شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس این سایت و آدرس مطالب را به شیعیان و اهل سنتی که می شناسید بفرستید

شیعه برحق است

برای شرکت در ثواب مطالب ؛ آدرس وبلاگ و آدرس ‌های پست‌ها را به شیعیان و اهل‌سنتی که می‌شناسید بفرستید

پربازدیدترین مطالب

3 روایت صحیح از مسح پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در وضو

(اثبات از کتب اهل سنت)



روایت اول

امام علی (ع) که تمام عمرش با پیامبر اکرم (ص) بوده و از بچگی در دامان رسول خدا (ص) بزرگ شده ، می فرماید : من دیدم که رسول خدا (ص) روی پا را مسح می کرد.

حَدَّثَنَا وَکِیعٌ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ کُنْتُ أَرَى أَنَّ بَاطِنَ الْقَدَمَیْنِ أَحَقُّ بِالْمَسْحِ مِنْ ظَاهِرِهِمَا حَتَّى رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْسَحُ ظَاهِرَهُمَاُ

امیرمومنان علیه السلام می گوید : من فکر می کردم که کف پاها برای مسح کردن از روی پاها سزاوارتر است تا این که دیدم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روی پاها را مسح می کند»

مسند احمدبن حنبل ج2ص139 موسسه الرساله.

در پاورقی هم نوشته : روایت صحیح است با مجموع طرقش. (عکس کتاب)



روایت دوم

در کتب اهل سنت با سند صحیح وارد شده است که:

«حَدَّثَنَا شُعْبَهُ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مَیْسَرَهَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّزَّالَ بْنَ سَبْرَهَ، یَقُولُ: صَلَّى عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، الظُّهْرَ فِی الرَّحَبَهِ، ثُمَّ جَلَسَ فِی حَوَائِجِ النَّاسِ حَتَّى حَضَرَتِ الْعَصْرُ، ثُمَّ أُتِیَ بِکُوزٍ مِنْ مَاءٍ فَصَبَّ مِنْهُ کَفًّا فَغَسَلَ وَجْهَهُ وَیَدَیْهِ، وَمَسَحَ عَلَى رَأْسِهِ وَرِجْلَیْهِ، ثُمَّ قَامَ فَشَرِبَ فَضْلَ الْمَاءِ، وَهُوَ قَائِمٌ، وَقَالَ: إِنَّ نَاسًا یَکْرَهُونَ أَنْ یَشْرَبُوا وَهُمْ قِیَامٌ، وَرَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ فَعَلَ مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتُ، وَقَالَ: ” هَذَا وُضُوءُ مَنْ لَمْ یُحْدِثْ ”

نزال بن سبره مى‏ گوید: على (رضی الله عنه) در رحبه نماز ظهر را خواند، سپس براى برطرف کردن حوائج مردم نشست تا این‏که زمان نماز عصر فرا رسید، پس ظرف آبى آوردند و حضرت یک کف آب ریخت و صورت و دستانش را شست و بر سر و پاهایش مسح کشید. سپس بلند شد و بقیه آب وضو را نوشید و فرمود: همانا برخى مردم از نوشیدن آب در حال ایستاده کراهت دارند و من دیدم که پیامبر (صلى الله علیه و آله) همین گونه‏ عمل کرد که من کردم‏.» 

أبو داود الطیالیسی، مسند أبی داود الطیالسی، دار النشر: دار هجر للنشر والتوزیع، بلد النشر:مصر، شماره حدیث۱۳۹٫

راویان این روایت همگی از روایان بخاری و مسلم هستند و سند روایت کاملا صحیح است.



روایت سوم

«عن ابى مطر قال: بینما نحن جلوس مع على (علیه السلام) فى المسجد جاءرجل إلى على (علیه السلام) و قال: أرنى وضوء رسول الله (صلى الله علیه وآله) فدعا قنبر فقال: اتیتنى بکوز من ماء، فغسل یده و وجهه ثلاثاً فأدخل بعض أصابعه فى فیه و استنشق ثلاثاً و غسل ذارعیه ثلاثاً و مسح رأسه واحدة ... و رجلیه إلى الکعبین؛

ابى مطر می ‏گوید: هنگامى که ما خدمت على (ع) در مسجد نشسته بودیم مردى آمد و به حضرتش عرض کرد: وضوى رسول خدا (ص) را به من نشان بده، حضرت قنبر را صدا زد و فرمود کوزه ‏اى از آب بیاور، سپس دست و صورتش را سه بار شست و انگشت در دهان کرد (و مسواک نمود) و سه بار استنشاق کرد و (صورت و) دست‏ها را سه بار شست و یک بار سر و پاها را تا بر آمدگى پشت پا مسح نمود.

کنزالعمّال، ج 9، ص 448؛ به همین مضمون در مسند احمد ، ج3، ص 291

سند این روایت هم کاملا صحیح است.

طبق روایات اهل سنت ؛ معاویه 4 پدر داشت!

(اثبات از کتب اهل سنت)


زمخشری در مورد انتساب معاویه به چهار نفر چنین می نویسد:

و کان معاویة یعزی الی أربعة: إلی مسافر بن أبی عمرو و إلی عمارة بن الولید و إلی العباس بن عبدالمطلب و إلی الصباح مغن أسود کان لعمارة. قالوا: کان أبو سفیان دمیماً قصیراً، وکان للصباح عسیفاً لأبی سفیان شاباً وسیماً، فدعته هند إلى نفسها.

معاویه به چهار نفر نسبت داده می شد [ می گفتند پدر او از این چهار نفر است] : مسافر بن ابی عمرو و عمارة بن ولید بن مغیرة مخزومی و عباس بن عبدالمطلب و صباح. صباح خواننده سیاه پوستی بود که متعلق به عمارة [بن ولید] بود. علما گفته اند: ابوسفیان زشت و کوتاه قد بود و صباح اجیر ابوسفیان بود [ابوسفیان او را برای انجام کاری به خدمت گرفته بود]، وی جوانی زیبا بود، هند [همسر ابوسفیان] او را دعوت به عمل نامشروع با خود کرد.

ربیع الأبرار  ج 4   ص 274- 275.

عالم وهابی : عکس سلفی گرفتن با گربه حرام است!
یکی از علمای وهابی به نام صالح بن فوزان الفوزان عضو دائمی درالافتاء و هیات علمای عربستان به تازگی در یک نوار ویدیویی که در شبکه های اجتماعی انتشار یافته ،اعلام کرد: عکس گرفتن با گربه حرام است.

الفوزان در یک گفت وگوی تلویزیونی با اشاره به ‘انتشار پدیده جدید عکس گرفتن با گربه ها در میان مسلمانان مانند بیگانگان ‘ قاطعانه گفت: گرفتن عکس در هر شرایطی با گربه ها ، سگ ها ، گرگ ها و هر چیز دیگری اگر لزومی نداشته باشد، حرام است.

انتشار این نوار ویدیویی توسط مرکز تحقیقات رسانه ای خاورمیانه که مقر آن در آمریکا است، در میان شبکه های اجتماعی ظرف چند ساعت گذشته جنجال برانگیز شده است.

مرکز مزبور همچنین چندی پیش یک نوار ویدیویی از یکی دیگر از مفتی های وهابی منتشر کرد که طی آن این مفتی مردان را در مورد ‘ نحوه کتک زدن همسران شان ‘ نصیحت کرده است.

این اولین بار نیست که مفتی های عربستان فتواهای عجب و غریب صادر می کنند. به عنوان مثال عبدالعزیز بن عبدالله آل شیخ مفتی اعظم عربستان در ابتدای سال جاری میلادی بازی شطرنج را حرام اعلام کرد زیرا به ادعای وی در میان شطرنج بازان کینه و دشمنی ایجاد می کند.

http://cdn.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/9/21/457294_977.jpg

ابوحنیفه : ایمان شیطان و ایمان ابوبکر یکسان است!

(اثبات از کتب اهل سنت)


یکی از روایات جالب صادره از امام اعظم اهل سنت (ابوحنیفه)، یکسان قرار دادن ایمان ابلیس و ابوبکر است، در این مطلب به این موضوع می پردازیم :

عبدالله بن احمد بن حنبل در کتاب "السنة" با سند صحیح می نویسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِم عَبْد الرَّحْمَن بن مُحَمَّد بن عَبْد الله السَّرَّاج بنَیْسَابُور، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الحَسَن أَحْمَد بن مُحَمَّد بن عَبْدُوس الطرائفی، قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَان بن سَعِید الدَّارِمِیّ، قَالَ: حَدَّثَنَا محبوب بن موسى الأنطاکی، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا إِسْحَاق الفزاری، یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبَا حنیفة، یَقُولُ: إیمان أَبِی بَکْر الصدیق، وإیمان إبلیس واحد، قَالَ إبلیس: یا رب، وَقَالَ أَبُو بَکْر الصدیق: یا رب

ابو اسحاق الفزاری می گوید: شنیدم ابوحنیفه بارها می گفت: ایمان شیطان و ایمان ابی بکر صدیق یکسان است، شیطان و ابوبکر هر دو یا رب می گفتند

السنة.ج1 ص219.ط دار ابن القیم

(روی عکس کلیک کنین تا آن را با اندازه بزرگتر ببینید)

http://s6.uplod.ir/i/00782/o0zl4fraaw46.jpg


قضاوت با شما !

اعتراف ابوبکر به هجوم به خانه حضرت زهرا (س)

(اثبات از کتب اهل سنت)


ابن زنجویه در الأموال، ابن قتیبه دینوری در الإمامة والسیاسة، طبری در تاریخش، ابن عبد ربه در العقد الفرید، مسعودی در مروج الذهب، طبرانی در المعجم الکبیر، مقدسی در الأحادیث المختاره، شمس الدین ذهبی در تاریخ الإسلام و... داستان اعتراف ابوبکر را با اندک اختلافی نقل کرده اند که متن آن را از کتاب الأموال ابن زنجویه، از دانشمندان قرن سوم اهل سنت نقل می کنیم :

أنا حمید أنا عثمان بن صالح، حدثنی اللیث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمی، حدثنی علوان، عن صالح بن کیسان، عن حمید بن عبد الرحمن بن عوف، أن أباه عبد الرحمن بن عوف، دخل علی أبی بکر الصدیق رحمة الله علیه فی مرضه الذی قبض فیه ... فقال [أبو بکر] : « أجل إنی لا آسی من الدنیا إلا علی ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهُنَّ، وثلاث ترکتهن وددت أنی فعلتهن، وثلاث وددت أنی سألت عنهن رسول الله (ص)، أما اللاتی وددت أنی ترکتهن، فوددت أنی لم أَکُنْ کَشَفْتُ بیتَ فاطِمَةَ عن شیء، وإن کانوا قد أَغْلَقُوا علی الحرب... .

عبد الرحمن بن عوف به هنگام بیماری ابوبکر به دیدارش رفت و پس از سلام و احوال پرسی، با او گفت و گوی کوتاهی داشت. ابوبکر به او چنین گفت :
من در دوران زندگی بر سه چیزی که انجام داده ام تأسف می خورم ، دوست داشتم که مرتکب نشده بودم ، یکی از آن ها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود ، ای کاش خانه فاطمه را هتک حرمت نمی کردم؛ اگر چه آن را برای جنگ بسته بودند... .

الخرسانی، أبو أحمد حمید بن مخلد بن قتیبة بن عبد الله المعروف بابن زنجویه (متوفای251هـ) الأموال، ج 1، ص 387؛

الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، الإمامة والسیاسة، ج 1، ص 21، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م، با تحقیق شیری، ج1، ص36، و با تحقیق، زینی، ج1، ص24؛

الطبری، محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 353، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت؛

الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفای: 328هـ)، العقد الفرید، ج 4، ص 254، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م؛

المسعودی، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی (متوفای346هـ) مروج الذهب، ج 1، ص 290؛

الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (متوفای360هـ)، المعجم الکبیر، ج 1، ص 62، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ - 1983م؛

العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای1111هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 2، ص 465، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419هـ- 1998م.


برای اثبات معتبر بودن سند این روایت ، روی مقاله کلیک کنید :

اثبات معتبر بودن روایت «هجوم ابوبکر به خانه حضرت زهرا (س)



فــیـــلــم

اثبات صحت روایت «اقرار ابوبکر به هجوم به خانه حضرت زهرا (س)»

(اثبات از کتب اهل سنت)

  برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
  برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.

فریاد عایشه بر سر پیامبر اکرم (ص) !

(اثبات از کتب اهل سنت)


نعمان بن بشیر نقل کرده است که :

حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا یُونُسُ، حَدَّثَنَا الْعِیزَارُ بْنُ حُرَیْثٍ، قَالَ: قَالَ النُّعْمَانُ بْنُ بَشِیرٍ، قَالَ: " اسْتَأْذَنَ أَبُو بَکْرٍ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِیًا، وَهِیَ تَقُولُ: وَاللهِ لَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ عَلِیًّا أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ أَبِی، مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا، فَاسْتَأْذَنَ أَبُو بَکْرٍ، فَدَخَلَ، فَأَهْوَى إِلَیْهَا، فَقَالَ: یَا بِنْتَ فُلَانَةَ أَلَا أَسْمَعُکِ تَرْفَعِینَ صَوْتَکِ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ "
 
نعمان بن بشیر نقل کرده است که در یکی از روزها، «ابو بکر» برای تشرّف به حضور رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله اجازه می خواست که همزمان صدای «عایشه» را شنید که فریاد می زند! به خدا سوگند! اینک متوجه شدم که علی (علیه السّلام) از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است و این جمله را دو بار یا سه بار تکرار کرد. ابو بکر، پس از اذن ورود داخل منزل شد و به «عایشه» حمله برده و گفت: ای دختر فلانه! مبادا بشنوم که صدایت را با فریاد بلند کرده و بر سر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله داد می زنی!
 
مسند الإمام أحمد بن حنبل ج30 ص372 المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: 241هـ)، المحقق: شعیب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م

سنن أبی داود ج4 ص300 المؤلف: أبو داود سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشیر بن شداد بن عمرو الأزدی السَِّجِسْتانی (المتوفى: 275هـ)، المحقق: محمد محیی الدین عبد الحمید، الناشر: المکتبة العصریة، صیدا - بیروت، عدد الأجزاء: 4 .

السنن الکبرى ج7 ص448 المؤلف: أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفى: 303هـ)، حققه وخرج أحادیثه: حسن عبد المنعم شلبی، أشرف علیه: شعیب الأرناؤوط، قدم له: عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م، عدد الأجزاء: (10 و 2 فهارس)

خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ج1 ص126 المؤلف: أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفى: 303هـ)، المحقق: أحمد میرین البلوشی، الناشر: مکتبة المعلا - الکویت، الطبعة: الأولى، 1406، عدد الأجزاء: 1 .

فتح الباری شرح صحیح البخاری ج7 ص27 المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، الناشر: دار المعرفة - بیروت، 1379، رقم کتبه وأبوابه وأحادیثه: محمد فؤاد عبد الباقی، قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدین الخطیب، علیه تعلیقات العلامة: عبد العزیز بن عبد الله بن باز، عدد الأجزاء: 13.


-------
 
جالب اینجاست در تعلیق شعیب ارنووط پیرامون این روایت چنین آمده است:

إسناده حسن من أجل یونس بن إسحاق، وباقی رجاله ثقات رجال الصحیح.

مسند الإمام أحمد بن حنبل ج30 ص373 المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: 241هـ)، المحقق: شعیب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م

 

توهین عایشه به پیامبر

 

بلند کردن صدای عایشه

 


قرآن : هر کس پیامبر (ص) را اذیت کند لعنت خدا بر اوست و جهنمی است

-------

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَة وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا (احزاب / ۵۷)

«آنان که خدا و پیامبرش را اذیت می کنند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان مى ‏کند، و براى آنان عذابى خوارکننده آماده کرده است‏.»

-------

خداوند متعال در سوره مبارکه حجرات چنین فرموده اند:

یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبیِ ِّ وَ لَا تجَْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تحَْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُون . (حجرات / 2)

ای کسانی که ایمان آورده اید، صدای خود را از صدای پیامبر بلندتر مکنید و هم چنان که با یکدیگر بلند سخن می گویید با او به آواز بلند سخن مگویید، که اعمالتان ناچیز شود و آگاه نشوید.

بی اهمیتی حضرت علی (ع) (خلیفه وقت) و صحابه به جنازه عثمان و دفنش

(اثبات از کتب اهل سنت)


# جنازه عثمان تا 3 روز در زباله دانی بود!

# در نهایت عثمان را در قبرستان یهودیان دفن کردن.

# حضرت علی (ع) و صحابه هیچ تلاشی نکردن تا عثمان بین مسلمان ها خاک شود.


امام مالک نقل شده:

حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ أَبِی الطَّاهِرِ بْنِ السَّرْحِ الْمِصْرِیُّ، ثنا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ الْحَکَمِ، ثنا عَبْدُ الْمَلِکِ الْمَاجِشُونُ، قَالَ: سَمِعْتُ مَالِکًا، یَقُولُ: " قُتِلَ عُثْمَانُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، فَأَقَامَ مَطْرُوحًا عَلَى کُنَاسَةِ بَنِی فُلَانٍ ثَلَاثًا، فَأَتَاهُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، فِیهِمْ جَدِّی مَالِکُ بْنُ أَبِی عَامِرٍ، وَحُوَیْطِبُ بْنُ عَبْدِ الْعُزَّى، وَحَکِیمُ بْنُ حِزَامٍ، وَعَبْدُ اللهِ بْنُ الزُّبَیْرِ، وَعَائِشَةُ بِنْتُ عُثْمَانَ مَعَهُمْ مِصْبَاحٌ فِی حِقٍّ فَحَمَلُوهُ عَلَى بَابٍ، وَإِنَّ رَأْسَهُ یَقُولُ عَلَى الْبَابِ طَقْ طَقْ حَتَّى أَتَوْا بِهِ الْبَقِیعَ، فَاخْتَلَفُوا فِی الصَّلَاةِ عَلَیْهِ، فَصَلَّى عَلَیْهِ حَکِیمُ بْنُ حِزَامٍ أَوْ حُوَیْطِبُ بْنُ عَبْدِ الْعُزَّى - شَکَّ عَبْدُ الرَّحْمَنِ - ثُمَّ أَرَادُوا دَفْنَهُ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی مَازِنٍ فَقَالَ: وَاللهِ لَئِنْ دَفَنْتُمُوهُ مَعَ الْمُسْلِمِینَ، لَأُخْبِرَنَّ النَّاسَ، فَحَمَلُوهُ حَتَّى أَتَوْا بِهِ إِلَى حَشِّ کَوْکَبٍ، فَلَمَّا دَلُّوهُ فِی قَبْرِهِ صَاحَتْ عَائِشَةُ بِنْتُ عُثْمَانَ، فَقَالَ لَهَا ابْنُ الزُّبَیْرِ: اسْکُتِی فَوَاللهِ لَئِنْ عُدْتِ لَأَضْرِبَنَّ الَّذِی فِیهِ عَیْنَاکِ، فَلَمَّا دَفَنُوهُ وَسَوَّوْا عَلَیْهِ التُّرَابَ قَالَ لَهَا ابْنُ الزُّبَیْرِ: صِیحِی مَا بَدَا لَکِ أَنْ تَصِیحِی، قَالَ مَالِکٌ وَکَانَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَبْلَ ذَلِکَ یَمُرُّ بِحُشٍّ کَوْکَبٍ فَیَقُولُ: لَیُدْفَنَنَّ هَهُنَا رَجُلٌ صَالِحٌ " قَالَ أَبُو الْقَاسِمِ: " الْحُشُّ: الْبُسْتَانُ "

زمانی که عثمان ( سومین خلیفه اهل سنت ) کشته شد، تا سه روز جسدش را در زباله دانی انداخته بودند. شب چهارم دوازده نفر جمع شدند که در میان آنان این افراد بودند، حویطب بن عبدالعزی، حکیم بن حزام، عبدالله بن زبیر، محمد بن حاطب و مروان بن حکم. زمانی که این اشخاص جسد عثمان را برداشتند و به قبرستان رساندند، گروهی از قبیله بنی مازن صدا زدند: به خدا قسم که اگر او در این جا دفن کنید، فردا ما به مردم خبر می دهیم که او را از قبر بیرون آورند. پس بار دیگر جسد عثمان را برداشتند و بر تخته ی دری نهادند. سر جسد به آن تخته می خورد و صدای تق تق می کرد. همچنان جسد را می بردند تا به “حشّ کوکب” ( گورستان یهودیان ) رسیدند. آن گاه گودالی برای او کندند. دختر عثمان به نام عایشه، همراه آنان بود و چراغی به دست داشت. زمانی که خواستند عثمان را دفن کنند، آن دختر فریاد کشید. در این هنگام عبدالله بن زبیر به او گفت: والله اگر ساکت نشوی گردنت را می زنم، پس او ساکت شد و عثمان را دفن کردند.
 
الاستیعاب، جلد 3، صفحه 80، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان/ب- مختصر تاریخ دمشق، جلد 16، صفحه 272،ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان.

 

جنازه عثمان


ذکر الخبر عن الموضع الَّذِی دفن فِیهِ عُثْمَان رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ومن صلى عَلَیْهِ وولی أمره بعد مَا قتل إِلَى أن فرغ من أمره ودفنه
حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُحَمَّدِیّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرو بن حماد، وعلی بن حُسَیْن، قَالا: حَدَّثَنَا حُسَیْن بن عِیسَى، عَنْ أَبِیهِ، عن أَبِی مَیْمُونَةَ، عن أبی بشیر العابدی، قَالَ: نبذ عُثْمَان رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ثلاثة أیام لا یدفن، ثُمَّ إن حکیم بن حزام القرشی، ثُمَّ أحد بنی أسد بن عبد العزى، وجبیر بن مطعم بن عدی بن نوفل بن عبد مناف کلما عَلِیًّا فِی دفنه، وطلبا إِلَیْهِ أن یأذن لأهله فِی ذَلِکَ ففعل، وأذن لَهُمْ علی، فلما سمع بِذَلِکَ قعدوا لَهُ فِی الطریق بالحجارة، وخرج بِهِ ناس یسیر من أهله، وهم یریدون بِهِ حائطا بِالْمَدِینَةِ، یقال لَهُ حش کوکب، کَانَتِ الیهود تدفن فِیهِ موتاهم، فلما خرج بِهِ عَلَى الناس رجموا سریره، وهموا بطرحه.
فبلغ ذَلِکَ عَلِیًّا، فأرسل إِلَیْهِم یعزم عَلَیْهِم لیکفن عنه، ففعلوا، فانطلق حَتَّى دفن رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی حش کوکب، فلما ظهر مُعَاوِیَة بن أَبِی سُفْیَانَ عَلَى الناس، أمر بهدم ذَلِکَ الحائط، حَتَّى أفضى بِهِ إِلَى البقیع، فأمر الناس أن یدفنوا موتاهم حول قبره حَتَّى اتصل ذَلِکَ بمقابر الْمُسْلِمِینَ.

ذکر داستان مکانى که عثمان در آن دفن شده، چه کسى بر او نماز خوانده و وظیفه کفن و دفن او را بعد از کشتنش در دست گرفته.
از أبى بشیر العابدى نقل شده است که عثمان سه روز بدون دفن رها شد؛ سپس حکیم بن حزام قرشى، یکى از بنى اسد بن عبد العزى، جبیر بن مطعم با على (ع) در باره دفن او صحبت کردند و درخواست کردند که به خانواده او اجازه دفن دهد؛ آن حضرت اجازه داد.
وقتى این قضیه را شنیدند، در مسیر او در حالى که سنگ به همراه داشتند، نشتستند، عده‌اى براى کمک به خانواده او آمدند و قصد داشتند عثمان را در باغى در مدینه که به آن حش کوکب مى‌گفتند و یهودیان مرده‌هاى خود را در آن دفن مى‌کردند، دفن کنند. وقتى عثمان را خارج کردند، مردم با سنگ تابوت را هدف قرار دادند و مى‌خواستند عثمان را بیندازند.
وقتى خبر به على (علیه السلام) رسید، شخصى را فرستاد و دستور داد که او را رها کنند و آن‌ها نیز قبول نمودند. پس عثمان را بردند تا در حش کوکب دفن کنند. وقتى معاویه به حکومت بر مردم رسید، دستور داد که دیوار را خراب کنند تا به بقیع متصل شود و به مردم دستور داد که مرده‌هاى خود را در اطراف قبر عثمان دفن کنند تا قبر او به قبر‌هاى مسلمانان متصل شود.


الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص687، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى 597 هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ج 5، ص58، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1358.

محل دفن عثمان

نتیجه
 
# این وقایع در زمان خلافت حضرت علی (ع) رخ داده است. به نظر شما چه دلیلی سبب شد که ایشان نسبت به تدفین عثمان هیچ اقدامی انجام ندهند؟
 
# آیا اگر حضرت علی (ع) عثمان را مسلمان می دانستند، از دفن او فروگذار می کردند؟
 
# سایر صحابه رسول الله (ص) در چه وضعی بودند؟ چرا آنان نسبت به تدفین وی اقدامی انجام ندادند یا چرا به خلیفه وقت امیرمومنان علی (علیه السلام) در این مورد پیشنهاد یا اعتراضی نکردند؟

# مردم جنازه عثمان را به زباله دانی انداختن و تا 3 روز جنازه اش آنجا بود!

(اثبات از کتب اهل سنت)


از امام مالک نقل شده:

حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ أَبِی الطَّاهِرِ بْنِ السَّرْحِ الْمِصْرِیُّ، ثنا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ الْحَکَمِ، ثنا عَبْدُ الْمَلِکِ الْمَاجِشُونُ، قَالَ: سَمِعْتُ مَالِکًا، یَقُولُ: " قُتِلَ عُثْمَانُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، فَأَقَامَ مَطْرُوحًا عَلَى کُنَاسَةِ بَنِی فُلَانٍ ثَلَاثًا، فَأَتَاهُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، فِیهِمْ جَدِّی مَالِکُ بْنُ أَبِی عَامِرٍ، وَحُوَیْطِبُ بْنُ عَبْدِ الْعُزَّى، وَحَکِیمُ بْنُ حِزَامٍ، وَعَبْدُ اللهِ بْنُ الزُّبَیْرِ، وَعَائِشَةُ بِنْتُ عُثْمَانَ مَعَهُمْ مِصْبَاحٌ فِی حِقٍّ فَحَمَلُوهُ عَلَى بَابٍ، وَإِنَّ رَأْسَهُ یَقُولُ عَلَى الْبَابِ طَقْ طَقْ حَتَّى أَتَوْا بِهِ الْبَقِیعَ، فَاخْتَلَفُوا فِی الصَّلَاةِ عَلَیْهِ، فَصَلَّى عَلَیْهِ حَکِیمُ بْنُ حِزَامٍ أَوْ حُوَیْطِبُ بْنُ عَبْدِ الْعُزَّى - شَکَّ عَبْدُ الرَّحْمَنِ - ثُمَّ أَرَادُوا دَفْنَهُ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی مَازِنٍ فَقَالَ: وَاللهِ لَئِنْ دَفَنْتُمُوهُ مَعَ الْمُسْلِمِینَ، لَأُخْبِرَنَّ النَّاسَ، فَحَمَلُوهُ حَتَّى أَتَوْا بِهِ إِلَى حَشِّ کَوْکَبٍ، فَلَمَّا دَلُّوهُ فِی قَبْرِهِ صَاحَتْ عَائِشَةُ بِنْتُ عُثْمَانَ، فَقَالَ لَهَا ابْنُ الزُّبَیْرِ: اسْکُتِی فَوَاللهِ لَئِنْ عُدْتِ لَأَضْرِبَنَّ الَّذِی فِیهِ عَیْنَاکِ، فَلَمَّا دَفَنُوهُ وَسَوَّوْا عَلَیْهِ التُّرَابَ قَالَ لَهَا ابْنُ الزُّبَیْرِ: صِیحِی مَا بَدَا لَکِ أَنْ تَصِیحِی، قَالَ مَالِکٌ وَکَانَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَبْلَ ذَلِکَ یَمُرُّ بِحُشٍّ کَوْکَبٍ فَیَقُولُ: لَیُدْفَنَنَّ هَهُنَا رَجُلٌ صَالِحٌ " قَالَ أَبُو الْقَاسِمِ: " الْحُشُّ: الْبُسْتَانُ "

زمانی که عثمان (سومین خلیفه اهل سنت) کشته شد، تا سه روز جسدش را در زباله دانی انداخته بودند. شب چهارم دوازده نفر جمع شدند که در میان آنان این افراد بودند، حویطب بن عبدالعزی، حکیم بن حزام، عبدالله بن زبیر، محمد بن حاطب و مروان بن حکم. زمانی که این اشخاص جسد عثمان را برداشتند و به قبرستان رساندند، گروهی از قبیله بنی مازن صدا زدند: به خدا قسم که اگر او در این جا دفن کنید، فردا ما به مردم خبر می دهیم که او را از قبر بیرون آورند. پس بار دیگر جسد عثمان را برداشتند و بر تخته ی دری نهادند. سر جسد به آن تخته می خورد و صدای تق تق می کرد. همچنان جسد را می بردند تا به “حشّ کوکب” ( گورستان یهودیان ) رسیدند. آن گاه گودالی برای او کندند. دختر عثمان به نام عایشه، همراه آنان بود و چراغی به دست داشت. زمانی که خواستند عثمان را دفن کنند، آن دختر فریاد کشید. در این هنگام عبدالله بن زبیر به او گفت: والله اگر ساکت نشوی گردنت را می زنم، پس او ساکت شد و عثمان را دفن کردند.
 
