 159، تفسیر نور الثقلین: 4/188، الاحتجاج: 1/118 و126 وعنه فی بحار الأنوار 29/127 ح 27، مدینة المعاجز: 3/152.الاصول الستّة عشر، أصل أبی سعید عباد الصفرى، ص 18، باختصار. علل الشرایع: 192، باب 151، العلّة التی من أجلها أمر خالد بن الولید بقتل أمیر المؤمنین. وحضر المسجد وصلى خلف أبی بکر. الاحتجاج: 1/126.



# سوالی از علمای اهل سنت و وهابیت آیا این طرح ترور توسط ابوبکر که ریخته شده و اجرا کننده آن خالد بن ولید است منافاتی با عدالت صحابه ندارد؟؟؟

ابوبکر زنده زنده آدم ها را می سوزاند.

(اثبات از کتب اهل سنت)


طبری در تاریخ خود می گوید:

قال السری قال شعیب عن سیف عن سهل وأبی یعقوب قالا کان من حدیث الجواء وناعر أن الفجاءة إیاس بن عبد یالیل قدم على أبی بکر فقال أعنی بسلاح ومرنی بمن شئت من أهل الردة فأعطاه سلاحا وأمره أمره فخالف أمره إلى المسلمین فخرج حتى ینزل بالجواء وبعث نجبة بن أبی المیثاء من بنی الشرید وأمره بالمسلمین فشنها غارة على کل مسلم فی سلیم وعامر وهوازن وبلغ ذلک ابا بکر فأرسل إلى طریفة بن حاجز یأمره أن یجمع له وأن یسیر إلیه وبعث إلیه عبدالله بن قیس الجاسی عونا ففعل ثم نهضا إلیه وطلباه فجعل یلوذ منهما حتى لقیاه على الجواء فاقتتلوا فقتل نجبة وهرب الفجاءة فلحقه طریفة فأسره ثم بعث به إلى أبی بکر فقدم به على أبی بکر فأمر فأوقد له نارا فی مصلى المدینة على حطب کثیر ثم رمی به فیها مقموطا قال أبو جعفر وأما ابن حمید فإنه حدثنا فی شأن الفجاءة عن سلمة عن محمد بن إسحاق عن عبدالله بن أبی بکر قال قدم على أبی بکر رجل من بنی سلیم یقال له الفجاءة وهو إیاس بن عبدالله بن عبد یالیل بن عمیرة بن خفاف فقال لأبی بکر إنی مسلم وقد أردت جهاد من ارتد من الکفار فاحملنی وأعنی فحمله أبو بکر على ظهر وأعطاه سلاحا فخرج یستعرض الناس المسلم والمرتد یأخذ أموالهم ویصیب من امتنع منهم ومعه رجل من بنی الشرید یقال له نجبة بن أبی المیثاء فلما بلغ أبا بکر خبره کتب إلى طریفة بن حاجز إن عدو الله الفجاءة أتانی یزعم أنه مسلم ویسألنی أن أقویه على من ارتد عن الإسلام فحملته وسلحته ثم انتهى إلی من یقین الخبر أن عدو الله قد استعرض الناس المسلم والمرتد یأخذ أموالهم ویقتل من خالفه منهم فسر إلیه بمن معک من المسلمین حتى تقتله أو تأخذه فتأتینی به فسار طریفة بن حاجز فلما التقى الناس کانت بینهم الرمیا بالنبل فقتل نجبة بن أبی المیثاء بسهم رمی به فلما رأى الفجاءة من المسلمین الجد قال لطریفة والله ما أنت بأولى بالأمر منی أنت أمیر لأبی بکر وأنا أمیره فقال له طریفة إن کنت صادقا فضع السلاح وانطلق معی إلى أبی بکر فخرج معه فلما قدما علیه أمر أبو بکر طریفة بن حاجز فقال اخرج به إلى هذا البقیع فحرقه فیه بالنار فخرج به طریفة إلى المصلى فأوقد له نارا فقذفه فیها فقال خفاف بن ندبة وهو خفاف بن عمیر یذکر الفجاءة فیما صنع ... لم یأخذون سلاحه لقتاله ... ولذاکم عند الإله أثام ... لا دینهم دینی ولا أنا منهم ... حتى یسیر إلى الصراة شمام ...

« مردی از بنی سلیم که به او فجاءة گفته می شد نزد ابو بکر آمد. او أیاس بن عبد الله بن عبد یالیل ابن عمیرة بن خفاف نام داشت. به ابو بکر گفت : من مسلمانم و می خواهم با مرتدین جهاد کنم ، من را کمک کن. ابو بکر نیز به او مرکب و سلاح داد.فجاءة نیز به همراه مردی از بنی لاشرید به نام نجبة بن أبی المیثاء اموال مسلمانان و مرتدین را گرفتند و آنان که مخالفت کردند کشتند.

زمانی که خبر به ابو بکر رسد، به طریفة بن حاجز نوشت: همانا دشمن خدا فجاءة نزد من آمد گمان می کرد مسلمان است و از من خواست تا او را در مقابل مرتدّین تقویت کنم ، من نیز به او مرکب و سلاح دادم اما خبر قطعی به من رسیده که او به مسلم و مرتد متعرّض شده اموال آنان را می گیرد و آن کس که مخالفت کند می کشد. با مسلمانانی که نزد تو هستند به سوی او برو ، او را بکش یا نزد من بیاور.

طریفة بن حاجز به سوی او رفت و زمانی که به او رسید ، بین دو طرف تیر اندازی شد که در نتیجه نجبة بن أبی المیثاء به تیری کشته شد. فجاءة نیز با دیدن تلاش مسلمانان به طریفه گفت: به خدا قسم تو اولی از من نیستی تو امیر ابو بکری و من نیز امیر او هستم. طریفة جواب داد: اگر راست می گویی سلاحت را زمین بگذار و با من نزد ابو بکر بیا.

فجاءة نیز با طریفة نزد ابو بکر آمد. زمانی که به ابو بکر رسیدند، ابو بکر به طریفة بن حاجز امر کرد و گفت: فجاءة را به بقیع ببر و با آتش بسوزان .

(تاریخ الطبری ج3 ص264 و 265 المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: 310هـ)، الناشر: دار التراث - بیروت، الطبعة: الثانیة - 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11.)


پشیمانی و اعتراف ابوبکر از آتش زدن فجائه

قال ابو بکر رضى الله عَنْهُ: أَجَلْ، إِنِّی لا آسَى عَلَى شَیْءٍ مِنَ الدُّنْیَا إِلا عَلَى ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهُنَّ، وَثَلاثٌ تَرَکْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی فَعَلْتُهُنَّ، وَثَلاثٌ وَدِدْتُ أَنِّی سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَمَّا الثَّلاثُ اللاتِی وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهُنَّ، فَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَکْشِفْ بَیْتَ فَاطِمَةَ عَنْ شَیْءٍ وَإِنْ کَانُوا قَدْ غَلَّقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ، وَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَکُنْ حَرَقْتُ الْفُجَاءَةَ السُّلَمِیَّ، وَأَنِّی کُنْتُ قَتَلْتُهُ سَرِیحًا أَوْ خَلَّیْتُهُ نَجِیحًا وَوَدِدْتُ أَنِّی یَوْمَ سَقِیفَةَ بَنِی سَاعِدَةَ
 
ابوبکر بعدها از فرمانش درباره فجاءه ، سخت پشیمان شد و در بستر بیمارى اى ، که از آن برنخاست ، مى گفت : مرتکب سه کار شده ام که اى کاش ‍ آنها را انجام نداده بودم : اى کاش در خانه زهرا را نگشوده بودم ، اگر چه آن در براى جنگ به روى من بسته شده بود. و اى کاش فجاءه را به آتش ‍ نمى سوزانیدم ، بلکه دستور مى دادم تا او را به طور معمول اعدام کنند و یا به زندانش مى افکندم . و اى کاش در سقیفه بنى ساعده امر خلافت را به گردن یکى از آن دو یعنى عمر یا ابو عبیده مى انداختم.
 
(تاریخ الطبری ج3 ص430 المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: 310هـ)، الناشر: دار التراث - بیروت، الطبعة: الثانیة - 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11)



اعتراف ابوبکر


مخالفت ابوبکر با سنت پیامبر (ص)

پیامبر (ص) : فقط خدا حق دارد با آتش بسوزاند

این نوع مجازات در قانون اسلام نیست و مخالف قرآن و سنت نبوی است.

خدای متعال می‌فرماید:

إنّما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فساداً أن یقتلو أو یصلبوا أو تُقطعَ أیدیهم و أرجلهم من خلاف أو ینفوا من الارض، ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الاخرة عذاب عظیم (مائده/33)

کیفر آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ بر می‌خیزند، و بر روی زمین فساد می‌کنند، این است که اعدام شوند؛ یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت) دست (راست) و پای (چپ) آنها به عکس یکدیگر بریده شود؛ و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت مجازات عظیمی دارند.

-------------

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به صراحت از این نوع مجازات منع اکید فرموده است:

حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ مَنْصُورٍ، حَدَّثَنَا الْمُغِیرَةُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِی الزِّنَادِ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ الْأَسْلَمِیُّ، عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَمَّرَهُ عَلَى سَرِیَّةٍ، فَخَرَجْتُ فِیهَا فَقَالَ: " إِنْ أَخَذْتُمْ فُلَانًا فَأَحْرِقُوهُ بِالنَّارِ "، فَلَمَّا وَلَّیْتُ نَادَانِی، فَقَالَ: " إِنْ أَخَذْتُمُوهُ فَاقْتُلُوهُ، فَإِنَّهُ لَا یُعَذِّبُ بِالنَّارِ، إِلَّا رَبُّ النَّارِ "

هیچ کس جز پروردگار با آتش عذاب نمی‌کند (نباید عذاب کند).

(الکتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل ج 25 ص 421/المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: 241هـ)المحقق: شعیب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون/إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی/الناشر: مؤسسة الرسالة/الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م)


این روایت از نظر اهل سنت از روایات صحیح به شمار می‌رود؛ در نتیجه با توجه به قرآن و سنت، این مجازات بدعتی بود که ابوبکر گذاشت.


قرآن کریم : هر کس خلاف دستور خدا حکم کند ، کافر و ظالم و فاسق است

در این جا مناسب است به پیشگاه قرآن کریم رفته و از آیات روشنگر آن استمداد جویم:

قرآن در آیه 44 و 45 و 46 سوره مائده، کسانی را که به احکام الهی گردن نمی‌نهند و بر اساس آن داوری نمی‌کنند، جزو کافران و ظالمان و فاسقان بر شمرده است:

---------

و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون (مائده/44)

و هر کس به خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند از کافران خواهد بود.

---------

و مَن لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الظالمون (مائده/45)

و هر کس به خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند از ستمکاران خواهد بود.

---------

و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون (مائده/46) 

و هر کس به خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند از فاسقان خواهد بود.


خلاصه متن :

1- طبق روایات اهل سنت ؛ ابوبکر زنده زنده آدم ها را می سوزاند.

2- طبق روایات اهل سنت ؛ پیامبر (ص) فرمودند فقط خدا حق دارد انسان را بسوزاند.

3- طبق آیه قرآن ؛ هر کسی با حکم خدا مخالفت کند کافر و ظالم و فاسق است.

طبق روایات اهل سنت ؛

ابوبکر قبول کرد فدک را به حضرت زهرا (س) برگرداند و نامه اش را به حضرت زهرا (س) داد اما عمر بن خطاب نامه را گرفت و پاره کرد!


روایت اول

در منابع اهل سنت نقل شده است که حضرت زهرا سلام الله علیها جهت مطالبه‌ی فدک، نزد ابوبکر رفت و پس از گفتگو و اقامه‌ی شاهدان، ابو بکر نامه‌ی را برای عاملش در فدک جهت برگشت آن برای حضرت زهرا سلام الله علیها نوشت؛ اما عمر آن را از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت و پاره کرد.

سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می‌گوید: پس از این که ابو بکر سخنان شاهدان حضرت زهرا سلام الله علیها را شنید، نامه‌ی رد فدک را برای آن حضرت نوشت؛ اما عمر از راه رسید و آن نامه را پاره کرد. حلبی شافعی در کتاب «السیرة الحلبیه» سخنان سبط ابن جوزی را این‌گونه نقل کرده است:

«وفى کلام سبط ابن الجوزی رحمه الله أنه رضی الله تعالى عنه کتب لها بفدک و دخل علیه عمررضى الله تعالى عنه فقال ما هذا فقال کتاب کتبته فاطمه بمیراثها من أبیها فقال مماذا تنفق على المسلمین وقد حار بتک العرب کما ترى ثم اخذ عمر الکتاب فشقه.»

