شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس وبلاگ و آدرس ‌های پست‌ها را به شیعیان و اهل‌سنتی که می‌شناسید بفرستید

پربازدیدترین مطالب

عثمان اولین کسی بود که در وضو بدعت گذاری کرد و پا را شست!

(اثبات از کتب اهل سنت)


 
1- عثمان اولین کسی در وضو اختلاف به وجود آورد (روایت اهل سنت)
 
عَن اَبی مالِکٍ الدَّمِشْقی قالَ: «حُدِّثْتُ اَنَّ عُثْمانَ بْنَ عَفّانٍ اِخْتَلَفَ فی خِلافَتِهِ فِی الْوُضُوءِ.» 

ابومالک دمشقی گفت: «برایم روایت شده که عثمان در زمان خلافتش در وضو اختلاف به وجود آورد!»

کنزالعمال ج9 ص443 ح 26890 المؤلف: علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی البرهانفوری ثم المدنی فالمکی الشهیر بالمتقی الهندی (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بکری حیانی - صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
عثمان حتی نماز را هم به رای خودش و بر خلاف سنت پیامبر (ص) ، عوض می کرد!
 
هَذَا إِمَامُکُمْ عُثْمَانُ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ وَهُوَ مُقِیمٌ، فَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَنْزِلُ عَلَیْهِ الْوَحْیُ وَالنَّاسُ یَوْمَئِذٍ الإِسْلامُ فِیهِمْ قَلِیلٌ، ثُمَّ أَبُو بَکْرٍ مِثْلُ ذَلِکَ، ثُمَّ عُمَرُ، فَضَرَبَ الإِسْلامُ بِجِرَانِهِ، فَصَلَّى بِهِمْ عُمَرُ حَتَّى مَاتَ رَکْعَتَیْنِ، فَقَالَ عُثْمَانُ: هَذَا رَأْیٌ رَأَیْتُهُ.

خلیفه سوم، عثمان در مِنا نماز را بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تمام خواند و وقتی با اعتراض شدید صحابه و عبدالرحمان بن عوف روبرو شد و نتوانست به آنان جوابی بدهد، گفت: «هذا رَأىٌ رَأَیْتُهُ.» «این رأیی است که خود بر آن شدم
تاریخ الطبری ج4 ص268 المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: 310هـ)، الناشر: دار التراث - بیروت، الطبعة: الثانیة - 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11.

 
2- عثمان ابتدا پایش را در وضو مسح می کرد (روایت اهل سنت)

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ أَبِی عَرُوبَةَ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ مُسْلِمِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ حُمْرَانَ، قَالَ: دَعَا عُثْمَانُ بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ، ثُمَّ ضَحِکَ، فَقَالَ: أَلَا تَسْأَلُونِی مِمَّا أَضْحَکُ، قَالُوا: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، مَا أَضْحَکَکُ؟ قَالَ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ کَمَا تَوَضَّأْتُ، فَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ، وَغَسَلَ وَجْهَهُ ثَلَاثًا وَیَدَیْهِ، وَمَسَحَ بِرَأْسِهِ وَظَهْرِ قَدَمَیْهِ»

حمران گوید: عثمان آب خواست تا وضو بگیرد. سپس خندید. بعد گفت: آیا از من سؤال نمی کنید که از چه جهت خندیدم؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین! چه امری تو را خنداند؟ گفت: «دیدم رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم همان گونه که من وضو می گیرم وضو گرفت، پس آب را در دهان چرخاند و آب را در بینی گرداند و صورتش را سه بار شست و سر و پشت پاها را مسح نمود.»

المصنف فی الأحادیث والآثار ج1 ص16 المؤلف: أبو بکر بن أبی شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفى: 235هـ)، المحقق: کمال یوسف الحوت، الناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409، عدد الأجزاء: 7.


3- عثمان بعدها در وضو بدعت ایجاد کرد و پایش را در وضو می شست! (روایت اهل سنت)

أَخْبَرَنَا نَصْرُ بْنُ عَلِیٍّ الْجَهْضَمِیُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَبَانَ، مَوْلَى عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ: أَنَّ عُثْمَانَ تَوَضَّأَ فَمَضْمَضَ، وَاسْتَنْشَقَ، وَغَسَلَ وَجْهَهُ ثَلَاثًا، وَیَدَیْهِ ثَلَاثًا، وَمَسَحَ بِرَأْسِهِ، وَغَسَلَ رِجْلَیْهِ ثَلَاثًا، ثُمَّ قَالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ کَمَا تَوَضَّأْتُ، ثُمَّ قَالَ: «مَنْ تَوَضَّأَ وُضُوئِی هَذَا، ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ، لَا یُحَدِّثُ فِیهِمَا نَفْسَهُ، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»  إسناده صحیح

حمران گوید: «عثمان وضو گرفت، پس مضمضه و استنشاق نمود و صورت و دست هایش را سه بار شست و سرش را مسح کرد و پایش را سه بار شست!»

مسند الدارمی ج1 ص544 المؤلف: أبو محمد عبد الله بن عبد الرحمن بن الفضل بن بَهرام بن عبد الصمد الدارمی، التمیمی السمرقندی (المتوفى: 255هـ)، تحقیق: حسین سلیم أسد الدارانی، الناشر: دار المغنی للنشر والتوزیع، المملکة العربیة السعودیة، الطبعة: الأولى، 1412 هـ - 2000 م، عدد الأجزاء: 4.

ملاحظه می شود که عثمان زمانی روی پاهایش را در وضو مسح می کند؛ اما در زمانی دیگر روی پایش را می شوید!

جالب است که توجه شود یکی از علل قتل عثمان، انجام تغییرات وسیعی است که توسط او در دین به وجود آمد.

اثبات صحیح بودن «مسح پا در وضو» از قرآن



شبهه اهل سنت

# اهل سنت همواره می گویند چون در آیه وضو اعراب ظاهری «رئوس» «مجرور» است و اعراب ظاهری «ارجل» «منصوب» است ، پس «ارجلـ» نمی تواند به «رئوسـ» عطف شود!

# اهل سنت می گویند کلماتی که می خواهند به هم عطف شوند حتما باید اعراب ظاهریشان مثل هم باشد!

ـــــــــــــــــــــــ

ما ثابت می کنیم این یک «قائده من در آوردی» از طرف اهل سنت است ! و نیازی نیست 2 کلمه ای که به هم عطف می شوند اعراب ظاهریشان مثل هم باشد.



اولا : طبق روایات اهل سنت ؛ قرائت اکثریت بر این است که «ارجل» «مجرور» است.

 

طبق روایات اهل سنت ؛ 7 نفر از مفسران بزرگ ، قرآن را اعراب گذاری کردند که 4 نفر از آنها «ارجلکم» را «مجرور» نقل کرده اند و فقط 3 نفر از آنها «ارجلکم» را «منصوب» نقل کرده اند.

(برای دیدن توضیحات کامل تر از کتب اهل سنت ، کلیک کنید)

 

# اگر قرائت اکثریت (4 نفر) را بگیریم و «ارجلکم» را «مجرور» بخوانیم ، در نتیجه باید بگوییم 100 درصد پا باید مسح شود چون اعراب «ارجل» مانند «رئوس» منصوب می شود و در نتیجه کاملا واضح است که «ارجل» به «رئوس» عطف می شود.

# اگر نظر 3 نفر باقی مانده را بگیریم باز هم پا باید مسح شود چون در این صورت «ارجل» به محل «رئوس» عطف می شود همانطور که در آیه 3 سوره توبه ، اعراب ظاهری «رسول» با «الله» متفاوت است اما «رسول» عطف به محل «الله» شده است. (أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُـــهُ). در این حالت می گوییم  «عطف بر محل» رخ داده است. «عطف بر محل» در کلام عرب و قرآن شایع است.



دوما : اثبات کامل از قرآن برای اثبات «مسح پا» با وجود «منصوب» بودن «ارجل»

دلایل پایین را مطالعه کنین.



 1- ابتدا توضیح چگونگی عطف در آیه وضو

 

در ادبیات عرب ؛ هر وقت 2 کلمه ای که بر هم عطف می شوند اعراب متفاوتی داشته باشند می گویند که «عطف به محل» شده است.

 

وَ امْـسَـحُـوا بِــرُؤُسِـــکُـمْ وَ أَرْجُــلَـــــکُمْ (مائده/6)

و مسح کنید سرهایتان را و پاهایتان را.

 

اعراب ظاهری «رئوس» : مجرور

اعراب اصلی «رئوس» : محلا منصوب (چون مفعول است و مفعول همیشه باید منصوب باشد.)

اعراب «ارجل» : منصوب

نتیجه : «ارجل» که اعرابش «منصوب» است به «رئوس» که اعراب اصلی اش «محلا منصوب» است  ، عطف شده است.

ــــــــــــــــــ

به این نوع عطف در ادبیات عرب «عطف به محل» می گویند.

در آیه وضو همین اتفاق افتاده است و «عطف به محل» رخ داده است.

ــــــــــــــــــ

مانند :

 

أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُـــهُ (توبه/3)

خدا و پیامبرش از مشرکین بیزار هستن.

 

اعراب ظاهری «رسول» : منصوب

اعراب اصلی «رسول» : محلا مرفوع (چون فاعل در زبان عربی همیشه مرفوع است.)

اعراب «رسول» : مرفوع

نتیجه : «رسول» که «مرفوع» است به «الله» که «محلا مرفوع» است ، عطف شده است.

اینجا هم «عطف به محل» رخ داده است.



2- هیچ کجای قرآن بین معطف و معطوف علیه ، «یک فعل و جمله» فاصله نیفتاده است.

 

اهل سنت می گویند «ارجلکم» به «ایدیکم» عطف شده است و به فعل «فاغْسِلُواْ» بر می گردد و در نتیجه پا باید شسته شود !

فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْـــسَـــحُـــواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ

 

# اهل سنت به ما بگویند که این وسط تکلیف «وَامْـــسَـــحُـــواْ» چه می شود؟

# کجای قرآن همچین اتفاقی افتاده است که بین «معطف» و «معطوف علیه» «یک فعل و جمله مستقل» آمده باشد؟

# هیچ جای قرآن همچین اتفاقی نیفتاده است و حتی ابن حزم (عالم مشهور اهل سنت) می گوید که جایز نیست بین معطوف و معطوف علیه ، «فعل و جمله مستقل» آمده باشد و در نتیجه «ارجل» به همان «رئوس» که در کنارش است ، عطف شده است و پا باید مسح شود.



3- طبق قواعد ادبیات عرب هر وقت «یک فعل اولش با واو» بیاید به عنوان «مانع» عمل می کند و نمی گذارد کلمه ای از مابعدش به ماقبلش عطف شود.

 

وَ امْـسَـحُـوا بِــرُؤُسِـــکُـمْ وَ أَرْجُــلَـــــکُمْ (مائده/6)

و مسح کنید سرهایتان را و پاهایتان را.

اینجا فعل «وَ امْـسَـحُـوا» به عنوان «مانع» عمل می کند و نمی گذارد کلماتی که مابعدش آمده اند به ماقبلش عطف شود و هیچ جای قرآن چنین آیه ای وجود ندارد که یک «فعل اولش با واو» آمده باشد و کلمه ای بعدش آمده باشد و این کلمه به قبلش عطف شده باشد. اگر چنین چیزی در قرآن وجود دارد اهل سنت به ما نشان دهند.



4- این آیه نشان می دهد استدلال اهل سنت کاملا باطل است :

 

 أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُـــهُ (توبه/3)

خدا و پیامبرش از مشرکین بیزار هستن.

 

# اهل سنت مگه نمی گین اگه اعراب ها فرق کنه 2 کلمه نمی توانند به هم عطف شوند؟ پس اینجا چگونه «الله» و «رسول» به هم عطف شده اند در حالی که اعراب ظاهریشان با هم متفاوت است؟

# پس استدلال اهل سنت باطل است و می شود 2 کلمه ای که اعراب ظاهریشان با هم متفاوت است بر هم عطف شوند.

# در اینجا «رسول» به «الله» عطف شده است. در حالی که اعراب ظاهریشان با هم متفاوت است و «رسول» «مرفوع» است و «الله» «منصوب» است.

اعراب ظاهری «رسول» : منصوب

اعراب اصلی «رسول» : محلا مرفوع (چون فاعل در زبان عربی همیشه مرفوع است.)

اعراب «رسول» : مرفوع

«رسول» که «مرفوع» است به «الله» که «محلا مرفوع» است ، عطف شده است.

 به این نوع عطف در ادبیات عرب «عطف به محل» می گویند.

در آیه وضو همین اتفاق افتاده است و «عطف به محل» رخ داده است.



5- اگر منظور خدا این بود که پا شسته شود حتما قبل از «أَرْجُلَکُمْ» فعل «وَاغْسِلُواْ» را می آورد و آیه را بدین صورت می آورد :


وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ (وَاغْسِلُواْ) أَرْجُلَکُمْ

ولی خداوند این کار را نکرده است. پس حتما خواسته خداوند مسح پا است و نه شستن پا.

 

شاید اهل سنت بگویند چون خداوند یکبار فعل «فاغْسِلُواْ» را در جمله قبل آورده است ، جهت جلوگیری از تکرار ، آنرا قبل از «ارجلکم» نیاورده است!

این استدلال هم باطل است چون خداوند در آیات مختلف هر وقت نیاز بود یک «فعل» را تکرار کرده است.

مانند :

أَطیعوا الله وَ أَطیعوا الرسول (نسا/59)


در این آیه می بینیم خداوند بلافاصله «فعل» را تکرار کرده است.

در نتیجه استدلال اهل سنت باطل است و اگر منظور خداوند به شستن پا بود حتما باید فعل «واغْسِلُواْ» را قبل از«أَرْجُلَکُمْ» می آورد.

پس قطعا دستور خداوند این است که پا در وضو مسح شود.



درخواست از اهل سنت :

حال اهل سنت حالا یک مثال از قرآن به ما نشان دهند که در یک آیه قرآنی 2 فعل آمده باشد و کلمه ای که بعد از فعل دوم آمده باشد به فعل اول عطف شده باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گاهی دیده شده است که اهل سنت به همین آیه 3 سوره توبه استدلال می کنند تا حرفشان را اثبات کنند!

اما به 2 دلیل هرگز نمی توانند به این آیه استدلال کنند :

1- در این قسمت از آیه فقط یک فعل آمده است و اهل سنت باید مثالی از قرآن بزنند که مانند آیه وضو در آن 2 فعل آمده باشد و کلمه ای که بعد از فعل دوم آمده باشد به فعل اول عطف شود که هرگز چنین چیزی در قرآن پیدا نمی کنند.

2- همین که در این آیه ، «رسول» به «الله» عطف شده است ، عینا نظر شیعه را اثبات می کند چون این 2 کلمه اعرابشان با هم متفاوت هست و در نیتجه اثبات می شود با وجود اینکه در آیه وضو ، اعراب «ارجلـ» و «رئوســ» متفاوت است ، می توانند به هم عطف شوند.



نتیجه :

در نتیجه پا باید در وضو مسح شود و وضوی شیعه درست است و «رئوســ» بر «ارجلـ» عطف شده است و شستن پا در وضو اشتباه است و هیچ کجای قرآن نیامده است که 2 فعل در عبارتی آمده باشد و کلمه ای که بعد از فعل دوم آمده باشد به فعل اول عطف شده باشد.





فـــیــــلــــــم

 

اثبات صحیح بودن «مسح پا در وضو» از قرآن

 

   
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) در وضو پایشان را مسح می کردن. (3)

(اثبات از کتب اهل سنت)


در کتب اهل سنت با سند صحیح وارد شده است که:

«حَدَّثَنَا شُعْبَهُ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مَیْسَرَهَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّزَّالَ بْنَ سَبْرَهَ، یَقُولُ: صَلَّى عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، الظُّهْرَ فِی الرَّحَبَهِ، ثُمَّ جَلَسَ فِی حَوَائِجِ النَّاسِ حَتَّى حَضَرَتِ الْعَصْرُ، ثُمَّ أُتِیَ بِکُوزٍ مِنْ مَاءٍ فَصَبَّ مِنْهُ کَفًّا فَغَسَلَ وَجْهَهُ وَیَدَیْهِ، وَمَسَحَ عَلَى رَأْسِهِ وَرِجْلَیْهِ، ثُمَّ قَامَ فَشَرِبَ فَضْلَ الْمَاءِ، وَهُوَ قَائِمٌ، وَقَالَ: إِنَّ نَاسًا یَکْرَهُونَ أَنْ یَشْرَبُوا وَهُمْ قِیَامٌ، وَرَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ فَعَلَ مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتُ، وَقَالَ: ” هَذَا وُضُوءُ مَنْ لَمْ یُحْدِثْ ”

نزال بن سبره مى‏ گوید: على (رضی الله عنه) در رحبه نماز ظهر را خواند، سپس براى برطرف کردن حوائج مردم نشست تا این‏که زمان نماز عصر فرا رسید، پس ظرف آبى آوردند و حضرت یک کف آب ریخت و صورت و دستانش را شست و بر سر و پاهایش مسح کشید. سپس بلند شد و بقیه آب وضو را نوشید و فرمود: همانا برخى مردم از نوشیدن آب در حال ایستاده کراهت دارند و من دیدم که پیامبر (صلى الله علیه و آله) همین گونه‏ عمل کرد که من کردم‏.» 

أبو داود الطیالیسی، مسند أبی داود الطیالسی، دار النشر: دار هجر للنشر والتوزیع، بلد النشر:مصر، شماره حدیث۱۳۹٫

راویان این روایت همگی از روایان بخاری و مسلم هستند و سند روایت کاملا صحیح است.

پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) در وضو پایشان را مسح می کردن. (2)

(اثبات از کتب اهل سنت)


«عن ابى مطر قال: بینما نحن جلوس مع على (علیه السلام) فى المسجد جاءرجل إلى على (علیه السلام) و قال: أرنى وضوء رسول الله (صلى الله علیه وآله) فدعا قنبر فقال: اتیتنى بکوز من ماء، فغسل یده و وجهه ثلاثاً فأدخل بعض أصابعه فى فیه و استنشق ثلاثاً و غسل ذارعیه ثلاثاً و مسح رأسه واحدة ... و رجلیه إلى الکعبین؛

ابى مطر می ‏گوید: هنگامى که ما خدمت على (ع) در مسجد نشسته بودیم مردى آمد و به حضرتش عرض کرد: وضوى رسول خدا (ص) را به من نشان بده، حضرت قنبر را صدا زد و فرمود کوزه ‏اى از آب بیاور، سپس دست و صورتش را سه بار شست و انگشت در دهان کرد (و مسواک نمود) و سه بار استنشاق کرد و (صورت و) دست‏ها را سه بار شست و یک بار سر و پاها را تا بر آمدگى پشت پا مسح نمود.

کنزالعمّال، ج 9، ص 448؛ به همین مضمون در مسند احمد ، ج3، ص291

امام فخر رازی : حتی اگر «ارجل» «منصوب» باشد ، باز هم پا باید مسح شود. 

(اثبات از کتب اهل سنت)


 
# در روایات اهل سنت آمده است که آیه وضو به 4 قرائت نازل شده است و در 4 قرائت ؛ «ارجل» «مجرور» است و در 3 قرائت ؛ «ارجل» «منصوب» آمده است.
 
# امام فخر رازی می گوید چه «ارجل» «منصوب» باشد و چه «مجرور» باشد ، پا باید «مـسـح» شود.
 

 
امام فخر رازی (دانشمند مشهور اهل سنت) می گوید چه «ارجل» «مجرور» باشد و چه «منصوب» باشد ، پا باید در وضو مسح شود :
 
----------
 
«اَمَّا الْقِرائَةُ بِالْجَرِّ فَهِیَ تَقْتَضی کَوْنُ الاَرْجُلِ مَعْطُوفاً عَلَى الرَّأْسِ فَکَما وَجَبَ الْمَسْحُ فِی الرَّأْسِ فَکَذلِکَ فِی الاَرْجُلِ.»

«اما قرائت به جرّ، در این صورت «ارجل» عطف به «رأس» می شود و همان گونه که مسح بر سر واجب است، در پاها نیز واجب می شود.»
 
----------

«اَمَّا الْقِرائَةُ بِالنَّصْبِ فَقالُوا: اَیْضاً اَنَّها تُوجَبُ الْمَسْحُ.»

«اما در قرائت به نصب، باید گفت: در این صورت نیز مسح (بر پاها) واجب است.»

----------
 
«وَ ذلِکَ لِاَنَّ قَوْلَهُ:«وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ» فی مَحَلِّ نَصْبٍ وَلکِنَّها مَجْرُورَةٌ بِالْباءِ فَاِذا عُطِفَ الاَرْجُلُ عَلَى الرُّؤُوسِ جازَ فِی الرِّجْلِ النَّصْبُ عَطْفاً عَلى مَحَلِّ الرُّؤُوسِ وَ الْجَرِّ عَطْفاً عَلَى الظّاهِرِ وَ هذا مَذْهَبٌ مَشْهُورٌ لِلنُّحاةِ.»

«و این امر به آن سبب است که «رؤوسکم» در محل نصب است و هرچند به وسیله (باء) مجرور شده است و اگر «ارجل» عطف بر «رؤوس» شود، جایز است که منصوب باشد بنا بر عطف به محل «رؤوس.» و کسر «ارجل» می تواند عطف بر ظاهر کلمه «رؤوس» باشد و این امر قاعده مشهوری در بین نحویّون است.»
 
----------
 
امام فخر رازی ادامه داده و می گوید: نظریه دیگری نیز می باشد و آن این است که «ارجل» عطف به «ایدیکم» باشد که در این صورت شستن پاها لازم می شود؛ اما:

«اِذا اَجْتَمَعا عَلى مَعْمُولٍ واحِدٍ کانَ اِعْمالُ الاَقْرَبِ اَوْلى فَوَجَبَ اَنْ یَکُونَ عامِلُ نَصْبٍ فی قَوْلِهِ:«و ارجلکم» هُوَ قَوْلُهُ:«و امسحوا» فَثَبَتَ اَنَّ قِرائَةَ:«و ارجلکم» بِنَصْبِ اللّامِ تُوجَبُ الْمَسْحُ اَیْضاً.» 

«اگر دو عامل بر معمولی واحد جمع شدند، حمل به عامل نزدیک تر اولی و سزاوار است؛ لذا لازم می باشد که عامل نصب در فرمایش الهی: «و ارجلکم» همان:«و امسحوا» باشد. پس ثابت شد که قرائت: «و ارجلکم» به نصب (لام) نیز مسح پاها را ایجاب می نماید.»

----------
 
مـنـبـع : مفاتیح الغیب ج11 ص305 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسین التیمی الرازی الملقب بفخر الدین الرازی خطیب الری (المتوفى: 606هـ)، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الثالثة - 1420 هـ.

ابن حزم (دانشمند مشهور اهل سنت) : در آیه وضو «ارجل» چه منصوب باشد و چه مکسور باشد به «رئوس» عطف شده است و در نتیجه پا باید مسح شود.

(اثبات از کتب اهل سنت)


ابن حزم، فقیه نام دار شافعی در کتاب المحلّی می نویسد:

«وَ اَمّا قَوْلُنا فِی الرِّجْلَیْنِ فَاِنَّ القُرآنَ نَزَلَ بِالْمَسْحِ قالَ اللهُ تَعالى:«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم» سَواءٌ قُرِئَ بِخَفْضِ اللّامِ اَوْ بِفَتْحِها هِیَ عَلى کُلِّ حالٍ عُطِفَ عَلَى الرُّؤُوسِ، اِمّا عَلَى اللَّفْظِ وَ اِمّا عَلَى الْمَوْضِعِ وَ لا یَجُوزُ غَیْرُ ذلِکَ لِاَنَّهُ لا یَجُوزُ اَنْ یُحالَ بَیْنَ الْمَعْطُوفِ وَ الْمَعْطُوفِ عَلَیْهِ بِقَضِیَّةِ مُبْتَدَإٍ وَ هکَذا جاءَ عَن اِبْنِ عَبّاسٍ: نَزَلَ القرآنُ بِالْمَسْحِ - یَعْنی فِی الرِّجْلَیْنِ فِی الْوُضُوءِ- وَ قَدْ قالَ بِالْمَسْحِ عَلَى الرِّجْلَیْنِ جَماعَةٌ مِنَ السَّلَفِ مِنْهُمْ عَلِىِّ بْنِ اَبی طالِبٍ وَ ابْنِ عَبّاسٍ وَ الْحَسَنِ وَ عِکْرَمَةِ وَ الشَّعَبی وَ جَماعَةِ غَیْرِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ الطَّبَری.»

«و اما رأی ما در پاها، قرآن به مسح آمده است. خداوند متعال فرمود:«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم» و حکم در آن یکی است. چه مکسور و چه منصوب خوانده شود، در هر حال «ارجلکم» عطف به «رؤوس» شده و جایز نیست که بین معطوف و معطوفٌ علیه به واسطه قضیه مبتدائیه فاصله افتد. و از ابن عباس نقل شده است که: قرآن به مسح بر پاها نازل شده است. و قول مسح بر پاها عقیده بسیاری از گذشتگان است که از جمله ایشان علی بن ابی طالب (علیه السلام) و ابن عباس حسن و عکرمه و شعبی و بسیاری دیگر می باشند و مسح بر پاها قول طبری هم می باشد.»

المحلى بالآثار ج1 ص301 المؤلف: أبو محمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الأندلسی القرطبی الظاهری (المتوفى: 456هـ)، الناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: بدون طبعة وبدون تاریخ، عدد الأجزاء: 12.

 

مسح پا

ابن حزم کیست؟
 
 ــــــــــــــــــ
 
ذهبی درباره او می گوید :
 
ابن حزم ، الإمام الأوحد ، البحر ، ذو الفنون والمعارف، . . فإنّه رأس فی علوم الاسلام، متبحر فی النقل ، عدیم النظیر .

ابن حزم نه تنها امام بوده ؛ بلکه امام یگانه دوران بوده .... سر دسته علوم اسلامی است .... شخصیت بی نظیر اسلام است .

سیر أعلام النبلاء ، ج 18 ص 184

ــــــــــــــــــ
 
ذهبی همچنین در تذکره الحفاظ ، درباره او می گوید :

الإمام العلامة الحافظ الفقیه المجتهد .

تذکره الحفاظ ، ج 3 ، ص 227 چاپ: دارالکتب العلمیه .

جبرئیل مسح بر پاها را بر پیامبر (ص) نازل کرد.

(اثبات از کتب اهل سنت)


 ابن ابی شیبه (استاد بخاری) در المصنّف در کتاب الطهارة وضوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که جناب جبرئیل علیه السلام به ایشان تعلیم داد، این گونه بیان می دارد:
 
عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنِ ابْنِ عُیَیْنَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبِی خَالِدٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ قَالَ: «أَمَّا جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَدْ نَزَلَ بِالْمَسْحِ عَلَى الْقَدَمَیْنِ»

«جبرئیل مسح بر پاها را بر پیامبر (ص) نازل کرد.»

المصنف ج1 ص19 المؤلف: أبو بکر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحمیری الیمانی الصنعانی (المتوفى: 211هـ)، المحقق: حبیب الرحمن الأعظمی، الناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403، عدد الأجزاء: 11. المصنف فی الأحادیث والآثار ج1 ص26 المؤلف: أبو بکر بن أبی شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفى: 235هـ)، المحقق: کمال یوسف الحوت، الناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409، عدد الأجزاء: 7.

 

مسح بر پا

پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) در وضو پایشان را مسح می کردن. (1)

(اثبات از کتب اهل سنت)


امام علی (ع) که تمام عمرش با پیامبر اکرم (ص) بوده و از بچگی در دامان رسول خدا (ص) بزرگ شده ، می فرماید : من دیدم که رسول خدا (ص) روی پا را مسح می کرد.

حَدَّثَنَا وَکِیعٌ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ کُنْتُ أَرَى أَنَّ بَاطِنَ الْقَدَمَیْنِ أَحَقُّ بِالْمَسْحِ مِنْ ظَاهِرِهِمَا حَتَّى رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْسَحُ ظَاهِرَهُمَاُ

امیرمومنان علیه السلام می گوید : من فکر می کردم که کف پاها برای مسح کردن از روی پاها سزاوارتر است تا این که دیدم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روی پاها را مسح می کند»

مسند احمدبن حنبل ج2ص139 موسسه الرساله.

در پاورقی هم نوشته : روایت صحیح است با مجموع طرقش.

 



نتیجه

 

# عزیزان اهل سنت ، تکلیف ما را روشن کنید! آیا نماز پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) که روی پا را مسح می کرده اند ، باطل است ؟

# پیامبر (ص) و امام علی (ع) به اندازه شما نمی فهمیدن که پا باید شسته شود؟

 



فــیـــلــم

 پیامبر اکرم (ص) و امام علی ع در وضو پایشان را مسح می کردن.

(اثبات از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

مطالب این پست :

1- شراب خواری عمر بن خطاب بعد از مسلمان شدنش (از کتب اهل سنت)

2- شراب خواری عمر بن خطاب بعد از خلیفه شدنش (از کتب اهل سنت)

3- شراب خواری عمر بن خطاب در حین مرگش (از کتب اهل سنت)




 1- شراب خواری عمر بن خطاب بعد از مسلمان شدنش (از کتب اهل سنت)

ابوبکر و عمر به همراه نُه نفر از مسلمانان شراب نوشیدند !!!

بسیاری از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند که یازده از مسلمانان در خانه ابوطلحه جمع شدند و شراب نوشیده و مست شدند . یکی از آن‌‌ها که خیلی مست شده بود ، شعرهایی در باره کشتگان بدر از کفار سرود . خبر به نبی مکرم اسلام رسید و آن حضرت با عصبانیت آمد و با چیزی که در دست داشت ، به شخصی که شعر خوانده بود (ابوبکر) زد ... .

از بین این ده نفر که شراب خورده بودند ، اسم 9 نفر آنان مشخص است که ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ،‌ ج10 ،‌ ص30 ، باب نزل تحریم الخمر ، تک تک آنان را نام می‌برد . اسامی این افراد از این قرار است :

1. ابو عبیده جراح ؛ 2 . ابو طلحه ، زید بن سهل (میزبان مجلس) ؛ 3. سهیل بن بیضاء ؛ 4. ابی بن کعب ؛ 5 . ابو دجانه بن خرشه ؛ 6 . ابو ایوب انصاری ؛ 7 . معاذ بن جبل ؛ 8 .  انس بن مالک که در بزم ایشان پیاله گردانی می کرده ؛ 9 . عمر بن الخطاب ؛ 10. نفر آخر شخصی است به نام ابوبکر .

ابن حجر تلاش می‌کند که بگوید منظور از ابوبکر شخص دیگری به نام ابوبکر بن شغوب است ، نه خلیفه اول ؛ اما در نهایت می‌پذیرد که نفر آخر به قرینه وجود عمر بن الخطاب در لیست شرابخواران ، همان ابوبکر صدیق خلیفه اول مسلمانان است !!! .

ابن حجر در فتح الباری می‌گوید :

ثم وجدت عند البزار من وجه آخر عن أنس قال کنت ساقی القوم وکان فی القوم رجل یقال له أبو بکر فلما شرب قال تحیی بالسلامة أم بکر الأبیات فدخل علینا رجل من المسلمین فقال قد نزل تحریم الخمر الحدیث وأبو بکر هذا یقال له ابن شغوب فظن بعضهم أنه أبو بکر الصدیق ولیس کذلک لکن قرینة ذکر عمر تدل على عدم الغلط فی وصف الصدیق فحصلنا تسمیة عشرة .

فتح الباری - ابن حجر - ج 10 ص 31 .

سپس به گونه ای دیگر گزارشی از طریق بزار خواندم که انس گفته است که من در آن روز ساقی گروه شراب خوار بودم و در میان شراب خواران مردی بود که او را ابوبکر می گفتند و چون شراب را سرکشید این شعر را خواند که :

 " مادر بکر را به تندرستی درود فرست ... "

در این هنگام مردی از مسلمانان وارد شد و گفت : مگر نمی‌دانید که فرمان حرمت شراب خواری نازل شده است .

منظور از ابوبکر در روایت ، ابوبکر بن شغوب است . البته برخی خیال کرده‌اند که این شخص همان ابوبکر صدیق است ؛ ولی چنین نیست .

اما از آن جایی که نام عمر بن الخطاب هم در لیست شراب خواران وجود دارد ، این مطلب را می رساند که این ابوبکر ، همان ابوبکر صدیق است و خطائی در این نقل روی نداده است .

از آن چه گذشت ، می‌توانیم نام این ده نفر را مشخص نماییم .

 

================================

آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است :

زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت که ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، ج20 ، ص191 با تجلیل فراوان از او یاد کرده و لقب علامه را به وی می‌دهد ، در کتاب ربیع الأبرار می‌نویسد :

أنزل الله تعالى فی الخمر ثلاث آیات، أولها یسألونک عن الخمر والمیسر، فکان المسلمون بین شارب وتارک ، إلى أن شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر ، فنزلت : یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سکارى ، فشربها من شرب من المسلمین ، حتى شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ینوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث .

وکائن بالقلیب قلیب بدر ... فبلغ ذلک رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فخرج مغضباً یجر رداءه ، فرفع شیئاً کان فی یده لیضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالى : إنما یرید الشیطان ، إلى قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهینا .

ربیع الأبرار ، زمخشری ، ج1 ، ص398 ، طبق برنامه المکتبة الشاملة الکبری ، الإصدار الثانی و با کمی تغییر در تاریخ المدنیة ، ابن شبه ، ج3 ،‌ ص863 طبق برنامه المکتبة الشاملة الکبری ، الإْصدار الثانی .

این دو کتاب را می‌توانید در این سایت اینترنتی نیز پیدا کنید :

http://www.alwarraq.com

خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد . اولین آن : "از تو در مورد شراب و قمار سوال می پرسند"؛ پس عده ای از مسلمانان شراب خورده و عده ای آن را ترک کردند ؛ تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت ؛ پس آیه نازل شد که :" ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید" ؛ باز عده ای از مسلمانان از آن خوردند ؛ تا این که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشته گان بدر ( از کفار) با شعر اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که : کسانیکه در آن چاه بودند ؛ چاه بدر...!!!

خبر به رسول خدا صلی الله علیه وسلم رسید ؛ آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین می کشیدند ، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا ( با آن ) عمر را بزنند .

عمر گفت : پناه می برم به خدا از غضب خدا و رسولش ؛ سپس خداوند آیه نازل فرمود که :" به درستی که شیطان می خواهد ..." تا آنجا که فرموده است " آیا شما دست بر می دارید ( از شراب خوردن) ؟"  پس عمر گفت :دست برداشتیم .