الاستیعاب، جلد 3، صفحه 80، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان/ب- مختصر تاریخ دمشق، جلد 16، صفحه 272،ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان.
 
 
جنازه عثمان

«شیخ مصطفی راشد» شیخ مصری درفتوایی اعلام داشت: سیگارکشیدن در روز رمضان روزه را باطل نمی کند چون غذا یا نوشیدنی نیست!

به گزارش شفقنا به نقل از القدس العربی، راشد که در یک برنامه تلویزیونی سخن می گفت، بیان داشت: سیگار کشیدن شرعا حرام است اما در صورت کشیدن آن در روز رمضان، باعث گشودن روزه روزه دار نمی شود. کباب کردن و دود ناشی از چیزی، روزه را باطل نمی کند.

وی در ادامه همچنین اظهار داشت: از جمله اموری که روزه را باطل می کند، خوردن و نوشیدن عمدی می باشد؛ سیگار حرام است زیرا از چیزهای خبیث است اما روزه را باطل نمی کند زیرا جزو خوردنی و نوشیدنی نیست.

این مفتی مصری پیش از این نیز در سال ۲۰۱۴ مدعی شده بود که دین مبین اسلام خوردن شراب را حرام نکرده است.

 

http://www.shia-news.com/files/fa/news/1395/2/29/135728_151.jpg

طبق روایات اهل سنت ؛ پیامبر (ص) از عمر بن خطاب می ترسید!

(اثبات از کتب اهل سنت)

# این درحالی است که خداوند در قرآن (احزاب/39) می گوید که پیامبر (ص) از هیچ کسی جز خدا نمی ترسد.


این قضیه را احمد بن حنبل در فضائل الصحابه با سند معتبر این‌گونه آورده است:

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطِیعِیُّ، قثنا مُوسَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَبُو عِیسَى الْمَسْرُوقِیُّ، قثنا أَبُو أُسَامَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو، قَالَ: حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَ: قَالَتْ عَائِشَةُ: لا أَزَالُ هَائِبَةً لِعُمَرَ بَعْدَ مَا رَأَیْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم صَنَعْتُ حَرِیرَةً وَعِنْدِی سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ جَالِسَةٌ، فَقُلْتُ لَهَا: کُلِی، فَقَالَتْ: لا أَشْتَهِی وَلا آکُلُ، فَقُلْتُ: لَتَأْکُلِنَّ أَوْ لأَلْطَخَنَّ وَجْهَکِ، فَلَطَخْتُ وَجْهَهَا، فَضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَهُوَ بَیْنِی وَبَیْنَهَا، فَأَخَذْتُ مِنْهَا فَلَطَخْتُ وَجْهِی، وَرَسُولُ اللَّهِ یَضْحَکُ، إِذْ سَمِعْنَا صَوْتًا جَاءَنَا یُنَادِی: یَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: " قَوْمًا فَاغْسِلا وُجُوهَکُمَا، فَإِنَّ عُمَرَ دَاخِلٌ "، فَقَالَ عُمَرُ: السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ، أَأَدْخُلُ؟ فَقَالَ: " ادْخُلِ ادْخُلْ ".

عایشه مى‌گوید:‌ همواره از عمر بن خطاب مى‌ترسیدم بعد از این‌که ترس رسول خدا صلى الله علیه وسلم را از او دیدم. حریره درست کردم و نزد من سوده بنت زمعه (همسر دیگر رسول خدا)‌ نشسته بود به او گفتم: از آن بخور. او گفت: اشتها ندارم و نمى‌خورم . به او گفتم: از این غذا تناول کن یا آن را به صورتت مى‌مالم. پس غذا را به صورت او مالیدم. پیامبر در حالى‌که میان من و او نشسته بود خندید و از این غذ گرفتم به صورت خودم هم مالیدم و رسول خدا همچنان مى‌خندید. در این هنگام صداى شنیدیم که مى‌گفت:‌ اى عبد الله بن عمر! رسول خدا فرمود:‌پا شوید صورتهایتان را بشویید؛ چرا که عمر وارد مى‌شود. عمر گفت: سلام بر تو اى رسول خدا و رحمت و برکات خدا بر تو باد. سلام برشما آیا وارد شوم؟ رسول خدا فرمود: وارد شو.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة،ج1، ص349، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.


ابو یعلى موصلى این روایت را با همان سند معتبر در کتاب «مسندش» این‌گونه گزارش کرده‌است:

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ یَحْیَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ، أَنَّ عَائِشَةَ، قَالَتْ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه وسلم بِخَزِیرَةٍ قَدْ طَبَخْتُهَا لَهُ، فَقُلْتُ لِسَوْدَةَ وَالنَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم بَیْنِی وَبَیْنَهَا: کُلِی، فَأَبَتْ، فَقُلْتُ: لَتَأْکُلِنَّ، أَوْ لأُلَطِّخَنَّ وَجْهَکِ، فَأَبَتْ، فَوَضَعْتُ یَدِی فِی الْخَزِیرَةِ، فَطَلَیْتُ وَجْهَهَا، فَضَحِکَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم فَوَضَعَ بِیَدِهِ لَهَا، وَقَالَ لَهَا: " الْطَخِی وَجْهَهَا "، فَضَحِکَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم لَهَا، فَمَرَّ عُمَرُ، فَقَالَ: یَا عَبْدَ اللَّهِ ! یَا عَبْدَ اللَّهِ ! فَظَنَّ أَنَّهُ سَیَدْخُلُ، فَقَالَ: قُومَا فَاغْسِلا وُجُوهَکُمَا "، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَمَا زِلْتُ أَهَابُ عُمَرَ لِهَیْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم.

عایشه مى‌گوید: من غذایى را پخته و خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه وآله آوردم. به سوده (همسر دیگر آن حضرت) که رسول خدا میان من و او فاصله شده بود نیز تعارف کردم. سوده از خوردن غذایى که من پخته بودم خوددارى کرد به او گفتم:‌ از این غذا تناول کن یا آن را به صورتت مى‌مالم. او دوباره خود دارى کرد. من دست در میان غذا بردم و به صورت او مالیدم. پیامبر از این مسأله خندید و به سوده دستور داد که او نیز همین کار را با من انجام دهد.
در همین زمان عمر بن خطاب از کنار منزل رسول خدا صلى الله علیه وآله عبور کرد و گفت: اى عبد الله اى عبد الله! رسول خدا گمان کرد که او وارد خانه مى‌شود. رسول خدا به آن دو فرمود:‌ پا شوید صورت هاى تان را بشویید. عایشه مى‌گوید: از روزى که دیدم رسول خدا از قیافه و هیبت عمر بن خطاب ترسید، همیشه از عمر مى‌ترسیدم .

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج7، ص449، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.


در منابع روایى دیگر اهل سنت،‌ پایان روایت با کلمات «ایاه» و یا «منه» ختم شده و صریح در این است که عایشه بعد از این‌که رسول خدا صلى الله علیه وآله از عمر بن خطاب ترسیده، دائماً مى‌ترسیده‌است:

فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَمَا زِلْتُ أَهَابُ عُمَرَ لِهَیْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم ایاه.

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج44، ص90، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1995.

جامع الاحادیث السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج13، ص302، و ج18، ص74، طبق برنامه الجامع الکبیر.

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفاى975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج12، ص265، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.


هشام بن عمار سلمى روایت را با همان سند نقل کرده اما طبق گزارش او سخن عایشه هم در ابتداى روایت و هم در انتهاى آن تکرار شده است:

ثنا سعید ثنا محمد بن عمرو عن یحیى بن عبد الرحمن قال قالت عائشة لا أزال لعمر هائبة بعد الذی رأیت من رسول الله صلى الله علیه وسلم قالت صنعت حریرة فجئت بها رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو جالس بینی وبین سودة فقلت لها کلی قالت ما أنا بذائقتها قلت والله لتأکلن أو لألطخن بها وجهک فجعل رسول الله صلى الله علیه وسلم یضحک ثم خفض برکبته لها یستقید منی فأخذت من الصفحة شیئا فمسحت بوجهی فجعل رسول الله صلى الله علیه وسلم یضحک فسمعنا صوت عمر أتانا من قباء وهو یقول یا عبد الله بن عمر قالت فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم قوما فاغسلا عن وجوهکما فإن عمر داخل قال السلام علیکم أیها النبی ورحمة الله وبرکاته أدخل فقیل ادخل قالت عائشة فلا أزال لعمر هائبة بعد الذی رأیت من رسول الله صلى الله علیه وسلم.

السلمی، هشام بن عمار بن نصیر بن میسرة بن أبان (متوفای246هـ)، حدیث هشام بن عمار، ج1، ص246، تحقیق: د. عبد الله بن وکیل الشیخ، دار النشر: دار اشبیلیا - السعودیة ، الطبعة: الأولى1419هـ - 1999م


------------

 اعتبار روایت از نظر سند :

روایت فوق از نظر سند در نزد علماى اهل سنت معتبر است. در اینجا به متن تصحیح سندى آنها اشاره مى‌کنیم:

ابوبکر هیثمى در کتاب «مجمع الزوائد ومنبع الفوائد» سند روایت را حسن دانسته و بعد از نقل روایت مى‌نویسد:

.... قالت عائشة فما زلت أهاب عمر لهیبة رسول الله صلى الله علیه وسلم.

 رواه أبو یعلی ورجاله رجال الصحیح خلا محمد بن عمرو بن علقمة وحدیثه حسن.

این روایت را ابو یعلى نقل کرده و رجالش صحیح رجال صحیح هستند جز محمد بن عمرو بن علقمه و روایت او حسن است.

الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفاى807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج4، ص316، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.

------------

صالحى شامى نیز در کتاب «سبل الهدى والرشاد فى سیرة خیر العباد»، روى تصحیح سندى هیثمى تأکید کرده و در همان ابتدا خیال همه را از جهت سندى راحت کرده‌ است:

وروى ابن عساکر، وأبو یعلى، برجال الصحیح، غیر محمد بن عمرو بن علقمة، قال الهیثمی: وحدیثه حسن عن عائشة رضی الله تعالى عنها قالت : أتیت رسول الله صلى الله علیه وسلم بحریرة قد طبختها ، فقلت لسودة، والنبی صلى الله علیه وسلم بینی وبینها: کلی، فأبت أن تأکل، فقلت: لتأکلین أو لألطخن وجهک، فأبت فوضعت یدی فیها، فلطختها، وطلیت وجهها فوضع فخذه لها وقال لها: (لطخی وجهها) فلطخت وجهی، فضحک رسول الله صلى الله علیه وسلم فمر عمر رضی الله تعالى عنه فقال: یا عبد الله، فظن رسول الله صلى الله علیه وسلم أنه سیدخل، فقال: (قوما، فاغسلا وجوهکما)، فما زلت أهاب عمر لهیبة رسول الله صلى الله علیه وسلم منه.

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج7، ص114،‌ تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

------------

ایشان در جاى دیگر از همان کتابش دوباره به حسن بودن سند روایت تأکید مى‌نماید و مى‌نویسد:

وروى النسائی وأبو بکر الشافعی وأبو یعلى وسنده حسن عن عائشة - رضی الله تعالى عنها - قالت : زارتنا سودة یوما ، فجلس رسول الله صلى الله علیه وسلم بینی وبینها فأتیت بحریرة فقلت لها : کلی ، فأبت ، فقلت لتأکلین وإلا لطخت وجهک ، فأبت ، فأخذت من القصعة شیئا ، فلطخت به وجهها فضحک رسول الله صلى الله علیه وسلم ورفع رجله من حجرها ، وقال الطخی وجهها فأخذت شیئا من القصعة فلطخت به وجهی ، ورسول الله صلى الله علیه وسلم یضحک فمر عمر فنادى ، یا عبد الله یا عبد الله فظن النبی صلى الله علیه وسلم أنه سیدخل فقال: قوما فاغسلا وجوهکما قالت عائشة : فما زلت أهاب عمر لهیبة رسول الله صلى الله علیه وسلم.

نسائى،‌ ابوبکر شافعى و ابو یعلى روایت را با سند حسن از عایشه نقل کرده است که عایشه مى‌گوید: ....

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج9، ص70،‌ تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

------------

با توجه به متن سخنان فوق، این روایت حسن و در نهایت معتبر است.


دلالت روایت:

از نظر دلالى نیز این روایت صریح در این است‌که رسول خدا صلى الله علیه وآله از عمر بن خطاب مى‌ترسیده به گونه‌اى ترس آن حضرت باعث سلب امنیت خاطر عایشه وترس او از ناحیه عمر شده‌است.

همانطورى‌که در ابتدا اشاره کردیم،‌ خشونت در عمر یک صفت ذاتى او است و نمونه‌هاى از بروز خشونت او قبل از اسلام در مورد آزار و اذیت تازه مسلمانان و بعد از اسلام در منابع اهل سنت وجود دارد.

روایات خشونت عمر بن خطاب در مقاله کامل سایت ولی عصر آورده شده و خوانندگان محترم مى‌توانند این روایات را به آدرس ذیل مطالعه فرمایند:

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=6347

------------

و روایتى که در صحیح مسلم از رسول خدا صلى الله علیه وآله در مورد خشونت عمر بن خطاب نقل شده قابل تأمل است:

... أُبَیَّ بن کَعْبٍ قال عَدْلٌ قال یا أَبَا الطُّفَیْلِ ما یقول هذا قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول ذلک یا بن الْخَطَّابِ فلا تَکُونَنَّ عَذَابًا على أَصْحَابِ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم.

ابى بن کعب مى‌گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله به عمر بن خطاب فرمود: تو بر اصحاب من مایه عذاب نباش.

النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج3، ص1696، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

با در نظر داشت سخن عایشه، نکته قابل و مورد توجه این است‌که اگر عمر بن خطاب در مورد دیگر مسلمانان این‌گونه خشن بوده قابل توجیه است؛ اما سؤال این است که ترس رسول خدا صلى الله علیه وآله از او که مستفاد این روایت حسن است، چگونه قابل توجیه خواهد بود؟


خدا در قرآن می فرماید : پیامبران از کسی جز خدا نمی ترسند

حال چگونه ممکن است که رسول خدا صلى الله علیه وآله از عمر ترسیده باشد در حالى‌که خداوند متعال مى‌فرماید که تنها باید از او ترسید؛‌ چنانچه در آیه ذیل آمده است:

الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَکَفى‏ بِاللَّهِ حَسیبا. (الأحزاب/39)

کسانى که پیام هاى خدا را می ‏رسانند و از او می ‏ترسند و از هیچ کس جز او نمی ‏ترسند، خدا براى حساب‏ کردن اعمالشان کافى است.

عمر بن خطاب و کتک زدن همسرش و دروغ بستن به پیامبر (ص) !

(اثبات از کتب اهل سنت)


# عمر بن خطاب همسرش را کتک زد و به دروغ ادعا کرد که پیامبر (ص) گفته موقع کتک زدن همسرانتان کسی نباید علت کتک زدن همسرانتان را بپرسد!


عَنِ الأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ لَیْلَةً فَلَمَّا کَانَ فِى جَوْفِ اللَّیْلِ قَامَ إِلَى امْرَأَتِهِ یَضْرِبُهَا فَحَجَزْتُ بَیْنَهُمَا فَلَمَّا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ لِى یَا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّى شَیْئًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ،صلى الله علیه وسلم، «لاَ یُسْأَلُ الرَّجُلُ فِیمَ یَضْرِبُ امْرَأَتَهُ وَلاَ تَنَمْ إِلاَّ عَلَى وِتْرٍ». وَنَسِیتُ الثَّالِثَةَ

از اشعث بن قیس نقل شده است که گفت: شبى مهمان عمر بودم، نیمه‌هاى شب عمر از جایش حرکت کرد و زنش را کتک مى‌زد! بین آن دو قرار گرفته و مانع شدم. هنگامى که عمر به رختخوابش برگشت، گفت: اى اشعث! سخنى از من بشنو که از رسول خدا (ص) شنیده‌ام: کسى که همسرش را مى‌زند از وى نمى‌پرسند که چرا او را کتک زدى؟ و همیشه پس از خواندن نماز وتر بخواب؛ ولى سومى را فراموش کردم.

القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله (متوفای275هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 639 ح1986، بَاب ضَرْبِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت.

--------------

احمد بن حنبل نیز روایت را همانند قبل نقل کرده و مى‌‌نویسد:

عَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ فَتَنَاوَلَ امْرَأَتَهُ فَضَرَبَهَا وَقَالَ یَا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّی ثَلاثًا حَفِظْتُهُنَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لا تَسْأَلْ الرَّجُلَ فِیمَ ضَرَبَ امْرَأَتَهُ وَلا تَنَمْ إِلا عَلَى وَتْرٍ وَنَسِیتُ الثَّالِثَةَ.

الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 20، ح122، باب مسند عمر بن الخطاب، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛

المقدسی الحنبلی، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفای643هـ)، الأحادیث المختارة، ج 1، ص 189، تحقیق عبد الملک بن عبد الله بن دهیش، ناشر: مکتبة النهضة الحدیثة - مکة المکرمة، الطبعة: الأولى، 1410هـ؛

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 18، ص 31، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 493، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.

--------------

حاکم نیشابورى نیز روایت را این گونه نقل مى‌کند:

عن الأشعث بن قیس قال تضیفت عمر بن الخطاب رضی الله عنه فقام فی بعض اللیل فتناول امرأته فضربها ثم نادانی یا أشعث قلت لبیک قال احفظ عنى ثلاثا حفظتهن عن رسول الله صلى الله علیه وآله لا تسأل الرجل فیم یضرب امرأته ولا تسأله عمن یعتمد من إخوانه ولا یعتمدهم ولا تنم الا على وتر.

هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.

اشعث بن قیس مى‌گوید: بر عمر بن خطاب میهمان شدم، در قسمتى از شب نزد همسرش رفت و وى را کتک زد، سپس مرا صدا زد و گفت: سه چیز را از من بیاموز که آن را از رسول خدا (ص) شنیده‌ام: 1. از کسى که همسرش را مى‌زند، نباید پرسید؛ 2. و نباید پرسید که به چه کسى اعتماد دارد و به چه کسى نه؛ 3. و نخواب مگر پس از خواندن نماز وتر.

این حدیث صحیح الاسناد است ولی مسلم و بخاری آن را نیاورده اند.

النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای405 هـ)، المستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 194، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.


بر خلاف گفته عمر ، پیامبر (ص) همیشه با زنانش خوش رفتار بود

بدون شک ، مطلبى که عمر بن خطاب به رسول خدا (ص) نسبت مى‌دهد، واقعیت ندارد؛ چرا که کتک زدن و بد رفتارى با همسر، با روح اسلام و حتى با عقل و فطرت انسان در تضاد است. دین مبین اسلام براى زن ارزش ویژه‌اى قائل است و هرگز کتک زدن زن را جایز نمى‌داند. و نیز حتى یک روایت ضعیف وجود ندارد که رسول خدا صلى الله علیه وآله زنانش را زده باشد و یا حتى با آن‌ها با خشونت رفتار کرده باشد و حتى روایات بسیارى در منابع شیعه و سنى وجود دارد که رسول خدا همواره با خانواده خود مهربان و خوشرفتارترین شخص نسبت به همسران خود بود. ابن مجاه به نقل از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل مى‌کند که آن حضرت فرمود:

--------------

خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وأنا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی.

بهترین شما کسى است که با خانواده اش بهترین باشد و من براى خانواده‌ام بهترینم.

القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله (متوفای275هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 636، ح 1977، بَاب حُسْنِ مُعَاشَرَةِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت.

--------------

همچنین فرمود:

خِیَارُکُمْ خِیَارُکُمْ لِنِسَائِهِمْ.

بهترین شما کسى است که نسبت به همسرانشان بهترین باشد.

القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله (متوفای275هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 636، ح 1978، بَاب حُسْنِ مُعَاشَرَةِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت.

--------------

أنس بن مالک که سال‌ها خادم رسول خدا صلى الله علیه وآله بوده است در باره اخلاق و رفتار آن حضرت با خانواده مى‌گوید:

مَا رَأَیْتُ أَحَدًا کَانَ أَرْحَمَ بِالْعِیَالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم.

هیچ کسى را مهربانتر از رسول خدا با خانواده‌اش ندیدم.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 4، ص 1808، ح2316، بَاب رَحْمَتِهِ (ص) الصِّبْیَانَ وَالْعِیَالَ وَتَوَاضُعِهِ وَفَضْلِ ذلک، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

--------------

از عایشه نقل شده است که گفت:

عن عَائِشَةَ قالت ما ضَرَبَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم شیئا قَطُّ بیده ولا امْرَأَةً ولا خَادِمًا.

رسول خدا (ص) هرگز چیزى را با دست خود نزد و هیچ خادم و زنى را کتک نزد.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 4، ص 1814، ح2328، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.


# مذهب شیعه اعتقادی به تحریف قرآن ندارد.

# اما اهل سنت روایات متعددی مبنی بر تحریف قرآن دارند.


وهابیون و بعضا اهل سنت همواره شیعه را متهم به تحریف قرآن می نمایند!

ما ثابت می کنیم خود اهل سنت و وهابی ها روایات متعددی در کتاب هایشان مبنی بر تحریف قرآن دارند!

و در ادامه ثابت می کنیم اعتقاد علمای مشهور اهل سنت این است که قرآن تحریف نشده.


ابتدا روایات متعدد در کتب اهل سنت و وهابی ها مبنی بر تحریف قرآن را ببینید.

14 مورد از تحریف قرآن در کتب اهل سنت (کلیک کنید)


علمای بزرگ شیعه تحریف قرآن را رد می کنند.


شیخ صدوق (متوفای380هـ)

اعتقادنا أنّ القرآن الذی أنزله الله علی نبیّه هو ما بین الدفتین و هو ما فی ایدی الناس

قرآنی که خدا بر پیغمبرش نازل کرده همین قرآن در اختیار مردم است.

شرح باب حادی‌عشر ، ص93


شیخ مفید (متوفای413هـ)

قد قال جماعة من اهل الإمامیة أنّه لم‌ینقص من کلمة و لا من آیة و لا من سورة و لکن حذف ما کان مثبتاً فی مصحف امیرالمؤمنین من تأویله و تفسیر معانیه علی حقیقة تنزیله

هیچ کلمه و آیه و سوره‌ای از قرآن کم نشده است ؛ بله ، ما معتقدیم آنچه که در قرآن امیرالمؤمنین بوده حذف شده که عبارت بودند از مطالبی که حضرت حقیقت تأویل و تفسیر آیات را بیان فرموده بود که مربوط به خود آیات نمی‌شد.

اوائل المقالات ، ص54 تا56


سید مرتضی علم الهدی (متوفای 436 هـ)

ابن حجر عسقلانی به نقل از ابن حزم آندلسی می نویسد:

وکان امامیا لکنه یکفر من زعم ان القرآن بدل أو زید فیه أو نقص منه

سید مرتضی امامی بود و معتقد بود کسی که معتقد شود از قرآن چیزی کم شده یا به آن افزوده شده یا چیزی از آن تبدیل شده است ، کافر است.

لسان المیزان - ج 4 ص 223

www.shiaonlinelibrary.com/الکتب/3344_لسان-المیزان-ج-٤/الصفحة_0?pageno=223


شیخ طوسی ( متوفای 460 هـ)

زیاده و نقصان در کلام خداوند راه ندارد زیرا اجماع قائم است که به قرآن چیزی اضافه نشده است و مسلمانان معتقدند که از آن چیزی کم نشده است ،  و مذهب ما همین است ( بعد میگوید) روایاتی در کتب شیعه و سنی آمده است که دلالت بر نقصان بسیاری از آیات و نقل بعضی از آن از جایی بجای دیگر میکند ، اما چون روایات همه خبر واحد هستند و موجب علم نمی شوند ، عمل به آنها ممکن نیست و بهتر است که از آنها اعراض شود و اگر امکان تأویل نبودطرد شوند ، و اگر آن روایات صحیح السند هم باشند باز موجب طعن در قرآن نخواهند شد ، زیرا که صحت آن مورد اتفاق همه مسلمانان است.

التبیان - ج 1 ص 3

www.shiaonlinelibrary.com/الکتب/2341_التبیان-الشیخ-الطوسی-ج-١/الصفحة_0?pageno=3#top


شیخ طبرسی ( متوفای 548 هـ)

الکلام فی زیادة القرآن ونقصانه. أما الزیادة فیه فمجمع على بطلانها، وأما النقصان منه فقد روى جماعة من أصحابنا وقوم من حشویة العامة أن فی القرآن تغییرا أو نقصانا، والصحیح من مذهب أصحابنا خلافه

تفسیر الآلوسی - ج1، ص24

http://islamport.com/d/1/tfs/1/58/3120.html


سید بن طاووس ( متوفای 664 هـ)

إن رأی الإمامیة هو عدم التحریف

قرآن کریم مصون از زیاده و نقصان است.

سعد السعود صفحه 192


علامه حلی (متوفای 726 هـ)

الحقّ أنّه لا تبدیل ولا تأخیر ولا تقدیم فیه ، وأنّه لم یزد ولم ینقص ، ونعوذ بالله تعالى من أن یُعْتَقَد مثل ذلک وأمثال ذلک ، فإنّه یُوجِب التطرّق إلى معجزة الرسول (ص) المنقولة بالتواتر

حق آنست که در قرآن کریم تبدیل و تقدیم و تأخیری واقع نشده است و پناه میبرم به خداوند از کسی که معتقد باشد بر وقوع تحریف ،  زیرا که موجب شک میشود در معجز? رسول علیه و آله السلام که نقل آن متواتر است.

اجوبة المسائل المهناویة صفحه 121


شیخ زین الدین بیاضی عاملی (متوفای 877 هـ)

علم بالضرورة تواتر القرآن بجملته وتفاصیله ، وکان التشدید فی حفظه أتم ، حتى نازعوا فی أسماء السّور والتفسیرات. وإنما اشتغل الأکثر عن فظه بالتفکر فی معانیه وأحکامه ، ولو زید فیه أو نقص لعلمه کلّ عاقل وإن لم یحفظه ، لمخالفة فصاحته وأسلوبه

تواتر قرآن جملةً و تفصیلاً معلوم است و اگر چیزی به آن اضافه یا از آن کم میشد هر عاقلی متوجه می گردید حتی اگر حافظ قرآن هم نمی بود  ، به جهت مخالفت با اسلوب و فصاحت قرآن.

الصراط المستقیم - ج 1 ص 45


شیخ فتح الله کاشانی (متوفای 988 هـ)

وی در رابطه با روایاتی که دال بر نقص قرآن است میگوید :

اگر حدیثی بر خلاف دلیل یا سنت متواتر یا اجماع بود و تأویلش ممکن نبود و امکان حمل بر وجوه دیگر را نداشت ، واجب است طرح و اعراض از آن.

تفسیر منهج الصادقین ، مقدمه کتاب و در ذیل آیه إنا له لحافظون


سید نور الله شوشتری (متوفای 1019 هـ)

ما نسب إلى الشیعة الإمامیة من وقوع التغییر فی القرآن لیس مما قول به جمهور الإمامیة إنما قال به شرذمة قلیلة منهم، لا اعتداد بهم فیما بینهم.