«در کلام سبط بن جوزی آمده است که ابو بکر برای فاطمه [سلام الله علیها] سند و نامه‌ی برای ایشان در باره‌ی فدک نوشت. در همین هنگام، عمر بر ابو بکر وارد شد و گفت این چیست؟ ابو بکر گفت: نامه‌ی است که برای فاطمه در مورد میراثش از پدرش نوشته ام. عمر گفت: از کدام منبعی برای مردم انفاق خواهی کرد در حالی که عرب علیه تو بپا خواسته اند؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره کرد.»

الحلبی، علی بن برهان الدین _متوفاى1044 ق_، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج 3، ص 488، ناشر: دار المعرفة - بیروت – 1400.

این مطلب را حلبی شافعی به نقل از ابن جوزی بیان می کند. یعنی روایت نیست که نیاز به اثبات صحیح بودن سند داشته باشد. بلکه این مطلب اعتقاد خود عالم بزرگ اهل سنت است و در نتیجه معتبر است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روایت دوم

طبق گزارش فتح الدین حنفی در کتاب «فلک النجاة» از سخنان سبط ابن جوزی، حضرت زهرا سلام الله علیها با ابو بکر در حالی که او روی منبر بود، گفتگو کرد و ابوبکر بعد از منبر، نامه‌ی رد فدک را نوشت:

«الرابع عشر: قال (السید) فی رسالة (الزهراء) ناقلا عن الإمام نور الدین علی بن برهان الحلبی الشافعی فی کتاب (إنسان العیون فی سیرة الأمین والمأمون): قال سبط ابن الجوزی فی تذکرة خواص الأمة: جاءت فاطمة بنت رسول الله (ص) إلى أبی بکر، وهو على (المنبر) فقالت یا أبا بکر أفی کتاب الله أن ترث أبیک، ولا أرث أبی، فاستعبر أبو بکر باکیا ثم قال بأبی أبوک، وبأبی أنت، ثم نزل فکتب لها (بفدک)، ودخل علیه عمر فقال ما هذا قال کتبته لفاطمة میراثها من أبیها، فقال فماذا تنفق على المساکین، وقد حاربتک العرب، ثم أخذ عمر الکتاب فشقه. (وکذا فی السیرة الحلبیة).»

«چهاردهم: سید در رساله «الزهرا» از حلبی شافعی در کتاب «انسان العیون فی سیرة الأمین والمأمون»، نقل کرده که سبط ابن جوزی در کتاب «تذکرة خواص الامه» گفته است: فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه [وآله] نزد ابو بکر آمد در حالی که او روی منبر بود. فرمود: ای ابو بکر آیا در کتاب خدا آمده است که تو از پدرت میراث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ ابو بکر به گریه افتاد و گفت: پدرم فدای پدرت و شما باد. از منبر پایین آمد و نامه‌ی رد فدک را برای ایشان نوشت.
عمر بر ابو بکر وارد شد و گفت این چیست؟ ابو بکر گفت: برای فاطمه در مورد میراث پدرش نوشته ام. عمر گفت: از کدام منبعی برای فقیران انفاق خواهی کرد در حالی که عرب علیه تو بپا خواسته است؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره کرد. در سیره حلبیه نیز چنین آمده است.»

 علی محمد فتح الدین الحنفی، _متوفای1371،ق_ فلک النجاة فی الإمامة والصلاة، ص 160، تحقیق : تحقیق وتقدیم: الشیخ ملا أصغر علی محمد جعفر، چاپخانه : صدر ناشر : مؤسسة دار الاسلام، چاپ : الثانیة، سال چاپ : 1418 - 1997 م


عایشه : هیچ کس را راستگوتر از فاطمه (س) ندیدم جز پیامبر (ص) را

رد ادعای حضرت زهرا (سلام الله علیها) با سخن عایشه، چگونه سازگاری دارد:

عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا کَانَتْ إِذَا ذُکِرَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ: " مَا رَأَیْتُ أَحَدًا کَانَ أَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْهَا إِلا أَنْ یَکُونَ الَّذِی وَلَدَهَا ".

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.

یحی بن عباد از پدرش (عباد) نقل کرده است که وقتی نزد عایشه از فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله سخن به میان می‌آمد، می‌گفت: هیچ کسی را راستگو تر از فاطمه ندیدم جز آن کسی که او را به دنیا آورده است (منظور رسول خدا صلی الله علیه وآله است).

این روایت طبق شرط مسلم صحیح است؛ اما وی آن را نیاورده است.

الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 175، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ -1990


نتیجه

از مجموع روایات و متون بالا چند نکته اثبات می‌شود:

1. بهانه‌ی عمر در برخی روایات این بوده است که اگر فدک را به حضرت زهرا برگرداند، دستگاه حاکم نمی‌تواند بذل و بخشش به مردم را از جای دیگر تهیه کند و در آمد فدک را بهترین منبع در آمد برای این کار و خواباندن آشوب ها می‌دانست. از این جهت به ابوبکر اعتراض کرد.

این موضوع اثبات می کند که ابوبکر دروغ گفته است که پیامبر فرموده : پیامبر چیزی به ارث نمی‌گذارد. و این روایت جعلی است

و هدف اصلی از غصب فدک این است که آن را بین اعتراض کنندگان خلافت ابوبکر تقسیم کنند تا ابوبکر بتواند در قدرت باقی بماند و سپس عمر به قدرت برسد.

 2. اهل سنت ابوبکر را از عمر افضل می دانند. اما اینجا عمر بن خطاب نامه ابوبکر را پاره کرد. پس عقل عمر از عقل ابوبکر بیشتر است!

 3. با استدلالی که حضرت زهرا سلام الله علیها نمود، ابو بکر فدک را می‌خواسته به حضرت زهرا سلام الله علیها برگرداند، از این رو، سند و یا نامه‌ی ارجاع آن را نوشت و به دست آن حضرت سپرده است.

4. از این که عمر به ابو بکر اعتراض می‌کند و نامه را در حضور او و یا در بیرون از جلسه پاره می‌کند، به دست می‌آید که ابوبکر از خود اختیاری نداشته است و همه‌ی کارها به دست عمر انجام می‌شده و اراده و تصمیم او در پیشبرد حکومت ابو بکر، نقش مهم و کلیدی را داشته است. این نکته با توجه به روایات دیگری که بیان خواهد شد، بیشتر روشن خواهد شد.

5. طبق برخی روایات، عمر نه تنها سند را گرفت و پاره کرد،‌ بلکه با زدن لگد به حضرت زهرا سلام الله علیها و لطمه به صورت ایشان، اولین فردی بود که حرمت خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله را شکست و در تاریخ آن را به نام خود ثبت کرد.

6. از نظر ابو بکر و عمر، شهادت امیر مؤمنان علیه السلام (که روایت علی مع الحق والحق مع علی‌ و ده ها روایات دیگر در باره او از رسول خدا با سند صحیح نقل شده) مورد قبول واقع نشد؛ اما شهادت عایشه و حفصه، قبول گردید. تنها دلیل عمر این بود که امیر مؤمنان نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها ذی نفع محسوب می‌شود. با توجه به این نکته سؤال می‌شود که آیا دختران ابو بکر وعمر، ذی نفع پدران شان محسوب نمی‌شوند؟ آیا آنها به پدرانشان نسبتی نداشتند؟

نفرین حضرت زهرا (س) بر ابوبکر و عمر

(با سند صحیح در کتب اهل سنت)



توضیح اجمالی

طبق روایت صحیح بخاری و صحیح مسلم حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از شهادت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نزد ابوبکر رفت و فدک را که ابوبکر از ایشان گرفته بود، مطالبه نمود؛ اما ابو بکر از پس دادن فدک به ایشان خودداری کرد. خودداری ابوبکر از باز پس دادن حق حضرت زهرا سلام الله علیها سبب آزار و ناراحتی آن حضرت شد، از این رو بر ابوبکر غضب کرده و با او قهر کردند.

بخاری و مسلم به همین اندازه روایت نموده اند؛ اما در منابعی همچون «انساب الاشراف» بلاذری و «السقیفة» جوهری نقل شده است که حضرت صدیقه طاهره صلوات الله و سلامه علیها به صراحت فرمود: والله لأدعون الله علیک ؛ به خدا سوگند من تو را نفرین می‌کنم.

حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از این سخن، گریه کنان بیرون رفت و در نهایت هنگامی که از دنیا رفت وصیت نمود که امیرالمؤمنین علیه السلام ، ابو بکر و عمر را در تجهیز بدنش با خبر نسازد و در مراسم تجهیز راه ندهد.

اما طبق روایت ابن قتیبه دینوری، اعلام نفرین از سوی صدیقه طاهره (سلام الله علیها) در ماجرای عیادت ابو بکر و عمر صورت گرفت که آن دو با واسطه قرار دادن امیرمؤمنان (علیه السلام) به نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمدند؛ اما حضرت روی خود را از آن دو برگردانید. پس از این که ابو بکر سخن گفت حضرت زهرا با اقرار گرفتن از وی که روایت «رضا فاطمة من رضای وسخط فاطمة من سخطی فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی ومن أرضى فاطمة فقد أرضانی ومن أسخط فاطمة فقد أسخطنی» را از رسول خدا صلی الله علیه و‌آله شنیده، به آنها فرمود: خدا و فرشتگانش را شاهد می‌گیرم که شما مرا به خشم آورده اید و من نزد رسول خدا صلی الله علیه وآ‌له از شما شکایت می‌کنم و پس از آن اعلام فرمود:والله لأدعون الله علیک فی کل صلاةأصلیها؛ به خدا سوگند من تو را در هر نمازی که بجا می‌آورم نفرین می‌کنم.



توضیح تفصیلی

متن روایات که مضمون آن در سؤال مطرح شده، با سندهای مختلف در کتب اهل سنت نقل شده است:

=========================

روایت اول؛ به نقل ابن قتیبه (م276هـ) از عبد الله بن عبد الرحمن انصاری

ابن قتیبه در �اطِمَةُ عَلَى أَبِی بَکْرٍ حِینَ بُویِعَ . فَقَالَتْ : إِنَّ أُمَّ أَیْمَنَ وَرَبَاحًا یَشْهَدَانِ لِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَعْطَانِی فَدَکَ . فَقَالَ : وَاللَّهِ مَا خَلَقَ اللَّهُ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ أَبِیکِ ، لَوَدِدْتُ أَنَّ الْقِیَامَةَ قَامَتْ یَوْمَ مَاتَ ، وَلَأَنْ تَفْتَقِرَ عَائِشَةُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ تَفْتَقِرِی ، أَفَتَرَیْنِی أُعْطِی الأَسْوَدَ وَالأَحْمَرَ حُقُوقَهُمْ وَأَظْلِمُکِ وَأَنْتِ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، إِنَّ هَذَا الْمَالَ إِنَّمَا کَانَ لِلْمُسْلِمِینَ ، فَحَمَّلَ مِنْهُ أَبُوکِ الرَّاجِلَ وَیُنْفِقُهُ فِی السَّبِیلِ ، فَأَنَا إِلَیْهِ بِمَا وَلِیَهُ أَبُوکِ ، قَالَتْ : وَاللَّهِ لا أُکَلِّمُکَ قَالَ : وَاللَّهِ لا أَهْجُرُکِ . قَالَتْ : وَاللَّهِ لأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَیْکَ . قَالَ : لأَدْعُوَنَّ اللَّهَ لَکِ.

موسی بن عقبه می‌گوید: حضرت فاطمه [سلام الله علیها] هنگام بیعت بر ابو بکر وارد شد و به او فرمود: ام ایمن و رباح برای من شهادت می‌دهند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فدک را به من بخشیده است. ابوبکر گفت: به خدا سوگند خداوند جز پدرت محبوب تر در نزد من کسی را نیافریده است، دوست داشتم که روز رحلت او قیامت بر پا می‌شد. اگر عایشه محتاج و فقیر شود، نزد من محبوب تر از این است که تو فقیر شوی.

آیا شما عقیده دارید که من به مردمان سیاه و سرخ پوست عطا می‌کنم اما در حق شما ظلم می‌کنم؟ در حالی که شما دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله هستی. این مال، برای مسلمین است پدرت از آن به سواران در راه خدا انفاق می‌کرد. (یعنی رسول خدا از این مال برای مردان جنگی در حال جنگ انفاق می‌کرد) من نیز همان کاری انجام می‌دهم که پدرت انجام می داد. فاطمه فرمود: به خدا سوگند هرگز با تو سخن نمی‌گویم. ابو بکر گفت: به خدا سوگند با تو قهر نمی‌کنم. فاطمه فرمود: به خدا سوگند تو را نفرین می‌کنم. ابو بکر گفت: من برای شما دعا می کنم.