و أبی حامد غزالی از برترین عالمان تاریخ اهل تسنن در کتاب مکاشفة القلوب باب 91، باب عقوبة الشارب الخمر، ص459 ، می‌نویسد :

 فکان فی المسلمین شارب و تارک ، الی ان شرب رجل فدخل فی الصلاة فهجر ، فنزل قوله تعالی : «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى... » الآیه (النساء / 43) فشربها من شربها من المسلمین ، و ترکها من ترکها، حتی شربها عمر رضی الله عنه فأخذ بلحی بعیر و شج بها رأس عبدالرحمن بن عوف ثم قعد ینوح علی قتلی البدر .

فبلغ ذلک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج مغضبا یجر رداءه ، فرفع شیئا کان فی یده فضربه به ، فقال : اعوذ بالله من غضبه، و غضب رسوله، فأنزل الله تعالی: ِ«انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ» (المائده، 91) الآیة، فقال عمر رضی الله عنه: انتهینا انتهینا .

عده‌ای از مسلمانان شراب می خوردند و عده‌ای نمی خوردند ؛ تا اینکه یکی از ایشان شراب خورده و در نماز کلمات نا مناسب گفت ؛ پس آیه نازل شدکه : لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ ...

اما باز عده ای از مسلمانان از آن خورده و عده ای آن را ترک می کردند ؛ تا اینکه عمر رضی الله عنه از آن خورده و استخوان ران شتری را گرفته و با آن سر عبد الرحمن بن عوف را شکافت و سپس نشسته و بر کشتگان بدر (از کفار) گریست !!!

پس خبر به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) رسیده و ایشان با عصبانیت در حالیکه ردای خویش را می کشیدند (حتی صبر نکردند تا آن را درست بپوشند) بیرون آمده و چیزی را که در دست داشتند بالا برده با همان عمر را زدند ؛ پس عمر گفت : پناه می برم به خدا از عصبانیت خدا و رسولش ؛ پس آیه نازل شد که : انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ ... پس عمر گفت : (از نوشیدن شراب) دست برداشتیم .





2- شراب خواری عمر بن خطاب بعد از خلیفه شدنش (از کتب اهل سنت)

شراب خواری عمر در زمان خلافتش :

البته عمر بن الخطاب ، در آن جا گفت « انتهینا = دست برداشتیم» ؛ اما این که واقعاً هم دست از شراب خوردن کشیده باشد ، مشخص نیست ؛ چرا که به اعتراف خود علمای اهل سنت حتی در زمان حکومتش نیز این عادت را که از زمان جاهلی داشته است ، نتوانسته ترک کند .

عمر :عجب شراب نیکویی است!!!

مالک بن أنس ، امام مالکی‌ها در کتاب الموطأ که به اعتقاد بسیاری از علمای اهل سنت همردیف صحاح سته به حساب می‌آید ، می‌نویسد :

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ : أَنَّ أَسْلَمَ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَخْبَرَهُ، أَنَّهُ زَارَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَیَّاشٍ الْمَخْزُومِیَّ, فَرَأَى عِنْدَهُ نَبِیذاً وَهُوَ بِطَرِیقِ مَکَّةَ، فَقَالَ لَهُ : أَسْلَمُ إِنَّ هَذَا الشَّرَابَ یُحِبُّهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَحَمَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَیَّاشٍ قَدَحاً عَظِیماً، فَجَاءَ بِهِ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَوَضَعَهُ فِی یَدَیْهِ، فَقَرَّبَهُ عُمَرُ إِلَى فِیهِ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ عُمَرُ : إِنَّ هَذَا لَشَرَابٌ طَیِّبٌ، فَشَرِبَ مِنْهُ ... .

کتاب الموطأ ، الإمام مالک ، ج 2 ص 894  و الاستذکار ، ابن عبد البر ، ج 8 ص 247 .

از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عیاش مخزومی را دید ؛ در حالی که او در راه مکه بود ، در نزد وی نبیذ دید !!! پس اسلم به او گفت : این نوشیدنی است که عمر آن را دوست می دارد. عبد الله بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد ؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت : این شرابی نیکو است ؛ پس از آن نوشید .

 

================================

شخصی از مشک عمر شراب نوشید و مست شد !!!

ابن ابی شیبه استاد بخاری در کتاب خویش چنین روایت می کند که :

حدثنا أبو بکر قال حدثنا ابن مسهر عن الشیبانی عن حسان بن مخارق قال : بلغنی أن عمر بن الخطاب سائر رجلا فی سفر وکان صائما ، فلما أفطر أهوى إلى قربة لعمر معلقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر ، فشرب منها فسکر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتک ، فقال له عمر : إنما جلدناک لسکرک

المصنف لابن أبی شیبة ج 6 ص 502

عمر در راه سفر با مردی روزه دار همراه بود ؛ وقتی که افطار نمود مشک عمر را که در آن شراب بوده و عمر آن را به شترش آویزان نموده بود و شتر نیز آن را تکان داده بود ، برداشت و از آن نوشید و مست شد ؛ عمر او را حد زد !!! آن شخص به عمر گفت : من از مشک تو نوشیدم!!!

عمر در پاسخ گفت : ما تو را به خاطر مستی حد زدیم (نه به خاطر نوشیدن شراب)

ابن عبد ربه نیز می گوید :

وقال الشعبی: شرب أعرابی من إداوة عمر، فانتشى، فحده عمر. وإنما حده للسکر لا للشراب.

العقد الفرید باب احتجاج المحللین للنبیذ

شعبی گفته است که بیابانگردی از مشک عمر نوشید و مست شد !!! عمر نیز او را حد زد !!! و تنها او را به خاطر مست شدن حد زد و نه به خاطر شراب خوردن !!!

شاید خود عمر از آن می خورده و مست نمی شده است!!!

================================

عمر شراب را با دُردی آن سر می کشید :

همانطور که در اشعار فارسی و عربی مشهور است وقتی شخصی دائم الخمر باشد ، دیگر برای وی نوشیدن تفاله شراب و دُردی (عکر) آسان شده و به اصطلاح به وی دردی کش گفته می شود ؛ در روایات اهل سنت آمده است که عمر نیز از دردی کشان بوده است :

حدثنا بن مبشر نا أحمد بن سنان نا عبد الرحمن بن مهدی نا عبد الله بن عمر عن زید بن أسلم عن أبیه قال کنت أنبذ النبیذ لعمر بالغداة ویشربه عشیة وأنبذ له عشیة ویشربه غدوة ولا یجعل فیه عکرا

سنن الدارقطنی ج4/ص259 ش 70

زید بن اسلم از پدرش (غلام عمر) روایت می کند که گفت : من برای عمر صبحگاه شرابی آماده می کردم و او شب آن را می نوشید و شب هنگام برای او شراب آماده می کردم و او صبح آن را می نوشید و حتی در آن دُردی را هم باقی نمی گذاشت!!!

================================

عمر ، نبیذ را به خاطر هضم غذا دوست داشت !

بیهقی در سنن خود می‌نویسد :

 وأما الروایة فیه عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه فأخبرنا أبو عبدالله الحافظ ثنا أبوالعباس محمد یعقوب ثنا الحسن بن مکرم ثنا أبوالنضر ثنا أبوخیثمة ثنا أبوإسحاق عن عمرو بن میمون قال قال عمر رضی الله عنه إنا لنشرب من النبیذ نبیذاً یقطع لحوم الإبل فی بطوننا من أن تؤذینا .

سنن البیهقی ، ج 8 ، ص 299

عمر می گفت : ما از این نبیذ (شراب) می نوشیم تا گوشت شتر را که در شکم ما است هضم نماید ، که اذیت نشویم !!!

وأما الآثار فمنها ما روی عن سیدنا عمر رضی الله عنه أنه کان یشرب النبیذ الشدید ویقول إنا لننحر الجزور وإن العنق منها لآل عمر ولا یقطعه إلا النبیذ الشدید .

بدائع الصنائع ، ج5 ، ص 116  

روایت شده است که سرور ما عمر رضی الله عنه نبیذ (شراب) غلیظ می نوشید و می گفت : ما شتران را قربانی می کنیم و گوشت گردن آن به خاندان عمر می رسد و چیزی آن را جز نبیذ غلیظ هضم نمی نماید!!!

و متقی هندی می‌نویسد :

13795 ـ عن عمر قال : اشربوا هذا النبیذ فی هذه الأسقیة فإنه یقیم الصلب ویهضم ما فی البطن وإنه لم یغلبکم ما وجدتم الماء.

کنز العمال ، ج 5 ، ص 522 .

از عمر روایت شده است که گفت : نبیذ را در این پیمانه ها بنوشید ؛ زیرا پشت را محکم داشته و آن چه را در شکم است هضم می نماید ؛ و تا زمانی که آب برای نوشیدن همراه داشته باشید (و به همراه آن بنوشید) شما را مست نمی کند!!!

 

================================

عمر در زمان خلافت ، شراب را با آب رقیق کرده و آن را می‌نوشید :

جالب تر از همه این که محمد بن محمود خوارزمی از بزرگان اهل تسنن در کتاب جامع مسانید أبو حنیفه می گوید :

 عن حماد عن إبراهیم عن عمر بن الخطاب ، أتى بأعرابی قد سکر فطلب له عذر فلما أعیاه قال : احبسوه فإن صحى فاجلدوه ، ودعا عمر بفضله ودعا بماء فصبه علیه فکسره ثم شرب وسقى أصحابه ، ثم قال : هکذا فاکسروه بالماء إذا غلبکم شیطانه ، قال : وکان یحب الشراب الشدید .

جامع المسانید أبی حنیفة ، ج2 ، ص 192

بیابانگردی را که مست شده بود به نزد عمر آوردند ؛ عده ای  برای او طلب بخشش کردند ؛ اما وقتی پذیرفته نشد ، عمر گفت : او را زندانی کنید تا زمانی که به خود آید و سپس او را شلاق بزنید . سپس خود عمر آبی طلبیده بر روی همان شراب ریخته و آن را رقیق کرده و  نوشید و به دیگران نیز نوشانید .

سپس گفت : اگر شیطان شراب بر شما غالب شد ، این چنین آن را با آب رقیق سازید !!! عمر شراب غلیظ را دوست داشت !!!

و سرخسی فقیه مشهور حنفی مذهب در کتاب المبسوط می گوید:

وقد بینا أن المسکر ما یتعقبه السکر وهو الکأس الأخیر وعن إبراهیم رحمه الله قال أتی عمر رضی الله عنه بأعرابی سکران معه إداوة من نبیذ مثلث فأراد عمر رضی الله عنه أن یجعل له مخرجاً فما أعیاه إلا ذهاب عقله فأمر به فحبس حتى صحا ثم ضربه الحد ودعا بإداوته وبها نبیذ فذاقه فقال أوه هذا فعل به هذا الفعل فصب منها فی إناء ثم صب علیه الماء فشرب وسقى أصحابه وقال إذا رابکم شرابکم فاکسروه بالماء .

المبسوط ، ج 24 ، ص 11 .

و ما بیان کردیم که مسکر آن چیزی است که با نوشیدن آن شخص مست شود !!! یعنی آخرین پیمانه (پس تا قبل از آن مسکر نیست و حرام نیست!!!) و از ابراهیم روایت شده است که گفت : بیابانگردی مست را به نزد عمر آورده و همراه با او مشکی از نبیذ غلیظ شده بود ؛ پس عمر خواست که برای او راهکاری قرار دهد ؛ هیچ راهی به ذهن او نرسید مگر اینکه او اکنون عقل ندارد ؛ پس دستور داد تا او را زندانی کرده تا زمانی که هوشش سر جای خود باز گردد و سپس او را حد زد ؛ و سپس مشک او را طلبیده در حالی که در آن نبیذ بود ؛ پس از آن چشید و گفت : وای !! این با او چنین کرده است !!!  پس مقداری از آن را در ظرفی ریخته و بر روی آن آب ریخت و از آن نوشید و به یارانش نیز نوشانید و گفت : اگر مایل به این شراب شدید ، مستی آن را با آب از بین ببرید!!!

وی همچنین می گوید :

وعن عمر ( رض ) أنه أتى بنبیذ الزبیب فدعا بماء وصبه علیه وشرب ، وقال : أن لنبیذ زبیب الطائف غراما .

المبسوط ، ج 24 ، ص8 .

از عمر روایت شده است که برای او نبیذی آوردند ؛ پس آبی آورده و بر روی آن ریخت و از آن نوشید و سپس گفت : شراب کشمش طائف ارزشمند است !!! .





3- شراب خواری عمر بن خطاب در حین مرگش (از کتب اهل سنت)

شراب خواری عمر در حال احتضار :

جالب است که جناب عمر ، حتی در آخرین لحظات عمرش نیز دست از شراب خواری برنمی‌داشت ؛ تا جایی که در هنگام مرگ نیز درخواست کرد که برایش شراب بیاورند . ابن سعد از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر الطبقات الکبری می‌نویسد :

عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم .

الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 354 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 44 ، ص 430 و با کمی تفاوت در : السنن الکبرى ، البیهقی ، ج 3 ، ص 113 و فتح الباری ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 52 و المصنف ، ابن أبی شیبة الکوفی ، ج 5 ، ص 488 و الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1154 و ده‌ها مصدر دیگر از  مصادر معتبر اهل سنت .

از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : ای امیر مومنان ، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است ) ؛ پس گفت : به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوستداشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود . عبد الله گفت :  نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد .

معنای نبیذ در کتب اهل سنت :

و نبیذ را اهل لغت ، این گونه معنا کرده‌اند :

وإنما سمی نبیذا لأن الذی یتخذه یأخذ تمرا أو زبیبا فینبذه فی وعاء أو سقاء علیه الماء ویترکه حتى یفور [ ویهدر ] فیصیر مسکرا .

تاج العروس ، ج5 ، ص500 ، ماده نبذ .

به آن نبیذ گفته می شود ، زیرا کسی که آن را درست می کند خرما و کشمش را گرفته و آن ها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب می ریزد . و آن را می گذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود ؛ که در این صورت مست کننده می‌شود .

و محیی الدین نووی در کتاب المجموع می‌نویسد :

واما الخمر فهی نجسة لقوله عز وجل ( إنما الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان ) ولأنه یحرم تناوله من غیر ضرر فکان نجسا کالدم واما النبیذ فهو نجس لأنه شراب فیه شدة مطربة فکان نجسا کالخمر .

المجموع ، محیى الدین النووی ، ج 2 ، ص 563 .

اما شراب نجس است ؛ زیرا خداوند عز و جل فرموده است : " شراب و قمار و بت ها وتیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند" و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر ( ترک آن ) ضرر نداشته باشد ، حرام است ؛ پس مانند خون نجس است ؛ و اما نبیذ ، پس آن نیز نجس است ؛ زیرا شرابی است که غلیظ شده و به طرب می آورد ؛ از این رو ، مانند شراب نجس است.

عثمان و پیامبر (ص) در وضو پایشان را مسح می کردن

(اثبات از کتب اهل سنت)


 
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ أَبِی عَرُوبَةَ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ مُسْلِمِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ حُمْرَانَ، قَالَ: دَعَا عُثْمَانُ بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ، ثُمَّ ضَحِکَ، فَقَالَ: أَلَا تَسْأَلُونِی مِمَّا أَضْحَکُ، قَالُوا: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، مَا أَضْحَکَکُ؟ قَالَ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَوَضَّأَ کَمَا تَوَضَّأْتُ، فَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ، وَغَسَلَ وَجْهَهُ ثَلَاثًا وَیَدَیْهِ، وَمَسَحَ بِرَأْسِهِ وَظَهْرِ قَدَمَیْهِ»

 المصنف فی الأحادیث والآثار ج1 ص16 المؤلف: أبو بکر بن أبی شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفى: 235هـ)، المحقق: کمال یوسف الحوت، الناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409، عدد الأجزاء: 7.

حمران گوید: عثمان آب خواست تا وضو بگیرد. سپس خندید. بعد گفت: آیا از من سؤال نمی کنید که از چه جهت خندیدم؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین! چه امری تو را خنداند؟ گفت:

«دیدم رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم همان گونه که من وضو می گیرم وضو گرفت، پس آب را در دهان چرخاند و آب را در بینی گرداند و صورتش را سه بار شست و سر و پشت پاها را مسح نمود.»

 

وضو نبی

ابن عباس :  قرآن بر 2 شستن و 2 مسح نازل شده است.

(اثبات از کتب اهل سنت)


سرخسی دانشمند دیگر اهل سنت نیز می نویسد:

و عن ابن عباس رضی الله عنهما قال:

فِی قَوْله تَعَالَى: {وَأَرْجُلِکُمْ إلَى الْکَعْبَیْنِ} [المائدة: 6]، فَإِنَّهُ مَعْطُوفٌ عَلَى الرَّأْسِ وَکَذَلِکَ الْقِرَاءَةُ بِالنَّصْبِ عَطْفٌ عَلَى الرَّأْسِ مِنْ حَیْثُ الْمَحِلِّ، فَإِنَّ الرَّأْسَ مَحَلُّهُ مِنْ الْإِعْرَابِ النَّصْبُ، وَإِنَّمَا صَارَ مَحْفُوظًا بِدُخُولِ حَرْفِ الْجَرِّ

ابن عباس گوید: «قرآن بر دو شستن و دو مسح نازل شده است. و منظور او قرائت به کسر «ارجل» می باشد و از حیث محل، باید گفت که محل «رأس» از نظر اعراب نصب می باشد و علت مکسور شدن آن ورود حرف جرّ می باشد.»

المبسوط ج1 ص8 المؤلف: محمد بن أحمد بن أبی سهل شمس الأئمة السرخسی (المتوفى: 483هـ)، الناشر: دار المعرفة - بیروت، الطبعة: بدون طبعة، تاریخ النشر: 1414هـ - 1993م، عدد الأجزاء: 30.


 ابن عباس کیست؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

# ابن عباس پسر عموی پیامبر (ص) و از صحابی پیامبر (ص) است و از بزرگان صحابه به شمار می آید.

# پیامبر (ص) همواره از او تمجید کرده است.

# در صحیح بخاری و صحیح مسلم ، 1660 روایت از ابن عباس نقل شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیامبر (ص) خطاب به ابن عباس فرمود :

اللَّهُمَّ علمه الحکمة وتأویل القرآن

خدایا به او حکمت بیاموز و تاویل قرآن.

منبع : الاستیعاب فی معرفة الأصحاب لابن عبد البر / الاستیعاب فی تمییز الأصحاب / حرف العین / باب عَبْد اللَّهِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابن جوزی در نقل دیگر از پیامبر می نویسد:

«اللهم فقّهه فی الدین و علّمهُ التأویل.»

خدایا او را در دین فقیه کن و به او تاویل یاد بده.

صفة الصفوة، ج 1، ص 233.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیامبر (ص) خطاب به ابن عباس فرمود :

«اللهم علّمه الحکمةَ.»

خدایا به او حکمت بیاموز

کتاب الثقات ج3، ص 207، ج 1، ص 315؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 323.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در جای دیگر چنین فرمود:

«الّلهمّ بارِکْ فیه و انْشُرْ مِنْه.»

حلیة الاولیاء، ج1، ص 316.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همچنین نقل شده که :

پیامبر اکرم (ص) دست مبارک خود را بر سر ابن عباس گذارده و فرمود:

«اللهم اَعْطِهِ الحکمة و عَلِّمْهُ التأویل.»

خدایا به او حکمت عطا کن و تاویل بیاموز.

تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 117؛ استیعاب ج3، ص 70؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 353؛ شمس الدین ذهبی، العِبَر ج1، ص 30؛ الوافی بالوفیات، ج 17، ص 234.

طبق روایت اهل سنت ؛

1- افراد بسیاری از صحابه پاشون را در وضو مسح می کردن از جمله :

حضرت علی (ع) و ابن عباس و عکرمه و شعبی و بسیاری دیگر از صحابه.

2- ابن عباس (صحابی بزرگ پیامبر) می گوید قرآن بر مسح پاها نازل شده

3- قول های بسیاری بر مسح پا وجود دارد .


ابن حزم، فقیه نام دار شافعی در کتاب المحلّی می نویسد:

«وَ اَمّا قَوْلُنا فِی الرِّجْلَیْنِ فَاِنَّ القُرآنَ نَزَلَ بِالْمَسْحِ قالَ اللهُ تَعالى:«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم» سَواءٌ قُرِئَ بِخَفْضِ اللّامِ اَوْ بِفَتْحِها هِیَ عَلى کُلِّ حالٍ عُطِفَ عَلَى الرُّؤُوسِ، اِمّا عَلَى اللَّفْظِ وَ اِمّا عَلَى الْمَوْضِعِ وَ لا یَجُوزُ غَیْرُ ذلِکَ لِاَنَّهُ لا یَجُوزُ اَنْ یُحالَ بَیْنَ الْمَعْطُوفِ وَ الْمَعْطُوفِ عَلَیْهِ بِقَضِیَّةِ مُبْتَدَإٍ وَ هکَذا جاءَ عَن اِبْنِ عَبّاسٍ: نَزَلَ القرآنُ بِالْمَسْحِ - یَعْنی فِی الرِّجْلَیْنِ فِی الْوُضُوءِ- وَ قَدْ قالَ بِالْمَسْحِ عَلَى الرِّجْلَیْنِ جَماعَةٌ مِنَ السَّلَفِ مِنْهُمْ عَلِىِّ بْنِ اَبی طالِبٍ وَ ابْنِ عَبّاسٍ وَ الْحَسَنِ وَ عِکْرَمَةِ وَ الشَّعَبی وَ جَماعَةِ غَیْرِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ الطَّبَری.»

«و اما رأی ما در پاها، قرآن به مسح آمده است. خداوند متعال فرمود:«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم» و حکم در آن یکی است. چه مکسور و چه منصوب خوانده شود، در هر حال «ارجلکم» عطف به «رؤوس» شده و جایز نیست که بین معطوف و معطوفٌ علیه به واسطه قضیه مبتدائیه فاصله افتد. و از ابن عباس نقل شده است که: قرآن به مسح بر پاها نازل شده است. و قول مسح بر پاها عقیده بسیاری از گذشتگان است که از جمله ایشان علی بن ابی طالب (علیه السلام) و  ابن عباس و حسن و عکرمه و شعبی و بسیاری دیگر می باشند و مسح بر پاها قول طبری هم می باشد.»

المحلى بالآثار ج1 ص301 المؤلف: أبو محمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الأندلسی القرطبی الظاهری (المتوفى: 456هـ)، الناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: بدون طبعة وبدون تاریخ، عدد الأجزاء: 12.

مسح پا
سؤال کننده: رضا طاهری
 

سلام علیکم.

خسته نباشید از شما تقاضا دارم و خواهش می‌کنم که جواب سوال های بنده را مستند بدهید. یکی از دوستان سوالاتی از بنده پرسیده و من چون اطلاع کاملی از آنها نداشتم کامل جوابش را ندادم، لطفا و خواهشا جواب های این سوالات را به ایمیل بنده بفرستید و در سایت قرار دهید.

یکی از سؤالاتش این است: «در کتب شیعه آمده است که در وضو باید پا را بشویی، آیا این روایت صحیح است یانه؟

 الکافی جلد 3 صفحه 35/// وسایل الشیعه جلد یک صفحه 269»

 

 

پاسخ :

ابتدا روایت مورد نظر شما را می نویسیم آنگاه پاسخ را ارائه خواهیم کرد. مرحوم شیخ کلینی روایت را با این سند و متن نقل کرده است:

6- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَبِی دَاوُدَ جَمِیعاً عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام. قَالَ: إِذَا نَسِیتَ فَغَسَلْتَ ذِرَاعَکَ قَبْلَ وَجْهِکَ فَأَعِدْ غَسْلَ وَجْهِکَ ثُمَّ اغْسِلْ ذِرَاعَیْکَ بَعْدَ الْوَجْهِ فَإِنْ بَدَأْتَ بِذِرَاعِکَ الْأَیْسَرِ قَبْلَ الْأَیْمَنِ فَأَعِدْ غَسْلَ الْأَیْمَنِ ثُمَّ اغْسِلِ الْیَسَارَ وَ إِنْ نَسِیتَ مَسْحَ رَأْسِکَ حَتَّى تَغْسِلَ رِجْلَیْکَ فَامْسَحْ رَأْسَکَثُمَّ اغْسِلْ رِجْلَیْکَ.

«امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه فراموش کردى و پیش از شستن صورت، دست خود را شستى، برگردید و صورتت را بشویید و بعد از آن دست خود را بشویید. اگر فراموش کردى و پیش از دست راست، دست چپ را شستى، برگرد و دست راستت را بشوى و بعد از آن دوباره دست چپ را بشوى. اگر مسح سرت را فراموش کردى و به شستن پاها پرداختى، برگرد و سر خود را مسح کن و بعد از آن دوباره پاهاى خود را بشویید.»

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج3 ص 35، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

از این روایت می‌توان چند پاسخ ارائه کرد:

اولا: سند روایت منقطع است:

این روایت از نظر سند منقطع است؛ زیرا «حسین بن سعید»، اصلاً «فضالة‌ بن ایوب» را ملاقات نکرده تا بتواند از وی روایت نقل کند. از این رو ، از نظر شیعه این روایت اعتباری ندارد.

مرحوم نجاشی در خصوص این مطلب می‌نویسد:

فضالة بن أیوب الأزدی عربی صمیم ، سکن الأهواز ، روى عن موسى بن جعفر علیه السلام ، وکان ثقة فی حدیثه ، مستقیما فی دینه . له کتاب الصلاة . قال لی أبو الحسن البغدادی السورائی البزاز . قال لنا الحسین بن یزید السورائی : کل شئ تراه الحسین بن سعید عن فضالة ، فهو غلط ، إنما هو الحسین عن أخیه الحسن عن فضالة وکان یقول : إن الحسین بن سعید لم یلق فضالة ، ...

«فضالة بن ایوب ازدی از عرب های اصل ساکن اهواز بوده و از امام کاظم علیه السلام روایت نقل کرده است. وی در نقل روایت موثق و در دینش مستقیم بوده و دارای کتاب است. به نقل ابو الحسن بغدادی، حسین بن یزید سورایی گفته است: هرجا می‌بینی که حسین بن سعید از فضاله نقل کرده، اشتباه است؛‌ زیرا حسین از برادرش حسن و او از فضاله نقل کرده است. وی می‌گفت: حسین بن سعید اصلا فضاله را ملاقات نکرده است. ...»

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص311، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

ثانیا: علمای شیعه این روایت را حمل بر تقیه کرده اند.

بر فرض صحت سند روایت، این حدیث از روی تقیه و به خاطر حفظ جان شیعیان صادر شده است. مرحوم شیخ حر عاملی بعد از نقل روایت می‌نویسد:

أقول : غسل الرجلین محمول على التقیة لما مر .

«می‌گویم: شستن هر دو پا بر تقیه حمل شده است.»

الحر العاملی، محمد بن الحسن _متوفاى1104ق_، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج 1، ص 318، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة: الثانیة، 1414هـ.

توضیح مطلب این که: در جایی که جان انسان در خطر باشد، اسلام اجازه داده است برای حفظ جانش تقیه کند. امام صادق علیه السلام نیز این روایت را در چنین شرایطی بیان کرده است در حالی که طبق مبنای فقه شیعه که برگرفته از روایات اهل بیت (علیهم السلام) است، شستن پا در وضو جایز نیست، و فقهای شیعه تنها آن را در صورت تقیه و خوف جایز دانسته اند. مرحوم شیخ طوسی می‌نویسد:

ولا یجوز غسل الرجلین للوضوء مع الاختیار ، ویجوز عند التقیة والخوف.

«شستن هر دو پا در وضو در صورت اختیار جایز نیست؛ اما اگر تقیه و خوف باشد جایز است.»

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، المبسوط، ج 1، ص22

یحیی بن سعید حلی نیز می‌فرماید:

ولا یجوز غسل الرجلین بدلا عن المسح إلا لتقیة.

«شستن هر دو پا به جای مسح، جایز نیست مگر در صورت تقیه.»

الحلی، یحیى بن سعید (متوفای689هـ)، الجامع للشرایع، ص 35، تحقیق: تحقیق وتخریج: جمع من الفضلاء / إشراف: الشیخ جعفر السبحانی، ناشر: مؤسسة سید الشهداء، چاپخانه: المطبعة العلمیة – قم، چاپ: 1405

ثالثا: روایت مخالف اعتقاد شیعه و روایات دیگر است:

پاسخ دیگر این است که این روایت، مخالف اعتقاد شیعه و روایات مستفیضی است که مسح پاها را واجب شمرده و شستن آن را جایز نمی‌دانند. شیخ صدوق در این باره می‌فرماید:

ومن غسل الرجلین فقد خالف الکتاب والسنة.

«کسی که هر دو پا را بشوید، بدون تردید با کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و‌آله مخالفت کرده است.»

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الهدایة، ص80

صاحب جواهر نیز مسح پاها را از ضروریات مذهب شیعه می‌داند و می‌فرماید:

من فروض الوضوء (مسح الرجلین) إجماعا عند الإمامیة محصلا ومنقولا، بل هو من ضروریات مذهبهم، وأخبارهم به متواترة، بل فی الانتصار أنها أکثر من عدد الرمل والحصى.

«از واجبات وضو مسح نمودن پاها است که دلیل آن در نزد امامیه اجماع محصل و منقول می‌باشد؛ بلکه بالاتر از آن، مسح نمودن از ضروریات مذهب شیعه است و روایات شیعه در باره آن متواتر است بلکه در کتاب «انتصار» آمده که روایات آن از تعداد ریگ ها و سنگریزهای بیابان بیشتر است.»

النجفی، الشیخ محمد حسن (متوفاى1266هـ)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج2، ص 206، تحقیق وتعلیق وتصحیح: محمود القوچانی، ناشر: دار الکتب الاسلامیة ـ تهران، الطبعة: السادسة، 1363ش.

آقا رضا همدانی بعد از نقل سخن کتاب «الانتصار سید مرتضی» می‌گوید:

ولکن مخالفینا نبذوه وراء ظهورهم ولولاه لاتحدت الکلمة وارتفعت المخالفة بین الأمة.

«مخالفین شیعه این روایات را پشت سر شان انداخته اند اگر این کار را نمی‌کردند نظر شیعه و اهل سنت در این مورد یکی می‌شد و اختلاف از میان امت برداشته می‌شد.»

الهمدانی، آقا رضا (متوفای1322هـ)، مصباح الفقیه (ط.ق)، ج 1، ص 157، ناشر: منشورات مکتبة الصدر – طهران، چاپخانه: حیدری، توضیحات: طبعة حجریة، طبق برنامه کتابخانه اهل البیت علیهم السلام.

محقق بحرانی نیز در این زمینه می‌نویسد:

وما یدل على وجوب المسح ونفی الغسل من أخبارنا فمستفیض، بل الظاهر أنه من ضروریات مذهبنا.

«روایاتی که بر وجوب مسح پا و نفی شستن آن دلالت دارد، مستفیض هستند؛‌ بلکه از ضروریات مذهب شیعه است.»

البحرانی، الشیخ یوسف، (متوفای1186هـ)، الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة،‌ ج 2، ص290، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة،‌ طبق برنامه مکتبه اهل البیت.

روایات وجوب مسح پاها در وضو:

تا اینجا ثابت شد که مسح پاها در وضو واجب و از ضروریات مذهب شیعه می‌باشد و روایات آن متواتر است. برای اثبات مطلب، چند روایت آن را ذکر می‌نماییم:

روایت اول:

مرحوم کلینی از امام باقر (علیه السلام) روایتی در باره‌ی ترتیب افعال وضو نقل کرده که حضرت در این روایت به مسح کردن پاها دستور داده است:

عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام تَابِعْ بَیْنَ الْوُضُوءِ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ابْدَأْ بِالْوَجْهِ ثُمَّ بِالْیَدَیْنِ ثُمَّ امْسَحِ الرَّأْسَ وَ الرِّجْلَیْنِ وَ لَا تُقَدِّمَنَّ شَیْئاً بَیْنَ یَدَیْ شَیْ‏ءٍ تُخَالِفْ مَا أُمِرْتَ بِهِ وَ إِنْ غَسَلْتَ الذِّرَاعَ قَبْلَ الْوَجْهِ فَابْدَأْ بِالْوَجْهِ وَ أَعِدْ عَلَى الذِّرَاعِ وَ إِنْ مَسَحْتَ الرِّجْلَ قَبْلَ الرَّأْسِ فَامْسَحْ عَلَى الرَّأْسِ قَبْلَ الرِّجْلِ ثُمَّ أَعِدْ عَلَى الرِّجْلِ ابْدَأْ بِمَا بَدَأَ اللَّهُ بِه.

«امام باقر علیه السلام  فرمود: وضویت را پى در پى بگیر. آن چنان که خداوند فرموده است؛ یعنی اول شستن صورت، بعد شستن دو دست، بعد از آن مسح سر، و در پایان مسح دو پا را انجام بده. هیچ یکی را بر دیگرى مقدم نکن که فرمان خدا را مخالفت خواهى کرد. اگر دست خود را شستى، پیش از آن که صورت خود را بشوئى، برگرد و صورت خود را بشوى و بعد از آن دوباره ساعد خود را بشوى. و اگر پاى خود را مسح کردى، پیش از آن که سر خود را مسح کنى، برگرد، و سر خود را مسح کن و بعد از آن دوباره پاى خود را مسح کن.

هماره به آن عضوى ابتدا کن که خداوند عز و جل ابتدا کرده است»

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 3، ص 35، ح5، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

تصحیح روایت:

سند این روایت از نظر علمای شیعه صحیح است. علامه مجلسی در باره صحت روایت می‌نویسد:

الحدیث الخامس‏: حسن کالصحیح.

«روایت پنجم: حسن است همانند روایت صحیح.»

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏13، ص112، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.

علامه حلی نیز می‌نویسد:

وروی فی الصحیح ، عن زرارة قال : قال أبو جعفر علیه السلام : ... ثم بالیدین ثم امسح الرأس والرجلین ،

«در حدیث صحیح از زراره روایت شده که امام باقر علیه السلام فرمود: ....»

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى726هـ)،‌ منتهى المطلب فی تحقیق المذهب،‌ ج 2 ص 106، تحقیق: قسم الفقه فی مجمع البحوث الإسلامیة،‌ ناشر: مجمع البحوث الإسلامیة - إیران – مشهد، چاپخانه: مؤسسة الطبع والنشر فی الآستانة الرضویة المقدسة، چاپ: الأولى1412

مرحوم بهائی عاملی نیز می‌نویسد:

من الصحاح زرارة قال قال أبو جعفر ( علیه السلام ) ... ثم امسح الرأس والرجلین..

«از روایات صحیح، روایت زراره است که می‌گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: ...»

الحارثی العاملی، محمد بن الحسین بن عبد الصمد، (متوفای 1031هـ) الحبل المتین، ص 22، ناشر : منشورات مکتبة بصیرتی - قم

محقق بحرانی نیز می‌نویسد:

فی صحیح زرارة : ... ثم بالیدین ثم امسح الرأس والرجلین

المحقق البحرانی، الحدائق الناضرة، ج 2، ص 352

آقا رضا همدانی نیز از این روایت تعبیر «صحیحه» دارد:

فی صحیحة زرارة ... ثم امسح الرأس والرجلین ...