آلاء الرحمن ص 25


شیخ بهایی (متوفای 1030 هـ)

الصحیح إن القرآن العظیم محفوظ من ذلک زیادة کان أو نقصانا، وما اشتهر بین العلماء من إسقاط اسم أمیر المؤمنین علیه السلام فی بعض المواضع فهو غیر معتبر عند العلماء والمتتبع للتاریخ والأخبار والآثار یعلم بأن القرآن ثابت بغایة التواتر وبنقل الآلاف من الصحابة، وأن القرآن الکریم کان مجموعا فی عهد الرسول

آلاء الرحمن ص 26


علامه تونی (متوفای 1071 هـ)

والمشهور أنّه محفوظ ومضبوط کما انزل ، لم یتبّدل ولم یتغیّر ، حفظه الحکیم الخبیر ، قال الله تعالى : ( إنّا نحن نزّلنا الذکر وإنّا له لحافظون)

مشهور آنست که قرآن کریم محفوظ و مضبوط است همانطوریکه نازل شده است و خداوند حکیم حافظ آنست چنانکه فرمود : (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون)

الوافیة فی الاصول صفحه 148


فیض کاشانی (متوفای 1091 هـ)

أن خبر التحریف مخالف لکتاب الله، مکذب له فیجب رده والحکم بفساده وتأویله

تفسیر الصافی - ج 1 ص 51


شیخ حر عاملی (متوفای 1104 هـ)

والمتتبع للتاریخ والأخبار والآثار یعلم یقینا بأن القرآن ثابت بغایة التواتر وبنقل الآلاف من الصحابة، وأن القرآن کان مجموعا مؤلفا فی عهد الرسول

هرکسی که در اخبار و آثار تتبع و تحقیق کند ،علم قطعی پیدا میکند که قرآن کریم اعلی درجه از درجات تواتر را دارا است و هزاران نفر از صحابه آنرا حفظ و قرائت کرده اند و در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جمع شده و به صورت کتاب بود.

الفصول المهمة فی تألیف الامة - ص 166


علامه مجلسی (متوفای 1111 هـ)

در ردّ اخبار دلالت کننده بر نقصان میگوید :

إنّ الأخبار التی جاءت بذلک أخبار آحاد لا یقطع على الله تعالى بصحّتها

این اخبار ، اخبار آحاد هستند و قطع به صحت آنها پیدا نمی شود.

بحار الانوار جلد 89 صفحه 75


شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفای 1228 هـ)

لا ریب فی أنّ القرآن محفوظ من النقصان بحفظ الملک الدّیان ، کما دلّ علیه صریح الفرقان وإجماع العلماء فی جمیع الأزمان

شکی نیست که قرآن کریم محفوظ از نقصان بحفظ خداوند دیان است همانطوریکه صریح قرآن و اجماع علما بر این نکته دلالت دارد.

کشف الغطاء کتاب القرآن - ص 299


شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء ( متوفای 1373 هـ)

وإنّ الکتاب الموجود فی أیدی المسلمین هو الکتاب الذی أنزله الله إلیه للإعجاز والتحدّی ولتعلیم الأحکام وتمییز الحلال من الحرام ، وإنّه لا نقص فیه ولا تحریف ولا زیادة ، وعلى هذا إجماعهم.
ومن ذهب منهم أو من غیرهم من فرق المسلمین إلى موجود نقص فیه أو تحریف فهو مخطئ یردّه نصّ الکتاب العظیم ( إنّا نحن نزّلنا الذکر وإنّا له لحافظون ).
والأخبار الواردة من طرقنا أو طرقهم الظاهرة فی نقصه أو تحریفه ضعیفة شاذّة ، وأخبار آحاد لا تفید علماً ولا عملاً ، فإمّا أن تؤوّل بنحو من الإعتبار أو یضرب بها الجدار.

کتاب موجود در دست مسلمانان همان کتابیست که خداوند متعال آنرا برای تحدی و اعجاز و تعلیم احکام و تمییز حلال از حرام نازل فرمود ، در این کتاب نه چیزی اضافه و نه از آن کم شده است و نه تحریف در آن راه دارد و بر این مطلب اجماع مسلمین است.

اگر کسی ادعا کند که قرآن تحریف شده یا از آن چیزی کم شده است ، خطا کرده است و این آیه مبارکه (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون) او را رد میکند.

و احادیثی که از طریق شیعه و سنی نقل شده در نقص یا تحریف قرآن ، احادیث شاذ و ضعیف و اخبار آحاد هستند که موجب علم و عمل نخواهد شد ، پس باید تأویل یا به دیوار زده شود.

اصل الشیعة و اصولها - صفحه 101 و 102


سید شرف الدین موسوی (متوفای 1377 هـ)

فإنّ القرآن العظیم والذکر الحکیم متواتر من طرقنا بجمیع آیاته وکلماته وسائر حروفه وحرکاته وسکناته تواتراً قطعیاً عن أئمّة الهدى من أهل البیت : لا یرتاب فی ذلک إلاّ معتوه ، وأئمّة أهل البیت کلّهم أجمعون رفعوه إلى جدّهم رسول الله (ص) عن الله تعالى ، وهذا أیضاً ممّا لا ریب فیه. ظواهر القرآن الحکیم فضلاً عن نصوصه أبلغ حجج الله تعالى ، وأقوى أدلّة أهل الحق بحکم الضرورة الأولیّة من مذهب الإمامیّة ، وصحاحهم فی ذلک متواترة من طریق العترة الطاهرة ، ولذلک تراهم یضربون بظواهر الصحاح ـ المخالفة للقرآن ـ عرض الجدار ولا یأبهون بها  عملاً بأوامر أئمّتهم. وکان القرآن مجموعاً أیام النبی (ص) على ما هو علیه الآن من الترتیب والتنسیق فی آیاته وسوره وسائر کلماته وحروفه ، بلا زیادة ولا نقصان ، ولا تقدیم ولا تأخیر ، ولا تبدیل ولا تغییر.

قرآن عظیم و ذکر حکیم از طرف ما متواتر است به جمیع آیات و کلمات و سائر حروف وحرکات و سکنات به تواتر قطعی از امامان اهل بیت علیهم السلام و هیچ کس در آن شک ندارد و ائمه اهل بیت نیز از جدشان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و آن بزرگوار از خداوند متعال نقل کرده است و در این هم جای شکی نیست ، ظواهر و نصوص قرآن همه حجتهای خداوند و دلیل اهل حق است بحکم ضرورت اولیه از مذهب امامیه ، روایات صحیحه نیز در این زمینه بنحو متواتر از طریق عترت طاهره سلام الله علیهم زیاد نقل شده است ، و لذا شیعیان هر روایت مخالف قرآن را حتی اگر صحیح هم باشد ، به دیوار میزنند و به آن اعتباری قائل نمی شوند ، و قرآن کریم در زمان خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جمع شد همانطوری که الان هست بدون کوچک ترین تغییر و زیاده و نقصان.

جوبة مسائل جارالله - صفحه 28 و 37


امام خمینی (متوفای 1409 هـ)

إن الواقف على عنایة المسلمین بجمع الکتاب وحفظه وضبطه قراءة وکتابة، یعترف ببطلان تلک المزعمة " التحریف "، وأنه لا ینبغی أن یرکن إلیها ذو مسکة، وما وردت فیه من الأخبار، بین ضعیف لا یستدل به، إلى مجعول یلوح منه أمارات الجعل، إلى غریب یقضی منه العجب، إلى صحیح یدل على أن مضمونه تأویل الکتاب وتفسیره.

کسی که مطلع باشد بر توجه مسلمانان به جمع ، حفظ ، ضبط ، کتابت و  قرائت قرآن متوجه خواهد شد که روایات دلالت کننده بر تحریف باطل است زیرا آن روایات یا ضعیف است و استدلال به آنها صحیح نیست و یا جعلی و ساختگی است که علامات جعل و ساختگی بودن در آنها کاملا مشخص است ، یا غریب است که موجب تعجب میشود ، و اگر صحیح بود باید تأویل شود.

تهذیب الاصول - جلد 2 صفحه 165


آیت الله العظمی خویی (متوفای 1413 هـ)

معروف بین مسلمانان عدم وقوع تحریف در قرآن است و اینکه قرآن موجود در نزد ما همان قرآن منزل بر نبی اعظم صلی الله علیه و آله و سلم است و بر این مطلب بسیاری از اعلام از جمله رئیس المحدثین مرحوم صدوق بن بابویه تصریح نموده اند و قول به عدم تحریف را از معتقدات امامیه حساب کرده اند.

البیان صفحه 200

در جای دیگر می فرماید :  قصه تحریف قرآن جزء خرافات و خیالات است و به تحریف قائل نمیشود مگر کسی که عقلش ناقص باشد یا درست تأمل و تفکر نکرده باشد یا اینکه بخاطر علاقه اش به قول به تحریف معتقد به آن شده باشد زیرا که علاقه به چیزی انسان را کور و کر میکند اما آدم عاقل منصف متدبر شکی در باطل بودن یا خرافاتی بودن تحریف ندارد.

البیان صفحه 259


علمای اهل سنت هم شیعه را از اعتقاد به تحریف بری می دانند.


شیخ محمد أبوزهره

القرآن بإجماع المسلمین هو حجة الإسلام الأولی و هو مصدر له ، و هو سجل شریعته ، و هو الذی یشتمل علی کلها و قد حفظه الله تعالی الی یوم الدین کما وعد سبحانه اذ قال : «انا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون» و إن إخواننا الامامیة علی اختلاف منازعهم یرونه کما یراه کل مؤمنین.

قران به اجماع مسلمین اولین حجت اسلام و مصدر اسلام است و شناسنامه شریعت اسلام هست و خدا به حفظش وعده داده است و برادران امامیه هم به همین معتقد هستند.

الامام الصادق - ص296


دکتر محمد عبدالله دراز

و مهما یکن من أمر فإن هذا المصحف هو الوحید المتداول فی العالم الاسلامی ، بما فیه فرق الشیعة ، و منذ ثلاثة عشر قرناً من الزمان ، و نذکر هنا رأی الشیعة الامامیةـ أهم فرق الشیعة

همین مصحف تنها مصحف متداول است و ان قول شیعه امامیه هست.

مدخل إلی القرآن الکریم - ص 39-40


شیخ رحمت الله الهندی الکیروانی

القرآن المجید عند جمهور علماء الشیعة الامامیة الاثنی عشریة محفوظ من التغییر و التبدیل، و من قال منهم بوقوع النقصان فیه، فقوله مردود غیر مقبول عندهم . اظهار الحق .

قران مجید نزد همه علمای شیعه امامیه اثنی عشریه از تغییر و تبدیل محفوظاست و هر کس که نقصان در قران را قبول داشته باشد نظرش مردود و غیر مقبول نزد شیعه است.

کتاب إظهار الحق - ص 438-440

http://14mah.parsiblog.com/Posts/550


شیخ محمد الغزالی

سمعت من هؤلاء یقول فی مجلس علم : إنّ للشیعة قرآنا آخر یزید و ینقص عن قرآننا المعروف فقلت له : أین هذا القرآن ؟ و لماذا لم یطّلع الإنس و الجن علی نسخة منه خلال هذا الدهر الطویل ؟ لماذا یساق هذا الافتراء... و لماذا هذا الکتاب علی الناس و علی الوحی .

از بعضی از این وهابی‌ها در یک مجلسی علمی شنیدم که می‌گفت : شیعیان یک قرآنی دارند که نسبت به قرآنی که ما داریم برخی از آیات را ندارد و برخی از آیاتی هم دارند که ما نداریم . من به او گفتم : این قرآنی که می‌گوئید ، کجاست ؟ چطور قرآنی این چنینی در طول چهارده قرن نزد شیعه است ولی نه انسانی و نه جنّی تا به حال بر این قرآن اطلاع پیدا نکرده است ؟ چرا این افتراء را در میان مردم پخش می‌کنی ؟ چرا چنین افترائی بر شیعه و بر وحی قرآن مطرح می‌کنی ؟

دفاع عن العقیدة و الشریعة ، ص 253 ، 264 طبع مصر عام 1975 الطبعة الرابعة


استاد محمد المدینی

و أما أن الامامیة یعتقدون نقص القرآن،  فمعاذ الله . إنما هی روایات رویت فی کتبهم ، کما روی مثلها فی کتبنا  و اهل التحقیق من الفریقین قد زیّفوها ، و بینوا بطلانها و لیس فی الشیعة الإمامیةأو الزیدیه من یعتقد ذلک کما أنه لیس فی السنة من یعتقده.

آیا شیعه معتقد به نقص قرآن است ؟ به خدا پناه می‌بریم ، معاذلله شیعه امامیه معتقد به نقص قران نیستندو هرچه نقل شده روایاتی است که در کتب آن ها صرفاً نقل شده روایاتی هست که همانند آن در کتاب ما هم ذکر شده است. که و اهل تحقیق از شیعه و سنی این روایات را ردّ کرده‌اند و بطلان این روایات را ثابت کرده‌اند و کسی از شیعه و زیدیه را من نمی‌بینم که معتقد باشد این روایات جزو سنت پیغمبر است.

مجلة رسالة الاسلام، شماره 4، سال11، ص383_382


البهنساوی _ متفکران اخوان المسلمین 

إنّ الشیعة الجعفریة الاثنی عشریة یرون کفر من حرّف القرآن الذی أجمعت علیه الأمة منذ صدر الاسلام ... و إنّ المصحف الموجود بین أهل السنة هو نفسه الموجود فی مساجد و بیوت الشیعة.

شیعه جعفریه اثنی عشری هرکس را که قرن را تحریف کند کافر می دانند و مصحف موجود در مساجد و خانه های شیعه همان قران موجود بین اهل سنت می باشد.

السنة المفتری علیها - ص60


مصطفی الرافعی

و القرآن الکریم هو الموجود الآن بأیدی الناس من غیر زیادة و لا نقصان . و ما ورد من أن الشیعة الامامیة یقولون بأن القرآن قد اعتراه النقص ... هذا الادّعاء أنکره مجموع علماء الشیعة الأعلام... .
فالقرآن الکریم اذن هو عصب الدولة الاسلامیة ، تتفق مذاهب أهل السنة مع مذهب الشیعة الامامیةعلی قداسته و وجوب الأخذ به . و هو نسخة موحدة لا تختلف فی حرف و لا رسم لدی السنة و الشیعة الامامیة فی مختلف دیارهم و أمصارهم

قران کریمی که الان بین مسلمین هست نه زیاد شده و نه کم شده اینکه به شیعه نسبت اعتقاد به نقصان قران می دهند مجموع علمای شیعه انکار کرده اند پس قران کریم تنها نسخه قران است نه در حرف و نه در رسم هیچ اختلافی ندارد.

اسلامنا، ص75


دکتر علی عبدالواحد وافی

یعتقد الشیعة الجعفریةکما یعتقد أهل السنة، أن القرآن الکریم هو کلام الله عز وجل المنزل علی رسوله المنقول بالتواتر و المدوّن بین دفتی المصحف بسورةو آیاته المرتبة بتوقیف من الرسول صلوات الله و سلامه علیه، و أنه الجامع لأصول الاسلام عقائده و شرایعه و أخلاقه، و الخلاف بیننا و بینهم فی هذا الصدد یتمثل فی أمور شکلیة و جانبیة لا تمس النص القرآنی بزیادة و لانقص و لا تحریف و لاتبدیل، و لا تثریب علیهم فی اعتقادها.

عقیده شیعه همان عقیده اهل سنت است که این قرآن همان قرآن نازل شده بر پیغمبر است که بین دو جلد قرار داده شده اختلاف بین ما شکلی و جانبی است و بر سر تحریف قران از زیادی و نقص و تحریف و تبدیل نیست. و بر شیعه از یان جهت هیچ اشکالی وارد نیست.

بین الشیعة و أهل السنة، ص35


و محمد باقر سجودی ، کارشناس شبکه ی وهابی کلمه هم می گوید شیعیان اعتقادی به تحریف قرآن ندارند.

http://www.aparat.com/v/Znm0d


فــیـــلــم

حضرت علی (ع) ، ابوبکر و عمر را دروغگو و گناهکار و حیله گر و خیانتکار می داند.

(روایت صحیح مسلم)

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


حضرت علی (ع) ، ابوبکر و عمر را دروغگو و گناهکار و حیله گر و خیانتکار می داند.

(روایت صحیح مسلم)

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


 توجیه شبکه کلمه درباره روایت کاذبا ، آثما ... و جواب استاد ابوالقاسمی

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

12 سال طور کشید تا عمر بن خطاب روخوانی سوره بقره را یاد بگیرد!

(اثبات از کتب اهل سنت)

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

عمر و ورود به خانه عایشه و کتک زدن خواهر ابوبکر !

(اثبات از کتب اهل سنت)

 

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

خاک قبر امام حسین (ع) شفای هر درد است.

(اثبات از منابع اهل سنت)


اصبهانی (عالم اهل سنت) با سند صحیح مینویسد :

سمعت احمد یقول سمعت أبابکر یقول : سمعت الخلدی کان بی جرب عظیم کثیر قال فمسحت بتراب قبر الحسین قال فغفوت فانتبهت ولیس علی منه شی (پاورقی) رجاله ثقات

خلدی میگوید : نوعی بیماری پوستی شدید داشتم و خاک قبر حسین (ع) را بر آن کشیدم ، و بعد از آن به خواب رفتم وقتی بیدار شدم هیج اثری از آن بیماری در بدنم نبود.

الطیویات حدیث847 اسم المولف : الامام الحافظ ابی طاهر السلفی الاصبهانی دراسه وتحقیق: سمان یحیى معالی عباس صخرال حسن اضواء السلف

در پاورقی هم نوشته : رجال اسناده ثقات (یعنی تمام راویان این روایت ثقه هستند.)

لذا این روایت کاملا صحیح است.

 

فــیـــلــم

مناظره استاد ابوالقاسمی با یک سنی درباره نامه 6 نهج البلاغه

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.


نامه ۶ نهج البلاغه از منظر استاد قزوینی

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

جواب های کوبنده به شبهه وهابیون و اهل سنت به نامه 6 نهج البلاغه


شبهه وهابیون و اهل سنت :

اهل سنت و وهابیون با استناد به نامه 6 نهج البلاغه می گویند ، امام علی (ع) آنجا که فرمودند إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ ، اشاره کردند به اجماع مردم بر خلافت خلفای ثلاثه به ویژه ابوبکر و در ادامه هم به مشروعیت شوری اشاره کردند و این یعنی اثبات خلافت خلفای ثلاثه و بطلان خلافت الهی!!! 

======

متن نامه ششم نهج البلاغه:

حضرت امیر علیه السلام در نامه ششم نهج البلاغه، به معاویه می ‏نویسد:

إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَ لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ وَإِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ وَوَلاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى.

همانا کسانى با من، بیعت کرده‌اند که با ابوبکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمى‌تواند خلیفه اى دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمى تواند بیعت مردم را نپذیرد، همانا شوراى مسلمین، از آنِ مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است.


پاسخ های کوبنده شیعیان :


اولا :  این نامه هیچ سندی در کتب شیعه ندارد ؛ بنابراین برای شیعه حجت نیست و اهل سنت نمی توانند از این نامه بر ضد شیعه استدلال کنند.

«مرحوم سید رضی» این نامه از «کتب اهل سنت» نقل نموده که آن جا هم سندش ضعیف است و نیز ناقص نقل نموده که با مراجعه به نامه ی کامل جواب اهل سنت داده می شود.

بعضی از خطبه های نهج البلاغه از کتب اهل سنت هستند. این نامه هم سندش از کتب اهل سنت می باشد.

بنابراین اهل سنت نمی توانند از این نامه بر ضد شیعه استدلال کنند.


دوما : هر وقت شیعه ها از کتب اهل سنت روایت می آورند ابتدا اثبات می کنند روایت سند دارد و سند آن صحیح است.

پس سنی ها هم باید هر وقت می خواهند به روایات شیعه استدلال کنند ابتدا باید ثابت کنند روایت سند دارد و سند آن صحیح است.


سوما : حتی همین نامه بدون سند هم دردی از اهل سنت دوا نمی کند چون امام علی با فرض مقبولیات طرف مقابل جواب داده.

چون معاویه اعتقاد داشت که خلیفه باید با شورا تایین شود و به همین خاطر امام علی (ع) اینگونه جواب داده و گفته کسانی که با 2 خلیفه قبلی بیعت کردن با من هم بیعت کردن تا معاویه دیگر هیچ بهانه ای برای عدم پذیرش خلافت علی (ع) نداشته باشد.

به عبارت دیگر، حضرت علی علیه السلام به معاویه که از طرف عمر و عثمان استاندار و حاکم شام بود، و آن دو را خلیفه مشروع می ‏دانست، خطاب کرده و می ‏فرماید: اگر از نظر تو معیار مشروعیت خلافت آنان، اجتماع مهاجرین و انصار بود، همان معیار در خلافت من نیز وجود دارد.

در واقع امام علی (ع) به شورا اعتقادی ندارد اما از جدال احسن استفاده کرده است تا معاویه را قانع کند ، چون طرف مقابلش یعنی معاویه معتقد به شورا بوده است.

همانگونه که در قرآن آمده است حضرت ابراهیم برای راضی کردن بت پرستان و ستاره پرستان از این روش استفاده کرده است.

# روش «جدال احسن» در قرآن برای دعوت به سمت خداوند ذکر گردیده  : { وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ} (نحل،125) .

«جدال احسن» یعنی : دلیلى که صرفا براى منصرف نمودن دشمن از آنچه که بر سر آن نزاع مى‏ کند بکار برود، جدال عبارت است اینکه آنچه را که خصم خودش به تنهایى و یا او و همه مردم قبول دارند بگیریم و با همان ادعایش را رد کنیم.

این روش هم به پیامبر (ص) سفارش شده و هم پیامبران قبلی از این روش استفاده می کردند. مثلاً:

# بعد از آنکه بت ها توسط حضرت ابراهیم (ع) در هم شکسته شد ، با توجه به سابقه او در مبارزه با شرک و بت پرستی، انگشت اتهام به سو او نشانه رفت و گفتند: آیا تو این کار را با خدایان ما انجام دادی؟ ابراهیم (ع) جواب داد:{ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُ َْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ}(انبیاء،63) بت بزرگ این کار را انجام داده، اگر خدایانتان توان سخن گفتن را دارند، ماجرا را از خود آنان بپرسید. بت پرستان با شنیدن این سخن ناگهان غافلگیر شده و پاسخی منطقی برای ابراهیم(ع) نیافتند.

# نمونه دیگر که این روش جدال احسن بیشتر نمایان است در داستان حضرت ابراهیم(ع) و ستارگان ، ماه و خورشید است که در سوره انعام آیات 78-76 آمده است که در ابتداء در بین ستارگان پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستان ، حضرت ابراهیم(ع) فرمودند{ هذا رَبِّی} این ستارهها و ماه وخورشید رب و پروردگار من هستند، ودر مرحله بعدی موقعی که هر یک افول و غروب می کردند، از آنها بیزاری نموده و مبنای خود را ثابت می کردند.  

# امام علی (ع) هم در این نامه از همین روش جدال احسن استفاده می کنند. امام (ع) از آنجایی که می خواهند برای معاویه که استاندار خلفا در شام بوده و همین طور مردمی که با روشی که خلفا بیعت کرده اند محاجه کنند از همان چیزی که آنها قبول دارند استفاده می کنند: اگر از نظر تو معاویه معیار مشروعیت خلافت آنان، اجتماع مهاجرین و انصار بود، همان معیار در خلافت من نیز وجود دارد. که حضرت باور اصلی خود را در جاهای دیگر مثل خطبه2و 3  ونامه 28 و63 به مردم مصر و در جاهای دیگر به روشنی بیان کرده اند .


چهارما : از آنجا که قصد مؤلف نهج البلاغه، نقل بخش‌هاى بلیغ سخنان حضرت بوده؛ از این رو، بخشى از این نامه را نقل نکرده و دیگر مؤلفان؛ همانند نصر بن مزاحم و ابن قتیبه دینورى این نامه را به صورت مبسوط نقل کرده‌اند و نکاتى در نقل آنان هست که نشان‌دهنده حقیقت یاد شده و روش جدالی حضرت امیر (ع)  است.

در آغاز نامه آمده است:

فإنّ بیعتی بالمدینة لزمتک و أنت بالشام.

همانگونه که بیعت با ابوبکر و عمر در مدینه بود و تو در شام به آن ملتزم شدى، باید بیعت مرا هم بپذیری.

المنقری، نصر بن مزاحم بن سیار (متوفای212هـ) وقعة صفین، ج 1، ص 29؛ تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ناشر: مؤسسة العربیّة الحدیثة ـ بیروت؛

الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، الإمامة والسیاسة، ج 1، ص 80، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م؛

الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفای: 328هـ)، العقد الفرید، ج 4، ص 309، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م؛

إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 3، ص 47، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م؛

الکوفی، أبی محمد احمد بن أعثم (متوفای 314هـ) کتاب الفتوح، ج 2 ص 494، تحقیق: علی شیری ( ماجستر فی التاریخ الإسلامی )، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الأولى، 1411 هـ؛

 ابن سعد الخیر، علی بن إبراهیم (متوفاى571هـ)، القرط على الکامل، ج 1، ص 112؛

ابن عساکر الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفای571هـ)،‌ تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج 59، ص 128، تحقیق محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1995 م.

=========

این فرمایش حضرت، در برابر استدلال سخیف معاویه است که دلیل تسلیم نشدن خویش در برابر حضرت را، سرپیچى مردم شام از بیعت با حضرت عنوان کرده بود:

وأما قولک أنّ بیعتی لم تصحّ لأنّ أهل الشام لم یدخلوا فیها کیف وإنّما هی بیعة واحدة، تلزم الحاضر والغائب، لا یثنى فیها النظر، ولا یستانف فیها.

اما گفتار تو که به خاطر بیعت نکردن اهل شام، خلافت مرا زیر سؤال بردى، سخنى بى اساس و سخیف است؛ زیرا بیعتى که با خلیفه مسلمین در مرکز حکومت اسلامى انجام می ‏گیرد، رعایت آن بر تمام حاضران و غائبان لازم است و کسى حق ندارد در آن تجدید نظر کند و یا بیعتى جدید را از سر گیرد.

إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 14، ص 24، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.


پنجما :

«بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ» دلالت نمیکند که بر خلفای پیشین اجماع صورت گرفته است زیرا بیعت کنندگان با ابوبکر و عمر و عثمان زیر مجموعه ای است از بیعت کنندگان با امام علی علیه السلام و حتی می تواند یک نفر هم باشد!

چون افراد بسیار کمی با ابوبکر و عمر بیعت کردند.

اما اکثریت مردم با حضرت علی (ع) بیعت کرده اند که آن تعداد کمی که با ابوبکر و عمر بیعت کرده اند را هم شامل می شود.


ششما :

لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا.

پس اگر مهاجرین و انصار امامت کسى را پذیرفته و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است.

# آقایان وهابی و اهل سنت نمى‏ توانند به این فراز از سخن حضرت امیر علیه السلام براى اثبات حقانیت خلافت خلفا استدلال نمایند؛ زیرا:

# اولا : طرف سخن علی (علیه السلام) معاویه است که می ‏خواهد با عدم شرکت خود و دیگر طلقاء، بیعت حضرت را زیر سؤال ببرد حضرت در این نامه مى‏ فرماید: وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ.

روش محاجه این گونه است: اگر بر فرض، انتخاب خلیفه بر اساس شورا هم باشد، شورا حق مسلم مهاجرین و انصار است و تو معاویه که نه از انصارى است و نه از مهاجرین؛ بلکه در سال فتح مکه ودر زیر سایه شمشیر آن هم به ظاهر اسلام آوردى.

# دوما: در برخى از نسخه‌هاى نهج البلاغه بجاى جمله «کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا»؛ عبارت «کَانَ ذَلِکَ رِضًا» بدون ذکر کلمه «لِلَّهِ» آمده است‏.

( رجوع شود به نهج البلاغة چاپ: مصر، قاهره)

یعنى اگر مهاجرین و انصار کسى را براى خلافت برگزیدند، دلیل بر رضایت آنان بر این انتخاب مى‏ باشد و این بیعت با زور و شمشیر صورت نگرفته است.