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص 316، طبق برنامه الجامع الکبیر.

=========================

روایت دوم : به نقل بلاذری (م279هـ) موسی بن عقبة

بلاذری یکی از علمای پر‌آوازه اهل سنت نیز روایتی را که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به نفرین ابو بکر تصریح نموده، با سند دیگر نقل کرده است:

الْمَدَائِنِیُّ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ خَالِدٍ مَوْلَى خُزَاعَةَ ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ ، قَالَ : دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِی بَکْرٍ حِینَ بُویِعَ . فَقَالَتْ : إِنَّ أُمَّ أَیْمَنَ وَرَبَاحًا یَشْهَدَانِ لِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَعْطَانِی فَدَکَ . فَقَالَ : وَاللَّهِ مَا خَلَقَ اللَّهُ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ أَبِیکِ ، لَوَدِدْتُ أَنَّ الْقِیَامَةَ قَامَتْ یَوْمَ مَاتَ ، وَلَأَنْ تَفْتَقِرَ عَائِشَةُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ تَفْتَقِرِی ، أَفَتَرَیْنِی أُعْطِی الأَسْوَدَ وَالأَحْمَرَ حُقُوقَهُمْ وَأَظْلِمُکِ وَأَنْتِ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، إِنَّ هَذَا الْمَالَ إِنَّمَا کَانَ لِلْمُسْلِمِینَ ، فَحَمَّلَ مِنْهُ أَبُوکِ الرَّاجِلَ وَیُنْفِقُهُ فِی السَّبِیلِ ، فَأَنَا إِلَیْهِ بِمَا وَلِیَهُ أَبُوکِ ، قَالَتْ : وَاللَّهِ لا أُکَلِّمُکَ قَالَ : وَاللَّهِ لا أَهْجُرُکِ . قَالَتْ : وَاللَّهِ لأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَیْکَ . قَالَ : لأَدْعُوَنَّ اللَّهَ لَکِ.

موسی بن عقبه می‌گوید: حضرت فاطمه [سلام الله علیها] هنگام بیعت بر ابو بکر وارد شد و به او فرمود: ام ایمن و رباح برای من شهادت می‌دهند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فدک را به من بخشیده است. ابوبکر گفت: به خدا سوگند خداوند جز پدرت محبوب تر در نزد من کسی را نیافریده است، دوست داشتم که روز رحلت او قیامت بر پا می‌شد. اگر عایشه محتاج و فقیر شود، نزد من محبوب تر از این است که تو فقیر شوی.

آیا شما عقیده دارید که من به مردمان سیاه و سرخ پوست عطا می‌کنم اما در حق شما ظلم می‌کنم؟ در حالی که شما دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله هستی. این مال، برای مسلمین است پدرت از آن به سواران در راه خدا انفاق می‌کرد. (یعنی رسول خدا از این مال برای مردان جنگی در حال جنگ انفاق می‌کرد) من نیز همان کاری انجام می‌دهم که پدرت انجام می داد. فاطمه فرمود: به خدا سوگند هرگز با تو سخن نمی‌گویم. ابوبکر گفت: به خدا سوگند با تو قهر نمی‌کنم. فاطمه فرمود: به خدا سوگند تو را نفرین می‌کنم. ابوبکر گفت: من برای شما دعا می کنم.

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص 316، طبق برنامه الجامع الکبیر.

=========================

روایت سوم: به نقل جوهری (م323هـ) هشام بن محمد عن ابیه

جوهری از علمای قرن چهارم نیز نقل کرده است که حضرت زهرا سلام الله علیها نزد ابو بکر آمد؛ اما او از استرداد فدک خود داری کرد. در این هنگام حضرت زهرا سلام الله علیها ناراحت شد و فرمود: والله لأدعون الله علیک.

وروى هشام بن محمد ، عن أبیه قال : قالت فاطمة ، لأبی بکر : إن أم أیمن تشهد لی أن رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ، أعطانی فدک ، فقال لها : یا ابنة رسول الله ، والله ما خلق الله خلقا أحب إلی من رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) أبیک ، ولوددت أن السماء وقعت على الأرض یوم مات أبوک ، والله لأن تفتقر عائشة أحب إلی من أن تفتقری ، أترانی أعطی الأحمر والأبیض حقه وأظلمک حقک ، وأنت بنت رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم)، إن هذا المال لم یکن للنبی (صلى الله علیه وآله وسلم) ، وإنما کان مالا من أموال المسلمین یحمل النبی به الرجال ، وینفقه فی سبیل الله ، فلما توفی رسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ) ولیته کما کان یلیه ، قالت : والله لا کلمتک أبدا ، قال : والله لا هجرتک أبدا ، قالت : والله لأدعون الله علیک ، قال : والله لأدعون الله لک ، فلما حضرتها الوفاة أوصت ألا یصلی علیها ، فدفنت لیلا ، وصلى علیها عباس بن عبد المطلب ، وکان بین وفاتها ووفاة أبیها اثنتان وسبعون لیلة .

فاطمه به ابو بکر گفت: ام ایمن برای من شهادت می‌دهد که رسول خدا صلی الله علیه وآ‌له فدک را به من بخشیده است. ابو بکر گفت: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله به خدا سوگند، به نظر من خداوند هیچ مخلوقی را محبوب تر از رسول خدا نیافریده است، دوست داشتم که روز وفات پدرت آسمان به زمین فرود می‌آمد. به خدا سوگند، اگر عایشه فقیر شود نزد من محبوبتر از این است که شما فقیر باشید. به خدا سوگند آیا شما عقیده دارید که من به با طلای سرخ و نقره سفید حق او را عطا می‌کنم اما در حق شما ظلم می‌کنم؟ در حالی که شما دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله هستید. این اموال (فدک) از آن رسول خدا صلی الله علیه وآ‌له نبود بلکه جزئی از اموال مسلمین است که مردم برای او می آوردند و رسول خدا آن را در راه خدا انفاق می‌کرد. هنگامی که وفات یافت من متولی ‌آن شدم همانگونه که ایشان متولی آن بود.

فاطمه فرمود: به خدا سوگند هرگز با تو سخن نمی‌گویم. ابوبکر گفت: هرگز با شما قهر نمی‌شوم. فاطمه فرمود: به خدا سوگند تو را نفرین می‌کنم. ابو بکر گفت: به خدا سوگند برای تو دعا می کنم. هنگامی‌که زمان وفاتش فرار رسید وصیت نمود که ابو بکر بر او نماز نخواند؛ پس شبانه دفن شد و عباس بن عبد المطلب بر او نماز خواند. میان وفات رسول خدا و وفات فاطمه 72 شب فاصله بود.  

الجوهری، أبی بکر أحمد بن عبد العزیز (متوفای323هـ)، السقیفة وفدک، ص 104، تحقیق: تقدیم وجمع وتحقیق: الدکتور الشیخ محمد هادی الأمینی، ناشر : شرکة الکتبی للطباعة والنشر - بیروت – لبنان، الطبعة الأولى 1401 ه‍ - 1980م / الطبعة الثانیة 1413 ه‍ . 1993م



نتیجه این 3 روایت

تا اینجا طبق این سه روایت چند مطلب ثابت می‌شود:

اولا: ابو بکر و عمر پس از غصب فدک، اقرار کرده اند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به خشم آوردند و از خود رنجانیدند؛ از این رو نزد آن حضرت برای عذرخواهی آمدند: انطلق بنا إلى فاطمة فأنا قد أغضبناها...

ثانیا: حضرت زهرا سلام الله علیها نیز از آ‌نان راضی نگردید و آنها را نبخشید، چرا که در جریان دیدار و ملاقات، حضرت روی خود را از آنها به سوی دیوار بر گردانید: حولت وجهها إلى الحائط؛ و خشم حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بر آن دو تا حدی بود که فرمود: در هر نمازی که بجا می‌آورم شما را نفرین می‌کنم: والله لأدعون الله علیک فی کل صلاة أصلیها،

ثالثا: طبق این روایات، اعلام نفرین از سوی آن حضرت دو مرتبه صورت گرفته است. طبق روایت ابن قتیبه پس از غصب فدک ، آن دو به منزل امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه رفتند و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها این جمله را فرمودند (والله لأدعون الله علیک) و طبق روایات بلاذری و جوهری ،‌وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها فدک را از آنان مطالبه نمودند و آنها از بازپس دادن حق ایشان امتناع کردند ، حضرت فاطمه سلام الله علیها این مطلب را بیان فرمودند.

رابعا: طبق روایت جوهری ، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها وصیت نمودند شبانه دفن شوند تا مبادا ابو بکر در تشییع جنازه ایشان حاضر شود و بر پیکر مبارک آن حضرت نماز بخواند.  فلما حضرتها الوفاة أوصت ألا یصلی علیها ، فدفنت لیلا.



نکته پایانی: اثبات اعتبار این روایات

نظر به دو قاعده رجالی اهل سنت و وهابیت این روایات معتبر است و می‌توانند  در مقام استدلال حجت باشند.
=========================

1. روایات فوق در حد استفاضه است

نفرین حضرت زهرا (سلام الله علیها) در سه روایت و با سندهای متعدد نقل شد، و از نظر علمای اهل سنت روایتی که با سه سند نقل شود مستفیض است و روایت مستفیض نیز حجت است.

سبکی در کتاب «رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب»، اقوال علمای اهل سنت را در تعریف روایت «مستفیض» آورده است:

والمستفیض ... فی ' الغنیة ' : تزید على الاثنین والثلاثة والأربع . وعبارة صاحب ' التنبیه ' : وأقل ما تثبت به الاستفاضة اثنان . والمختار عندنا : أن المستفیض ما یعده الناس شائعا ، وقد صدر عن أصل ، لیخرج ما شاع - لا عن أصل - وربما حصلت الاستفاضة باثنین .

خبر مستفیض ... در کتاب «الغنیه» آمده است: خبر مستفیض آن است که بیش از دو طریق داشته باشد (یعنی طریقش دو یا سه یا چهار تا باشد). صاحب تنبیه گفته: حد اقل اثبات استفاضه دو طریق است.

قول مختار ما این است که مردم آن را خبر شایع بدانند و منشأ آ‌ن اصل باشد (این قید آن شایعی را خارج می‌کند از طریق اصل نباشد) و چه بسا استفاضه با دو طریق هم ثابت شود.

السبکی، تاج الدین أبی النصر عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفای646هـ)، رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب، ج 2، ص 308، تحقیق: علی محمد معوض، عادل أحمد عبد الموجود، دار النشر: عالم الکتب - لبنان / بیروت - 1999م - 1419هـ الطبعة: الأولى

===========

جزائری دمشقی می‌نویسد:

وأقل ما ثبت به الاستفاضة اثنان.

حداقل اثبات استفاضه با دو طریق است.

الجزائری الدمشقی، طاهر بن صالح بن أحمد (متوفاى: 1338هـ)، توجیه النظر إلی أصول الأثر، ج1، ص112، تحقیق: عبد الفتاح ابوغدة، ناشر: مکتبة المطبوعات الإسلامیة - حلب، الطبعة: الأولى، 1416هـ ـ 1995م

==============

شوکانی نیز می‌نویسد:

والقسم الثانی المستفیض وهو ما رواه ثلاثة فصاعدا وقیل ما زاد على الثلاثة وقال أبو اسحاق الشیرازی اقل ما تثبت به الاستفاضة اثنان.

قسم دوم : روایت مستفیض آن است که سه تن و بیشتر آن را روایت کرده باشند. قول ضعیفی گفته مستفیض آن است که بیشتر از سه طریق داشته باشد. ابو اسحاق شیرازی گفته است: حد اقل اثبات استفاصه دو طریق است.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفاى 1255هـ)، إرشاد الفحول إلی تحقیق علم الأصول، ج1، ص94، تحقیق: محمد سعید البدری ابومصعب، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ ـ 1992م

==============

حسن عطار می‌نویسد:

وقد یسمى أی المستفیض مشهورا وأقله من حیث عدد راویه أی أقل عدد روى المستفیض اثنان وقیل ثلاثة الأول مأخوذ من قول الشیخ فی التنبیه وأقل ما یثبت به الاستفاضة اثنان.

گاهی مستفیض را مشهور می‌گویند، حد اقل روایان خبر مستفیض دوتا است. برخی گفته سه تا. قول نخست بر گرفته از قول شیخ در کتاب «التنبیه» است و حداقل اثبات استفاضه دو تا است.