آقا رضا الهمدانی، مصباح الفقیه (ط.ق)، ج 1، ص 173

در نتیجه این روایت صحیح است و ثابت می‌شود که مسح پاها واجب است و کلمه «امسح» در این جمله دلالت بر وجوب می‌کند.

روایت دوم:

روایت دیگری در اصول کافی از امام هشتم علیه السلام نقل شده که ‌آن حضرت خودش پاها را مسح نمود و آن را به دیگران آموزش داده است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَسْحِ عَلَى الْقَدَمَیْنِ کَیْفَ هُوَ فَوَضَعَ کَفَّهُ عَلَى الْأَصَابِعِ فَمَسَحَهَا إِلَى الْکَعْبَیْنِ إِلَى ظَاهِرِ الْقَدَمِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَالَ بِإِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِهِ هَکَذَا فَقَالَ لَا إِلَّا بِکَفِّهِ.

«امام هشتم علیه السلام فرمود: مسح پاها چگونه انجام مى‏شود؟ امام کف دست را بر روى انگشتهاى پا نهاد و پشت پا را تا محل برآمدگی مسح کشید. من گفتم: اگر کسى فقط با دو انگشت خود این طورى مسح بکشد، کفایت نمى‏کند؟ حضرت فرمود: نه. جز این که با کف دست بکشد، کفایت نخواهد کرد.»

    الکافی، ج‏3، ص 31، ح6

تصحیح روایت:

سند این روایت نیز صحیح است .

مرحوم علامه محمد تقی مجلسی (مجلسی اول)، روایت را ذیل این بحث که آیا مسمای مسح کفایت می‌کند یا خیر، تصحیح کرده و به این روایت برای مدعای خود استدلال می‌فرماید:

و الأخبار الصریحة دالة على الاکتفاء بالمسمى. نعم الأولى الاستیعاب، کما یدل علیه صحیحة ابن أبی نصر عن الرضا علیه السلام: قال سألته عن‏ المسح‏ على‏ القدمین‏ کیف هو؟ فوضع کفه على الأصابع فمسحها إلى الکعبین إلى ظاهر القدم،

«روایات صریح دلالت می‌کند که مسمای مسح کفایت می‌کند. بلی، استیعاب (مسح با همه کف دست) بهتر است؛ چنانچه بر این مطلب روایت صحیح ابن ابی نصر بزنطی از امام هشتم علیه السلام  دلالت می کند ...»

مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط - القدیمة) ، ج‏1 ؛ ص149، قم، چاپ: دوم، 1406 ق.

و در کتاب «مرآة العقول» روایت ششم این باب را (روایت مورد بحث) صحیح می‌داند:

الحدیث السادس‏: صحیح.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏13، ص102، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.

و در کتاب دیگرش نیز این روایت را که در تهذیب به شماره 28 ذکر شده، صحیح می‌داند:

الحدیث الثامن و العشرون: صحیح أیضا.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار ،‌ ج‏1، ص283، قم، چاپ: اول، 1406 ق.

علامه حلی نیز می‌نویسد:

احتج الآخرون : بما رواه أحمد بن محمد بن أبی نصر ، فی الصحیح ، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال : سألته عن المسح على القدمین کیف هو ؟

«دیگران احتجاج کرده به روایت صحیح احمد بن محمد بن ابی نصر که از امام هشتم علیه السلام نقل کرده است ....»

الحلی، الحسن بن یوسف (متوفای726هـ)، مختلف الشیعة، ج 1، ص 290، تحقیق : مؤسسة النشر الإسلامی، تحقیق : مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ : الثانیة، سال چاپ : ذى القعدة 1413

و در کتاب دیگرش به صراحت این روایت را صحیح می‌داند:

وروی فی الصحیح ، عن أحمد بن محمد ، قال : سألت أبا الحسن علیه السلام عن المسح على القدمین کیف هو؟

«در روایت صحیح وارد شده است از احمد بن محمد ...»

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى726هـ)،‌ منتهى المطلب فی تحقیق المذهب،‌ ج 2، ص 67، تحقیق: قسم الفقه فی مجمع البحوث الإسلامیة،‌ ناشر: مجمع البحوث الإسلامیة - إیران – مشهد، چاپخانه: مؤسسة الطبع والنشر فی الآستانة الرضویة المقدسة، چاپ: الأولى1412

شهید اول نیز از این روایت تعبیر «صحیحه» دارد:

ولصحیحة البزنطی عن الرضا (علیه السلام)، وسأله عن المسح على القدمین، فوضع کفه على الأصابع فمسحهما إلى الکعبین.

«و به خاطر روایت صحیح بزنطی از امام هشتم علیه السلام ...»

العاملی الجزینی، محمد بن جمال الدین مکی، الشهید الأول (متوفای786 ه‍ ـ) ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة، ج 2، ص154، تحقیق : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ناشر : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث  قم، الطبعة الأولى 1419

فاضل هندی نیز می‌گوید:

لصحیح البزنطی سأل الرضا علیه السلام عن المسح على القدمین کیف هو ؟

الاصفهانی، الشیخ بهاء الدین محمد بن الحسن الأصفهانی المعروف ب‍ الفاضل الهندی (متوفای1137ه‍ کشف اللثام عن قواعد الأحکام، ج 1، ص 545، تحقیق: مؤسسة النشر الإسلامی، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، چاپ: الأولى،‌ سال چاپ: 1416

محقق بحرانی نیز این روایت را صحیح می‌داند و می‌گوید:

ومن تلک الأخبار صحیحة أحمد بن محمد بن أبی نصر البزنطی عن الرضا ( علیه السلام ) قال : سألته عن المسح على القدمین کیف هو ؟

«از جمله این روایات، روایت صحیح احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از امام هشتم علیه السلام است. ...»

البحرانی، الشیخ یوسف، (متوفای1186هـ)، الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة،‌ ج 2، ص 300، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة،‌ طبق برنامه مکتبه اهل البیت.

در نتیجه این روایت نیز صحیح است.

روایت سوم:

امام صادق (علیه السلام) در روایت صحیح دیگر نیز ترتیب افعال وضو را بیان کرده و برای پاها مسح را واجب می‌داند:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ الْأُذُنَانِ لَیْسَا مِنَ الْوَجْهِ وَ لَا مِنَ الرَّأْسِ قَالَ وَ ذُکِرَ الْمَسْحُ فَقَالَ امْسَحْ عَلَى مُقَدَّمِ رَأْسِکَ وَ امْسَحْ عَلَى الْقَدَمَیْنِ وَ ابْدَأْ بِالشِّقِّ الْأَیْمَنِ.

«امام صادق علیه السلام فرمود: گوشها نه جزء صورتند و نه جزء سر. حضرت در مورد مسح کشیدن فرمود: اول، جلو سر را مسح کن و بعدا روی پاها را و در مسح پاها پاى راست را مقدم بدار.»

       الکافی، ج‏3، ص 30، ح2

تصحیح روایت:

این روایت نیز از نظر سند معتبر است و علمای شیعه بر این مطلب تصریح کرده اند. علامه محمد باقر مجلسی (مجلسی اول) می‌فرماید:

الحدیث الثانی‏: حسن.

«روایت دوم سندش «حسن» است.»

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏13، ص96، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.

محقق نراقی نیز از این روایت تعبیر به «حسنة» کرده است:

وحسنة محمد : وذکر المسح فقال : امسح على مقدم رأسک وامسح على القدمین وابدأ بالشق الأیمن.

«و روایت حسنه‌ی محمد بن مسلم، بحث مسح را ذکر کرده و فرموده: بر جلوی پیشانیت و بر هر دو پای خود مسح کن...»

النراقی، المولی أحمد بن محمد مهدی (متوفای1245هـ)، مستند الشیعة فی أحکام الشریعة، ج2، ص144، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث - مشهد المقدسة، ناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث - قم، اپخانه: ستارة، چاپ: الأولى1415

مرحوم صاحب جواهر در باره ترتیب مسح می‌نویسد:

رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) قال : وذکر المسح فقال : امسح على مقدم رأسک ، وامسح على القدمین ،

«این مطلب را مرحوم کلینی در روایت حسن که همانند صحیح است، از محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام روایت کرده است. ...»

النجفی، الشیخ محمد حسن (متوفاى1266هـ)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج 2، ص 228، تحقیق وتعلیق وتصحیح: محمود القوچانی، ناشر: دار الکتب الاسلامیة ـ تهران، الطبعة: السادسة، 1363ش.

مرحوم آقا رضا همدانی نیز در استدلال بر وجوب رعایت ترتیب این روایت را صحیح می‌داند و می‌نویسد:

ویدل علیه ما رواه الکلینی [ ره ] فی الحسن کالصحیح عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله ( ع ) قال وذکر المسح فقال امسح على مقدم رأسک وامسح على القدمین.

« بر این مطلب آنچه را که مرحوم کلینی در روایت حسن که همانند صحیح است، از محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل کرده است،‌ دلالت می‌کند...»

الهمدانی، آقا رضا (متوفای1322هـ)، مصباح الفقیه (ط.ق)، ج 1، ص 162، ناشر: منشورات مکتبة الصدر – طهران، چاپخانه: حیدری، توضیحات: طبعة حجریة، طبق برنامه کتابخانه اهل البیت علیهم السلام.

سید خوانساری نیز همین تعبیر را در باره این روایت دارد:

ما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: وذکر المسح فقال: ( امسح على مقدم رأسک وامسح على القدمین وابدء بالشق الأیمن )

الخوانساری، السید احمد، (متوفای 1405ق) جامع المدارک ، ج 1، ص 47،‌ تحقیق : تعلیق : علی أکبر الغفاری، ناشر : مکتبة الصدوق – طهران، چاپ : الثانیة، سال چاپ : 1405 - 1364 ش

نتیجه:

روایتی که شستن پاها را در وضو بیان می‌کند از نظر سند ضعیف، و مخالف عقیده شیعه است و روایات صحیحی که در حد استفاضه است، وجوب مسح پا از آنها استفاده می‌شود. که چند نمونه از آن را ذکر کردیم. بنابراین،‌ بر مبنای روایات صحیح مذهب شیعه، در وضو پاها مسح می‌شود.

سوال:

 خسته نباشید از شما تقاضا دارم و خواهش می‌کنم که جواب سوال های بنده را مستند بدهید. یکی از دوستان با دیدن شبکه‌های ماهواره‌ی، سوالاتی از بنده پرسیده و من چون اطلاع کاملی از آنها نداشتم کامل جوابش را ندادم، لطفا و خواهشا جواب های این سوالات را به ایمیل بنده بفرستید و در سایت قرار دهید.

یکی از سؤالاتش این است که «در کتاب شیعه به حضرت زهرا سلام الله علیها توهین شده است. آیا واقعا این طور است؟

اللمعة البیضا تبریزی صفحه 234»

 

پاسخ:

در کتابهای شیعیان هیچگونه توهینی به حضرت زهرا سلام الله علیها وجود ندارد؛ بلکه روایات شیعه به بهترین وجه مقام آن حضرت را ترسیم کرده است.

مطلب مورد نظر دوست شما در کتاب مرحوم تبریزی این گونه آمده است:

وکان ثدیاها طویلین بحیث کانت تلقیهما من أعلى کتفیها على عقبها، وترضع أولادها من وراء ظهرها ، على ما ذکر بعضهم ذلک مسندا إلى الروایة.

... سینه های آن حضرت طولانی بود؛ به گونه‌ی که آن را از شانه اش به سمت پشت سر می‌انداخت و فرزندانش را از پشت سر شیر می‌داد، بنا بر آنچه برخی از علمای آنها با استناد به روایت شان این مطلب را ذکر کرده اند.

التبریزی الأنصاری، محمد علی بن محمد (متوفای 1310هـ)، اللمعة البیضاء فی شرح خطبة الزهرا، ص 235، تحقیق : السید هاشم المیلانی، ناشر : دفتر نشر الهادی - قم – ایران، چاپ الاولی، سال چاپ : 21 رمضان 1418

پاسخ اول:

تعبیر : على ما ذکر بعضهم ذلک مسندا إلى الروایة، نشان می‌دهد صاحب کتاب، این مطلب را از منابع اهل سنت نقل کرده و در روایات شیعه چنین چیزی وجود ندارد. شبکه های وهابی بدون این که عبارت پایانی (علی ما ذکر بعضهم) را توضیح بدهد، مطلب را به گونه‌ی القاء می‌کنند که گویا عقیده‌ی شیعه این است.

دلیل این مطلب که مراد از «علی ما ذکر بعضهم» علمای اهل سنت است، چند چیز است:

اولا: اگر مقصود ایشان (صاحب کتاب)، علمای شیعه بود، یکی از این تعابیر را به کار می‌برد:

«علی ما ذکر بعض علمائنا،‌ عند بعض علمائنا، علی ما ذکر بعض اصحابنا، عند بعض اصحابنا، عند بعض الخاصة،‌ عند البعض، علی ما ذکر بعض الخاصة».

در حالی‌که مشاهده می‌شود، ایشان چنین تعبیری را در مسأله‌ی مورد بحث نیاورده است.

ثانیا: مؤلف در مقدمه‌ی کتابش آورده است که مطالب این کتاب، با اعتماد بر مصادر خاصه و عامه آورده شده است در حالی که چنانچه خواهد آمد،‌ در مصادر شیعه چنین روایتی وجود ندارد ؛ پس تنها این فرضیه باقی می‌ماند که ایشان طبق روایت اهل سنت این سخن را گفته است.

سخن مؤلف کتاب درباره مطالب کتابش که در مقدمه گفته این است:

وهو کتاب جامع لکثیر من فضائلها ( علیها السلام ) معتمدا على المصادر الخاصة والعامة.

این کتاب بسیاری از فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها را با اعتماد بر منابع شیعه و اهل سنت، در خودش جمع کرده است.

اللمعة البیضاء - التبریزی الأنصاری - ص 8

ثالثا: قرائنی که تأیید می‌کند مراد از «بعضهم» در این کتاب، علمای اهل سنت است،‌این است که این کلمه در این کتاب در مورد آنها فراوان به کار رفته که برخی از موارد را ذکر می‌نماییم:

1. ایشان در  پاسخ روایت خواستگاری امیر مؤمنان علیه السلام از دختر ابو جهل می‌گوید:

تنبیه : قد ورد صدور قوله (صلى الله علیه وآله) : (فاطمة بضعة منی) فی بعض الأخبار بنحو آخر طویل لا بأس بذکره ملخصا، من جهة الإشارة إلى بعض المطالب اللازمة، وهو انه لما رأى المخالفون کثرة ما ورد على الخلفاء من القدح والطعن والنقیصة أراد بعضهم أن یثبت لعلی (علیه السلام) طعنا فیشارک الثلاثة، فلم یجد بعد الفحص إلا ان علیا أغار فاطمة بأن أراد أن یتزوج علیها بنت أبی جهل أو غیرها، فشکته إلى أبیها فقال النبی (صلى الله علیه وآله) فی رد علی (علیه السلام) خطابا له: إن فاطمة بضعة منی، إلى آخر الروایة .

صدور روایت «فاطمة بضعة منی» در برخی روایات به گونه‌ی دیگری و طولانی وارد شده که ذکر خلاصه‌ی آن اشکالی ندارد تا به برخی مطالب ضروری اشاره شود و آن این که وقتی مخالفین دیدند در مذمت و طعن و نقص خلفا روایات فراوان است، برخی از آنها خواستند که برای علی علیه السلام نیز طعنی ثابت کنند تا با خلفای دیگر در این جهت شریک باشند؛ اما بعد از جستجو چیزی نیافتند جز این که بگویند علی خواست فاطمه را اذیت کند به این صورت که تصمیم گرفت با دختر ابو جهل یا غیر او ازدواج کند. فاطمه به رسول خدا صلی الله علیه وآله شکایت برد. آن حضرت در رد علی علیه السلام و در حالی که ایشان را مخاطب قرار داده بود فرمود: فاطمه پاره‌ی تن من است . تا آخر روایت.

اللمعة البیضاء - التبریزی الأنصاری - ص 140

2. در بحث روایت «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث» نیز عبارت «بعضهم» را در مقابل عبارت «اصحابنا» قرار داده است. بعد از نقل روایت می‌گوید:

 یقرأ بفتح الراء وکسرها ، قال بعضهم : وحکمته انهم ( علیهم السلام ) کالآباء للأمة فمالهم لکلهم ، أو لئلا یظن بهم الرغبة فی الدنیا . وقد رد أصحابنا هذا الحدیث وأنکروا صحته ، وهو الحق ...

کلمه‌ی «لانورث» به فتح و کسر را خوانده می‌شود(نورَث،‌ نورِث). برخی از آنها گفته اند: حکمتش است این است که پیامبران علیهم السلام همانند پدران امت هستند آنچه آنها دارند برای همه امت است، یا در باره آنها گمان نشود که پیامبران به دنیا رغبت دارند. اصحاب ما (علمای شیعه) این روایت را رد کرده و صحت آن را منکر شده اند و این قول حق است...

اللمعة البیضاء - التبریزی الأنصاری - ص 649

3. در باره مطالبه فدک توسط حضرت زهرا سلام الله علیها نیز می‌گوید:

وذکر بعضهم : إن دعوى النحلة کانت متأخرة عن دعوى الإرث ،

برخی از آنها ذکر کرده اند که ادعای بخشش فدک، بعد از ادعای ارث بوده است.

اللمعة البیضاء - التبریزی الأنصاری - ص 783

رابعا: محقق کتاب «مرحوم سید هاشم محلاتی» در مقدمه‌ی کتاب می‌گوید:

وحاولنا تخریج الأحادیث من مصادر الخاصة والعامة حسب الإمکان.

ما تلاش کردیم که روایات این کتاب را از منابع شیعه اهل سنت در صورت امکان استخراج کنیم.

اللمعة البیضاء - التبریزی الأنصاری - ص 17

اما وقتی ایشان به این روایت می‌رسد، فقط می‌نویسد:

 أقول: هذا کلام غریب لا یقبله العقل السلیم.

این سخنی عجیب و به دور از حقیقت است و عقل سالم آن را نمی پذیرد.

اگر این سخن بالا در کتاب شیعه مستند روایی می‌داشت، حتما آن را مرحوم سید هاشم محلاتی ذکر می‌کرد.

پاسخ دوم:

بر فرضی که مقصودش از «بعضهم» علمای شیعه باشد، باز هم این سخن او ارزشی ندارد؛ چرا که به صورت نا معلوم سخن گفته و گفتارش را به هیچ کتاب عالم شیعه مستند نکرده است و به صرف منسوب کردن سخنی آن هم به فرد نامعلوم، به هیچ عنوان این کلام قابل پذیرش نیست.

علاوه بر این، عبارت «علی ما ذکر بعضهم»، نشانه‌ی رد این سخن از سوی نویسنده کتاب است، چرا که این عبارت، با عبارت های: «علی ما قیل ، علی ما روی= بنابر آنچه گفته شده یا نقل شده» مساوی است و در نتیجه از نظر نویسنده این عقیده صحیح نیست.

جهل عمر بن خطاب در پاسخ دادن به یک سوال

و سپس ضرب و شتم کسی که آن سوال را پرسید!

(اثبات از کتب اهل سنت)


مردى نزد عمر آمد و گفت : «ضبیع تمیمى» ما را ملاقات کرد و از ما تفسیر آیاتى از قرآن را پرسید و گفت : خداوندا! کارى کن که من بتوانم قرآن را تفسیر کنم .روزى در اثنایى که عمر نشسته بود و با مردم نهار مى خورد، ضبیع که لباس و عمامه اى پوشیده بود، سر رسید. او هم جلو آمد و با حضار غذا خورد تا فراغت یافت . سپس گفت : یا امیرالمؤمنین! معناى آیه : «وَالذّارِیاتِ ذَرْواً فَالْحامِلاتِ وِقْراً» چیست؟ عمر گفت : واى بر تو! تو هستى که مى خواهى تفسیر قرآن بدانى ؟! آنگاه او را برهنه کرد و چندان تازیانه زد که عمامه از سرش افتاد. سپس ‍ دید که او موى سرش را بافته و به دو سوى آویخته است . به همین جهت گفت : به خدایى که جان عمر در دست اوست ! اگر دیدم سرت را تراشیده اى سرت را از بدنت جدا مى کنم ؟!سپس دستور داد او را در خانه اى حبس کنند. هر روز او را از خانه بیرون مى آورد و صد تازیانه مى زد !! و چون حالش خوب مى شد ، صد تاى دیگر مى زد!!! آنگاه او را سوار شترى کرد و روانه بصره نمود. و به فرماندار خود ابو موسى اشعرى نوشت که نشست و برخاست مردم را با وى ممنوع کند و به منبر برود وبه مردم اعلام کند که :ضبیع طلب علم نموده ولى به آن نرسیده است ! ضبیع بدبخت ، بدینگونه میان مردم و قوم خود پست و خوار شد تا بدرود حیات گفت . در صورتى که قبلاً بزرگ قوم خود بود .

 أَخْبَرَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ حَازِمٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ یَسَارٍ: أَنَّ رَجُلًا یُقَالُ لَهُ صَبِیغٌ قَدِمَ الْمَدِینَةَ فَجَعَلَ یَسْأَلُ عَنْ مُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ، فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَقَدْ أَعَدَّ لَهُ عَرَاجِینَ النَّخْلِ، فَقَالَ: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ صَبِیغٌ، فَأَخَذَ عُمَرُ عُرْجُونًا مِنْ تِلْکَ الْعَرَاجِینِ، فَضَرَبَهُ وَقَالَ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ عُمَرُ، «فَجَعَلَ لَهُ ضَرْبًا حَتَّى دَمِیَ رَأْسُهُ،» فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، حَسْبُکَ، قَدْ ذَهَبَ الَّذِی کُنْتُ أَجِدُ فِی رَأْسِی

(سنن دارمی ج1ص55و54- تاریخ ابن عساکر ج6ص384 - سیره عمر ابن جوزی ص109 - تفسیر ابن کثیر ج4 ص232 - اتقان سیوطی ج2ص5 - کنز العمال ج1ص228و229 - الدر المنثور ج6ص111 - فتح الباری ج8ص17 و.... ..)


عمر بن خطاب مانع نقل احادیث پیامبر (ص) می شد!

(اثبات از کتب اهل سنت)


روایت اول

 ابوسلمه به ابوهریره (یکی از اصحاب پیامبر (ص) که اهل سنت به روایات او اعتماد دارند) گفت:

الدراوردی عن محمد بن عمرو عن أبی سلمة عن أبی هریرة وقلت له: أکنت تحدث فی زمان عمر هکذا؟ فقال: لو کنت أحدث فی زمان عمر مثل ما أحدثکم لضربنی بمخفقته.

ابوسلمه از ابوهریره پرسید: آیا در زمان عمر هم مانند حالا حدیث مى‌گفتى؟ گفت: اگر در زمان عمر همانند حالا حدیث نقل مى‌کردم، مرا با تازیانه اش مى‌زد.

تذکرة الحفاظ، ج 1، ص12، المؤلف: شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز الذهبی (المتوفى: 748هـ)، الناشر: دار الکتب العلمیة بیروت-لبنان، الطبعة: الأولى، 1419هـ- 1998م، عدد الأجزاء: 4.


منع حدیث

 

# عمر بن خطاب خلیفه دوم اهل سنت است و ابوهریره هم 5374 روایت کتب اهل سنت را نقل کرده است. وثاقت هر کدوم از این ها زیر سوال برود مذهب اهل سنت ، ضربه شدیدی می خورد.

# اهل سنت باید به ما بگویند عمر بن خطاب به چه حقی ابوهریره را از نقل احادیث منع کرد؟

# اگر جوابتان این است که عمر بن خطاب به خاطر دروغگو بودن ابوهریره او را از نقل احادیث پیامبر (ص) منع می کرد ، پس در این صورت اهل سنت باید 5374 روایت ابوهریره که در کتاب هایشان است را رد کنند و در این صورت ضربه شدیدی به مذهب اهل سنت وارد می شود و صحیح بخاری و صحیح مسلم هم با خاک یکسان می شوند. چون ابوهریره چند صد روایت در صحیح بخاری و صحیح مسلم دارد.


روایت دوم
 
هنگامی که “عمر” کارگزارانش را که برای اداره بلاد می رفتند، بدرقه می کرد، به آن ها دستور می داد که تنها قرآن را مورد توجه قرار دهند و از نقل احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم پرهیز کنند.


حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ مُجَالِدٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ قَرَظَةَ بْنِ کَعْبٍ، قَالَ: بَعَثَنَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِلَى الْکُوفَةِ وَشَیَّعَنَا، فَمَشَى مَعَنَا إِلَى مَوْضِعٍ یُقَالُ لَهُ صِرَارٌ، فَقَالَ: «أَتَدْرُونَ لِمَ مَشَیْتُ مَعَکُمْ؟» قَالَ: قُلْنَا: لِحَقِّ صُحْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَلِحَقِّ الْأَنْصَارِ، قَالَ " لَکِنِّی مَشَیْتُ مَعَکُمْ لِحَدِیثٍ أَرَدْتُ أَنْ أُحَدِّثَکُمْ بِهِ، فأردْتُ أَنْ تَحْفَظُوهُ لِمَمْشَایَ مَعَکُمْ، إِنَّکُمْ تَقْدَمُونَ عَلَى قَوْمٍ لِلْقُرْآنِ فِی صُدُورِهِمْ هَزِیزٌ کَهَزِیزِ الْمِرْجَلِ، فَإِذَا رَأَوْکُمْ مَدُّوا إِلَیْکُمْ أَعْنَاقَهُمْ، وَقَالُوا: أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ، فَأَقِلُّوا الرِّوَایَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ أَنَا شَرِیکُکُمْ "

عمر ما را به کوفه اعزام کرد و خود تا «صرار» (محلى نزدیک به مدینه) همراه ما آمد. سپس گفت: می‏دانید چرا تا اینجا همراهتان آمدم؟ گفتیم به خاطر اینکه ما اصحاب رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و از انصار آن حضرت می‏باشیم. گفت: لکن به خاطر مطلبى که خواستم برایتان بگویم و مایلم آن را به خاطر بسپارید. شما وارد بر قومى می‏شوید که اهل قرآن خواندن می‏باشند. وقتى شما را دیدند از شما طلب حدیث از پیامبر صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله می‏کنند. برایشان نقل حدیث نکنید و قرآن را هم مجرد از غیر آن کنید (یعنى آیات آن را تفسیر نکنید). بروید و من هم با شما شریکم. چون به آنجا رسیدیم گفتند:براى ما نقل حدیث کنید. گفتیم: پسر خطاب ما را نهى کرد!

 
سنن ابن ماجه ج1 ص12 المؤلف: ابن ماجة أبو عبد الله محمد بن یزید القزوینی، وماجة اسم أبیه یزید (المتوفى: 273هـ)، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء الکتب العربیة - فیصل عیسى البابی الحلبی، عدد الأجزاء: 2 .


المستدرک على الصحیحین ج1 ص183 المؤلف: أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی الطهمانی النیسابوری المعروف بابن البیع (المتوفى: 405هـ)، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411 - 1990، عدد الأجزاء: 4 .

 الطبقات الکبرى ج6 ص87 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد بن منیع الهاشمی بالولاء، البصری، البغدادی المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت،الطبعة: الأولى، 1410 هـ - 1990 م، عدد الأجزاء: 8 .

جامع بیان العلم وفضله ج2 ص999 المؤلف: أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمری القرطبی (المتوفى: 463هـ)، تحقیق: أبی الأشبال الزهیری، الناشر: دار ابن الجوزی، المملکة العربیة السعودیة، الطبعة: الأولى، 1414 هـ - 1994 م، عدد الأجزاء: 2 .

سنن الدارمی ج1 ص329 المؤلف: أبو محمد عبد الله بن عبد الرحمن بن الفضل بن بَهرام بن عبد الصمد الدارمی، التمیمی السمرقندی (المتوفى: 255هـ)، تحقیق: حسین سلیم أسد الدارانی، الناشر: دار المغنی للنشر والتوزیع، المملکة العربیة السعودیة، الطبعة: الأولى، 1412 هـ - 2000 م، عدد الأجزاء: 4 .


عمر و منع حدیث


منع حدیث



روایت سوم

عمر سه نفر از اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم  به نام های: ابن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را به جرم این که احادیث ایشان را بسیار نقل می کردند، در مدینه زندانی کرد.

إنّ عمر حبس ثلاثة: ابن مسعود أبا الدرداء وأبامسعود الأنصارى فقال: لقد أکثرتم الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم.

عمر، سه نفر؛ یعنى ابن مسعود، ابودرداء، و ابومسعود انصارى را زندانى کرد و به آن‌ها گفت: به این خاطر شما را به زندان انداختم که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، زیاد حدیث نقل مى‌کنید.

تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 7، الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى.

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج1 ص149 المؤلف: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی (المتوفى: 807هـ)، المحقق: حسام الدین القدسی، الناشر: مکتبة القدسی، القاهرة، عام النشر: 1414 هـ، 1994 م، عدد الأجزاء: 10 .


زندانی کردن صحابه



نتیجه
 
# سوال اینجاست آیا احادیث نبوی مشکل داشتند؟ آیا اصحاب عادل (!) آنها را جعل کرده بودند؟ یا احادیث به طبع عمر بن خطاب خوش نمی آمده ؟

# آیا کسی که خود را خلیفه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم معرفی می کند، باید در فکر نوشتن داستانهای یهودیان باشد یا نشر تعالیم آخرین فرستاده الهی؟

# آیا یکی از وظایف حکومت مذهبی ، توسعه روایات پیامبر (ص) نیست؟

# آیا در آن زمان که نزدیک ترین دوره به عصر خاتم الانبیاء (صلوات الله علیه وآله) بوده، جلوگیری از ترویج احادیث صحیح پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) باعث وارد شدن لطمات جبران ناپذیری به فرهنگ و دیانت مردم و موجب انتشار مطالب غیرواقعی و مضر نمی شود؟

عمر بن خطاب با کنیزی که حیض بود ، نزدیکی کرد!

(اثبات از کتب اهل سنت)


روایت همراه با ترجمه

حَدَّثَنَا الْحَکَمُ بْنُ مُوسَى، ثنا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، ثنا زَیْدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ أَتَى جَارِیَةً لَهُ فَقَالَتْ إِنِّی حَائِضٌ فَکَذَّبَها فَوَقَعَ عَلَیْهَا فَوَجَدَهَا حَائِضًا فَأَتَى النَّبِی صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَذَکَرَ ذَلِکَ لَهُ فَقَالَ: «یَغْفِرَ اللَّهُ لَکَ أَبَا حَفْصٍ تَصَدَّقْ بِنِصْفِ دِینَارٍ»

برای عمر کنیزی آوردند . کنیز گفت : من حائض هستم . پس عمر حرف او را باور نکرد و با او آمیزش کرد ولی دید که کنیز حائض است . پس به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و جریان را تعریف کرد . پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) فرمودند : خداوند تو را ببخشد ابا حفص !!!! نصف دینار صدقه بده .

(الکتاب: بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث ج1 ص234،المؤلف: أبو محمد الحارث بن محمد بن داهر التمیمی البغدادی الخصیب المعروف بابن أبی أسامة (المتوفى: 282هـ)،المنتقی: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان بن أبی بکر الهیثمی (المتوفى: 807 هـ) ،المحقق: د. حسین أحمد صالح الباکری،الناشر: مرکز خدمة السنة والسیرة النبویة - المدینة المنورة،الطبعة: الأولى، 1413 - 1992،عدد الأجزاء: 2/ابن حزم در المحلی ج 1 ص 402 ، متقی هندی در کنزالعمال ج ١۶ ص ۵۶۶ حدیث ۴۵٨٨٩  ، الحارث بن أبی أسامة در بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث  ص46)



سند روایت هم صحیح است.

--------

بررسی سند روایت

--------

* الحکم بن موسی :

ثقه (طبقات ابن سعد - ج ٧ ص ٣۴۶/معرفه الثقات - عجلی - ج ١ ص ٣١۴/تهذیب الکمال - المزی - ج ٧ ص ١٣٩ - ١۴٠/تذکره الحفاظ - ذهبی - ج ٢ ص ۴٧۴٧ - ۴٧۵)

--------

* عیسی بن یونس :

ثقه (طبقات ابن سعد - ج ٧ ص ۴٨٨/معرفه الثقات - عجلی - ج ٢ ص ٢٠٠/تهذیب الکمال - المزی - ج ٢٣ ص ۶٨ - ٧٠/میزان الاعتدال - ذهبی - ج ٣ ص ٣٢٨)


--------

  * زید بن عبدالحمید :

ثقه - جلیل - فاضل (الجرح و التعدیل - رازی - ج ٣ ص ۵۶٨/الثقات - ابن حبان - ج ۶ ص ٣١٨/تقریب التهذیب - ابن حجر - ج ١ ص ٣٣٠)

--------

* عبدالحمید بن عبدالرحمن :

ثقه (معرفه الثقات - عجلی - ج ٢ ص ٧٠/الثقات - ابن حبان - ج ٧ ص ١١٧/تقریب التهذیب - ابن حجر - ج ١ ص ۵۵۶)

--------

در نتیجه روایت صحیح  است.


خداوند در قرآن می فرماید با زنانی که حیض هستن نزدیکی نکنین

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِی الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ (بقره/222)

از تو در باره عادت ماهانه زنان می ‏پرسند بگو آن رنجى است پس هنگام که حیض هستن با آنان نزدیکی نکنین.

بر اساس این آیه ، خداوند متعال از نزدیکی با زنان در دوران حیض ، نهی کرده است .


نتیجه

 
# حال سوال این است چرا عمربن خطاب خلاف صریح قرآن عمل کرده است ؟؟؟ در حالی که کنیز به او گفته بود که حیض است.
عمر بن خطاب در «اذان صبح» بدعت ایجاد کرد
 
و «الصلاة خیر من النوم» را به آن اضافه کرد!
 
(اثبات از کتب اهل سنت)
 

عمر بن خطاب دستور داد «الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ» را به «اذان صبح» اضافه کنند!
 
وَحَدَّثَنِی عَنْ مَالِکٍ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ الْمُؤَذِّنَ جَاءَ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ یُؤْذِنُهُ لِصَلَاةِ الصُّبْحِ، فَوَجَدَهُ نَائِمًا. فَقَالَ: «الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ، فَأَمَرَهُ عُمَرُ أَنْ یَجْعَلَهَا فِی نِدَاءِ الصُّبْحِ» 

مؤذن نزد عمر آمد تا داخل شدن وقت نماز صبح را به او خبر دهد. ولی او را خفته یافت، لذا فریاد بر آورد: الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ، نماز از خوابیدن بهتر است، عمر دستور داد تا این جمله را در اذان صبح قرار دهند.
 