# ثانیاً: بر فرض این که کلمه «للّه» نیز در خطبه وجود داشته باشد، معنایش این است که انتخاب با مشارکت همه مهاجران و انصار از جمله حضرت علی، صدیقه طاهره، حسن و حسین علیهم السلام صورت گرفته باشد و فردى را به امامت و رهبرى برگزینند، که در این صورت دلیل بر رضایت خداوند خواهد بود؛ ولى به شهادت تاریخ و گواهى اسناد، اصلاً اجماع مهاجرین و نصار در هیچ انتخابی از خلفا صورت نگرفته است که در جای خود باید بحث شود مثل عدم پرداختن زکات توسط عده ای به ابوبکر که او را خلیفه رسول خدا(ص) نمیدانستند.

علاوه اینکه علی (ع) که جز مهاجرین است در ابتدای خلافت ابوبکر بیعت نکردند از قطعیات است که در کتب اهل سنت با آن همه تلاشی که در حذف مستنداتی که بر علیه شان است، داشتند؛ هنوز هم مطالبی یافت می شود. 

در موارد پایین ، گوشه ای از روایات متعددی اهل سنت و شیعه را خواهید دید که امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) و بسیاری از بنی هاشم با ابوبکر بیعت نکردن.


هفتما :

بیعت نکردن امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) با خلفا در روایات متعدد اهل سنت

اگر امام علی (علیه السلام) بیعت با خلفاى سه گانه را دلیل بر مشروعیت خلافت آنان ‌مى‌دانست، چرا خودش از بیعت کردن با آنان امتناع کرد؟

این که امام علی (علیه السلام) با آنان بیعت نکرده است، از قطعیات تاریخ است که حتى در صحیح‌ترین کتاب‌هاى اهل سنت نیز به آن اعتراف شده است.

======

محمد بن اسماعیل بخارى مى‌نویسد:

وَعَاشَتْ بَعْدَ النبی (ص) سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا ولم یُؤْذِنْ بها أَبَا بَکْرٍ وَصَلَّى علیها وکان لِعَلِیٍّ من الناس وَجْهٌ حَیَاةَ فَاطِمَةَ فلما تُوُفِّیَتْ اسْتَنْکَرَ عَلِیٌّ وُجُوهَ الناس فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أبی بَکْرٍ وَمُبَایَعَتَهُ ولم یَکُنْ یُبَایِعُ تِلْکَ الْأَشْهُرَ....

فاطمه زهرا [ سلام الله علیها ] پس از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شش ماه زنده بود، هنگامى که از دنیا رفت، شوهرش او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد و خود بر او نماز خواند. وتا زما نى که فاطمه زنده بود، علی [ علیه السلام] در میان مردم احترام داشت؛ اما هنگامى که فاطمه از دنیا رفت، مردم از او روى گرداندند، و این جا بود که علی با ابوبکر مصالحه و بیعت کرد. علی علیه السلام در این شش ماه که فاطمه زنده بود، با ابوبکر بیعت نکرد.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4، ص 1549، ح3998، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

طبق روایت صحیح بخاری ؛ حضرت زهرا هرگز با ابوبکر بیعت نکرد و امام علی (ع) هم حداقل تا 6 ماه با ابوبکر بیعت نکرد. (البته ما شیعیان اعتقاد داریم امام علی (ع) هرگز با ابوبکر بیعت نکرد.) همین خود بزرگترین دلیل بر عدم اعتقاد امام علی (ع) بر شورا است.

اگر حضرت علی (ع) بر شورا اعتقاد داشت بلافاصله بعد از انتخاب ابوبکر توسط شورا ، با او بیعت می کرد.

======

البته توجه به این نکته ضرورى است که بیعت علی علیه السلام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) از روى میل و اختیار نبوده؛ بلکه با زور و اجبار بوده است؛ چنانچه خود حضرت در نهج البلاغه نامه 28 که به معاویه می نویسند، مى‌فرمایند:

إنّی کنت أقاد کما یقاد الجمل المخشوش حتى أبایع.

مرا از خانه‌ام کشان کشان به مسجد بردند تا بیعت کنم؛ همان‌گونه‌ که شتر را مهار مى‌زنند و هر گونه گریز و اختیار را از او مى‌گیرند.

نهج البلاغه / نامه 28

======

جالب این است که به زور از امام علی بیعت گرفتن.

فقالوا له: بایع. فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟! قالوا: إذا والله الذی لا إله إلا هو نضرب عنقک! قال: إذا تقتلون عبد الله وأخا رسوله. وأبو بکر ساکت لا یتکلم.

هنگامى که امیرمؤمنان علیه السلام وارد مسجد شد، گفتند با ابوبکر بیعت کن. حضرت فرمود: اگر من بیعت نکنم، چه مى‌شود؟ گفتند: قسم به خدایى که شریک ندارد، گردنت را مى‌زنیم. حضرت فرمود: در این هنگام بنده خدا و برادر پیامبر را کشته‌اید. ابوبکر ساکت شد و چیزى نگفت.

الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، الإمامة والسیاسة، ج 1، ص 16، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.

======

فروی عن عدی بن حاتم أنه قال: والله، ما رحمت أحدا قط رحمتی علی بن أبی طالب علیه السلام حین اتى به ملببا بثوبه یقودونه إلى أبی بکر وقالوا: بایع، قال: فإن لم أفعل؟ قالوا: نضرب الذی فیه عیناک، قال: فرفع رأسه إلى السماء، وقال: اللهم إنی اشهدک أنهم أتوا أن یقتلونی فإنى عبد الله وأخو رسول الله، فقالوا له: مد یدک فبایع فأبى علیهم فمدوا یده کرها، فقبض على أنامله فراموا بأجمعهم فتحها فلم یقدروا، فمسح علیها أبو بکر وهی مضمومة....

و از آن هم جالب تر این که در اثبات الوصیه مسعودى آمده است که امیرمؤمنان علیه السلام را کشان کشان نزد ابوبکر بردند و گفتند: باید بیعت کنی. علی علیه السلام دستش را محکم بسته بود و باز نمى‌شد. جمعیت حاضر کوشیدند تا دست آن حضرت را باز کنند نتوانستند. ابوبکر خودش جلو آمد و دست خود را روى دست امیرمؤمنان علیه السلام کشید.

المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على (متوفای346هـ)، إثبات الوصیة، ص146.

=======

از عدى بن حاتم نقل است که گفت: سوگند به خدا! هرگز دلم براى کسى نسوخت ؛ مگر آن روزى که علی علیه السلام را در حالى که لباسش را روى سرش کشیده بودند، او را نزد ابوبکر آوردند و گفتند: با ابوبکر بیعت کن. گفت اگر بیعت نکنم؟! گفتند: سرت را از بدن قطع مى‌کنیم. علی سرش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو را شاهد مى‌گیرم که اینان تصمیم بر قتل من داردند در حالى که من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم.

به علی گفتند: دستت را بیاور و بیعت کن،‌ علی اعتنا نکرد،‌ دستش را به زور جلو آورند، مشتش را گره کرد، حاضران نتوانستند دستش را باز کنند،‌ به ناچار ابوبکر دستش را روى دست گره شده علی (علیه السلام) کشید.

المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على (متوفای346هـ)، إثبات الوصیة، ص146.


هشتما :

حتی اگه فرض کنیم خلیفه باید با اجماع مردم انتخاب شود ، باز هم خلافت ابوبکر و عمر و عثمان باطل است چون هیچکدمشان با اجماع مردم انتخاب نشدن.

# طبق روایات صحیح اهل سنت ؛ بیعت ابوبکر با زور و اجبار بوده است و مردم از جمله حضرت علی (ع) و طلحه و زبیر و ... شدیدا با خلافت ابوبکر مخالف بودند.

ایـنـجـا را کلیک کنید تا روایات متعددی از کتب اهل سنت در این زمینه مشاهده کنین.

# عمر هم که فقط توسط ابوبکر انتخاب شد و هیچ اجماعی در کار نبود.

# عثمان هم که توسط شورای 6 نفره ای که عمر معرفی کرد ، انتخاب شد ! که تازه از اون 6 نفر ، فقط 3 نفر به عثمان رای دادن که یکی از آرا متعلق به خود عثمان بوده که به خودش داده! یعنی در اصل فقط 2 نفر به عثمان رای دادن! آیا رای 2 نفر میشه اجماع مردم؟؟؟!!!!!!

 


فــیـــلــم

مناظره استاد ابوالقاسمی با یک سنی درباره نامه 6 نهج البلاغه

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

هیچ اجماعی بر خلافت ابوبکر صورت نگرفت و ابوبکر با تهدید و زور خلیفه شد.

(اثبات از کتب اهل سنت)


1- مخالفت امام علی (ع) و زبیر و تمامی انصار با خلافت ابوبکر

جناب خلیفه دوم، در یک اعترافی آشکار، اعلام می کند که نه تنها اجماعی بر خلافت ابوبکر در کار نبوده است، بلکه بسیاری از بزرگان مسلمین، با این بیعت مخالفت نیز کردند:

«أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَ الزُّبَیْرُ وَ مَنْ مَعَهُمَا... »

انصار با ما مخالفت کردند. و همه آنها در سقیفه بنی ساعده جمع شدند. و علی و زبیر و کسانی که با آن دو بودند هم، با ما مخالفت کردند.

صحیح البخارى، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری، ج6، ص 2505، کتاب الحدود، بَابُ رَجْمِ الحُبْلَى مِنَ الزِّنَا إِذَا أَحْصَنَتْ، ح 6442؛ دار النشر: دار ابن کثیر الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا

شما می گوئید بر خلافت ابوبکر، اجماع بوده! این چه اجماعی است که نه انصار در آن است نه امیرالمؤمنین و نه زبیر، و نه کسانی که با علی و زبیر بودند. به اعتراف «عمر»، دهها نفر از بنی هاشم با خلافت ابوبکر مخالفت کردند. این چه اجماعی است که شکل گرفت!؟

==========

«ابن حزم آندلسی» درباره اجماع بدون حضور امیرالمؤمین، تعبیر جالبی دارد و می گوید:

«وَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ إجْمَاعٍ یَخْرُجُ عَنْهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ مِنْ الصَّحَابَةِ»

خدا لعنت کند آن اجماعی را که علی بن ابیطالب و صحابه همراه او، از آن اجماع بیرون بیاید.

المحلى، ج 9، ص 345؛ دار النشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی


2- مخالفت بنی امیه و بنی هاشم با خلافت ابوبکر

«ابن تیمیه» متوفای 748 قمری می گوید:

«وکان أکثر بنی عبد مناف ـ من بنی أمیة وبنی هاشم و غیرهم ـ لهم میل قوی إلى علیّ بن أبی طالب یختارون ولایته.»

اکثر فرزندان عبد مناف، از بنی امیه و بنی هاشم و دیگران؛ تمایل زیادی به علی بن ابی طالب داشتند و ولایت او را برگزیده بودند.

منهاج السنة النبویة، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی، ج 7، ص 49، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة: الأولى ، تحقیق: د. محمد رشاد سالم


3- انصار : فقط با علی (ع) بیعت می کنیم.

«ابن الأثیر» در زمینه مخالفت انصار با خلافت ابوبکر می گوید:

«فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لانبایع إلاّ علیّاً»

تمام انصار یا بعضی از آنها گفتند که ما فقط با علی بیعت می کنیم.

الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 189؛ دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ ، الطبعة: ط2، تحقیق: عبد الله القاضی؛ تاریخ الطبری، ج2، ص233؛ دارالنشر: دار الکتب العلمیه- بیروت


4- عدم بیعت حضرت زهرا (س) با ابوبکر

جناب «عایشه» دختر ابوبکر هم می گوید:

«وَ عَاشَتْ فَاطِمَةُ بَعْدَ النَّبِیِّ سِتَّةَ أَشْهُر... وَ لَمْ یَکُنْ علی یُبَایِعُ تِلْکَ الأَشْهُرَ.»

و فاطمه بعد از پیغمبر، شش ماه زندگی کرد. و در این شش ماه علی با ابوبکر بیعت نکرد.

صحیح البخاری، ج 4، ص 1549، ح 3998؛ دار النشر: دار ابن کثیر- الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا


5- عمر بن خطاب : بیعت با ابوبکر کاری نسجنیده و اشتباه بود!

جناب خلیفه دوم، عمر بن خطاب به صراحت اعلام می کند که بیعت با ابوبکر، امری ناگهانی و نسنجیده بود:

«إِنَّمَا کَانَتْ بَیْعَةُ أَبِی بَکْرٍ فَلْتَةً وَ تَمَّتْ، أَلاَ وَ إِنَّهَا قَدْ کَانَتْ کَذَلِکَ، وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا»

بیعت با ابوبکر کار نسنجیده بود و تمام شد. و خداوند ما را از شرش حفظ کرد.

صحیح البخارى، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری، ج6، ص 2505، کتاب الحدود، بَابُ رَجْمِ الحُبْلَى مِنَ الزِّنَا إِذَا أَحْصَنَتْ، ح 6442؛ دار النشر: دار ابن کثیر الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا

اگر واقعاً شورایی در کار بود و یا اجماعی در کار بود، چرا آقای «عمر» از بیعت با ابوبکر، تعبیر میکند به «فَلْتَةً»؛ «فلته» یعنی یک  کار بی تدبیر و ناگهانی. یک کار بی حساب و کتاب. به اعتراف آقای «عمر» بیعت با «ابوبکر»، کاری بود که شرخیز است، دردسر ساز است، لذا می گوید: «وَ لَکِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا»!!

==========

البته آقای «شیخ محمد مرعی الأمین الأنطاکی»، متوفى 1383 هـ‍ ق؛ قاضی القضات «سوریه»، بعد از آنکه در سن شصد، هفتاد سالگی شیعه شد، و با شیعه شدن ایشان و برادرش، دهها هزار نفر در «سوریه» شیعه شدند؛ می گوید که این شر، هرگز حفظ نشد:

«لاوالله ما وقى الله شرها، بل ما زال شررها یلتهب، و ضررها مستمر إلى الأبد»

نه به خدا قسم، خداوند شرش را حفظ نکرد. بلکه شرش و ضررش تا ابد استمرار دارد.

لماذا اخترت مذهب الشیعة، ص 414


6- اعتراف «قرطبی» از ائمه تفسیر اهل سنت مبنی بر فقط موافق عمر بن خطاب

آقای «قرطبى» که از ائمه تفسیر اهل سنت است متوفی 671 قمری، می گوید:

« فَإِنْ عَقَدَهَا وَاحِدٌ مِنْ أَهْلِ الْحَلِّ وَالْعَقْدِ فَذَلِکَ ثَابِتٌ وَ یَلْزَمُ الْغَیْرُ فِعْلَهُ، خِلَافًا لِبَعْضِ النَّاسِ حَیْثُ قَالَ: لَا تَنْعَقِدُ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ الْحَلِّ وَ الْعَقْدِ وَ دَلِیلُنَا أَنَّ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَقَدَ الْبَیْعَةَ لِأَبِی بَکْرٍ وَ لَمْ یُنْکِرْ أَحَدٌ مِنَ الصَّحَابَةِ ذَلِکَ»

اگر یک نفر از اهل حل و عقد، کسی را به عنوان خلیفه معین کند، خلافت او ثابت می شود. بر خلاف بعضی از مردم که گفته اند خلافت، فقط به وسیله جماعتی از اهل حل و عقد حاصل می شود. دلیل ما بر انعقاد خلافت با یک نفر از اهل حل و عقد، فعل عمر است، که خودش خلافت را برای ابوبکر منعقد ساخت. و هیچ یک از صحابه خلافت ابوبکر را انکار نکردند.

تفسیر القرطبی، ج1، ص  269؛ دارالنشر: دارالشعب، القاهره

این که «قرطبی» می گوید: «عمر» به تنهایی خلافت «ابوبکر» را منعقد کرد، یک اعتراف است. ولی این که می گوید: هیچ یک از صحابه مخالفت نکردند، یک ادعاست که دلیل می خواهد و آقای قرطبی هم دلیلی نمی آورد.


7- بهرده برداری از قبیله «اسلم»، برای بیعت گرفتن زوری از مردم!

«طبری» نقل می کند:

«إن أسلم أقبلت بجماعة فبایعوا أبا بکر فکان عمر یقول: ما هو إلاّ أن رأیت أسلم، فأیقنت بالنصر»

قبیله اسلم به همراه جماعتی از مردم با ابوبکر بیعت کردند. عمر گفت: من بیعت قبیله اسلم را که دیدم، یقین کردم که ما پیروز می شویم.

تاریخ الطبری ج 2 ص 244، دارالنشر: دارالکتب العلمیه/ بیروت؛ کامل ابن الأثیر ج 2 ص 224؛ الحاوی الکبیر، علی بن محمد ماوردی، ج 14، ص 99؛ دارالنشر: دارالکتب العلمیه/ بیروت 

قبیله «اسلم»، از قبایل عشایر اطراف مدینه بودند و اختلافات دیرینه ای با انصار داشتند. اینها آمدند با توافقات پنهانی وارد مدینه شدند و چماق به دست، مردم را وادار می کردند که با ابوبکر بیعت بکنند. و اگر کسی بیعت نمی کرد او را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.


8- تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای بیعت

«بلاذری» متوفی 270 هجری، از «عبدالله بن عون» نقل می کند:

« أَنَّ أَبَا بَکْرٍ أَرْسَلَ إِلَى عَلِیٍّ یُرِیدُ الْبَیْعَةَ، فَلَمْ یُبَایِعْ. فَجَاءَ عُمَرُ، و معه قَبَسٌ فَتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: یا ابن الْخَطَّابِ، أَتُرَاکَ مُحَرِّقًا عَلَیَّ بَابِی؟ قَالَ: نَعَمْ»

ابوبکر برای بیعت گرفتن از علی، کسی را به خانه او فرستاد ولی او بیعت نکرد. عمر در حالی که شعله ای از آتش در دست داشت، با فاطمه در کنار درب خانه مواجه شد، فاطمه به عمر گفت: ای پسر خطاب! آیا می خواهی درب خانه ام را آتش بزنی؟ عمر گفت: آری!

انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586؛ تحقیق: سهیل زکار و ریاض الزرکلی، الناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996م

بررسی سند روایت فوق:

====

«ذهبی» در مورد «علی بن محمد مدائنی» گفته است:

«المَدَائِنِیُّ أَبُو الحَسَنِ عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عَبْدِ اللهِ: العَلاَّمَةُ، الحَافِظُ، الصَّادِقُ... قال یحیى: ثقة ثقة ثقة.»

علی بن محمد مدائنی، بسیار دانا، حافظ(بیش از صدهزار حدیث حفظ بوده است)، راستگو... یحیی بن معین سه مرتبه گفته است که علی بن محمد مدائنی مورد اعتماد است.

سیر أعلام النبلاء ج10، ص 401؛ دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413 ، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی

====

ابن حبان» در مورد «مسلمة بن محارب» گفته است:

«مسلمة بن محارب ثقه»

مسلمة بن محارب مورد اعتماد است.

الثقات ابن حبان، ج7، ص 490؛ دار النشر: دار الفکر - 1395 - 1975، الطبعة: الأولى، تحقیق: السید شرف الدین أحمد

====

«ابن حجر عسقلانی» در مورد «سلیمان تیمی» گفته است:

«سلیمان التِیْمی: قال ابن معین و النسائی: ثقة.»

ابن معین و نسائی گفته اند که سلیمان تیمی مورد اعتماد است.

تهذیب التهذیب، ج 4، ص176؛ دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى

====

«بخاری» در مورد «عبدالله بن عون» گفته است:

«عبدالله بن عون: قال ابن المبارک: ما رأیت أحدا أفضل من ابن عون»

ابن مبارک گفته است که من کسی را با فضیلت تر از ابن عون ندیدم

تاریخ الکبیر بخاری، ج 5، ص 163، ش 512؛ دار النشر: دار الفکر، تحقیق: السید هاشم الندوی

====

تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا برای بیعت؛ به نقل «طبری»

«طبری» متوفی 310 هجری، روایت تهدید «عمر بن خطاب»، به آتش زدن خانه امیرالمؤمنین برای بیعت گرفتن برای ابوبکر را، اینگونه نقل می کند:

« عَنْ زِیَادِ بْنِ کُلَیْبٍ، قَالَ: أَتَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِیٍّ وَفِیهِ طَلْحَةُ وَالزُّبَیْرُ وَرِجَالٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ، فَقَالَ: وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَیْعَةِ

زیاد بن کلیب نقل می کند که عمر گفت: به خدا قسم اگر برای بیعت کردن از این خانه خارج نشوید، این خانه را با اهلش به آتش می کشم!

تاریخ الطبرى، ج2،‌ ص233؛ دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت


دستور ابوبکر برای احضار علی (ع) برای بیعت، به بدترین شکل!!

«بلاذری» در «انساب الأشراف»، دستور و رفتار قابل تأملی را از قول ابوبکر نسبت به امیرالمؤمنین، ،برای گرفتن بیعت نقل می کند:

« عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: بَعَثَ أَبُو بَکْرٍ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ إِلَى عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّه عَنْهُمْ حِینَ قَعَدَ عَنْ بَیْعَتِهِ وَقَالَ: ائْتِنِی بِهِ بِأَعْنَفِ الْعُنْفِ. فَلَمَّا أَتَاهُ، جَرَى بَیْنَهُمَا کَلامٌ. فقال: احْلُبْ حَلَبًا لَکَ شَطْرُهُ. واللَّه مَا حِرْصُکَ على إمارته الیوم إلا لیؤثرک»

ابن عباس گفته است که وقتی علی بن ابیطالب از بیعت با ابوبکر سرباز زد، ابوبکر، عمر را به سوی علی فرستاد و به عمر گفت: علی را به بدترین صورت، نزد من بیاور. وقتی عمر، علی را آورد، بین علی و عمر درگیری لفظی پیش آمد، علی به عمر گفت: پستان خلافت را بدوش، که سهم تو محفوظ است. به خدا قسم انگیزه ای امروز تو را وادار نکرده برای تلاش برای خلافت ابوبکر، مگر اینکه این خلافت فردا به تو برسد.

أنساب الأشراف بلاذری، ج1، ص 587 ؛ تحقیق: سهیل زکار و ریاض الزرکلی الناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م


نتیجه :

 

اولا : هیچ نصی از پیامبر (ص) مبنی بر جانشینی ابوبکر وجود نداشته است.

دوما : هیچ اجماعی از مسلمین بر بیعت با ابوبکر در کار نبوده است.

سوما : با زور و اجبار ، مردم را مجبور به بیعت با ابوبکر کردن.

فــیـــلــم

شبهه وهابیون؛ در اصول کافی آمده که امام زمان فرزند نداشته!

جواب استاد یزدانی به این شبهه

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

ابوبکر و عمر تمام احادیث مکتوب از پیامبر را آتش زدند !

(اثبات از کتب اهل سنت)

    برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
     برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

عمر در جریان صلح حدیبیه به نبوت پیامبر (ص) شک کرد!!!!!!

(اثبات از کتب اهل سنت)

     برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
     برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

ضربت حضرت علی ع در خندق برتر از عبادت همه انسان ها

(اثبات از کتب اهل سنت)

   برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
   برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

فــیـــلــم

پیامبر (ص) : جنگ با علی (ع) جنگ با جنگ با من است.

(اثبات از کتب اهل سنت)

جنگ با علی (ع)  = جنگ با پیامبر (ص)

جنگ با پیامبر (ص) = جنگ با خدا

پس عایشه و طلحه و زبیر و معاویه که با حضرت علی (ع) جنگیدن با خدا و پیامبر (ص) جنگیده اند.

 

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

# در قرآن آمده که امام رو خدا انتخاب می کنه و نه شورا !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

# شیعیان اعتقاد دارن که امامت منصبی الهی است و فقط خدا می تواند امام مردم را انتخاب کند.

# اما اهل سنت اعتقاد دارند امامت منصبی مردمی است و مردم باید امامشان را انتخاب کنند!


امامت امری الهی است نه امری مردمی

خدا به حضرت ابراهیم می گوید : من تو را امام قرار دادم.

برای امام شدن حضرت ابراهیم شورا تشکیل نشده است!

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

و آن گاه که خدا ابراهیم را در امورى بیازمود و او آنها را به انجام رسانید. خدا به او فرمود : «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم.»


برای دیدن مطب کامل تر ایـنـجـا کلیک کنین.

فــیـــلــم

طبق قرآن ؛ حتی پادشاه را هم خدا باید انتخاب کنه

خلیفه و جانشین پیامبر (ص) که دیگه جای خود داره.

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.

# در قرآن آمده که حتی پادشاه را هم خدا باید انتخاب کند.

# حالا چگونه ممکن است  امامت که مقامی بسیار بالاتر از پادشاهی است ، توسط مردم انتخاب شود؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

# شیعیان اعتقاد دارن که امامت منصبی الهی است و فقط خدا می تواند امام مردم را انتخاب کند.

# اما اهل سنت اعتقاد دارند امامت منصبی مردمی است و مردم باید امامشان را انتخاب کنند!


قرآن می گوید حتی پادشاه را هم خدا باید انتخاب کند

و مردم حق انتخاب پادشاه برای خودشان ندارند :

===========

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ.

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوَاْ أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ.

(سوره بقره /247 و 246)

آیا آن گروه از بنی اسرائیل را پس از موسی ندیدی که به یکی از، پیامبران خود گفتند : برای ما پادشاهی نصب کن تا در راه خدا بجنگیم. گفت : نپندارید که اگر قتال بر شما مقرر شود از آن سر باز خواهید زد ? گفتند : چرادر راه خدا نجنگیم در حالی که ما از سرزمینمان بیرون رانده شده ایم و ازفرزندانمان جدا افتاده ایم ? و چون قتال بر آنها مقرر شد ، جز اندکی ، از آن روی برتافتند خدا به ستمکاران آگاه است.

و پیامبرشان به آنها (قومش) گفت : همانا «خدا» طالوت را به پادشاهی شما نصب کرد. (قومش)گفتند: به چه دلیلی او بر ما سلطنت داشته باشد در حالی که ما از او بر پادشاهی سزاوارتریم و او مال فراوانی ندارد. (پیامبر) گفت : قطعاً او را خداوند بر شما برگزیده و دانش و توانایی جسمی او را فزونی ببخشیده و الله ملکش را به هرکه خودش بخواهد می دهد(چون) الله است که وسعت بخش و دانا و علیم است.

===========

یعنی حتی پیامبر (ص) هم نمی تونه پادشاه و امام رو انتخاب کنه و فقط و فقط خدا باید اینکار رو کنه.


امامت امری الهی است نه امری مردمی

خدا به حضرت ابراهیم می گوید : من تو را امام قرار دادم.

برای امام شدن حضرت ابراهیم شورا تشکیل نشده است!

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

و آن گاه که خدا ابراهیم را در امورى بیازمود و او آنها را به انجام رسانید. خدا به او فرمود : «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم.»


آیه شوری فقط شامل حال «امور مردمی» می شود نه «امور الهی»

===========

وَ أَمْرُهُمْ شُوری‏ بَیْنَهُمْ (شوری/38)

و کارشان را به مشورت یکدیگر انجام می دهند.

===========

خداوند در این آیه گفته «و امرهم» یعنی «اموراتشان» را با مشورت انجام دهند. منظور از «اموراتشان» یعنی «امورات مردمیشان» را با شوری و مشورت انجام دهید.

اما امامت «امر مردمی» نیست بلکه «امرالله» است. یعنی «امر و منصبی الهی» است.

آیا می شود مردم شورا تشکیل دهند برای تایین پیامبر (ص) ؟؟؟!!!!! قطعا خیر

چون نبوت «امر الهی» است.

«خلافت و امامت» نیز «امر الهی» است و امر مردمی نیست که مردم بخواهند «امام» را خودشان با شوری انتخاب کنند!

وقتی پادشاهی که بسیار پایین تر از امامت هست امری الهی است ، امامت که بسیار بالاتر است ، قطعا باید امری الهی باشد.

اگه مردم آن روز می خواستن طبق اعتقادات اهل سنت عمل کنند باید شورا تشکیل می دادن تا پادشاهشون را انتخاب می کردن و قطعاً اشتباه می کردند.


نتیجه :

# به وضوح از قرآن ثابت می شود که امامت امری الهی است و حتی پیامبر (ص) هم نمی تواند دخالت کند و فقط و فقط خدا باید امام را انتخاب کند.

# قرآن اعتقاد مذهب شیعه را اثبات می کند چون شیعیان هم اعتقاد دارند امامت الهی است.

# در حالی که اساس مذهب اهل سنت این است که «امامت» امری «مردمی» است و مردم باید با تشکیل شوری ، امام و خلیفه را انتخاب کنند!