حسن العطار (متوفای1250 هـ)، حاشیة العطار على جمع الجوامع ، ج 2، ص 157، دار النشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة : الأولى 1420هـ - 1999م

=========================

تا اینجا ثابت شد که حد اقل طریق یک خبر مستفیض، دو طریق است. و روایت مورد بحث ما از سه طریق وارد شده است.

اکنون سخنان علمای اهل سنت را مرور می‌کنیم که گفته اند، خبر مستفیض از نوع خبر مشهور است.

حسن العطار می‌نویسد:

وقد یسمى أی المستفیض مشهورا ...

گاهی مستفیض را مشهور می‌گویند. ...

حسن العطار (متوفای1250 هـ)، حاشیة العطار على جمع الجوامع ، ج 2، ص 157، دار النشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة : الأولى 1420هـ - 1999م

==============
محمد جمال الدین قاسمی نیز گفته است:

التاسع ، المستفیض : هو المشهور ، على رأی جماعة من أئمة الفقهاء.

قسم نهم: خبر مستفیض بنا به نظر گروهی از قفهاء، همان خبر مشهور است.

القاسمی، محمد جمال الدین (متوفاى1332هـ)، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، ج 1، ص124، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1399هـ - 1979م.

==============

ابن قدامه در باره حجیت خبر مستفیض می‌نویسد:

لأن الاستفاضة أقوى من خبر الثقة.

استفاضه قوی تر از خبر ثقه است.

الکافی فی فقه ابن حنبل، ج 3، ص299 ، عبد الله بن قدامة المقدسی أبو محمد الوفاة: 620 ، دار النشر : المکتب الاسلامی – بیروت

=========================

2. تعدد طرق باعث تقویت روایات است

ابن تیمیه معتقد است اگر یک روایت، طرق متعددی داشته باشد، همدیگر را تقویت می‌کنند و آن روایت مورد قبول است و گاه علم به صدور آن حاصل می‌شود ، هرچند روایان آن فاسق و فاجر هم باشند:

فإن تعدد الطرق وکثرتها یقوى بعضها بعضا حتى قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجارا فساقا فکیف إذا کانوا علماء عدولا.

همانا تعدد طریق ها و کثرت آن، برخی آنها برخی دیگر را تقویت می‌کنند حتی گاه علم به صدور آن حاصل می‌شود هر چند ناقلان آ‌ن فاجر و فاسق باشند، چه رسد به این که ناقلان روایت علمای عادل باشند.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج 18، ص26، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.



نتیجه کلی:

اولا: طبق این روایات، حضرت زهرا (سلام الله علیها) از ابو بکر خشمگین بوده و تا آخر عمر از آنها راضی نشد و اولین و آخرین کلام ایشان خطاب به ابو بکر این بود که من در هر نمازی که می‌خوانم تو را نفرین می‌کنید.

ثانیا: این روایات با توجه به قواعدی که اهل سنت و وهابیت دارند، معتبر است:

1. طبق تعریف بسیاری از علمای اهل سنت، روایتی که سه طریق و حتی دو طریق نقل داشته باشد، مستفیض است و روایت مستفیض را مساوی با مشهور می‌دانند و روایت مشهور نیز برای آنها حجت است و حتی برخی گفته اند که روایت مستفیض قوی تر از خبر ثقه است.

2. به صراحت سخن ابن تیمیه ، روایتی که طرق متعدد داشته باشد، همدیگر را تقویت می‌کنند و علم به صدور روایت حاصل می‌شود.

در نتیجه روایت مورد بحث، چون سه طریق دارد، مستفیض است و قویتر از خبر ثقه می‌باشد. و نیز این طرق، همدیگر را تقویت می‌کند.

بدعت عمر بن خطاب در قبول سه طلاقه در یک مجلس

(اثبات از صحیح مسلم و آیه قرآن)


در توضیح عنوان فوق باید گفت که اگر مردى زنش را طلاق رجعى دهد (یعنى طلاقى که بتواند در زمان عده بدون عقد به او رجوع کند) و در عده رجوع کند و مجددا طلاق دهد و باز هم رجوع کند و براى بار سوم طلاق دهد، دیگر حق رجوع ندارد و اگر بخواهد با آن زن زندگى کند باید کس دیگرى با او ازدواج کند و آن دومى او را طلاق دهد که در این صورت شوهر اول می‏تواند پس از پایان عده او را به عقد خود در آورد.
از نظر فقه شیعه -که از قرآن و سنت فهمیده می‏شود (واینجا جاى بحث آن نیست)- سه طلاق مزبور باید جدا از هم باشد و نمی‏توان زنى را در یک مجلس سه طلاقه کرد که در آن صورت فقط یک طلاق به حساب می‏آید.
1- اثبات بدعت بودن کار عمر بن خطاب از صحیح مسلم
 
طبق روایت صحیح مسلم ؛ عمر بن خطاب خطاب بر خلاف پیامبر (ص) و ابوبکر این بدعت را ایجاد کرد.

عن ابن عباس قال: کان الطلاق على عهد رسول اللّه و أبی بکر وسنتین من خلافة عمر طلاق الثلاث واحدة فقال عمر بن الخطاب: إنّ الناس قد استعجلوا فی امر قد کانت لهم فیه اناة فلو امضیناه علیهم فامضاه علیهم
 
طلاق در زمان رسول خدا و ابوبکر و دو سال از خلافت عمر سه طلاق در یک مجلس یک طلاق به حساب می ‏آمد و چون عمر دید که مردم در این امر تعجیل دارند اجازه داد که سه طلاق در یک مجلس همان سه طلاق باشد.
 
(صحیح مسلم، ج 2، ص 1099، کتاب الطلاق، باب طلاق الثلاث، ح 17 - 15.سنن أبی داود، ج 2، ص 261، کتاب الطلاق، باب نسخ المراجعه بعد التطلیقات الثلاث، ح 2199 و 2200.سنن نسائى، ج 6، ص 145، کتاب الطلاق، باب 8، ح 3403.)



 

چنانچه ملاحظه می‏ فرمایید علت امضاى عمر و حکم به غیر سنت دادن به خاطر تعجیل مردم بود!!!!!
 
آیا تعجیل مردم می‏تواند باعث تغییر حکم خدا و پیامبر (ص) شود؟؟؟

2- اثبات بدعت بودن کار عمر بن خطاب از قرآن
 
أخبر رسول اللّه عن رجل طلق امرأته ثلاث تطلیقات جمیعا فقام غضبانا ثمّ قال: أ یلعب بکتاب اللّه وأنا بین أظهرکم. حتى قام رجل وقال: یا رسول اللّه ألا أقتله؟
 
به رسول خدا خبر دادند که مردى زنش را در یک مجلس سه طلاقه کرد. حضرت با خشم برخاست. آنگاه فرمود: آیا با کتاب خدا بازى می‏شود در حالى که هنوز من در میان شما هستم!؟ تا آنجا که مردى برخاست و گفت: آیا او را نکشم؟
 
(سنن نسائى، ج 6، ص 142، کتاب الطلاق، باب 6، ح 3398.)
 


بنگرید که چگونه رسول خدا از آنچه که عمر آن را امضاء کرد عصبانى شده و آن را بازى با کتاب خدا می‏داند؛ چه آنکه در قرآن آمده است:

الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَاِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِاِحْسانٍ (بقره/229)
 
یعنى طلاق (رجعى) دو بار است (که در هر دو بار می‏توان رجوع کرد و مرد وظیفه دارد که) یا به معروف و نیکى (همسرش را) نگه دارد یا با خوبى و خوشى (و نه با دعوا و...) او را طلاق دهد

پس باید مطابق آیه فوق ، طلاق ها جدا از هم باشد تا گفته شود «دو بار» طلاق داد .

در آیه بعد آمده است که:
  
فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ (بقره/230)
 
اگر بار سوم او را طلاق داد دیگر آن زن بر او حلال نیست مگر آنکه با مرد دیگرى ازدواج کند.
 
پس باید مطابق آیه های فوق هر 3 طلاق باید جدا از هم باشد تا گفته شود «3 بار» طلاق داد و اینکه یک نفر در یک مجلس به همسرش بگوید تو را 3 طلاقه کردم به معنای 3 بار طلاق داد نیست!

چنانچه ملاحظه میرمایید قرآن به صراحت کیفیت طلاق رجعى را و اینکه سه طلاق جدا از هم باید باشد بیان کرده و حدیث نبوى مذکور در سنن نسائى که گذشت ، اشاره به همین آیات دارد، و لذا می‏ بینیم که هم در زمان رسول خدا و هم در زمان ابوبکر و هم دو سال از خلافت عمر به همان دستور عمل می‏شد.
آیا باز هم براى کسى شبه ه‏اى میماند که امضاى عمر بدعتى دیگر در دین بود که بیش از هزار سال مردم سنت رسول خدا، و مهمتر از آن کتاب خدا، را در این امر کنار زدند و به خاطر جهلشان از حکم خدا -که مقصر اصلى در این جهالت، علما و فقهاى عامه می‏باشند- به سنت عمر (و در حقیقت بدعت او) عمل می ‏کردند تا آنکه اخیرا قول فقهاى اربعه خود را کنار زده و از نظرات فقهاى شیعه -که همان اسلام ناب و خالص است- پیروى کردند. گر چه براى خود دلایل دیگرى ذکر کردند!
نتیجه :
 
سنی های عزیز ، شما «اهل سنت عمر» هستین نه «اهل سنت پیامبر (ص)»

فــیـــلــم

حضرت علی (ع) از تراویح نهی کرد اما مردم نپذیرفتن!

(اثبات از کتب اهل سنت)

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

حضرت علی (ع) از تراویح نهی کرد اما مردم نپذیرفتن!

(متن عربی + ترجمه + اثبات صحیح بودن سند)


شبهه دیگری را که شبکه های وهابی جدیدا در باره نماز تراویح مطرح کرده اند این است که اگر نماز تراویح بدعت است و خواندن آن جایز نیست؛ چرا حضرت علی (ع) در زمان خلافت خودش از این بدعت جلوگیری نکردند و حتی تحدی کرده اند که شیعه یک روایت هم ندارید که حضرت از این کار منع کرده باشند.

در پاسخ این شبهه، یکی از خطبه های امیر مؤمنان علیه السلام را  که در آن به صراحت از بدعت تراویح جلوگیری کرده اند، در این قسمت تقدیم می‌کنیم تا دروغ این شبکه ها و عوامفریبی آنها بیش از پیش روشن شود.  

در کتاب شریف کافی در روایت صحیح خطبه مفصلی از امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده است . ما این خطبه را به همان تفصیلش می‌آوریم و قسمت مورد نظر را رنگی کرده تا برای خوانندگان عزیز روشن باشد.


متن خطبه حضرت این است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیَا فَإِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٍ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ یَتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا

 أَلَا إِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ یَکُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یُخَفْ عَلَى ذِی حِجًى لَکِنَّهُ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَیُجَلَّلَانِ مَعاً فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ نَجَا الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى

 إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) یَقُولُ کَیْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْکُمْ فِتْنَةٌ یَرْبُو فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ یَجْرِی النَّاسُ عَلَیْهَا وَ یَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُیِّرَ مِنْهَا شَیْ‏ءٌ قِیلَ قَدْ غُیِّرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى النَّاسُ مُنْکَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ الْبَلِیَّةُ وَ تُسْبَى الذُّرِّیَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ الْفِتْنَةُ کَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ وَ کَمَا تَدُقُّ الرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ یَتَفَقَّهُونَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ لِغَیْرِ الْعَمَلِ وَ یَطْلُبُونَ الدُّنْیَا بِأَعْمَالِ الْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِیعَتِهِ

 فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِی أَعْمَالًا خَالَفُوا فِیهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) مُتَعَمِّدِینَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِینَ لِعَهْدِهِ مُغَیِّرِینِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا کَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّى أَبْقَى وَحْدِی أَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِیَ الَّذِینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ إِمَامَتِی مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)

 أَ رَأَیْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی وَضَعَهُ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)

 وَ رَدَدْتُ فَدَکاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (علیها السلام) وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) کَمَا کَانَ وَ أَمْضَیْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)‏ لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَایَا مِنَ الْجَوْرِ قُضِیَ بِهَا

 وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَیْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُکْمَ فِی الْفُرُوجِ وَ الْأَحْکَامِ وَ سَبَیْتُ ذَرَارِیَّ بَنِی تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَیْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِینَ الْعَطَایَا