موطأ الإمام مالک ج1 ص72 المؤلف: مالک بن أنس بن مالک بن عامر الأصبحی المدنی (المتوفى: 179هـ)، صححه ورقمه وخرج أحادیثه وعلق علیه: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت - لبنان، عام النشر: 1406 هـ - 1985 م، عدد الأجزاء: 1 .

مشکاة المصابیح ج1 ص206 المؤلف: محمد بن عبد الله الخطیب العمری، أبو عبد الله، ولی الدین، التبریزی (المتوفى: 741هـ)، المحقق: محمد ناصر الدین الألبانی، الناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1985، عدد الأجزاء: 3 .


عمر بن خطاب و الصلاه خیر من النوم

اعتراف امام مالک به بدعت بودن «الصلاة خیر من النوم» توسط عمر بن خطاب

اِن المؤذن جاء الی عمربن الخطاب یؤذنه لصلاة الصبح فوجده نائماً فقال: الصلاة خیر من النوم فأمره أن یجعلها فی نداء الصبح.

هنگامیکه مؤذن نزد عمر آمد تا فرا رسیدن وقت نماز صبح را به او اعلام کند عمر را دید که به خواب فرو رفته فریاد برآورد: الصلاة خیر من النوم، پس عمر به او دستور داد تا از این پس این عبارت را در اذان صبح قرار دهند.

الموطّا ج1 ص72


اذان نگفتن بلال(موذن پیامبر) برای عمر بن خطاب به خاطر بدعت «الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ»
 
عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ قَالَ: أَخْبَرَنِی عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، أَنَّ سَعْدًا أَوَّلُ مَنْ قَالَ: الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ فِی خِلَافَةِ عُمَرَ، فَقَالَ: «بِدْعَةٌ» ، ثُمَّ تَرَکَهُ، وَإِنَّ بِلَالًا لَمْ یُؤَذِّنْ لِعُمَرَ

عمر بن حفص گفت: سعد (ابن ابی وقاص) اولین کسی بود که در زمان عمر الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ گفت و سپس گفت : بدعت است و به همین دلیل آن را ترک کرد و بلال برای عمر اذان نمی‌گفت.

المصنف ج1 ص474 المؤلف: أبو بکر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحمیری الیمانی الصنعانی (المتوفى: 211هـ)، المحقق: حبیب الرحمن الأعظمی، الناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403، عدد الأجزاء: 11 .


عمر و بدعت در اذان
=======================================================
عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ قَالَ: أَخْبَرَنِی ابْنُ مُسْلِمٍ، أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ طَاوُسًا جَالِسًا مَعَ الْقَوْمِ فَقَالَ: یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ، مَتَى قِیلَ الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ؟ فَقَالَ طَاوُسٌ: أَمَا إِنَّهَا لَمْ تُقَلْ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَلَکِنَّ بِلَالًا، سَمِعَهَا فِی زَمَانِ أَبِی بَکْرٍ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُهَا: رَجُلٌ غَیْرُ مُؤَذِّنٍ، فَأَخَذَهَا مِنْهُ، فَأَذَّنَ بِهَا فَلَمْ یَمْکُثْ أَبُو بَکْرٍ إِلَّا قَلِیلَا حَتَّى إِذَا کَانَ عُمَرُ قَالَ: «لَوْ نَهَیْنَا بِلَالًا عَنْ هَذَا الَّذِی أَحْدَثَ، وَکَأَنَّهُ نَسِیَهُ فَأَذَّنَ بِهِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمَ»
 
نیز از حسن بن مسلم روایت مى کند مردى از طاووس پرسید: از کى گفته شد الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ؟ گفت: در زمان پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) گفته نشده بود، ولى بلال پس از وفات پیامبر و در زمان ابوبکر شنید که مردى غیرمؤذن آن را مى گوید از او فرا گرفت و با آن اذان مى گفت، پس از مدتى ابوبکر درگذشت و عمر گفت: کاش بلال را از آنچه پدید آورده نهى مى کردیم و گویا فراموش کرد و مردم با آن اذان گفتند تا به امروز.
 
المصنف،ج1 ص474،المؤلف: أبو بکر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحمیری الیمانی الصنعانی (المتوفى: 211هـ)،المحقق: حبیب الرحمن الأعظمی،الناشر: المجلس العلمی- الهند،یطلب من: المکتب ،لإسلامی - بیروت،الطبعة: الثانیة، 1403،عدد الأجزاء: 11.

کنز العمال. فی سنن الأقوال والأفعال ج8 ص357 المؤلف: علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی البرهانفوری ثم المدنی فالمکی الشهیر بالمتقی الهندی (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بکری حیانی - صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م


الصلاة خیر من النوم

الصلاة خیر من النوم

 


«الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنْ النَّوْمِ» در زمان پیامبر در اذان نبوده است

ابن حزم در کتاب المحلی خود می گوید:

وَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ حَیٍّ: یُقَالُ فِی الْعَتَمَةِ " الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنْ النَّوْمِ، الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنْ النَّوْمِ " وَلَا نَقُولُ بِهَذَا أَیْضًا؛ لِأَنَّهُ لَمْ یَأْتِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -.

الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنْ النَّوْمِ ؛ ما آن را قبول نداریم ؛ زیرا از رسول خدا نیامده است .

المحلى بالآثار ج2 ص194 المؤلف: أبو محمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الأندلسی القرطبی الظاهری (المتوفى: 456هـ)ف الناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: بدون طبعة وبدون تاریخ، عدد الأجزاء: 12 .

اهل سنت و بدعت الصلاه خیرم من النوم

اذان در «صحیح مسلم» بدون «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ» آمده است.

در صحیح مسلم که از معتبرترین کتاب در نزد اهل سنت است در روایات اذان این جمله ( الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ ) را نقل نکرده ‏است.

حَدَّثَنِی أَبُو غَسَّانَ الْمِسْمَعِیُّ مَالِکُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ، وَإِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ أَبُو غَسَّانَ: حَدَّثَنَا مُعَاذٌ، وَقَالَ إِسْحَاقُ: أَخْبَرَنَا مُعَاذُ بْنُ هِشَامٍ، صَاحِبِ الدَّسْتُوَائِیِّ، وَحَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ عَامِرٍ الْأَحْوَلِ، عَنْ مَکْحُولٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُحَیْرِیزٍ، عَنْ أَبِی مَحْذُورَةَ، أَنَّ نَبِیَّ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَّمَهُ هَذَا الْأَذَانَ: «اللهُ أَکْبَرُ اللهُ أَکْبَرُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ»، ثُمَّ یَعُودُ فَیَقُولُ: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ، حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ مَرَّتَیْنِ، حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ مَرَّتَیْنِ» زَادَ إِسْحَاقُ: «اللهُ أَکْبَرُ اللهُ أَکْبَرُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ»
 
 به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم این اذان یاد داده شد: «اللهُ أَکْبَرُ اللهُ أَکْبَرُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ»، ثُمَّ یَعُودُ فَیَقُولُ: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ و دوبار می‌گوید: حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ و دو بار هم می‌گوید: حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ و اسحاق نیز اللهُ أَکْبَرُ اللهُ أَکْبَرُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ را به اذان اضافه کرد.
 
صحیح مسلم ج1 ص287 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5 .



اعتراف امام شوکانی بدعت بودن «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ»
 
شوکانى درباره الصلاة خیر من النوم نقل مى کند :

أَنَّ التَّثْوِیبَ بِدْعَةٌ، قَالَ فِی الْبَحْرِ: أَحْدَثَهُ عُمَرُ، فَقَالَ ابْنُهُ: هَذِهِ بِدْعَةٌ وَعَنْ عَلِیٍّ - عَلَیْهِ السَّلَامُ - حِینَ سَمِعَهُ: لَا تَزِیدُوا فِی الْأَذَانِ مَا لَیْسَ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ بَعْدَ أَنْ ذَکَرَ حَدِیثَ أَبِی مَحْذُورَةَ وَبِلَالٍ قُلْنَا: لَوْ کَانَ لَمَا أَنْکَرَهُ عَلِیٌّ وَابْنُ عُمَرَ وَطَاوُسٌ سَلَّمْنَا فَأَمَرْنَا بِهِ إشْعَارًا فِی حَالٍ لَا شَرْعًا جَمْعًا بَیْنَ الْآثَارِ

تثویب (الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ) بدعتی بود که در کتاب البحر الزخار گفته است آن را عمر ایجاد نمود و از علی‌ علیه السلام روایت شده است که وقتی او شنید که این جمله را در اذان اضافه می‌کنند فرمود: این جمله را به اذان نیافزایید که از اذان نیست. سپس بعد از بیان روایت ابو محذوره و بلال گفت: اگر چنین چیزی در اذان وجود می‌داشت علی علیه السلام و فرزند عمر و طاووس یمانی آن را انکار نمی‌کرد. بر فرض هم که می‌بود برای خبر دادن و آگاه نمودن مردم بود نه به عنوان مطلبی شرعی و جمعی بین آثار.    
 
نیل الأوطار ج2 ص46 المؤلف: محمد بن علی بن محمد بن عبد الله الشوکانی الیمنی (المتوفى: 1250هـ)، تحقیق: عصام الدین الصبابطی، الناشر: دار الحدیث، مصر، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1993م، عدد الأجزاء: 8 .


الصلاة خیر من النوم
 
منظور از «تثویب» که در بالا آمده است همان «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ» است.
 

اعتراف ابوحنیفه به بدعت بودن «الصلاة خیر من النوم»

ما روى عن ابى حنیفة کما فی جامع المسانید عنه عن حماد عن ابراهیم قال : سألته عن التثویب ؟ فقال : هو مما أحدثه الناس وهو حسن ، مما أحدثوه . وذکر أن تثویبهم کان حین یفرغ المؤذن من اذانه : إن الصلاة خیر من النوم - مرتین - قال : اخرجه الامام محمد بن الحسن ( الشیبانى ) فی الاثار فرواه عن أبى حنیفة ثم قال محمد : وهو قول ابى حنیفة - رضى الله عنه - وبه نأخذ .
از ابوحنیفه روایت شده، از حماد، از ابراهیم، گوید از او درباره الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ پرسیدم، گفت: از چیزهایى است که مردم پدید آورده اند و خوب است و گفته که وقتى مؤذن از اذان فارغ مى شود آن را دو بار بگوید. امام شیبانى هم آن را از ابوحنیفه روایت کرده و گفته که این نظر ابوحنیفه است و به آن عمل مى کنیم.

جامع المسانید الامام الاعظم ، ج 1 ، ص 296 ، محمد بن محمود بن محمد الخوارزمی طبعه الاول دائرالمعارف فی الهند .

ابوحنیفه و بدعت الصلاه خیر من النوم


 
منظور از «تثویب» که در بالا آمده است همان «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ» است.
 
این روایت دلالت مى کند که گفتن آن در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا عصر خلفا پس از فراغت از اذان بوده نه جزء آن، و مؤذن از پیش خود آن را مى گفته تا مردم را از خواب بیدار کند و بعد در خود اذان گنجانده شده است.


عتراف ابن قدامه به بدعت بودن «الصلاة خیر من النوم»

ابن‌قدامه مقدسی از اسحاق نقل می‌کند که:

فَقَالَ إِسْحَاقُ: هَذَا شَیْءٌ أَحْدَثَهُ النَّاسُ. وَقَالَ أَبُو عِیسَى: هَذَا التَّثْوِیبُ الَّذِی کَرِهَهُ أَهْلُ الْعِلْمِ. وَهُوَ الَّذِی خَرَجَ مِنْهُ ابْنُ عُمَرَ مِنْ الْمَسْجِدِ لَمَّا سَمِعَهُ.

المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج 1، ص 245، اسم المؤلف:  عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسی أبو محمد، الوفاة: 620 ، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1405، الطبعة: الأولى.


اسحاق گفت: این بدعتی بود که مردم آن را ایجاد نمودند و ابو عیسی گفت: اهل علم از تثویب (الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ) تنفر دارند. و این همان چیزی است که به خاطر آن ابن عمر از مسجد خارج شد تا آن را نشنود.

الصلاة خیر من النوم
منظور از «تثویب» که در بالا آمده است همان «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ» است.

اعتراف «ابن عمر» به بدعت بودن «الصلاة خیر من النوم»


عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنِ ابْنِ عُیَیْنَةَ، عَنْ لَیْثٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ ابْنِ عُمَرَ فَسَمِعَ رَجُلًا یُثَوِّبُ فِی الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: «اخْرُجْ بِنَا مِنْ عِنْدِ هَذَا الْمُبْتَدِعِ»

ابن عمر شنید که کسی الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ می گوید پس گفت ما را از نزد این بدعت گذار بیرون ببر.
 
 
المصنف ج1 ص475،المؤلف: أبو بکر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحمیری الیمانی الصنعانی (المتوفى: 211هـ)،المحقق: حبیب الرحمن الأعظمی،الناشر: المجلس العلمی- الهند،یطلب من: المکتب الإسلامی - بیروت،الطبعة: الثانیة، 1403،عدد الأجزاء: 11،

الاعتصام ج2 ص556 المؤلف: إبراهیم بن موسى بن محمد اللخمی الغرناطی الشهیر بالشاطبی (المتوفى: 790هـ)، تحقیق: سلیم بن عید الهلالی، الناشر: دار ابن عفان، السعودیة، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م، عدد الأجزاء: 2 (فی ترقیم مسلسل واحد)

کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج 8، ص 167، اسم المؤلف: علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی الوفاة: 975هـ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419هـ-1998م، الطبعة: الأولى، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی.



منظور از «تثویب» که در بالا آمده است همان «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ» است.

نتیجه :
 
اهل سنت در واقع «اهل سنت عمر» هستند نه «اهل سنت پیامبر (ص)»



فــیـــلــم

بدعت عمر بن خطاب و اضافه کردن «الصلاة خیر من النوم» به اذان صبح

(اثبات از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

پیامبر (ص) خطاب به امام علی (ع) : «انت ولی کل مومن من بعدی» (تو ولی و سرپرست مومنان بعد از من هستی)

(با سند های متعدد در کتب اهل سنت)


در آغاز ، ذکر این نکته لازم است که این حدیث از رسول خدا (صلی الله علیه واله) ، به گونه‌های متنوعی در منابع دست اول اهل‌سنت ، منعکس شده است که در ذیل نمونه‌هایی از آن را ذکر می‌کنیم.
وَهُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی

السنن الکبرى ج7 ص 440/المؤلف: أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفى: 303هـ)/حققه وخرج أحادیثه: حسن عبد المنعم شلبی/أشرف علیه: شعیب الأرناؤوط/قدم له: عبد الله بن عبد المحسن الترکی/الناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت/الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م/عدد الأجزاء: (10 و 2 فهارس)

الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، اسم المؤلف:  أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة الکوفی الوفاة: 235 ، ج 6 ص 372 ،  دار النشر : مکتبة الرشد - الریاض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : کمال ی
وسف الحوت

مسند أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: 241 ، ج 4 ص 437، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر



« انت ولی کل مؤمن بعدی »

الکتاب: مسند أبی داود الطیالسی ج 4 ص 469/المؤلف: أبو داود سلیمان بن داود بن الجارود الطیالسی البصرى (المتوفى: 204هـ)/المحقق: الدکتور محمد بن عبد المحسن الترکی/الناشر: دار هجر - مصر/الطبعة: الأولى، 1419 هـ - 1999 م/عدد الأجزاء: 4

الکتاب: المعجم الکبیر ج12 ص 97/المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی، أبو القاسم الطبرانی (المتوفى: 360هـ)/المحقق: حمدی بن عبد المجید السلفی/دار النشر: مکتبة ابن تیمیة - القاهرة/الطبعة: الثانیة/عدد الأجزاء:25

الکتاب: مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج19 ص 120/المؤلف: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی (المتوفى: 807هـ)/المحقق: حسام الدین القدسی/الناشر: مکتبة القدسی، القاهرة/عام النشر: 1414 هـ، 1994 م/عدد الأجزاء: 10/الإصدار: 2.0

الکتاب: البدایة والنهایة ج 7 ص 381 /المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی البصری ثم الدمشقی (المتوفى: 774هـ)/المحقق: علی شیری/الناشر: دار إحیاء التراث العربی/الطبعة: الأولى 1408، هـ - 1988 م


الکتاب: الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ج3 ص1091/المؤلف: أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمری القرطبی (المتوفى: 463هـ)/المحقق: علی محمد البجاوی/الناشر: دار الجیل، بیروت/الطبعة: الأولى، 1412 هـ - 1992 م/عدد الأجزاء: 4

الکتاب: تاریخ دمشق ج 42 ص 199/المؤلف: أبو القاسم علی بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساکر (المتوفى: 571هـ)/المحقق: عمرو بن غرامة العمروی/الناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع

عام النشر: 1415 هـ - 1995 م/عدد الأجزاء: 80 (74 و 6 مجلدات فهارس)


الطیالسی ، سلیمان بن داود أبو داود الفارسی البصری ، مسند أبی داود الطیالسی ، متوفای 204،ج 1 ص 360 ح 2752، دار النشر : دار المعرفة - بیروت

 

ولی مومن بعدی

« أنت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنة »

أحمد بن حنبل الشیبانی ، متوفای 241هـ ، فضائل الصحابة ج 2 ص 684 ح1168، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. وصی الله محمد عباس


« أنت ولیی فی کل مؤمن بعدی »

الکتاب: البدایة والنهایة ج11 ص 45/المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی البصری ثم الدمشقی (المتوفى: 774هـ)/تحقیق: عبد الله بن عبد المحسن الترکی/الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان/الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997 م/سنة النشر: 1424هـ / 2003م/عدد الأجزاء:21 (20 ومجلد فهارس)

الکتاب: تاریخ دمشق ج42 ص 102/المؤلف: أبو القاسم علی بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساکر (المتوفى: 571هـ)/المحقق: عمرو بن غرامة العمروی/الناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع

عام النشر: 1415 هـ - 1995 م/عدد الأجزاء: 80 (74 و 6 مجلدات فهارس)


أحمد بن حنبل الشیبانی ، متوفای 241هـ ، فضائل الصحابة ج 2 ص 684 ح1168، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. وصی الله محمد عباس
ولی کل مومن

« فانه ولیکم بعدی »

الکتاب: الإصابة فی تمییز الصحابة ج 6 ص 488/المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفى: 852هـ)/تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض/الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت/الطبعة: الأولى - 1415 هـ
علی ولیکم بعدی


« ان علیاً ولیکم بعدی »

البدایة والنهایة ، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء الوفاة: 774 ، ج 7 ص 346، دار النشر : مکتبة المعارف - بیروت
ولی کل مومن


« هذا ولیکم بعدی »

السنن الکبرى ، اسم المؤلف: أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی الوفاة: 303 هـ ، ج 5 ص 133، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د.عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن
ولی کل مومن


«أنک ولی المؤمنین من بعدی»

تاریخ بغداد ، اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی الوفاة: 463 ، ج 4 ص 338، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت  
ولی کل مومن


«أنت ولیی فی کل مُؤْمِنٍ بعدی»

الکتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل ج3 ص 333/المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: 241هـ)/المحقق: أحمد محمد شاکر/الناشر: دار الحدیث - القاهرة

الطبعة: الأولى، 1416 هـ - 1995 م/عدد الأجزاء: 8 (القسم الذی حققه أحمد شاکر)


مومن بعدی

ولی کل مومن من بعدی

« إنه لا ینبغی أن أذهب إلا وأنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی »

السنة ، اسم المؤلف:  عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی الوفاة: 287 ، ج 2 ص 565 ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1400 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد ناصر الدین الألبانی


« فهو أولى الناس بکم بعدی »

المعجم الکبیر ، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی الوفاة: 360هـ ، ج 22 ص 135، دار النشر : مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : حمدی بن عبدالمجید السلفی
ولی کل مومن

روایت «وانت خلیفتى فی کل مومن من بعدی» با سند صحیح

پیامبر (ص) خطاب به امام علی (ص) : تو جانشین من در میان مومنان بعد از من هستی.

(اثبات از کتب اهل سنت)


روایات متعددى با این مضمون در منابع اهل سنت با سند‌هاى معتبر نقل شده است که ما در این مقاله تنها به یک روایت اشاره و سند آن را تصحیح خواهیم کرد.

عمرو بن أبى عاصم در کتاب السنة خود مى‌نویسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَ نَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): ...

وَخَرَجَ النَّاسُ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: أَخْرُجُ مَعَکَ، قَالَ: «لا»، قَالَ: فَبَکَى، قَالَ: «أَفَلا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی».

ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل مى‌کند که مردم به جنگ تبوک رفتند، على (ع) به رسول خدا (ص) عرض کرد، من هم با شما خارج شوم؟ فرمود: خیر . ابن عباس گفت: پس على (ع) گریه کرد. رسول خدا فرمود: آیا راضى نمى‌شوى که منزلت تو براى من همانند منزلت هارون براى موسى باشد، جز این که تو پیامبر نیستى و این که تو بعد از من ، جانشین من در میان همه مؤمنان هستی؟

الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفاى242هـ)، السنة، ج 2، ص603 ، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

نسائى در خصائص امیرمؤمنان علیه السلام، با همان سند و با این تعبیر نقل کرده است:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَضَّاحُ ، وَهُوَ أَبُو عَوَانَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ، قَالَ: " إِنِّی لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ... .

وَخَرَجَ بِالنَّاسِ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: أَخْرُجُ مَعَکَ؟ فَقَالَ: لا، فَبَکَى، فَقَالَ: أَمَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ؟ ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ خَلِیفَتِی، یَعْنِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج 1، ص50 ، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولى، 1406 هـ.

بررسی سند روایت:

عمرو بن أبی عاصم:

عمرو بن الضحاک، نویسنده کتاب، هر چند که به اندازه پسرش (احمد بن عمرو بن الضحاک، نویسنده الآحاد والمثانی) مشهور نیست؛ ولى او از اساتید ابن ماجه قزوینى است و بزرگان اهل سنت او را توثیق کرده‌اند.

ابن حجر عسقلانى در شرح حال او مى‌نویسد:

عمرو بن الضحاک بن مخلد البصری ولد أبی عاصم النبیل ثقة کان على قضاء الشام من الحادیة عشرة مات سنة اثنتین وأربعین ق .

عمرو بن الضحاک، ثقه است و از سال یازدهم (قرن سوم) قاضى شام بوده است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص423، رقم:5052 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

و ابن حبان شافعى در باره او مى‌گوید:

عمرو بن أبى عاصم النبیل یروى عن أبیه ثنا عنه محمد بن الحسن بن قتیبة وغیره من شیوخنا کان على قضاء الشام مستقیم الحدیث.

عمرو بن أبى عاصم، که از پدرش روایت شنیده ، محمد بن الحسن و دیگر بزرگان ما از او روایت نقل کرده‌اند و قاضى شام بوده، احادیثش درست است.

التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج 8   ص 486، رقم: 14580، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.

محمد بن المثنى :

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را این چنین مى‌ستاید:

محمد بن المثنى أبو موسى العنزی الحافظ عن بن عیینة وعبد العزیز العمی وعنه الجماعة وأبو عروبة والمحاملی ثقة ورع مات 252 ع .

محمد بن موسى، حافظ (کسى که یک صد هزار حدیث حفظ است)، ثقه و پرهیزگار بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص214، رقم: 5134 ، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر در باره او مى‌گوید:

محمد بن المثنى بن عبید العنزی بفتح النون والزای أبو موسى البصری المعروف بالزمن مشهور بکنیته وباسمه ثقة ثبت من العاشرة وکان هو وبندار فرسی رهان وماتا فی سنة واحدة ع .

محمد بن المثنى، ثقه و استوار بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ، ص505، رقم: 6264 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

یحیى بن حماد:

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى در شرح حال او مى‌نویسد:

یحیى بن حماد الشیبانی مولاهم ختن أبی عوانة وراویته له عن عکرمة بن عمار وشعبة وعنه البخاری والدارمی والکدیمی ثقة متأله توفی 215 خ م ت س ق

یحیى بن حماد از عکرمه بن عمار و شعبه روایت شنیده و بخارى، دارمى و کدیمى از او نقل کرده، مورد اعتماد و خدا شناس بود.

الکاشف ج2 ص364، رقم: 6158

ابن حجر عسقلانى مى‌گوید:

یحیى بن حماد بن أبی زیاد الشیبانی مولاهم البصری ختن أبی عوانة ثقة عابد من صغار التاسعة مات سنة خمس عشرة خ م خد ت س ق .

یحیى بن حماد، مورد اعتماد و عابد بود.

تقریب التهذیب ج1 ص589، رقم:‌7535

أَبُو عَوَانَةَ، وضّاح بن عبد الله

از روات، بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را «ثقه» و «متقن» مى‌داند:

وضاح بن عبد الله الحافظ أبو عوانة الیشکری مولى یزید بن عطاء سمع قتادة وابن المنکدر وعنه عفان وقتیبة ولوین ثقة متقن لکتابه توفی 176 ع

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص349، رقم:6049، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر نیز مى‌نویسد:

وضاح بتشدید المعجمة ثم مهملة الیشکری بالمعجمة الواسطی البزاز أبو عوانة مشهور بکنیته ثقة ثبت من السابعة مات سنة خمس أو ست وسبعین ع

وضاح، ثقه، استوار و از طبقه هفتم روات بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب،ج1، ص580، رقم: 7407، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

أَبِو بَلْجٍ، یحیى بن سلیم بن بلج:

مزى در تهذیب الکمال مى‌نویسد:

أبو بلج الفزاری الواسطی، ویُقال: الکوفی، وهو الکبیر، اسمه: یحیى بن سلیم بن بلج...

قال إسحاق بن منصور، عن یحیى بن مَعِین: ثقة. وکذلک قال محمد بن سعد، والنَّسَائی، والدار قطنی. وقَال البُخارِیُّ: فیه نظر. وَقَال أبو حاتم: صالح الحدیث، لا بأس به.

ابوبلج فزارى، اسحاق بن منصور از یحیى بن معین نقل کرده است که او «ثقه» است، همچنین محمد بن سعد، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند. بخارى گفته: در او اشکال است، ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و در خود او اشکالى نیست.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال،ج33، ص162، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

ذهبى در کتاب الکاشف در باره او مى‌نویسد:

أبو بلج الفزاری یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم عن أبیه وعمرو بن میمون الأودی وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والدارقطنی وقال أبو حاتم لا بأس به وقال البخاری فیه نظر 4

یحیى بن سلیم، یحیى بن معین و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند،‌ ابوحاتم گفته: اشکالى در او نیست و بخارى گفته: در او اشکالى است.

الکاشف ج2 ص414، رقم:6550

و ابن حجر در لسان المیزان مى‌گوید:

یحیى بن سلیم ان أبو بلج الفزاری عن عمرو بن میمون وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والنسائی والدارقطنی.

یحیى بن معین، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند.

لسان المیزان ج7 ص432، رقم:5209

و در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته؛ اما گفته است که برخى وقت‌ها اشتباه مى‌کرده:

أبو بلج بفتح أوله وسکون اللام بعدها جیم الفزاری الکوفی ثم الواسطی الکبیر اسمه یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم أو بن أبی الأسود صدوق ربما أخطأ من الخامسة 4

ابو بلج، بسیار راستگو است؛ ولى گاهى اشتباه مى‌کرده است.

تقریب التهذیب ج1 ص625، رقم: 8003.

عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:

عمرو بن میمون الأودی عن عمر ومعاذ وعنه زیاد بن علاقة وأبو إسحاق وابن سوقة کثیر الحج والعبادة وهو راجم القردة مات 74 ع

عمرو بن میمیون، زیاد به حج مى‌رفت و اهل عبادت بود، او همان کسى است که میمون را سنگسار کرد.

الکاشف ج2 ص89، رقم: 4237

عمرو بن میمون الأودی أبو عبد الله ویقال أبو یحیى مخضرم مشهور ثقة عابد نزل الکوفة مات سنة أربع وسبعین وقیل بعدها ع.

عمرو بن میمون که به او أبویحیى گفته مى‌شود، مخضرم (کسى که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده)، مشهور، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.

تقریب التهذیب ج1 ص427، رقم:5122.

قضیه سنگسار کردن میمون در جاهلیت را بخارى در صحیح خود نقل کرده است:

حدثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ حدثنا هُشَیْمٌ عن حُصَیْنٍ عن عَمْرِو بن مَیْمُونٍ قال رأیت فی الْجَاهِلِیَّةِ قِرْدَةً اجْتَمَعَ علیها قِرَدَةٌ قد زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ.

نعیم بن حماد از هشیم بن حصین از عمرو بن میمون روایت کرده است که وی گفت: در جاهلیت، میمونی را دیدم که زنا کرده بود، پس گروهی از میمون ها دور وی جمع شده و او را سنگسار کردند؛ من نیز به همراه ایشان او را سنگسار کردم !!!

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری،ج3، ص1397، ح3636، کتاب مناقب الأنصار، باب القسامة فی الجاهلیة، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

ابْنِ عَبَّاسٍ

صحابى.

نتیجه آن که سند روایت، هیچ اشکالى ندارد و خلافت و جانشینى امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت مى‌کند.

بررسی دیدگاه منسوب به بخاری در باره ابوبلج:

همان‌طور که در شرح حال أبو‌‌بلج الفزارى خواندیم، ذهبى و مزى در باره او گفته بودند:

وقال البخاری فیه نظر.

شعیب الأرنؤوط، محقق معاصر وهابى، با استناد به همین جمله منسوب به بخارى، روایتى را که در سند آن أبو بلج وجود دارد، تضعیف کرده و گفته:

إسناده ضعیفٌ بهذه السیاقة، أبو بلج ـ وإسلمه یحیى بن سلیم، أو ابن أبی سلیم ـ، وإن وثقه غیرُ واحد، قد قال فیه البخاری: فیه نظر... .

اسناد این روایت به این مضمون ضعیف است. ابوبلج که اسم او یحیى بن سلیم یا ابن أبى سلیم است؛ اگر تعدادى از علما او را توثیق کرده‌اند؛ ولى بخارى گفته: در وثاقت او اشکال است.

مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص181، تحقیق: شعیب الأرنؤوط/عادل مرشد، ناشر: مؤسسه الرسالة ـ بیروت، الطبعة: الأولى، 1416ه ـ 1995م.

این اشکال باید در چند جهت محور بررسى قرار گیرد:

الف: آیا بخارى، در باره این شخص چنین جمله‌اى را گفته است یا خیر؟

ب: آیا این جمله بخارى مى‌تواند در برابر توثیقات دیگر بزرگان اهل سنت مقاومت کرده و ضعف محسوب شود؟

ج: آیا کسى از بزرگان اهل سنت، روایت ابوبلج را تصحیح کرده است یا خیر؟

د: برخورد دوگانه بزرگان اهل سنت، با روایات ابوبلج.

محور اول: آیا بخاری، ابوبلج را تضعیف کرده است؟

اما بخش اول بحث که آیا اصلا بخارى چنین جمله‌اى را در باره ابوبلج گفته یا خیر. براى بررسى صحت و سقم این انتساب به دو نکته اشاره مى‌کنیم:

الف. احمد شاکر، در انتساب این سخن به بخاری، تردید دارد:

استاد احمد شاکر از محققان سرشناس حال حاضر اهل سنت ، روایتى را که در سند آن ابوبلج قرار دارد، تصحیح کرده و از اشکالاتى که به راوى این روایت «ابوبلج الفزاری» گرفته شده،‌ این گونه پاسخ داده است.

(3062) إسناده صحیح، أبو بلج، بفتح الباء وسکون اللام و آخره جیم: اسمه «یحیى بن سلیم» ویقال «یحیى بن أبی الأسود» الفزاری، وهو ثقة، وثقه ابن معین وابن سعد والنسائی والدارقطنی وغیرهم.

وفی التهذیب أن البخاری قال: «فیه نظر» ! وما أدری أین قال هذا؟، فإنه ترجمه فی الکبیر 4/2/279 ـ 280 ولم یذکر فیه جرحاً، ولم یترجمه فی الصغیر، ولا ذکره هو والنسائی فی الضعفاء، وقد روى عنه شعبة، وهو لا یروی إلا عن ثقه.

اسناد این روایت صحیح است. ابوبلج... ثقه است، یحیى بن معین، محمد بن سعد، نسائى ، دارقطنى و دیگران او را توثیق کرده‌اند. در تهذیب آمده است که بخارى گفته: «در وثاقت او اشکال است» نمى‌دانم که بخارى این سخن را در کجا گفته است؛ چرا که در شرح حال او در تاریخ کبیر، هیچ اشکالى به او نگرفته است، در تاریخ صغیر اصلا از او نام نبرده است، در کتاب ضعفا نیز نام او را ذکر نکرده، نسائى  نیز او را در زمره ضعفا نیاورده است. شعبة بن الحجاج از او روایت نقل کرده است؛ در حالى که او جز از افراد ثقه از کسى دیگرى روایت نقل نمى‌کند.

مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهرة، الطبعة : الأولى، 1416هـ ـ 1995م.

ب: انتساب این سخن به بخاری ثابت نیست:

همان طور که احمد شاکر گفته‌اند، بخارى در هیچ یک از کتاب‌هاى خود ابوبلج الفزارى را تضعیف نکرده است و در تاریخ کبیر بدون این که او را تضعیف کند، نام برده است:

یحیى بن أبی سلیم قال إسحاق نا سوید بن عبد العزیز وهو کوفی ویقال واسطی أبو بلج الفزاری روى عنه الثوری وهشیم ویقال یحیى بن أبی الأسود وقال سهل بن حماد نا شعبة قال نا أبو بلج یحیى بن أبی سلیم

البخاری الجعفی،  ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، التاریخ الکبیر، ج8، ص279، رقم: 2996، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفکر.

پس در اصل انتساب این سخن به بخارى باید تردید کرد؛‌ اما منشأ این انتساب چه کسى است؟

نخستین بار این سخن را ابن عدى در کتاب الکامل خود به بخارى نسبت داده و گفته:

یحیى بن أبى سلیم أبو بلج الفزاری ثنا علان ثنا بن أبى مریم سمعت یحیى بن معین یقول أبو بلج یحیى بن أبى سلیم،سمعت إبن حماد یقول قال البخاری یحیى بن أبى سلیم أبو بلج الفزاری سمع محمد بن حاطب وعمرو بن میمون فیه نظر .

یحیى بن أبى سلیم، ابوبلج الفزارى، از یحیى بن معین شنیدم که ابوبلج همان یحیى بن أبى سلیم است. از ابن حماد شنیدم که بخارى گفته: یحیى بن أبى سلیم ابوبلج فزارى که از محمد بن حاطب و عمرو بن میمون روایت شنیده، در وثاقت او اشکال است.

الجرجانی ، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفاى365هـ)، الکامل فی ضعفاء الرجال ، ج 7   ص 229، رقم: 2128 ، تحقیق : یحیى مختار غزاوی ، ناشر : دار الفکر - بیروت ، الطبعة : الثالثة ، 1409هـ – 1988م.