فــیـــلــم

طبق قرآن ؛ حتی پادشاه را هم خدا باید انتخاب کنه

خلیفه و جانشین پیامبر (ص) که دیگه جای خود داره.

 برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــجــــــا کلیک کنین.

ضعیف بودن روایت : خواب پیامبر (ص) و کشیدن آب توسط عمر از چاه !

این روایت در صحیح بخاری و در فضایل عمر آمده است.

ما اثبات می کنیم یکی از راویان این روایت آدم دروغگویی بوده است.


شبکه جهانی ولایت بیش از 5 سال است که همچنان تحدی می کند که یک روایت صحیح و بدون اشکال در فضیلت خلفای اهل سنت و عایشه از کتب اهل سنت وجود ندارد! و تاکنون شبکه خبیثه کلمه،نتوانسته و جرات نکرده است یک روایت صحیح در فضایل خلفا و عایشه،ارائه دهد!


یکی از روایاتی که در باب فضایل عمربن الخطاب،در صحیح بخاری موجود می باشد،روایت زیر می باشد :

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نُمَیْرٍ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو بَکْرِ بْنُ سَالِمٍ عَنْ سَالِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا
أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أُرِیتُ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَنْزِعُ بِدَلْوِ بَکْرَةٍ عَلَى قَلِیبٍ فَجَاءَ أَبُو بَکْرٍ فَنَزَعَ ذَنُوبًا أَوْ ذَنُوبَیْنِ نَزْعًا ضَعِیفًا وَاللَّهُ یَغْفِرُ لَهُ ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَاسْتَحَالَتْ غَرْبًا فَلَمْ أَرَ عَبْقَرِیًّا یَفْرِی فَرِیَّهُ حَتَّى رَوِیَ النَّاسُ وَضَرَبُوا بِعَطَنٍ

پیغمبر فرمود: من در خواب دیدم از یک چاهی آب می‌کشم، ابوبکر هم بعد از من آمد دو یا سه تا دلو آب کشید، خدا او را ببخشد، عمر که آمد دیدم این دلو خیلی بزرگ شد و عمر با قدرت از چاه آب می‌کشید و می‌‌داد به مردم و مردم آب می‌خوردند و همه را سیراب کرد.

صحیح بخاری کتاب المناقب باب مناقب عمرالخطاب


نکته : نمی دانیم چرا هر چه روایت در فضیلت ابوبکر و عمر است،پیامبر در خواب دیده است. پیغمبر در بیداری فرموده است: علی نفس من است، علی خلیفه کل مؤمنین بعد از من است، علی ولی همه مؤمنان بعد از من است، علی باب علم من است؛ ولی آقای عمر پیغمبر خواب دیده است که سر چاهی بوده و آب می‌کشیده بعد ابوبکر هم دو تا دلو آب کشیده بعد از آن هم عمر چند تا دلو. تعبیر آن را هم خود پیغمبر نفرموده است،ولی آقایان خودشان تعبیر کرده اند و ظاهرا خلافت را از آن برداشت کرده اند برای خودشان


اثبات ضعیف بودن سند این روایت

بیهقی عالم مشهور اهل سنت درباره «عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ» می گوید :

قال بیهقی : کَثِیرُ الْوَهَمِ

بیهقی می گوید : این آقا در هپروت است‌!

سنن البیهقی الکبرى، ج 6، ص 325

========

آیا چنین کسى مى‌تواند مورد اعتماد باشد؟ آیا روایت چنین کسى مى‌تواند منبع عقائد مسلمانان باشد؟


نتیجه :

پیروان سقیفه،حتی یک روایت صحیح و بدون اشکال در فضایل خلفا و جناب عایشه ندارند!

عمر بن خطاب و فتوای سجده بر پشت (باسن) نمازگذار جلویی !

(اثبات از کتب اهل سنت)


یکی از فتواهای عجیب خلیفه دوم جواز سجده بر پشت مأموم جلوتر بوده است و گفته‌اند که در صورت ازدحام جمعیت و نبود محل سجده، شخص می‌تواند بر پشت مأمومی که در صف جلوتر حضور دارد، سجده نماید!!!

حتی گاهی در مکه و مدینه دیده می‌شود که نمازگزاران وهابی بر پشت فرد جلوتر از خودشان سجده می‌کنند!


روایات اهل سنت از عمر در این زمینه :

روایات فراوانی در این باره وجود دارد که ما به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

==================

حدثنا أبو داود قال حدثنا سلام عن سماک بن حرب عن سیار بن المعرور قال سمعت عمر بن الخطاب یخطب وهو یقول یا أیها الناس إن رسول الله صلى الله علیه وسلم بنى هذا المسجد ونحن معه والمهاجرون والأنصار فإذا اشتد الزحام فلیسجد الرجل على ظهر أخیه

از عمر شنیدم که بر روی منبر می گفت : ای مردم ، رسول خدا (ص) این مسجد را که بنا کرد ، ما و مهاجر و انصار بودیم (و جا فراوان بود و الان چنین نیست) پس اگر شلوغی به شما فشار آورد ، شخص بر روی پشت برادر خویش سجده کند !

مسند الطیالسی  ج 1   ص 13 ش 70

==================

عبد الرزاق عن الثوری عن أبی إسحاق عن الشعبی أن عمر قال إن اشتد الزحام یوم الجمعة فلیسجد أحدکم على ظهر أخیه.

عمر گفت : وقتی که در روز جمعه شلوغ شد ، باید که بر روی پشت برادر خود سجده کنید !

مصنف عبد الرزاق  ج 1   ص 398

==================

عبد الرزاق عن معمر عن الاعمش عن مسیب بن رافع أن عمر بن الخطاب قال من اشتد علیه الحر یوم الجمعة فی المسجد فلیصل على ثوبه ومن زحمه الناس فلیسجد على ظهر أخیه

عمر گفت : هر کس که در روز جمعه گرما بر او فشار آورد ، روی لباس خویش سجده کند ، و کسی که مردم به او فشار آوردند ( و جا برای سجده نداشت) روی پشت برادر خود سجده کند !

شبیه همین روایت در آدرس های ذیل نیز آمده است :

مصنف عبد الرزاق  ج 3   ص 234

مصنف ابن أبی شیبة  ج 1   ص 237

مصنف ابن أبی شیبة  ج 1   ص 237 ش  2720و 2726

مسند أحمد بن حنبل  ج 1   ص 32 ش 217

معرفة السنن والآثار  ج 2   ص 470 ش 1676


تصحیح سند این روایت توسط اهل سنت :

==================

ابن جمعه حزامی ، این روایـت را صحیح می داند :

2878 - عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه ، قال : " إذا اشتد الزحام فلیسجد أحدکم على ظهر أخیه " رواه البیهقی بإسناد صحیح .

خلاصة الاحکام فی مهمات السنن وقواعد الاسلام  ج 2   ص 815 ، اسم المؤلف:  یحیى بن مری بن حسن بن حسین بن محمد بن جمعة بن حزام الحزامی، الحورانی، أبو زکریا، محیی الدین الدمشقی الشافعی  الوفاة: 24 / 676 هـ  ، دار النشر : مؤسسة الرسالة  - لبنان - بیروت  - 1418هـ - 1997م  ، الطبعة : الاولى  ، تحقیق : حققه وخرج أحادیثه: حسین إسماعیل الجمل

==================

طبلاوی شافعی نیز می گوید :

وعنه أیضا إذا اشتد الزحام فلیسجد أحدکم على ظهر أخیه رواه البیهقی أیضا بإسناد صحیح

تحفة المحتاج  ج 1   ص 529

==================

ابن ملقن انصاری نیز می گوید :

أثر عمر إذا زحم أحدکم فی صلاته فلیسجد على ظهر أخیه رواه البیهقی بإسناد صحیح

خلاصة البدر المنیر فی تخریج کتاب الشرح الکبیر للرافعی ج 1   ص 529، اسم المؤلف:  عمر بن علی بن الملقن الأنصاری الوفاة: 804 ، دار النشر : مکتبة الرشد - الریاض - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : حمدی عبد المجید إسماعیل السلفی

==================

البانی نیز می گوید :

قوله تحت عنوان : الصلاة فی الزحام : " روى أحمد والبیهقی عن سیار قال : سمعت عمر وهو یخطب یقول . . " الحدیث

و فیه قول عمر : " فإذا اشتد الزحام فلیسجد الرجل منکم على ظهر أخیه " ...  قلت : لکن هذه الفقرة من قول عمر قد أخرجها عبد الرزاق ( 5465 و5469 ) من طریقین آخرین عنه الأول فهما صحیح والآخر منقطع لکن وصله البیهقی وإسناده صحیح

این کلام در ذیل عنوان «نماز در شلوغی» آمده است ، و احمد و بیهقی از سیار روایت کرده اند که عمر سخنرانی می کرد و گفت ... :

و در این روایت آمده است «وقتی که خیلی شلوغ شد ، باید که بر روی پشت برادرتان سجده کنید»...

من (البانی) می گویم : که این قسمت از کلام عمر را عبد الرزاق با دو سند آورده است که اولین آنها صحیح است و دومی منقطع ولی بیهقی همان سند منقطع را نیز موصول آورده است و سند او صحیح است .

تمام المنة البانی ج 1 ص 341 (مکتبة شاملة) ذیل شماره 138


فتاوای علمای اهل سنت بر طبق این روایات

==================

شافعی با استناد به این روایات می گوید :

قال الشافعی وإسحاق إذا أمکنه أن یضع کفیه بالأرض سجد على ظهر أخیه فإن لم یمکنه أن یضع کفیه بالأرض انتظر حتى یرفع القوم رؤوسهم ثم یسجد وکذلک قال أصحاب الرأی

شافعی و اسحاق گفته اند که وقتی توانست دست خود را روی زمین بگذارد ، روی پشت برادر خود سجده کند ، اما اگر نتوانست دست خود را روی زمین بگذارد ، منتظر شود که مردم سر خود را بالا بیاورند و سپس سجده کند . اصحاب رای نیز چنین گفته اند .

اختلاف العلماء  ج 1   ص 58 ، اسم المؤلف:  محمد بن نصر المروزی أبو عبد الله الوفاة: 294 ، دار النشر : عالم الکتب - بیروت - 1406 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : صبحی السامرائی

==================

همچنین ابوبکر نیشابوری می گوید :

قال أبو بکر : اختلف أهل العلم فی المرء لا یقدر على السجود على الأرض من الزحام ، فقالت طائفة : یسجد على ظهر أخیه ، کذلک قال عمر بن الخطاب أمیر المؤمنین.

اهل علم در حکم کسی به خاطر شلوغی قدرت سجده بر روی زمین نداشت ، اختلاف کرده اند . گروهی گفته اند که بر روی پشت برادر خود سجده کند و امیر المومنین! عمر بن خطاب چنین گفته است !

الأوسط فی السنن والإجماع والاختلاف ج 4   ص 103 ، اسم المؤلف:  أبی بکر محمد بن إبراهیم بن المنذر النیسابوری الوفاة: 9999 ، دار النشر : دار طیبة - الریاض - 1985م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د . أبو حماد صغیر أحمد بن محمد حنیف

==================

شبیه همین فتوا در کتب ذیل نیز آمده است :

فتح الوهاب بشرح منهج الطلاب ج 1   ص 140 ، اسم المؤلف:  زکریا بن محمد بن أحمد بن زکریا الأنصاری أبو یحیى الوفاة: 926 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418 ، الطبعة : الأولى

مغنی المحتاج  ج 1   ص 299

عون المعبود  ج 4   ص 201

المحلى  ج 3   ص 267 ـ 268

المبسوط للسرخسی  ج 1   ص 207

الکافی فی فقه ابن حنبل  ج 1   ص 218

المغنی  ج 2   ص 81

المجموع  ج 4   ص 477

تلخیص الحبیر  ج 2   ص 73


فتوای وهابیون بر اساس این روایات :

فتوای وهابیون نیز در سایت اسلام وب به صورت ذیل آمده است :

http://www.islamweb.net/fatwa/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&lang=A&Id=30609

 

 

لکن إذا اشتد الزحام بحیث کان الشخص لا یستطیع أن یصل إلى موضع السجود فله أن یسجد على ظهر المصلی الذی یلیه لقول النبی صلى الله علیه وسلم: فإذا اشتد الزحام فلیسجد الرجل منکم على ظهر أخیه. رواه الإمام أحمد وقال شعیب الأرناؤوط حدیث صحیح.

اگر زیاد شلوغ شد ، به صورتی که شخص نمی توانست خود را به محل سجده برساند ، در این صورت می تواند بر پشت نمازگزار جلویی خود سجده کند ! زیرا پیامبر !!! فرموده است که وقتی خیلی شلوغ شد ، پس باید بر پشت برادر خود سجده کنید ! این روایـت را احمد نقل کرده است و گفته است سند آن صحیح است !




طبق روایات اهل سنت ؛ پیامبر (ص) فقط سچده بر زمین را جایز می دانست

در مقابل اهل سنت ، از رسول گرامی اسلام (ص) روایاتی دارند که آن حضرت جز بر روی زمین و خاک و سنگ و حصیر سجده نمی کرده اند که به صورت مفصل در آدرس ذیل به آنها اشاره شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=490

همچنین به گفته صحابه به نقل از رسول خدا (ص) سجده جز بر روی زمین جایز نیست و اگر شخصی بر زمین سجده نکند ، کفایت نمی کند :

 

======================================

الف. با وجود گرمای زیاد ، تنها بر روی خاک سجده می کردیم

حدثنا أَحْمَدُ بن حَنْبَلٍ وَمُسَدَّدٌ قالا ثنا عَبَّادُ بن عَبَّادٍ ثنا محمد بن عَمْرٍو عن سَعِیدِ بن الحرث الْأَنْصَارِیِّ عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ قال کنت أُصَلِّی الظُّهْرَ مع رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَآخُذُ قَبْضَةً من الْحَصَى لِتَبْرُدَ فی کَفِّی أَضَعُهَا لِجَبْهَتِی أَسْجُدُ علیها لِشِدَّةِ الْحَرِّ

جابر می گوید با رسول خدا (ص) نماز می خواندیم ، و، به خاطر شدت گرما یک مشت سنگریزه در کف دست می گرفتم تا خنک شود و پیشانیم را در هنگام سجده بر روی آن بگذارم

سنن أبی داود  ج 1   ص 110 ش 399 اسم المؤلف:  سلیمان بن الأشعث أبو داود السجستانی الأزدی الوفاة: 275 ، دار النشر : دار الفکر -  - ، تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید

البانی در صحیح و ضعیف سنن ابی داود ش 399 این روایت را معتبر می داند .

 

اگر سجده بر پشت شخص جلویی و یا بر روی لباس جایز بود چرا صحابه چنین نمی کردند؟!

 

======================================

ب. به پیامبر گفتیم هوا گرم است ، اما توجهی به سخنان ما نفرمود

شافعی دست و پیشانی را نمی توان بر روی مانع از زمین قرار داد :

فأما السجود على الجبهة فهو واجب لما روى عبد الله بن عمر رضی الله عنهما أن النبی صلى الله علیه وسلم قال إذا سجدت فمکن جبهتک من الأرض ولا تنقر نقرا قال فی الأم فإن وضع بعض الجبهة کرهت له وأجزأه لأنه سجد على الجبهة فإن سجد على حائل متصل به دون الجبهة لم یجزه لما روى خباب بن الأرت رضی الله عنه قال شکونا إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم حر الرمضاء فی جباهنا وأکفنا فلم یشکنا

سجده روی پیشانی واجب است ، زیرا از عبد الله بن عمر روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود : وقتی یکی از شما سجده می کند ، باید پیشانی خود را روی زمین به صورت کامل قرار دهد و مانند نوک زدن نباشد ! شافعی در کتاب الام گفته است قرار دادن قسمتی از پیشانی مکروه است ؛ ولی کافی است ، زیرا سجده روی پیشانی به حساب می آید ؛ اما اگر به چیزی که مانع از اتصال پیشانی به زمین است ، ولی بر روی زمین قرار دارد سجده کند ، فایده ندارد ، زیرا خباب بن ارت روایت کرده است که : به رسول خدا (ص) از شدت گرما در پیشانی و کف دستمان شکایت کردیم ، اما قبول نکرد

المهذب فی فقه الإمام الشافعی ج 1   ص 76 ، اسم المؤلف:  إبراهیم بن علی بن یوسف الشیرازی أبو إسحاق الوفاة: 476 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت

============

نووی نیز به نقل از محمد بن ادریس شافعی می گوید :

وأما السجود على الجبهة فواجب لما روى عبد الله بن عمر رضی الله عنهما أن النبی صلى الله علیه وسلم قال : إذا سجدت فمکن جبهتک من الأرض ولا تنقره نقرأ . قال فی الأم : فإن وضع بعض الجبهة کرهته وأجزأه لأنه سجد على الجبهة فإن سجد على حائل ( متصل به ) دون الجبهة لم یجزئه ، لما روى خباب بن الأرت رضی الله عنه قال : شکونا إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم حر الرمضاء فی جباهنا وأکفنا فلم یشکنا .

سجده بر روی پیشانی واجب است ، زیرا پیامبر (ص) فرمودند : وقتی سجده می کنی پیشانیت را به صورت کامل روی زمین قرار بده و مانند نوک زدن نباشد ؛ در کتاب الام گفته است قرار دان قسمتی از پیشانی مکروه است ولی کافی است ، زیرا صدق سجده بر پیشانی می کند ، اما اگر بر چیزی که فاصله بین زمین و پیشانی است و به زمین متصل است سجده کند ، فایده ندارد ، ...

المجموع  ج 3   ص 382

============

بیهقی نیز می گوید :

وأخرجه مسلم عن خباب قال : " شکونا إلى رسول الله حر الرمضاء فلم یشکنا "  ورواه أبو زکریا بن أبی زائدة عن أبی إسحاق قال فیه عنه : " شکونا إلى رسول الله شدة الرمضاء فی جباهنا وأکفنا فلم یشکنا " ، زکریا بن أبی زائدة مجمع على عدالته وکذلک الطریق إلیه سدید والزیادة من الثقة مقبولة ...

مسلم از خباب روایت کرده است که به رسول خدا (ص) از شدت گرما شکایت کردیم ، اما قبول نکرد ؛ همچنین از ابی اسحاق روایت شده است که «از شدت گرما در پیشانی و دستمان شکایت کردیم ، اما قبول نکرد» .و سند نیز معتبر است ....

مختصر خلافیات البیهقی  ج 2   ص 208، اسم المؤلف:  أحمد بن فرج اللخمی الإشبیلی الشافعی الوفاة: 699هـ ، دار النشر : مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. ذیاب عبد الکریم ذیاب عقل

شبیه همین استدلال در آدرس ذیل نیز آمده است :

تحفة المحتاج  ج 1   ص 309

======================================

ج. پیشانیت را کامل بر روی زمین قرار ده

احمد بن حنبل با سندی که البانی آن را معتبر شمرده است می گوید :

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أَبِى ثنا سُلَیْمَانُ بن دَاوُدَ الهاشمی ثنا عبد الرحمن بن أَبِى الزِّنَادِ عن مُوسَى بن عُقْبَةَ عن صَالِحٍ مولى التَّوْأَمَةِ قال سمعت بن عَبَّاسٍ یقول سَأَلَ رَجُلٌ النبی صلى الله علیه وسلم عن شیء من أَمْرِ الصَّلاَةِ فقال له رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَلِّلْ أَصَابِعَ یَدَیْکَ وَرِجْلَیْکَ یَعْنِى أسباع الْوُضُوءِ وکان فِیمَا قال له إذا رَکَعْتَ فَضَعْ کَفَّیْکَ على رُکْبَتَیْکَ حتى تَطْمَئِنَ وقال الهاشمی مَرَّةً حتى تَطْمَئِنَّا وإذا سَجَدْتَ فَأَمْکِنْ جَبْهَتَکَ مِنَ الأَرْضِ حتى تَجِدَ حَجْمَ الأَرْضِ

شخصی از رسول خدا (ص) در مورد چیزی از مسائل نماز پرسید ، حضرت به او فرمودند : آب را بین انگشتان دست و پایت برسان ، و وقتی رکوع می کنی کف دستت را بر روی زانویت بگذار ، تا آرام بگیری ؛ و وقتی که سجده می کنی ، چهره ات را روی زمین بگذار تا اینکه زمین را احساس کنی .

مسند أحمد بن حنبل  ج 1   ص 287 السلسلة الصحیحة البانی ش 1349

شبیه همین متن در آدرس های ذیل آمده است :

المعجم الکبیر  ج 12   ص 425 ش 13566

مسند أبی یعلى  ج 6   ص 308 ش 3624

أخبار مکة للفاکهی  ج 1   ص 424

دلائل النبوة  ج 6   ص 293، اسم المؤلف:  للبیهقی الوفاة: 458

أجزاء أبی علی حسن بن خلف بن شاذان ص 13  ش 46 سنة الوفاة: 246 دار النشر: شرکة أفق للبرمجیات بلد النشر: مصر سنة النشر: 2004 رقم الطبعة: الأولى المحقق: قسم المخطوطات بشرکة أفق للبرمجیات

معرفة السنن والآثار عن الامام أبی عبد الله محمد بن أدریس الشافعی ج 2   ص 7 ش 846 (841) ، اسم المؤلف:  الحافظ الامام أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی بن موسى أبو أحمد. البیهقی. الخسروجردی  الوفاة: 10/جمادى الأولى/ 458 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة  - لبنان/ بیروت  - بدون  ، الطبعة : بدون  ، تحقیق : سید کسروی حسن

هیثمی شبیه همین مضمون را نقل کرده و می گوید :

وإذا سجدت فأمکن جبهتک من الأرض ولا تنقر ... ورجال البزار موثقون

وقتی سجده کردی پیشانیت را کامل بر روی زمین قرار بده و مانند نوک زدن نباشد ، و راویان سند بزار همگی ثقه هستند .

مجمع الزوائد  ج 3   ص 275

عبد الرزاق نیز چنین روایـت می کند که :

عبد الرزاق عن بن مجاهد عن أبیه عن بن عمر قال جاء رجلان إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم أحدهما من الأنصار وآلاخر من ثقیف فسبقه الأنصاری فقال النبی صلى الله علیه وسلم للثقفی یا أخا ثقیف سبقک الأنصاری فقال الأنصاری أنا أبدئه یا رسول الله فقال النبی صلى الله علیه وسلم یا أخا ثقیف [ سل ] عن حاجتک وإن شئت أنا أخبرتک بما جئت تسأل [ عنه ] قال فذاک أعجب إلی أن تفعل قال فإنک جئت تسأل عن صلاتک وعن رکوعک وعن سجودک وعن صیامک وتقول ماذا لی فیه قال إی والذی بعثک بالحق قال فصل أول اللیل وآخره ونم وسطه قال فإن صلیت وسطه فأنت إذا قال فإذا قمت إلى الصلاة فرکعت فضع یدیک على رکبتیک وفرج بین أصابعک ثم ارفع رأسک حتى یرجع کل عضو إلى مفصله وإذا سجدت فأمکن جبهتک من الأرض

دو شخص یکی از انصار و دیگری از ثقیف به نزد رسول خدا (ص) آمدند ، و انصاری زودتر به نزد حضرت رسید ؛ پیغمبر (ص) به ثقفی گفتند : انصاری از تو زودتر رسید ؛ انصاری گفت : من او را مقدم می کنم ای رسول خدا !

رسول خدا (ص) فرمودند ای برادر ثقفی ، حاجتت چیست ؟ و اگر بخواهی به تو از حاجتت خبر می دهم !

آن شخص گفت : این کار برای من دوست داشتنی تر است . حضرت فرمودند : آمده ای که از نماز و رکوع و سجده و روزه سوال کنی و از پاداش آن بپرسی ؛ آن شخص گفت : قسم به کسی که شما را به حق فرستاده است .

حضرت فرمودند : در ابتدای شب و آخر شب نماز بخوان و میان آن را بخواب اما اگر خواستی نیمه شب نماز بخوانی ، میل خودت است (واجب نیست) وقتی که خواستی نماز بخوانی ، در رکوع دست خود را بر روی زانو بگذار و بین انگشتان خود را باز کن ، سپس سر خود را بالا ببر تا هر عضوی به جایگاه خود بازگردد ؛ و وقتی که سجده کردی پیشانیت را درست بر روی زمین قرار ده

مصنف عبد الرزاق  ج 5   ص 15 ش 8830 ، اسم المؤلف:  أبو بکر عبد الرزاق بن همام الصنعانی الوفاة: 211 ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1403 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : حبیب الرحمن الأعظمی

 


فتوای علمای اهل سنت به این روایت :

رافعی می گوید :

(والثانى) لا یکفى فی وضع الجبهة الامساس بل یجب ان یتحامل علی موضع سجوده بثقل راسه وعنقه حتى تستقر جبهته وتثبت قال صلى الله علیه وسلم (مکن جبهتک من الارض)

در قرار دادن پیشانی کشیده شدن کافی نیست ، بلکه واجب است سنگینی خود را روی گردن و سر قرار دهد تا پیشانی به صورت کامل قرار گیرد و ثابت باشد ، چون پیامبر (ص) فرموده اند : پیشانیت را به صورت کامل روی زمین قرار ده

الشرح الکبیر للرافعی  ج 3   ص 469

 

======================================

د. تفسیر «وعنت الوجوه للحی القیوم»

حدثنی أبو السائب قال ثنا بن فضیل عن لیث عن عمرو بن مرة عن طلق بن حبیب فی قوله وعنت الوجوه للحی القیوم قال وهو وضعک جبهتک وکفیک ورکبتیک وأطراف قدمیک فی السجود

حدثنا خلاد بن أسلم قال ثنا محمد بن فضیل عن حصین عن عمرو بن مرة عن طلق بن حبیب فی قوله وعنت الوجوه للحی القیوم قال وضع الجبهة والأنف على الأرض

در تفسیر آیه «وعنت الوجوه للحی القیوم» روایت شده است که مقصود گذاشتن پیشانی و دو کف دست و دو زانو و نوک انگشتان در حال سجده است

همچنین روایت شده است که مقصود گذاشتن پیشانی و بینی بر روی زمین است .

تفسیر الطبری  ج 16   ص 217

 

======================================

ه. اگر پیشانی را روی زمین نگذاری نمازت ناقص است :

طبری نیز چنین روایت می کند که :

حدثنا أَحْمَدُ بن مُحَمَّدِ بن رِشْدِینَ الْمِصْرِیُّ حدثنی أبی عن أبیه عن جَدِّهِ عن عَمْرِو بن الْحَارِثِ عن سَعِیدِ بن أبی هِلالٍ عن یحیى بن عَلِیِّ بن یحیى عن أبیه عن جَدِّهِ عن رِفَاعَةَ بن رَافِعٍ أَنّ رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم رَأَى رَجُلا یُصَلِّی فی الْمَسْجِدِ فقال ارْجِعْ فَصَلِّ قَالَهَا مَرَّتَیْنِ أو ثَلاثًا ثُمَّ قال یا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِی فقال إذا قُمْتَ إلى الصَّلاةِ فَتَوَضَّأْ کما أَمَرَکَ اللَّهُ ثُمَّ قُمْ فَاسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ فَکَبِّرْ فَإِنْ کان مَعَکَ قُرْآنٌ فَاقْرَأْ وَإِلا فَسَبِّحِ اللَّهَ وَکَبِّرْهُ ثُمَّ ارْکَعْ فَأَمْکِنْ کَفَّیْکَ من رُکْبَتَیْکَ ثُمَّ ارْفَعْ حتى یَعْتَدِلَ صُلْبُکَ ثُمَّ اسْجُدْ فَأَمْکِنْ جَبْهَتَکَ مِنَ الأَرْضِ ثُمَّ اصْنَعْ ذلک فإذا صَنَعْتَ ذلک فَقَدْ تَمَّتْ صَلاتُکَ وما نَقَصْتَ من ذلک فَقَدْ نَقَصْتَ من صَلاتِکَ

رسول خدا (ص) شخصی را دیدند که در مسجد نماز می خواند ، به او گفتند : دوباره نماز بخوان ، و این مطلب را دو یا سه بار گفتند ؛ گفت : ای رسول خدا ! به من نماز را آموزش دهید ؛ فرمودند : وقتی خواستی نماز بخوانی همانطور که خداوند دستور داده است ، وضو بگیر ؛ سپس رو به قبله بایست و تکبیر بگو ، و اگر قرآنی بلدی آن را بخوان ، و گرنه تسبیح خدا بگو و تکبیر بگو ، سپس به رکوع برو به قدری که دو کف دستت بر روی دو زانویت قرار گیرد ، سپس بایست تا قامتت راست شود ؛ سپس به سجده برو ، و پیشانیت را به صورت کامل روی زمین بگذار ، دوباره چنین کن ؛ و اگر چنین کنی نماز تو کامل است ، و هرچه کم بگذاری از نمازت کم شده است .