 وَ أَعْطَیْتُ کَمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)‏ یُعْطِی بِالسَّوِیَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ وَ أَلْقَیْتُ الْمَسَاحَةَ وَ سَوَّیْتُ بَیْنَ الْمَنَاکِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ کَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ

 وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) إِلَى مَا کَانَ عَلَیْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِیهِ مِنَ الْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَى الْخُفَّیْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى النَّبِیذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلَالِ الْمُتْعَتَیْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّکْبِیرِ عَلَى الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏

 وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فِی مَسْجِدِهِ مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى حُکْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَى الطَّلَاقِ عَلَى السُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا

 وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ إِلَى مَوَاقِیتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَایَا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْأُمَمِ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّی

 وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا یَجْتَمِعُوا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِی  فَرِیضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِی النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْکَرِی مِمَّنْ یُقَاتِلُ مَعِی یَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُیِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ یَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ یَثُورُوا فِی نَاحِیَةِ جَانِبِ عَسْکَرِی

 مَا لَقِیتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ وَ أَعْطَیْتُ مِنْ ذَلِکَ سَهْمَ ذِی الْقُرْبَى الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ

 فَنَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَى بِذِی الْقُرْبَى الَّذِی قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَقَالَ تَعَالَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فِینَا خَاصَّةً کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ فِی ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِیَّهُ (صلی الله علیه وآله وسلم)

 وَ لَمْ یَجْعَلْ لَنَا فِی سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً أَکْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ أَکْرَمَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ أَنْ یُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَکَذَّبُوا اللَّهَ وَ کَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا کِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا مَا لَقِیَ أَهْلُ بَیْتِ نَبِیٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِینَا بَعْدَ نَبِیِّنَا (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

امیر مومنان خطبه ای خواند و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) درود فرستادند؛ سپس فرمودند: آگاه باشید که من از شما در مورد دو خصوصیت بیش از سایر خصوصیت ها نگرانم؛ تبعیت از هوای نفس و آرزوهای دراز؛ آگاه باشید که تبعیت از هوای نفس راه حق را می‌بندد و آرزوهای بلند، سبب فراموشی آخرت می‌گردد. آگاه باشید که دنیا بار سفر بسته و (از انسان) دور می‌شود و آخرت بار سفر بسته و نزدیک می‌شود؛ ولی فرزندان هر دو یکی است (هر دو نظر به انسان دارند) پس از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید؛ بدرستیکه امروز زمان کار است و حسابی در کار نیست و فردا زمان حساب است و کاری در میان نیست؛ و به درستیکه شروع فتنه ها از هوای نفسی است که انسان به دنبال آن می‌رود و بدعت هایی است که بصورت قانون در می‌آید و در آن با حکم خدا مخالفت می‌شود؛ و عده ای از مردم در آن عده ای دیگر را به کار می‌گمارند .

 آگاه باشید که حق اگر (از باطل) جدا شود هیچ اختلافی نخواهد بود و اگر باطل نیز جدا شود بر هیچ صاحب عقلی مخفی نخواهد ماند؛ اما از این مقداری و از آن مقداری گرفته و آن دو را با هم مخلوط می‌گردانند پس با یکدیگر ظاهری آراسته پیدا می‌کنند. آنجاست که شیطان بر یاوران خویش مسلط می‌گوردد و کسانی نجات می‌یابند که خداوند برای ایشان از پیش نیکی فرستاده باشد؛ به‌درستیکه از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمودند: چگونه خواهید بود در زمانی‌که فتنه‌ها از چشم شما پوشیده مانده و در میان شماست؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پیر می‌شود؛ در میان مردم جریان دارد ولی مردم آن را سنت خویش قرار می‌دهند و اگر چیزی از آن را تغییر دهند می‌گویند: سنت را تغییر دادید و بر مردم کار ناپسندی وارد شده است !!!

 سپس امتحان سخت تر می‌گردد و مردمان را اسیر می‌کند و فتنه را بر ایشان می‌کوباند همانطور که آتش، چوب را می‌کوباند، و همانطور که سنگ آسیا، تفاله ها را می‌کوباند و برای غیر خدا به دنبال دین می‌روند و برای غیر علم به دنبال دانش می‌روند و دنیا را با کارهای اخروی طلب می‌کنند .

 سپس رو به مردم نموده در حالیکه عده ای از بستگان و نزدیکان و شیعیانش گرد او بودند فرمود :

 خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می‌مانم و یا با عده کمی از شیعه ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلی الله علیه وآله وسلم – را می‌دانند.

 به من خبر دهید اگر دستور می دادم که مقام ابراهیم (علیه السلام) را به همان مکانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار داده بود ، بازگردد .

 و فدک را به ورثه فاطمه باز می‌گرداندم و مقدار پیمانه (برای کشیدن مقدار زکات) را به همان حالت قبل باز می‌گورداندم؛ و زمین های هدیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را که به عده ای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ایشان می دادم .

 و خانه جعفر را به ورثه اش بازمی‌گرداندم  و آن را از مسجد خراب می‌کردم (زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند)؛ و عده ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شده اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان باز می‌گرداندم !!! .

 و حکم (خدا) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ایشان جاری می‌کردم؛ و مردمان بنی تغلب را به اسارت می‌گورفتم (زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند)

 و آن مقدار از زمین های خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز می‌گورداندم (زیرا این زمین ها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است؛ یعنی برای گرفتن بیشتر زمین های خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عده ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد).

  و دفاتر هدیه‌های ماهانه را پاک می کردم (زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده شود)

 و همانطور که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقسیم می‌کرد همانطور یعنی به صورت مساوی (اموال را بین مردم) تقسیم می‌نمودم

 و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گیری زمین ایشان را کنار می‌انداختم (زیرا با آن مقدار هدیه های رسول خدا به خود را افزایش می‌دادند)؛ و ازدواج ها را یکسان قرار می‌دادم (زیرا ایشان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم می‌فرمودند مسلمان کفو مسلمان است)

 و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند عز وجل دستور داده است جاری می‌نمودم (نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می‌دانستند).

 و مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود می‌بستم (هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد)

 و درهایی را که بسته شده بود باز می‌نمودم (رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت) .

 و مسح از روی کفش را حرام می نمودم (خلفا این کار را جایز دانستند)

 و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می ساختم (خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند)

 و دستور می‌دادم که همه مردم دو متعه (حج و زنان) را جایز بدانند

 و دستور می‌دادم که بر جنازه (هنگام نماز میت) پنج تکبیر بگویند (خلفا چهار تکبیر می‌گفتند)

 و مردم را وادار می‌نمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را (در نماز) بلند بگویند؛ و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیرون (تبیعد) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بیرون می‌نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!!)

 و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می آوردم (عده ای از صحابه جایگاه و خانه ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند)

 و مردم را بر حکم قرآن وادار می کرده و ایشان را وادار می کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند (طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند)

 و صدقات را بر گروه ها و مرزهای خودش باز می‌گرداندم (صدقات باید بر گروه های مختلفی تقسیم می‌شد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می دادند) ؛

 و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش ( در مورد نماز ) و روش خویش  ( در مورد غسل ) و جایگاه خویش ( در مورد وضو ) باز می‌گورداندم ( زیرا نماز های یومیه را می توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می‌شد وبرعکس نمودند ، بعضی از سر باید مسح می‌شد آن را نیز تغییر دادند ، پا نیز باید مسح می‌شد آن را شستند )

 و مردمان نجران را به محل خویش باز می‌گورداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید ، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهی کنید  ، و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید . و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند)

 و اسیران فارس و باقی ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمی‌گورداندم (ایشان دستور دادند که هیچ برده ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آنها خلاف احکام اسلامی بود) در این صورت از گرد من پراکنده می‌شدند .

 قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است ؛ پس عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند : ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز  مستحبی در ماه رمضان باز می دارند !!!

 و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همانگونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم .

و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را می‌دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که  "اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ایم ایمان آورده بودید در روز جدایی (حق از باطل) ، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند (و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید) .

 پس قسم به خدا ما همان بستگان(رسول خدا) هستیم ، کسانی هستیم که خداوند ما را  با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است : (این خمس)" برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است" و این آیه را در مورد ما نازل کرد "  تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد ؛ پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را ( از آن ) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید " در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا ؛ "بدرستیکه خداوند صاحب عقوبت شدیدی است " برای کسانی که به ایشان ظلم کند ؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا بوسیله آن ما را بی نیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستاده اش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدین سبب فرستاده اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفی های مردمان (صدقه) بخوراند .

 پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن می‌گوفت انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند ؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند ؛ و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 8 ، ص 58 ، شماره 21 ، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش


بررسی سند روایت

1. علی بن ابراهیم بن هاشم

نجاشی یکی از بزرگان رجال شیعه است ایشان در کتاب رجالش، علی بن ابراهیم را ثقه می‌داند:

علی بن إبراهیم بن هاشم أبو الحسن القمی ، ثقة فی الحدیث ، ثبت ، معتمد ، صحیح المذهب ،

علی بن ابراهیم ... موثق در روایت، مورد اعتماد و صحیح المذهب است.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص 260، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

2. ابراهیم بن هاشم

در باره ابراهیم بن هاشم، کلام جامع حضرت آیت الله العظمی خوئی قدس الله نفسه الزکیه را نقل می‌کنیم. وی در شرح حال ابراهیم بن هاشم می‌نویسد:

أقول: لا ینبغی الشک فی وثاقة إبراهیم بن هاشم، ویدل على ذلک عدة أمور:

1. أنه روى عنه ابنه علی فی تفسیره کثیرا، وقد التزم فی أول کتابه بأن ما یذکره فیه قد انتهى إلیه بواسطة الثقات. وتقدم ذکر ذلک فی (المدخل) المقدمة الثالثة.

2. أن السید ابن طاووس ادعى الاتفاق على وثاقته، حیث قال عند ذکره روایة عن أمالی الصدوق فی سندها إبراهیم بن هاشم: " ورواة الحدیث ثقات بالاتفاق ". فلاح السائل: الفصل التاسع عشر، الصفحة 158.

3. أنه أول من نشر حدیث الکوفیین بقم. والقمیون قد اعتمدوا على روایاته، وفیهم من هو مستصعب فی أمر الحدیث، فلو کان فیه شائبة الغمز لم یکن یتسالم على أخذ الروایة عنه، وقبول قوله.

من می‌گویم: شایسته نیست که در وثاقت ابراهیم بن هاشم تردید شود، برای اثبات این مدعا چند دلیل دلالت دارد:

1. علی بن ابراهیم در تفسیر خود روایات زیادی از او نقل کرده است؛ در حالی که در اول کتاب خود ملتزم شده است که هر چه در این کتاب آورده ، به واسطه افراد ثقه به او رسیده است. بحث این مطلب در کتاب المدخل مقدمه سوم گذشت.

2. سید بن طاووس ادعای اتفاق بر وثاقت او کرده است؛ چنانچه در ذکر روایتی که او در سندش ابراهیم بن هاشم وجود دارد گفته: تمام روات آن به اتفاق علماء ثقه هستند.

3. او نخستین کسی است که حدیث مردم کوفه را در قم انتشار داد و قمی‌ها به روایات او اعتماد کرده‌اند. در میان قمی‌ها کسانی بودند که در باره روایت سخت‌گیر بودند، اگر در او احتمال اشکال وجود داشت، تمام قمی‌ها بر گرفتن روایت از او و قبول روایاتش اتفاق نمی‌کردند.

الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج 1 ، ص 291، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

3. حماد بن عیسی

نجاشی ایشان را موثق و راستگو در روایت می‌داند:

حماد بن عیسى أبو محمد الجهنی مولى، ... وکان ثقة فی حدیثه صدوقا.

رجال النجاشی - النجاشی - ص 142

شیخ طوسی نیز در باره ایشان می‌فرماید:

حماد بن عیسى الجهنی، ثقة.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص 115، تحقیق: الشیخ جواد القیومی،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الأولى1417

4. ابراهیم بن عثمان

در باره ایشان نیز نجاشی می‌نویسد:

إبراهیم بن عیسى أبو أیوب الخراز وقیل إبراهیم بن عثمان ، روى عن أبی عبد الله وأبی الحسن علیهما السلام ، ذکر ذلک أبو العباس فی کتابه ، ثقة ، کبیر المنزلة.

ابراهیم بن عیسی کنیه اش ابو ایوب خراز و گفته شده است اسمش ابراهیم بن عثمان است. ... او فرد ثقه و دارای جایگاه بزرگ است.