در حالى که ناقل این سخن؛ یعنى ابن حماد که همان محمد بن أحمد بن حماد الدولابى باشد، توسط خود ابن عدى تضعیف شده است ؛ چنان ذهبى در تاریخ الإسلام در باره او مى‌نویسد:

محمد بن أحمد بن حماد بن سعید بن مسلم.

أبو بشر الأنصاری الدولابی الحافظ الوراق . من أهل الری ... وعنه : عبد الرحمن بن أبی حاتم ، وعبد الله بن عدی ، والطبرانی ... قال الدارقطنی : تکلموا فیه ، وما یتبین من أمره إلا خیر. وقال ابن عدی : ابن حماد متهم فیما یقوله فی نعیم بن حماد لصلابته فی أهل الری .

قلت : رمى نعیم بن حماد بالکذب .

وقال ابن یونس : کان من أهل الصنعة ، وکان یضعف .

محمد بن احمد بن حماد... از مردم رى بود. عبد الرحمن بن أبى حاتم،  عبد الله بن عدى و طبرانى از او روایت نقل کرده‌اند. دارقطنى گفته: در باره او حرف‌هاى زده‌اند؛ در حالى که از او جز خیر، دیده نشده است. ابن عدى گفته: ابن حماد متهم است در آن چه که در باره نعیم بن حماد گفته؛ به خاطر صلابت او در باره اهل رى .

من مى‌گویم: او نعیم بن حماد را به به دروغگویى متهم کرده است. ابن یونس گفته: شغل او صنعت بود و تضعیف شده است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 23   ص 276 ، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

نتیجه این که : بخارى ، ابوبلج را تضعیف نکرده است و انتساب این دیدگاه به بخارى، دروغى بیش نیست.

محور دوم: آیا جمله «فیه نظر» می‌تواند ابوبلج را تضعیف کند؟

بر فرض که بپذیریم بخارى، چنین جمله‌اى را در باره این شخص گفته باشد، آیا این جمله مى‌تواند سبب تضعیف او شود؟ آیا این تضعیف مى‌تواند در برابر توثیقات بزرگان اهل سنت مقاومت کند؟

بدیهى است که جمله بخارى «فیه نظر»، نمى‌تواند در برابر توثیقات بزرگان علم رجال اهل سنت، تضعیف محسوب شود و به صحت روایت ضرر بزند؛ چرا که بزرگانى همچون یحیى بن معین، دارقطنى، نسائى، محمد بن سعد و ابن أبى حاتم او را توثیق کرده‌اند و تضعیف بخارى در برابر توثیقات این بزرگان تاب مقاومت ندارد.

براى توضیح بیشتر این مطلب، به چند نکته اشاره مى‌کنیم:

1. ابواسحاق الحوینی، تضعیف بخاری را بی دلیل می‌داند:

أبوإسحق الحوینى، یکى از دیگر از محققان معاصر سنى مذهب، محقق کتاب خصائص نسائى در روایتى که ابوبلج در سند آن قرار دارد مى‌گوید:

إسناده حسن.

... وأبو بلج بن أبی سلیم وثقه ابن معین وابن سعد والمصنف والدارقطنی وقال أبوحاتم : «صالح الحدیث لا بأس به» .

أما البخاری فقال : « فیه نظر » (!) وهذا جرح شدید عنده لا أرى مُسَوِّغٍ له إلا أن یکون قاله فیه لکونه روى حدیثا عن عمرو بن میمون عن عبد الله بن عمرو «لیأتین على جهنم زمان تخفق أبوابها لیس فیها أحد » فإنهم أنکروا على أبی بلج أن یحدث بهذا .

قلت : وهذا الحدیث أخرجه یعقوب بن ... وقال الذهبی فی «المیزان» : «وهذا الخبر من بلایاها».

فالظاهر أن من جرحه إنما کان لهذا الخبر وهذا لا یقتضی رد جمع مرویاته و إنما یرد ما علی أنه خالف فیه أو نحو ذلک . والله أعلم .

سند این روایت «حسن» است. ابوبلج را یحیى بن معین، محمد بن سعد، نویسنده کتاب (نسائی) و  دارقطنى توثیق کرده‌اند. ابوحاتم گفته: روایات او صالح است و در خود او اشکالى نیست. اما بخارى گفته که در وثاقت او اشکال است. و این تضعیف ، از دیدگاه بخارى تضعیف شدید است که من دلیل براى آن نمى‌بینم؛ مگر روایتى که او از عمرو بن میمون از عبد الله بن عمر نقل کرد که «روزگارى بر جهنم خواهد گذشت که در آن را باز مى‌کنند ؛ در حالى که هیچ کس در آن باقى نمانده است» علما بر ابوبلج به خاطر نقل این روایت اشکال کرده‌اند. من مى‌گویم : این  حدیث را یعقوب ... نقل کرده است ... ذهبى در میزان گفته: این روایت از بلاهاى ابوبلج است.

ظاهراً اشکال بر او به خاطر نقل همین روایت است؛ در حالى که سبب نمى‌شود که تمام روایات او را رد شود...

خصائص نسائی، ص34، تحقیق: أبو اسحق الحوینی الأثری الحجازی بن محمد بن شریف، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت ، الطبعة: الأولى، 1405هـ ـ 1984م.

  2. توثیق یحیی بن معین، برای اثبات وثاقت یک راوی کفایت می‌کند:

بدر الدین عینى در باره روایتى که از ابوالمنیب عبید الله بن عبد الله نقل شده است مى‌گوید:

فإن قلت: فی إسناده أبو المنیب عبید الله بن عبد الله، وقد تکلم فیه البخاری وغیره. قلت: قال الحاکم: وثقه ابن معین، وقال ابن أبی حاتم: سمعت أبی یقول: هو صالح الحدیث، وأنکر على البخاری إدخاله فی الضعفاء، فهذا ابن معین إمام هذا الشأن وکفى به حجة فی توثیقه إیاه.

اگر بگویى که در سند آن ابو المنیب عبید الله بن عبد الله است که بخارى و دیگران به او اشکال گرفته‌اند، مى‌گویم: حاکم گفته که ابن معین او را توثیق کرده، ابوحاتم گفته که از پدرم شنیدم که مى‌گفت: او صالح الحدیث است؛ اما بخارى منکر شده و او را در زمره ضعفاء آورده است؛ اما یحیى بن معین، پیشواى این کار (علم رجال) است، براى حجیت روایت، توثیق او، توسط یحیى بن معین کفایت مى‌کند.

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری،ج7، ص11، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

وضعیت یحیى بن سلیم نیز تقریبا به همین صورت است، بخارى او را تضعیف کرده‌ ـ البته اگر صحت انتساب این گفته به بخارى صحیح باشد که در ادامه ثابت خواهیم کرد ، صحیح نیست ـ‌ اما یحیى بن معین و دیگر ائمه رجال اهل سنت او را توثیق کرده‌اند؛ پس بر طبق گفته آقاى بدر الدین عینى، تضعیف بخارى ارزشى ندارد و تنها توثیق یحیى بن معین، براى اثبات حجیت روایت کفایت مى‌کند.

3. شعبة بن حجاج، تنها از افراد ثقه روایت نقل می‌کند:

یکى از کسانى که از ابوبلج روایت نقل کرده است، شعبة بن الحجاج است. بزرگان اهل سنت تصریح کرده‌اند که او تنها از افراد موثق روایت نقل مى‌کند . به عبارت دیگر، نقل روایت از شخصى توسط شعبه، وثاقت او را نیز ثابت مى‌کند؛ چنانچه دکتر احمد شاکر محقق مسند احمد بن حبنل به این مسأله تصریح کرده بود:

وقد روى عنه شعبة، وهو لا یروی إلا عن ثقه.

شعبه از او روایت کرده است؛ در حالى که شعبه جز از افراد موثق روایت نقل نمى‌کند.

مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهرة، الطبعة : الأولى، 1416هـ ـ 1995م.

ابن عبد البر قرطبى در التهمید در باره انواع روایت مرسل و قبول برخى از آن‌ها مى‌نویسد:

وقد یکون المرسِل للحدیث نسى مَن حَدَّثه به وعرف المعزى الیه الحدیث فذکره عنه فهذا أیضا لا یضر اذا کان أصل مذهبه أن لا یأخذ الا عن ثقة کمالک وشعبة.

گاهى راوى روایت مرسل، کسى را که از او روایت شنیده، فراموش مى‌‌کند؛ اما راوى بعدى را که این شخص از او نقل کرده، مى‌شناسند و نام او را مى‌برد،  این قضیه نیز ضررى به روایت نمى‌زند؛ اگر مبناى آن شخص این باشد که جز از افراد ثقه روایت نقل نکند؛ همانند مالک بن أنس و شعبة بن الحجاج.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج 1  ص 17 ، تحقیق: مصطفی بن أحمد العلوی، ‏محمد عبد الکبیر البکری، ناشر: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیة - المغرب – 1387هـ.

ابن کثیر دمشقى سلفى در کتاب تخلیص الإستغاثة مى‌نویسد:

و إنما العالمون بالجرح والتعدیل هم علماء الحدیث وهم نوعان: منهم من لم یرو إلا عن ثقة عنده کمالک و شعبة و یحیى ین سعید و عبدالرحمن بن مهدی وأحمد بن حنبل و کذلک البخاری و أمثاله ...

دانشمندان جرح و تعدیل همان علماى حدیث هستند که به دو دسته تقسیم مى‌شود؛ یک دسته کسانى هستند که جز از افراد ثقه روایت نقل نمى‌کنند؛ مثل مالک بن أنس، شعبة بن الحجاج، یحیى بن سعید، عبد الرحمن بن مهدى، احمد بن حنبل  و همچنین بخارى و امثال او.

ابن کثیر الدمشقی،  ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، تلخیص کتاب الاستغاثة، ج1، ص77 .

صالحى شامى نیز در توثیق شخصى که شعبه از او روایت نقل کرده است مى‌گوید:

روى عنه شعبة ولم یکن یروی إلا عن ثقة عنده.

شعبه از او روایت نقل کرده است؛ در حالى که او جز از افرادى از دیدگاه خودش ثقه باشد، روایت نقل نمى‌کند.

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 12   ص 378 ، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

و ابو سعید کیکلدى مى‌گوید:

ومنها أن یکون المرسل للحدیث نسی من حدثه به وعرف المتن جیدا فذکره مرسلا لأن اصل طریقته أنه لا یأخذ إلا عن ثقة کمالک وشعبة فلا یضره الإرسال.

از اقسام روایت این است که راوى روایت مرسل فراموش کند که از چه کسى شنیده است؛ ولى متن به خوبى مى‌شناسد؛ پس آن را به صورت مرسل نقل مى‌کند؛ زیرا اصل مبناى او این است که جز از افراد ثقه روایت نشود؛ مثل مالک و شعبه؛ پس ارسال روایت به آن ضررى نخواهد زد.

العلائی، أبو سعید بن خلیل بن کیکلدی (متوفاى: 761هـ)، جامع التحصیل فی أحکام المراسیل ، ج 1   ص 88 ، تحقیق : حمدی عبدالمجید السلفی ، ناشر : عالم الکتب - بیروت  ، الطبعة : الثانیة ، 1407هـ ـ 1986م

و در کتاب النکت على مقدمة إبن الصلاح آمده است:

 [ فائدة ] الذی عادته لا یروی إلا عن ثقة ثلاثة یحیى بن سعید وشعبة ومالک قاله ابن عبد البر وغیره وقال النسائی لیس أحد بعد التابعین آمن على الحدیث من هؤلاء الثلاثة.

فائده: کسى که عادتش این است که جز از افراد ثقه روایت نقل نکنند، سه نفر هستند: یحیى بن سعید، شعبة و مالک . این سخن را ابن عبد البر و دیگران گفته‌اند. نسائى گفته: در میان تابعین امانت‌دارتر از این سه نفر نسبت به حدیث وجود ندارد.

عبد الله بن بهادر ، بدر الدین أبی عبد الله محمد بن جمال الدین (متوفاى794 هـ) ، النکت على مقدمة ابن الصلاح ، ج 3   ص 370، تحقیق : د. زین العابدین بن محمد بلا فریج ، ناشر : أضواء السلف - الریاض ، الطبعة : الأولى ، 1419هـ ـ 1998م .

بنابراین، نقل روایت توسط شعبه از ابوبلج، وثاقت او را  نیز ثابت خواهد کرد.

4. ابن حجر عسقلانی، خرده‌گیری به أبو بلج، به خاطر شیعه بودن او است:

ابن حجر عسقلانى که حافظ على الإطلاق اهل سنت به شمار مى‌رود، پس از نقل روایتى که در سند آن ابو بلج وجود دارد، تنها دلیل خرده‌گیرى بر ابو بلج را شیعه بودن او دانسته و سپس در ادامه تصریح کرده است که از دید جمهور علما، شیعه بودن او ضررى به قبول روایتش نخواهد زد:

وَرِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِیحِ إِلَّا أَبَا بَلْجٍ بِفَتْحِ الْمُوَحَّدَةِ وَسُکُونِ اللَّام بعْدهَا جِیم واسْمه یحیى وَثَّقَهُ بن مَعِینٍ وَالنَّسَائِیُّ وَجَمَاعَةٌ وَضَعَّفَهُ جَمَاعَةٌ بِسَبَبِ التَّشَیُّعِ وَذَلِکَ لَا یَقْدَحُ فِی قَبُولِ رِوَایَتِهِ عِنْدَ الْجُمْهُورِ.

راویان این روایت، راویان صحیح بخارى هستند؛ غیر از ابوبلج که اسم او یحیى است، یحیى بن معین، نسائى، و جماعتى او را توثیق کرده‌اند، جماعتى نیز به خاطر شیعه بودنش او را  تضعیف کرده‌اند؛ در حالى که از دیدگاه اکثر علما، شیعه بودن، ضررى به قبول روایت او نمى‌زند.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 10   ص 182 ، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

توجه به این نکته نیز ضرورى است که دلیلى وجود ندارد که شیعه بودن او را ثابت کند؛ جز نقل همین روایت از ابن عباس، اگر قرار باشد که با نقل این روایت او را شیعه بدانیم، باید پیش از او، عمرو بن میمون و عبد الله بن عباس را نیز شیعه به حساب بیاوریم؛ همچنین سایر روات این حدیث را . و کسى پیدا نمى‌شود که این مبنا را بپذیرد.

محور سوم: تصحیح روایت ابوبلج توسط بزرگان اهل سنت:

هر چند که بزرگان اهل سنت (غیر از البانی) در باره روایت « وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی». اظهار نظر نکرده‌اند؛ اما در ذیل روایات دیگرى که بازهم در سند آن ابوبلج فزارى هست، نظر داده و روایات او را تصحیح کرده‌اند؛ از جمله در ذیل روایتى از ابن عباس نقل شده و در آن ده فضیلت از برترین فضائل امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده است:

ثنا یحیى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَیْمُونٍ قال: إنی لَجَالِسٌ إلى إبن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا یا أَبَا عَبَّاسٍ إما أن تَقُومَ مَعَنَا وإما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ؟

قال: فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَکُمْ قال: وهو یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قبل أَنْ یَعْمَى. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندری ما قالوا. قال: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَیَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا فی رَجُلٍ له عَشْرٌ...

الشیبانی،  ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص685، ح3062 ، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛

همو، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص3053، ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة ـ مصر؛

و ...

حاکم نیشابورى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقة.

این روایت سندش صحیح است؛ ولى بخارى و مسلم به این صورت نقل نکرده‌اند.

النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم (405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 143، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

ذهبى متوفاى748هـ نیز در تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته:

صحیحٌ.

المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج3، ص134، کتاب معرفة الصحابة، باب ذکر اسلام امیر المؤمنین، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة، دارالمعرفة، بیروت،1342هـ.

ابن عبد البر قرطبى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:

قال أبو عمر رحمه الله هذا إسنادٌ لا مَطْعَنٌ فیه لأحدٍ لصحته وثقة نَقَلَتِه... .

ابو عمر (ابن عبد البر) گفته: این سندى است که هیچ کس حق اشکال به آن را ندارد؛ چرا که سند آن صحیح و تمام راویان آن موثق هستند.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب،ج3 ص1091 ـ 1092، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

ابن حجر عسقلانى بعد از نقل تکه‌اى از این روایت که که با الفاظ مختلف نقل شده مى‌نویسد:

اخرجهما أحمد والنسائی ورجالهما ثقات.

احمد و نسائى این دو روایت را نقل کرده‌اند، راویان آن‌ها مورد اعتماد هستند.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 15، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

حافظ ابوبکر هیثمى متوفاى807 هـ نیز بعد از این روایت مى‌گوید:

رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحیح غیر أبی بلج الفزاری وهو ثقة وفیه لین.

این روایت را احمد و طبرانى متوفاى360هـ در معجم کبیر و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کرده‌اند، راویان احمد همگى راویان صحیح بخارى هستند؛ غیر از أبى بلج فزارى که او نیز مورد اعتماد است؛ هر چند که اشکالى در او هست.

الهیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد، ج9، ص120، دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی ـ القاهرة، بیروت ـ 1407هـ.

احمد شاکر، محقق کتاب مسند أحمد بن حنبل در ذیل روایت مى‌گوید:

إسناده صحیح.

مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهرة، الطبعة : الأولى، 1416هـ ـ 1995م.

و أبواسحاق الحوینى محقق کتاب خصائص نسائى مى‌گوید:

إسناده حسن.

خصائص نسائی، ص34، تحقیق: أبو اسحق الحوینی الأثری الحجازی بن محمد بن شریف، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت ، الطبعة: الأولى، 1405هـ ـ 1984م.

محور چهارم: برخورد دوگانه با روایات ابوبلج:

از ابوبلج فزارى روایات زیادى در منابع اهل سنت دیده مى‌شود، برخى از این روایات در فضائل امیرمؤمنان علیه السلام است، برخى نیز در موضوعات دیگر .

متأسفانه تعدادى از علماى متعصب وهابى با روایات او برخورد دوگانه داشته‌اند، هر جا که روایت او در باره فضائل امیرمومنان علیه السلام است، موضع‌گیرى کرده و تلاش شده که روایتش تضعیف شود؛ اما در موارد دیگر بدون تعصب و بر مبناى قواعد علم رجال روایتش را تصحیح کرده‌اند. از جمله مى‌توان به تناقض‌گویى و برخورد دوگانه شعیب الأرنؤوط و البانى اشاره کرد:

تناقض گویی شعیب الأرنؤوط در باره ابوبلج

شعیب الأرنؤوط، محق معاصر وهابى، کسى که بسیارى از کتاب‌هاى روایى و رجالى اهل سنت ؛ از جمله مسند احمد، صحیح ابن حبان، مسند ابوبکر، سیر أعلام النبلاء، زاد المعاد و ... را تحقیق و براى خودش آوازه بلندى دست و پا کرده، در باره ابوبلج فزارى، دچار تناقض‌گویى شدیدى شده است.  هر جا که روایتى در فضائل اهل بیت علیهم السلام است، آن را تضعیف و هر جا که در باره موضوعات دیگر است، تصحیح کرده؛ از جمله در مسند احمد، روایت ذیل را تضعیف کرده است :

قال: ثُمَّ بَعَثَ فُلاَناً بسورة التَّوْبَةِ فَبَعَثَ عَلِیًّا خَلْفَهُ فَأَخَذَهَا منه قال لاَ یَذْهَبُ بها الا رَجُلٌ منی وأنا منه.

          ابن عباس گفت: رسول خدا صلى الله علیه وآله فلانى را براى خواندن سوره توبه فرستاد، سپس على را به دنبال او فرستاد و سوره را از  او گرفت و رسول خدا فرمود: براى خواندن آن غیر از کسى از من است و من از او هستم، کسى دیگرى شایستگى ندارد.

وى در باره این روایت گفته:

إسناده ضعیفٌ بهذه السیاقة، أبو بلج ـ وإسلمه یحیى بن سلیم، أو ابن أبی سلیم ـ، وإن وثقه غیرُ واحد، قد قال فیه البخاری: فیه نظر... .

اسناد این روایت به این مضمون ضعیف است. ابوبلج که اسم او یحیى بن سلیم یا ابن أبى سلیم است؛ اگر تعدادى از علما او را توثیق کرده‌اند؛ ولى بخارى گفته: در وثاقت او اشکال است.

مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص181، تحقیق: شعیب الأرنؤوط/عادل مرشد، ناشر: مؤسسه الرسالة ـ بیروت، الطبعة: الأولى، 1416ه ـ 1995م.

و همچنین ج5، ص475، روایت شماره3542  را نیز تضعیف نموده:

عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عن بن عباس قال : أول من صلى مع النبی صلى الله علیه و سلم بعد خدیجة علی .

اما در جاهاى دیگر از مسند احمد که روایت او در باره موضوع‌هاى دیگر است ، روایت را «حسن» و حتى «صحیح» دانسته؛ مثلا در ج11 ، ص15،‌ ح6479 مى‌گوید:

إسناده حسن.

و در ج 11، ص547 ـ 548، ح6959 مى‌گوید:

إسناده حسن.

و در ج13، ص345، ح7966 مى‌نویسد:

صحیح دون قوله «تحت العرش» وهذا إسناد حسن، أبو بلج هذا حسن الحدیث، وباقی رجاله ثقات رجال الشیخین.

و در ج15، ص128 ـ129، ح9233، مى‌گوید:

حدیث صحیح، وهذا إسناد حسن من أجل أبی بلج وباقی رجال الإسناد ثقات رجال الصحیح.

اصل روایت صحیح است؛ اما این سند آن به خاطر وجود ابوبلج، «حسن» است...

و در ج16، ص431، ح10738، مى‌گوید:

إسناده حسن من أجل أبی بلج وهو یحیى بن سلیم وباقی رجاله ثقات رجال الصحیح.

و در ج30، ص214 ، ح18279، مى‌نویسد:

إسناده حسن من أجل أبی بلج.

و در روایت بعدى نیز مى‌گوید:

إسناده حسن کسابقه.

و در ج24، ص189، ح15451، مى‌گوید:

إسناده حسن، أبو بلج: هو الفزاری، وقد اختلف فی اسمه، یقال: یحیى بن سُلَیم بن بلج، ویقال : یحیى بن أبی سلیم، و یقال : یحیى بن أبی الأسود، وثقه ابن معین وابن سعد والنسائی والدارقطنی، وقال أبو حاتم: صالح الحدیث لا بأس به، وقال البخاری: فیه نظر وقال الجوزجانی: غیرثقه، وقال ابن حجر فی «التقریب»: صدوق، ربما أخطأ.

سند این روایت «حسن» است. ابوبلج فزارى را یحیى بن معین، محمد بن سعد، نسائى و دارقطنى توثیق کرده‌اند. ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و اشکالى در خود او نیست. بخارى گفته: در وثاقت او اشکال است. جوزجانى گفته: او غیر قابل اعتماد است. ابن حجر در تقریب گفته: راستگو است؛ گاهى اشتباه کرده است.

پیش از این ثابت کردیم که نسبت این سخن به بخارى که گفته باشد «فیه نظر» درست نیست و کسى آن را از بخارى نقل کرده است که خودش ضعیف است. اما آن چه از جوزجانى نقل کرده است که گفته «غیر ثقة» نیز دروغى است آشکار؛ چرا که جوزجانى نیز او را توثیق کرده است؛ چنانچه ابن حجر در تهذیب التهذیب در شرح حال او مى‌نویسد:

وقال بن معین وابن سعد والنسائی والدارقطنی ثقة وقال البخاری فیه نظر وقال أبو حاتم صالح الحدیث لا بأس به وقال بن سعد قال یزید بن هارون قد رأیت أبا بلج وکان جارا لنا وکان یتخذ الحمام یستأنس بهن وکان یذکر الله تعالى کثیرا قلت وذکره بن حبان فی الثقات وقال یخطئ وقال یعقوب بن سفیان کوفی لا بأس به وقال إبراهیم بن یعقوب الجوزجانی وأبو الفتح الأزدی کان ثقة.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذیب التهذیب، ج12 ص49 ، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.

نتیجه آن که شعیب الأرنؤوط همانند اسلاف خود وقتى به فضائل امیرمؤمنان علیه السلام مى‌رسند، تاب و تحمل خود را از دست داده و چشم بسته راوى را تضعیف و روایت را رد مى‌کنند و براى رسیدن به این هدف از هیچ دروغى نیز پرهیز نمى‌نمایند؛ اما از آن جائى که گفته‌اند دروغگو فراموش‌کار است، وقتى روایاتى دیگرى را از همان شخص در موضوعات دیگر نقل مى‌کنند، آن را معتبر مى‌دانند!!! .

  تناقض گویی محمد ناصر البانی در باره روایت ابوبلج

محمد ناصر البانى که وهابى‌ها از او با عنوان «بخارى دوران» یاد کرده‌اند و او را مجدد دین در قرن چهاردهم شمرده‌اند، در باره این روایت، دچار تناقض‌گویى‌هاى مختلفى شده است:

تناقض اول:

وى در کتاب ظلال الجنة، ، ج2، ص 337، ح1188،  همین روایت را آورده و سپس به خاطر وجود ابوبلج در سند روایت، آن را «حسن» دانسته و مى‌گوید:

إسناده حسن ورجاله ثقات رجال الشیخین غیر أبی بلج واسمه یحیى بن سلیم بن بلج قال الحافظ صدوق ربما أخطأ.

ولى در جاى دیگر، در روایتى که ارتباطى با فضائل اهل بیت علیهم السلام ندارد، صراحتا ابوبلج را توثیق کرده است. وى در کتاب السلسلة الصحیحة ، ج3، ص474، ذیل حدیث 1400 مى‌نویسد:

قلت : و هذا إسناد جید رجاله ثقات ، و یحیى بن أبی سلیم هو أبو بلج الفزاری ، و هو بکنیته أشهر .

من مى‌گویم: این سند «جید» و راویان آن ثقه هستند، یحیى بن أبى سلیم که همان ابوبلج فزارى باشد، با کنیه‌اش مشهورتر است.

و در جاى سوم در باره روایت «أنت ولى کل مؤمن بعد» که بازهم در سند ابوبلج هست مى‌گوید:

فقال الطیالسی (2752 ): حدثنا أبو عوانة عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عنه أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لعلی: «أنت ولی کل مؤمن بعدی».

و أخرجه أحمد (1 / 330 - 331) ومن طریقه الحاکم (3 / 132 - 133) و قال: «صحیح الإسناد»، و وافقه الذهبی، و هو کما قالا.

اما این گفته پیامبر (ص) که: «او ولى هر مؤمنى بعد از من است» از طریق ابن عباس نقل شده است. طیالسى گفته: ابوعوانه از ابوبلج از عمرو بن میمون از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا خطاب به على فرمود: تو ولى هر مؤمنى بعد از من هستى.

احمد نیز آن را نقل کرده و حاکم نیز از همین طریق آن را نقل کرده و گفته: سندش صحیح است، ذهبى نیز با نظر او موافقت کرده است. سند روایت همان گونه است است که حاکم و ذهبى گفته‌اند (صحیح است).

ألبانی، محمد ناصر (متوفاى1420هـ)، السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

در این جا صراحتا نظر حاکم نیشابورى و ذهبى که روایت را تصحیح کرده‌اند، تأیید کرده است.

از البانى مى‌پرسیم که بالأخره، کدام نظر شما را بپذیریم؟ روایت ابوبلج، «صحیح» است، یا جید یا حسن؟

تناقض دوم:

دیدیم که البانى در این جا به خاطر سخن ابن حجر عسقلانى در باره ابوبلج، روایت را «حسن» دانسته بود؛ اما جاى دیگر در وضعیت مشابه و حتى بدتر از این، روایت را تصحیح کرده است. وى در ذیل روایت «ولو رأى حالهن الیوم منعهن» که از عائشه نقل شده، مى‌گوید:

 وهذا إسناد صحیح رجاله کلهم ثقات رجال مسلم غیر عبد الرحمن بن أبی الرجال وهو صدوق ربما أخطأ کما فی (التقریب).

البانی ، محمد ناصر (متوفاى1420هـ) الکتاب : الثمر المستطاب فی فقه السنة والکتاب، ، ج1، ص733، ناشر : غراس للنشر والتوزیع، الطبعة : الأولى.

در این روایت، تمام روات راویان مسلم هستند غیر از یک نفر که او نیز طبق نظر ابن حجر صدوق است و گاهى خطا مى‌کرده؛ ولى در روایت مورد نظر ما، همه روات، از روات بخارى و مسلم هستند ؛ اما یک نفر از آن‌ها طبق نظر ابن حجر صدوق است و گاهى اشتباه مى‌کرده. وضعیت هر دو راوى کاملا شبیه به یکدیگر است؛ پس باید حکم هر دو روایت حد اقل یکى باشد.

اگر روایت «أنت خلیفتى فى کل مؤمن بعدی» به خاطر وجود ابوبلج فزارى که ابن حجر گفته «صدوق است و گاهى اشتباه مى‌کرده»، «حسن» است؛ باید روایت «ولو رأى حالهن الیوم منعهن» نیز این چنین باشد؛ زیرا ابن حجر در باره راوى این روایت «عبد الرحمن بن أبى الرجال» نیز همن نظر را داده است.

 اگر این روایت «صحیح» است؛ پس روایت «أنت خلیفتى فى کل مؤمن بعدی» نیز باید «صحیح» باشد.

تناقض سوم:

همان‌طور که گذشت آقاى البانى روایت «وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» را «حسن» دانسته بود؛ اما همین آقاى البانى در دیگر کتاب خود، فریاد مى‌زند که جمله «أنه خلیفتى من بعدی» از أباطیل و ساخته‌هاى شیعیان است و به هیچ وجه صحت ندارد:

وأما ما یذکره الشیعة فی هذا الحدیث وغیره أن النبی صلى الله علیه و سلم قال : فی علی رضی اله عنه : إنه خلیفتی من بعدی . فلا یصح بوجه من الوجوه . بل هو من أباطیلهم الکثیرة .

اما آن چه شیعه نقل کرده در این روایت و دیگر روایات که رسول خدا (ص) در باره على (ع) فرمود: «او خلیفه من بعد از من است» به هیچ وجهى از وجوه صحیح نیست؛ بلکه یکى از اباطیل بسیارى است شیعیان ساخته‌اند.

السلسلة الصحیحة، ج4، ص330، ح1750

جناب آقاى البانى ! آیا رسم امانت‌دارى و انصاف همین است؟

معلوم مى‌شود که معیار و مقیاس البانى، با پیروى از سلف خود، معیار‌هاى شناخته شده علم رجال نیست؛ بلکه هر جا روایتى به نفع اهل بیت پیامبر باشد، آن روایت باید به هر صورت ممکن تنزل پیدا کند و حقیقت پنهان شود؛ اما اگر در باره مسائل دیگر بود، آن وقت معیارهاى علمى اجرا و حقیقت گفته مى‌شود.

نتیجه گیری نهائی:

طبق آن چه گذشت، سند این روایت اشکالى ندارد؛ بنابراین ثابت مى‌کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله، براى امیرمؤمنان علیه السلام از جمله «وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» استفاده کرده است.

از نظر دلالى نیز این جمله اشکالات متعددى را دفع مى‌کند؛ از جمله این که:

هر وقت شیعه‌اى به روایت منزلت استناد کند، فورا اهل سنت اشکال مى‌کنند که هارون که بعد از حضرت موسى علیهما السلام، خلیفه نبوده است؛ پس على علیه السلام نیز خلیفه نیست.

در جواب باید گفت: بلى، رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز قطعا مى‌دانسته است هارون بعد از موسى زنده و خلیفه بعد از آن حضرت نبوده، از این رو، در این روایت تصریح کرده است که امیرمؤمنان علیه السلام تمام مقامات حضرت هارون را دارد ؛ جز این که بین هارون و امیرمؤمنان، دو تفاوت وجود دارد :

الف: امیرمؤمنان، پیامبر نیست و هارون پیامبر بوده؛

ب: هارون قبل از موسى از دنیا رفت و خلیفه بعد از او نشد؛ اما امیرمؤمنان علیه السلام بعد پیامبر زنده بوده و جانشین آن حضرت است.

بنابراین، اشکال با جمله «وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» به راحتى دفع مى‌شود.

 

طبق روایت صحیح اهل سنت ؛

پیامبر (ص) خطاب به علی (ع) فرمود : أَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی

(تو جانشین من در میان تمام مومنان بعد از من هستی.)


یکی از ادله صریح بر خلافت و امامت بلا فصل امیر مؤمنان حضرت علی بن ابی‌طالب علیهما السلام، روایت معروف فوق است که در منابع اهل سنت با سند معتبر نقل شده است.

در این مختصر روایت فوق را از کتاب «السنة» ابن ابی‌عاصم از منابع معتبر اهل سنت نقل کرده و تصحیح دوتن از محققان این کتاب را ذکر کرده وسپس عکس کتابها را به نمایش می‌گذاریم.


الف: نقل روایت با تحقیق البانی

ابن ابی‌عاصم شیبانی یکی از علمای بزرگ اهل سنت متوفای اواخر قرن سوم هجری، این روایت را در کتاب «السنة» با سند معتبر ذیل نقل کرده است:

ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِی عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لِعَلِیٍّ: " أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ نَبِیًّا، إِنَّهُ لا یَنْبَغِی أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی ".

ابن عباس می‌گوید : رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) برای علی فرمود : تو برای من، همانند هارون نسبت به موسی هستی؛ جز این‌که تو پیامبر نیستی. همانا سزاوار نیست که من از میان شما برده شوم، مگر این‌که تو جانشین من در میان تمام مؤمنان بعد از من هستی.

الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفاى287هـ)، السنة، ج2، ص565، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

-------------------------

تصحیح روایت از سوی البانی

البانی عالم مشهور اهل سنت که او را بخاری زمان می نامند ، روایات کتاب «السنة» ابن ابی‌عاصم را تحقیق کرده و نام آن را «ظلال الجنة فی تخریج السنة»‌ گذاشته است.

وی در ذیل این روایت می‌نویسد:

اسناده حسن. ورجاله ثقات رجال الشیخین غیر ابی بلج واسمه یحیی بن سلیم بن بلج. قال الحافظ: «صدوق ربما اخطأ».

سند روایت حسن و رجال سند همه موثق و رجال آن از راویان بخاری ومسلم هستند، جز ابی بلج (که از راویان بخاری و مسلم نیست)، و نام ابی‌بلج،‌ یحیی بن سلیم بن بلج است. حافظ (ابن حجر عسقلانی) گفته است: او راستگو است.

الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفاى287هـ)، السنة، ج2، ص565، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

 



ب: نقل روایت با تحقیق باسم الجوابره

دکتر باسم بن فیصل جوابره، از اساتید علوم حدیث دانشکده اصول دین در دانشگاه امام محمد بن سعود ریاض عربستان است. او نیز روایات کتاب «السنة» ابن ابی‌عاصم را تحقیق و تصحیح کرده است.