المعجم الکبیر  ج 5   ص 39 ش 4527


فتوای ابن تیمیه به حرمت سجده بر روی سجاده !

از ابن تیمیه سوال شد که آیا سجده بر روی سجاده جایز است ، در پاسخ گفت :

الحمد لله رب العالمین أما الصلاة على السجادة بحیث یتحرى المصلى ذلک فلم تکن هذه سنة السلف من المهاجرین والأنصار ومن بعدهم من التابعین لهم بإحسان على عهد رسول الله بل کانوا یصلون فى مسجده على الأرض لا یتخذ أحدهم سجادة یختص بالصلاة علیها وقد روى ان عبد الرحمن بن مهدى لما قدم المدینة بسط سجادة فأمر مالک بحبسه فقیل له إنه عبد الرحمن بن مهدى فقال ( أما علمت أن بسط السجادة فى مسجدنا بدعة

نماز بر روی سجاده به این صورت که نمازگزار همیشه روی آن نماز بخواند ، این نه از سنت سلف از مهاجر و انصار است و نه از کار افراد بعد از آنها ، بلکه در مسجد روی زمین نماز خوانده اند ، نه اینکه شخصی از آنها سجاده ای برای نماز داشته باشد ، و روایت شده است که عبد الرحمن بن مهدی وقتی به مدینه آمد سجاده در مسجد انداخت ، مالک دستور داد او را زندانی کنند ! گفتند : او عبد الرحمن بن مهدی است ! گفت : مگر نمی دانی که پهن کردن سجاده در مسجد ما بدعت است !

کتب ورسائل وفتاوى ابن تیمیة فی الفقه  ج 22   ص 163 ، اسم المؤلف:  أحمد عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مکتبة ابن تیمیة ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی


فتوای ابوحنیفه و گروهی از اهل سنت به جواز سجده بر روی نجاسات !

همچنین فتوای ابوحنیفه و گروهی دیگر از علمای اهل سنت ، در جواز سجده و قرار دادن پیشانی بر روی نجاست در نماز در آدرس ذیل به صورت مفصل اشاره شد :(کـلـیـک کـنـیـد)


نتیجه :

 

 

# آقایان مدعی اهل سنت ! آیا باید به دستور عمر عمل کرد ، یا به دستور پیامبر اکرم (ص) ؟؟؟

 

# آیا سجده بر روی خاک و سنگ و حصیر که سیره رسول خدا (ص) بوده است باید عملی شود ، یا سیره «عمر» و «ابوحنیفه» ؟!



فــیـــلــم

عمر بن خطاب و فتوا بر سجده بر پشت (باسن) مامون جلویی در نماز !!!

(اثبات از کتب اهل سنت)

 یکی از فتواهای عجیب خلیفه دوم جواز سجده بر پشت مأموم جلوتر بوده است!!!

عمر بن خطاب گفته است که در صورت ازدحام جمعیت و نبود محل سجده، شخص می‌تواند بر پشت مأمومی که در صف جلوتر حضور دارد، سجده نماید!!!

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.



عمل کردن اهل سنت به فتوای عمر بن خطاب و سجده بر پشت (باسن) نفر جلویی !!!

(اثبات از کتب اهل سنت)

 یکی از فتواهای عجیب خلیفه دوم جواز سجده بر پشت مأموم جلوتر بوده است!!!

عمر بن خطاب گفته است که در صورت ازدحام جمعیت و نبود محل سجده، شخص می‌تواند بر پشت مأمومی که در صف جلوتر حضور دارد، سجده نماید!!!

 
برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجـــــــا کلیک کنین.

امام ابن حجر هیثمی : ابن تیمیه ملحد است و از بدترین گمراهان است.

(اثبات از کتب اهل سنت)


ابن حجر هیثمی که از بزرگان علم تاریخ وحدیث اهل سنت بوده است.
در کتاب « الفتاوی الحدیثیة » در پاسخ به سوالی که درباره اعتقادات امام احمد بن حنبل شده ، جایگاه ابن تیمیه را مشخص می کند.

و اما متن این سوال و جواب :

وَسُئِلَ رَضِی الله عَنهُ ونفعنا بِهِ: فِی عقائد الْحَنَابِلَة مَا لَا یخفى على شرِیف علمکُم، فَهَل عقیدة الإِمَام أَحْمد بن حَنْبَل رَضِی الله عَنهُ کعقائدهم؟ فَأجَاب بقوله: عقیدة إِمَام السّنة أَحْمد بن حَنْبَل رَضِی الله عَنهُ وأرضاه وَجعل جنان المعارف متقلَّبه ومأواه وأفاض علینا وَعَلِیهِ من سوابغ إمتنانه وبوأه الفردوس الْأَعْلَى من جنانه، مُوَافقَة لعقیدة أهل السّنة وَالْجَمَاعَة من الْمُبَالغَة التَّامَّة فِی تَنْزِیه الله تَعَالَى عَمَّا یَقُول الظَّالِمُونَ والجاحدون علوا کَبِیرا من الْجِهَة والجسمیة وَغَیرهمَا من سَائِر سمات النَّقْص، بل وَعَن کل وَصْف لَیْسَ فِیهِ کَمَال مُطلق، وَمَا اشْتهر بَین جهلة المنسوبین إِلَى هَذَا الإِمَام الْأَعْظَم الْمُجْتَهد من أَنه قَائِل بِشَیْء من الْجِهَة أَو نَحْوهَا فکذب وبُهتان وافتراء عَلَیْهِ، فلعن الله من نسب ذَلِک إِلَیْهِ، أَو رَمَاه بِشَیْء من هَذِه المثالب الَّتِی برَّأه الله مِنْهَا، وَقد بَین الْحَافِظ الْحجَّة الْقدْوَة الإِمَام أَبُو الْفرج بن الْجَوْزِیّ من أَئِمَّة مذْهبه المبرئِّین من هَذِه الوصمة القبیحة الشنیعة، أنَّ کل مَا نسب إِلَیْهِ من ذَلِک کذب عَلَیْهِ وافتراء وبهتان وَأَن نصوصه صَرِیحَة فِی بطلَان ذَلِک وتنزیه الله تَعَالَى عَنهُ فَاعْلَم ذَلِک فَإِنَّهُ مُهِمّ. وَإِیَّاک أنْ تصغى إِلَى مَا فِی کتب ابْن تَیْمِیة وتلمیذه ابْن قیم الجوزیة وَغَیرهمَا مِمَّن اتخذ إلهه هَوَاهُ وأضله الله على علم وَختم على سَمعه وَقَلبه وَجعل على بَصَره غشاوة فَمن یهدیه من بعد الله، وَکَیف تجَاوز هَؤُلَاءِ الْمُلْحِدُونَ الْحُدُود، وتعدوا الرسوم وخرقوا سیاج الشَّرِیعَة والحقیقة، فظنوا بذلک أَنهم على هدى من رَبهم وَلَیْسوا کَذَلِک، بل هم على أَسْوَأ الضلال وأقبح الْخِصَال وأبلغ المَقَّتْ والخسران وأنهى الْکَذِب والبهتان فخذل الله متَّبِعهم وطهر الأَرْض من أمثالهم.
 
و سوال شده رضی الله عنه ونفعنا به : در عقائد حنابله مواردی است که شما می دانید ، آیا عقیده امام احمد بن حنبل رضی الله عنه مانند عقائد ایشان است ؟ جواب دادند : عقیده امام السنة احمد بن حنبل - رضی الله عنه وأرضاه وجعل جنان المعارف متقلبه ومأواه وأفاض علینا وعلیه من سوابغ إمتنانه وبوأه الفردوس الأعلى من جنانه - موافق عقیده اهل سنت و جماعت است. مبنی بر مبالغه بسیار در تنزیه خداوند متعال از اقوال ظالمان و جاحدان از داشتن جهت و جسمیت و غیر نقائص . بلکه از هر وصفی که در آن کمال مطلق نباشد. و آنچه بین جاهلان منسوب به این امام اعظم مجتهد، مشهور شده که ایشان قائل به جهت و امثال آن است ، کذب و بهتان و افتراء بر اوست. خداوند لعنت کند کسی را که این مطلب را به او نسبت می دهد. و الحافظ الحجة القدوة الإمام أبو الفرج بن الجوزی از پیشوایان مذهب او که بریء از این مطالب قبیح است ، که تمام این مواردی که به او نسبت داده اند ، کذب و بهتان و افتراء است. و نصوص او صریح در بطلان این مطالب و تنزیه خداوند متعال است ، پس این امر را بفهم که مهم است. و بپرهیز از گوش سپردن به آنچه در کتاب های ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی و غیر این دو نفر است از افرادی که هوای نفسشان را خدای خود قرار داده و خداوند آنان را گمراه کرده است و بر گوش و قلبشان ختم زده و بر چشمشان پرده قرار داده پس چه کسی بعد از خدا می تواند آن را هدایت کند؟! و چگونه این ملحدان حدود را تجاوز کرده و پرده شریعت و حقیقت را دریده اند و گمان کرده اند که بر هدایتی از پروردگارند و حال آنکه این چنین نیست بلکه اینان بر بدترین گمراهی و زشت ترین خصال و منهی خسران و نهایت کذب و بهتان اند. پس خداوند پیروانشان را مخذول کند و زمین را از امثالشان پاک کند ...
 
الفتاوى الحدیثیة ج1 ص143 و 144 المؤلف: أحمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی السعدی الأنصاری، شهاب الدین شیخ الإسلام، أبو العباس (المتوفى: 974هـ)، المحقق: لا یوجد، الناشر: دار الفکر - لا یوجد، الطبعة: لا یوجد، لا یوجد، عدد الأجزاء: 1 .



کفر ابن تیمیه

خنده خدا بر شهیدان در صحیح بخاری !!!


در صحیحترین منبع حدیثی اهل سنت یعنی صحیح بخاری روایتی آمده که در آن گفته شده:خداوند به دو نفر می خندد...

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یُوسُفَ أَخْبَرَنَا مَالِکٌ عَنْ أَبِی الزِّنَادِ عَنْ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ،أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ یَضْحَکُ اللَّهُ إِلَى رَجُلَیْنِ یَقْتُلُ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ یَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُ هَذَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلُ ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَى الْقَاتِلِ فَیُسْتَشْهَدُ

خدا به دو نفر می‏خندد : یکى کسى است که در راه خدا جهاد می‏کند و شهید می‏شود و دیگرى قاتل او که بعدا مسلمان شده و شهید می‏شود و هر دو به بهشت می‏روند.

صحیح بخارى، کتاب الجهاد والسیر، باب الکافر یقتل المسلم

 


با توجه به این روایت،من یک سوال برایم پیش آمده و از علمای اهل سنتی که خدا را در خواب می بینند خواهشمندم که از خدا بپرسند : اینکه یک نفر شهید بشود و قاتل او که بعدا مسلمان شود و شهید شود،کجای این مطلب خنده دار هست؟؟؟

راستش من هرکاری کردم که بخندم ، نتونستم!

چشم چرانی صحابه حتی در نماز !!!

آن هم در نمازی که امام جماعتش پیامبر اکرم (ص) بود!

(اثبات از کتب اهل سنت)


از کتب اهل سنت اثبات کردیم که صحابه، شراب می خوردند مثل خلیفه دوم /// و یا اینکه زنای محصنه می کردند مثل خالدبن ولید /// و یا اینکه از دیوار مردم بالا می رفتند مثل عمر /// و یا اینکه در سفر حج، آوازخوانی و بزن برقص می کردند مثل ابوعبیده جراح و ...

اما خیلی جالب هست که بدانید این صحابه که اهل سنت همه آنها را عادل و بهشتی می دانند ، حتی در نماز هم دست از چشم چرانی دست بر نمی داشتند و چشمشان دنبال ناموس مردم بود!


چشم چرانی صحابه حتی در نماز

حدثنا قتیبة حدثنا نوح بن قیس الحدانی عن عمرو بن مالک عن أبی الجوزاء عن ابن عباس قال : کانت امرأة تصلی خلف رسول الله صلى الله علیه و سلم حسناء من أحسن النساء فکان بعض القوم یتقدم حتى یکون فی الصف الأول لئلا یراها ویستأخر بعضهم حتى یکون فی الصف المؤخر فإذا رکع نظر من تحت إبطیه فأنزل الله { ولقد علمنا المستقدمین منکم ولقد علمنا المستأخرین } 

ابن عباس می گوید : زنی زیبا از زیبارویان ، پشت پیامبر نماز می خواند . برخی نماز گزاران ( از صحابه ) ، در صف اول نماز ایستادند تا مبادا او را ببینند و برخی دیگر نیز در صف آخر ایستادند تا وقتی رکوع می روند از زیر بغل به او نگاه نمایند . پس خداوند آیه { ولقد علمنا المستقدمین منکم ولقد علمنا المستأخرین } را نازل فرمود.)

سنن ترمذی حدیث 3122 و  آلبانی در مورد سند این روایت در کتاب " السلسله الصحیحه " ج 5 ص 608 می گوید: روایت صحیح هست.

 http://s6.uplod.ir/i/00766/u8ugitjpmocr.jpg


# آیا بی حیایی از این بزرگ تر ممکن است که انسان سر نماز چشم چرانی کند؟ آن هم نمازی که امام جماعت آن پیامبر اکرم (ص) است.

# این ها صحابه ای هستن که اهل سنت همه آنها را عادل و بهشتی می دانند!

شیخ «عبدالعزیز آل الشیخ» مفتی اعظم عربستان سعودی در جدید ترین فتوای خود استفاده از لنز در جلسه خواستگاری را حرام دانست و نسبت به این اقدام به شدت هشدار داد!

وی در ادامه گفت: استفاده از لنز در جلسه خواستگاری به معنی تغییر رنگ چشم است و این کار در اصل فریب دادن طرف مقابل است از همین رو اقدامی حرام به شمار می رود. فردی که به خواستگاری می رود، باید در جلسه خواستگاری چهره و ظاهر واقعی طرف را ببیند تا در مورد زندگی با آن فرد تصمیم بگیرد.

آل الشیخ همچنین افزود: ازدواج بر تدین و اخلاق باید باشد از همین رو بنده اولیاء امر و والدین دختران را دعوت می کنم که مراقب دخترانشان باشند که به فریب دیگران متوسل نشوند.

این مفتی سرشناس وهابی در ادامه فتوای خود افزود: بنده معتقدم اگر مردی پس از خطبه عقد متوجه شد که خانم او را فریب داده، حق دارد آن خطبه را فسخ کند.

گفتنی است این فتوای مفتی ارشد عربستان سعودی پس از آن صادر شد که هفته گذشته یک مرد عربستانی 12 ساعت پس از ازدواج با دختری متوجه شد که در جلسه خواستگاری دختر دیگری بجای وی حاضر شده بود.

 

http://www.vahabiat.porsemani.ir/sites/vahabiat.porsemani.ir/files/aleshikh.jpg

عزاداری و به سر و سینه زدن عایشه در عزای پیامبر (ص)

(اثبات از کتب اهل سنت)


یکی از اشکالاتی که جماعت مخالفین بر شیعیان حیدر کرار می گیرند این است که چرا شیعیان عزاداری می کنند و به سینه خود می زنند.حال اگر ثابت شود که عایشه در وفات رسول خدا عزاداری کرده و به سر و سینه خود زده است چه میگویید؟؟


...  «رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قُبِضَ وَهُوَ فِی حِجْرِی، ثُمَّ وَضَعْتُ رَأْسَهُ عَلَى وِسَادَةٍ وَقُمْتُ أَلْتَدِمُ مَعَ النِّسَاءِ وَأَضْرِبُ وَجْهِی»

با زنان عزاداری و به سینه و صورتمان می زدیم.

مسند أبو یعلى، ج8، ص63 المؤلف: أبو یعلى أحمد بن علی بن المثُنى بن یحیى بن عیسى بن هلال التمیمی، الموصلی (المتوفى: 307هـ)، المحقق: حسین سلیم أسد، الناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984، عدد الأجزاء: 13مسند احمد بن حنبل، ج6، ص274 - تاریخ الطبری، ج2، ص441 - الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج2، ص323 - سیره ابن کثیر، ج4، ص477.

 عزاداری عایشه


و احمد حنبل در مسند خود این روایت را ذکر کرده است:

26348 - حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ الزُّبَیْرِ، عَنْ أَبِیهِ عَبَّادٍ، قَالَ: وَضَعْتُ رَأْسَهُ عَلَى وِسَادَةٍ، وَقُمْتُ أَلْتَدِمُ مَعَ النِّسَاءِ، وَأَضْرِبُ وَجْهِی "

مسند الإمام أحمد بن حنبل ج43 ص369 المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: 241هـ)، المحقق: شعیب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م

با زنان عزاداری و به سینه و صورتمان می زدیم.
 

عزاداری عایشه


نتیجه :

۱ ـ ثابت شد که عایشه در وفات و یا شهادت پیامبر نوحه خوانده است و سینه زنی کرده است. پس اگر سینه زنی بدعت است ، عایشه بدعت گذار است ، پس در نتیجه بدعت گذار کافر است.

۲ ـ پس اگر عایشه برای پیامبر سینه زنی کرده است ، مانعی نیست که شیعیان برای فرزند رسول خدا حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه سینه زنی کنند.

اعتقاد ذهبی (عالم مشهور اهل سنت) به تولد حضرت مهدی (ع)

(اثبات از کتب اهل سنت)


شمس الدین ذهبی، یکی از بزرگان تاریخ اهل سنت در چندین کتاب خود ؛ تصریح کرده است که امام حسن عسکری (ع) فرزندی به نام محمد داشته که در سال 256 هجری به دنیا آمده است.


وی در کتاب العبر می نویسد:

وفیها [سنة 256 ه ] محمد بن الحسن العسکری بن علی الهادی محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق العلوی الحسینی أبو القاسم الذی تلقبه الرافضة الخلف الحجة و تلقبه بالمهدی وبالمنتظر وتلقبه بصاحب الزمان وهو خاتمة الاثنی عشر... .

در سال 256 محمد بن الحسن العسکری که رافضی ها او را با القابی همچون : خلف الحجه ، مهدی ، منتظر و صحاب الزمان یاد می کنند، به دنیا آمد . او آخرین امام از ائمه دوازده گانه است.

العبر فی خبر من غبر ، ج1 ، ص381
 


و در کتاب تاریخ الإسلام در شرح حال امام عسکری علیه السلام می نویسد:

الحسن بن علی بن محمد بن علی الرضا بن موسی بن جعفر الصادق . أبو محمد الهاشمی الحسینی أحد أئمة الشیعة الذین تدعی الشیعة عصمتهم . ویقال له الحسن العسکری لکونه سکن سامراء ، فإنها یقال لها العسکر .

وهو والد منتظر الرافضة .

توفی إلی رضوان الله بسامراء فی ثامن ربیع الأول سنة ستین ، وله تسع وعشرون سنة .

ودفن إلی جانب والده . وأمه أمة . )

وأما ابنه محمد بن الحسن الذی یدعوه الرافضة القائم الخلف الحجة ، فولد سنة ثمان وخمسین ، وقیل : سنة ست وخمسین . عاش بعد أبیه سنتین ثم عدم ، ولم یعلم کیف مات . وأمه أم ولد .

حسن بن علی بن محمد ... علیه السلام یکی از ائمه شیعه است که آن ها اعتقاد به عصمت آنان دارد.

او پدر همان شخصی است که رافضی ها منتظر او هستند...

اما فرزندش محمد بن الحسن که رافضی ها و را قائم و خلف الحجه می نامند در سال258 یا 256 به دنیا آمد و دو سال بعد از پدرش زندگی کرد و سپس معدوم شد و مشخص نشد که چگونه مرد.

تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج19، ص113.
 

عایشه اعتراف می کند که صدیقه لقب حضرت زهرا (س) است نه لقب خودش!

(اثبات از کتب اهل سنت)


(روایت اول)
 
عایشه : هیچ کس را راستگوتر از فاطمه (س) ندیدم جز پیامبر (ص) را

عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا کَانَتْ إِذَا ذُکِرَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ: " مَا رَأَیْتُ أَحَدًا کَانَ أَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْهَا إِلا أَنْ یَکُونَ الَّذِی وَلَدَهَا ".

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.

یحی بن عباد از پدرش (عباد) نقل کرده است که وقتی نزد عایشه از فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله سخن به میان می‌آمد، می‌گفت: هیچ کسی را راستگو تر از فاطمه ندیدم جز آن کسی که او را به دنیا آورده است (منظور رسول خدا صلی الله علیه وآله است).

این روایت طبق شرط مسلم صحیح است؛ اما وی آن را نیاورده است.

الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 175، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ -1990


(روایت دوم)
 
عایشه : هیچ کس را راستگوتر از فاطمه (س) ندیدم جز پیامبر (ص) را
 
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ، ثنا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ، ثنا أُمَیَّةُ، ثنا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، عَنْ رَوْحِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، قَالَ: قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللهُ تَعَالَى عَنْهَا: " مَا رَأَیْتُ أَحَدًا قَطُّ أَصْدَقَ مِنْ فَاطِمَةَ غَیْرَ أَبِیهَا

هرگز ندیدم احدی را راستگوتر از فاطمه غیر از پدر بزرگوارش.
 
حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء ج2 ص41 المؤلف: أبو نعیم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهانی (المتوفى: 430هـ)، الناشر: السعادة - بجوار محافظة مصر، 1394هـ - 1974م، ثم صورتها عدة دور منها، 1 - دار الکتاب العربی - بیروت، 2 - دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 3- دار الکتب العلمیة- بیروت (طبعة 1409هـ بدون تحقیق)، عدد الأجزاء: 10.

مسند أبی یعلى ج8 ص153 المؤلف: أبو یعلى أحمد بن علی بن المثُنى بن یحیى بن عیسى بن هلال التمیمی، الموصلی (المتوفى: 307هـ)، المحقق: حسین سلیم أسد، الناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984، عدد الأجزاء: 13.

 

اعتراف عایشه


 صدیقه کیست


حرف پایانی

# حالا چرا اهل سنت به عایشه ، صدیقه می گویند؟؟؟

# در حالی که عایشه خود چنین اعتقادی ندارد و لقب صدیقه را حضرت به فاطمه (سلام الله علیها) نسبت میدهد.

نهی عمر بن خطاب از نام گذاری به اسم پیامبر (ص)!!!

و اجبار به نامگذاری به نام خودش !!!

(اثبات از کتب اهل سنت)


با کمال تاسف اعلام میدارم که خلیفه ی دوم برادران اهل سنت، از نام گذاری به اسم رحمة للعالمین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نهی میکرده است! علت این کار از ما پوشیده است و ما نمی دانیم قصد و نیت از این نهی چه بوده است. اما آن چیزی که می دانیم این هست که اولا جفا به پیامبر هست. ثانیا اهل سنت که نام گذاری را دلیل بر محبت و علاقه می دانند با عدم علاقه و محبت خلیفه ی خود به پیامبر مواجه می شوند.


1- نهی عمر بن خطاب از نام گذاری به اسم پیامبر (ص) !!!

و کتب عمر الی الکوفة لا تسموا احدا باسم نبی.

عمر به کوفه نامه نوشت و گفت: احدی را به اسم پیامبر، نام گذاری نکنید.

جواهر العقود – المنهاجی الأسیوطی – ج ۲ – ص ۴۶۶/ شرح مسلم – النووی – ج ۱۴ – ص ۱۱۳/ فتح الباری – ابن حجر – ج ۱۰ – ص ۴۷۲/ عمدة القاری – العینی – ج ۱۵ – ص ۳۹/ عمدة القاری – العینی – ج ۲۲ – ص ۲۰۶ / تحفة الأحوذی – المبارکفوری – ج ۸ – ص ۱۰۷/ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر – المناوی – ج ۳ – ص ۳۲۴


2- اجبار عمر به نامگذاری بچه ها به نام خودش !!!

این در حالی است که عمر نه تنها از نام گذاری به اسم پیامبر نهی میکرد، در مقابل به نام گذاری افراد به اسم خود می پرداخت!

وکان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علیّ بإسمه.

عمر بن خطاب، فرزند علی را از نام خویش، «عمر» نام‌گذارى کرد.

أنساب الأشراف، ج ۱، ص ۲۹۷

ــــــــــــــــــــــ

ومولده فی أیام عمر. فعمر سماه باسمه

در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براى او انتخاب کرد.

سیر أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۱۳۴، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ


سوالی که در اینجا مطرح می شود و علاقه مند هستم برادران اهل سنت تشریف بیارند و جواب دهند این است که:

# چرا خلیفه اهل سنت از نام گذاری به نام پیامبر (ص) منع می کرد ولی در عین حال نام گذاری به اسم خود را تجویز می کرد؟؟؟

# آیا شان «نام عمر» از شان «نام رسول الله (ص)» بالاتر بود؟؟؟

جهل عمر بن خطاب در پاسخ دادن به یک سوال!

و سپس ضرب و شتم شدید کسی که آن سوال را پرسید!

(اثبات از کتب اهل سنت)


پاسخ عادلانه (!) خلیفه به سوالی قرآنی توسط «صَبیـغِ بن عِسل»

یکی دیگر از جریانات مشهور دوران خلافت خلیفه ثانی مربوط می شود به سوال نمودن فردی به نام " صَبیغِ بن عِسْل " در مورد یکی از آیات کلام الله مجید . این رفتار جاودان (!) خلیفه که بر اساس آن نیز در فقه اهل تسنن برای تعزیر بدان استناد می کنند موضوع این مقاله ما می باشد تا برگ زریّن دیگری از اخلاق حسنه (!) خلیفه ثانی را برای شیعیان و همچنین پیروان او ورق بزنیم .


«صبیغ بن عسل» کیست ؟

صبیغ بوزن عظیم وآخره معجمة بن عسل بمهملتین الأولى مکسورة والثانیة ساکنة ویقال بالتصغیر ویقال بن سهل الحنظلی له إدراک وقصته مع عمر مشهورة .... ولکن أخرجه بن الأنباری من وجه آخر عن یزید بن خصیفة عن السائب بن یزید عن عمر بسند صحیح وفیه فلم یزل صبیغ وضیعا فی قومه بعد أن کان سیدا فیهم قلت وهذا یدل على أنه کان فی زمن عمر رجلا کبیرا

بر اساس کلام ابن حجر عسقلانی ، «صبیغ» از صحابه بوده و سید و بزرگ قومش بوده است .

 الإصابة فی تمییز الصحابة ، ج 3 ص 459 ، اسم المؤلف:  أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی


داستان از کجا شروع شد ؟

صبیغ بن عسل در مورد برخی آیات قرآن سوالاتی داشت و آنها را یادداشت نموده بود و لذا به خیال اینکه خلیفه معنای این آیات را می داند به نزد عمر بن خطاب رفت و از او در مورد آنها سوال کرد !

===================

صَبِیغٌ قَدِمَ الْمَدِینَةَ فَجَعَلَ یَسْأَلُ عن مُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ

صبیغ به مدینه آمد و از متشابهات قرآن سوال می نماید.

سنن الدارمی ، ج 1 ص 66 رقم 144 ، اسم المؤلف:  عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمی الوفاة: 255 ، دار النشر : دار الکتاب العربی - بیروت - 1407 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : فواز أحمد زمرلی , خالد السبع العلمی

الشریعة ، ج 1 ص 483 رقم 153 ، اسم المؤلف:  أبی بکر محمد بن الحسین الآجری الوفاة: 360هـ ، دار النشر : دار الوطن - الریاض / السعودیة - 1420 هـ - 1999 م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : الدکتور عبد الله بن عمر بن سلیمان الدمیجی

الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار ، ج 5 ص 70 ، اسم المؤلف:  أبو عمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر النمری القرطبی الوفاة: 463هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 2000م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : سالم محمد عطا-محمد علی معوض

===================

 وقد روی عن عمر أنه ضرب صبیغ بن عسیل على رأسه حین سأل عن الذاریات ذروا

روایت شده است که عمر بر سر صبیغ بن عسل زد وقتی صبیغ از او در مورد " الذاریات ذروا " سوال نمود

أحکام القرآن ، ج 5  ص 102 ، اسم المؤلف:  أحمد بن علی الرازی الجصاص أبو بکر الوفاة: 370 ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - 1405 ، تحقیق : محمد الصادق قمحاوی

===================

عن سعید بن المسیب عن عمر بن الخطاب _ رضی الله عنه _ أنه سأل رجلا قدم من الشام فقال إن رجلا هناک یسأل عن تأویل القرآن قد کتبه یقال له ( ( صبیغ ) ) وأخبره أنه یرید قدوم المدینة فقال له عمر لئن لم تأتنی به لأفعلن بک کذا وکذا

سعید بن مسیب می گوید که عمر بن خطاب سراغ مردی را گرفت که از شام آمده است . گفتند : مردی در شهر است که از تاویل قران سوال می نماید و آنها را مکتوب کرده که نامش صبیغ است و به عمر خبر دادند که صبیغ می خواهد به مدینه بیاید . عمر گفت : اگر به نزد من نیاید با او چنین و چنان خواهم کرد .

الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار ، ج 5 ص 70 ، اسم المؤلف:  أبو عمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر النمری القرطبی الوفاة: 463هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 2000م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : سالم محمد عطا-محمد علی معوض

===================

 عن أبی عثمان عن صبیغ : أنه سأل عمر عن المرسلات والذاریات والنازعات

صبیغ از عمر در مورد " المرسلات " و " والذاریات " و " والنازعات " سوال نمود

کتاب الأسماء المبهمة فی الأنباء المحکمة ، ج 2 ص 153 ، اسم المؤلف:  أبو بکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی الوفاة: 463هـ ، دار النشر : مکتبة الخانجی - القاهرة / مصر - 1417 هـ - 1997م ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. عز الدین علی السید

===================

وکان صَبِیغٌ هذا أتى عمرَ بن الخطاب رضی الله عنه فقال له : خبِّرنی عن ' الذَّاریاتِ ذَرْواً '

این صبیغ همانی است که به نزد عمر بن خطاب رفت و به او گفت : از معنای " الذاریات ذروا " به من خبر بده

الإشتقاق ، ص 228 ، اسم المؤلف:  أبو بکر محمد بن الحسن بن درید الوفاة: 321هـ ، دار النشر : مکتبة الخانجی - القاهرة/مصر ، الطبعة : الطبعة الثالثة ، تحقیق : عبد السلام محمد هارون

 


جواب کوبنده و علمی خلیفه : کتک زدن «صبیغ» ! 

پاسخ خلیفه در مقابل این سوال صبیغ چیزی نبود جز اینکه شدیدا وی را کتک زد !

===================

فضرب ضربا شدیدا

پس به شدت شروع کرد به زدن صبیغ

ذم التأویل ، ص 12 ، اسم المؤلف:  عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسی أبو محمد الوفاة: 620 ، دار النشر : الدار السلفیة - الکویت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : بدر بن عبد الله البدر

===================

فضربه ضربا وجیعا

پس عمر بن خطاب به طرز دردناکی ، صبیغ را کتک زد

تبصرة الحکام فی أصول الأقضیة ومناهج الأحکام ، ج 2 ص 219 ، اسم المؤلف:  برهان الدین أبی الوفاء إبراهیم ابن الإمام شمس الدین أبی عبد الله محمد بن فرحون الیعمری الوفاة: 799 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت - 1422هـ - 2001م ، تحقیق : خرج أحادیثه وعلق علیه وکتب حواشیه: الشیخ جمال مرعشلی

===================

وضرب صبیغ بن عسل لما رأى من بدعته ضربا کثیرا

و وقتی بدعت (!) صبیغ بن عسل را دید ، او را به شدت کتک زد

کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیة ، ج 28 ص 108 ، اسم المؤلف:  أحمد عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مکتبة ابن تیمیة ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی

===================

قال مالک وقد ضرب عمر بن الخطاب رضى الله عنه صبیغا حین بلغه ما یسال عنه من القرآن

مالک می گوید : وقتی صبیغ از قرآن سوالاتی کرد ، عمر بن خطاب او را کتک زد

الاعتصام ، ج 2 ص 54 ، اسم المؤلف: أبو إسحاق الشاطبی الوفاة: 790 ، دار النشر : المکتبة التجاریة الکبرى - مصر


جواب کوبنده و علمی خلیفه : شکستن سر صبیغ  

وقتی که صبیغ سوالش را از خلیفه عالم (!) پرسید ، خلیفه بجای بیان اجوبه علمی با چوب بر سر صبیغ زد و سر او را شکست !

===================

فَأَخَذَ عُمَرُ عُرْجُونًا من تِلْکَ الْعَرَاجِینِ فَضَرَبَهُ  ... فَجَعَلَ له ضَرْبًا حتى دَمِیَ رَأْسُهُ

عمر چند شاخه خرما گرفت و صبیغ را زد ... عمر آنقدر صبیغ را زد تا اینکه سرش خون آمد

سنن الدارمی ، ج 1 ص 66 رقم 144 ، اسم المؤلف:  عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمی الوفاة: 255 ، دار النشر : دار الکتاب العربی - بیروت - 1407 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : فواز أحمد زمرلی , خالد السبع العلمی

الشریعة ، ج 1 ص 483 رقم 153 ، اسم المؤلف:  أبی بکر محمد بن الحسین الآجری الوفاة: 360هـ ، دار النشر : دار الوطن - الریاض / السعودیة - 1420 هـ - 1999 م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : الدکتور عبد الله بن عمر بن سلیمان الدمیجی

الإتقان فی علوم القرآن ، النوع الثالث و الاربعون فی المحکم و المتشابه ج 3 ص 9 ، اسم المؤلف:  جلال الدین عبد الرحمن السیوطی الوفاة: 19/5/911هـ ، دار النشر : دار الفکر - لبنان - 1416هـ- 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : سعید المندوب

التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 23 ص 128 ، اسم المؤلف:  فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی الوفاة: 604 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى

===================

فما زال یضربهُ حتى شجَّه، فجعل الدمُ یسیل على وجهه

عمر بن خطاب آنقدر صبیغ را زد تا اینکه سر صبیغ شکست و خون بر روی صورت جاری شد

شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة ، ج 4 ص 636 ، اسم المؤلف:  هبة الله بن الحسن بن منصور اللالکائی أبو القاسم الوفاة: 418 ، دار النشر : دار طیبة - الریاض - 1402 ، تحقیق : د. أحمد سعد حمدان

الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار ، ج 5 ص 70 ، اسم المؤلف:  أبو عمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر النمری القرطبی الوفاة: 463هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 2000م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : سالم محمد عطا-محمد علی معوض

الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة ، ص 76 ، اسم المؤلف:  محمد بن أبی بکر الانصاری التِلِمْسانی المعروف بالبُرّی الوفاة: 644 ، دار النشر : دار الرفاعی للنشر و الطباعه التوزیع – ریاض – 1403 هـ / 1983 م ، الطبعة : الاولی ، تحقیق : محمد التونجی

===================

ثم قام إلیه فضرب راسه بعرجون فشجه ثم تابع ضربه حتى سال دمه على وجهه

عمر به سوی صبیغ رفت و با چوب خرما آنقدر بر سر او زد تا اینکه سرش شکست و خون بر روی صورتش جاری شد

الجامع لأحکام القرآن ، ج 4 ص 13 -  15 ، اسم المؤلف:  أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی الوفاة: 671 ، دار النشر : دار الشعب – القاهرة

إیضاح الدلیل فی قطع حجج أهل التعطیل ، ص 14 ، اسم المؤلف:  محمد بن إبراهیم بن سعد الله بن جماعة الحموی الشافعی  الوفاة : 733 هـ ، دار النشر : دار السلام للطباعة والنشر - مصر - 1410هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : وهبی سلیمان غاوجی الألبانی


جواب کوبنده و علمی خلیفه : به خون نشاندن پای صبیغ   

خلیفه زاهد (!) آنچنان جواب علمی به صبیغ داد که از بر اثر آن پاهای صبیغ به خون نشست !

===================

وکان عمر ضربه حتى سالت الدماء على رجلیه - أو قال على عقبیه –

عمر آنقدر صبیغ را زد تا اینکه خون بر پاهایش و پاشنه هایش جاری شد

المصنف ، ج 11 ص 426 ، اسم المؤلف:  أبو بکر عبد الرزاق بن همام الصنعانی الوفاة: 211 ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1403 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : حبیب الرحمن الأعظمی

===================

فقال ابن عباس أتدرون مامثل هذا مثل صبیغ الذی ضربه عمر بن الخطاب حتى سألت الدماء على عقبیه أو على رجله  ....  وهذا إسناد صحیح إلى ابن عباس

ابن عباس گفت : آیا می دانید این عمل شبیه جریان صبیغ است که عمر بن خطاب او را آنقدر زد تا خون بر پاهایش و پاشنه هایش جاری شد  .... اسناد این روایت تا ابن عباس صحیح است

تفسیر القرآن العظیم ، ج 2 ص 283 ، اسم المؤلف:  إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1401

جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج 9 ص 170 ، اسم المؤلف:  محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری أبو جعفر الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1405


جواب کوبنده و علمی خلیفه : پاره پاره شدن بدن صبیغ 

===================

فَضَرَبَهُ بها حتى تَرَکَ ظَهْرَهُ دبرة ثُمَّ تَرَکَهُ حتى بَرَأَ ثُمَّ عادله ثُمَّ تَرَکَهُ حتى بَرَأَ فَدَعَا بِهِ لِیَعُودَ له

شروع کرد به زدن پشت او تا اینکه زخم شد . پس او را ول کرد تا خوب شد سپس شروع کرد بزدن او تا مجروح شد و بیهوش گردید آنگاه واگذارد تا بهبودى پیدا کرد پس او را باز طلبید که شکنجه دهد

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 23 ص 411 ، اسم المؤلف:  أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری

فتوح مصر وأخبارها ، ص 291 ، اسم المؤلف:  أبو القاسم عبد الرحمن بن عبد الله عبد الحکم بن أعین القرشی المصری الوفاة: 257هـ/ 871م ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1416هـ/ 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد الحجیری

===================

والدبرة بفتحات ثلاثة هی قرحة الدابة فی أصل الوضع اللغوی والمراد هنا أنه صیر فی ظهره من الضرب جرح دامیا کأنه قرحة فی دابة

دبره در اصل یعنی جراحت چهار پا و در اینجا یعنی پشت صبیغ بر اثر ضربه مجروح شد همانند جراحت چهار پا

فتوح مصر وأخبارها ، ص 291 ، اسم المؤلف:  أبو القاسم عبد الرحمن بن عبد الله عبد الحکم بن أعین القرشی

المصری الوفاة: 257هـ/ 871م ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1416هـ/ 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد الحجیری

===================

 این مطلب در سنن دارمی چنین آمده است :

فَضَرَبَهُ بها حتى تَرَکَ ظَهْرَهُ وبرة ثُمَّ تَرَکَهُ حتى بَرَأَ ثُمَّ عادله ثُمَّ تَرَکَهُ حتى بَرَأَ فَدَعَا بِهِ لِیَعُودَ له

در حاشیه سنن دارمی چنین آمده است :  

وبره : ای ذات فروج
سنن الدارمی ، ج 1 ص 67 رقم 148 ، اسم المؤلف:  عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمی الوفاة: 255 ، دار النشر : دار الکتاب العربی - بیروت - 1407 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : فواز أحمد زمرلی , خالد السبع العلمی 

===================

برخی دیگر نیز گفته اند :

عن أنس أن عمر بن الخطاب جلد صبیغ الکوفی فی مسألة عن حرف من القرآن حتى اضطردت الدماء فی ظهره

انس می گوید که عمر بن خطاب آنقدر صبیغ را بخاطر سوالش از قرآن تازیانه زد که خون بر پست وی جاری شد

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 23 ص 411 ، اسم المؤلف:  أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری


جواب کوبنده و علمی خلیفه : زندانی کردن صبیغ 

صبیغ بوسیله عمر زندانی شد و هر وقت کتک می خورد به زندان می رفت تا بهتر شود و دوباره برای کتک خوردن به نزد خلیفه عادل (!) برود !

وَثَبَتَ عَنْ عُمَرَ أَنَّهُ کَانَ لَهُ سِجْنٌ ، .... وَسَجَنَ صَبِیغًا عَلَى سُؤَالِهِ عَنْ الذَّارِیَاتِ وَالْمُرْسَلَاتِ وَالنَّازِعَاتِ وَشِبْهِهِنَّ وَضَرَبَهُ مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ

این مطلب ثابت است که عمر ، زندان داشت و صبیغ را بخاطر سوالش از " الذاریات والمرسلات و النازعات و مشابه آن " زندانی کرد و چندین بار پشت سر هم او را کتک زد .

معین الحکام ، ج 2 ص 454 ، اسم المؤلف:  علی بن خلیل الطرابلسی، أبو الحسن، علاء الدین الوفاة: 844 هـ

===================

فأخذه عمر بن الخطاب رضى الله عنه فضربه بالجرید الرطب ثم سجنه حتى إذا خف الذی به أخرجه فضربه فقال یا أمیر المؤمنین إن کنت ترید قتلى فأجهز على وإلا فقد شفیتنى شفاک الله فخلاه عمر

عمر بن خطاب او را گرفت و او را با شاخه خرما کتک زد و سپس او را زندانی کرد و دوباره او را خارج کرد و دوباره زد . صبیغ گفت : ای امیرالمومنین ! اگر می خواهی مرا بکشی مرا مجهز بکن وگرنه مرا معالجه کرده ای ! پس عمر او را رها کرد .

الاعتصام ، ج 2 ص 53 - 54 اسم المؤلف:  أبو إسحاق الشاطبی الوفاة: 790 ، دار النشر : المکتبة التجاریة الکبرى - مصر

البدع ، ص 161 رقم 147 ، اسم المؤلف:  أبو عبد الله محمد بن وضاح بن بزیع المروانی الوفاة: 286 هـ ، دار النشر : دار الصفا 1411 هـ ، تحقیق : محمد احمد الدهمان 


جواب کوبنده و علمی خلیفه : مثل همیشه ، شلاق !  

قطعا در این امر باید شلاق عمر نیز فیضی از این امر ببرد و لذا عمر شروع کرد به شلاق زدن صبیغ بیچاره و صدها تازیانه بر او زد !

ثم أمر به فضرب مائة وجعله فی بیت فلما برأ دعا به فضربه مائة أخرى

عمر 100 تازیانه به صبیغ زد و او را در خانه ای زندانی کرد ، وقتی حالش خوب شد 100 تازیانه دیگر نیز به او زد

البحر الزخار ، ج 1 ص 423 رقم 299 ، اسم المؤلف:  أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار الوفاة: 292 ، دار النشر : مؤسسة علوم القرآن , مکتبة العلوم والحکم - بیروت , المدینة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله

الحجة فی بیان المحجة وشرح عقیدة أهل السنة ، ج 1 ص 210 ، اسم المؤلف:  أبو القاسم اسماعیل ابن محمد بن الفضل التیمی الأصبهانی الوفاة: 535هـ ، دار النشر : دار الرایة - السعودیة / الریاض - 1419هـ - 1999م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمد بن ربیع بن هادی عمیر المدخلی

شرح الزرقانی على موطأ الإمام مالک ، ج 3 ص 33 ، اسم المؤلف:  محمد بن عبد الباقی بن یوسف الزرقانی الوفاة: 1122 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 ، الطبعة : الأولى 

===================

والمنقول فی ذلک فعل عمر رضی الله عنه أنه ضرب صبیغا اکثر من الحد أو من مائة

عمر بن خطاب بیشتر از حد شلاق زدن یا بیشتر از 100 تازیانه به صبیغ زد

إحکام الأحکام شرح عمدة الأحکام ، ج 4 ص 138 ، اسم المؤلف:  تقی الدین أبی الفتح الوفاة: 702 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة – بیروت

===================

برخی نیز برای توجیه عمل خلیفه و یا خندیدن به امثال صبیغ چنین بیان کرده اند : 

کان عمر بن الخطاب یکرر التعزیر فی الفعل إذا اشتمل على أنواع من المحرمات فکان یعرز فی الیوم الأول مائة، وفی الثانی مائة، وفی الثالث مائة، یفرق التعزیر لئلا یفضى إلى فساد بعض الأعضاء.

عمر بن خطاب تعزیر در مورد برخی از کارهای حرام را تکرار می کرد و در روز اول 100 تازیانه ، در روز دوم 100 تازیانه و در روز سوم 100 تازیانه می زد تا مبادا سبب آسیب دیدن عضوی از اعضاء بدن شود .

تیسیر العلام شرح عمدة الأحکام ، ج 2 ص 256 ، اسم المؤلف: عبدالله بن عبدالرحمن بن صالح آل البسام  ، دار النشر : مکتبة الرشد - ریاض – 1420 هـ / 2000 م ، الطبعة : الأولى


جواب کوبنده و علمی خلیفه : سعی در قتل صبیغ !  

گویا خلیفه واقعا قصد کشتن صبیغ را داشت تا دیگر از این سوالها نکند !

===================

هم عمر بن الخطاب رضی الله عنه بصبیغ أن یقتله إذ تعمق فی السؤال عن القرآن

عمر بن خطاب سعی و اراده بر کشتن صبیغ داشت وقتی به عمق سوال او از قرآن رسید

نقض الإمام عثمان بن سعید الدارمی على المریسی الجهمی العنید ، ج 1 ص 527 ، اسم المؤلف:  أبو سعید عثمان بن سعید الدارمی الوفاة: 280هـ ، دار النشر : مکتبة الرشد - السعودیة - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : رشید بن حسن الألمعی 


دیگر به زنده ماندن صبیغ امیدی نبود ! 

نحوه برخورد عمر بن خطاب با صبیغ آنچنان وحشتناک بود که صبیغ دیگر امیدی به زنده ماندن نداشت !

===================

فقال صَبِیغٌ ان کُنْتَ تُرِیدُ قَتْلِی فَاقْتُلْنِی قَتْلًا جَمِیلًا وان کُنْتَ تُرِیدُ ان تُدَاوِیَنِی فَقَدْ والله برئت

صبیغ گفت : اگر واقعا می خواهی مرا بکشی پس مرا به نحوی مناسب بکش و اگر می خواهی مرا معالجه کنی ، به خدا قسم من خوب شدم .

سنن الدارمی ، ج 1 ص 67 رقم 148 ، اسم المؤلف:  عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمی الوفاة: 255 ، دار النشر : دار الکتاب العربی - بیروت - 1407 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : فواز أحمد زمرلی , خالد السبع العلمی

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 23 ص 411 ، اسم المؤلف:  أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری

فتوح مصر وأخبارها ، ص 291 ، اسم المؤلف:  أبو القاسم عبد الرحمن بن عبد الله عبد الحکم بن أعین القرشی المصری الوفاة: 257هـ/ 871م ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1416هـ/ 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد الحجیری

===================

 فأخذه عمر بن الخطاب رضى الله عنه فضربه بالجرید الرطب ثم سجنه حتى إذا خف الذی به أخرجه فضربه فقال یا أمیر المؤمنین إن کنت ترید قتلى فأجهز على وإلا فقد شفیتنى شفاک الله فخلاه عمر

عمر بن خطاب او را گرفت و او را با شاخه خرما کتک زد و سپس او را زندانی کرد و دوباره او را خارج کرد و دوباره زد . صبیغ گفت : ای امیرالمومنین ! اگر می خواهی مرا بکشی مرا مجهز بکن وگرنه مرا معالجه کرده ای ! پس عمر او را رها کرد .

الاعتصام ، ج 2 ص 53 - 54 اسم المؤلف:  أبو إسحاق الشاطبی الوفاة: 790 ، دار النشر : المکتبة التجاریة الکبرى - مصر


تمهیدات فرهنگی ، تربیتی عمر برای صبیغ ! 

بعد از اینکه عمر بن خطاب به صبیغ عنایت ویژه کرد و با زبان خوش ( شلاق و چوب و غیره ) به او فهماند که اصلا نباید به آیات الهی فکر کرد  چه برسد به سوال کردن آنهم از خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، برای آموزش صبیغ و دیگر مردمان اقدام به اعمالی در شان و شئونات خودش کرد ! 


آتش زدن مکتوبات صبیغ !

اولین اقدام فرهنگی عمر این بود که سوالاتی را که صبیغ در مورد قرآن جمع آوری کرده بود را آتش زد ! دقیقا همانند همان کاری که قبلا او و رفیقش – ابی بکر - با احادیث نبوی صلی الله علیه و آله کرده بودند .

===================

وحرق کتبه وکتب إلى أهل البصرة ألا تجالسوه

عمر مکتوبات صبیغ را آتش زد و به اهل بصره نوشت که با وی مجالست نکنند

المصنف ، ج 11 ص 426 رقم 20906 ، اسم المؤلف:  أبو بکر عبد الرزاق بن همام الصنعانی الوفاة: 211 ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1403 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : حبیب الرحمن الأعظمی

التنبیه والرد على أهل الأهواء والبدع ، ص 181 ، اسم المؤلف:  أبو الحسن محمد بن أحمد بن عبد الرحمن الملطی الشافعی الوفاة: 377هـ ، دار النشر : المکتبة الأزهریة للتراث - مصر - 1418هـ - 1997م ، تحقیق : محمد زاهد بن الحسن الکوثری 


چرخاندن در میان قومش ! 

عمر بن خطاب سپس صبیغ را بر مرکبی سوار کرده و در میان قومش به عنوان " مجرم " گردانید تا همگان این آبروی داری خلیفه از یک صحابی را یاد بگیرند !

===================

فشمر عمر رضی الله عنه عن ذراعیه وأوجعه جلدا ثم قال أرحلوه فأرکبوه على راحلته فقال طیفوا به فی حیه لیعلم الناس بذلک

عمر دستش را بلند کرد و صبیغ را تازیانه زد و گفت : او را بر شترش سوار کنید و او را بچرخانید تا مردم این موضوع را بفهمند

دفع شبه من شبه وتمرد ، ص 26 ، اسم المؤلف:  تقی الدین أبی بکر الحصنی الدمشقی الوفاة: 829هـ ، دار النشر : المکتبة الأزهریة للتراث – مصر

===================

واحملوه على قتب ثم أخرجوه حتى تقدموا به بلاده

او را بر شتری سوار کنید و از شهر خارجش کنید تا به شهرش برسد

شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة ، ج 4 ص 635 ، اسم المؤلف:  هبة الله بن الحسن بن منصور اللالکائی أبو القاسم الوفاة: 418 ، دار النشر : دار طیبة - الریاض - 1402 ، تحقیق : د. أحمد سعد حمدان


عمر : جار بزنید که صبیغ ، غلط کرد ! 

خلیفه دستور داد تا جار بزنند و بگویند که : صبیغ به دنبال علم رفته و کار اشتباهی ( غلطی ) کرده است !

===================

واحملوه على قتب ثم أخرجوه حتى تقدموا به بلاده ثم لیقم خطیبا ثم یقول إن صبینا ابتغى العلم فاخطأه

او را بر شتری سوار کنید و از شهر خارجش کنید تا به شهرش برسد سپس جار بزنید : صبیغ علم خواست ولی اشتباه کرد

شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة ، ج 4 ص 635 ، اسم المؤلف:  هبة الله بن الحسن بن منصور اللالکائی أبو القاسم الوفاة: 418 ، دار النشر : دار طیبة - الریاض - 1402 ، تحقیق : د. أحمد سعد حمدان

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 23 ص 412 ، اسم المؤلف:  أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری

 


تبعید صبیغ به بصره ! 

خلیفه عالم (!) بعد از این اعمال ، دستور داد تا صبیغ را به بصره تبعید کنند ! یعنی همانند همان بلایی که بر سر نصر بن حجاج آورد !

===================

فأمر عمر ابن الخطاب رضی الله عنه بضربه ونفاه إلى البصرة ونهى عن مجالسته

عمر بن خطاب دستور داد به کتک زدن صبیغ و او را به بصره تبعید کرد و از مجالست با او نهی کرد

لسان العرب ، ج 8  ص 439 ، اسم المؤلف:  محمد بن مکرم بن منظور الأفریقی المصری الوفاة: 711 ، دار النشر : دار صادر - بیروت ، الطبعة : الأولى

===================

ومن أنواع التعزیر النفى والتغریب کما کان عمر بن الخطاب یعزر بالنفى فى شرب الخمر إلى خیبر وکما نفى صبیغ بن عسل إلى البصرة

از انواع تعزیر ، تبعید می باشد همچنان که عمر بن خطاب ، شارب خمر را به خیبر و صبیغ بن عسل را به بصره تبعید کرد .

کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیة ، ج 28  ص 109 ، اسم المؤلف:  أحمد عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مکتبة ابن تیمیة ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی 


قطع حقوق صبیغ از بیت المال ! 

خلیفه عادل (!) در طی یک حرکت جوانمردانه (!) حقوق و مستمری صبیغ از بیت المال را نیز قطع کرد تا درس عبرتی شود برای طالبان علم و پژوهشگران قرآنی !

===================

کتب عمر بن الخطاب إلى أبی موسى الأشعری أن لا تجالس صبیغا وأن یحرم عطاءه ورزقه

عمر بن خطاب به ابوموسی اشعری نامه نوشت که کسی با صبیغ مجالست نکند و عطا و مستمری او را قطع کند .

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 23 ص 413 ، اسم المؤلف:  أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری

شرح الزرقانی على موطأ الإمام مالک ، ج 3 ص 33 ، اسم المؤلف:  محمد بن عبد الباقی بن یوسف الزرقانی الوفاة: 1122 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 ، الطبعة : الأولى

===================

دیگری نیز صراحت دارد :

ولهذا ضرب صبیغ بن عسل ونفاه وحرمه رزقه وعطاءه لما سأله عن حروف من مشکل القرآن

و برای همین بود که عمر بن خطاب ، صبیغ را تبعید کرد و دریافتی و مستمری او را قطع کرد زیرا صبیغ از خلیفه در مورد حروف مشکل (!) قرآنی سوال کرده بود .

الفقیه و المتفقه ، ج 2 ص 19 ، اسم المؤلف:  أبو بکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی الوفاة: 462هـ ، دار النشر : دار ابن الجوزی - السعودیة - 1421هـ ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : أبو عبد الرحمن عادل بن یوسف الغرازی


نهی از مجالست و هم صحبتی با صبیغ ! 

در اقدامی دیگر ، خلیفه از مجالست با صبیغ و حتی صحبت کردن با وی نیز نهی کرد و بر این امر دستور داد !

===================

وکتب إلى أبى موسى الأشعری رضی الله عنه أن لا یجالسه أحد من المسلمین

عمر برای ابوموسی نوشت که کسی از مسلمین حق ندارد با صبیغ مجالست نماید

الاعتصام ، ج 2 ص 55 ، اسم المؤلف: أبو إسحاق الشاطبی الوفاة: 790 ، دار النشر : المکتبة التجاریة الکبرى - مصر

===================

 وأمر بهجره فکان لا یکلمه أحد

عمر امر کرد تا صبیغ را واگذارند و کسی با وی حرف نزند

تبصرة الحکام فی أصول الأقضیة ومناهج الأحکام ، ج 2 ص 219 ، اسم المؤلف:  برهان الدین أبی الوفاء إبراهیم ابن الإمام شمس الدین أبی عبد الله محمد بن فرحون الیعمری الوفاة: 799 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت - 1422هـ - 2001م ، تحقیق : خرج أحادیثه وعلق علیه وکتب حواشیه: الشیخ جمال مرعشلی

===================

ثم کتب إلى أبی موسى الأشعری أن لا یجالسه مسلم ولا یکلمه

عمر برای ابوموسی نوشت که هیچ مسلمانی با صبیغ مجالست و صحبت نکند

الدر المنثور ، ج 7  ص 614 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة:  911 هـ ، دار النشر : دار الفکر - بیروت


نهی از عیادت صبیغ ! 

===================

عمر نوشت :

وَإِنْ مَرِضَ فَلاَ تَعُودُوهُ

اگر صبیغ مریض شد ، به عیادت او نروید

جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)  ، ج 14 ص 37 رقم1974 ، اسم المؤلف:  الحافظ جلال الدین عبد الرحمن السیوطی  الوفاة: 911هـ  ، دار النشر : دارالفکر – بیروت – 1414 هـ / 1994 م ، جمع و ترتیب : عباس احمد الصقر – احمد عبدالجواد

الدر المنثور ، ج 2  ص 153 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت – 1993

 


فرار مردم از صبیغ !