رجال النجاشی، ص 20

شیخ طوسی نیز به توثیق ایشان تصریح کرده است:

إبراهیم بن عثمان ، المکنى بابی أیوب ، الخزاز الکوفی ، ثقة .

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص 41، تحقیق: الشیخ جواد القیومی،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الأولى1417

5. سلیم بن قیس هلالی

سلیم بن قیس هلالی، از اصحاب و یاران خاص پنج امام اول شیعیان بوده است. آیت الله خوئی در شرح حال او می‌نویسد:

سلیم بن قیس: قال النجاشی فی زمرة من ذکره من سلفنا الصالح فی الطبقة الأولى: (سلیم بن قیس الهلالی له کتاب، یکنى أبا صادق.

سلیم بن قیس هلالی.. نجاشی او را در زمره گذشتگان صالح از طبقه اول آورده است...

آقای خوئی سپس در ادامه نکاتی را در باره او بیان کرده و نکته نخست ایشان این است:

الأولى: أن سلیم بن قیس - فی نفسه - ثقة جلیل القدر عظیم الشأن، ویکفی فی ذلک شهادة البرقی بأنه من الأولیاء من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام، المؤیدة بما ذکره النعمانی فی شأن کتابه، وقد أورده العلامة فی القسم الأول وحکم بعدالته.

نکته اول: سلیم بن قیس هلالی فی نفسه، ثقه، جلیل القدر و والا مقام است. برای اثبات این مطلب، شهادت برقی به این که او از اولیاء اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بوده، کفایت می‌کند. این مطلب را گفتار نعمانی در باره کتاب سلیم تأیید می‌کند. علامه حلی نیز او را در قسم اول آورده و حکم به عدالتش کرده است.

الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج 9، ص 226، رقم: 5401، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م


نتیجه

# با بررسی سندی که انجام شد،‌ این روایت از نظر سند هیچ مشکلی ندارد و کاملا معتبر و صحیح است.

# پس اثبات می شود که امام علی (ع) تمام تلاشش را انجام داد که بدعت تراویح را از بین ببرد اما چون مردم سال ها به این بدعت عادت کرده بودن ، حاضر به ترک این بدعت نشدن!



فــیـــلــم

حضرت علی (ع) از تراویح نهی کرد اما مردم نپذیرفتن!

(اثبات از کتب اهل سنت)

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

آیا روایات جواز تراویح در منابع شیعه وجود دارد؟

برخی از شبکه های وهابی برای پیشبرد نفاق و موجه نشان دادن دروغگویی شان، به برخی از روایات شیعه استدلال کرده و چنین وانمود کرده اند که در منابع شیعه نیز روایاتی بر جواز و مشروعیت نماز تراویح به جماعت وجود دارد و طبق این روایات رسول خدا و برخی ائمه طاهرین علیهم السلام نماز تراویح به جا آورده اند؛ اما شیعیان آن را انکار می‌کنند.

برای اثبات دروغگویی آنان در این قسمت است لازم است روایات مورد استدلال آنها را آورده و پاسخ آن ها را ارایه می‌کنیم.


روایت اول:

روایت اول مورد استدلال آنها از کتاب «تهذیب الاحکام»‌ شیخ طوسی رحمة‌ الله علیه این است:

علی بن حاتم عن حمید بن زیاد قال : حدثنا عبد الله ابن احمد النهیکی عن علی بن الحسن عن محمد بن زیاد عن أبی خدیجة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلى الله علیه وآله إذا جاء شهر رمضان زاد فی الصلاة وأنا أزید فزیدوا.

به نقل ابو خدیجه امام صادق علیه السلام فرموده است: وقتی ماه رمضان فرا می‌رسید، رسول خدا صلی الله علیه وآله علاوه بر نمازهای معمول شبانه روز، نماز بیشتر به جا می‌آورد و من هم نماز بسیار می‌خوانم؛ پس شما هم نماز بسیار بخوانید.

تهذیب الأحکام - الشیخ الطوسی - ج 3 ص 60

از این روایت استفاده کرده اند که رسول خدا و امام صادق علیه السلام نماز تراویح می‌خوانده اند و شیعیان منکر آن هستند.

=========================

پاسخ: کجای این روایت صریح در جماعت خواندن تراویح است؟

قبل از پاسخ ،‌ نکته مهم قابل تذکر این است که شیعیان نیز نافله ماه رمضان را قبول دارند و در کتابهای فقهی از کیفیت و تعداد رکعات آن بحث کرده و این نماز را مستحب می‌دادند و کسانی که توفیق دارند آنها خوانده اند و می‌خوانند.

علامه حلی در این باره می‌نویسد:

مسألة : اتفق أهل العلم على استحباب نافلة رمضان زیادة على غیره من الشهور وقال ابن بابویه لا صلاة فیه زائدة على غیره .

 لنا : ما رواه الجمهور عن أبی هریرة قال کان رسول الله صلى الله علیه وآله یقول من قام رمضان إیمانا واحتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه ومن طریق الخاصة ما رواه الشیخ فی الموثق عن أبی خدیجة عن أبی عبد الله علیه السلام قال : کان رسول الله صلى الله علیه وآله إذا جاء شهر رمضان زاد فی الصلاة وأنا أزید فزیدوا.

علماء بر استحباب نافله ماه رمضان (یک نماز اضافی نسبت به ماه های دیگر است) اتفاق نظر دارند؛ اما ابن بابویه میگوید: در ماه رمضان، نماز اضافه بر نماز ماههای دیگر نیست.

دلیل ما : یکی روایت جمهور از ابو هریره است که رسول خدا می‌فرمود: هرکه در ماه رمضان قربة الی الله نماز را اقامه کند، گناهان گذشته او بخشیده می‌شود.

روایت دیگر از طریق شیعه، شیخ طوسی نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا در ماه رمضان بر نمازهایش اضافه می‌کرد و من هم اضافه می‌کردم؛ پس شما هم اضافه کنید.

منتهى المطلب (ط.ق) - العلامة الحلی - ج 1 ص 357

علامه طباطبایی در تفسیرش بعد از نقل روایت می‌نویسد:

أقول : یعنى علیه السلام بالزیادة الألف رکعة - التراویح - نوافل شهر رمضان التی کان یصلیها رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم غیر الخمسین نوافل الیوم واللیلة ، وقد وردت فی کیفیتها وتقسمها على لیالی شهر رمضان أخبار کثیرة ، وورد من طرق أئمة أهل البیت علیهم السلام أن النبی صلى الله علیه وآله وسلم کان یصلیها بغیر جماعة ، وینهى عن إتیانها بالجماعة ، ویقول : لا جماعة فی نافلة .

مقصود امام صادق علیه السلام از زیاده، هزار رکعت نافله ماه رمضان است که رسول خدا علاوه بر پنجاه رکعت نوافل شبانه روز انجام می‌دادند. روایات فراوان در کیفیت و تقسیم این هزار رکعت بر شبهای ماه رمضان، داریم و از طریق اهل بیت علیهم السلام روایت شده است که رسول خدا این نماز را بدون جماعت و به صورت انفرادی می‌خواندند و از به جماعت خواندن آن منع می‌کردند  و می‌فرمود: در نافله جماعت نیست.

تفسیر المیزان - السید الطباطبائی - ج 6 ص 333

با توجه به نکته ای که یادآوری کردیم؛

پاسخ شبهه این است که در کجای عبارت این روایت آمده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله و یا امام صادق علیه السلام، نافله ماه رمضان را به جماعت خوانده اند؟

  و یا امام فرموده باشد که شما نیز آن را به جماعت بخوانید؟

هر انسان عاقل و منصفی که متن روایت را بخواند، اضافه بر این مطلب که رسول خدا و امام صادق علیه السلام نافله خوانده اند، چیزی دیگری را نمی‌فهمد و روایت از جماعت خواندن آن ساکت است.

بنابراین، استدلال کردن به این روایت، برای جماعت خواندن تراویح کار یک انسان عاقلی نیست.


روایت دوم :

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ الْبَقْبَاقِ وَ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَزِیدُ فِی صَلَاتِهِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ إِذَا صَلَّى الْعَتَمَةَ صَلَّى بَعْدَهَا فَیَقُومُ النَّاسُ خَلْفَهُ فَیَدْخُلُ وَ یَدَعُهُمْ ثُمَّ یَخْرُجُ أَیْضاً فَیَجِیئُونَ وَ یَقُومُونَ خَلْفَهُ فَیَدَعُهُمْ وَ یَدْخُلُ مِرَاراً قَالَ وَ قَالَ لَا تُصَلِّ بَعْدَ الْعَتَمَةِ فِی غَیْرِ شَهْرِ رَمَضَان.

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله در ماه رمضان بعد از نماز عتمه (عشاء) ، نماز بیشتری انجام می‌دادند. مردم پشت سر حضرت می‌ایستادند، اما حضرت وارد خانه می‌شد و آنها را رها می‌کرد دوباه برای نماز می‌آمد. این بار نیز آنها میامدند و پشت سر آن حضرت می ایستادند. رسول خدا دوباره وارد خانه می شد و آنها را ترک می‌کردند. حضرت به آنها فرمود: بعد از نماز عتمه (عشاء) در غیر ماه رمضان این نماز را نخوانید.

الکافی، ج‏4، ص 155

=========================

پاسخ؛ این روایت به جماعت خواندن تراویح را نفی می‌کند:

با دقت به دو نکته اساسی در این روایت، پاسخ روشن خواهد شد.

اولا:  رسول خدا بعد از حضور مردم نماز نافله را قطع می‌کردند:

توضیح: رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از نماز عشاء شروع می‌کردند نوافل را می‌خواندند؛ اما مردم می‌آمدند پشت سر حضرت نماز می‌خواندند. بعد از این که حضرت متوجه می‌شدند نماز را رها کرده و به خانه می رفتند. بعد از مدتی رسول خدا فکر می‌کرد که مردم پراکنده شده اند دوباره برای نماز می‌آمدند و شروع به نماز می‌کردند دوباره می‌دیدند که مردم پشت سرش آمده اند دوباره آنها را رها می‌کردند:

فَیَدْخُلُ وَ یَدَعُهُمْ ثُمَّ یَخْرُجُ أَیْضاً فَیَجِیئُونَ وَ یَقُومُونَ خَلْفَهُ فَیَدَعُهُمْ وَ یَدْخُلُ مِرَاراً.

این عبارت نشان می‌دهد که رسول خدا به جماعت خواندن نافله را مشروع نمی‌دانسته است و الا دلیل نداشته است که وقتی متوجه حضور مردم و اقتدای آنها به نماز می شده، نماز را رها کند.

ثانیا: نماز نافله، مخصوص ماه رمضان است:

همانگونه که در روایت آمده، رسول خدا نافله رمضان را به جا می‌آورده است، اما بعد از این که چند مرتبه متوجه حضور مردم شد و نماز را قطع ‌کردند بعد از نماز صبح، رسما به مردم اعلام فرمودند که بعد از نماز عتمه در غیر ماه رمضان نافله را نخوانید:

وَ قَالَ لَا تُصَلِّ بَعْدَ الْعَتَمَةِ فِی غَیْرِ شَهْرِ رَمَضَان.

یعنی رسول خدا بعد از قطع کردن نماز نافله و ترک کردن آنها، و تفهیم عدم مشروعیت  نماز نافله را به جماعت خواندن،‌ این مطلب را بیان فرموده است که این نافله مخصوص ماه رمضان است.

در نتیجه، این روایت نیز به نفع مذهب شیعه است که نماز نافله رمضان را به جماعت مشروع نمی‌دانند و به هیچ وجه مطلب مورد استدلال اهل سنت را اثبات نمی‌کند.

در روایت دیگر نیز آمده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از نماز عشاء نماز می‌خواند مردم می‌آمدند به نمازش اقتداء می‌کردند به محض این که آنها تکبیر می‌گفتند رسول خدا نماز را رها می‌کرد و به منزل شان می‌رفت. دوباره وقتی مردم پراکنده می‌شدند رسول خدا به مصلای خودش بر می‌گشت، دوباره مردم می‌آمدند و دوباره رسول خدا نماز را رها کرده و به منزل می‌رفتند:

1795 - 8 علی بن الحسن بن فضال عن إسماعیل بن مهران عن الحسین بن الحسن المروزی عن یونس بن عبد الرحمن عن محمد بن یحیى قال : کنت عند أبی عبد الله علیه السلام فسئل هل یزاد فی شهر رمضان فی صلاة النوافل ؟ فقال : نعم قد کان رسول الله صلى الله علیه وآله یصلى بعد العتمة فی مصلاه فیکبر وکان الناس یجتمعون خلفه لیصلوا بصلاته ، فإذا کبروا خلفه ترکهم فدخل منزله فإذا تفرق الناس عاد إلى مصلاه فصلى کما کان یصلی ، فإذا کبر الناس خلفه ترکهم ودخل وکان ذلک یصنع مرارا .