بعد از نقل روایت با سند فوق در پاورقی آن در صفحه 800 می‌نویسد:

اسناده حسن. رجاله رجال الشیخین غیر ابی‌بلج واسمه یحیی بن سلیم بن بلج، قال الحافظ: صدوق ربما اخطأ. وله شواهد سیأتی.

سند روایت حسن است. رجال روایت از راویان بخاری ومسلم هستند، جز ابی بلج (که از راویان بخاری و مسلم نیست)، و نام ابی‌بلج،‌ یحیی بن سلیم بن بلج است. حافظ (ابن حجر عسقلانی) گفته است: او راستگو است و چه بسا اشتباه هم می‌کرده است. این روایت شواهدی هم دارد که به زودی ذکر می‌شود.

 



فــیـــلــم

پیامبر (ص) : ای علی! تو جانشین من در میان تمام مومنان بعد از من هستی

روایت کتب اهل سنت که نشان می دهد پیامبر (ص) امام علی (ع) را به عنوان جانشینش انتخاب کرده است.

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

نظرات بزرگان اهل سنت در مورد ابوحنیفه

(از کتب اهل سنت)


# حدود 60 درصد از اهل سنت جهان حنفی هستند. اهل سنت جناب ابوحنیفه را امام اعظم خود می دانند.

# حال می خواهیم با نظرات علمای اهل سنت درباره ابوحنیفه آشنا شویم .

# علمای زیادی از اهل سنت، ابو حنیفه را به شدت مورد مذمت قرار داده اند. که در اینجا به گفتار بعضی از آنان اشاره می کنیم:


1- اجماع امام شافعی و امام مالک و امام احمد بن حنبل بر گمراهی ابوحنیفه

خطیب بغدای سخنی را از ابوبکر بن أبی داود سجستانی نقل می‌کند. ( ذهبی از ابوبکر سجستانی این گونه تعبیر می‌کند: الامام العلامة الحافظ شیخ بغداد ... سیر اعلام النبلاء للذهبی، ج13، ص221)

ابوبکر سجستانی به دوستان و اصحابش می‌گفت:

یقول الصحابة: ما تقولون فی مسألة اتفق علیها مالک و أصحابه و الشافعی و أصحابه و الاوزاعی و أصحابه و الحسن بن صالح و أصحابه و سفیان الثوری و أصحابه و أحمد بن حنبل و أصحابه؟ فقالوا له: یا أبا بکر! لا تکون مسألة أصح من هذه، فقال: هؤلاء کلهم اتفقوا على تضلیل أبی حنیفة.

نظر شما چیست در مورد مسئله‌ای که بر آن مالک و یارانش، شافعی و یارانش، اوضاعی و یارانش، حسن بن صالح و یارانش و سفیان ثوری و یارانش و احمد بن حنبل و یارانش اتفاق نظر دارند؟ دوستان و اصحاب ابوبکر سجستانی گفتند: مسئله‌ای صحیح‌تر، به این شکل نیست. سجستانی گفت: تمام اینها اتفاق نظر دارند بر گمراهی ابوحنیفه.

تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج13، ص382


2- احمد بن حنبل جناب ابوحنیفه را بدعتگذار و گمراه و دشمن سنت و حدیث می داند.

 شاید بشود گفت بزرگترین معاند ابوحنیفه، امام حنابله؛ احمد بن حنبل است؛ چرا که درباره ابو حنیفه و اصحابش می نویسد:

اصحاب رأی ( ابوحنیفه)، بدعتگزار، گمراه، دشمن سنت و حدیث هستند.

طبقات الحنابلة، ج1، ص 71؛ الجرح و التعدیل، ج8، ش2062


3-  احمد بن حنبل شخص ابوحنیفه را دروغگو می داند و می گوید نباید از او چیزی نقل شود.

طبرانی از احمد بن حنبل نقل می‌کند:

إنه قال: کان أبو حنیفة یکذب و قال: أصحاب أبی حنیفة ینبغی أن لا یروى عنهم شئ.

 ابوحنیفه دروغ می‌گوید و شایسته نیست که اصحاب ابوحنیفه از او چیزی نقل کنند.

 المعجم طبرانی، ج7، ص17


4- احمد بن حنبل کلام ابوحنیفه را با سرگین(فضله چارپایان) یکسان می داند !

خطیب بغدادی از احمد بن حنبل(امام حنبلی ها)نقل می‌کند:

ما قول أبی حنیفة و البعر عندی إلا سواء

قول ابوحنیفه و سرگین، نزد من مساوی است.

تاریخ بغداد للخطیب بغدادی، ج 13ص439 دارالکتب العلیمه


5- احمد حنبل می گوید ابوحنیفه مورد اعتماد نیست

 خطیب بغدادی از احمد بن حنبل، رئیس حنابله نقل می‌کند که

 :حدثنا مؤمل قال ذکروا أبا حنیفة عند سفیان الثوری فقال: غیر ثقة و لا مأمون، غیر ثقة و لا مأمون

 نزد سفیان ثوری، ابوحنیفه را یاد کردند و او گفت: ابوحنیفه مورد وثوق و امانت دار نیست.

 تاریخ بغداد للخطیب بغدادی، ج13 ص 447 دارالکتب العلیمه بیروت


6- عبدالله بن احمد بن حنبل : ابوحنیفه در هر مساله به پنج شکل نظر می داد !

 عبدالله بن احمد بن حنبل، کتابی به نام السنة دارد و در آنجا عمر بن حفص بن غیاث از پدرش نقل می‌کند:

 حدثنی إبراهیم سمعت عمر بن حفص بن غیاث یحدث عن أبیه قال کنت أجلس إلى أبی حنیفة فاسمعه یفتی فی المسألة الواحدة بخمسة أقاویل فی الیوم الواحد فلما رأیت ذلک ترکته ... // إسناده صحیح

 من نزد جناب ابوحنیفه می رفتم و سخنان او را می شنیدم. در یک مسئله، به پنج شکل فتوا می داد. وقتی او را اینچنین دیدم، مجلس او را ترک کردم

 السنه لعبدالله احمد حنبل المجلد الاول ص205 شماره 316 مکتبه شامله


7- امام مالک : شهری که نام ابوحنیفه در آن برده می شود شایسته سکونت نیست!

ولید بن مسلم از مالک،امام مالکی ها نقل می‌کند:

قال لی مالک: ایذکر أبو حنیفة ببلدکم؟ قلت: نعم. قال: ما ینبغی لبلدکم أن تسکن

مالک بن أنس به من گفت: آیا در شهر شما، نام ابوحنیفه برده می‌شود؟ گفتم: بله. گفت: شهری که نام ابوحنیفه در آن برده می‌شود، شایسته سکونت نیست.

تاریخ بغداد للخطیب بغدادی، ج13، ص421 - حلیة الأولیاء لأبی نعیم، ج6، ص325 - الکامل فی ضعفاء الرجال، 7/6


8- امام مالک : در اسلام فرزندی شوم تر از ابوحنیفه به دنیا نیامده.

خطیب بغدادی که از شخصیت‌های برجسته اهل سنت است، از جناب حُنینی - که ذهبی در حق او می‌گوید: الامام الحافظ - نقل می‌کند:

از مالک (رئیس مالکی ها) شنیدم که می گفت: در اسلام، فرزندی شوم تر از ابوحنیفه به‌ دنیا نیامده است.

تاریخ بغداد، ج13، ص401


9- امام مالک فتنه ابوحنیفه را مضرتر از فتنه ابلیس می داند.

در تاریخ بغداد از مالک بن انس نقل می‌کند:

فتنه ابوحنیفه، ضررش بر این امت، بیشتر از فتنه ابلیس است.

 تاریخ بغداد للخطیب بغدادی، ج13، ص396


10- امام شافعی کتاب های ابوحنیفه را خلاف قرآن و سنت پیامبر ص می داند.

در کتاب حلیة الأولیاء از قول شافعی نقل می‌کند:

نظرت فی کتاب لأبی حنیفة فیه عشرون و مائة، أو ثلاثون و مائة ورقة، فوجدت فیه ثمانین ورقة فی الوضوء و الصلاة و وجدت فیه إما خلافا لکتاب اللّه أو لسنة رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم أو اختلاف قول أو تناقض أو خلاف قیاس

امام شافعی می گوید:کتاب ابوحنیفه را نگاه کردم و 120 یا 130 ورق داشت. 80 ورق آن درباره وضوء و نماز بود و اینها، یا مخالف کتاب خدا بود یا مخالف سنت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا اختلاف اقوال یا تناض یا خلاف قیاس.

حلیة الأولیاء لأبی نعیم ج9ص103 دارالکتاب العربی بیروت


11- سفیان ثوری می گوید ابوحنیفه 2 بار کافر شده !

همچنین خطیب بغدادی از سفیان ثوری نقل می‌کند:

سمعت سفیان الثوری یقول استتیب أبو حنیفة من الکفر مرتین

ابوحنیفه دو مرتبه از کفر توبه داده شد. (یعنی 2 بار کافر شد و 2 بار هم توبه داده شد!)

تاریخ بغداد للخطیب بغدادی، ج1، ص303دار الکتب العلمیة - بیروت


12- شریک از علمای بزرگ اهل سنت ابوحنیفه را پست تر از یک شراب فروش می داند.

أبو صالح الاسدی قال: سمعت شریکا یقول: لان یکون فی کل حی من الاحیاء خمّار خیر من أن یکون فیه رجل من أصحاب أبی حنیفة.

از آقای شریک که از علمای بزرگ اهل سنت است و صاحب فتوا، نقل می‌کند:اگر در میان انسان های زنده، یک شراب فروش وجود داشته باشد، بهتر است از اینکه فردی از اصحاب ابوحنیفه در میان آنها باشد

تاریخ بغداد للخطیب بغدادی، ج13، ص417  دار الکتب العلمیة - بیروت


13- ابوحنیفه می گفت احادیث پیامبر (ص) را رها کن !

 جناب خطیب بغدادی در تاریخ از ابو اسحاق فزاری نقل می‌کند:

 کنت آتی أبا حنیفة، أسأله عن الشئ من أمر الغزو، فسألته عن مسألة، فأجاب فیها، فقلت له: إنه یروی فیها عن النبی صلى الله علیه و سلم کذا و کذا، قال: دعنا من هذا.

 نزد ابوحنیفه می رفتم و در رابطه با احادیث نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال می کردم و گاهی هم روایتی را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کردم که چنین گفته است. ابو حنیفه به من می گفت: این احادیث را رها کن و کنار بگذار.

 تاریخ بغداد، ج13، ص386


14- ابوحنیفه می گفت روایات پیامبر را با دم خنزیر(خوک) پاک کن !

و باز نقل می کند :

 و سألته یوما آخر عن مسألة، قال: فأجاب فیها، قال: فقلت له: إن هذا یروى عن النبی صلى الله علیه و سلم فیه کذا و کذا، فقال: حک هذا بذنب خنزیر.

از ابو حنیفه سؤال کردم و جواب داد. به او گفتم که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه چنین و چنان گفته است. ابو حنیفه گفت: این احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با دُم خنزیز پاک و محو کن.

تاریخ بغداد، ج13، ص387


15- یوسف بن أسباط می گوید ابوحنیفه 400 روایت پیامبر (ص) را قبول نکرد !

جالب اینکه یوسف بن أسباط می‌گوید:

 رد أبو حنیفة على رسول الله صلى الله علیه و سلم أربعمائة حدیث أو أکثر.

 ابو حنیفه 400 روایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول نکرد و رد کرد.

تاریخ بغداد، ج13، ص390


16- ابوحنیفه پیامبر (ص) را به قمار بازی متهم می کند و عقل خودش را برتر از عقل پیامبر ص می داند !

در روایتی آمده که نزد ابو حنیفه نقل می کنند:

 و کان النبی صلى الله علیه و سلم یقرع بین نسائه إذا أراد أن یخرج فی سفر و أقرع أصحابه و قال أبو حنیفة: القرعة قمار و قال أبو حنیفة: لو أدرکنی النبی صلى الله علیه و سلم و أدرکته لاخذ بکثیر من قولی وهل الدین إلا الرأی الحسن.

نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی به مسافرت می رفت، برای همراه بردن یکی از همسرانش، بین آنان قرعه می انداخت. ابو حنیفه گفت: قرعه، نوعی قمار است. اگر من پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درک می کردم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زمان مرا درک می کرد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیاری از گفتار و سخنان مرا قبول می کرد و ملاک شریعت قرار می داد. آیا دین، جز رأی و قیاس است؟

تاریخ بغداد، ج13، ص390


17- ابن ابی شیبه 125 روایت پیامبر (ص) که مخالف فتوای ابوحنیفه است را نقل می کند.

ابن ابی شیبه، استاد بخاری، کتابی دارد به نام المصنف که قبل از صحیح بخاری نوشته شده است. در ج8، ص363 بابی را باز کرده است به نام «کتاب الرد على أبی حنیفة هذا ما خالف به أبو حنیفة الأثر الذی جاء عن رسول الله (ص)»، یعنی روایاتی را نقل می کنم که ابو حنیفه با احادیث نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالفت کرده است.

ایشان روایاتی را به صورت مکرر از نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند و فتوای ابو حنیفه را که خلاف روایات نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند. در این باب، 125 مورد از احادیث نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نقل می‌کند و فتوای آقای ابو حنیفه را که بر خلاف احادیث نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فتوا داده است را نقل می‌کند.

المصنف لابن أبی شیبة الکوفی، ج8 ، ص 363


18- سفیان ثوری جناب ابوحنیفه را شرترین مولود می داند.

همچنین ابن عبد البر می‌گوید:

سفیان ثوری همان تعبیری را که مالک درباره ابوحنیفه گفته، نقل می‌کند:

ابوحنیفه، شرترین مولودی است که در اسلام به دنیا آمده است.

در کتاب الإنتقاء فی فضائل الثلاثة الأئمة الفقهاء، ص150


19- اوزاعی و سفیان و شافعی می گویند کسی شوم تر از ابوحنیفه بدنیا نیامده.

خطیب بغدادی که از شخصیت‌های برجسته اهل سنت است، در تاریخ بغداد نقل می کند:

.. قال سمعت الأوزاعی وسفیان یقولان ما ولد فی الإسلام مولود أشام علیهم - وقال الشافعی شر علیهم - من أبی حنیفة...اسناده صحیح رجاله ثقات.

اوزاعی و سفیان می گفتند:در اسلام، فرزندی شوم تر-شافعی میگفت:شر تر- از ابوحنیفه به‌ دنیا نیامده است.و یا:...

حدثنا الحمیدی قال سمعت سفیان یقول ما ولد فی الإسلام مولود أضر على السلام من أبی حنیفة...

سفیان می گفت:در اسلام، فرزندی که ضررش بر اسلام بیشتر از ابوحنیفه باشد، به دنیا نیامده است.

تاریخ بغداد لخطیب بغدادی دارالغرب الاسلامی ج15ص549


20-  اوزاعی از مرگ ابوحنیفه خوشحال شد چون اعتقاد داشت او اسلام را پاره پاره کرد.

قال الاوزاعی،لما مات ابوحنیفه:الحمدالله،ان کان لینقض الاسلام عروه عروه.اسناده حسن

هنگامی که ابوحنیفه از دنیا رفت،اوزاعی گفت:خدا رو شکر که ابوحنیفه مرد!او اسلام را پاره پاره کرد!

تاریخ بغداد ج15 ص548 دارالغرب الاسلامی


21- سفیان بن عُیِیْنه می گوید ابوحنیفه شوم ترین فرزند اسلام است و او اسلام را تکه تکه می کرد.

بخاری در کتاب تاریخ صغیر نقل می‌کند:

کنت عند سفیان فنعى النعمان فقال الحمد لله کان ینقض الاسلام عروة ما ولد فی الاسلام أشأم منه.

وقتی سفیان، خبر مرگ ابوحنیفه را شنید، خدا را شکر کرد و گفت: او اسلام را تکه تکه می کرد و در اسلام، شوم تر از او بدنیا نیامده است.

التاریخ الصغیر للبخاری، ج2، ص 93 دار المعرفة بیروت


22- ابن حبان به صراحت بر عدم وثاقت ابوحنیفه تاکید دارد.

ابن حبان که از شخصیت‌های رجالی اهل سنت است و گفتارش برای اهل سنت، مورد تأئید است، در کتاب المجروحین، ابوحنیفه را ذکر می کند و بر عدم وثاقت او صراحت دارد.

المجروحین لابن حبان، ج3، ص61 تا 73


23- ابو بکر بن ابی داود می گوید فقط 150 حدیث از طرق ابوحنیفه به ما رسیده که در نصفشون خطا و اشتباه داشته !

خطیب بغدادی از ابو بکر بن ابی داود نقل می‌کند:

جمیع ما روى أبو حنیفة من الحدیث مائة و خمسون حدیثا أخطأ أو قال غلط فی نصفها

 تمام روایاتی که از طرق ابوحنیفه رسیده است، 150 حدیث است که در نصف آن، یا خطا کرده یا دچار اشتباه شده است.

تاریخ بغداد للخطیب بغدادی، ج13، ص418


24- ابوحنیفه خودش هم خودش را قبول ندارد و می گوید از من روایت نقل نکنین !

خطیب بغدادی از ابو نعیم نقل می‌کند:

یقول لابی یوسف: لا ترو عنی شیئا فإنی و الله ما أدری أمخطئ أنا أم مصیب.

ابوحنیفه به شاگردش ابو یوسف گفت: روایتی را از من نقل نکن. چون نمی دانم این روایاتی که من نقل کرده ام، آیا خطا کرده ام یا درست است.

تاریخ بغداد للخطیب بغدادی، ج13،  ص403


25- جایگاه ابوحنیفه نزد مامون خلیفه عباسی ! (حدیث خاک بر سر)

 حدیثی در کتاب تاریخ بغداد است که دوستان ما اسم این حدیث را «خاک برِسر» گذاشته اند و تنها عبارت فارسی که در تاریخ بغداد آمده است، همین است:

أبی بلال الاشعری می‌گوید:

از أبو یوسف قاضی شنیدم که می گفت: من و شریک و إبراهیم بن أبی یحیى و حفص بن غیاث، نزد هارون بودیم و هارون از مسئله ای سؤال کرد. إبراهیم بن أبی یحیى، جواب او را از ابوهریره از قول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد. شریک، جواب او را از أبو إسحاق از عمرو بن میمون از قول عمر بن الخطاب نقل کرد. حفص بن غیاث هم از قول عبد الله بن مسعود جواب داد. بعد هارون رو کرد به ابو یوسف که نظر تو در این مورد چیست؟ ابو یوسف گفت: ابوحنیفه هم چنین گفته است. هارون گفت: خاک برسر.

خطیب بغدادی می‌گوید که تفسیر آن این است که خاک بر سرت.

یعنی ما از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمر بن خطاب و دیگر صحابه نقل می کنیم و تو هم از ابو حنیفه نقل می کنی؟

تاریخ بغداد للخطیب بغدادی، ج13،  ص401


 در آخر عرض کنم که:ابوحنیفه،یکی از امامان اهل سنت هست که پیروان او را حنفی می گویند و اهل سنت که تقریبا یک میلیارد و خرده ایی نفر هستند،بیشتر آنها از ابوحنیفه تقلید می کنند و در واقع امام آنها است.جالب است بدانید که ابوحنیفه،دو سال شاگرد امام صادق علیه السلام بوده و بسیار با امام دشمن بود به قدری که آمده است:هر چیزی که امام صادق ع می فرمود،ابوحنیفه بر خلاف آن،فتوا می داد به حدی که روزی گفت:من فقط نمیدانم که امام صادق ع در سجده چشم ها را می بندد یا باز می گذارد!گفتند چرا؟گفت:می خواهم ببینم اگر جعفربن محمد(ع) چشم ها را در سجده می بندد،من باز بگذارم و اگر او چشم ها را در سجده باز می گذارد،من ببندم.پس حال که نمیدانم،وقتی به سجده می روید،یک چشم خود را ببندید و یک چشم را باز بگذارید،تا در هر صورت،بر خلاف جعفربن محمد(ع) عمل کرده باشیم!!!

ما از عزیزان اهل سنتسؤال داریم که اگر یک پنجاهم این عبارات را یکی از علماء شیعه نسبت به جناب ابوحنیفه گفته بود، شما چه می کردید؟ آیا به کمتر از اینکه هفت آسمان را بر سرش ویران کنید، راضی می شدید؟ در برابر این همه عبارات تند چه جوابی دارید؟ هدف اصلی از نقل این مطالب این است که عزیزان اهل سنت که به علماء شیعه اعتراض می‌کنند که مطالبی تند یا بی احترامی به اهل سنت را نقل می کنند، در میان خودشان، به مراتب بدتر از این قضایا هست. این آقایان به جای اینکه شیعه را مورد تاخت و تاز قرار بدهند، بیایند تکلیف این عبارات را روشن کنند. این روایات همه از کتب اهل سنت هستند. کتاب‌هایی که در عربستان  و مصر و لبنان و ... چاپ می شوند و نه در ایران . هدف ما این است که عزیزان اهل سنت درباره این عبارات فکر کنند و بعد قضاوتی درست را نسبت به بزرگان شیعه داشته باشند.

آیا به راستی ابوحنیفه شایستگی آن را دارد که امام اعظم اهل سنت باشد ؟



فــیـــلــم

توهینهایی که علمای اهل سنت به ابوحنیفه کرده اند

(اثبات از کتب اهل سنت)

   برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.  

  برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

پیامبر اهل سنت با عایشه ای که حیض بود نزدیکی می کرد!

(اثبات از صحیح بخاری)


این روایت در چندین جای صحیح بخاری آمده که اهل سنت آن را برادر قرآن و معتبرترین کتاب خود می دانند و در پایین این روایت ها را خواهیم دید


1- قرآن : از آمیزش با زنان در حال حیض کناره گیری کنید.
 
وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِی الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ (بقره/222)
 
از تو از مساله حیض می پرسند بگو آن آزاری است برای زنان ، پس باید که از آمیزش با زنان در حال حیض کناره گیری کنید.

2- طبق روایت صحیح بخاری ؛ پیامبر (ص) با عایشه در حالی که حیض بود نزدیکی می کرد!
 
2030- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «یُبَاشِرُنِی وَأَنَا حَائِضٌ.

پیامبر با من نزدیکی(جماع) میکرد در حالیکه من حیض بودم!
 
 (صحیح البخاری ،ج3ص 48  ،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة،مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی،الطبعة: الأولى، 1422هـ)

 

عایشه وحالت حیض

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

300 - وَکَانَ یَأْمُرُنِی، فَأَتَّزِرُ، فَیُبَاشِرُنِی وَأَنَا حَائِضٌ .

عایشه می گوید: رسول خدا صلی الله علیه وسلم به من فرمود که ازار (نوعی پوشش) بپوشم و با من نزدیکی(جماع) می کرد؛ در حالی که من حایض بودم!
 
(صحیح البخاری ،ج1ص 67،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة،مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی،الطبعة: الأولى، 1422هـ)


سکس در حال حیض

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

302-حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ خَلِیلٍ قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو إِسْحَاقَ هُوَ الشَّیْبَانِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْأَسْوَدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ کَانَتْ إِحْدَانَا إِذَا کَانَتْ حَائِضًا فَأَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُبَاشِرَهَا أَمَرَهَا أَنْ تَتَّزِرَ فِی فَوْرِ حَیْضَتِهَا ثُمَّ یُبَاشِرُهَا قَالَتْ وَأَیُّکُمْ یَمْلِکُ إِرْبَهُ کَمَا کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْلِکُ إِرْبَهُ تَابَعَهُ خَالِدٌ وَجَرِیرٌ عَنْ الشَّیْبَانِیِّ .

عایشه میگوید: هرگاه یکی از همسران رسول الله صلی الله علیه وسلم دچار قاعدگی میشد و آن حضرت صلی الله علیه وسلم می خواست در کنارش بخوابد، به او دستور می داد که در حین شدت حیض، ازار (نوعی پوشش)بپوشد. آنگاه در کنار او میخوابید. عایشه رضی الله عنها افزود: چه کسی از شما می تواند مانند رسول الله صلی الله علیه وسلم در چنین حالتی خود را کنترل نماید؟!
خالد و جریر در روایت از شیبانی از علی بن مسهر متابعت کرده اند.
 
(صحیح البخاری ،ج1ص 67،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة،مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی،الطبعة: الأولى، 1422هـ)

همبستری در حال حیض

البته برخی از علمای اهل سنت این مطلب رو توجیه کرده و "یباشرنی" را عشق بازی، ملاعبه معنی نموده اند در حالی که از نظر لغوی "باشَرَ" به معنی «جماع و نزدیکی» است.
 
این هم معنای باشر از نظر علمای اهل سنت که به معنای جماع و نزدیکی می باشد:

باشَرَ (المرأَةَ: جامَعَها) مُبَاشرةً وبِشَاراً، قَالَ اللهُ تعالَى: {وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ} . المُباشَرةُ: الجِمَاعُ، وَکَانَ الرجلُ یَخرُج من المسجدِ وَهُوَ مُعْتَکِف فیُجامِعُ، ثمَّ یعودُ إِلى الْمَسْجِد.

(الکتاب: تاج العروس من جواهر القاموس ،ج10ص 192،باب بشر،المؤلف: محمّد بن محمّد بن عبد الرزّاق الحسینی، أبو الفیض، الملقّب بمرتضى، الزَّبیدی (المتوفى: 1205هـ،المحقق: مجموعة من المحققین،الناشر: دار الهدایة) 
سکس

# عجب از پیامبر اهل خلاف که خود آیه حیض را برای مردم خوانده ولی خود به آن عمل نمی کند!

# و عجب آنکه حیاء زنانه عایشه اجازه نقل اسرار خصوصی زنانه همچون کیفیت نزدیکی و حیض را برای نامحرمان را داده است؟!

نتیجه :
 
# «پیامبر اهل سنت» به آیاتی که خودش می آورد عمل نمی کرد!
 
# اما «پیامبر شیعه» از چنین تهمت هایی منزه است.

 
فــیـــلــم
 
 
 
پیامبر (ص) با عایشه ای که حیض بود نزدیکی می کرد!
 
(اثبات از صحیح بخاری)
 
 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

حسن بصری می گوید ابوموسی اشعری و عمر و عاص دنیا طلب بودن

(اثبات از کتب اهل سنت)


حسن بصری در مورد دو تن از صحابه عادل اهل تسنن یعنی عمرو بن عاص و ابوموسی اشعری نظری جالب دارد:

ابن سعد به سند متصل میگوید :

أَخْبَرَنَا مُعَاذُ بْنُ مُعَاذٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَوْنٍ عَنِ الْحَسَنِ قَالَ: کَانَ الْحَکَمَانِ أَبُو مُوسَى وَعَمْرُو بْنُ الْعَاصِ. وَکَانَ أَحَدُهُمَا یبتغی الدنیا والآخر یبتغی الآخرة.

معاذ بن معاذ از ابو عون از حسن بصری نقل کرد : دو حکم (در جریان حکمیّت صفین ) ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص بودند و یکی از آنها به دنبال دنیا طلبی و دیگری در طلب آخرت بود.

الطبقات الکبرى ج4 ص85 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد بن منیع الهاشمی بالولاء، البصری، البغدادی المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1410 هـ - 1990 م، عدد الأجزاء: 8.

 

حکمیت

 

سند این روایت صحیح است و رجالش ثـقـه می باشند.
 


ذهبی این روایت را ذیل ترجمه ابوموسی اشعری آورده و محقق کتاب در مورد آن می گوید:

رجاله ثقات، و هو فی " الطبقات " 4 / 113 من طریق معاذ بن معاذ بهذ االإسناد،وابنعون: هو عبد الله بن عون أبو عون البصری،ثقة ثبت فاضلأخرج حدیثه أصحاب الکتب الستة.

رجال این روایت ثقه هستند و این روایت در طبقات ابن سعد ج 4 ص 113 از معاذ بن معاذ به سند فوق آمده است . ابن عون نیز عبدالله بن عبدالله بن عون بصری است که ثقه ثبت و فاضل بوده و صاحبان کتب سته از او روایت کرده اند.

(سیر أعلام النبلاء،ج2ص401، اسم المؤلف:  محمد بن أحمد بن عثمان بن قایم از الذهبی أبو عبد الله الوفاة: 748 ،دارالنشر : مؤسسةالرسالة - 1405 هـ / 1985 م،الطبعة : الثالثه،تحقیق : مجموعة من المحققین بإشرا فالشیخ شعیب الأرناؤوط)
 

 
چند سوال از اهل سنت 
 
 
# این امام عالم شما (حسن بصری) که بخاری و مسلم و دیگر علمایتان از او روایت کرده اند ، واقعا چه قصدی از این سخن داشته است؟

# آیا او از اشاره به نام آن صحابی طالب دنیا می ترسیده که تصریح به آن نکرده است ؟ آیا او تقیه کرده است ؟ آیا تقیه صحیح است؟

# منظور حسن بصری از آن صحابی دنیا طلب چه کسی است؟ عمرو بن عاص یا ابوموسی اشعری که به تصریح حذیفه به یمان ، از منافقین شرکت کننده در داستان ترور نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) می باشد؟!

مغیره بن شعبه و لعن و سب حضرت علی (علیه السلام)

(اثبات از کتب اهل سنت)


# مغیره بن شعبه یکی از صحابی پیامبر (ص) است.

# حضرت علی (ع) هم از کبار صحابه و خلیفه اول شیعیان و خلیفه چهارم اهل سنت می باشد.


کان المغیرة بن شعبة أیام امارته على الکوفة کثیرا ما یتعرض لعلى فی مجالسه وخطبه ویترحم على عثمان ویدعو له . 
 
مغیرة بن شعبه در زمان حکومتش در کوفه در خطبه‌ها و مجالسش از علی بدگویی می‌کرد و برای عثمان تقاضای مغفرت می نمود.

تاریخ ابن خلدون ، ج3 ص13 المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن محمد، ابن خلدون أبو زید، ولی الدین الحضرمی الإشبیلی (المتوفى: 808هـ)، المحقق: خلیل شحادة، الناشر: دار الفکر، بیروت، الطبعة: الثانیة، 1408 هـ - 1988 م، عدد الأجزاء: 1.

 

مغیره و لعن حضرت علی

لَمَّا بُویِعَ لِمُعَاوِیَةَ بِالْکُوفَةِ أَقَامَ الْمُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ خُطَبَاءَ یَلْعَنُونَ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ  
 
وقتی برای معاویه در کوفه بیعت گرفتند ، مغیرة بن شعبه خطیبانی را وادار کرد تا علی را لعنت کنند .

السنة لابن أبی عاصم ج 2 ص 618 ش 1427 المؤلف: أبو بکر بن أبی عاصم وهو أحمد بن عمرو بن الضحاک بن مخلد الشیبانی (المتوفى: 287هـ)، المحقق: محمد ناصر الدین الألبانی، الناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400، عدد الأجزاء: 2.
 
مغیره و لعن حضرت علی

 .... ثُمَّ صَعِدَ الْمُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ، فَحَمِدَ اللهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ وَقَعَ فِی عَلِیٍّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ ..
 
 سپس مغیرة بن شعبه بالای منبر رفته و خدا را شکر و ثنا گفت و سپس به علی جسارت کرد ...
 
المعجم الکبیر ج 3 ص 71 ش 2698 المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی، أبو القاسم الطبرانی (المتوفى: 360هـ)، المحقق: حمدی بن عبد المجید السلفی، دار النشر: مکتبة ابن تیمیة - القاهرة، الطبعة: الثانیة، عدد الأجزاء:25

 

قاتل حضرت زهرا

هیثمی در مورد این روایت می گوید :

رَوَاهُ الطَّبَرَانِیُّ عَنْ شَیْخِهِ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَى السَّاجِیِّ، قَالَ الذَّهَبِیُّ: أَحَدُ الْأَثْبَاتِ مَا عَلِمْتُ فِیهِ جَرْحًا أَصْلًا ... وَبَقِیَّةُ رِجَالِهِ رِجَالُ الصَّحِیحِ

این روایت را طبرانی از شیخ خویش زکریا نقل کرده است که ذهبی وی را یکی از ثابت‌قدمان در علم روایت می‌داند و می‌گوید هیچ اشکالی در مورد وی سراغ ندارم ؛ ... سایر راویان این روایت ، راویان صحاح هستند.
 
مجمع الزوائد ج7 ص247 المؤلف: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی (المتوفى: 807هـ)، لمحقق: حسام الدین القدسی، الناشر: مکتبة القدسی، القاهرة، عام النشر: 1414 هـ، 1994 م، عدد الأجزاء: 10 .

.... عَنْ زِیَادِ بْنِ عِلَاقَةَ، عَنْ عَمِّهِ، أَنَّ الْمُغِیرَةَ بْنَ شُعْبَةَ سَبَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ... هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ
 
از زیاد بن علاقه از عمویش روایت شده است که مغیره بن شعبه علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) را لعن کرد ... این روایت طبق شروط مسلم صحیح است ولی در صحیحین نیامده است .
 
المستدرک على الصحیحین ج1 ص541 ش 1419 المؤلف: أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی الطهمانی النیسابوری المعروف بابن البیع (المتوفى: 405هـ)، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411 - 1990، عدد الأجزاء: 4.

بغض مغیره از اهل بیت
... عَن عبد الله بن ظَالِم قَالَ خطب الْمُغیرَة بن شُعْبَة فسب علیا ....
 
از عبد الله بن ظالم روایت شده است که مغیره خطبه می‌خواند پس علی (علیه‌السلام) را لعنت کرد...
 
فضائل الصحابة للنسائی ج 1 ص 31 ش 101 المؤلف: أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفى: 303هـ)، الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1405، عدد الأجزاء: 1 .

مغیره و اهل بیت

ثم قام المغیرة بن شعبة ، وقال کلاماً سبا لعلی وتعظیماً لعثمان .
 
سپس مغیرة بن شعبه ایستاد و سخنی در دشنام به علی (علیه‌السلام) و تعظیم عثمان گفت !
 
إعلام الناس بما وقع للبرامکة مع بنی العباس ج 1 ص 28 ، اسم المؤلف: محمد دیاب الإتلیدی الوفاة: 1100هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت/لبنان - 1425هـ-2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد أحمد عبد العزیز سالم
 
لعن به اهل بیت

وولى مُعَاوِیَة المغیرة بْن شعبة الکوفة، فأقام بها تسع سنین وهو أحسن رجل سیرة وأشده حبًا للعافیة، غیر أنّه لا یدع ذم علی والوقیعة فیه

معاویه مغیره را والی کوفه کرد ؛ او 9 سال در آنجا بود . سیره او بسیار نیکو بود و به شدت به دنبال آرامش بود ؛ تنها اشکال او این بود که بدگویی از علی (علیه‌السلام) و دشنام به او را رها نمی‌کرد !