بعد از بیان دستورات عادلانه (!) خلیفه در مورد صبیغ  اهالی بصره از ترس از او می گریختند و آمده است که حتی اجتماعات 100 نفری خود را بر هم می زدند و متفرق می شدند !

عن أبی عثمان النهدی قال ...  فلو جئنا ونحن مائة لتفرقنا

وقتی صبیغ می آمد و ما 100 نفر نیز بودیم ، باز هم متفرق می شدیم .

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 23 ص 412 - 413 ، اسم المؤلف:  أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری

تلقیح فهوم أهل الأثر فی عیون التاریخ والسیر ، ص 478 ، اسم المؤلف:  جمال الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن الجوزی الوفاة: 597هـ ، دار النشر : شرکة دار الأرقم بن أبی الأرقم - بیروت - 1997 ، الطبعة : الأولى


صبیغ در حکم شتر گَر !

این رفتار خلیفه چنان شده بود وقتی مردم او را می دیدند همانند شتر گَر از فرار می کردند زیرا می دانستند که کیفر و تنبیه خلیفه پر مهر در مورد این امر چه می باشد !

خلاد بن زرعة یحدث عن أبیه قال لقد رأیت صبیغ بن عسل بالبصرة کأنه بعیر أجرب یجیء إلى الحلق وکلما جلس إلى حلقة قاموا وترکوه وقالوا عزمة أمیر المؤمنین ألا یکلم

خلاد از قول پدرش نقل می کند که صبیغ بن عسل را دیدم در بصره همانند شتر گَر که وقتی وارد جمعی می شد ، آنها بلند شده و او را ترک می کردند و میگفتند : امیرالمومنین (عمر ) !!! خواسته است که با او سخن گفته نشود .

الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار ، ج 5 ص 70 ، اسم المؤلف:  أبو عمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر النمری القرطبی الوفاة: 463هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 2000م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : سالم محمد عطا-محمد علی معوض

الحجة فی بیان المحجة وشرح عقیدة أهل السنة ، ج 1 ص 210 ، اسم المؤلف:  أبو القاسم اسماعیل ابن محمد بن الفضل التیمی الأصبهانی الوفاة: 535هـ ، دار النشر : دار الرایة - السعودیة / الریاض - 1419هـ - 1999م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمد بن ربیع بن هادی عمیر المدخلی

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 23 ص 413 ، اسم المؤلف:  أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری


عاقبت صبیغ چه شد ؟

سر انجام بخاطر این عملکرد خلیفه عادل (!) صبیغ که بزرگ و سید قوم خود بود در خفت و خواری جان داد .

===================

عن السائب بن یزید أنه قال .... فلم یزل وضیعا فی قومه حتى هلک وکان سید قومه

سایب بن یزید می گوید : صبیغ در میان قومش همچنان حقیر و فرومایه ماند تا وقتی که مرگش فرا رسید در حالی که او بزرگ و آقای قومش بود .

فضائل الصحابة ، ج 1 ص 446 ، اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشیبانی الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. وصی الله محمد عباس

الشریعة ، ج 1 ص 482 ، اسم المؤلف:  أبی بکر محمد بن الحسین الآجری الوفاة: 360هـ ، دار النشر : دار الوطن - الریاض / السعودیة - 1420 هـ - 1999 م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : الدکتور عبد الله بن عمر بن سلیمان الدمیجی

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 23 ص 412 ، اسم المؤلف:  أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری

===================

ابن حجر دقیقا بعد از نقل این عبارت است که می گوید :

وهذا یدل على أنه کان فی زمن عمر رجلا کبیرا

الإصابة فی تمییز الصحابة ، ج 3 ص 459 ، اسم المؤلف:  أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی 

===================

و قطعا می دانید که بنابر دستور خلیفه عادل (!) کسی حق نداشت حتی بر جنازه صبیغ حاظر شود .

وَإِنْ مَرِضَ فَلاَ تَعُودُوهُ وَإِنْ مَاتَ فَلاَ تَشْهَدُوهُ

اگر صبیغ مریض شد ، به عیادت او نروید و اگر او جان داد بر جنازه اش حاضر نشوید

جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)  ، ج 14 ص 37 رقم1974 ، اسم المؤلف:  الحافظ جلال الدین عبد الرحمن السیوطی  الوفاة: 911هـ  ، دار النشر : دارالفکر – بیروت – 1414 هـ / 1994 م ، جمع و ترتیب : عباس احمد الصقر – احمد عبدالجواد

الدر المنثور ، ج 2  ص 153 ، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت – 1993


نتیجه :

آری! این بود نمونه ای دیگر از برخورد حکیمانه و عالمانه و عادلانه عمر بن خطاب با یک پرسشگر قرآنی !

فــیـــلــم

نهی عمر بن خطاب از نامگذاری به اسم پیامبران !!!

(اثبات از کتب اهل سنت)

 

برای پخش آنلاین روی فیلم کلیک کنین.
 برای دانلود ایــــــنــــــــجــــــا کلیک کنین.

مخالفت عمر بن الخطاب با سنت و نهی از نام گذاری به اسم پیامبر (ص)

(اثبات از کتب اهل سنت)   


در این مطلب قصد داریم تا به بررسی مخالفت عمر بن الخطاب با سنت ثابت پیامبر در نهی از نامگذاری به اسم پیامبر بپردازیم.

این مطلب دو قسمت دارد.قسمت اول اثبات سنت بودن نامگذاری به اسم " محمد " و سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به این امر و بخش دوم مخالفت عمر بن الخطاب در دوره ی خلافتش با این امر.


1- سنت بودن نامگذاری افراد به اسم پیامبر (ص)

حدثنا محمد بن کثیر أخبرنا شعبة عن منصور عن سالم عن جابر رضی الله عنه عن النبی صلى الله علیه و سلم قال : تسموا باسمی ولا تکتنوا بکنیتی.


صحیح البخاری،ج3،ص1301،ح3345 ط دار ابن کثیر

جابر از پیامبر نقل میکند که پیامبر فرمودند : به اسم من نامگذاری کنید ولی به کنیه ام نامگذاری نکنید.

مشابه این احادیث در منابع دیگر نیز وارد شده است.از جمله :

صحیح البخاری،ج1،ص52،ح110 ط دار ابن کثیر
صحیح مسلم،ج3،ص1682،ح2131 و ح2133 و ح2134 ط دار احیاء التراث العربی
سنن ابن ماجة،ج2،ص1230،ح3736 ط دار احیاء الکتب العربیة


و بسیاری از منابع دیگر که ما به دلیل جلوگیری از طولانی شدن مطلب صرفا به ذکر آدرس ها از کتب ستة اکتفا می کنیم.



برای مشاهده با کیفیت بالا،روی عکس کلیک کنید



حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ حُصَیْنٍ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، قَالَ: وُلِدَ لِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ غُلَامٌ، فَأَرَادَ أَنْ یُسَمِّیَهُ مُحَمَّدًا، فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَسَأَلُوهُ، فَقَالَ: سَمُّوا بِاسْمِی، وَلَا تَکَنَّوْا بِکُنْیَتِی، فَإِنِّی بُعِثْتُ قَاسِمًا أَقْسِمُ بَیْنَکُمْ.

مسند احمد،ج23،ص219،ح14963 ط موسسة الرسالة

جابر بن عبدالله می گوید که شخصی از انصار صاحب پسری شد و خواست که نام او را محمد بگذارد.به نزد رسول خدا رفتند و از ایشان سوال کردند.رسول خدا فرمود : به اسم من نامگذاری کنید ولی به کنیه ام نامگذاری نکنید.همانا من قاسم فرستاده شدم تا بین شما تقسیم کنم.








برای مشاهده با کیفیت بالا،روی عکس کلیک کنید




تا اینجا ملاحظه نمودید که طبق احادیث معتبر،نامگذاری به اسم " محمد " سنت است.حال برای شما افرادی را ذکر می کنیم که خود پیامبر نام " محمد " را بر آنان نهاده است :

محمد بْن طَلْحَة بْن عُبَیْد الله القرشی التیمی :

أنى بِهِ أبوه طَلْحَة إِلَى النَّبِیّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فمسح رأسه وسماه محمدا، وکناه بأبی الْقَاسِم. وقد قیل: کنیته أَبُو سُلَیْمَان. والصحیح أَبُو الْقَاسِم.

الاستیعاب فی معرفة الاصحاب،ج3،ص1371 ط دار الجیل
الاصابة فی تمییز الصحابة،ج6،ص16 ط دار الکتب العلمیة
اسد الغابة،ج4،ص322 ط دار الفکر


پدر محمد بن طلحة او را نزد رسول خدا برد و پیامبر بر سر او دست کشید و اسم او را محمد گذاشت و کنیه ی او را ابوالقاسم قرار داد.همچنین گفته شده ابوسلیمان ولی صحیح ابوالقاسم است.

حتی می بینید که بر خلاف حدیثی که در صحیح بخاری بود و از کنیه ی ابوالقاسم منع شده بود،خود پیامبر این کنیه را برای دیگران قرار داده است.

محمد بن ثابت بن قیس الأنصاری :

أنى به أبوه إلى النبی صلى الله علیه وَسَلَّمَ، فسماه محمدا.

الاستیعاب فی معرفة الاصحاب،ج3،ص1367 ط دار الجیل
الاصابة فی تمییز الصحابة،ج6،ص195 ط دار الکتب العلمیة
اسد الغابة،ج5،ص77 ط دار الکتب العلمیة


پدرش او را به نزد پیامبر آورد و پیامبر او را محمد نام نهاد.

محمد بْن عَمْرو بْن حزم الأَنْصَارِیّ :

سماه أبوه محمدا، وکناه أَبَا سُلَیْمَان، وکتب بذلک إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم، فکتب إلیه رسول الله صلى الله علیه وَسَلَّمَ: سمه محمدا، وکنه أَبَا عَبْد الْمَلِکِ.

الاستیعاب فی معرفة الاصحاب،ج3،ص1375 ط دار الجیل
الاصابة فی تمییز الصحابة،ج6،ص200 ط دار الکتب العلمیة
اسد الغابة،ج4،ص330 ط دار الکتب العلمیة


پدرش او را محمد نامگذاری کرد و کنیه اش را ابو سلیمان قرار داد و این را برای پیامبر نوشت و پیامبر در جواب نوشت : او را محمد نامگذاری کن و کنیه ی او را عبد الملک قرار بده.

محمد بن أنس بن فضالة الأنصاری :

روى عَنْهُ ابنه یُونُس بْن مُحَمَّد، قَالَ: قدم النَّبِیّ صلى الله علیه وسلم وأنا ابْن أسبوعین، فأتى بی إِلَى النَّبِیّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فمسح على رأسی، وَقَالَ: سموه باسمی، ولا تکنوه بکنیتی.

الاستیعاب فی معرفة الاصحاب،ج3،ص1365 ط دار الجیل
الاصابة فی تمییز الصحابة،ج6،ص4 ط دار الکتب العلمیة
اسد الغابة،ج5،ص75 ط دار الکتب العلمیة


پسر محمد بن انس،یونس بن محمد،از پدرش نقل کرده که او گفت : پیامبر در حالی که دو هفته داشتم آمد.من را به نزد پیامبر (ص) بردند.روی سرم دست کشید و گفت : او را به اسم من نامگذاری کنید و به کنیه ام نامگذاری نکنید.

مُحَمَّد بْن یفدیدویه الهروی :

حدثنا بفودان بن یفدیدویه الهروی، قال: حاربت رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وآله وسلم فی شرکی، ثمّ أسلمت على یدی رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وسلّم، فسمّانی محمدا.

الاصابة فی تمییز الصحابة،ج6،ص31 ط دار الکتب العلمیة
اسد الغابة،ج5،ص109 ط دار الکتب العلمیة


محمد بن یفدیدویه هروی نقل می کند که : با رسول خدا زمانی که مشرک بودم جنگیدم سپس به دست رسول خدا اسلام آوردم و او مرا محمد نام نهاد.

محمد بن نبیط بن جابر :

ولد عَلَى عهد رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وسماه مُحَمَّدا.

الاصابة فی تمییز الصحابة،ج6،ص202 ط دار الکتب العلمیة
اسد الغابة،ج5،ص108 ط دار الکتب العلمیة


مُحَمَّد بْن ضمرة بْن أسود :

سماه رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ محمدا.

اسد الغابة،ج5،ص93 ط دار الکتب العلمیة
الاصابة فی تمییز الصحابة،ج6،ص15 ط دار الکتب العلمیة


مُحَمَّد بْن هلال بْن المعلى :

سماه رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُحَمَّدا.

اسد الغابة،ج5،ص109 ط دار الکتب العلمیة
الاصابة فی تمییز الصحابة،ج6،ص30 ط دار الکتب العلمیة


بخشی از افرادی که پیامبر نام آنان را " محمد " گذاشت یا تشویق به چنین اسمی کرد را ملاحظه نمودید.به طور قطع بسیاری از افراد دیگر هم بوده اند که در نتیجه ی تشویق پیامبر یا با نامگذاری مستقیم پیامبر این نام را برگزیده اند و نامی از آنان در کتب تاریخ و تراجم ذکر نشده است.


حال بخش دوم مطلب را می خوانیم :

2- نهی عمر بن خطاب از نامگذاری به اسم پیامبر (ص)

(مخالفت صریح با سنت پیامبر)

وقال آخرون : غیر جائز لأحد أن یسمى باسم النبى علیه السلام ذکر من قال ذلک : حدثنا محمد بن بشار ، حدثنا معاذ بن هشام قال : حدثنى أبى ، عن قتادة ، عن سالم بن أبى الجعد قال : کتب عمر إلى أهل الکوفة الا تسموا أحدًا باسم نبى.

شرح صحیح البخاری لابن بطال،ج9،ص344 ط مکتبة الرشد

و دیگران گفته اند : جائز نیست که کسی اسم پیامبر را برای خود بگذارد و این افراد این حدیث را ذکر کرده اند که سالم بن ابی الجعد نقل می کند که عمر بن الخطاب به اهالی کوفه نامه نوشت و گفت هیچکس را به اسم هیچ پیامبری نامگذاری نکنید.








برای مشاهده با کیفیت بالا،روی عکس کلیک کنید





ملاحظه می فرمایید که ابن بطال صریحا می گوید عده ای هستند که نامگذاری به اسم پیامبر را جائز نمی دانند و به این عمل عمر بن الخطاب که از نامگذاری به اسم پیامبران و از جمله حضرت محمد صلی الله علیه و آله جلوگیری کرد استدلال می کنند!

اشکال به روایت نقل شده از سالم بن ابی الجعد و پاسخ به آن :


برخی ممکن است اشکال کنند که روایت نقل شده از سالم بن ابی الجعد مرسل بوده و سالم بن ابی الجعد اصلا عمر را درک نکرده و در نتیجه چنین مساله ای هرگز رخ نداده است!

در پاسخ باید بگوییم که :

اولا :

 جمع کثیری از علمای مخالفین این عمل عمر بن الخطاب را در کتب خود نقل کرده اند و در توجیه این عمل عمر بن الخطاب اصلا توجهی به سند روایت نکرده اند و توجیهات دیگری را ذکر نموده اند.به علاوه جمعی دیگر به گفته ی ابن بطال و برخی دیگر از علمای اهل سنت حتی با استدلال به این عمل عمر بن الخطاب نامگذاری به اسامی پیامبران و نامگذاری به محمد را غیر جائز دانسته اند و این نشان می دهد که اصل وقوع این مساله را قطعی و ثابت می دانسته اند!!!

ثانیا :

این روایت به جهت سندی کاملا معتبر بوده و اشکالی به آن وارد نیست! " سالم بن ابی الجعد " تابعی و ثقه است و مراسیل تابعین در نزد جمهور اهل سنت حجت است.بنا بر این ایراد مرسل بودن نیز فاقد استدلال است.

قاضی عیاض،از استوانه های علمی اهل سنت، می نویسد :

وقد کتب عمر إلى الکوفة: لا تسموا أحدًا باسم نبى. وأمر جماعة بالمدینة بتغییر أسماء أبنائهم محمدًا، حتى ذکر له جماعة أن النبى صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سماهم بذلک فترکهم، والأشبه أن فعل عمر لهذا إعظامًا لاسم النبى وتوقیرًا له، کما جاء فى الحدیث: یسمون أبناءهم محمدًا، ثم یلعنونهم.

اکمال المعلم بفوائد مسلم،ج7،ص9 ط دار الوفاء


عمر به کوفه نامه نوشت که هیچ کس را به اسم هیچ پیامبری نامگذاری نکنید و دستور داد تا گروهی در مدینه اسامی خود را از محمد { به اسامی دیگر} تغییر دهند تا اینکه گروهی به عمر گفتند که پیامبر آن ها را اینطور نامگذاری کرد پس رهایشان کرد.اشبه آن است که عمر این کار را برای بزرگداشت اسم پیامبر و توقیر پیامبر انجام داده است همانطور که در حدیث آمده است : پسرانشان را محمد نامگذاری می کنند سپس آن ها را لعن می کنند.

ملاحظه می کنید که قاضی عیاض هم بعد از ذکر این عمل عمر بن الخطاب ( که طبعا آن را ثابت و قطعی می داند ) در سدد توجیه عمل او بر می آید که ما در این جا به توجیهات ایشان پاسخ می دهیم :

توجیه اول :

عمر بن الخطاب این کار را برای احترام به اسم پیامبر و بزرگداشت شخصیت پیامبر انجام داده است.

پاسخ توجیه اول :

در اصل ما این توجیه غیر علمی را در ابتدای مطلب توضیح داده ایم ولی باز هم به صورت کوتاه پاسخ می دهیم.
این توجیه در اصل فرار به جلو و فرار از حقایق است.در شرایطی که خود پیامبر صریحا می فرمایند که فرزندانتان را به اسم من نامگذاری کنید ( احادیث در ابتدای مطلب ذکر شد ) و در شرایطی که خود پیامبر بسیاری از صحابه و دیگر اشخاص را به " محمد " نامگذاری می کنند و هیچ جا هم از نامگذاری به " محمد " نهی نمی کنند،چه جایی برای مخالفت با نامگذاری به اسم پیامبر می ماند؟ یعنی خلیفه ی دوم بیش از خود پیامبر نگران و دلسوز احترام به جایگاه نبوت و پیامبری بوده است؟ یعنی خود پیامبر نمی دانست و حتی احتمال نمی داد که ممکن است کسی اشخاصی را که نام " محمد " دارند سب یا لعن کند؟! ( احتمال عقلی ) مساله ی بعدی این که این توجیه زمانی غیر عقلانی تر و غیر منطقی تر به نظر می رسد که حتی خود عمر بن الخطاب هم آن را قبول ندارد! زیرا طبق نقل خود جناب قاضی عیاض وقتی گروهی به خلیفه ی دوم می گویند که پیامبر آن ها را به این نام،نامگذاری کرده است،عمر بن الخطاب به خطای خود پی می برد و دست از کارش بر می دارد.
پس ملاحظه نمودید که خود عمر بن الخطاب اولینکسی است که قبل از توجیه قاضی عیاض،توجیه او را باطل کرده و به اشتباه خود پی برده ولی متاسفانه علمای مخالفین با احتجاج به بهانه های غیر منطقی در پی توجیه مخالفت صریح عمر بن الخطاب با سنت پیامبر برآمده اند.

توجیه دوم :

در حدیث آمده است که : " یسمون أبناءهم محمدًا، ثم یلعنونهم " . { یعنی پسرانشان را محمد می نامند و سپس آنها را لعن می کنند }

پاسخ توجیه دوم :

ما ابتدا این توجیه و بهانه ی فاقد اعتبار را به شکل گسترده تر و مبسوط تری مطرح می کنیم :

قاضی عیاض و به تبع ایشان جمع دیگری از علمای مخالفین هنگامی که در پی توجیه این عمل عمر بن الخطاب برآمده اند،به حدیثی استناد کرده اند که حتی از جهت سندی نیز معتبر نیست چه برسد به دلالت! آری! هنگامی که ما به بسیاری از احادیث معتبر استناد می کنیم،مخالفین به هر دری می زنند تا آن را توجیه کنند و با کوچک ترین اشکالی در یک راوی یا در یک لفظ حدیث را فاقد اعتبار می خوانند اما هنگامی که پای توجیهات خودشان در میان باشد دقیقا مثل همین جا به احادیثی که هم از جهت سندی و هم از جهت دلالی مشکل دارند استناد می کنند!
حدیثی که در این مورد به آن استناد کرده اند از این قرار است :

حَدَّثَنَا أَبُو مُوسَى، حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ الطَّیَالِیسِیُّ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ ثَابِتٍ، عَنْ أَنَسٍ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: تُسَمُّونَهُمْ مُحَمَّدًا ثُمَّ تَلْعَنُونَهُمْ ؟

مسند ابی یعلی الموصلی،ج6،ص116،ح3368 ط دار المامون للتراث

انس از پیامبر نقل می کند که پیامبر فرمود : آیا آن ها را {فرزندانتان را} محمد نامگذاری می کنید و سپس لعنشان می کنید؟

حَدَّثنا زید بن أخزم، حَدَّثنا أَبُو دَاوُدَ، حَدَّثنا الْحَکَمُ بْنُ عَطِیَّةَ، عَنْ ثابتٍ، عَن أَنَسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیه وَسَلَّم: یُسَمُّونَهُمْ مُحَمَّدًا، ثُمَّ یَسُبُّونَهُمْ.
وَهَذَا الْحَدِیثُ لَا نَعْلَمُ رَوَاهُ، عَنْ ثابتٍ إلاَّ الْحَکَمُ بْنُ عَطِیَّةَ، وهُو رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ لَا بَأْسَ بِهِ حَدَّثَ، عَنْ ثابتٍ بِأَحَادِیثَ وَتَفَرَّدَ بِهِذَیْنِ الْحَدِیثَیْنِ.


مسند البزار،ج13،ص303،ح6895 ط مکتبة العلوم و الحکم

انس از پیامبر نقل می کند که پیامبر فرمود : فرزندانشان را محمد نمگذاری می کنند،سپس آن ها را سب می کنند.
این حدیث را فقط " حکم بن عطیة " از ثابت نقل کرده و شخصی از اهالی بصره است و مشکلی ندارد و از ثابت حدیث نقل کرده و به این دو حدیث تفرد کرده است.


این حدیث در مصادر دیگری نیز با همین سند وارد شده ولی مصادر اصلی نقل این حدیث مسند ابی یعلی و مسند بزار هستند.

ضعف سندی حدیث به اعتراف برخی علما و محققین اهل سنت :

لین بودن سند حدیث از دید ابن حجر عسقلانی :

واحتج لصاحب هذا القول بما أخرجه من طریق الحکم بن عطیة عن ثابت عن أنس رفعه یسمونهم محمدا ثم یلعنونهم وهو حدیث أخرجه البزار وأبو یعلى أیضا وسنده لین.

فتح الباری،ج10،ص572 ط دار المعرفة

و برای صاحبان این قول { که گفته اند عمر بن الخطاب برای بزرگداشت اسم پیامبر و جایگاه پیامبر از نامگذاری به اسم پیامبر منع کرده است} به حدیث " یسمونهم محمدا ثم یلعنونهم " احتجاج شده است و این حدیثی است که بزار و ابو یعلی آن را نقل کرده اند و سندش " لین " است. { لین درجه ای از تضعیف است }








برای مشاهده با کیفیت بالا،روی عکس کلیک کنید




تضعیف حدیث از دید ذهبی :

ذهبی در تلخیص مستدرک در ذیل این حدیث می گوید :

الحکم بن عطیة وثقه بعضهم وهو لین.

المستدرک علی الصحیحین،ج4،325،ح7795 ط دار الکتب العلمیة

بعضی " حکم بن عطیة " را توثیق کرده اند در حالی که او " لین الحدیث " است.

با این قول ذهبی در مورد " حکم بن عطیة " مشخص است که او سند این حدیث را فاقد اعتبار می داند.







برای مشاهده با کیفیت بالا،روی عکس کلیک کنید



تضعیف حدیث از دید البانی :

البانی در کتاب " ضعیف الجامع الصغیر و زیادته " این حدیث را ضعیف می داند :

ضعیف الجامع الصغیر و زیادته،ص359،ح2436 ط المکتب الاسلامی







برای مشاهده با کیفیت بالا،روی عکس کلیک کنید



تضعیف حدیث از دید ابوجعفر العقیلی :

عقیلی نام " حکم بن عطیة " را در کتاب " الضعفاء الکبیر " خویش،ج1،ص258 ط دار المکتبة العلمیة ذکر می کند و این حدیث را هم به دنبال آن می آورد و طبعا از نظر او سند این حدیث ضعیف خواهد بود.






برای مشاهده با کیفیت بالا،روی عکس کلیک کنید


تضعیف حدیث از جانب حسین سلیم اسد،محقق کتاب مسند ابی یعلی :

در مورد حدیثی که در مسند ابی یعلی نقل شده،محقق کتاب آن را ضعیف می داند :

اسناده ضعیف کسابقه ، و لم اجده عند الطیالسی ...


مسند ابی یعلی الموصلی،ج6،ص116 ط دار المامون للتراث







برای مشاهده با کیفیت بالا،روی عکس کلیک کنید



اشکال حدیث از جهت دلالت :

نکته ی دیگری که لازم است به آن اشاره شود این که حتی اگر بر فرض ما بنا را بر صحت حدیث از جهت سندی بگذاریم، دلالت حدیث هرگز آن چیزی نخواهد بود که برخی خواسته اند برای توجیه عمل عمر بن الخطاب، از آن استفاده کنند.
با دقت در متن حدیث به خوبی در می یابیم که نهایت برداشت از متن آن است که پیامبر از لعن و سب و شتم کسانی که نام آنان محمد است نهی کرده اند و نه از نامگذاری افراد به محمد! جالب آن که نظر قرطبی هم دقیقا همین است :

قَالَ الْقُرْطُبِیّ حَدِیث النَّهْی غیر مَعْرُوف عِنْد أهل النَّقْل وعَلى تَسْلِیمه فمقتضاه النَّهْی عَن لعن من تسمى بِمُحَمد.

عمدة القاری،ج15،ص39 ط دار احیاء التراث العربی

قرطبی گفته است : حدیث نهی در نزد اهل نقل و اهل حدیث غیر معروف است و اگر هم آنرا بپذیریم،مقتضای آن نهی از لعن کسی است که نام او محمد است.






برای مشاهده با کیفیت بالا،روی عکس کلیک کنید



منابع دیگری که منع عمر از نامگذاری به محمد را ذکر کرده اند :

تحفة الاحوذی،ج8،ص107 ط دار الکتب العلمیة

مرقاة المفاتیح،ج7،ص2996 ط دار الفکر
فیض القدیر،ج3،ص246 ط المکتبة التجاریة الکبری
فتح الباری لابن حجر،ج10،ص572 ط دار المعرفة
عمدة القاری،ج22،ص206 ط دار احیاء التراث العربی
شرح النووی علی مسلم،ج14،ص113 ط دار احیاء التراث العربی
ارشاد الساری،ج9،ص110 ط المطبعة الکبری الامیریة
اکمال المعلم شرح صحیح مسلم،ج7،ص9 ط دار الوفاء
شرح المشکاة للطیبی،ج10،ص3084 ط مکتبة نزار مصطفی الباز
التوضیح لشرح الجامع الصحیح،ج28،ص609 ط دار النوادر


و بسیاری از منابع دیگر که به منظور جلوگیری از طولانی شدن مطلب از ذکر آن صرف نظر می کنیم.


نتیجه :

1. نامگذاری به اسم " محمد " سنت بوده و از سفارش های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.

2. خود پیامبر نام محمد را برای بسیاری از افراد و همچنین برخی از صحابه برگزیده اند و به آن سفارش نموده اند.

3. عمر بن الخطاب از نامگذاری به " محمد " منع کرد و به اهالی کوفه هم نامه نوشت تا اسم محمد را بر روی فرزندان خود نگذارند و همچنین در مدینه هم نام برخی را از محمد به اسامی دیگر تغییر داد تا اینکه برخی توصیه ی پیامر را به او گوشزد کردند و او از رای خویش برگشت.

4. توجیه علمای اهل سنت در مورد این عمل عمر بن الخطاب وارد نبوده و مخالف سنت پیامبر است.

5. حدیث نهی از دید بسیاری از علمای اهل سنت ضعیف بوده و حتی با قبول صحت،دلالت بر عدم لعن و سب کسانی که نام محمد دارند می کند.