الاستبصار - الشیخ الطوسی - ج 1، ص 462

=========================

روایت صحیح بخاری در تأیید این روایت:

نظیر همین روایات را بخاری در صحیحش آورده و در آن تصریح شده است که رسول خدا رسما نمازگزارانی را که پشت سرش نماز خواندند،‌ از به جماعت خواندن نهی کرد و دستور داد که در خانه های شان نماز را بجا آورند:

5762 وقال الْمَکِّیُّ حدثنا عبد اللَّهِ بن سَعِیدٍ وحدثنی محمد بن زِیَادٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا عبد اللَّهِ بن سَعِیدٍ قال حدثنی سَالِمٌ أبو النَّضْرِ مولى عُمَرَ بن عُبَیْدِ اللَّهِ عن بُسْرِ بن سَعِیدٍ عن زَیْدِ بن ثَابِتٍ رضی الله عنه قال أحتجر رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم حُجَیْرَةً مُخَصَّفَةً أو حَصِیرًا فَخَرَجَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یُصَلِّی فیها فَتَتَبَّعَ إلیه رِجَالٌ وجاؤوا یُصَلُّونَ بِصَلَاتِهِ ثُمَّ جاؤوا لَیْلَةً فَحَضَرُوا وَأَبْطَأَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم عَنْهُمْ فلم یَخْرُجْ إِلَیْهِمْ فَرَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ وَحَصَبُوا الْبَابَ فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ مُغْضَبًا فقال لهم رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ما زَالَ بِکُمْ صَنِیعُکُمْ حتى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُکْتَبُ عَلَیْکُمْ فَعَلَیْکُمْ بِالصَّلَاةِ فی بُیُوتِکُمْ فإن خَیْرَ صَلَاةِ الْمَرْءِ فی بَیْتِهِ إلا الصَّلَاةَ الْمَکْتُوبَةَ.

زید بن ثابت می‌گوید:‌ رسول خدا صلی الله علیه وسلم حجره‌ای از لیف خرما یا حصیر ساخت و برای نماز خواندن در آن خارج شد؛ مردانی به دنبال حضرت در آن حجره رفتند و به نماز رسول خدا اقتداء کردند. شب دیگر نیز آمدند اما رسول خدا از نماز خواندن با آنها خودداری کردند و برای نماز بیرون نیامد. مردم صدایشان را بلند کردند و درب خانه حضرت را زدند. رسول خدا در حال غضب به سوی آنان خارج شد و فرمود: .... بروید نماز تان را در خانه بخوانید؛‌چرا که نماز شخص در خانه بهتر است مگر نماز های واجب.

صحیح البخاری  ج 5   ص 2266

اعتراف 21 عالم مشهور اهل سنت در ایجاد بدعت نماز تراویح توسط عمر
 
(روی هر تیتر کلیک کنین تا به نقطه مورد نظر بروید.)
 
6. محمد بن سعد زهرى (متوفاى230هـ)
7. احمد بن یحیى بلاذرى (متوفاى279هـ)

8. ابو الفرج ابن جوزى (متوفاى597هـ)
9. محیى الدین نووى (متوفای676هـ)
10. مجیر الدین العلیمى (متوفای927هـ)
11. ابن سمعون بغدادى (متوفای378هـ)
12 . ابوهلال عسکرى (متوفاى395هـ)
13. مقدسى حنبلى (متوفاى620هـ) 
14 . عماد الدین أبو الفداء (متوفای732هـ)
15. زین الدین ابن الوردى (متوفای749هـ)
16. دمیرى شافعى (متوفای808هـ)
17. احمد بن عبد الله قشقلندى (متوفاى821هـ)
18 . بدر الدین عینى (متوفاى855هـ)
19 . محمد امیر صنعانى (متوفاى852هـ)
20. محمد بن عبد الباقى زرقانى (متوفاى1122هـ)
21. زین الدین حسینی عراقی (متوفای 806هـ) 

اعتراف علمای اهل سنت در بدعت تراویح

هرچند که همین دو روایت که در معتبر ترین کتاب آنها آمده، براى اثبات این مطلب کفایت مى‌کند؛ اما از آن‌جائى که ممکن است برخى دلالت روایت را نپذیرند و آن را توجیه کنند، ما اعترافات و تصریح سخنان بزرگان اهل سنت را از قرن‌هاى مختلف در این باره نقل مى‌کنیم تا هیچ بهانه‌اى باقى نماند:


1. ابن کثیر دمشقی (متوفای774هـ)

ابن کثیر دمشقى نیز بدعت تروایح را یکى از نوآورى‌ها و شاهکارهاى عمر مى‌داند:

وأول من کتب التاریخ وجمع الناس على التراویح وأول من عس بالمدینة .

نخستین کسى که تاریخ را ابداع کرد و مردم براى خواندن نماز تراویح جمع کرد، عمر بود.

ابن کثیر الدمشقی،  ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج 7، ص133، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.                                                  

 


2 . جلال الدین سیوطى (متوفاى911هـ)

جلال الدین سیوطی، تاریخ نویس، تفسیر پرداز، محدث، ادیب و لغت شناس پرآوازه اهل سنت در کتاب معتبر «تاریخ الخلفا» در این باره شعر جالبى سروده و در این شعر بدعت تراویح را یکى از شاهکارهاى برجسته عمر بن الخطاب نام مى‌برد:

وقد عمل بعض الأقدمین أرجوزة فی اسماء الخلفاء ووفیاتهم انتهى فیها لى ایام المعتمد وقد عملت قصیدة أحسن منها ورأیت ان أختم بها هذا الکتاب وهى هذه:

وقام من بعده الفاروق ثمت فى

عشرین بعد ثلاث غیبوا عمرا

...

سن التراویح والتاریخ وافتتح الفتوح

جما وزاد الحد من سکرا

برخى از گذشتگان رجزهایى در باره نام و تاریخ وفات خلفا تا زمان معتمد (عباسی) سروده‌اند؛ اما من قصیده بهترى سروده‌ام که (بهتر) دیدم که این کتاب (تاریخ الخلفا) را با آن پایان دهم. و آن قصیده این است:

... پس از او (ابوبکر) فاروق آمد که در سال بیست و سه از دنیا رفت ... او کسى است که براى نخستین بار نماز تروایح و تاریخ را بنا نهاد، دست به کشورگشائى زد و حدّ مست شدن را افزایش داد...

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، تاریخ الخلفاء، ج1، ص517، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.

و در جاى دیگر از همین کتاب ضمن شمردن نوآورى‌هاى خلیفه مى‌نویسد:

وأول من سن قیام شهر رمضان.

تاریخ الخلفاء، ج1، ص136.

و در کتاب «الوسائل فى معرفة الأوائل» که در آن بسیارى از نوآورى‌هاى تاریخ را جمع‌آورى کرده است، بدعت تراویح و خواندن به جماعت آن را یکى از نوآورى‌ها و افتخارات خلیفه دوم نام مى‌برد:

اول من سن التراویح عمر بن الخطاب سنة اربع عشرة اخرجه البیهقی عن عروة.

نخستین کسى که نماز تراویح را مرسوم کرد، عمر بن خطاب در سال چهاردهم هجرى بود، این مطلب را بیهقى از عروة نقل کرده است.

و در صفحه بعد همین مطلب را این گونه تکرار مى‌کند:

اول من جمع الناس على الصلاة فی رمضان عمر بن الخطاب جمعهم على أبی بن کعب رضی الله عنه.

نخستین کسى که مردم براى جماعت خواندن نماز (نافله) رمضان جمع کرد، عمر بن الخطاب بود که أبى بن کعب را امام جماعت آن‌ها قرار داد.


 

3. ابن حجر عسقلانی (متوفای852هـ)

ابن حجر نیز در کتاب «سبل السلام»‌ می‌نویسد:

عرفت ان عمر هو الذی جعلها جماعة علی معین وسماها بدعة.

شناختی که عمر همان کسی است که نماز تروایح را به جماعت قرار داد پس سر امام معین و او را بدعت خوب نامید.

سبل السلام شرح بلوغ المرام،‌ ج2،‌ص 26


4. ابو حامد غزالى (متوفاى505هـ)

ابو حامد غزالى با تقسیم بندى بدعت به «حسنه» و «سیئة»، بدعت تراویح را بدعت حسنه عمر نامیده است:

فکم من محدث حسن کما قیل فی إقامة الجماعات فی التراویح إنها من محدثات عمر رضی الله عنه وأنها بدعة حسنة.

چه بسیار بدعت‌هایى که «حسن؛ پسندیده» است؛ چنانچه در باره به جماعت خواندن نماز تراویح گفته‌اند که تراویح از نوآورى‌هاى عمر و بدعت پسندیده‌اى بود.

الغزالی، محمد بن محمد ابوحامد (متوفاى505هـ، إحیاء علوم الدین، ج1، ص276، ناشر: دار االمعرفة – بیروت.

روشن است که این توجیه غزالى و برخى دیگر از بزرگان سنى ، هرگز قابل پذیرش نیست؛ چرا که بدعت‌گذارى در دین هرگز نمى‌تواند پسندیده و حسن باشد؛ بلکه رسول خدا صلى الله علیه وآله آن را گمراهى محض نامیده است؛ چنانچه مسلم نیشابورى در صحیح خود به نقل از جابر بن عبد الله انصارى از رسول خدا صلى الله علیه وآله مى‌نویسد:

وَخَیْرُ الْهُدَى هُدَى مُحَمَّدٍ وَشَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَکُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ.

و بدترین چیزها، تازه پیدا شدهاى آن است و هر بدعتى گمراهى است.

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج2، ص592، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

ابو اسحاق شاطبى از بزرگان قرن هشتم اهل سنت در رد تقسیم بندى بدعت به «حسنه» و «سیئه» مى‌نویسد:

فاعلموا رحمکم الله ان ما تقدم من الادلة حجة فی عموم الذم من اوجه احدها انها جاءت مطلقة عامة على کثرتها لم یقع فیها استثناء البته ولم یأت فیها مما یقتضی ان منها ما هو هدى ولا جاء فیها کل بدعة ضلالة الا کذا وکذا ولا شیء من هذه المعانی.

بدان: آن عده از دلائلى که گذشت، تمام بدعت‌ها را مذمت می‌کنند و در تمام آن‌ها حجت هستند؛ چرا که همه آن‌‌ها به صورت مطلق آمده‌اند و با این که زیاد هستند؛ اما در هیچ یک از آن‌ها استثنائى نیامده و چیزى وارد نشده است که ثابت کند، یکى از بدعت‌ها هدایت باشد و همچنین در هیچ یک از آن‌ها نیامده است که هر بدعتى گمراهى است مگر فلان و فلان بدعت، و نیز هیچ جمله‌اى که این معنا را ثابت کند وارد نشده است .

الشاطبى الغرناطى ، أبو إسحاق إبراهیم بن موسى بن محمد اللخمى (متوفاى790هـ) ، الاعتصام ، ج1، ص141، ناشر : المکتبة التجاریة الکبرى  مصر.


5. محمد بن جریر طبرى (متوفای311هـ):

ابو جعفر طبرى، تاریخ نویس مشهور اهل سنت در این باره مى‌نویسد:

وهو أول من جمع الناس على إمام یصلى بهم التراویح فی شهر رمضان وکتب بذلک إلى البلدان وأمرهم به وذلک فیما حدثنی به الحارث قال حدثنا ابن سعد عن محمد بن عمر فی سنة أربع عشرة وجعل للناس قارئین قارئا یصلی بالرجال وقارئا یصلی بالنساء.

عمر، نخستین کسى بود که مردم را جمع کرد تا نماز تراویح را در ماه رمضان پشت سر یک نفر بخوانند، و به دیگر شهرهاى اسلامى نیز نوشت که همین کار را انجام دهند، این قضیه طبق روایتى که حارث از ابن سعد از محمد بن عمر نقل شده در سال چهاردهم اتفاق افتاده است، عمر دو امام جماعت یکى مخصوص مردان و یکى مخصوص زنان تعیین کرد.

الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص570، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.

 


6. محمد بن سعد زهرى (متوفاى230هـ)

محمد بن سعد زهرى در کتاب «الطبقات الکبرى» در باره نوآورى‌هاى عمر مى‌نویسد:

وهو أول من سن قیام شهر رمضان وجمع الناس على ذلک وکتب به إلى البلدان وذلک فی شهر رمضان سنة أربع عشرة وجعل للناس بالمدینة قارئین قارئا یصلی بالرجال وقارئا یصلی بالنساء .