أنساب الأشراف ج 2 ص 161، اسم المؤلف: أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279
 
لعن حضرت علی


أن مُعَاوِیَة بن أَبِی سُفْیَانَ لما ولی الْمُغِیرَة بن شُعْبَةَ الْکُوفَة فِی جمادى سنة إحدى وأربعین دعاه، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ فإن لذی الحلم قبل الْیَوْم مَا تقرع العصا، وَقَدْ قَالَ المتلمس: لذی الحلم قبل الْیَوْم مَا تقرع العصا ... وما علم الإنسان إلا لیعلماوَقَدْ یجزی عنک الحکیم بغیر التعلیم، وَقَدْ أردت إیصاءک بأشیاء کثیرة، فأنا تارکها اعتمادا عَلَى بصرک بِمَا یرضینی ویسعد سلطانی، ویصلح بِهِ رعیتی، ولست تارکا إیصاءک بخصلة: لا تتحم عن شتم علی وذمه، والترحم عَلَى عُثْمَانَ والاستغفار لَهُ، والعیب عَلَى أَصْحَاب علی، والإقصاء لَهُمْ، وترک الاستماع مِنْهُمْ ...  

معاویه ، وقتی که در سال 41 هـ مغیرة بن شعبه را والی کوفه قرار داد به وی دستور داد و گفت : یک مطلب را فراموش مکن و بر آن پافشاری کن و آن فحش و ناسزاگویی به علی (علیه السلام) است و در مقابل از عثمان به عظمت یاد کن و همیشه برای وی طلب آمرزش نما و از یاران علی (علیه السلام) بدگویی کن و آنان را تبعید نما و به سخنانشان گوش نکن .

تاریخ طبری‌ ،‌ ج5 ، ص253 باب سنه احدی و خمسین المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: 310هـ)، (صلة تاریخ الطبری لعریب بن سعد القرطبی، المتوفى: 369هـ)، الناشر: دار التراث - بیروت، الطبعة: الثانیة - 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11 .


عدم واکنش مغیره ، به دشنام به حضرت علی (علیه‌السلام)
 
حَدَّثَنِی رِیَاحُ بْنُ الْحَارِثِ أَنَّ الْمُغِیرَةَ بْنَ شُعْبَةَ کَانَ فِی الْمَسْجِدِ الأَکْبَرِ وَعِنْدَهُ أَهْلُ الْکُوفَةِ عَنْ یَمِینِهِ وَعَنْ یَسَارِهِ فَجَاءَ رَجُلٌ یُدْعَى سَعِیدَ بْنَ زَیْدٍ فَحَیَّاهُ الْمُغِیرَةُ وَأَجْلَسَهُ عِنْدَ رِجْلَیْهِ عَلَى السَّرِیرِ فَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ فَاسْتَقْبَلَ الْمُغِیرَةَ فَسَبَّ وَسَبَّ قَالَ مَنْ یَسُبُّ هَذَا یَا مُغِیرَةُ قَالَ یَسُبُّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ قَالَ یَا مُغِیرَ بْنُ شُعْبَ ثَلاثًا أَلا أَسْمَعُ أَصْحَابَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُسَبُّونَ عِنْدَکَ لَا تُنْکِرُ وَلا تُغَیِّرُ ... إِسْنَاده صَحِیح
 
ریاح بن حارث به من خبر داد که مغیره بن شعبه روزی در مسجد بزرگ بود و مردم کوفه در چپ و راست وی بودند ؛ پس شخصی به نام سعید بن زید وارد شد ؛ وی سعید را در کنار خودش بر روی تخت نشاند ؛ پس مردی از اهل کوفه وارد شده رو به مغیره کرد و شخصی را دشنام داد . سعید پرسید : ای مغیره ! این شخص چه کسی را دشنام می‌دهد ؟ پاسخ داد : علی بن ابی طالب. گفت : ای مغیره بن شعبه - وسه بار نام وی را تکرار کرد – می بینم که اصحاب رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را در نزد تو دشنام می دهند و تو نه اشکالی می‌گیری و نه ناراحت می‌شوی !!! سند این روایت صحیح است .
 
الأحادیث المختارة ج 3 ص 282 ش 1083 تا 1085 (سه روایت با همین مضمون ذکر کرده , همه روایات را صحیح می داند) المؤلف: ضیاء الدین أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد المقدسی (المتوفى: 643هـ)، دراسة وتحقیق: معالی الأستاذ الدکتور عبد الملک بن عبد الله بن دهیش، الناشر: دار خضر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت - لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420 هـ - 2000 م، عدد الأجزاء: 13 .
 
لعن حضرت علی

سوال از اهل سنت

# آیا اینکه یکی از صحابه (مغیره بن شعبه) به خلیفه چهارمتان (حضرت علی) لعنت می فرستد ، هیچ تناقضی با عدالت صحابه ندارد؟

دشنام معاویه به امام علی (ع) و امام حسن (ع) !!!

(اثبات از کتب اهل سنت)


وخطب معاویة بالکوفة حین دخلها، والحسن والحسین رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما جالسان تحت المنبر، فذکر علیًّا علیه السلام، فنال منه، ثم نال من الحسن، فقام الحسین؛ لیرد علیه، فأخذه الحسن بیده فأجلسه، ثم قام فقال:

"أیها الذاکر علیًّا: أنا الحسن، وأبی علی، وأنت معاویة، وأبوک صخر، وأمی فاطمة، وأمک هند، وجدی رسول الله صَلَى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وجدک عتبة بن ربیعة،وجدتی خدیجة، وجدتک قتیلة، فلعن الله أخملنا ذکرًا، وألأمنا حسبًا، وشرَّنا قدیمًا وحدیثًا، وأقدمَنَا کفرًا ونفاقًا".فقال طوائف من أهل المسجد: آمین.


معاویه وقتی به کوفه آمد ، در حالی که حسن (ع) و حسین (ع) پای منبر نشسته بودند ،  در مورد علی (ع) سخن گفته و به او دشنام داد ؛ سپس به حسن (ع) دشنام داد !!! پس حسین (ع) ایستاد تا به وی جواب گوید ؛ اما حسن (ع) دست وی را گرفته و او را نشانید ؛ پس ایستاده و گفت :
ای کسی که در مورد علی (ع) سخن گفتی !!! من حسن (علیه‌السلام) هستم و پدرم علی (ع) است و تو معاویه هستی و پدرت صخر ؛ مادر من فاطمه (ع) است و مادر تو هند ؛ جدّ من رسول خدا (ص) است و جدّ تو ربیعه است ؛ مادر بزرگ من خدیجه (ع) است و مادر بزرگ تو قتیلة ؛ پس خداوند هر کدام از ما دو را که نسب پست‌تری دارد و آنکه بدی وی از قدیم تا حال باقی است و آنکه پیش گام در کفر و نفاق بوده است را لعنت کند .
پس همه مردم مسجد گفتند : آمین .
 
الکتاب: جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة ج 2 ص 14 /المؤلف: أحمد زکی صفوت/الناشر: المکتبة العلمیة بیروت-لبنان/عدد الأجزاء: 3

الکتاب: مقاتل الطالبیین ج1 ص 78/المؤلف: علی بن الحسین بن محمد بن أحمد بن الهیثم المروانی الأموی القرشی، أبو الفرج الأصبهانی (المتوفى: 356هـ)/المحقق: السید أحمد صقر/الناشر: دار المعرفة، بیروت/عدد الأجزاء: 1

لعن معاویه

سوال از اهل سنت
 
# چرا توهین کنندگان به ابوبکر و عمر و عایشه را تکفیر می کنین اما توهین کنندگان به امام علی (ع) و امام حسن (ع) را تکفیر نمی کنید؟
 
در حالی که :
 
* طبق روایات اهل سنت ؛ امام علی (ع) و امام حسن (ع) از اهل بیت پیامبر هستن و خداوند در قرآن فرموده که اهل بیت از هر گونه ناپاکی به دور هستن.
 
* طبق روایات اهل سنت ؛ حضرت علی (ع) از عشره مبشره است و قطعا بهشتی است.
 
* طبق روایات اهل سنت : پیامبر (ص) فرمودند : امام حسن (ع) و امام حسین (ع) سرور جوانان بهشتی هستند و بهشتی بودن امام حسن (ع) هم قطعی است.
 
* طبق روایات اهل سنت ؛ پیامبر (ص) در مباهله با یهودیان بنی نضیر ؛ امام علی (ع) و امام حسن (ع) را با خود بردند.
 
* اهل سنت امام علی (ع) را خلیفه چهارم و بعضا امام حسن (ع) را خلیفه پنجم خود می دانند.

طبق روایات اهل سنت ؛ پیامبر (ص) آرزوی مرگ عایشه را داشت!

(اثبات از صحیح بخاری)


به این روایت دقت کنید تا مقدار علاقه رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله را به عایشه بدانید:

حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ یَحْیَى، أَخْبَرَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ بِلاَلٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ، سَمِعْتُ القَاسِمَ بْنَ مُحَمَّدٍ، قَالَ: قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: وَارَأْسَاهْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «ذَاکِ لَوْ کَانَ وَأَنَا حَیٌّ فَأَسْتَغْفِرُ لَکِ وَأَدْعُو لَکِ»، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: وَا ثُکْلِیَاهْ، وَاللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّکَ تُحِبُّ مَوْتِی، وَلَوْ کَانَ ذَاکَ، لَظَلَلْتَ آخِرَ یَوْمِکَ مُعَرِّسًا بِبَعْضِ أَزْوَاجِکَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " بَلْ أَنَا وَارَأْسَاهْ، لَقَدْ هَمَمْتُ - أَوْ أَرَدْتُ - أَنْ أُرْسِلَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ وَابْنِهِ فَأَعْهَدَ، أَنْ یَقُولَ: القَائِلُونَ أَوْ یَتَمَنَّى المُتَمَنُّونَ ثُمَّ قُلْتُ: یَأْبَى اللَّهُ وَیَدْفَعُ المُؤْمِنُونَ، - أَوْ یَدْفَعُ اللَّهُ وَیَأْبَى المُؤْمِنُونَ - "

عایشه گفت: واى سرم! رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله  فرمود: کاش این امر (یعنى مردن عایشه) وقتى واقع شود که من زنده باشم و براى تو طلب آمرزش نموده و ترا دعا کنم. عایشه گفت: اى داد؛ به خدا قسم تو دوست دارى که من بمیرم؛ در آن صورت تو نزد بعض دیگر از زنهایت می‏روى؟؟؟

صحیح البخاری ج9 ص80 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء: 9.

مرگ عایشه


حال به روایتى دیگر توجه فرمایید:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ عُتْبَةَ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الْبَقِیعِ، فَوَجَدَنِی وَأَنَا أَجِدُ صُدَاعًا فِی رَأْسِی، وَأَنَا أَقُولُ: وَا رَأْسَاهُ، فَقَالَ: «بَلْ أَنَا یَا عَائِشَةُ وَا رَأْسَاهُ» ثُمَّ قَالَ: «مَا ضَرَّکِ لَوْ مِتِّ قَبْلِی، فَقُمْتُ عَلَیْکِ، فَغَسَّلْتُکِ، وَکَفَّنْتُکِ، وَصَلَّیْتُ عَلَیْکِ، وَدَفَنْتُکِ».

عایشه مى‏گوید: رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله از بقیع مراجعت کرد. مرا دید که سردردى دارم و مى‏گویم آى سرم! او نیز گفت: بلکه اى عایشه واى سرم (شاید صداى بلند عایشه باعث شد که حضرتش بگوید: آى سرم یعنى چرا اینقدر داد مى‏زنى!) سپس فرمود: براى تو ضررى ندارد اگر قبل از من بمیرى و من امور مربوطه را انجام دهم. تو را غسل بدهم و کفنت کنم و بر تو نماز بخوانم و دفنت نمایم.

سنن ابن ماجه ج1 ص470 المؤلف: ابن ماجة أبو عبد الله محمد بن یزید القزوینی، وماجة اسم أبیه یزید (المتوفى: 273هـ)، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء الکتب العربیة - فیصل عیسى البابی الحلبی، عدد الأجزاء: 2.

 

آرزوی مرگ عایشه
نتیجه
 
از این دو روایت که هر دو با سند صحیح نقل شده است به خوبى بر می‏آید که رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله  دوست داشت عایشه زودتر بمیرد. آیا اگر آن حضرت به او علاقه داشت نمی ‏توانست به جاى آرزوى مردن او، برایش دعا کند تا سر درد او خوب شود؟ اگر کسى همسرش را دوست داشته باشد آیا هنگام مریضى او به جاى دلدارى دادن، درباره مردن و غسل و کفن و دفن او سخن می‏گوید؟ از اینها گذشته چه سعادتى از این بالاتر که رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله  یکى را غسل بدهد .

و کفن و دفن او را به عهده بگیرد و بر او نماز بخواند و برایش دعا کند. آیا این امر باید باعث ناراحتى شود و فریاد واویلا بلند کند؟ چرا عایشه به جاى استقبال از آن و شادى از این مژده بزرگ ناراحت شده؛ آن هم علت آن را چنین ذکر کند که تو بعد از من با زنى دیگر خواهى بود! آیا بدتر از این، حالتى یا صفتى می‏توان براى کسى تصور کرد؟ حسادت تا چه حد! آیا به قیمت از دست دادن سعادتى که برتر از آن یافت نمى‏شود؟ آیا این آرزوى رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله  به آینده عایشه برنمى گردد که حضرتش می‏دانست او بعدها سوار شتر شده و به جنگ وصى او و امام زمانش می‏رود؟

آرى اگر رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله  می‏خواست عایشه قبل از او بمیرد براى این بود که خون فریب خوردگان زیادى پاى شترش ریخته نشود و خود، او را از این مسیر نهى کرده بود ولى او گوش نداد.



فــیـــلــم

 طبق روایت صحیح بخاری پیامبر(ص) آرزوی مرگ عایشه را داشت!

(اثبات از کتب اهل سنت)


برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

تنفر پیامبر (ص) از عایشه و حفصه

(روایات متعدد از کتب اهل سنت)


عایشه و حفصه نیز طبق روایات و احادیث فراوانی که در کتب فریقین وجود دارد، از جمله کسانی بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از ایشان متنفر بودند.

سوره تحریم به خاطر اذیت های عایشه و حفصه بر پیامبر (ص) نازل شد

قرطبی در تفسیرش گوید:

قَوْلُهُ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ یُحَذِّرَ بِهِ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ فِی الْمُخَالَفَةِ حِینَ تَظَاهَرَتَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ ضَرَبَ لهما مثلا بامرأة فرعون ومریم بنة عِمْرَانَ، تَرْغِیبًا فِی التَّمَسُّکِ بِالطَّاعَةِ وَالثَّبَاتِ عَلَى الدین.

این سخن خداوند «ضرب الله...» مثلى است که خداوند به منظور ترساندن عائشه و حفصه نازل کرده است ؛ در آن هنگام که مخالفت کردند و علیه رسو ل خدا همپیمان شدند .

تفسیر القرطبی ج18 ص202 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح الأنصاری الخزرجی شمس الدین القرطبی (المتوفى: 671هـ)، تحقیق: أحمد البردونی وإبراهیم أطفیش، الناشر: دار الکتب المصریة - القاهرة، الطبعة: الثانیة، 1384هـ - 1964 م، عدد الأجزاء: 20 جزءا (فی 10 مجلدات)، زاد المسیر فی علم التفسیر ج4 ص312 المؤلف: جمال الدین أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد الجوزی (المتوفى: 597هـ)، المحقق: عبد الرزاق المهدی، الناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الأولى - 1422 هـ
 
سوره تحریم

---------------------------

و ابن القیم الجوزیه، شاگرد شخیص ابن تیمیه و ناشر افکار او، بعد از نقل این روایت مى‌گوید:
 
ثُمَّ فِی هَذِهِ الْأَمْثَالِ مِنْ الْأَسْرَارِ الْبَدِیعَةِ مَا یُنَاسِبُ سِیَاقَ السُّورَةِ؛ فَإِنَّهَا سِیقَتْ فِی ذِکْرِ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -، وَالتَّحْذِیرِ مِنْ تَظَاهُرِهِنَّ عَلَیْهِ، وَأَنَّهُنَّ إنْ لَمْ یُطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُرِدْنَ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَمْ یَنْفَعْهُنَّ اتِّصَالُهُنَّ بِرَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - کَمَا لَمْ یَنْفَعْ امْرَأَة نُوحٍ وَلُوط اتِّصَالهمَا بِهِمَا، وَلِهَذَا إنَّمَا ضَرْب فِی هَذِهِ السُّورَةِ مَثَلَ اتِّصَالَ النِّکَاحِ دُونَ الْقَرَابَةِ. قَالَ یَحْیَى بْنُ سَلَّامٍ: ضَرَبَ اللَّهُ الْمَثَلَ الْأَوَّلَ یُحَذِّرُ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ، ثُمَّ ضَرَبَ لَهُمَا الْمَثَلَ الثَّانِیَ یُحَرِّضُهُمَا عَلَى التَّمَسُّکِ بِالطَّاعَةِ.

در این مثال‌ها اسرار عالى نهفته است که با سیاق آیه تناسب دارد؛ زیرا در باره همسران پیامبر و بر حذر داشتن آنان از نافرمانى آن حضرت نازل شده است که اگر از خدا و رسول اطاعت نکنند و در عین حال مشتاق سعادت اخروى باشند، پیوند با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نفعى براى آنان نخواهد داشت؛ همانگونه که ازدواج با نوح و لوط براى همسران آنان فایده‌اى نداشت و به همین جهت هم در این سوره از رابطه سببى یعنى ازدواج مثال آورد نه نسبى مثل فرزند و غیره.
یحیى بن سلام گفته است: خداوند در مثال اول عائشه و حفصه را بر حذر داشته و در مثل دوم آن دو را به پیروى و اطاعت از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ترغیب فرموده است.
 
إعلام الموقعین عن رب العالمین ج1 ص145 المؤلف: محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد شمس الدین ابن قیم الجوزیة (المتوفى: 751هـ)، تحقیق: محمد عبد السلام إبراهیم، الناشر: دار الکتب العلمیة - ییروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1991م، عدد الأجزاء:4. الزرعی الدمشقی، محمد بن أبی بکر أیوب (معروف به ابن قیم الجوزیة)، الأمثال فی القرآن الکریم، ج 1، ص 57، تحقیق: إبراهیم محمد، ناشر: مکتبة الصحابة - طنطا - مصر - 1406، الطبعة: الأولى.

خیانت عایشه و حفصه

---------------------------

وَقَالَ یَحْیَى بْنُ سَلَامٍ: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینِ کَفَرُوا یُحَذِّرُ بِهِ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ مِنَ الْمُخَالَفَةِ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ تظاهرتا علیه. وما أحسن ما قَالَ فَإِنَّ ذِکْرَ امْرَأَتَیِ النَّبِیَّیْنِ بَعْدَ ذِکْرِ قِصَّتِهِمَا وَمُظَاهَرَتِهِمَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُرْشِدُ أَتَمَّ إِرْشَادٍ، وَیُلَوِّحُ أَبْلَغَ تَلْوِیحٍ، إِلَى أَنَّ الْمُرَادَ تَخْوِیفُهُمَا مَعَ سَائِرِ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِینَ، وَبَیَانُ أَنَّهُمَا وَإِنْ کَانَتَا تَحْتَ عِصْمَةِ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ وَخَاتَمِ رُسُلِهِ، فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یُغْنِی عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا، وَقَدْ عَصَمَهُمَا اللَّهُ عَنْ ذَنْبِ تِلْکَ الْمُظَاهَرَةِ بِمَا وَقَعَ مِنْهُمَا مِنَ التَّوْبَةِ الصَّحِیحَةِ
 
 
و چه نیکو سخنى گفته است آنکه گفت: یاد آورى داستان دو نفر (عائشه و حفصه) از همسران پیامبر و حرکت آن دو بر ضد رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، محکمترین پیام و ارشاد را همراه دارد، که به آن دو نفر و دیگر همسران رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اعلام مى‌دارد که همسر خاتم پیامبران بودن سبب نجات آنان نخواهد بود.
فتح القدیر ج5 ص304 المؤلف: محمد بن علی بن محمد بن عبد الله الشوکانی الیمنی (المتوفى: 1250هـ)، الناشر: دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب - دمشق، بیروت، الطبعة: الأولى - 1414 هـ.
زنان پیامبر


---------------------------

حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ حُنَیْنٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: لَبِثْتُ سَنَةً وَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ، عَنِ المَرْأَتَیْنِ اللَّتَیْنِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَجَعَلْتُ أَهَابُهُ، فَنَزَلَ یَوْمًا مَنْزِلًا فَدَخَلَ الأَرَاکَ، فَلَمَّا خَرَجَ سَأَلْتُهُ فَقَالَ: عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ، ....

از ابن عباس نقل شده است که یکسال صبر کردم تا از عمر سال کنم که آن دو زنى که بر ضدّ رسول خدا همپیمان شده بودند، چه کسانى بودند؟ اما از ترس او نمى‌توانستم؛ تا این که روزى به منزلى رسیدیم و عمر وارد محل پُر درختى (براى قضاى حاجت) شد و هنگامى خارج شد سؤالم را مطرح کردم و او گفت: آن دو زن عائشه و حفصه بودند.
 
صحیح بخاری ج7 ص152 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء: 9.

تفسیر سوره تحریم

---------------------------

فیروز ابادی مفسر ،لغت شناس، و ادیب مشهور اهل سنت:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً ... . ثمَّ خوف عَائِشَة وَحَفْصَة لإیذائهما النبى صلى الله عَلَیْهِ وَسلم بِامْرَأَة نوح وَامْرَأَة لوط فَقَالَ {ضَرَبَ الله} بیَّن الله {مَثَلاً} صفة {لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ} بالمرأتین الکافرتین {امْرَأَة نوح} وَاهِلَة {وَامْرَأَة لُوطٍ} واعلة {کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ} مرسلین {فَخَانَتَاهُمَا}

سپس خداوند عائشه و حفصه به خاطر اذیت کردن رسول خدا مى‌ترساند و سرنوشت زن نوح و لوط را براى آن‌ها مثال مى‌زند و ... .

(تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ج 1، ص 478 ، ینسب: لعبد الله بن عباس - رضی الله عنهما - (المتوفى: 68هـ)، جمعه: مجد الدین أبو طاهر محمد بن یعقوب الفیروزآبادى (المتوفى: 817هـ)، الناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان، عدد الأجزاء: 1)



علامه فخر رازی مفسر بزرگ اهل سنت:

الحکایة الثانیة أن عثمان رضی الله عنه أخر عن عائشة رضی الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت یا عثمان أکلت أمانتک وضیعت الرعیة وسلطت علیهم الأشرار من أهل بیتک والله لولا الصلوات الخمس لمشى إلیک أقوام ذوو بصائر یذبحونک کما یذبح الجمل. فقال عثمان رضی الله عنه: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ الآیة. التحریم: 10. فکانت عائشة رضی الله عنها تحرض علیه جهدها وطاقتها وتقول: ایّها الناس هذا قمیص رسول الله صلى الله علیه وسلم لم یبل وقد بلیت سنّته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا... .

«عثمان در ارسال بعضی از ما یحتاج عائشه کوتاهی کرد ، به همین جهت ناراحت شد وبه عثمان گفت : آنچه نزد تو امانت بود خوردی ، امت را تحقیر کردی ، افراد بد خاندانت را بر آنان مسلط کردی ، به خدا سوگند ! اگر نمازهای پنجگانه نبود گروه‌هایی از مردم آگاه بر تو هجوم می آوردند و تو را همانند شتر ذبح می کردند . عثمان به آیه ای از قرآن که در آن از دو تن از همسران پیامبران یعنی همسر نوح و لوط به بدی یاد شده است استشهاد می کند : خدا برای کسانی که کفر ورزیده اند ، زن نوح وزن لوط را مثل آورده است . عائشه با تمام توان وقدرتش مردم را علیه عثمان تحریک می کرد ومی گفت: ای مردم این پیراهن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است که هنوز کهنه نشده است ؛ ولی سنت او را از بین بردند، بکشید نعثل را (اسم مردی از یهودیان مصر که ریش بلندی داشت وبه حماقت معروف بود)، خدا او را بکشد.

الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) المحصول فی علم الأصول ، ج 4 ، ص 343 ، تحقیق : طه جابر فیاض العلوانی ، ناشر : جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة - الریاض ، الطبعة : الأولى ، 1400هـ .


 


پیامبر (ص) آرزوی مرگ عایشه را داشت.

به این روایت دقت کنید تا مقدار علاقه رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله را به عایشه بدانید:

1465 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ عُتْبَةَ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الْبَقِیعِ، فَوَجَدَنِی وَأَنَا أَجِدُ صُدَاعًا فِی رَأْسِی، وَأَنَا أَقُولُ: وَا رَأْسَاهُ، فَقَالَ: «بَلْ أَنَا یَا عَائِشَةُ وَا رَأْسَاهُ» ثُمَّ قَالَ: «مَا ضَرَّکِ لَوْ مِتِّ قَبْلِی، فَقُمْتُ عَلَیْکِ، فَغَسَّلْتُکِ، وَکَفَّنْتُکِ، وَصَلَّیْتُ عَلَیْکِ، وَدَفَنْتُکِ».

سنن ابن ماجه ج1 ص470 المؤلف: ابن ماجة أبو عبد الله محمد بن یزید القزوینی، وماجة اسم أبیه یزید (المتوفى: 273هـ)، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء الکتب العربیة - فیصل عیسى البابی الحلبی، عدد الأجزاء: 2.

عایشه مى ‏گوید: رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله از بقیع مراجعت کرد. مرا دید که سردردى دارم و مى‏ گویم آى سرم! او نیز گفت: بلکه اى عایشه واى سرم (شاید صداى بلند عایشه باعث شد که حضرتش بگوید: آى سرم یعنى چرا اینقدر داد مى ‏زنى!) سپس فرمود: براى تو ضررى ندارد اگر قبل از من بمیرى و من امور مربوطه را انجام دهم. تو را غسل بدهم و کفنت کنم و بر تو نماز بخوانم و دفنت نمایم.


آرزوی مرگ عایشه


حال به روایتى دیگر توجه فرمایید:
 
حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ یَحْیَى، أَخْبَرَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ بِلاَلٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ، سَمِعْتُ القَاسِمَ بْنَ مُحَمَّدٍ، قَالَ: قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: وَارَأْسَاهْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «ذَاکِ لَوْ کَانَ وَأَنَا حَیٌّ فَأَسْتَغْفِرُ لَکِ وَأَدْعُو لَکِ»، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: وَا ثُکْلِیَاهْ، وَاللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّکَ تُحِبُّ مَوْتِی، وَلَوْ کَانَ ذَاکَ، لَظَلَلْتَ آخِرَ یَوْمِکَ مُعَرِّسًا بِبَعْضِ أَزْوَاجِکَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " بَلْ أَنَا وَارَأْسَاهْ، لَقَدْ هَمَمْتُ - أَوْ أَرَدْتُ - أَنْ أُرْسِلَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ وَابْنِهِ فَأَعْهَدَ، أَنْ یَقُولَ: القَائِلُونَ أَوْ یَتَمَنَّى المُتَمَنُّونَ ثُمَّ قُلْتُ: یَأْبَى اللَّهُ وَیَدْفَعُ المُؤْمِنُونَ، - أَوْ یَدْفَعُ اللَّهُ وَیَأْبَى المُؤْمِنُونَ - "

عایشه گفت: واى سرم! رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله  فرمود: کاش این امر (یعنى مردن عایشه) وقتى واقع شود که من زنده باشم و براى تو طلب آمرزش نموده و ترا دعا کنم. عایشه گفت: اى داد؛ به خدا قسم تو دوست دارى که من بمیرم؛ در آن صورت تو نزد بعض دیگر از زنهایت می‏روى؟؟؟
 
 
صحیح البخاری ج9 ص80 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء: 9.

مرگ عایشه

 


پیامبر (ص) : جایگاه فتنه در خانه عایشه است.

در صحیح بخاری آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و اله به منزل عایشه اشاره کردند و فرمودند: 

حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا جُوَیْرِیَةُ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَطِیبًا، فَأَشَارَ نَحْوَ مَسْکَنِ عَائِشَةَ، فَقَالَ: «هُنَا الفِتْنَةُ - ثَلاَثًا - مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ»

حضرت رسول الله(صلی الله علیه وآله)  رو به خانه عایشه نمودند و فرمودند اینجا جایگاه فتنه است اینجا جایگاه فتنه است اینجا جایگاه فتنه است از اینجا شاخ شیطان بیرون می آید.

صحیح البخاری - بَابُ مَا جَاءَ فِی بُیُوتِ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَمَا نُسِبَ مِنَ البُیُوتِ إِلَیْهِنَّ- ج4 ص82 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی) الطبعة: الأولى، 1422هـ عدد الأجزاء: 9.


شاخ شیطان


---------------------------

و در صحیح مسلم آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از منزل عایشه خارج شدند و فرمودند: 

حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، عَنْ عِکْرِمَةَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ سَالِمٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ بَیْتِ عَائِشَةَ، فَقَالَ: «رَأْسُ الْکُفْرِ مِنْ هَاهُنَا، مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ» یَعْنِی الْمَشْرِقَ

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از خانه عایشه بیرون آمد و فرمود سر کفر در اینجاست  در اینجاست که شاخ شیطان ظاهر میشود .

صحیح المسلم - بَابُ الْفِتْنَةُ مِنَ الْمَشْرِقِ مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنَا الشَّیْطَانِ- ج4 ص2229 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ) المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت عدد الأجزاء: 5.


خانه عایشه و فتنه

 


پیامبر (ص) : ای عایشه! آیا شیطانت تو را تسخیر کرده است؟

همچنین احمد بن حنبل آورده است که روزی رسول خدا صلی الله علیه و اله به عایشه فرمودند: آیا شیطانت تو را تسخیر کرده است ؟!

حَدَّثَنِی هَارُونُ بْنُ سَعِیدٍ الْأَیْلِیُّ، حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِی أَبُو صَخْرٍ، عَنِ ابْنِ قُسَیْطٍ، حَدَّثَهُ أَنَّ عُرْوَةَ حَدَّثَهُ، أَنَّ عَائِشَةَ زَوْجَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، حَدَّثَتْهُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا لَیْلًا، قَالَتْ: فَغِرْتُ عَلَیْهِ، فَجَاءَ فَرَأَى مَا أَصْنَعُ، فَقَالَ: «مَا لَکِ؟ یَا عَائِشَةُ أَغِرْتِ؟» فَقُلْتُ: وَمَا لِی لَا یَغَارُ مِثْلِی عَلَى مِثْلِکَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَقَدْ جَاءَکِ شَیْطَانُکِ» قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللهِ أَوْ مَعِیَ شَیْطَانٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ» قُلْتُ: وَمَعَ کُلِّ إِنْسَانٍ؟ قَالَ: «نَعَمْ» قُلْتُ: وَمَعَکَ؟ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: «نَعَمْ، وَلَکِنْ رَبِّی أَعَانَنِی عَلَیْهِ حَتَّى أَسْلَمَ»
شبی رسول خدا از نزد من بیرون رفت . نسبت به او مشکوک شدم و غیرتم به جوش آمد . رسول خدا بازگشت دید من در چه وضعیتی هستم . فرمود : تو را چه شده است عایشه ؟ باز هم غیرتی شدی ؟ گفتم : چگونه شخصی مانند من ، نسبت به شخصی مانند شما غیرت نداشته باشد ؟! فرمود آیا شیطانت اغوا کرده ؟

صحیح مسلم ج4 ص2168 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5. مسند الإمام أحمد بن حنبل ج41 ص342 المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: 241هـ)، المحقق: شعیب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م.

شیطان عایشه

 


قرآن : هر کس پیامبر (ص) را اذیت کند لعنت خدا بر اوست و جهنمی است

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَة وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا (احزاب ۵۷)

«آنان که خدا و پیامبرش را مى ‏آزارند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان مى ‏کند، و براى آنان عذابى خوارکننده آماده کرده است‏.»

نزول آیه «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ...» در مذمت «عایشه» به علت تمسخر سایر زنان پیامبر (ص)

(اثبات از کتب اهل سنت)


استهزاء و تمسخر دیگران، اخلاق زشتى است که خداوند صراحتا از آن نهى کرده است ؛ چنانچه در قرآن کریم مى‌فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون‏. (الحجرات/11)

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نه زنانى زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید و آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند!

==========

شأن نزول آیه :

مفسران اهل سنت قائل هستند که این آیه در باره عائشه که ام سلمه و یا زینب بنت خزیمة را مسخره کرده بود، نازل شده است .

 مقاتل بن سلیمان ، متوفاى 150، مفسر مشهور و قدیمى اهل سنت در این باره مى‌نویسد:

« وَلا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ» نزلت فی عائشة بنت أبی بکر ، رضی الله عنهما ، استهزأت من قصر أم سلمة بنت أبی أمیة.

آیه : «ولا نساء ...» در باره عائشه نازل شده است؛ در آن هنگام که ام سلمه را به خاطر کوتاه قد بودنش ریشخند کرد.

الأزدی البلخی، أبو الحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر (متوفای150هـ) ، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 3، ص 262، تحقیق : أحمد فرید ، ناشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1424هـ - 2003م .

قرطبى متوفاى 671 مفسر پرآوازه اهل سنت در این باره مى‌نویسد:

قال المفسرون : نزلت فی امرأتین من أزواج النبی صلى الله علیه وسلم سخرتا من أم سلمة وذلک أنها ربطت خصریها بسبیبة وهو ثوب أبیض ومثلها السب وسدلت طرفیها خلفها فکانت تجرها فقالت عائشة لحفصة رضی الله عنهما : انظری ما تجر خلفها کأنه لسان کلب فهذه کانت سخریتهما.

وقال أنس وبن زید : نزلت فی نساء النبی صلى الله علیه وسلم عیرن أم سلمة بالقصر وقیل : نزلت فی عائشة أشارت بیدها إلى أم سلمة یا نبی الله إنها لقصیرة.

مفسران گفته اند: این آیه در شان دو تن از همسران رسول خدا (ص) که امّ‌سلمه را مسخره کرده بودند نازل شده است؛ چون او لباسى سفید پوشیده و دو طرف آن را پشت سرش رها کرده بود که هنگام راه رفتن کشیده مى‌شد، عائشه به حفصه گفت: ببین چه چیزى پشت سرش مى‌کشد که مانند زبان سگ است ! و این بود مسخره کردن آنان .

انس و ابن زید گفته اند: در باره همسران پیامبر خدا (ص) که امّ‌سلمه را به جهت کوتاهى قدش سرزنش کرده‌اند نازل شده است، و گفته شده است در باره عائشه است که با دستش به امّ‌سلمه اشاره کرد و گفت: اى فرستاده خدا بببین چقدر کوتاه قد است.

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج 16، ص 326 ، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

شهاب الدین آلوسى متوفاى 1270براى اثبات این مطلب که مسخره دیگران هم براى مردان و هم براى زنان حرام است، به این روایات استناد کرده است:

والآیة على ما روی عن مقاتل نزلت فی قوم من بنی تمیم سخروا من بلال وسلمان وعمار وخباب وصهیب وابن نهیرة وسالم مولى أبی حذیفة رضی الله تعالى عنهم ولا یضر فیه اشتمالها على نهی النساء عن السخریة کما لا یضراشتمالها علی نهی الرجال عنها فیما روی أن عائشة وحفصة رأتا أم سلمة ربطت حقویها بثوب أبیض وسدلت طرفه خلفها فقالت عائشة لحفصة تشیر إلى ما تجر خلفها : کأنه لسان کلب فنزلت وما روی عن عائشة أنها کانت تسخر من زینب بنت خزیمة الهلالیة وکانت قصیرة .

این آیه بنابر نقل مقاتل (بن سلیمان) در باره قوم بنى تمیم نازل شده است که بلال، سلمان، عمار، خباب، صهیب، ابن نهیره و سالم مولى حذیفه را مسخره کرده بودند . نزول این آیه در باره این افراد مشخص، به شمول حکم به زنان که تمسخر کردن دیگران توسط آنان نیز حرام است، ضررى نمى‌زند؛ همان طورى که اگر شامل دیگر مردان نیز بشود، ضرر نمى‌زند؛ زیرا روایت شده است که عائشه و حفصه دیدند که ام سلمه کمرش را با پارچه سفید بسته است که یک طرف آن از پشتش آویزان شده بود، عائشه در حالى که به لباس آویزان شده ام سلمه اشاره مى‌کرد گفت: همانند زبان سگ است . پس این آیه نازل شد و نیز نقل شده است که عائشه، زینب بنت خزیمه هلالى را که قد کوتاهى داشت، ریشخند کرده بود .

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 26، ص 152 ، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

و زمخشرى، ادیب و مفسر بنام اهل سنت در ذیل این آیه مى‌نویسد:

وعن عائشة رضی الله عنها أنها کانت تسخر من زینب بنت خزیمة الهلالیة وکانت قصیرة . وعن ابن عباس أن أمّ سلمة ربطت حقویها بسبنیّة وسدلت طرفها خلفها وکانت تجرّه ، فقالت عائشة لحفصة : انظری ما تجرّ خلفها کأنه لسان کلب . وعن أنس : عیرت نساء رسول الله صلى الله علیه وسلم أمّ سلمة بالقصر .

از عائشه نقل شده است که او زینب بنت خزیمه هلالیه را که قد کوتاهى داشته، مسخره کرده است و از ابن عباس نقل شده است که ام سلمه کمربندى از پارچه کتان به کمر خود بسته بود که یک طرف آن از پشتش آویزان شده بود و به زمین کشیده مى‌شود، عائشه به حفصه گفت: به آن چیزى که از پشت او کشیده مى‌شود نگاه کن که همانند زبان سگ آویزان شده است . از أنس نقل شد است که زنان رسول خدا (ص) ام سلمه را به خاطر کوتاه قد بودنش تمسخر کرده بودند.

الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمر جار الله، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج 4، ص 373 ، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

دیگر بزرگان اهل سنت نیز این مطلب را تأیید کرده‌اند که ما به جهت اختصار فقط به ذکر آدرس کتاب‌هاى آن‌ها اکتفاء مى‌کنیم :

السمرقندی، نصر بن محمد بن أحمد ابواللیث (متوفای367 هـ)، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج 3، ص 311 ، تحقیق: د. محمود مطرجی، ناشر: دار الفکر – بیروت؛

الثعلبی النیسابوری، ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم (متوفای427هـ) الکشف والبیان، ج 9، ص 311 ، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م؛

ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج 7، ص 466 ، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.

أبی حیان الأندلسی، محمد بن یوسف (متوفای745هـ)، تفسیر البحر المحیط، ج 8، ص 165، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق 1) د.زکریا عبد المجید النوقی 2) د.أحمد النجولی الجمل، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ -2001م؛

النسفی، أبو البرکات عبد الله ابن أحمد بن محمود (متوفای710هـ)، تفسیر النسفی، ج 4، ص 165 ، طبق برنامه الجامع الکبیر؛

النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفای 728 هـ)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج 6، ص 165 ، تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ - 1996م؛

الثعالبی ، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفای875هـ) ، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن ، ج 9، ص 165 ، ناشر : مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت.


معنای تمسخر از کتب اهل سنت

بزرگان اهل سنت در باره معناى تمسخر و استهزا گفته‌اند :

ومعنى السخریة: الاستهانة والتحقیر والتنبیه على العیوب والنقائص على وجه یضحک منه وقد یکون ذلک بالمحاکاة فی الفعل والقول وقد یکون بالإشارة والإیماء وإذا کان بحضرة المستهزأ به لم یسم ذلک غیبة وفیه معنى الغیبة.

معناى تمسخر؛ توهین، تحقیر و گوشزد کردن عیب‌ها و نقص‌هاى دیگران است؛ به صورتى که (با شنیدن آن) مى‌خندند؛ گاهى به صورت عملى و گاهى با اشاره انجام مى‌شود ، اگر در حضور شخص استهزاء شده باشد، غیبت محسوب نمى‌شود؛ ولى اگر در حضور او نباشد ، غیبت است.

الغزالی، محمد بن محمد ابوحامد (متوفای505هـ، إحیاء علوم الدین، ج 3، ص 131 ، ناشر: دار االمعرفة – بیروت.

==========

حکم تمسخر از کتب اهل سنت

ابن کثیر دمشقى در باره معنا و حکم استهزاى دیگران مى‌گوید:

ینهى تعالى عن السخریة بالناس، وهو احتقارهم والاستهزاء بهم، کما ثبت فی الصحیح عن رسول الله صلى الله علیه وسلم أنه قال: "الکِبْر بطر الحق وغَمْص الناس" ویروى: "وغمط الناس" والمراد من ذلک: احتقارهم واستصغارهم، وهذا حرام، فإنه قد یکون المحتقر أعظم قدرا عند الله وأحب إلیه من الساخر منه المحتقر له.

خداوند از تمسخر مردم نهى کرده است ؛ و آن تحقیر و ریشخند کردن مردم است؛ چنانچه در صحیح (مسلم) از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرمود: «کبر، از بین برنده حق و تحقیر کردن وکوچک شمردن مردم است» و این کار ، حرام است؛ زیرا ممکن است که شخص تحقیر شده در پیشگاه خداوند مقام بالاترى داشته باشد و خداوند او را بیشتر از شخص تحقیر کننده و مسخره کننده دوست داشته باشد .

ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 213 ، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.

توهین عایشه به حضرت خدیجه (س) و خشم شدید پیامبر (ص)

(اثبات از صحیح بخاری و صحیح مسلم)


وَقَالَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ خَلِیلٍ: أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: اسْتَأْذَنَتْ هَالَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ، أُخْتُ خَدِیجَةَ، عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَعَرَفَ اسْتِئْذَانَ خَدِیجَةَ فَارْتَاعَ لِذَلِکَ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ هَالَةَ». قَالَتْ: فَغِرْتُ، فَقُلْتُ: مَا تَذْکُرُ مِنْ عَجُوزٍ مِنْ عَجَائِزِ قُرَیْشٍ، حَمْرَاءِ الشِّدْقَیْنِ، هَلَکَتْ فِی الدَّهْرِ، قَدْ أَبْدَلَکَ اللَّهُ خَیْرًا مِنْهَا "

روزی پیامبر (س) از خدیجه نام برد ، عایشه به حضرت رو کرده و چنین گفت : مرا به  خدیجه چه کار ؟! او پیرزنی فرتوت بود که خداوند برای تو زنی بهتر از او جایگزین نموده است ! پیامبر بقدری ناراحت و عصبانی شد که موهای سرش ایستاد . 

صحیح بخاری ج5 ص39 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء: 9.

صحیح مسلم ج4 ص1889 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5.

بی ادبی های متعدد عایشه نسبت به پیامبر (ص)

(اثبات از کتب اهل سنت)


احترام به رسول خدا و رعایت ادب در مقابل آن حضرت، بلکه در مقابل بزرگان، مسأله‏ اى است که هر انسان عاقلى آن را می‏فهمد و نیاز به تعلیم ندارد. وقتى ابوبکر و عمر صداى خود را در مقابل رسول خدا بلند کردند آیات اول سوره حجرات نازل شد و اعمال آنها را باطل شده اعلام کرد، و این نشان میدهد که باید آنها می‏فهمیدند که در مقابل آن حضرت حتى صداى خود را نباید بلند کنند. حال می‏خواهیم بدانیم که آیا عایشه احترام حضرتش را نگه می‏داشت؟


حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، حَدَّثَنَا شَبَابَةُ بْنُ سَوَّارٍ، حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ الْمُغِیرَةِ، عَنْ ثَابِتٍ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: " کَانَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تِسْعُ نِسْوَةٍ، فَکَانَ إِذَا قَسَمَ بَیْنَهُنَّ، لَا یَنْتَهِی إِلَى الْمَرْأَةِ الْأُولَى إِلَّا فِی تِسْعٍ، فَکُنَّ یَجْتَمِعْنَ کُلَّ لَیْلَةٍ فِی بَیْتِ الَّتِی یَأْتِیهَا، فَکَانَ فِی بَیْتِ عَائِشَةَ، فَجَاءَتْ زَیْنَبُ، فَمَدَّ یَدَهُ إِلَیْهَا، فَقَالَتْ: هَذِهِ زَیْنَبُ، فَکَفَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدَهُ، فَتَقَاوَلَتَا حَتَّى اسْتَخَبَتَا، وَأُقِیمَتِ الصَّلَاةُ، فَمَرَّ أَبُو بَکْرٍ عَلَى ذَلِکَ، فَسَمِعَ أَصْوَاتَهُمَا، فَقَالَ: اخْرُجْ یَا رَسُولَ اللهِ إِلَى الصَّلَاةِ، وَاحْثُ فِی أَفْوَاهِهِنَّ التُّرَابَ، فَخَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: الْآنَ یَقْضِی النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَاتَهُ، فَیَجِیءُ أَبُو بَکْرٍ فَیَفْعَلُ بِی وَیَفْعَلُ، فَلَمَّا قَضَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَاتَهُ، أَتَاهَا أَبُو بَکْرٍ، فَقَالَ لَهَا قَوْلًا شَدِیدًا، وَقَالَ: أَتَصْنَعِینَ هَذَا "

خلاصه ترجمه: انس میگوید که رسول خدا 9 زن داشت... هر که نوبتش بود در آن شب همه زنها آنجا جم‏ع می‏شدند یک شب که نوبت عایشه بود زینب وارد شد. پیامبر دستش را به سوى او دراز کرد. عایشه گفت: این زینب است! (یعنى شبى که نوبت من است چرا به زنى دیگر دست می‏زنى!) حضرت دست باز داشت. گفتگوى آن دو (پیامبر و عایشه) بالا گرفت و صدا بلند شد. وقت نماز شد. ابوبکر از آنجا گذشت و صداى آن دو را شنید و گفت: یا رسول اللّه بیا نماز و بر دهانشان خاک بریز. پیامبر خارج شد. عایشه گفت: الآن پیامبر نماز را تمام می‏کند و ابوبکر می ‏آید و با من برخورد می‏کند. چون پیامبر نمازش تمام شد ابوبکر آمد و سخن تندى به او گفت و (در ضمن آن) گفت: آیا اینگونه (با پیامبر) رفتار می‏کنى؟!

صحیح مسلم ج2 ص1084 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5.


بی ادبی عایشه


شاید لازم به توضیح نباشد که وقتى پیامبر دست از زینب باز داشت چه کسى شروع به پرخاشگرى کرد. چرا باید عایشه آنچنان رفتارى داشته باشد که ابوبکر با او چنان برخورد تندى داشته باشد؟ با آنکه ابوبکر خود در حضور رسول خدا صدا بلند کرده بود و نتیجه آن نزول آیات اول سوره حجرات بود. ممکن است گفته شود که ابوبکر چون می‏دانست که نباید با رسول خدا چنین کرد و إلاّ تمامى اعمال خوب انسان ضایع می‏شود؛ این بود که با دخترش تندى کرد. در پاسخ گوئیم: با این حساب این جریان بعد از نزول آیات سوره حجرات بود و عایشه با علم به اینکه نباید در حضور رسول خدا صدا بلند کرد چنان کرد که گفتیم. بنابراین باید گفت همه اعمال خوب او ضایع و تباه شد.


سؤالى که در اینجا مطرح می‏باشد این است که آیا او بعد از آن جریان توبه کرد؟ به این روایت توجه فرمائید:

حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ مَعِینٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یُونُسُ بْنُ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ الْعَیْزَارِ بْنِ حُرَیْثٍ، عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ، قَالَ: اسْتَأْذَنَ أَبُو بَکْرٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِیًا، فَلَمَّا دَخَلَ تَنَاوَلَهَا لِیَلْطِمَهَا، وَقَالَ: أَلَا أَرَاکِ تَرْفَعِینَ صَوْتَکِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَجَعَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَحْجِزُهُ، وَخَرَجَ أَبُو بَکْرٍ مُغْضَبًا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ خَرَجَ أَبُو بَکْرٍ «کَیْفَ رَأَیْتِنِی أَنْقَذْتُکِ مِنَ الرَّجُلِ؟» قَالَ: فَمَکَثَ أَبُو بَکْرٍ أَیَّامًا، ثُمَّ اسْتَأْذَنَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَوَجَدَهُمَا قَدِ اصْطَلَحَا، فَقَالَ لَهُمَا: أَدْخِلَانِی فِی سِلْمِکُمَا کَمَا أَدْخَلْتُمَانِی فِی حَرْبِکُمَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَدْ فَعَلْنَا قَدْ فَعَلْنَا»

نعمان بن بشیر می‏گوید: ابوبکر اجازه خواست که بر پیامبر صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏سلم وارد شود. صداى عایشه را شنید که بلند است. چون داخل شد خواست او را بزند و گفت: چرا بر سر رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏سلم فریاد می‏زنى؟ پیامبر صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏سلم مانع از کتک خوردن عایشه شد. ابوبکر با غضب خارج شد. پیامبر صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏سلم به عایشه گفت: من تو را از کتک خوردن نجات دادم. چند روز بعد ابوبکر اجازه ورود خواست. آن دو آشتى کرده بودند. گفت: همانگونه که هنگام جنگ شما به من اجازه دادید هنگام صلح نیز اجازه دهید و پیامبر صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏سلم دوبار فرمود: اجازه دادیم.

سنن أبی داود ج4 ص300 المؤلف: أبو داود سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشیر بن شداد بن عمرو الأزدی السَِّجِسْتانی (المتوفى: 275هـ)، المحقق: محمد محیی الدین عبد الحمید، الناشر: المکتبة العصریة، صیدا - بیروت، عدد الأجزاء: 4.


کتک خوردن عایشه


عمل ابوبکر نشان می‏دهد که او می‏دانست نباید در حضور پیامبر صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏سلم صدا بلند کرد و عایشه با آنکه یکبار توبیخ شده بود باز هم تکرار کرد و این نشان می‏دهد که او زنى پرخاشگر بود و ما سراغ نداریم که او توبه کرده و مطیع خدا و رسولش بوده و از پرخاشگرى و مخالفت با پیامبر صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏سلم و ایذاء آن حضرت دست کشیده باشد.


به نمونه‏ هاى دیگر توجه فرمائید:

حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ، قَالَ: حَدَّثَنِی مَالِکٌ، عَنْ أَبِی النَّضْرِ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَائِشَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّهَا قَالَتْ: «کُنْتُ أَنَامُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَرِجْلاَیَ، فِی قِبْلَتِهِ فَإِذَا سَجَدَ غَمَزَنِی، فَقَبَضْتُ رِجْلَیَّ، فَإِذَا قَامَ بَسَطْتُهُمَا»، قَالَتْ: وَالبُیُوتُ یَوْمَئِذٍ لَیْسَ فِیهَا مَصَابِیحُ

عایشه می‏گوید: من در مقابل رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله دراز می‏کشیدم (یعنى آنگاه که آن حضرت به نماز شب مشغول بود) هرگاه به سجده می‏رفت پایم را فشار می‏داد من آن را جمع می‏کردم و چون برمی‏خاست دراز می‏کردم.

(صحیح بخارى، ج 1، ص86 و 108 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعة: الأولى، 1422هـ، عدد الأجزاء: 9، السنن للنسائی ج1 ص102 المؤلف: أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفى: 303هـ)، تحقیق: عبد الفتاح أبو غدة، الناشر: مکتب المطبوعات الإسلامیة - حلب، الطبعة: الثانیة، 1406 - 1986، عدد الأجزاء: 9 (8 ومجلد للفهارس).

اذیت کردن عایشه


سؤال ما این است که آیا این از مصادیق رعایت ادب است که پیامبر صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله در حال نماز باشد و عایشه پایش را به طرفش دراز کند به طورى که اگر او پایش را جمع نمی‏کرد نمی‏شد سجده کند؟ آیا محل دیگرى نبود که دراز بکشد؟ آیا حجره او آنقدر تنگ بود که جاى دیگر نمی‏یافت؟ اینان می‏گویند که محل دفن پیامبر صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله و دو خلیفه اول در حجره عایشه بود و او کما کان در آنجا زندگى می‏کرد.


أَخْبَرَنَا قُتَیْبَةُ قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ یَحْیَى هُوَ ابْنُ سَعِیدٍ الْأَنْصَارِیُّ، عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الْوَلِیدِ بْنِ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ، أَنَّ عَائِشَةَ قَالَتْ: الْتَمَسْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَدْخَلْتُ یَدِی فِی شَعْرِهِ، فَقَالَ: «قَدْ جَاءَکِ شَیْطَانُکِ» فَقُلْتُ: أَمَا لَکَ شَیْطَانٌ؟ فَقَالَ: «بَلَى، وَلَکِنَّ اللَّهَ أَعَانَنِی عَلَیْهِ فَأَسْلَمَ»

عایشه می‏گوید: با دستم رسول خدا رصلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله را جستجو کردم به موهایش اصابت کرد. حضرت فرمود: (باز هم) شیطان تو به سراغت آمده است. (یعنى پنداشتى که من حق تو را به دیگرى واگذار کردم و در نوبت تو نزد همسرى دیگر رفتم).

السنن للنسائی ج7 ص72 المؤلف: أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفى: 303هـ)، تحقیق: عبد الفتاح أبو غدة، الناشر: مکتب المطبوعات الإسلامیة - حلب، الطبعة: الثانیة، 1406 - 1986، عدد الأجزاء: 9 (8 ومجلد للفهارس).


حسادت های عایشه


حَدَّثَنِی هَارُونُ بْنُ سَعِیدٍ الْأَیْلِیُّ، حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِی أَبُو صَخْرٍ، عَنِ ابْنِ قُسَیْطٍ، حَدَّثَهُ أَنَّ عُرْوَةَ حَدَّثَهُ، أَنَّ عَائِشَةَ زَوْجَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، حَدَّثَتْهُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا لَیْلًا، قَالَتْ: فَغِرْتُ عَلَیْهِ، فَجَاءَ فَرَأَى مَا أَصْنَعُ، فَقَالَ: «مَا لَکِ؟ یَا عَائِشَةُ أَغِرْتِ؟» فَقُلْتُ: وَمَا لِی لَا یَغَارُ مِثْلِی عَلَى مِثْلِکَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَقَدْ جَاءَکِ شَیْطَانُکِ» قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللهِ أَوْ مَعِیَ شَیْطَانٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ» قُلْتُ: وَمَعَ کُلِّ إِنْسَانٍ؟ قَالَ: «نَعَمْ» قُلْتُ: وَمَعَکَ؟ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: «نَعَمْ، وَلَکِنْ رَبِّی أَعَانَنِی عَلَیْهِ حَتَّى أَسْلَمَ»

عایشه می‏گوید: شبى رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله از نزدم خارج شد. من حسادتم گل کرد. حضرت آمد و دید من چه میکنم فرمود: تو را چه می‏شود؟ آیا (باز هم)حسادت به خرج دادى؟ گفتم: چرا مثل من بر مثل تو غیرت و حسادت به خرج ندهد؟ (یعنى من حق دارم که چنین کنم چه آنکه ممکن است تو نزد همسر دیگرى بروى!) رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله فرمود: آیا (باز هم) شیطانت به سراغت آمد؟ گفتم: یا رسول اللّه آیا با من شیطان است؟ فرمود: آرى. دقت در این روایت به خوبى نشان میدهد که عایشه بیش از یکبار در عدالت رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله در شک بود و بى آنکه ادب حضور را رعایت کند از حضرتش می‏پرسد که آیا با تو هم شیطان است؟

صحیح مسلم ج 4 ص 2168 کتاب صفات المنافقین وأحکامهم باب 16 ح70 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5.


شیطان عایشه

 


قرآن : هر کس پیامبر (ص) را اذیت کند لعنت خدا بر اوست و جهنمی است

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَة وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا (احزاب ۵۷)

«آنان که خدا و پیامبرش را مى ‏آزارند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان مى ‏کند، و براى آنان عذابى خوارکننده آماده کرده است‏.»

پیامبر (ص) به سمت منزل عایشه اشاره کرد

و فرمود : فتنه اینجاست و شاخ شیطان از اینجا بیرون می آید

(اثبات از صحیح بخاری و صحیح مسلم)


در صحیح بخاری آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و اله به منزل عایشه اشاره کردند و فرمودند: فتنه اینجاست فتنه اینجاست. از اینجا شاخ شیطان بیرون می آید.

حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا جُوَیْرِیَةُ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَطِیبًا، فَأَشَارَ نَحْوَ مَسْکَنِ عَائِشَةَ، فَقَالَ: «هُنَا الفِتْنَةُ - ثَلاَثًا - مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ»

حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله) رو به خانه عایشه نمودند و فرمودند اینجا جایگاه فتنه است اینجا جایگاه فتنه است اینجا جایگاه فتنه است از اینجا شاخ شیطان بیرون می آید.

صحیح البخاری - بَابُ مَا جَاءَ فِی بُیُوتِ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَمَا نُسِبَ مِنَ البُیُوتِ إِلَیْهِنَّ- ج4 ص82 المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی) الطبعة: الأولى، 1422هـ عدد الأجزاء: 9.


 و در صحیح مسلم آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از منزل عایشه خارج شدند و فرمودند: رأس کفر اینجاست. از اینجا شاخ شیطان بیرون می آید.

حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، عَنْ عِکْرِمَةَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ سَالِمٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ بَیْتِ عَائِشَةَ، فَقَالَ: «رَأْسُ الْکُفْرِ مِنْ هَاهُنَا، مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ» یَعْنِی الْمَشْرِقَ

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از خانه عایشه بیرون آمد و فرمود سر کفر در اینجاست در اینجاست که شاخ شیطان ظاهر میشود .

صحیح المسلم - بَابُ الْفِتْنَةُ مِنَ الْمَشْرِقِ مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنَا الشَّیْطَانِ- ج4 ص2229 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ) المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت عدد الأجزاء: 5.



فــیـــلــم

پیامبر(ص): شاخ شیطان از خانه عایشه بیرون می آید

(اثبات از کتب اهل سنت)

* طبق روایت صحیح بخاری ؛ پیامبر اکرم (ص) فرمودند : خانه عایشه مرکز فتنه است و شاخ شیطان از آنجا بیرون می آید.

 
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

فرار ابوبکر و عمر و عثمان در جنگ احد و رشادت های حضرت علی(ع)(فیلم)

(اثبات از کتب اهل سنت)



عمربن خطاب: در جنگ احد مانند بز کوهی فرار کردم!

(از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
 
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


فرار ابوبکر در جنگ احد

(از کتب اهل سنت)

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایـــــنــــــجــــــا کلیک کنین.



فرار 3 روزه عثمان در جنگ احد

(از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.



رشادت های فراوان حضرت علی در جنگ احد

(از کتب اهل سنت)

به قدری حضرت علی (ع) در جنگ احد رشادت و فداکاری کرد که عبارت «لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» نازل شد

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

فرار ابوبکر و عمر و عثمان در جنگ احد و رشادت های حضرت علی(ع)(فیلم)

(اثبات از کتب اهل سنت)



عمربن خطاب: در جنگ احد مانند بز کوهی فرار کردم!

(از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.
 
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


فرار ابوبکر در جنگ احد

(از کتب اهل سنت)

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
برای دانلود ایـــــنــــــجــــــا کلیک کنین.



فرار 3 روزه عثمان در جنگ احد

(از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.



رشادت های فراوان حضرت علی در جنگ احد

(از کتب اهل سنت)

به قدری حضرت علی (ع) در جنگ احد رشادت و فداکاری کرد که عبارت «لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» نازل شد

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

 
فــیـــلــم
 

فرار عمر بن خطاب در جنگ خیبر

(کتب اهل سنت)

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.


فرار عمر بن خطاب در جنگ خیبر
 
(کتب اهل سنت)
 
 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


فرار ابوبکر و عمر بن خطاب در جنگ خیبر
 
(کتب اهل سنت)
 
 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.

 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


فرار ابوبکر و عمر در جنگ خیبر

(کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.


فرار عمر بن خطاب در جنگ خیبر

(کتب اهل سنت)

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

نسب ابوبکر و عمر دارای مشکلات زیادی است!

(اثبات از کتب اهل سنت)

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
  برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.

طبق آیه قرآنی و روایت پیامبر اکرم (ص) ، معاویه از شجره ملعونه است.

(اثبات از کتب اهل سنت)


به موجب نقل بزرگترین حفّاظ حدیث و اعلام تاریخ و مفسران اهل تسنن پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در خواب دید تعدادی میمون بر فراز منبر او جست و خیز می کنند و چون بیدار شد افسرده خاطر و ناراحت گردید که تا پایان عمر به حال اول باز نگشت, پس این آیه شریفه نازل شد:

وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآن‏. (اسراء/60)

آن خوابى را که به تو نشان دادیم و نیز درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم.


خداوند از این دسته زمامدار بعد از پیامبر و اطرافیانش تعبیر به شجره ملعونه فرمود و رؤیای پیامبر صلی الله علیه واله درباره میمون ها, با روی کار آمدن متصدیان خلافت از دو خانواده نامیمون بنی سفیان و ابی العاص تعبیر عملی گردید.

(تفسیر طبری 11/356, مستدرک حاکم 4/480, تاریخ بغداد خطیب 3/343, کنزالعمال متقی هندی 6/40و 90, درالمنثور سیوطی 4/191, تفسیر آلوسی 15/107, تفسیر شوکانی 3/230, سیره حلبی 1/337 و...)



مفسر بزرگ اهل سنت فخر رازی در تفسیر کبیر خود در بیان این آیه از قول ابن عباس می نویسد: مراد از شجره ملعونه بنی امیه هستند و تایید این معنی گفته عائشه است در لعن مروان و اسلاف او که می گوید: تو یک جزء آن لعنت هستی.

( تفسیر کبیر فخر رازی ج20ص237، الدر المنثور ج5ص309.)



ابن جوزی نوشته است: عثمان نیز از شجره ملعونه در قران است که مشمول لعن قرانی می باشد. زیرا او هم به شرحی که قبلا نوشتیم از شجره بنی امیه و پسر عموی مروان و پدر زن وی و آغازگر خلافت بنی امیه بود.

(زاد المسیر فی علوم التفسیر ابن جوزی: چ مصر؛ تاریخ طبری ج8ص138، تاریخ الخلفاء ص203، درالمنثور سیوطی ج4ص191، تفسیر شوکانی ج1ص231، تفسیر حلبی ج1ص337، تفسیر قرطبی ج10ص286 و.... .)



نتیجه

# بدین ترتیب شکی نیست که به موجب اسناد حدیثی، تفسیری و مشهودات تاریخی، بنی امیه مصداق بی چون و چرای شجره ملعونه در قرآن اند و مقصود اصلی از این تعبیر قرآنی خاندان اموی بوده و هست.

# معاویه نیز از خاندان اموی می باشد، زیرا پدر وی ابوسفیان و پدر ابوسفیان حرب و پدر حرب امیة می باشد. لذا معاویه از نسل همان شجره ملعونه در قران می باشد که خداوند آنها را لعن و نفرین کرده است!

# معاویه از همان نسلی است که ابن عساکر از ابوذر روایت می کند که حضرت رسول (صلی الله علیه واله) درباره آنها فرمودند: هرگاه عدد بنی امیه به چهل نفر رسید بندگان خدا را برای خود برده خواهند گرفت! و اموال مسلمین را هم در اختیار خود قرار خواهند داد و کتاب خداوند را هم دور خواهند انداخت! همچنین ابن منده و ابونعیم از سالم حضرمی روایت می کنند که حضرت رسول (صلی الله علیه و اله) فرمودند: وای بر بنی امیه، وای بر بنی امیه، وای بر بنی امیه! و نیز نعیم بن حماد گوید: ابن مسعود گفت: هر دینی آفتی دارد و آفت این دین بنی امیه می باشند!

معاویه از نقل احادیث نهی می کرد!

(اثبات از کتب اهل سنت)


عبد اللّه بن عامر می‏گوید: من از معاویه شنیدم که می‏گفت:

ایّاکم واحادیث إلاّ حدیثا کان فی عهد عمر فانّ عمر کان یخیف الناس فی اللّه عزّ وجلّ...

پرهیز باد شما را از نقل حدیث! مگر آنچه که در زمان عمر نقل می‏شد. چه آنکه عمر در راه خدا مردم را می‏ترساند.

(صحیح مسلم، ج 2، ص 718، کتاب الزکاة، باب 33، ح 98)



# خلیفه دوم مردم را از نقل حدیث بازمی‏داشت و این امر تا زمان عمر بن عبد العزیز ثابت بود.

# لذا معلوم است که این دستور معاویه، معنی آن پیروی کردن از خلیفه دوم و جلوگیری از انتشار احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.

# عایشه حتی اجازه نداد نماز میت روی جنازه امام حسن (ص) داخل مسجد پیامبر (ص) برگزار شود!
# اما همین عایشه درخواست کرد تا جنازه سعد بن ابی وقاص را به مسجد بیاورند و بر او نماز بگذارند! (سعد ابن ابی وقاص دشمن امام علی (ع) بود و پسرش سر لشکر سپاه یزید بود.)
(اثبات از کتب اهل سنت)

به دستور عایشه از آوردن جنازه سید شباب اهل الجنه (سرور جوانان اهل بهشت). (امام حسن مجتبى) کنار قبر پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و سلّم ـ جلوگیرى شد!

سیر اعلام النبلاء ۲: ۶۰۵



در حالیکه خود عائشه درخواست کرد که جنازه سعدبن أبى وقاص را به مسجد پیامبر آورده و بر آن نماز گذارند!
 
طبقات إبن سعد ۳: ۱۴۸
 
سعد بن ابی وقاص که دشمن امیر المومنین بود و پسرش عمر سعد ، رییس سپاه یزید لعنةالله علیه بود و امام حسین را به شهادت رساند.

نتیجه 
 
# دوستان عزیز ملاحظه می کنید به درخواست عایشه نماز جنازه سعد بن ابی وقاص که دشمن امیر المومنین بود و پسرش عمر سعد ، رییس سپاه یزید لعنةالله علیه بود و امام حسین را به شهادت رساند ، در مسجد پیغمبر خوانده شد ولی همین عایشه اجازه نداد حتی جنازه امام حسن را برای وداع و نماز به کنار قبر پیغمبر بیارند و جنازه مبارکش را تیر باران کردند .
 
# آیا امام حسن(ع) جزء مومنین نبود؟
عایشه قبل از ازدواج با پیامبر (ص) ، یکبار ازدواج کرده بود
 
(اثبات از کتب اهل سنت)

عائشه قبل از ازدواج با پیامبر اکرم، شوهر کرده، و نام همسرش جبیر بود. و ابوبکر او را باز پس گرفته و پس از گرفتن طلاق، او را به عقد پیامبر اکرم درآورده است. علت تأکید فراوان عائشه بر اینکه من بِکر بودم، شاید دفع این احتمال باشد.

 

أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَیْرٍ عَنِ الأَجْلَحِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ قَالَ: خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - عَائِشَةَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ أَعْطَیْتُهَا مُطْعِمًا لابْنِهِ جُبَیْرٍ فَدَعْنِی حَتَّى أَسُلَّهَا مِنْهُمْ. فَاسْتَسَلَّهَا مِنْهُمْ فَطَلَّقَهَا فَتَزَوَّجَهَا رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -

عبد الله بن أبى ملیکه مى‌گوید: رسول خدا صلى الله علیه _ وآله _ وسلم از عایشه دختر ابوبکر خواستگارى کرد، ابوبکر گفت: من عایشه را به جبیر بن مطعم داده‌ام، اجازه بده تا آن‌ها را منصرف کنم. ابوبکر آن‌ها را منصرف کرد و طلاقش را گرفت، سپس رسول خدا با او ازدواج کرد.

(الکتاب: الطبقات الکبرى ج8 ص47 ،المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد بن منیع الهاشمی بالولاء، البصری، البغدادی المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)،تحقیق: محمد عبد القادر عطا،الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت،الطبعة: الأولى، 1410 هـ - 1990 م،عدد الأجزاء: 8)

 

شوهر عایشه


ذهبی از عائشه نقل می کند: 

بِشْرُ بنُ الوَلِیْدِ القَاضِی: حَدَّثَنَا عُمَرُ بنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ سُلَیْمَانَ الشَّیْبَانِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بنِ زَیْدٍ بنِ جُدْعَانَ، عَنْ جَدَّتِهِ، عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ: لَقَدْ أُعْطِیْتُ تِسْعاً مَا أُعْطِیَتْهَا امْرَأَةٌ بَعْدَ مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ: لَقَدْ نَزَلَ جِبْرِیْلُ بِصُوْرَتِی فِی رَاحَتِهِ حَتَّى أَمَرَ رَسُوْلَ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- أَنْ یَتَزَوَّجَنِی وَلَقَدْ تَزَوَّجَنِی بِکْراً وَمَا تَزَوَّجَ بِکْراً غَیْرِی وَلَقَدْ قُبِضَ وَرَأْسُهُ فِی حَجْرِی وَلَقَدْ قَبَرْتُهُ فِی بَیْتِی وَلَقَدْ حَفَّتِ الملاَئکَةُ بِبَیْتِی وَإِنْ کَانَ الوَحْیُ لَیَنْزِلُ عَلَیْهِ وَإِنِّی لَمَعَهُ فِی لِحَافِهِ ...

 (الکتاب: سیر أعلام النبلاء،ج3 ص429 المؤلف: شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز الذهبی (المتوفى: 748هـ)،الناشر: دار الحدیث- القاهرة،الطبعة: 1427هـ-2006م،عدد الأجزاء: 18)

 

 شوهر عایشه

فـیـلـم

عایشه قبل از ازدواج با پیامبر (ص) ، یکبار ازدواج کرده بود

(اثبات از کتب اهل سنت)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
  برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.