او نخستین کسى بود که خواندن (نوافل) ماه رمضان را (به جماعت) بنیان نهاد و مردم را براى خواندن آن جمع کرد و به تمام شهرها نیز نوشت که همین کار را انجام دهند. این قضیه در ماه رمضان سال چهاردهم هجرى اتفاق اتفاد،‌ در مدینه دو امام جماعت تعیین کرد، یکى براى مردان و یکى براى زنان .

الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفاى230هـ)، الطبقات الکبرى، ج3، ص281، ناشر: دار صادر - بیروت.

                                 


7. احمد بن یحیى بلاذرى (متوفاى279هـ)

احمد بن یحیى بلاذرى در کتاب «انساب الأشراف» مى‌نویسد:

وأول من سن قیام شهر رمضان، وجمع الناس على ذلک، وکتب به إلى البلدان، وذلک فی شهر رمضان سنة أربع عشرة.

عمر، نخستین کسى بود که (به جماعت) خواندن نافله ماه رمضان را بنا نهاد، مردم را براى آن جمع کرد و به شهرهاى اسلامى نیز نوشت که آنان همین کار را انجام دهند، این قضیه در ماه رمضان سال چهاردهم هجرى اتفاق افتاد.

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص398، طبق برنامه الجامع الکبیر.

 


 

8. ابو الفرج ابن جوزى (متوفاى597هـ)

ابو الفرج ابن جوزى مفسر و مورخ مشهور اهل سنت، بعد از نقل روایت بخارى مى‌نویسد:

وقوله : نعمت البدعة . البدعة : فعل شیء لا على مثال تقدم ، فسماها بدعة لأنها لم تکن فی زمن رسول الله على تلک الصفة ، ولا فی زمن أبی بکر.

اما این گفته عمر «نعمت البدعة». بدعت انجام کارى است که پیش از آن کسى انجام نداده باشد؛ عمر آن را بدعت نامید؛ چرا که این قضیه در زمان رسول خدا (ص) و زمان ابوبکر با این ویژگى (به جماعت) نبوده است.

ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى 597‌هـ)، کشف المشکل من حدیث الصحیحین ، ج1، ص116، تحقیق : علی حسین البواب ، ناشر : دار الوطن - الریاض - 1418هـ - 1997م.

                                                     


9. محیى الدین نووى (متوفای676هـ)

محیى الدین نووی، شارح صحیح مسلم در کتاب معتبر «تهذیب الأسماء واللغات» مى‌نویسد:

وثبت فی صحیح البخاری وغیره أن عمر رضی الله عنه أول من جمع الناس لصلاة التراویح فجمعهم على أبی بن کعب رضی الله عنه وأجمع المسلمون فی زمنه وبعده على استحبابها .

در صحیح بخارى و  دیگر کتاب‌ها ثبت شده است که عمر نخستین کسى بود که مردم براى خواندن نماز تراویح (به جماعت) جمع کرد و أبى بن کعب را امام آن‌ها قرار داد، مسلمانان پس آن بر استحباب خواندن تراویح به جماعت اجماع کردند.

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفای676هـ)، تهذیب الأسماء واللغات، ج 2، ص332، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1996م

                                


10. مجیر الدین العلیمى (متوفای927هـ)

مجیر الدین علیمی، نیز در این باره مى‌نویسد:

وهو أول من جمع الناس لصلاة التراویح وأول من کتب التاریخ... .

عمر، نخستین کسى بود که مردم را براى خواندن  نماز تراویج جمع کرد و نخستین کسى بود که تاریخ را ابداع کرد.

العلیمی الحنبلی ، مجیر الدین عبد الرحمن بن محمد بن عبد الرحمن بن محمد (متوفای927هـ) الأنس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل ، ج 1، ص260، تحقیق : عدنان یونس عبد المجید نباتة ، ناشر : مکتبة دندیس - عمان - 1420هـ- 1999م .

                          


 

11. ابن سمعون بغدادى (متوفای378هـ)

ابن سمعون بغدادى در کتاب «أمالى» مى‌نویسد:

وهو أول من جمع الناس على إمام واحد فی التراویح.

عمر، نخستین کسى بود که مردم را براى خواندن نماز تراویح، پشت سر یک امام جمع کرد.

ابن سمعون البغدادی ، أبو الحسین محمد بن أحمد بن إسماعیل بن عنبس (متوفاى387هـ)، أمالی ابن سمعون، ج 1، ص351، طبق برنامه الجامع الکبیر.


12 . ابوهلال عسکرى (متوفاى395هـ)

ابو هلال عسکرى در کتاب «الأوائل» خود مى‌نویسد:

وأول من اتخذه عمر.

أول من سن قیام شهر رمضان سنة أربع عشرة.

نخستین کارهائى که عمر انجام داد:

نخستین کسى که بجاى آوردن نماز (نافله) ماه رمضان را (به جماعت) بنانهاد، عمر بن الخطاب بود.

العسکری ، أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعید بن یحیى بن مهران (متوفاى395هـ) الأوائل للعسکری ، ج1، ص398، طبق برنامه الجامع الکبیر.


 

13. مقدسى حنبلى (متوفاى620هـ)

و مقدسى حنبلی، فقیه نامدار حنابله که برترین و گسترده‌ترین کتاب فقهى آن‌ها نیز متعلق به اوست در باره نماز تراویح مى‌نویسد:

ونسبت التراویح إلى عمر بن الخطاب رضی الله عنه لأنه جمع الناس على أبی بن کعب فکان یصلیها بهم.

نماز تراویح را به عمر نسبت داده‌اند، به این دلیل که او (نخستین بار) مردم را به امامت أبى بن کعب جمع کرد تا پشت سر او نماز تراویح را بخوانند.

المقدسی الحنبلی، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاى620هـ)، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج1، ص455، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.

 


14 . عماد الدین أبو الفداء (متوفای732هـ)

ابو الفداء، تاریخ نویس نامدار اهل سنت در باره نو‌آورى‌هاى عمر مى‌نویسد:

وأول من جمع الناس على إمام یصلی بهم التراویح فی رمضان، وکتب بذلک إلى سائر البلدان وأمرهم به.

عمر، نخستین کسى بود که مردم را جمع کرد که پشت سر یک امام، نماز تراویح ماه رمضان را بخواند، و به شهرهاى دیگر نیز نوشت که همین عمل را انجام دهند.

أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (متوفای732هـ)، المختصر فی أخبار البشر، ج 1، ص113، طبق برنامه الجامع الکبیر.



 

15. زین الدین ابن الوردى (متوفای749هـ)

ابن وردی، از مورخان قرن هشتم اهل سنت، یکى از نوآورى‌هاى عمر را بدعت تراویح مى‌داند:

وأول من جمع على إمام یصلی التراویح ، وأول من ضرب بالدرة ودون الدواوین ...

نخستین کسى که مردم را جمع کرد تا نماز تراویح را پشت سر امام جماعت بخوانند، عمر بود، و او نخستین کسى بود که مردم با تازیانه زد و ...

ابن الوردی ، زین الدین عمر بن مظفر (متوفای749هـ) ، تاریخ ابن الوردی، ج 1، ص142، ناشر : دار الکتب العلمیة - لبنان / بیروت ، الطبعة : الأولى، 1417هـ - 1996م.


 

16. دمیرى شافعى (متوفای808هـ)

دمیرى مصرى، از بزرگان اهل سنت در قرن نهم هجرى مى‌نویسد:

وهو أول من جمع الناس على إمام واحد فی التراویح .

عمر، نخستین کسى بود که مردم براى خواند نماز تراویح پشت سر یک امام جمع کرد.

الدمیری المصری الشافعی ، کمال الدین محمد بن موسى بن عیسى (متوفای808 هـ)، حیاة الحیوان الکبرى، ج 1، ص481، تحقیق : أحمد حسن بسج ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان ، الطبعة : الثانیة ، 1424 هـ - 2003م.


17. احمد بن عبد الله قلقشندى (متوفاى821هـ)

احمد بن عبد الله قلقشندی، یکى دیگر از بزرگان اهل سنت در کتاب «مآثر الإنافة» مى‌نویسد:

وهو أول من سن قیام شهر رمضان وجمع الناس على إمام واحد فی التراویح وذلک فی سنة أربع عشرة.

نخستین کسى که به جماعت خواندن نوافل ماه رمضان را رسم و مردم را براى خواندن آن پشت سر یک امام جمع کرد، عمر بن خطاب بود که این کار را در سال چهاردهم هجرى انجام داد.

القلقشندی ، أحمد بن عبد الله (متوفاى821هـ) ، مآثر الإنافة فی معالم الخلافة ، ج3، ص337، تحقیق : عبد الستار أحمد فراج ، ناشر : مطبعة حکومة الکویت - الکویت ، الطبعة : الثانیة ، 1985م.


18 . بدر الدین عینى (متوفاى855هـ)

بدرالدین عینى، در شرح روایت صحیح بخارى مى‌نویسد:

وإنما دعاها بدعة لأن رسول الله ، صلى الله علیه وسلم ، لم یسنها لهم ، ولا کانت فی زمن أبی بکر ، رضی الله تعالى عنه .

عمر، آن را بدعت نامید، به این دلیل که رسول خدا آن را رسم نکرده بود، در زمان ابوبکر نیز وجود نداشته است.

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج11، ص126، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.


 

19 . محمد امیر صنعانى (متوفاى852هـ)

و محمد بن اسماعیل صنعانى مى‌نویسد:

إذا عرفت هذا عرفت أن عمر هو الذی جعلها جماعة على معین وسماها بدعة . وأما قوله نعم البدعة فلیس فی البدعة ما یمدح بل کل بدعة ضلالة.

وقتى این مطلب را متوجه شدی، این را نیز مشخص مى‌شود که عمر، (نخستین) کسى بود که دستور داد آن را به جماعت یک شخص معین بخوانند و عمر بود که آن را بدعت نامید؛ اما این که گفته «نعم البدعه ؛ چه بدعت خوبی»، در بدعت چیزى وجود ندارد که قابل ستایش باشد؛ بلکه هر بدعتى (سرانجامش) گمراهى است.

الصنعانی الأمیر، محمد بن إسماعیل (متوفاى 852هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحکام، ج2، ص10، تحقیق: محمد عبد العزیز الخولی، ناشر:دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1379هـ.


 

20. محمد بن عبد الباقى زرقانى (متوفاى1122هـ)

محمد بن عبد الباقى زرقانى در شرح خود بر کتاب موطأ مالک مى‌نویسد:

فسماها بدعة لأنه صلى الله علیه وسلم لم یسن الاجتماع لها ولا کانت فی زمان الصدیق وهو لغة ما أحدث على غیر مثال سبق وتطلق شرعا على مقابل السنة وهی ما لم یکن فی عهده صلى الله علیه وسلم.

عمر آن را بدعت نامید؛ چرا که رسول خدا صلی الله علیه وسلم به جماعت خواندن آن را تأسیس بود، در زمان ابوبکر نیز سابقه نداشته است.

لغت بدعت به معناى چیزى است که سابقه نداشته و از نظر شرعى برچیزى اطلاق مى‌شود که در مقابل سنت و چیزهاى است که در زمان رسول خدا صلی الله علیه وسلم وجود نداشته است.

الزرقانی، محمد بن عبد الباقی بن یوسف (متوفاى1122هـ) شرح الزرقانی علی موطأ الإمام مالک، ج1، ص340، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ.


21. زین الدین حسینی عراقی (متوفای 806هـ)

حسینی عراقی نیز در کتاب «طرح التثریب فی شرح التقریب»، می‌نویسد:

وقد أمر به عمر بن الخطاب رضی الله عنه واستمر علیه عمل الصحابة رضی الله عنهم وسائر المسلمین وصار من الشعائر الظاهرة کصلاة العید.

عمر بن خطاب به تراویح دستور داد و صحابه و سایر مسلمانان این کار را ادامه دادند و از شعائر آشکار کردید همانند نماز عید.

طرح التثریب فی شرح التقریب  ج 3، ص


هرچند که بزرگان دیگرى را نیز مى‌شد در این لیست قرار داد؛‌ اما ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا مى‌کنیم


 نتیجه :

اهل سنت در اصل «اهل سنت عمر» هستند نه «اهل سنت پیامبر (ص)».

فــیـــلــم

«جماعت خواندن نماز تراویح» بدعت عمر بن خطاب

(اثبات از کتب اهل سنت)

یکی از ده ها بدعت عمر بن خطاب = «جماعت خواندن نماز تراویح»

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.